امام و سلوک تفسیری (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
امام خمینى, دلداده قرآن بود. از آن بوستان, عطرها گرفت و برفشاند. آیه هاى آن, در سخنان وى تاب مستورى نداشت. سطر سطر نوشته ها و حرف حرف گفته هایش با ترنّم آهنگ وحى همخوان بود. این دلبستگى, رهاورد انس مداوم با قرآن بود. او که در غیر ماه رمضان, هر ماه سه ختم قرآن داشت, تلاوت را با تصفیه روحانى و تدبّر عقلانى آمیخت و در اوراد شبانه و اذکار روزانه, به یاد آیات الهى متنعّم بود و با زمزمه کلام وحى مترنّم بود و این همه, به او این مکانت را بخشید که در حیات طیبه اش, قرآن را از متن مکتوب به زلال جارى در زندگى فردى و جمعى بدل کند و آهنگ مغفول وحى را در دنیاى فسرده مادى, ساز کند و با این نغمه داودى, جامعه و جهان را حیات مجدّد بخشد.
رویکردها به قرآن
نگرش به قرآن, روش ها و گونه هاى متعددى داشته و دارد. هنر و اعجاز امام خمینى, آن بود که در سه گرایش عمده تفسیرى, (متن گرایى) , (تأویل گرایى) و (عمل گرایى) ترکیبى موفق آفرید. گرایش هاى متن گرایانه, معتقدند که مؤلف هر متن, داراى مقصود و مقصد معین است و کار اصلى خواننده, کشف همان نیت است. هم چنین بر این باورند که خداوند, با زبان بشرى به گفت و گو با انسان پرداخت. از این رو در همین قالب و اداوات, باید به تفسیر کلام او نشست و مقصد و مطلوب او را دریافت; یعنى در ساحت ظهور عرفى زیست و ذره اى از آن تخطّى نداشت. به نظر ایشان, هر راهى جز آن, برداشت هاى سلیقه اى و فردگرایانه را باز مى کند و قداست و اصالت وحى را به مخاطره مى افکند. این گرایش, تمامى تفسیرهاى کلاسیک را در بر مى گیرد. هر چند در درون خود, نحله ها و مشرب هاى گوناگون دارد. از جمله: تفسیرهاى فقهى, کلامى و… . اما گرایش تأویلى, اعتقاد دارد که کلام خداوند را نباید در سطح کلام بشرى فرود آورد, زیرا سخن وى, القاى یک سویه نیست تا آدمى بشنود و به اکتشاف برخیزد, بلکه روى سخن با گوهر وجود آدمى دارد و تنها در این گفت و شنود است که رفت و آمد معنى تحقق مى یابد. در این گرایش, به جاى تأکید بر آشنایى مفسر با دقایق زبان عربى و تاریخ نزول و دیگر علوم رسمى, سیر و سلوک روحى خواننده آیات وحى, معیار دریافت و تراز درک به شمار مى آید. در قرن اخیر, گرایش عمل گرایانه اى پدیدار گشت که به جاى سلوک فردى, بر میزان و چگونگى عمل اجتماعى تأکید داشت. به نظر اینان, عمل صالح اجتماعى است که بر توفیقات درک و فهم قرآن مى افزاید. از این رو عارف سر در گریبان و دانشور چشم بر اوراق, نمى توانند آفاق وحى را در نوردندند. چه اینکه قرآن نیامده است تا بر معلومات بشرى نکته یا نکته هایى بیافزاید ـ هر چند از فواید ثانوى آن به شمار رود ـ هم چنین, قرآن چون کتاب بودا و… نیست تا دستگیر آدمى در سلوک فردى و عبور از عقبه هاى آن باشد, بلکه قرآن, کتاب ساخت و ساز جامعه آرمانى است. از این رو, تنها در یک سلوک اجتماعى است که مى توان پرسش ها را دید و در استنطاق توفیق مند با آیات وحى قرار گرفت. سید قطب, در تفسیر (آیه نفر) [و ما کان المؤمنون لینفروا کافة… توبه /122] مى نویسد: (آنان که براى جهاد خروج مى کنند, سزاوارترین مردم براى درک مفاهیم دین هستند. زیرا بسیارى از اسرار و معانى دین براى ایشان آشکار مى شود… شاید برخى گمان کنند که موضوع, عکس است. زیرا به گونه معمول, کسانى که بر جاى مى مانند و حرکت و قیام ندارند فرصت بیشترى براى تحصیل و تأمل مى یابند ولى تجربه نشان داده است که عناصر راکد و بى تحرّک نمى توانند درک عمیق و صحیحى از دین داشته باشد, هر چند وقت زیادى براى مطالعه بگذارند. حقایق دین بر کسى آشکار مى شود که پویا و تلاشگر در صحنه جهاد و عمل باشد, نه براى آنها که در کتاب ها غرقند و در زاویه اوراق, اعتکاف گزیده اند.) (فى ظلال القرآن, 3/1734)
نگرش ترکیبى
امام خمینى, سه گونه گرایش تفسیرى را ناهمساز ندید و در بیانات و نوشته هاى خویش, از هر یک بهره گرفت. در کتاب هاى فقهى خود, هرگاه به آیات وحى استناد کرد, همان روش کلاسیک را پیمود و ذره اى از آن سرنپیچید. به عنوان نمونه, در موضوع حرمت بهره ورى از اعیان نجس, به آیه 9 سوره مائده [انما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه] استدلال شده است. ایشان چونان دیگر مفسران متن گرا, به کاوش پرداخت که آیا ضمیر (فاجتنبوه) به شیطان باز مى گردد, یا به (رجس)؟ و در فرض اخیر, آیا هرگونه پلیدى را در بر مى گیرد یا تنها پلیدى شیطانى را؟ و با این احتمالات, آیا مى توان از آیه, چنین فهمید که از بهره هاى حلال اعیان نجس نمى توان بهره برد؟! همان گونه که مى نگرید در این بررسى, ایشان چون دیگر مفسران کلاسیک حرکت مى کند, ارتباطات زبانى, مدلول هاى عرفى و… را معیار برداشت قرار مى دهد و استدلال و نقد را بر آن بنیاد, بنا مى نهد. اما امام خمینى در نوشته ها و مکتوبات عرفانى, اخلاقى و تربیتى خویش, شیوه تأویل را بر مى گزیند و روش نخست را ناکارآمد مى شناسد و اظهار مى کند: (یک طائفه از علماى تفسیر قرآن, که استفادت از قرآن را منحصر به ضبط و جمع اختلاف قراءات و معانى لغات و تصاریف کلمات و محسّنات لفظیه و معنویه و وجوه اعجاز قرآن و معانى عرفیه و اختلاف افهام ناس در آنها دانند و از دعوات قرآن وجهات روحیه و معارف الهیه آن به کلى غافلند, اینان نیز به مریضى مانند که رجوع به طبیب نموده, نسخه او را گرفته و معالجه خود را به ضبط نسخه و حفظ آن و کیفیت ترکیبات آن دانند.) (آداب الصلاة , 171) بخش قابل توجه از مکتوبات امام خمینى چون آداب الصلاة, چهل حدیث, شرح دعاى سحر و… و نیز پاره اى از سخنرانى هاى ایشان و ازجمله سلسله درس هاى تفسیر سوره حمد, با این نگرش, تألیف و یا ارائه شده اند که مفسّر, باید مقصد نزول را پیگیرى کند و مقصود نزول وحى را ارتقاى معرفت عرفانى و اعتلاى گوهر روحانى بداند و در راه آن بکوشد. امام, در جایگاه رهبرى نهضت و مصلح اجتماعى, نگاه دیگرى به قرآن داشت. کوشید آن راهنماى عمل قرار دهد, مبارزات خود را در آن افق قرار دهد و با آیات وحى, در مرحله انقلاب, مؤمنان را سیراب سازد. در نخستین مکتوب سیاسى ـ اجتماعى خود, به این آیه اشاره مى کند: (قل انما اعظکم بواحدة أن تقوموا لله مثنى و فرادى) (سبا/ 46). ایشان, بر خلاف مفسران کلاسیک و یا تأویل گرا, از آیه یادشده قیام در برابر ظلم و ستم را برداشت مى کند و از آن, منشورى براى مبارزه مى سازد که به اندازه توش و توان, در گروه هاى کوچک و بزرگ, باید به قیام علیه ستمگران رو آورد. و یا بارها روزهاى حماسه سازى چون 15 خرداد, 22 بهمن و… را یوم الله خواند و به بزرگداشت آن دعوت کرد و آن روزها را مصداق آیه شریفه (و ذکّرهم بأیّام الله) (ابراهیم/5) دانست. … و این نمونه ها, در سخنان و مکتوبات وى اندک نیستند.
بنیادهاى سازوارى
پرسش اساسى آن است که چگونه امام خمینى توانست سه گرایش تفسیرى را ترکیب کند و در آمیزه اى موفق و غیر متناقض, آن را ارائه دهد. پاسخ به این پرسش, ازحوصله نوشتار حاضر بیرون است, اما توجه به چند پیش فرض در نوشته ها و گفته هاى ایشان, مى تواند ره پاسخ را نشان دهد. 1. قرآن, داراى مراتب است. ظهر و بطون دارد. این دعوى, درگفته ها و نوشته هاى ایشان, به تکرار و به عبارت هاى گوناگون مورد تأکید قرار گرفته است. از جمله: (قرآن, مراتب دارد. هفت بطن یا هفتاد بطن از براى قرآن است. ازاین بطون تنزّل کرده است تا رسیده است به جایى که با ما مى خواهد صحبت کند.) (تفسیر سوره حمد,136) 2. قرآن, هماره گرفتار یکسویه نگرى ها در تفسیرها و برداشت ها بوده است. نگاه تک بعدى به قرآن, موجب آن بوده و هست که یک روش به عنوان تنها راه و یا یک قلمرو به عنوان تنها محدوده موضوعات قرآنى به شمار آید. امام خمینى, از این بلیه, بارها ابراز تأسف کرده است, از جمله: (مع الأسف… در یک زمان ما مبتلا بودیم به یک جمعیتى که قرآن را وقتى نگاه مى کردند و تفسیر مى کردند… اصلاً به آن جهت بعد مادى اش, بعد دنیاى اش توجه نداشتند, تمام را برمى گرداندند به یک معنویاتى حتى قتال را… تأویل به قتال با نفس مى کردند… طایفه دوم عکس کردند, معنویات را فداى مادیات کردند… هرآیه اى که دست شان مى رسد و بتوانند, تعبیر مى کنند به یک امر دنیایى.) (صحیفه نور, 10/274) 3. قرآن, دو گونه آیات است در آیات عمل که مبناى فقه و شریعت است, باید بر اساس قوانین عام زبانى رفتار کرد و راهى براى تأویل نبوده و نیست: (در قرآن نیز همین دو گونه آیات وارد است; یکى آیات عملى که باید توده به آن عمل کنند و در کشور باید به مورد اجرا گذاشت و دیگرى آیات علمى که چنین نیستند. ناچار احادیث و آیاتى که از دسته اول است, چون عمومى است و براى عمل کردن است, باید با فهم عموم درست بیاید, در آنها تأویل و توجیه راه ندارد.) (کشف الاسرار/ 321) 4. مرز بازشناسى تفکر و تدبر از (تفسیر) نکته دیگرى است که امام خمینى مورد توجه قرار داده است. به نظر ایشان, برداشت هاى عرفانى, اخلاقى و تربیتى که بـا تفکر و تعمق از آیات به دست مى آیند, نام (تفسیر) بر نمى تـابند تا دغدغه تفسیر به رأى در آنها راه یابد. (تفکر و تدبّر در آیات شریفه را به تفسیر به رأى که ممنوع است اشتباه نموده اند… در صورتى که استفادات اخلاقى و ایمانى و عرفانى به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأى باشد. مثلاً اگر کسى از کیفیت مذاکرات حضرت موسى(ع) با خضر(ع)… شاید بیست ادب در آن هست استفاده کند, این چه ربط به تفسیر دارد تا تفسیر به رأى باشد و بسیارى از استفادات قرآن از این قبیل است.) (آداب الصلاة/199) این اصول و دیگر نکات ـ که در این نوشتار زمینه اشاره و تفصیل آن نیست ـ بنیادهاى نظرى امام خمینى را در ترکیب سه گرایش تفسیرى ساخت و پرداخت, و او را در قله شامخ مفسّران وحى در عصر حاضر در آورد. راهى که هنوز رهرو مى طلبد و لبّیک گو مى جوید.
رویکردها به قرآن
نگرش به قرآن, روش ها و گونه هاى متعددى داشته و دارد. هنر و اعجاز امام خمینى, آن بود که در سه گرایش عمده تفسیرى, (متن گرایى) , (تأویل گرایى) و (عمل گرایى) ترکیبى موفق آفرید. گرایش هاى متن گرایانه, معتقدند که مؤلف هر متن, داراى مقصود و مقصد معین است و کار اصلى خواننده, کشف همان نیت است. هم چنین بر این باورند که خداوند, با زبان بشرى به گفت و گو با انسان پرداخت. از این رو در همین قالب و اداوات, باید به تفسیر کلام او نشست و مقصد و مطلوب او را دریافت; یعنى در ساحت ظهور عرفى زیست و ذره اى از آن تخطّى نداشت. به نظر ایشان, هر راهى جز آن, برداشت هاى سلیقه اى و فردگرایانه را باز مى کند و قداست و اصالت وحى را به مخاطره مى افکند. این گرایش, تمامى تفسیرهاى کلاسیک را در بر مى گیرد. هر چند در درون خود, نحله ها و مشرب هاى گوناگون دارد. از جمله: تفسیرهاى فقهى, کلامى و… . اما گرایش تأویلى, اعتقاد دارد که کلام خداوند را نباید در سطح کلام بشرى فرود آورد, زیرا سخن وى, القاى یک سویه نیست تا آدمى بشنود و به اکتشاف برخیزد, بلکه روى سخن با گوهر وجود آدمى دارد و تنها در این گفت و شنود است که رفت و آمد معنى تحقق مى یابد. در این گرایش, به جاى تأکید بر آشنایى مفسر با دقایق زبان عربى و تاریخ نزول و دیگر علوم رسمى, سیر و سلوک روحى خواننده آیات وحى, معیار دریافت و تراز درک به شمار مى آید. در قرن اخیر, گرایش عمل گرایانه اى پدیدار گشت که به جاى سلوک فردى, بر میزان و چگونگى عمل اجتماعى تأکید داشت. به نظر اینان, عمل صالح اجتماعى است که بر توفیقات درک و فهم قرآن مى افزاید. از این رو عارف سر در گریبان و دانشور چشم بر اوراق, نمى توانند آفاق وحى را در نوردندند. چه اینکه قرآن نیامده است تا بر معلومات بشرى نکته یا نکته هایى بیافزاید ـ هر چند از فواید ثانوى آن به شمار رود ـ هم چنین, قرآن چون کتاب بودا و… نیست تا دستگیر آدمى در سلوک فردى و عبور از عقبه هاى آن باشد, بلکه قرآن, کتاب ساخت و ساز جامعه آرمانى است. از این رو, تنها در یک سلوک اجتماعى است که مى توان پرسش ها را دید و در استنطاق توفیق مند با آیات وحى قرار گرفت. سید قطب, در تفسیر (آیه نفر) [و ما کان المؤمنون لینفروا کافة… توبه /122] مى نویسد: (آنان که براى جهاد خروج مى کنند, سزاوارترین مردم براى درک مفاهیم دین هستند. زیرا بسیارى از اسرار و معانى دین براى ایشان آشکار مى شود… شاید برخى گمان کنند که موضوع, عکس است. زیرا به گونه معمول, کسانى که بر جاى مى مانند و حرکت و قیام ندارند فرصت بیشترى براى تحصیل و تأمل مى یابند ولى تجربه نشان داده است که عناصر راکد و بى تحرّک نمى توانند درک عمیق و صحیحى از دین داشته باشد, هر چند وقت زیادى براى مطالعه بگذارند. حقایق دین بر کسى آشکار مى شود که پویا و تلاشگر در صحنه جهاد و عمل باشد, نه براى آنها که در کتاب ها غرقند و در زاویه اوراق, اعتکاف گزیده اند.) (فى ظلال القرآن, 3/1734)
نگرش ترکیبى
امام خمینى, سه گونه گرایش تفسیرى را ناهمساز ندید و در بیانات و نوشته هاى خویش, از هر یک بهره گرفت. در کتاب هاى فقهى خود, هرگاه به آیات وحى استناد کرد, همان روش کلاسیک را پیمود و ذره اى از آن سرنپیچید. به عنوان نمونه, در موضوع حرمت بهره ورى از اعیان نجس, به آیه 9 سوره مائده [انما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه] استدلال شده است. ایشان چونان دیگر مفسران متن گرا, به کاوش پرداخت که آیا ضمیر (فاجتنبوه) به شیطان باز مى گردد, یا به (رجس)؟ و در فرض اخیر, آیا هرگونه پلیدى را در بر مى گیرد یا تنها پلیدى شیطانى را؟ و با این احتمالات, آیا مى توان از آیه, چنین فهمید که از بهره هاى حلال اعیان نجس نمى توان بهره برد؟! همان گونه که مى نگرید در این بررسى, ایشان چون دیگر مفسران کلاسیک حرکت مى کند, ارتباطات زبانى, مدلول هاى عرفى و… را معیار برداشت قرار مى دهد و استدلال و نقد را بر آن بنیاد, بنا مى نهد. اما امام خمینى در نوشته ها و مکتوبات عرفانى, اخلاقى و تربیتى خویش, شیوه تأویل را بر مى گزیند و روش نخست را ناکارآمد مى شناسد و اظهار مى کند: (یک طائفه از علماى تفسیر قرآن, که استفادت از قرآن را منحصر به ضبط و جمع اختلاف قراءات و معانى لغات و تصاریف کلمات و محسّنات لفظیه و معنویه و وجوه اعجاز قرآن و معانى عرفیه و اختلاف افهام ناس در آنها دانند و از دعوات قرآن وجهات روحیه و معارف الهیه آن به کلى غافلند, اینان نیز به مریضى مانند که رجوع به طبیب نموده, نسخه او را گرفته و معالجه خود را به ضبط نسخه و حفظ آن و کیفیت ترکیبات آن دانند.) (آداب الصلاة , 171) بخش قابل توجه از مکتوبات امام خمینى چون آداب الصلاة, چهل حدیث, شرح دعاى سحر و… و نیز پاره اى از سخنرانى هاى ایشان و ازجمله سلسله درس هاى تفسیر سوره حمد, با این نگرش, تألیف و یا ارائه شده اند که مفسّر, باید مقصد نزول را پیگیرى کند و مقصود نزول وحى را ارتقاى معرفت عرفانى و اعتلاى گوهر روحانى بداند و در راه آن بکوشد. امام, در جایگاه رهبرى نهضت و مصلح اجتماعى, نگاه دیگرى به قرآن داشت. کوشید آن راهنماى عمل قرار دهد, مبارزات خود را در آن افق قرار دهد و با آیات وحى, در مرحله انقلاب, مؤمنان را سیراب سازد. در نخستین مکتوب سیاسى ـ اجتماعى خود, به این آیه اشاره مى کند: (قل انما اعظکم بواحدة أن تقوموا لله مثنى و فرادى) (سبا/ 46). ایشان, بر خلاف مفسران کلاسیک و یا تأویل گرا, از آیه یادشده قیام در برابر ظلم و ستم را برداشت مى کند و از آن, منشورى براى مبارزه مى سازد که به اندازه توش و توان, در گروه هاى کوچک و بزرگ, باید به قیام علیه ستمگران رو آورد. و یا بارها روزهاى حماسه سازى چون 15 خرداد, 22 بهمن و… را یوم الله خواند و به بزرگداشت آن دعوت کرد و آن روزها را مصداق آیه شریفه (و ذکّرهم بأیّام الله) (ابراهیم/5) دانست. … و این نمونه ها, در سخنان و مکتوبات وى اندک نیستند.
بنیادهاى سازوارى
پرسش اساسى آن است که چگونه امام خمینى توانست سه گرایش تفسیرى را ترکیب کند و در آمیزه اى موفق و غیر متناقض, آن را ارائه دهد. پاسخ به این پرسش, ازحوصله نوشتار حاضر بیرون است, اما توجه به چند پیش فرض در نوشته ها و گفته هاى ایشان, مى تواند ره پاسخ را نشان دهد. 1. قرآن, داراى مراتب است. ظهر و بطون دارد. این دعوى, درگفته ها و نوشته هاى ایشان, به تکرار و به عبارت هاى گوناگون مورد تأکید قرار گرفته است. از جمله: (قرآن, مراتب دارد. هفت بطن یا هفتاد بطن از براى قرآن است. ازاین بطون تنزّل کرده است تا رسیده است به جایى که با ما مى خواهد صحبت کند.) (تفسیر سوره حمد,136) 2. قرآن, هماره گرفتار یکسویه نگرى ها در تفسیرها و برداشت ها بوده است. نگاه تک بعدى به قرآن, موجب آن بوده و هست که یک روش به عنوان تنها راه و یا یک قلمرو به عنوان تنها محدوده موضوعات قرآنى به شمار آید. امام خمینى, از این بلیه, بارها ابراز تأسف کرده است, از جمله: (مع الأسف… در یک زمان ما مبتلا بودیم به یک جمعیتى که قرآن را وقتى نگاه مى کردند و تفسیر مى کردند… اصلاً به آن جهت بعد مادى اش, بعد دنیاى اش توجه نداشتند, تمام را برمى گرداندند به یک معنویاتى حتى قتال را… تأویل به قتال با نفس مى کردند… طایفه دوم عکس کردند, معنویات را فداى مادیات کردند… هرآیه اى که دست شان مى رسد و بتوانند, تعبیر مى کنند به یک امر دنیایى.) (صحیفه نور, 10/274) 3. قرآن, دو گونه آیات است در آیات عمل که مبناى فقه و شریعت است, باید بر اساس قوانین عام زبانى رفتار کرد و راهى براى تأویل نبوده و نیست: (در قرآن نیز همین دو گونه آیات وارد است; یکى آیات عملى که باید توده به آن عمل کنند و در کشور باید به مورد اجرا گذاشت و دیگرى آیات علمى که چنین نیستند. ناچار احادیث و آیاتى که از دسته اول است, چون عمومى است و براى عمل کردن است, باید با فهم عموم درست بیاید, در آنها تأویل و توجیه راه ندارد.) (کشف الاسرار/ 321) 4. مرز بازشناسى تفکر و تدبر از (تفسیر) نکته دیگرى است که امام خمینى مورد توجه قرار داده است. به نظر ایشان, برداشت هاى عرفانى, اخلاقى و تربیتى که بـا تفکر و تعمق از آیات به دست مى آیند, نام (تفسیر) بر نمى تـابند تا دغدغه تفسیر به رأى در آنها راه یابد. (تفکر و تدبّر در آیات شریفه را به تفسیر به رأى که ممنوع است اشتباه نموده اند… در صورتى که استفادات اخلاقى و ایمانى و عرفانى به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأى باشد. مثلاً اگر کسى از کیفیت مذاکرات حضرت موسى(ع) با خضر(ع)… شاید بیست ادب در آن هست استفاده کند, این چه ربط به تفسیر دارد تا تفسیر به رأى باشد و بسیارى از استفادات قرآن از این قبیل است.) (آداب الصلاة/199) این اصول و دیگر نکات ـ که در این نوشتار زمینه اشاره و تفصیل آن نیست ـ بنیادهاى نظرى امام خمینى را در ترکیب سه گرایش تفسیرى ساخت و پرداخت, و او را در قله شامخ مفسّران وحى در عصر حاضر در آورد. راهى که هنوز رهرو مى طلبد و لبّیک گو مى جوید.