قرآن و آزادی از منظر استاد مطهری (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تاریخچه آزادى در غرب با فراز و نشیب هاى بسیارى همراه بوده است. پیش از رنسانس، کلیسا آن چنان عرصه را بر اندیشمندان تنگ کرده بود که آزادى آرزویى دست نایافتنى مى نمود. این واقعیت سبب گردید که بحث درباره حقوق انسان، جدا از ابعاد فلسفى آن، در قالب اصولى به عنوان حقوق بشر به تصویب رسد و به تدریج دولت ها ملزم به رعایت آن گردند. متفکران و اندیشمندان بسیارى در سراسر دنیا با گرایش ها و باورهاى گوناگون و با انسان شناسى هاى ناهمسو بر مدار آزادى و حقوق بشر در برابر یکدیگر ایستادند. از آن جمله گروهى از متفکران اسلامى به بحث درباره آزادى و نسبت آن با دین پرداختند و در این میان برخى به کلى منکر نقش دین در صحنه مسائل سیاسى و اجتماعى گردیدند و حقوق بشر غربى را یکجا پذیرفتند. در برابر اینان جمعى دیگر که دین را در مسائل سیاسى و اجتماعى نظریه پرداز مى دانستند، خود به چند دسته تقسیم شدند; برخى حقوق بشر را همان گونه که در غرب مطرح است پذیرفتند و آیات قرآن را با آن سازگار نشان دادند و در موارد ناسازگارى به توجیه و تأویل آن پرداختند، و گروهى دیگر حقوق بشر غربى و دیدگاه هاى آنان را درباره آزادى نه یکسره پذیرفتند و نه به کلى منکر شدند. شهید مطهرى(ره) را در زمره این دسته اخیر مى توان به شمار آورد. ایشان به عنوان اسلام شناسى آشنا با مبانى و اصول اسلام در عصر حاضر، از سویى با آنچه در غرب به نام آزادى و حقوق بشر مطرح مى شود آشنایى دیرین داشته و در شمار نویسندگان و فیلسوفانى است که نقدهایى متین و استوار بر بخشى از حقوق و آزادى هاى غربى مطرح ساخته اند و از دیگر سو پاره اى از آزادى ها و حقوق غربى را پذیرفته، و با این حال بر این نکته تأکید مى ورزد که غربیان پایه گذاران حقوق بشر نبوده اند، بلکه مباحثى چونان حقوق فطرى و طبیعى و عدل را نخست مسلمانان پى ریختند، هر چند به عللى در ادامه و استمرار راهى که گشوده بودند توفیق نیافتند. نوشتارى که پیش رو دارید با این هدف سامان یافته است که دیدگاه هاى آن شهید عزیز را درباره آزادى و مباحث پیرامونى آن، مانند آزادى اندیشه و عقیده طرح و بیان نماید و در مواردى که در برابر فلاسفه غربى موضع گرفته است، با ارائه دیدگاه فلاسفه غربى در آن زمینه به بحث و موضع ایشان وضوح و شفافیت بیشترى بخشد. روشن است که در این مجال تنها به اندیشه ها و دیدگاه هایى از آن استاد شهید که به آموزه هاى قرآنى نظر داشته خواهیم پرداخت.
مفهوم آزادى
از مهم ترین مباحث درباره آزادى، تعریف و بیان مفهوم آن است که چونان دیگر مفاهیم و اصطلاحات از جمله طبیعت، سعادت و … به گونه اى گسترده است که با هر گونه تفسیر و تعریفى سازگارى مى یابد. ازمیان تعریف هاى بسیارى که براى آزادى شده است، دو تعریف، جامع تر از بقیه به نظر مى رسد و توجه فیلسوفانى بیشترى را به خود جلب کرده است: 1. آزادى منفى; بدین معنى که شخص در گستره عمل خود هر چه مى خواهد انجام دهد و کسى مانع او نشود. 1 هابز مى گوید: (منظور من از آزادى آن است که در برابر هرکارى که انسان، طبق قانون طبیعى مى خواهد انجام دهد، ممانعتى وجود نداشته باشد; یعنى مانع و رادعى بر سر راه آزادى طبیعى نباشد، جز آنچه براى خیر جامعه و دولت ضرورت دارد.) 2 همو در اثر دیگر خود مى نویسد: (آزادى چیزى جز نبود مدافع و بازدارنده حرکت نیست).3 2. آزادى مثبت; این معنى از آزادى برخاسته از تمایل فرد به اقتدار و اختیار داشتن در حوزه فردى خود سرچشمه مى گیرد; به گونه اى که در زندگى و تصمیماتى که مى گیرد مختار بوده و از هیچ عامل بیرونى تأثیر نپذیرد. بسیارى از فلاسفه غربى به هنگام بحث از آزادى شکل منفى آن را اراده کرده اند، ولى همگى براین نکته اتفاق دارند که نباید آزادى افراد به دیگران و جامعه صدمه برساند. جان استوارت میل مى نویسد: (ما باید آزاد باشیم که نقشه زندگانى خود را به هر نحوى که متناسب با خصلتمان بود بکشیم و هر طورى که دلمان خواست کار کنیم، تنها به این شرط که مسئول عواقب اعمال خود باشیم و تا موقعى که آن اعمال ضررى به همنوعان نمى زند ـ حتى در مواردى هم که نحوه رفتارمان در نظر دیگران ابلهانه، سرسخت یا اشتباه جلوه کند ـ باید از کارشکنى هاى مخالفان مصون و در امان باشیم.) 4 هابز نیز در تعریفى که از آزادى ارائه مى دهد این شرط را درنظر داشته که آزادى افراد نباید ناسازگار با (خیر جامعه و دولت) باشد. شهید مطهرى همپاى باور به اهمیت و نقش آزادى در رشد و تکامل حیات انسانى، در مقام تعریف آزادى مى نویسد: (آزادى یعنى جلو راه موجود زنده را نگیرند، پیش رویش مانع ایجاد نکنند. بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع، آزادى داشته باشد، دیگران مانعى در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند، به حالت یک زندانى در نیاورند که جلوى فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استخدام نکنند، استعباد نکنند، یعنى تمام قواى فکرى و جسمى او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند.)5 به باور شهید مطهرى که از آیات قرآن شکل گرفته است، هدف انبیا آزاد سازى انسان ها از بندگى و بردگى یکدیگر است: (یکى از حماسه هاى قرآنى همین موضوع آزادى اجتماعى است. من خیال نمى کنم شما بتوانید جمله اى زنده تر و موج دارتر از جمله اى که در این مورد در قرآن هست پیدا کنید. شما در هیچ زمانى پیدا نخواهید کرد، نه در قرن هجدهم، نه در قرن نوزدهم و نه در قرن بیستم، در این قرن هایى که شعار فلاسفه بشر آزادى بوده است و آزادى بیش از اندازه زبانزد مردم بوده و شعار واقع شده است، شما جمله اى پیدا کنید زنده تر و موج دارتر از این آیه قرآن: (قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم ألا نعبد إلاّ اللّه و لانشرک به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون اللّه) آل عمران/ 64 اى اهل کتاب بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم و بعضى ازما بعض دیگر را ـ غیر از خداى یگانه ـ به خدایى نپذیرد. در پاسخ موسى(ع) به فرعون نیز هدف انبیا و مبارزه آنها با بردگى و آزادسازى انسان ها بیان شده است: (ألم نربّک فینا ولیداً و لبثت فینا من عمرک سنین و فعلت فعلتک التى فعلت و أنت من الکافرین… و تلک نعمة تمنّها علیّ أن عبّدت بنى اسرائیل) به فرعون گفت: این هم شد حرف؟! من درخانه تو بزرگ شدم، حالاکه در خانه تو بزرگ شده ام در برابر این که تو قوم من را برده و بنده خودت قرار داده اى سکوت کنم؟)6 هر چند در تعریف استاد شهید از آزادى اجتماعى شرط و محدودیتى بیان نشده است، اما این گونه نیست که آزادى شرایطى نداشته باشد. این شرایط از اقسامى که ایشان براى آزادى، با عنوان (آزادى اجتماعى و معنوى) مى آورد به خوبى قابل استفاده است. افزون بر آن، آنجا که تعریف آزادى در نگاه فلاسفه غربى را در بوته نقد و داورى قرار مى دهد، یکى ازاشکالات ایشان، متوجه شرایطى است که در تعریف آزادى آمده است. در تعریف فیلسوفان غرب از آزادى، شرط آزادى آن است که میل و خواسته هاى فرد با میل ها و خواسته هاى دیگران معارض نگشته و آزادى هاى دیگران را به خطر نیفکند، اما به نظر استاد شهید این شرط، شرط لازم است، ولى شرط کافى نیست. در آزادى، مصالح عالیه خود فرد نیز مى تواند آزادى او را محدود کند: (بسیار اشتباه است اگر خیال کنیم معناى این که انسان آزاد آفریده شده این است که به او میل و خواست و اراده داده شده است و این میل و خواست و اراده باید محترم شناخته شود، مگر آنجا که با میل ها و خواسته هاى دیگران مواجه و معارض شود و آزادى میلهاى دیگران را به خطر اندازد. ما ثابت مى کنیم که علاوه بر آزادى ها و حقوق دیگران، مصالح عالیه خود فرد نیز مى تواند آزادى او را محدود کند. بزرگ ترین تیشه اى که بر ریشه اخلاق زده شده به نام آزادى و از راه همین تفسیر غلطى است که از آزادى شده است.)7
آزادى و خداآگاهى
در باور مکتب اگزیستانسیالیسم نوعى ناسازگارى میان خودآگاهى و خداآگاهى وجود دارد و به هر میزان بر خودآگاهى او افزوده شود خداآگاهى او رو به کاستى مى نهد. آدمى هنگامى خود را مى یابد و آزادى را در سراسر وجود خود احساس مى کند که هیچ نوع وابستگى نداشته باشد حتى وابستگى به خدا، زیرا که تمامى تعلقات از خود بیگانگى را در پى دارند و از خود بیگانگى سلب آزادى را با خود به همراه دارد. شهید مطهرى در گفتارى ناظر به دیدگاه سارتر درباره رابطه انسان با خدا و نسبت میان خودآگاهى و خدا آگاهى یاور مى شود که: (در نگاه قرآن، خدا ازهر چیز دیگرى به انسان نزدیک تر است (نحن اقرب الیه منکم) (واقعه /85) و آگاهى خدا به انسان، بیش از آگاهى انسان به خود است و ذات خدا نزدیک تر به انسان است از خود انسان، و این نزدیکى به اندازه اى است که هرگاه انسانى به خدا آگاهى یابد به خود، آگاهى یافته است و اگر بخواهد انسانى به خودش آگاه باشد باید به خدا آگاه باشد. ممکن نیست کسى (خودآگاه) باشد، ولى (خدا آگاه) نباشد (و لاتکونوا کالذین نسوا اللّه فأنساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون) حشر/59 بنابراین بر خلاف باور اگزیستانسیالیست ها انسان زمانى مى تواند به خود آگاهى برسد که از مرحله خدا آگاهى گذشته باشد. قرآن مى گوید: بازنده بزرگ کسى است که خودش را باخته است. وقتى انسانى خودش را ببازد، آن وقت است که همه چیز را مى بازد و همه چیز را باخته و اگر انسان خودش را بیابد آن وقت همه چیز را یافته است… بنابراین در باره این که اینها درباره آزادى خیال کرده اند که هر تعلقى بر ضد آزادى است، باید گفت: بله هر تعلقى ضد آزادى است، مگر تعلق به خدا که تعلق به خود است، و تعلق به خود کامل تر است و جز با تعلق به خدا آزادى پیدا نمى شود.)8
آزادى، هدف یا وسیله
از جمله مباحث مهم و در خور توجه بحث آزادى آن است که آزادى به عنوان یکى از کمالات انسانى، آیا هدف است، یا وسیله اى است براى رسیدن به سایر کمالات و کمال نهایى؟ اگزیستانسیالیست ها براین باورند که آزادى هدف است و انسان یعنى آزادى. بدین رو هنگامى که انسان به آزادى دست مى یابد به کمال نهایى خود دست یافته است و کمالى بالاتر از آزادى نیست. در نگاه شهید مطهرى دیدگاه اگزیستانسیالیسم سخت خطا بوده و آزادى کمال است، اما نه به عنوان هدف: (هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولى انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد، چون آزادى یعنى اختیار، و انسان در میان موجودات، تنها موجودى است که خود باید راه خود را انتخاب کند و حتى به تعبیر دقیق تر خودش باید خودش را انتخاب کند. پس انسان آزاد و مختار است، ولى آیا (چون آزاد است به کمال خودش رسیده است) یا این که (مختار است که کمال خودش را انتخاب کند؟) با آزادى ممکن است انسان به عالى ترین کمالات و مقامات برسد و ممکن است به اسفل السافلین سقوط کند. موجود مختار یعنى موجودى که افسارش را به گردن خودش انداخته اند که اى انسان! تو موجود بالغ و عالم این طبیعت هستى; همه فرزندان دیگر نابالغ اند و باید سرپرستى شوند جز تو که مختار و آزادى. (انّا هدیناه السبیل امّا شاکراً و امّا کفوراً) ما تو را راهنمایى مى کنیم. این خودت هستى که باید انتخاب کنى. آزادى خودش کمال بشریت نیست، وسیله کمال بشریت است; یعنى انسان اگر آزاد نبود نمى توانست کمالات بشریت را تحصیل کند [هم چنان که] یک موجود مجبور نمى تواند به آنجا برسد، پس آزادى یک کمال وسیله اى است نه یک کمال هدفى.)9
آزادى اندیشه
بى تردید بشر آن هنگام به رشد و بلوغ اجتماعى دست مى یابد که در حوزه اندیشه و تفکر آزاد باشد: (اگر به مردم در مسائلى که باید در آنها فکر کنند از ترس این که مبادا اشتباه کنند ـ به هر طریقى ـ آزادى فکرى ندهیم یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینى و مذهبى مبادا فکر بکنى که اگر فکر بکنى و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید به سر در آتش جهنم مى روى، این مردم هرگز فکرشان در مسائل دینى رشد نمى کند. اسلام دینى است که از مردم در اصول خود تحقیق یعنى به دست آوردن مطلب از راه تفکر و تعقل را مى طلبد، بنابراین خواه ناخواه براى مردم آزادى فکرى قائل است.)10 (اسلام در مسأله تفکر نه تنها آزادى تفکر داده است، بلکه یکى از واجبات در اسلام تفکر است. یکى از عبادت ها در اسلام تفکر است. ما چون فقط قرآن خودمان را مطالعه مى کنیم و کتاب هاى دیگر را مطالعه نمى کنیم کمتر به ارزش این همه تکیه کردن قرآن به تفکر پى مى بریم. شما هیچ کتابى نه مذهبى و نه غیرمذهبى پیدا نمى کنید که تا این اندازه بشر را سوق داده باشد به تفکر، هى مى گوید: فکر کنید، در همه مسائل; در تاریخ، در خلقت، راجع به خدا، راجع به انبیا و نبوت، راجع به معاد، راجع به تذکرات و تعلیمات انبیا و… که در قرآن کریم زیاد است. تفکر حتى عبادت شمرده مى شود.) 11 (کذلک یبیّن اللّه لکم الآیات لعلّکم تتفکّرون) بقره/ 219 (الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فى خلق السموات و الأرض) آل عمران/ 191 (فاقصص القصص لعلّهم یتفکّرون) اعراف/ 176 (وانزلنا الیک الذّکر لتبیّن للنّاس مانزّل الیهم و لعلّهم یتفکّرون) نحل / 44 (و جعل بینکم مودّة و رحمة إنّ فى ذلک لآیات لقوم یتفکّرون) روم / 21
آزادى عقیده
(آزادى عقیده بدین معنى است که هر شخصى، هر فکرى اعم از اجتماعى، فلسفى، سیاسى یا مذهبى را که مى پسندد و یا آن را عین حقیقت مى پندارد آزادانه انتخاب کند، بى آن که مواجه با نگرانى یا بیم و یا تجاوزى شود.)12 فیلسوفان غرب بسیار درباره آزادى عقیده سخن گفته اند; از آن جمله جان استوارت میل به نظر مى رسد بیش از دیگران بر آزادى عقیده تأکید و اصرار دارد. او معتقد است که هیچ دولت و حکومتى حق ندارد عقیده اى را مستقیم یا غیرمستقیم خاموش سازد، هرچند خواسته مردم این باشد که عقیده اى را از بین ببرند، یا به اینکه خود اقدام کنند و یا دولت و حکومت خود را وادار به این کار کنند، اما نبایستى یک عقیده خاموش شود، زیرا کسانى که عقیده اى را ازبین مى برند خیلى بیشتر از صاحب عقیده ضرر مى بینند. اگر عقیده آن فرد صحیح باشد در این صورت کسانى که با آن مخالفند از این فرصت گرانبها که بطلان را با حقیقت مبادله کنند محروم شده اند، و اگر آن عقیده نادرست باشد باز هم کسانى که آن را از بین برده اند ضرر مى کنند، چه این که اگر اصطکاک عقاید را آزاد مى گذاشتند از برخورد حق و باطل به هم سیماى حقیقت زنده تر و روشن تر دیده مى شد.13 در نگاه شهید مطهرى مغالطه اى بزرگ در غرب و در اندیشه و گفتار فیلسوفان آن دیار درباره آزادى عقیده صورت گرفته است، به گونه اى که هیچ فرقى میان عقیده اى که انسان از روى تفکر و تأمل انتخاب مى کند و میان عقایدى که از روى تقلید و عادات و… برمى گزیند نگذاشته و هر کسى هر چیزى را که دلش مى خواهد به عنوان عقیده بپذیرد و کسى حق تعرض به او ندارد، ولى حقیقت جز این است. ایشان در تفسیر سوره براءت و با عنوان (آزادى عقیده) مى نویسد: (… مى گویند این که اسلام مى گوید مشرکین را که پیمانى با شما ندارند یا پیمانى داشته اند و آن را نقض کرده اند به هیچ شکل تحمل نکنید، به آنها مهلت بدهید، بعد از مهلت اگر توجه کردند و اسلام اختیار نمودند بسیار خوب، اگر توبه نکردند و سرسختى نشان دادند آنها را بکشید، و اگر آمدند دنبال این که حقیقت را بفهمند به ایشان پناه و امنیت بدهید و در غیر این صورت آنها را بکشید، آیا این با اصل آزادى عقیده که امروز جزء حقوق بشر به شمار مى رود منافات دارد یا نه؟ و اگر منافات دارد چگونه مى شود این مطلب را توجیه کرد؟ ییکى از حقوق اولى بشر، آزادى عقیده است; یعنى انسان در عقیده خودش باید آزاد باشد، و قانون حقوق بشر اجازه نمى دهد که متعرض کسى بشوند به خاطر عقیده اى که انتخاب کرده است و حال آن که قرآن تصریح مى کند کسانى که عقیده شرک را پذیرفته اند شما به هیچ شکل آنها را تحمل نکنید. البته کسانى که عقیده غیراسلامى دیگرى مثل مسیحیت و یهودیت و مجوسیت را اختیار کرده اند اسلام متعرض آنها نمى شود، ولى نسبت به مشرکین مى گوید اگر چنین عقیده اى انتخاب کرده اند شما ابتدا مهلت شان بدهید و در یک شرایط معینى اگر نپذیرفتند آنها را به کلى از بین ببرید. آیا این دستور با این اصل سازگار است یا نه؟ هم چنین آیا اصل آزادى با آیه شریفه (لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ) سازگارى دارد؟ از سویى قرآن مى فرماید: (لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ) و از سوى دیگر مى خوانیم (برائة من الله و رسوله … فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم).) 14 از نگاشته هاى آن شهید که در این زمینه قابل برداشت است، چند نکته را مى توان برشمرد که از قرار زیر هستند:
1. تفاوت عقیده و تفکر
عقیده به معناى دل بستن انسان به چیزى، به دو گونه است: 1. ممکن است مبناى اعتقاد، دل بستن و انعقاد روح انسان همان تفکر باشد. در این صورت عقیده اش بر مبناى تفکر است. 2. ولى گاهى انسان به چیزى اعتقاد پیدا مى کند و این اعتقاد، بیشتر کار دل است، کار احساسات است، نه کار عقل… و بیشتر عقایدى که مردم روى زمین پیدا مى کنند دلبستگى هستند نه تفکر. این دلبستگى ها در انسان، تعصب، جمود، خمود و سکون به وجود مى آورد و اساساً در بیشتر موارد، عقیده دست و پاى فکر را مى بندد و اولین اثرش این است که جلوى فعالیت فکر و آزادى تفکر انسان را مى گیرد.15 (فلاسفه غرب در مورد آزادى عقیده مغالطه کرده اند. از سویى مى گویند فکر و عقل بشر باید آزاد باشد و از طرفى مى گویند عقیده هم باید آزاد باشد، بت پرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد، هم چنین اژدها پرست و… در صورتى که این گونه عقاید و اعتقادات، ضد آزادى فکر است. همین عقاید است که دست و پاى فکر را مى بندد… اعلامیه حقوق بشر نیز همین اشتباه را کرده است.)16
2. همسویى عقاید با کمال آدمى
به باور استاد شهید، انسان حق دارد هر عقیده اى را که مایل است برگزیند، و این حق از حقوق فطرى و طبیعى اوست، اما به این شرط که آن عقیده با استعدادها و کمالات انسانى انسان سازگار باشد; استعدادهایى که خداوند در انسان آفریده است و او را بر تمام مخلوقات برترى داده است: (و لقد کرّمنا بنى آدم) اسراء / 70 خداوند، انسان را بر دیگر موجودات برترى داد و به آن جهت که او مى تواند فکر و اندیشه کند به جهت همین استعداد، اسماء و شؤون خودش را به انسان آموخت: (و علّم آدم الأسماء کلّها) بقره/ 41 (و از بزرگ ترین و شریف ترین استعدادهایى که در انسان وجود دارد استعداد بالارفتن به سوى خداست و سعادت دنیوى و اخروى تنها در گرو همین استعداد است. (یا ایها الانسان انّک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه) انشقاق /6 اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى و او را ملاقات خواهى کرد. بدین رو اگر انسان عقیده اى را برگزید که بر ضد توحید است، او انسانِ ضد انسان است، یا بگوییم حیوانِ ضد انسان است. بنابراین ملاک شرافت و احترام و آزادى انسان این است که انسان در مسیر انسانیت باشد. انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت، نه انسان را در هر چه خودش انتخاب کرد باید آزاد گذاشت، هر چند آنچه انتخاب مى کند بر ضد انسانیت باشد. کسانى که اساس فکرشان در آزادى انسان، آزادى خواست انسان است ـ یعنى هر چه انسان بخواهد در آن آزاد باشد ـ گفته اند: (انسان در انتخاب آزاد است) بسا عقیده اى که انسان انتخاب مى کند بر ضد انسان است، بر ضد خودش است.)17
3. ستیز با عقاید نادرست
ابراهیم(ع) و موسى(ع) با عقایدى که نادرست مى دانستند و کسانى که چنان اعتقاداتى داشتند مبارزه کردند. (کار صحیح کار ابراهیم(ع) است که خود را کسى مى داند که یک فکر آزاد دارد و تمام مردم را در زنجیر عقاید سخیف و تقلیدى که کوچک ترین مایه اى از فکر ندارد گرفتار مى بیند. مردم به عنوان روز عید از شهر خارج مى شوند و او بیمارى را بهانه مى کند و خارج نمى شود (فنظر نظرة فى النجوم. فقال انّى سقیم. فتولّوا عنه مدبرین) (صافات / 88 ـ 90) بعد که شهر خلوت مى شود وارد بتخانه بزرگ مى شود، یک تبر بر مى دارد تمام بت ها را خرد مى کند و بعد تبر را به گردن بت بزرگى مى آویزد. (فراغ الى آلهتهم فقال ألا تأکلون. مالکم لاتنطقون. فراغ علیهم ضربا بالیمین) (صافات / 90 ـ 93) عمداً این کار را کرد براى این که به نص قرآن کریم بتواند فکر مردم را آزاد کند. و یا موسى بن عمران وقتى مى بیند قومش گوساله سامرى را به عنوان یک بت انتخاب کرده اند و پرستش مى کنند گفت: (لنحرقنّه ثمّ لننسفنّه فى الیمّ نسفاً) البته آن را آتش مى زنم و خاکسترش را هم بر باد مى دهم.)18 بر این اساس، آن شهید بزرگوار آزادى عقیده اى را که از روى تفکر و تأمل و اندیشه باشد مى پذیرد و اما عقیده اى را که از روى تقلید و تعصب و عادت ها شکل گرفته است ناپذیرفتنى مى داند: (در اسلام آزادى تفکر و آزادى عقیده اى که بر مبناى تفکر درست شده باشد هست، اما آزادى عقیده اى که مبنایش فکر نیست هرگز در اسلام وجود ندارد. آن آزادى معنایش آزادى بردگى است، آزادى اسارت است، آزادى زنجیر در دست و پا قراردادن است. بنابراین حق با انبیا بوده است، نه با روشى که دنیاى امروز مى پسندد. حق با انبیا بوده است که این گونه زنجیرها را از دست و پاى بشر برمى گرفتند، پاره مى کردند و در نتیجه مى توانستند بشر را وادار به تفکر بکنند.)19 آزادى عقیده در معناى اخیر نه تنها مفید نیست، بلکه زیانبارترین اثرات را براى فرد و جامعه به دنبال دارد.20 اصل مهمى که مورد توجه شهید مطهرى قرار گرفته است آن است که عقیده اکراه بردار نیست و نمى توان با زور و فشار به کسى عقیده اى را تحمیل کرد و عقیده سابق وى را گرفت. اگر اسلام اجازه داده است زنجیرها را از دست و پاى بت پرستان، شیطان پرستان و… باز کنیم، این به معناى تحمیل دین بر ایشان و اجبار آنان بر قبول آن نیست. (اسلام از یک طرف با بت پرستى ها بدان شدت مبارزه مى کند، و از طرف دیگر به همان بت پرست مى گوید اگر مى خواهى خدا را بپذیرى در حالى که بت را پذیرفته اى قبول ندارم، باید خدا را با عقل آزاد بپذیرى ( و فى الارض آیات للموقنین. و فى أنفسکم أفلاتبصرون) خدا را مى خواهى بپذیرى؟ همین جورى قبول نیست، برو روى زمین مطالعه کن، روى مخلوقات زمین مطالعه کن، در گیاه ها مطالعه کن، در بدن و روحت، در خلقت خودت، حیوانات و آسمان ها مطالعه کن. این قدر مى گوید راجع به توحید مطالعه کن که انسان باید عالم بشود، خود به خود یک علمى به دست مى آورد، تا از مجراى علم به توحید برسد، به معاد برسد، به نبوت برسد، (إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الالباب. الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ماخلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار… ) آیه دیگر قرآن مى گوید: (لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ) دین و ایمان اجبارى نیست، راه واضح است، من فقط از شما تفکر مى خواهم، دقت مى خواهم، اساساً ایمانى که اسلام مى خواهد قابل اجبار کردن نیست، امکان ندارد، مگر مى شود کسى را آن طورى که اسلام مى خواهد مجبور کرد؟)21
جهاد، و آزادى عقیده
از جمله مسائل بنیادین در حقوق اسلامى، تبیین دقیق رابطه جهاد با آزادى عقیده است. گروهى بر این باورند که تشریع جهاد، نمایانگر موضع منفى دین در برابر آزادى عقیده است. شهید مطهرى این گونه وفهم و برداشت از آیات قرآنى را از سر کم دقتى و یا بى دقتى دانسته و براین نکته تأکید مى ورزد که اصولاً در اسلام جهاد وقتى تشریع شده که مسلمانان زیر شکنجه و اذیت و آزار کافران بودند. نخستین آیاتى که درباره جهاد فرود آمده دلیل این ادعا است: (انّ الله یدافع عن الذین آمنوا إنّ اللّه لایحبّ کل خوّان کفور. اذن للذین یقاتلون بأنّهم ظلموا و انّ الله على نصرهم لقدیر. الذین اخرجوا من دیارهم بغیرحقّ إلاّ ان یقولوا ربّنا اللّه و لولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم اللّه کثیراً و لینصرنّ اللّه من ینصره انّ اللّه لقویّ عزیز. الذین إن مکّنّاهم فى الأرض أقاموا الصلاة و آتوا الزکاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و للّه عاقبة الامور) حج / 38 ـ 41 ایشان در این زمینه مى نویسد: (ببینید لحن آیات این است: (ان ّاللّه یدافع عن الذین آمنوا) خدا از اهل ایمان دفاع مى کند، خدا خیانتکارهاى کافرپیشه را دوست ندارد. اشاره به این که اینها به شما خیانت کردند، اینها کفران نعمت کردند. آن وقت مى فرماید: (اذن للذین یقاتلونهم بأنّهم ظلموا) اجازه داده شد به این مردمى که دیگران به جنگ اینها آمدند که بجنگید; یعنى اى مسلمانان حالا که کافران به جنگ شما آمده اند پس بجنگید. این درست حالت دفاع است. چرا این اجازه داده شده؟ به دلیل این که مظلوم باید از خودش دفاع کند، بعد هم وعده یارى مى دهد: (وانّ اللّه على نصرهم لقدیر. الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حقّ الا ان یقولوا ربّنا اللّه) … قرآن مى گوید اگر در مواقعى که تهاجم از نقطه مقابل شروع مى شود این طرف دفاع نکند، سنگ روى سنگ بند نمى شود، تمام مراکز عبادت نیز از میان مى رود. (ولولا دفع الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم اللّه)22 استاد شهید براى آن که نشان دهد تشریع جهاد در اسلام به منظور تحمیل عقاید بر دیگران نیست آیات را به دو دسته تقسیم مى کند:
1. آیات مطلق
(فاذا انسلخ الأشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم واقعدوا لهم کلّ مرصد) توبه/ 5 (یا ایها النبى جاهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم) توبه/ 73 (قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لایحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لایدینون دین الحقّ من الذین اوتوا الکتاب حتّى یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون) 23 توبه/ 29
2. آیات مقیّد
(وقاتلوا فى سبیل اللّه الذین یقاتلونکم و لاتعتدوا إنّ اللّه لایحبّ المعتدین) بقره / 190 (اذن للذین یقاتلون بأنّهم ظلموا و انّ اللّه على نصرهم لقدیر. الذین أخرجوا من دیارهم بغیر حقّ) حج / 39 (و قاتلوا المشرکین کافّة کما یقاتلونکم کافّة) 24 توبه / 36 (وقاتلوهم حتّى لاتکون فتنة و یکون الدین کلّه للّه) انفال/ 39 (و مالکم لاتقاتلون فى سبیل اللّه و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان) 25 نساء /75 دومین گروه از آیات، جهاد را در اسلام دفاعى در راستاى حفظ کیان حکومت اسلامى، دفاع از مستضعفین و مظلومین و مبارزه با اختناق معرفى مى کنند، و اطلاق آیاتى را که در گروه نخست جهاد را به گونه اى مطلق تشریع نموده از بین مى برند. بدین رو جهاد در اسلام بر خلاف تصور عده اى براى تحمیل عقیده بر دیگران نیست. قرآن براین نکته تأکید دارد که ظلم ظالمان را از بین ببرید، براى دفاع از خود با مخالفان نبرد کنید و یا در مواردى با آنان که مانع تبلیغ دین مى شوند بستیزید تا موانع تبلیغ دین اسلام از بین برود، اما حق تحمیل عقیده ندارید. به باور شهید مطهرى دو گروه دیگر از آیات، تقییدگر آیات مطلق به شمار مى آیند: 1. آیاتى که پذیرش دین را منوط به اراده و انتخاب انسان مى دانند: (لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ) 2. آیاتى که تحمیل عقیده بر دیگران را نفى کرده و ایمان و بى ایمانى را امرى اختیارى معرفى مى نمایند: (ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى أحسن) نحل / 125 (وقل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر) کهف / 29 (ولوشاء ربک لأمن فى الأرض کلّهم جمیعاً أفأنت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین) یونس / 99 (اگر زور صحیح بود و مسلمانان حق داشتند غیرمسلمانان را با اجبار و زور مسلمان کنند، خدا خودش به اراده تکوینى خویش مى توانست همه مردم را مؤمن کند، اما ایمان امرى است که مردم باید انتخاب بکنند. پس به همان دلیل که خود خدا با اراده تکوینى و اجبارى مردم را مؤمن نکرده است و مردم را مختار و آزاد گذاشته است، تو هم اى پیامبر، مردم را باید آزاد بگذارى هر که دلش بخواهد ایمان بیاورد و هر که دلش مى خواهد ایمان نیاورد. (لعلّک باخع نفسک ألاّ یکونوا مؤمنین) شعراء/ 3 اى پیامبر تو مثل این که خودت را مى خواهى هلاک کنى که اینها ایمان نمى آورند، این قدر غصه اینها را نخور. ما اگر بخواهیم با اراده تکوینى و به زور، مردم را با ایمان بکنیم که راهمان باز است و آسان، (ان نشأ ننزّل علیهم من السماء آیة فظلّت أعناقهم لها خاضعین) (شعراء/ 3 ـ 3) ما اگر بخواهیم از آسمان آیه اى نازل مى کنیم، عذابى نازل مى کنیم به مردم مى گوییم یا باید ایمان بیاورید، یا با این عذاب شما را هلاک مى کنیم، همه مردم بالاجبار ایمان خواهند آورد، ولى ما این کار را نمى کنیم، چون مى خواهیم ایمان را مردم خودشان اختیار کنند.)26 در نظر استاد شهید، فقیهان بر این امر اتفاق دارند که جهاد تنها به عنوان دفاع مشروع است، ولى نکته مهم این است که مصداق دفاع، آیا تنها دفاع از شخص خود و یا حداکثر ازملت خود مى باشد، یا دفاع از انسانیت نیز دفاع شمرده مى شود.27 و این خود برخاسته از این دیدگاه است که ایشان توحید را در زمره حقوق به شمار مى آورد، چنان که آزادى را، اما سؤالى که درمورد توحید مطرح مى شود این است که آیا توحید، حق فردى است و در حوزه مسائل شخصى افراد، و یا از حقوق انسانى و عمومى به شمار مى آید. (چنانچه توحید از حقوق شخصى افراد باشد فرد مى تواند موحد ویا مشرک باشد و درهر صورت کسى را حق اعتراض و ایجاد مزاحمت براى او نمى باشد، اما اگر توحید، هم چون آزادى ازحقوق انسانى و عمومى باشد ما در مورد آزادى عقیده گفتیم که معنى حق آزادى این نیست که آزادى یک فرد از طرف دیگرى مورد توجه قرار نگیرد، بلکه ممکن است از طرف خودش مورد تهدید قرار گیرد. پس اگر مردمى براى توحید ومبارزه با شرک بجنگند جنگ شان جنبه دفاعى دارد، نه جنبه استخدامى و استعمارى و استثمارى و تجاوز .حالا درست توجه کردید که نزاع که مى گوییم صغروى است، چه معنى دارد. اینجا حتى در میان علماى اسلام نیز دو دیدگاه وجود دارد. عده اى طورى نظر داده اند که معنى نظرشان این است که توحید جزء حقوق عمومى انسان ها است، پس جنگیدن به خاطر توحید، مشروع است، چون دفاع از حق انسانیت است، مثل جنگیدن براى آزادى ملتى دیگر است، ولى عده دیگر طورى نظر مى دهند که معنى حرف شان این است که توحید جزء حقوق فردى و یا حقوق ملى ملت هاست و به حقوق انسانى مربوط نیست، پس بنابراین کسى حق ندارد مزاحم فرد دیگر بشود به خاطر توحید.)28 و در پى تبیین ملاک و مقیاس حقوق عمومى و فردى مى نویسد: (ما که مى گوییم توحید با سعادت بشرى بستگى دارد، مربوط به سلیقه شخصى نیست، مربوط به این قوم و آن قوم نیست، پس حق با همان کسانى است که توحید را جزء حقوق بشریت مى شمارند. اگر هم ما مى گوییم جنگ براى تحمیل توحید نیست، نه به خاطر این است که این از امورى است که نباید از آن دفاع کرد، و نه به خاطر این است که از حقوق انسانیت نیست، به خاطر این است که خودش فى حد ذاته قابل اجبار نیست که قرآن هم گفته: (لااکراه فى الدین) و الا واقعاً جزء حقوق انسانیت است.)29 بر این اساس مى توان چنین نتیجه گرفت که در اسلام، آزادى عقیده معتبر است و تشریع جهاد و آیات جهاد هیچ گونه تضادى با آزادى عقیده نداشته و مصادیق دفاع هم چون دفاع ازخود و کیان دینى، دفاع از مظلومان و مستضعفان، برداشتن موانع تبلیغ دین و توحید، تنها دلالت بر این دارد که مسلمانان مى توانند با غیر مسلمانان بر اساس این عناوین، مبارزه و جهاد نمایند، ولى حق تحمیل عقیده بر ایشان را ندارند.
آزادى بیان و قلم
عقیده و اندیشه زمانى از ارزش و اعتبار برخوردار است که در قالب هاى گوناگون هم چون آزادى بیان و قلم نمود پیدا کند. بنابراین میان آزادى بیان و عقیده نوعى وابستگى شدید وجود دارد. بر این اساس مى توان دیدگاه ایشان را در مورد آزادى بیان و قلم از آنچه در مورد آزادى عقیده بیان داشته اند به دست آورد. اگر ایشان به آزادى عقیده اى که از روى عدم تفکر به دست آمده است باور داشته باشند در مورد آزادى بیان آن عقیده نیز همین گونه خواهد بود. و بر این اساس بت پرستان حق نخواهند داشت که به تبلیغ و ترویج عادت ها و سنت هاى خود بپردازند. اما درباره عقایدى که از روى تفکر و تأمل شکل گرفته باشد معتقد به آزادى بیان و قلم بوده و براى این آزادى شرطى را بیان مى دارد که در واقع با اصول آزادى انسان سازگار مى نماید: (در اسلام، آزادى تفکر پذیرفته شده و ارائه اندیشه ها آزاد است، اما نباید توطئه و ریاکارى در میان باشد، افراد باید آنچه را واقعاً به آن ایمان و اعتقاد دارند ابراز و بیان کنند، نه آن که ریاکارى کنند. نباید به نام آزادى، اغفال و توطئه و نفاق صورت بگیرد.) به باور استاد شهید، استفاده مارکسیست ها از آیات قرآن و تفسیراین آیات، توطئه و اغفال و فریب است و هیچ ربطى به آزادى ندارد، و در حقیقت این روش مارکسیست ها خیانت به دیگر انسان ها و آزادى، سلامت و حیثیت آنها است.30 شرط یادشده اگر در بیان عقاید و ابراز اندیشه باشد، صاحبان اندیشه مى توانند از آزادى بیان و قلم برخوردار باشند و تجربه نشان داده که در این موارد هر چند بر ضرر اسلام سخن گفته شود باز در نهایت اسلام سود برده است. (هرکس مى باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد، و تنها در چنین صورتى است که انقلاب اسلامى ما، راه صحیح پیروزى را ادامه خواهد داد. اتفاق تجربه هاى گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه ازیک نوع آزادى فکرى ـ هر چند از روى سوء نیت ـ برخوردار باشد این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است. اگر در جامعه ما، محیط آزاد بر خورد آراء و عقاید به وجود آید، به گونه اى که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهاى خود را مطرح کنند و ما هم در برابر، آراء و نظریات خودمان را بگوییم، تنها در چنین زمینه سالمى خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد مى کند.) 31 در نگاه استاد شهید یاد کرد این نکته ضرورى است که تمامى صاحبان اندیشه مى توانند به تبلیغ و دفاع از باورهاى خویش برخیزند، هر چند آن اندیشه، دینى نبوده و با اصول و باورهاى دینى ناسازگار باشد، اما با این شرط که مخاطبان آنها از اعتقادات و باورهاى او و این که چه موضعى در برابر دین دارد آگاهى داشته باشند.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. برلین، آیزایا، چهار مقاله درباره آزادى ، 237. 2. محمودى، على، نظریه آزادى در فلسفه سیاسى هابز و لاک، 15. 3. همان، 16. 4. استوارت میل، جان، رساله درباره آزادى، ترجمه جواد شیخ الاسلامى ، 50. 5. مطهرى، مرتضى، گفتارهاى معنوى ، 13 ـ 14. 6.همان ، 16 ـ 17. 7. مطهرى، مرتضى، اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، 40 8. مطهرى، مرتضى، انسان کامل، 342 ـ 343. 9. همان، 346 ـ 367. 10. مطهرى، مرتضى، پیرامون جمهورى اسلامى ، 123. 11. همان ، 93. 12. طباطبایى مؤتمنى، منوچهر، آزادى هاى عمومى و حقوق بشر، 89. 13. استوارت میل، جان، رساله درباره آزادى ، 58 ـ 60. 14. مطهرى، آشنایى با قرآن، 3/ 220 ـ 221. 15. مطهرى، مرتضى، پیرامون جمهورى اسلامى، 97. 16. همان ، 99. 17. مطهرى، مرتضى، آشنایى با قرآن، 224. 18. مطهرى، مرتضى، پیرامون جمهورى اسلامى ، 101 ـ 102. 19. همان ، 109. 20. مطهرى، مرتضى، پیرامون انقلاب اسلامى ، 8. 21. همو، پیرامون جمهورى اسلامى، 110. 22. مطهرى، مرتضى، جهاد ، 19 ـ 20. 23. همان ، 26. 24. همان ، 27 ـ 29. 25. همان ، 32 ـ 33. 26. همان ، 36. 27. همان ، 44. 28. همان ، 46. 29. همان ، 54. 30. مطهرى، مرتضى، پیرامون انقلاب اسلامى ، 109 ـ 110. 31. همان ، 63.
مفهوم آزادى
از مهم ترین مباحث درباره آزادى، تعریف و بیان مفهوم آن است که چونان دیگر مفاهیم و اصطلاحات از جمله طبیعت، سعادت و … به گونه اى گسترده است که با هر گونه تفسیر و تعریفى سازگارى مى یابد. ازمیان تعریف هاى بسیارى که براى آزادى شده است، دو تعریف، جامع تر از بقیه به نظر مى رسد و توجه فیلسوفانى بیشترى را به خود جلب کرده است: 1. آزادى منفى; بدین معنى که شخص در گستره عمل خود هر چه مى خواهد انجام دهد و کسى مانع او نشود. 1 هابز مى گوید: (منظور من از آزادى آن است که در برابر هرکارى که انسان، طبق قانون طبیعى مى خواهد انجام دهد، ممانعتى وجود نداشته باشد; یعنى مانع و رادعى بر سر راه آزادى طبیعى نباشد، جز آنچه براى خیر جامعه و دولت ضرورت دارد.) 2 همو در اثر دیگر خود مى نویسد: (آزادى چیزى جز نبود مدافع و بازدارنده حرکت نیست).3 2. آزادى مثبت; این معنى از آزادى برخاسته از تمایل فرد به اقتدار و اختیار داشتن در حوزه فردى خود سرچشمه مى گیرد; به گونه اى که در زندگى و تصمیماتى که مى گیرد مختار بوده و از هیچ عامل بیرونى تأثیر نپذیرد. بسیارى از فلاسفه غربى به هنگام بحث از آزادى شکل منفى آن را اراده کرده اند، ولى همگى براین نکته اتفاق دارند که نباید آزادى افراد به دیگران و جامعه صدمه برساند. جان استوارت میل مى نویسد: (ما باید آزاد باشیم که نقشه زندگانى خود را به هر نحوى که متناسب با خصلتمان بود بکشیم و هر طورى که دلمان خواست کار کنیم، تنها به این شرط که مسئول عواقب اعمال خود باشیم و تا موقعى که آن اعمال ضررى به همنوعان نمى زند ـ حتى در مواردى هم که نحوه رفتارمان در نظر دیگران ابلهانه، سرسخت یا اشتباه جلوه کند ـ باید از کارشکنى هاى مخالفان مصون و در امان باشیم.) 4 هابز نیز در تعریفى که از آزادى ارائه مى دهد این شرط را درنظر داشته که آزادى افراد نباید ناسازگار با (خیر جامعه و دولت) باشد. شهید مطهرى همپاى باور به اهمیت و نقش آزادى در رشد و تکامل حیات انسانى، در مقام تعریف آزادى مى نویسد: (آزادى یعنى جلو راه موجود زنده را نگیرند، پیش رویش مانع ایجاد نکنند. بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع، آزادى داشته باشد، دیگران مانعى در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند، به حالت یک زندانى در نیاورند که جلوى فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استخدام نکنند، استعباد نکنند، یعنى تمام قواى فکرى و جسمى او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند.)5 به باور شهید مطهرى که از آیات قرآن شکل گرفته است، هدف انبیا آزاد سازى انسان ها از بندگى و بردگى یکدیگر است: (یکى از حماسه هاى قرآنى همین موضوع آزادى اجتماعى است. من خیال نمى کنم شما بتوانید جمله اى زنده تر و موج دارتر از جمله اى که در این مورد در قرآن هست پیدا کنید. شما در هیچ زمانى پیدا نخواهید کرد، نه در قرن هجدهم، نه در قرن نوزدهم و نه در قرن بیستم، در این قرن هایى که شعار فلاسفه بشر آزادى بوده است و آزادى بیش از اندازه زبانزد مردم بوده و شعار واقع شده است، شما جمله اى پیدا کنید زنده تر و موج دارتر از این آیه قرآن: (قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم ألا نعبد إلاّ اللّه و لانشرک به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون اللّه) آل عمران/ 64 اى اهل کتاب بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم و بعضى ازما بعض دیگر را ـ غیر از خداى یگانه ـ به خدایى نپذیرد. در پاسخ موسى(ع) به فرعون نیز هدف انبیا و مبارزه آنها با بردگى و آزادسازى انسان ها بیان شده است: (ألم نربّک فینا ولیداً و لبثت فینا من عمرک سنین و فعلت فعلتک التى فعلت و أنت من الکافرین… و تلک نعمة تمنّها علیّ أن عبّدت بنى اسرائیل) به فرعون گفت: این هم شد حرف؟! من درخانه تو بزرگ شدم، حالاکه در خانه تو بزرگ شده ام در برابر این که تو قوم من را برده و بنده خودت قرار داده اى سکوت کنم؟)6 هر چند در تعریف استاد شهید از آزادى اجتماعى شرط و محدودیتى بیان نشده است، اما این گونه نیست که آزادى شرایطى نداشته باشد. این شرایط از اقسامى که ایشان براى آزادى، با عنوان (آزادى اجتماعى و معنوى) مى آورد به خوبى قابل استفاده است. افزون بر آن، آنجا که تعریف آزادى در نگاه فلاسفه غربى را در بوته نقد و داورى قرار مى دهد، یکى ازاشکالات ایشان، متوجه شرایطى است که در تعریف آزادى آمده است. در تعریف فیلسوفان غرب از آزادى، شرط آزادى آن است که میل و خواسته هاى فرد با میل ها و خواسته هاى دیگران معارض نگشته و آزادى هاى دیگران را به خطر نیفکند، اما به نظر استاد شهید این شرط، شرط لازم است، ولى شرط کافى نیست. در آزادى، مصالح عالیه خود فرد نیز مى تواند آزادى او را محدود کند: (بسیار اشتباه است اگر خیال کنیم معناى این که انسان آزاد آفریده شده این است که به او میل و خواست و اراده داده شده است و این میل و خواست و اراده باید محترم شناخته شود، مگر آنجا که با میل ها و خواسته هاى دیگران مواجه و معارض شود و آزادى میلهاى دیگران را به خطر اندازد. ما ثابت مى کنیم که علاوه بر آزادى ها و حقوق دیگران، مصالح عالیه خود فرد نیز مى تواند آزادى او را محدود کند. بزرگ ترین تیشه اى که بر ریشه اخلاق زده شده به نام آزادى و از راه همین تفسیر غلطى است که از آزادى شده است.)7
آزادى و خداآگاهى
در باور مکتب اگزیستانسیالیسم نوعى ناسازگارى میان خودآگاهى و خداآگاهى وجود دارد و به هر میزان بر خودآگاهى او افزوده شود خداآگاهى او رو به کاستى مى نهد. آدمى هنگامى خود را مى یابد و آزادى را در سراسر وجود خود احساس مى کند که هیچ نوع وابستگى نداشته باشد حتى وابستگى به خدا، زیرا که تمامى تعلقات از خود بیگانگى را در پى دارند و از خود بیگانگى سلب آزادى را با خود به همراه دارد. شهید مطهرى در گفتارى ناظر به دیدگاه سارتر درباره رابطه انسان با خدا و نسبت میان خودآگاهى و خدا آگاهى یاور مى شود که: (در نگاه قرآن، خدا ازهر چیز دیگرى به انسان نزدیک تر است (نحن اقرب الیه منکم) (واقعه /85) و آگاهى خدا به انسان، بیش از آگاهى انسان به خود است و ذات خدا نزدیک تر به انسان است از خود انسان، و این نزدیکى به اندازه اى است که هرگاه انسانى به خدا آگاهى یابد به خود، آگاهى یافته است و اگر بخواهد انسانى به خودش آگاه باشد باید به خدا آگاه باشد. ممکن نیست کسى (خودآگاه) باشد، ولى (خدا آگاه) نباشد (و لاتکونوا کالذین نسوا اللّه فأنساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون) حشر/59 بنابراین بر خلاف باور اگزیستانسیالیست ها انسان زمانى مى تواند به خود آگاهى برسد که از مرحله خدا آگاهى گذشته باشد. قرآن مى گوید: بازنده بزرگ کسى است که خودش را باخته است. وقتى انسانى خودش را ببازد، آن وقت است که همه چیز را مى بازد و همه چیز را باخته و اگر انسان خودش را بیابد آن وقت همه چیز را یافته است… بنابراین در باره این که اینها درباره آزادى خیال کرده اند که هر تعلقى بر ضد آزادى است، باید گفت: بله هر تعلقى ضد آزادى است، مگر تعلق به خدا که تعلق به خود است، و تعلق به خود کامل تر است و جز با تعلق به خدا آزادى پیدا نمى شود.)8
آزادى، هدف یا وسیله
از جمله مباحث مهم و در خور توجه بحث آزادى آن است که آزادى به عنوان یکى از کمالات انسانى، آیا هدف است، یا وسیله اى است براى رسیدن به سایر کمالات و کمال نهایى؟ اگزیستانسیالیست ها براین باورند که آزادى هدف است و انسان یعنى آزادى. بدین رو هنگامى که انسان به آزادى دست مى یابد به کمال نهایى خود دست یافته است و کمالى بالاتر از آزادى نیست. در نگاه شهید مطهرى دیدگاه اگزیستانسیالیسم سخت خطا بوده و آزادى کمال است، اما نه به عنوان هدف: (هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولى انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد، چون آزادى یعنى اختیار، و انسان در میان موجودات، تنها موجودى است که خود باید راه خود را انتخاب کند و حتى به تعبیر دقیق تر خودش باید خودش را انتخاب کند. پس انسان آزاد و مختار است، ولى آیا (چون آزاد است به کمال خودش رسیده است) یا این که (مختار است که کمال خودش را انتخاب کند؟) با آزادى ممکن است انسان به عالى ترین کمالات و مقامات برسد و ممکن است به اسفل السافلین سقوط کند. موجود مختار یعنى موجودى که افسارش را به گردن خودش انداخته اند که اى انسان! تو موجود بالغ و عالم این طبیعت هستى; همه فرزندان دیگر نابالغ اند و باید سرپرستى شوند جز تو که مختار و آزادى. (انّا هدیناه السبیل امّا شاکراً و امّا کفوراً) ما تو را راهنمایى مى کنیم. این خودت هستى که باید انتخاب کنى. آزادى خودش کمال بشریت نیست، وسیله کمال بشریت است; یعنى انسان اگر آزاد نبود نمى توانست کمالات بشریت را تحصیل کند [هم چنان که] یک موجود مجبور نمى تواند به آنجا برسد، پس آزادى یک کمال وسیله اى است نه یک کمال هدفى.)9
آزادى اندیشه
بى تردید بشر آن هنگام به رشد و بلوغ اجتماعى دست مى یابد که در حوزه اندیشه و تفکر آزاد باشد: (اگر به مردم در مسائلى که باید در آنها فکر کنند از ترس این که مبادا اشتباه کنند ـ به هر طریقى ـ آزادى فکرى ندهیم یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینى و مذهبى مبادا فکر بکنى که اگر فکر بکنى و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید به سر در آتش جهنم مى روى، این مردم هرگز فکرشان در مسائل دینى رشد نمى کند. اسلام دینى است که از مردم در اصول خود تحقیق یعنى به دست آوردن مطلب از راه تفکر و تعقل را مى طلبد، بنابراین خواه ناخواه براى مردم آزادى فکرى قائل است.)10 (اسلام در مسأله تفکر نه تنها آزادى تفکر داده است، بلکه یکى از واجبات در اسلام تفکر است. یکى از عبادت ها در اسلام تفکر است. ما چون فقط قرآن خودمان را مطالعه مى کنیم و کتاب هاى دیگر را مطالعه نمى کنیم کمتر به ارزش این همه تکیه کردن قرآن به تفکر پى مى بریم. شما هیچ کتابى نه مذهبى و نه غیرمذهبى پیدا نمى کنید که تا این اندازه بشر را سوق داده باشد به تفکر، هى مى گوید: فکر کنید، در همه مسائل; در تاریخ، در خلقت، راجع به خدا، راجع به انبیا و نبوت، راجع به معاد، راجع به تذکرات و تعلیمات انبیا و… که در قرآن کریم زیاد است. تفکر حتى عبادت شمرده مى شود.) 11 (کذلک یبیّن اللّه لکم الآیات لعلّکم تتفکّرون) بقره/ 219 (الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فى خلق السموات و الأرض) آل عمران/ 191 (فاقصص القصص لعلّهم یتفکّرون) اعراف/ 176 (وانزلنا الیک الذّکر لتبیّن للنّاس مانزّل الیهم و لعلّهم یتفکّرون) نحل / 44 (و جعل بینکم مودّة و رحمة إنّ فى ذلک لآیات لقوم یتفکّرون) روم / 21
آزادى عقیده
(آزادى عقیده بدین معنى است که هر شخصى، هر فکرى اعم از اجتماعى، فلسفى، سیاسى یا مذهبى را که مى پسندد و یا آن را عین حقیقت مى پندارد آزادانه انتخاب کند، بى آن که مواجه با نگرانى یا بیم و یا تجاوزى شود.)12 فیلسوفان غرب بسیار درباره آزادى عقیده سخن گفته اند; از آن جمله جان استوارت میل به نظر مى رسد بیش از دیگران بر آزادى عقیده تأکید و اصرار دارد. او معتقد است که هیچ دولت و حکومتى حق ندارد عقیده اى را مستقیم یا غیرمستقیم خاموش سازد، هرچند خواسته مردم این باشد که عقیده اى را از بین ببرند، یا به اینکه خود اقدام کنند و یا دولت و حکومت خود را وادار به این کار کنند، اما نبایستى یک عقیده خاموش شود، زیرا کسانى که عقیده اى را ازبین مى برند خیلى بیشتر از صاحب عقیده ضرر مى بینند. اگر عقیده آن فرد صحیح باشد در این صورت کسانى که با آن مخالفند از این فرصت گرانبها که بطلان را با حقیقت مبادله کنند محروم شده اند، و اگر آن عقیده نادرست باشد باز هم کسانى که آن را از بین برده اند ضرر مى کنند، چه این که اگر اصطکاک عقاید را آزاد مى گذاشتند از برخورد حق و باطل به هم سیماى حقیقت زنده تر و روشن تر دیده مى شد.13 در نگاه شهید مطهرى مغالطه اى بزرگ در غرب و در اندیشه و گفتار فیلسوفان آن دیار درباره آزادى عقیده صورت گرفته است، به گونه اى که هیچ فرقى میان عقیده اى که انسان از روى تفکر و تأمل انتخاب مى کند و میان عقایدى که از روى تقلید و عادات و… برمى گزیند نگذاشته و هر کسى هر چیزى را که دلش مى خواهد به عنوان عقیده بپذیرد و کسى حق تعرض به او ندارد، ولى حقیقت جز این است. ایشان در تفسیر سوره براءت و با عنوان (آزادى عقیده) مى نویسد: (… مى گویند این که اسلام مى گوید مشرکین را که پیمانى با شما ندارند یا پیمانى داشته اند و آن را نقض کرده اند به هیچ شکل تحمل نکنید، به آنها مهلت بدهید، بعد از مهلت اگر توجه کردند و اسلام اختیار نمودند بسیار خوب، اگر توبه نکردند و سرسختى نشان دادند آنها را بکشید، و اگر آمدند دنبال این که حقیقت را بفهمند به ایشان پناه و امنیت بدهید و در غیر این صورت آنها را بکشید، آیا این با اصل آزادى عقیده که امروز جزء حقوق بشر به شمار مى رود منافات دارد یا نه؟ و اگر منافات دارد چگونه مى شود این مطلب را توجیه کرد؟ ییکى از حقوق اولى بشر، آزادى عقیده است; یعنى انسان در عقیده خودش باید آزاد باشد، و قانون حقوق بشر اجازه نمى دهد که متعرض کسى بشوند به خاطر عقیده اى که انتخاب کرده است و حال آن که قرآن تصریح مى کند کسانى که عقیده شرک را پذیرفته اند شما به هیچ شکل آنها را تحمل نکنید. البته کسانى که عقیده غیراسلامى دیگرى مثل مسیحیت و یهودیت و مجوسیت را اختیار کرده اند اسلام متعرض آنها نمى شود، ولى نسبت به مشرکین مى گوید اگر چنین عقیده اى انتخاب کرده اند شما ابتدا مهلت شان بدهید و در یک شرایط معینى اگر نپذیرفتند آنها را به کلى از بین ببرید. آیا این دستور با این اصل سازگار است یا نه؟ هم چنین آیا اصل آزادى با آیه شریفه (لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ) سازگارى دارد؟ از سویى قرآن مى فرماید: (لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ) و از سوى دیگر مى خوانیم (برائة من الله و رسوله … فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم).) 14 از نگاشته هاى آن شهید که در این زمینه قابل برداشت است، چند نکته را مى توان برشمرد که از قرار زیر هستند:
1. تفاوت عقیده و تفکر
عقیده به معناى دل بستن انسان به چیزى، به دو گونه است: 1. ممکن است مبناى اعتقاد، دل بستن و انعقاد روح انسان همان تفکر باشد. در این صورت عقیده اش بر مبناى تفکر است. 2. ولى گاهى انسان به چیزى اعتقاد پیدا مى کند و این اعتقاد، بیشتر کار دل است، کار احساسات است، نه کار عقل… و بیشتر عقایدى که مردم روى زمین پیدا مى کنند دلبستگى هستند نه تفکر. این دلبستگى ها در انسان، تعصب، جمود، خمود و سکون به وجود مى آورد و اساساً در بیشتر موارد، عقیده دست و پاى فکر را مى بندد و اولین اثرش این است که جلوى فعالیت فکر و آزادى تفکر انسان را مى گیرد.15 (فلاسفه غرب در مورد آزادى عقیده مغالطه کرده اند. از سویى مى گویند فکر و عقل بشر باید آزاد باشد و از طرفى مى گویند عقیده هم باید آزاد باشد، بت پرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد، هم چنین اژدها پرست و… در صورتى که این گونه عقاید و اعتقادات، ضد آزادى فکر است. همین عقاید است که دست و پاى فکر را مى بندد… اعلامیه حقوق بشر نیز همین اشتباه را کرده است.)16
2. همسویى عقاید با کمال آدمى
به باور استاد شهید، انسان حق دارد هر عقیده اى را که مایل است برگزیند، و این حق از حقوق فطرى و طبیعى اوست، اما به این شرط که آن عقیده با استعدادها و کمالات انسانى انسان سازگار باشد; استعدادهایى که خداوند در انسان آفریده است و او را بر تمام مخلوقات برترى داده است: (و لقد کرّمنا بنى آدم) اسراء / 70 خداوند، انسان را بر دیگر موجودات برترى داد و به آن جهت که او مى تواند فکر و اندیشه کند به جهت همین استعداد، اسماء و شؤون خودش را به انسان آموخت: (و علّم آدم الأسماء کلّها) بقره/ 41 (و از بزرگ ترین و شریف ترین استعدادهایى که در انسان وجود دارد استعداد بالارفتن به سوى خداست و سعادت دنیوى و اخروى تنها در گرو همین استعداد است. (یا ایها الانسان انّک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه) انشقاق /6 اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى و او را ملاقات خواهى کرد. بدین رو اگر انسان عقیده اى را برگزید که بر ضد توحید است، او انسانِ ضد انسان است، یا بگوییم حیوانِ ضد انسان است. بنابراین ملاک شرافت و احترام و آزادى انسان این است که انسان در مسیر انسانیت باشد. انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت، نه انسان را در هر چه خودش انتخاب کرد باید آزاد گذاشت، هر چند آنچه انتخاب مى کند بر ضد انسانیت باشد. کسانى که اساس فکرشان در آزادى انسان، آزادى خواست انسان است ـ یعنى هر چه انسان بخواهد در آن آزاد باشد ـ گفته اند: (انسان در انتخاب آزاد است) بسا عقیده اى که انسان انتخاب مى کند بر ضد انسان است، بر ضد خودش است.)17
3. ستیز با عقاید نادرست
ابراهیم(ع) و موسى(ع) با عقایدى که نادرست مى دانستند و کسانى که چنان اعتقاداتى داشتند مبارزه کردند. (کار صحیح کار ابراهیم(ع) است که خود را کسى مى داند که یک فکر آزاد دارد و تمام مردم را در زنجیر عقاید سخیف و تقلیدى که کوچک ترین مایه اى از فکر ندارد گرفتار مى بیند. مردم به عنوان روز عید از شهر خارج مى شوند و او بیمارى را بهانه مى کند و خارج نمى شود (فنظر نظرة فى النجوم. فقال انّى سقیم. فتولّوا عنه مدبرین) (صافات / 88 ـ 90) بعد که شهر خلوت مى شود وارد بتخانه بزرگ مى شود، یک تبر بر مى دارد تمام بت ها را خرد مى کند و بعد تبر را به گردن بت بزرگى مى آویزد. (فراغ الى آلهتهم فقال ألا تأکلون. مالکم لاتنطقون. فراغ علیهم ضربا بالیمین) (صافات / 90 ـ 93) عمداً این کار را کرد براى این که به نص قرآن کریم بتواند فکر مردم را آزاد کند. و یا موسى بن عمران وقتى مى بیند قومش گوساله سامرى را به عنوان یک بت انتخاب کرده اند و پرستش مى کنند گفت: (لنحرقنّه ثمّ لننسفنّه فى الیمّ نسفاً) البته آن را آتش مى زنم و خاکسترش را هم بر باد مى دهم.)18 بر این اساس، آن شهید بزرگوار آزادى عقیده اى را که از روى تفکر و تأمل و اندیشه باشد مى پذیرد و اما عقیده اى را که از روى تقلید و تعصب و عادت ها شکل گرفته است ناپذیرفتنى مى داند: (در اسلام آزادى تفکر و آزادى عقیده اى که بر مبناى تفکر درست شده باشد هست، اما آزادى عقیده اى که مبنایش فکر نیست هرگز در اسلام وجود ندارد. آن آزادى معنایش آزادى بردگى است، آزادى اسارت است، آزادى زنجیر در دست و پا قراردادن است. بنابراین حق با انبیا بوده است، نه با روشى که دنیاى امروز مى پسندد. حق با انبیا بوده است که این گونه زنجیرها را از دست و پاى بشر برمى گرفتند، پاره مى کردند و در نتیجه مى توانستند بشر را وادار به تفکر بکنند.)19 آزادى عقیده در معناى اخیر نه تنها مفید نیست، بلکه زیانبارترین اثرات را براى فرد و جامعه به دنبال دارد.20 اصل مهمى که مورد توجه شهید مطهرى قرار گرفته است آن است که عقیده اکراه بردار نیست و نمى توان با زور و فشار به کسى عقیده اى را تحمیل کرد و عقیده سابق وى را گرفت. اگر اسلام اجازه داده است زنجیرها را از دست و پاى بت پرستان، شیطان پرستان و… باز کنیم، این به معناى تحمیل دین بر ایشان و اجبار آنان بر قبول آن نیست. (اسلام از یک طرف با بت پرستى ها بدان شدت مبارزه مى کند، و از طرف دیگر به همان بت پرست مى گوید اگر مى خواهى خدا را بپذیرى در حالى که بت را پذیرفته اى قبول ندارم، باید خدا را با عقل آزاد بپذیرى ( و فى الارض آیات للموقنین. و فى أنفسکم أفلاتبصرون) خدا را مى خواهى بپذیرى؟ همین جورى قبول نیست، برو روى زمین مطالعه کن، روى مخلوقات زمین مطالعه کن، در گیاه ها مطالعه کن، در بدن و روحت، در خلقت خودت، حیوانات و آسمان ها مطالعه کن. این قدر مى گوید راجع به توحید مطالعه کن که انسان باید عالم بشود، خود به خود یک علمى به دست مى آورد، تا از مجراى علم به توحید برسد، به معاد برسد، به نبوت برسد، (إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الالباب. الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ماخلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار… ) آیه دیگر قرآن مى گوید: (لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ) دین و ایمان اجبارى نیست، راه واضح است، من فقط از شما تفکر مى خواهم، دقت مى خواهم، اساساً ایمانى که اسلام مى خواهد قابل اجبار کردن نیست، امکان ندارد، مگر مى شود کسى را آن طورى که اسلام مى خواهد مجبور کرد؟)21
جهاد، و آزادى عقیده
از جمله مسائل بنیادین در حقوق اسلامى، تبیین دقیق رابطه جهاد با آزادى عقیده است. گروهى بر این باورند که تشریع جهاد، نمایانگر موضع منفى دین در برابر آزادى عقیده است. شهید مطهرى این گونه وفهم و برداشت از آیات قرآنى را از سر کم دقتى و یا بى دقتى دانسته و براین نکته تأکید مى ورزد که اصولاً در اسلام جهاد وقتى تشریع شده که مسلمانان زیر شکنجه و اذیت و آزار کافران بودند. نخستین آیاتى که درباره جهاد فرود آمده دلیل این ادعا است: (انّ الله یدافع عن الذین آمنوا إنّ اللّه لایحبّ کل خوّان کفور. اذن للذین یقاتلون بأنّهم ظلموا و انّ الله على نصرهم لقدیر. الذین اخرجوا من دیارهم بغیرحقّ إلاّ ان یقولوا ربّنا اللّه و لولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم اللّه کثیراً و لینصرنّ اللّه من ینصره انّ اللّه لقویّ عزیز. الذین إن مکّنّاهم فى الأرض أقاموا الصلاة و آتوا الزکاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و للّه عاقبة الامور) حج / 38 ـ 41 ایشان در این زمینه مى نویسد: (ببینید لحن آیات این است: (ان ّاللّه یدافع عن الذین آمنوا) خدا از اهل ایمان دفاع مى کند، خدا خیانتکارهاى کافرپیشه را دوست ندارد. اشاره به این که اینها به شما خیانت کردند، اینها کفران نعمت کردند. آن وقت مى فرماید: (اذن للذین یقاتلونهم بأنّهم ظلموا) اجازه داده شد به این مردمى که دیگران به جنگ اینها آمدند که بجنگید; یعنى اى مسلمانان حالا که کافران به جنگ شما آمده اند پس بجنگید. این درست حالت دفاع است. چرا این اجازه داده شده؟ به دلیل این که مظلوم باید از خودش دفاع کند، بعد هم وعده یارى مى دهد: (وانّ اللّه على نصرهم لقدیر. الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حقّ الا ان یقولوا ربّنا اللّه) … قرآن مى گوید اگر در مواقعى که تهاجم از نقطه مقابل شروع مى شود این طرف دفاع نکند، سنگ روى سنگ بند نمى شود، تمام مراکز عبادت نیز از میان مى رود. (ولولا دفع الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم اللّه)22 استاد شهید براى آن که نشان دهد تشریع جهاد در اسلام به منظور تحمیل عقاید بر دیگران نیست آیات را به دو دسته تقسیم مى کند:
1. آیات مطلق
(فاذا انسلخ الأشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم واقعدوا لهم کلّ مرصد) توبه/ 5 (یا ایها النبى جاهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم) توبه/ 73 (قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لایحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لایدینون دین الحقّ من الذین اوتوا الکتاب حتّى یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون) 23 توبه/ 29
2. آیات مقیّد
(وقاتلوا فى سبیل اللّه الذین یقاتلونکم و لاتعتدوا إنّ اللّه لایحبّ المعتدین) بقره / 190 (اذن للذین یقاتلون بأنّهم ظلموا و انّ اللّه على نصرهم لقدیر. الذین أخرجوا من دیارهم بغیر حقّ) حج / 39 (و قاتلوا المشرکین کافّة کما یقاتلونکم کافّة) 24 توبه / 36 (وقاتلوهم حتّى لاتکون فتنة و یکون الدین کلّه للّه) انفال/ 39 (و مالکم لاتقاتلون فى سبیل اللّه و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان) 25 نساء /75 دومین گروه از آیات، جهاد را در اسلام دفاعى در راستاى حفظ کیان حکومت اسلامى، دفاع از مستضعفین و مظلومین و مبارزه با اختناق معرفى مى کنند، و اطلاق آیاتى را که در گروه نخست جهاد را به گونه اى مطلق تشریع نموده از بین مى برند. بدین رو جهاد در اسلام بر خلاف تصور عده اى براى تحمیل عقیده بر دیگران نیست. قرآن براین نکته تأکید دارد که ظلم ظالمان را از بین ببرید، براى دفاع از خود با مخالفان نبرد کنید و یا در مواردى با آنان که مانع تبلیغ دین مى شوند بستیزید تا موانع تبلیغ دین اسلام از بین برود، اما حق تحمیل عقیده ندارید. به باور شهید مطهرى دو گروه دیگر از آیات، تقییدگر آیات مطلق به شمار مى آیند: 1. آیاتى که پذیرش دین را منوط به اراده و انتخاب انسان مى دانند: (لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ) 2. آیاتى که تحمیل عقیده بر دیگران را نفى کرده و ایمان و بى ایمانى را امرى اختیارى معرفى مى نمایند: (ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى أحسن) نحل / 125 (وقل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر) کهف / 29 (ولوشاء ربک لأمن فى الأرض کلّهم جمیعاً أفأنت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین) یونس / 99 (اگر زور صحیح بود و مسلمانان حق داشتند غیرمسلمانان را با اجبار و زور مسلمان کنند، خدا خودش به اراده تکوینى خویش مى توانست همه مردم را مؤمن کند، اما ایمان امرى است که مردم باید انتخاب بکنند. پس به همان دلیل که خود خدا با اراده تکوینى و اجبارى مردم را مؤمن نکرده است و مردم را مختار و آزاد گذاشته است، تو هم اى پیامبر، مردم را باید آزاد بگذارى هر که دلش بخواهد ایمان بیاورد و هر که دلش مى خواهد ایمان نیاورد. (لعلّک باخع نفسک ألاّ یکونوا مؤمنین) شعراء/ 3 اى پیامبر تو مثل این که خودت را مى خواهى هلاک کنى که اینها ایمان نمى آورند، این قدر غصه اینها را نخور. ما اگر بخواهیم با اراده تکوینى و به زور، مردم را با ایمان بکنیم که راهمان باز است و آسان، (ان نشأ ننزّل علیهم من السماء آیة فظلّت أعناقهم لها خاضعین) (شعراء/ 3 ـ 3) ما اگر بخواهیم از آسمان آیه اى نازل مى کنیم، عذابى نازل مى کنیم به مردم مى گوییم یا باید ایمان بیاورید، یا با این عذاب شما را هلاک مى کنیم، همه مردم بالاجبار ایمان خواهند آورد، ولى ما این کار را نمى کنیم، چون مى خواهیم ایمان را مردم خودشان اختیار کنند.)26 در نظر استاد شهید، فقیهان بر این امر اتفاق دارند که جهاد تنها به عنوان دفاع مشروع است، ولى نکته مهم این است که مصداق دفاع، آیا تنها دفاع از شخص خود و یا حداکثر ازملت خود مى باشد، یا دفاع از انسانیت نیز دفاع شمرده مى شود.27 و این خود برخاسته از این دیدگاه است که ایشان توحید را در زمره حقوق به شمار مى آورد، چنان که آزادى را، اما سؤالى که درمورد توحید مطرح مى شود این است که آیا توحید، حق فردى است و در حوزه مسائل شخصى افراد، و یا از حقوق انسانى و عمومى به شمار مى آید. (چنانچه توحید از حقوق شخصى افراد باشد فرد مى تواند موحد ویا مشرک باشد و درهر صورت کسى را حق اعتراض و ایجاد مزاحمت براى او نمى باشد، اما اگر توحید، هم چون آزادى ازحقوق انسانى و عمومى باشد ما در مورد آزادى عقیده گفتیم که معنى حق آزادى این نیست که آزادى یک فرد از طرف دیگرى مورد توجه قرار نگیرد، بلکه ممکن است از طرف خودش مورد تهدید قرار گیرد. پس اگر مردمى براى توحید ومبارزه با شرک بجنگند جنگ شان جنبه دفاعى دارد، نه جنبه استخدامى و استعمارى و استثمارى و تجاوز .حالا درست توجه کردید که نزاع که مى گوییم صغروى است، چه معنى دارد. اینجا حتى در میان علماى اسلام نیز دو دیدگاه وجود دارد. عده اى طورى نظر داده اند که معنى نظرشان این است که توحید جزء حقوق عمومى انسان ها است، پس جنگیدن به خاطر توحید، مشروع است، چون دفاع از حق انسانیت است، مثل جنگیدن براى آزادى ملتى دیگر است، ولى عده دیگر طورى نظر مى دهند که معنى حرف شان این است که توحید جزء حقوق فردى و یا حقوق ملى ملت هاست و به حقوق انسانى مربوط نیست، پس بنابراین کسى حق ندارد مزاحم فرد دیگر بشود به خاطر توحید.)28 و در پى تبیین ملاک و مقیاس حقوق عمومى و فردى مى نویسد: (ما که مى گوییم توحید با سعادت بشرى بستگى دارد، مربوط به سلیقه شخصى نیست، مربوط به این قوم و آن قوم نیست، پس حق با همان کسانى است که توحید را جزء حقوق بشریت مى شمارند. اگر هم ما مى گوییم جنگ براى تحمیل توحید نیست، نه به خاطر این است که این از امورى است که نباید از آن دفاع کرد، و نه به خاطر این است که از حقوق انسانیت نیست، به خاطر این است که خودش فى حد ذاته قابل اجبار نیست که قرآن هم گفته: (لااکراه فى الدین) و الا واقعاً جزء حقوق انسانیت است.)29 بر این اساس مى توان چنین نتیجه گرفت که در اسلام، آزادى عقیده معتبر است و تشریع جهاد و آیات جهاد هیچ گونه تضادى با آزادى عقیده نداشته و مصادیق دفاع هم چون دفاع ازخود و کیان دینى، دفاع از مظلومان و مستضعفان، برداشتن موانع تبلیغ دین و توحید، تنها دلالت بر این دارد که مسلمانان مى توانند با غیر مسلمانان بر اساس این عناوین، مبارزه و جهاد نمایند، ولى حق تحمیل عقیده بر ایشان را ندارند.
آزادى بیان و قلم
عقیده و اندیشه زمانى از ارزش و اعتبار برخوردار است که در قالب هاى گوناگون هم چون آزادى بیان و قلم نمود پیدا کند. بنابراین میان آزادى بیان و عقیده نوعى وابستگى شدید وجود دارد. بر این اساس مى توان دیدگاه ایشان را در مورد آزادى بیان و قلم از آنچه در مورد آزادى عقیده بیان داشته اند به دست آورد. اگر ایشان به آزادى عقیده اى که از روى عدم تفکر به دست آمده است باور داشته باشند در مورد آزادى بیان آن عقیده نیز همین گونه خواهد بود. و بر این اساس بت پرستان حق نخواهند داشت که به تبلیغ و ترویج عادت ها و سنت هاى خود بپردازند. اما درباره عقایدى که از روى تفکر و تأمل شکل گرفته باشد معتقد به آزادى بیان و قلم بوده و براى این آزادى شرطى را بیان مى دارد که در واقع با اصول آزادى انسان سازگار مى نماید: (در اسلام، آزادى تفکر پذیرفته شده و ارائه اندیشه ها آزاد است، اما نباید توطئه و ریاکارى در میان باشد، افراد باید آنچه را واقعاً به آن ایمان و اعتقاد دارند ابراز و بیان کنند، نه آن که ریاکارى کنند. نباید به نام آزادى، اغفال و توطئه و نفاق صورت بگیرد.) به باور استاد شهید، استفاده مارکسیست ها از آیات قرآن و تفسیراین آیات، توطئه و اغفال و فریب است و هیچ ربطى به آزادى ندارد، و در حقیقت این روش مارکسیست ها خیانت به دیگر انسان ها و آزادى، سلامت و حیثیت آنها است.30 شرط یادشده اگر در بیان عقاید و ابراز اندیشه باشد، صاحبان اندیشه مى توانند از آزادى بیان و قلم برخوردار باشند و تجربه نشان داده که در این موارد هر چند بر ضرر اسلام سخن گفته شود باز در نهایت اسلام سود برده است. (هرکس مى باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد، و تنها در چنین صورتى است که انقلاب اسلامى ما، راه صحیح پیروزى را ادامه خواهد داد. اتفاق تجربه هاى گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه ازیک نوع آزادى فکرى ـ هر چند از روى سوء نیت ـ برخوردار باشد این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است. اگر در جامعه ما، محیط آزاد بر خورد آراء و عقاید به وجود آید، به گونه اى که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهاى خود را مطرح کنند و ما هم در برابر، آراء و نظریات خودمان را بگوییم، تنها در چنین زمینه سالمى خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد مى کند.) 31 در نگاه استاد شهید یاد کرد این نکته ضرورى است که تمامى صاحبان اندیشه مى توانند به تبلیغ و دفاع از باورهاى خویش برخیزند، هر چند آن اندیشه، دینى نبوده و با اصول و باورهاى دینى ناسازگار باشد، اما با این شرط که مخاطبان آنها از اعتقادات و باورهاى او و این که چه موضعى در برابر دین دارد آگاهى داشته باشند.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. برلین، آیزایا، چهار مقاله درباره آزادى ، 237. 2. محمودى، على، نظریه آزادى در فلسفه سیاسى هابز و لاک، 15. 3. همان، 16. 4. استوارت میل، جان، رساله درباره آزادى، ترجمه جواد شیخ الاسلامى ، 50. 5. مطهرى، مرتضى، گفتارهاى معنوى ، 13 ـ 14. 6.همان ، 16 ـ 17. 7. مطهرى، مرتضى، اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، 40 8. مطهرى، مرتضى، انسان کامل، 342 ـ 343. 9. همان، 346 ـ 367. 10. مطهرى، مرتضى، پیرامون جمهورى اسلامى ، 123. 11. همان ، 93. 12. طباطبایى مؤتمنى، منوچهر، آزادى هاى عمومى و حقوق بشر، 89. 13. استوارت میل، جان، رساله درباره آزادى ، 58 ـ 60. 14. مطهرى، آشنایى با قرآن، 3/ 220 ـ 221. 15. مطهرى، مرتضى، پیرامون جمهورى اسلامى، 97. 16. همان ، 99. 17. مطهرى، مرتضى، آشنایى با قرآن، 224. 18. مطهرى، مرتضى، پیرامون جمهورى اسلامى ، 101 ـ 102. 19. همان ، 109. 20. مطهرى، مرتضى، پیرامون انقلاب اسلامى ، 8. 21. همو، پیرامون جمهورى اسلامى، 110. 22. مطهرى، مرتضى، جهاد ، 19 ـ 20. 23. همان ، 26. 24. همان ، 27 ـ 29. 25. همان ، 32 ـ 33. 26. همان ، 36. 27. همان ، 44. 28. همان ، 46. 29. همان ، 54. 30. مطهرى، مرتضى، پیرامون انقلاب اسلامى ، 109 ـ 110. 31. همان ، 63.