آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

متن

(على بن ابى طالب برادررسول خدا(ص) و دنباله رو او و سرپرست مؤمنان به حکم (من کنت مولاه فعلى مولاه) است.) 1 محمد بن عبدالکریم شهرستانى نقل فضایل و مناقب اهل بیت پیامبر (ع) درتاریخ اسلام، اختصاص به شیعیان نداشته و از قرنها پیش تاکنون، نویسندگان بسیارى از سایر مذاهب اسلامى به این مهم پرداخته اند. احمد بن حنبل (164 ـ 241 هـ) در (فضائل امیرالمؤمنین); بلاذرى (قرن سوم هجرى) در (أنساب الأشراف); نسائى (م 303 هـ) در (خصائص امیرالمؤمنین); ابن مردویه (323 ـ 410 هـ) در (مناقب); ابونعیم اصفهانى (334 ـ 430 هـ) در (ما نزل فى علیّ من القرآن); ابن مغازلى (م 483هـ) در (مناقب على بن ابى طالب); حاکم حسکانى (قرن پنجم هجرى) در (شواهد التنزیل); خوارزمى (م 568هـ) در (المناقب); ابن عساکر (499 ـ 571 هـ) در (تاریخ دمشق); ابن جوزى (581 ـ 65 هـ) در (تذکرة الخواص من الامة فى ذکر مناقب الائمة); جوینى (644 ـ 730 هـ) در (فرائد السمطین); سیوطى (م 910 هـ) در (القول الجلى فى فضائل على) و صدها نویسنده دیگر در دیگر آثار، گوشه اى از فضایل بى شمار خاندان عصمت و طهارت (ع) را نوشته و نقل کرده اند. دراین میان محمد بن عبدالکریم بن احمد، ابوالفتح شهرستانى (479 ـ 548 ق) ، گویاترین و صریح ترین عبارات را جمع آورى کرده ونوشته است. دراین زمینه هیچ یک از دانشمندان سایرمذاهب به روشنى و بى باکى او سخن نگفته اند. براى اثبات این مدعا به تفسیر گرانسنگ او (مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار) مراجعه کرده و نمونه هایى از آن را درمعرض شهادت و قضاوت خوانندگان عزیز قرار مى دهیم. ابتدا گذرى داریم به شرح حال این دانشمند بزرگ و تألیفات او. تراجم نویسان معتبر و مشهور، شهرستانى را چنین وصف کرده اند: او از فلاسفه مسلمان و امام در علم کلام و ادیان و مذاهب بود. او را (افضل) لقب داده بودند. وى در شهرستان (منطقه اى میان نیشابور و خوارزم) به دنیا آمد و ازآنجا درسال 510 قمرى به بغداد منتقل شد و پس از سه سال به شهر خود بازگشت و درهمان جا وفات یافت.2 سمعانى درکتاب التحبیر، شهرستانى را امام، فاضل، متکلم، عارف به ادب و علوم مهجور، غالى در تشیع، متهم به الحاد و متمایل به آنان مى خواند و مى گوید: (در مرو چیزهایى (حکایات و روایاتى ) از او نوشتم.)3 اتهام غلو در تشیع با عبارات شهرستانى درتفسیر مفاتیح الاسرار تناقض آشکار دارد. وى در مقدمه این تفسیر، تصریح مى کند که ایمانش به اهل بیت (ع) و استفاده علمى از این خاندان، آمیخته ومشوب به غلو نبوده و براى ابطال مذهب غالیان نیز روایاتى از ائمه اطهار (ع) نقل مى کند که روایت زیر از این جمله است: (… و یروى ایضاً ان الامام الصادق (ع) کتب الیه ان قوماً من شیعته قالوا: ان الصلاة رجل و الصوم رجل والزکوة رجل والحج رجل، فمن عرف ذلک الرجل فقد صلّى و صام و زکّى و حجّ، وکذلک تأوّلوا المحارم على اشخاص، فقال: من کان یدین اللّه بهذه الصفة الّتى سألت عنها فهو عندى مشرک بیّن الشرک. واعلم أنّ هؤلاء القوم قوم سمعوا مالم یقفوا على حقیقته، و لم یعرفوا حدود تلک الأشیاء مقایسة برأیهم و منتهى عقولهم، و لم یصنعوها على حدود ما امروا به تکذیباً و افتراء على اللّه وعلى رسوله و جرأة على المعاصى، واللّه تعالى لم یبعث نبیّاً یدعوا الى معرفة لیس فیها طاعة، وانما یقبل اللّه عزّوجل العمل من العباد، بالفرائض الّتى أفرض علیهم، بعد معرفة من جاء بها من عنده. فاوّل ذلک معرفة من دعا الیه، و هو اللّه الّذى لااله الاّ هو، و توحیده و الاقرار بربوبیته، و معرفة الرسول الّذى بلّغ عنه، و قبول ماجاء به، ثمّ معرفة الائمة بعد الرسل الّذین افترض طاعتهم فى کلّ عصر و زمان على أهله، ثمّ العمل بما افترض اللّه عزّوجلّ على العباد من الطاعات ظاهراً و باطناً، واجتناب ماحرّم اللّه عزّوجلّ تحریماً ظاهراً و باطناً، وانّما حرّم الظاهر بالباطن والباطن بالظاهر جمیعاً، و الاصل والفرع کذلک.)4 شهرستانى با نقل این روایت و روایات دیگر، اتهام غلو در تشیع، از طرف معاصرینش را پاسخ داد، و مکتب فکرى خود را به دور ازافکار غلات و باطنیه مى داند. منحرفان متعصّب، نقل کم ترین فضایل و مناقب اهل بیت (ع) را غلو مى دانند، وکج اندیشان بد عاقبت نیز آن را ناشى از ابداعات شاعرانه و تخیّلات صوفیانه مى شمارند. اما دانشمندان آزاداندیشى همچون شهرستانى ازاین برچسب ها نهراسیده و عالمانه به ذکر حقایق پرداخته اند. ییاقوت حموى درباره او گفته است: (الفیلسوف المتکلم صاحب التصانیف، کان وافرالفضل، کامل العقل، ولولاتخبّطه فى الاعتقاد ومبالغته فى نصرةمذاهب الفلاسفة والذبّ عنهم لکان هو الامام… )5 ییاقوت دیدگاه خود نسبت به شهرستانى را (درباره مبالغه او در دفاع از مذاهب فلاسفه) از سخن خوارزمى نسبت به او اقتباس کرده است. خوارزمى مى گوید: (او دانشمندى خوب، داراى خط و گفتار زیبا، خوش محاورت و معاشرت بود. فقه را در نیشابور از احمد خوافى و ابونصر قشیرى، واصول (کلام) را از ابوالقاسم انصارى آموخت، و حدیث را از ابوالحسن على بن احمد محمد بن مدائنى و دیگران فراگرفت… ما مباحثات بسیار با یکدیگر داشتیم و او در یارى مذاهب فلاسفه و دفاع از آنان مبالغت مى ورزید.)6 بیهقى در تتمة صوان الحکمة پس ازآن که چند تألیف از او را (که خود مى گوید، بیش از بیست تألیف است) یاد مى کند، مى گوید: او در تألیفات خود بر راه حکما نمى رفت (لایسلک سبیل الحکماء). این سخن بیهقى با موضع گیرى شهرستانى دربرابر فلاسفه و تفسیر مفاتیح الاسرار بسیار هماهنگ است. او مى نویسد: (کما ان اللّه تعالى یتکلّم على لسان الانبیاء (ع)، کذلک ابلیس یتکلّم على لسان الفلاسفة.)7 ویا درجاى دیگر: (وزلّت الفلاسفة إذا ارتقوا فى الأسباب.)8 در جاى دیگر مى نویسد: (کل من أتى العلوم من ظهورها من الفلسفة و الصبوة اغلق علیه الباب.)9 ودرجاى دیگر مى نویسد: (وجمیع کلمات الفلاسفة وموالیهم مسکرات العقول و مشتّتات النفوس، وکذلک القدریة والمجبرة والمعطّلة والمشبّهة والغلاة والمقصّرة سکرى العقول حیارى النفوس.)10 البته اگر در شناخت شناسى شهرستانى دقّتى صورت بگیرد، روشن مى گردد که وى تعصبى نسبت به هیچ یک از فرقه هاى کلامى و فلسفى نداشته است. او همواره درکتابهاى خود با بینشى آزادمنشانه به بررسى ادیان و مکاتب پرداخته و درمواردى نیز نسبت به حکماى فلاسفه ـ به تعبیر او ـ حسن ظن نشان داده وازآنان به خوبى یاد مى کند، اما همان طور که دراین نوشتار خواهد آمد، تنها ملاک و معیار صحت و سقم معارف را ارجاع آنها به علوم پیامبر(ص) وخاندان او مى داند. برخى از مآخذ و تراجم، شهرستانى را اشعرى دراصول و شافعى در فروع، و برخى نیز متمایل به اسماعیلیه مى دانند. ما احتمال مى دهیم که این نسبتها استنباط نادرست تراجم نویسان ازتألیفات و آثار شهرستانى باشد، چرا که در مراجع دست اول که از زبان معاصران وى نقل شد، انتساب او به دو مذهب اشعرى و شافعى دیده نمى شود.11 علاوه براین شهرستانى درموارد متعددى که بعداً به آن مى پردازیم، همه فرق از جمله اشاعره را تخطئه کرده و تنها راه کسب معارف الهى را مراجعه به علوم اهل عصمت علیهم السلام مى داند. آراء واحتمالات متناقض دیگرى نیز نسبت به عقیده وى وجود دارد که هیچ یک ازآنها دلیل منطقى وقانع کننده اى ندارد. کوتاه سخن آن که اگر در اشعرى بودن شهرستانى در اصول و شافعى بودن در فروع، غلو در تشیع، اسماعیلى بودن، تمایل به فلسفه و یا مخالفت با آن، اقوال گوناگون وجود دارد، ولى با تأمّل در تفسیر او عشق و ارادت وى نسبت به خاندان وحى و تسلیم بى چون و چراى او در برابر آنان آشکار مى گردد.
تألیفات شهرستانى
همان گونه که از بیهقى نقل شد، تألیفات شهرستانى بیش از بیست کتاب بوده است که به برخى ازآنها اشاره مى شود: أ) الملل و النحل12، نهایة الاقدام فى علم الکلام، الارشاد الى عقائد العباد، تلخیص الأقسام لمذاهب الأنام، مصارع الفلاسفة، تاریخ الحکماء، العیون والانهار13، تفسیر سوره یوسف، دقائق الاوهام، الاقطار فى الاصول، المبدأ و المعاد، قصة موسى و خضر، المناهج والآیات، تلخیص الاقسام لمذاهب الانام، اسرار العبادة، مسئلة فى اثبات الجوهر الفرد، اعتراضات الشهرستانى على کلام ابن سینا، و سرانجام، تفسیر مفاتیح الأسرار و مصابیح الأبرار. نسخه اى خطى ازاین تفسیر درکتابخانه مجلس در تهران وجود دارد.14 این تفسیر یک بار چاپ عکسى شده است و به تازگى یک جلد آن با تصحیح و حروفچینى جدید به چاپ رسیده است. معاصران شهرستانى نام این تفسیر را ذکر نکرده اند، ولى تصریح کرده اند که او مشغول نوشتن تفسیرى بوده است. ظهیر الدین بیهقى در تتمّة صوان الحکمة، صفحه 140 مى نویسد: (کان یشتغل بتفسیر القرآن على اساس الحکمة.) علامه مجلسى نیز در بحارالانوار، ج 23/ 172 ازاین تفسیر نام برده و ازآن مطالبى را نقل مى کند. مصادر دیگرى نیز از این تفسیر یاد کرده و به معرفى آن پرداخته اند که بیان آنها از گنجایش این نوشتار خارج است.
شناخت شهرستانى از اهل بیت (ع)
وى درمقدمه مفاتیح الاسرار، چگونگى آشنایى با کلمات و سخنان اهل بیت (ع) را ارشاد و راهنمایى یکى از اساتید خود مى داند. او در این باره مى نویسد: (وقد کنت على حداثة سنّى أسمع تفسیرالقرآن من مشایخى سماعاً مجرداً، حتى وفّقت فعلّقته على استادى ناصرالسنة أبى القاسم سلمان بن ناصرالانصارى تلقّفاً16، ثمّ أطلعنى مطالعات کلمات شریفة عن اهل البیت و أولیائهم رضى اللّه عنهم على اسرار دفینة و اصول متینة فى علم القرآن. ونادانى من هو فى شاطئ الوادى الأیمن فى البقعة المبارکة من الشجرة الطیبة: (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله وکونوا مع الصادقین) فطلبت الصادقین طلب العاشقین، فوجدت عبداً من عباداللّه الصالحین… فتعلّمت منه مناهج الخلق والأمر ومدارج التضادّ والترتّب و وجهى العموم والخصوص وحکمى المفروغ و المستأنف، فشبعت… فطفقت أرتأى بین أن أخوض سباحة والید جذّاء والساحل بعید و بین أن أطلب سفینة و قد غصبها الغاصب أو خرقها العالم… فوجدت الحبر العالم فأتبعته على أن علّمنى ممّا علّم رشداً… و سمّیت التفسیر بمفاتیح الأسرار و مصابیح الأبرار.)17 شهرستانى بیان نمى کند که آن عبد صالح که علوم و اسرار قرآن را از او گرفته چه کسى است، اما از قرائن بسیار و نقل سخنان اهل بیت (ع) در بخش اسرار تفسیر، روشن مى گردد که آن شخص، حامل علوم و معارف اهل بیت(ع) بوده و توانسته است روح تشنه شهرستانى را از این منبع فیض سیراب کند. جو غالب آن زمان در تفسیر قرآن، تفسیر سطحى و قشرى و محدود به مباحث لغوى، قراءات و امثال آن بوده است. این مکتب تفسیرى که امروزه نیز مکتب وهابیت و وهابى مسلکان ازآن حمایت مى کنند، روح بلند فرهیختگانى چون شهرستانى را اشباع نکرده و آنان را راضى نمى کند، ازاین رو در صدد دستیابى به اساتیدى گمنام، ژرف نگر و مسلط بر معانى دقیق و عمیق قرآن بوده است. او لزوم انتقال ازمعانى ظاهرى به معانى دقیق و ظریف را این گونه بیان مى کند: (ثمّ تطلّعت من العبارة الى المعنى، فوجدته بحراً لاتفنى عجائبه و لاتنفد غرائبه، بحراً بعیداً غوره، مدیداً قعره، بحراً من الکلمات القدسیة، یمدّه سبعة أبحر، بحراً ملئن درّاً و الغوّاص واحد، و بحراً ملئن غوّاصین والدرّ واحد.)18 مراد وى از (سفینه) همان طور که از نقل حدیث سفینه در فصل 12 مقدمه و تصریحات درتفسیر بر مى آید، علوم آل محمد (ع) است. از عبارت (قد غصبها الغاصب أو خرقها العالم) درباره سفینه اهل بیت (ع)، عدم احاطه و دستیابى کامل به معارف این خاندان را اراده کرده است. روش شهرستانى در تفسیر آیات چنان است که ابتدا به نقل قراءات ومباحث لغوى، توضیح معانى ظاهرى، نقل اقوال مفسران دیگر، بیان شأن نزول، تبیین نظم و ترتیب آیات مى پردازد و درپایان نیز یک بخش را به عنوان (الاسرار) اختصاص داده و درآن ابعاد عمیق وشگرف آیات را بیان مى کند. روش یادشده، بویژه بخش اسرار آن با توجه به ویژگى علمى ـ اعتقادى شهرستانى، تفسیر او را منحصر به فرد کرده است. در دیباچه تفسیر تصریح مى کند که اسرار قرآن را از معصومین (ع) نقل کرده و از تفسیر به رأى به شدت پرهیز مى کند. (ثمّ نشیر الى الأسرار الّتى فى مصابیح الابرار، و سمّیت الکتاب بذلک، و الله تعالى نسأل أن یعصمنا من التفسیر بالرأى و تسویل النفس و وسواس الشیطان، و أن یهدینا صراطه المستقیم، صراط الذین أنعم علیهم من النبیّین والصدّیقین والشهداء والصالحین وحسن اولئک رفیقا. و اذا قلت: قال أهل القرآن أو اصحاب الأسرار أو الّذى تشققت له اسماً من معنى الآیة، فلا ارید به نفسى عیاذاً باللّه، وانما ارید الصدیقین من اهل بیت النبى(ص) فهم الواقفون على الاسرار وهم المصطفون الأخیار.)19 شهرستانى نسبت به اهل بیت پیامبر(ع) تعبیرات گوناگونى به مناسبت آیه مورد بحث از آیات قرآن انتزاع کرده و سخنان آنان را در بخش اسرار با این تعبیرات آغاز مى کند. ذکر نمونه هایى از این تعبیرها بیانگر عشق و اعتقاد راسخ این مفسر بزرگ به این خاندان را مى رساند: (قال اهل القرآن، اهل اللّه و خاصّته) ، (قال العترة الطاهرة الذین هم احد الثقلین)، (قال اهل القرآن الذین أحکمت آیاته و فصّلت لدیهم) ، (قال الذین اوتوا العلم و الایمان و اطّلعوا على اسرار القرآن) ، (قال اهل الحق و التحقیق و الصدق و التصدیق) ، (قال الذین عندهم علم الکتاب) ، (قال الموقنون بلقاء الله الحافظون لحدود اللّه) ، (قال الرافعون قواعد البیت من اهل البیت (ع)) ، (قال المطهّرون بتطهیره علیه و آله السلام، المتعلّمون بتعلیمه) ، (قال الذین هم الناس بالحق و الحقیقة) ، (قال المنفقون اموالهم باللیل والنهار سرّاً و علانیة) ، (قال الذین استوت ظواهرهم و بواطنهم) و دهها تعبیرات دیگر که هریک به گونه اى مقام و منزلت ائمه هدى (ع) را بیان مى کند. درپایان این بخش باید به نکته مهمى توجه شود، و آن لزوم دعا و استمداد ازخداوند متعال در راه کسب علم و دانش است. شهرستانى توفیق دستیابى به علوم ومعارف اهل بیت (ع) را ناشى از دعا به درگاه احدیت مى داند. دریافت معارف آسمانى علاوه بر معلم و استاد شایسته، قابلیت و زمینه مناسب علم آموز را نیز مى خواهد، این دو رکن اساسى نظام تعلیم و تعلم با توفیقات الهى به منصّه ظهور مى نشیند. او پس از آن که مفسران را در رسیدن به حقایق و اسرار قرآن ناتوان مى بیند، ازخداوند مى خواهد که به اسرار قرآن آشنا و رهنمون گردد. درتفسیر آیه تسمیه (بسم اللّه الرحمن الرحیم) پس از ذکر سخنان مفسران در تفسیر مفردات این آیه مى نویسد: (ان المفسرین تکلموا فى معانى الکلمات والأسامى لغة و روایة، ولم یتکلّموا فى اسرارها نظماً و ترتیباً، و لأى معنى خصّت هذه الأسامى بآیة التسمیة دون سایر الأسماء. وماالسرّ فى تقدیم اسم اللّه على اسم الرحمن و تقدیم اسم الرحمن على اسم الرحیم، ومن ذا الذى یقدر على الوقوف على هذه الأسرار دون هدایة من أهل القرآن الذین هم أهل اللّه وخاصته (ع)، أو یجسر على ایرادها فى الکتب دون اجازة و اذن منهم، لکنّى لمّاخصّصت بالدعاء المأثور :(اللّهم أنفعنا بما علّمتنا و علّمنا ما تنفعنا به بحقّ المصطفین من عبادک) وجدت من نفسى قوة الهدایة الى کلام النبوة و عرفت لسان الرسالة، فاهتدیت منها الى اسرار کلمات فى القرآن المجید، دون أن افسّر القرآن برأیى، واستعذت باللّه السمیع العلیم من الشیطان الرجیم، حتى لایقع فى خاطرى ولایجرى على قلمى ما اتبوّأ مقعدى من النار، أعاذنا اللّه عزّوجلّ من النار و سعیرها و حفظنا عن الزیغ و الزلل فى تأویل آیات القرآن و تفسیرها.)20
مرجعیت علمى اهل بیت (ع) و تخطئه دیگران
شهرستانى در موارد متعددى، اشاعره، معتزله و سایر فرق و مذاهب را تخطئه کرده و تنها مرجع علمى مسلمانان و شیفتگان حقایق را خاندان عترت (ع) مى داند. در فصل 12 مقدمه مفاتیح الاسرار پس از ذکر شرایطى براى تفسیر ومفسران قرآن، اظهار مى کند که رعایت این شروط، بسیار دشوار بوده و اکثر مفسران براساس پیشداورى و پیشفرض هاى خود قرآن را تفسیرمى کند: (ورعایة هذه الشروط فى تفسیر الآیات المتشابهة و تأویله، عسر جداً و لایکاد یفى بذلک اکثر المفسرین، فانّک تجد التفاسیر کلّها مبنیة على المذاهب المحللة [کذا]، فالقدریّ یفسّر آیات القدر على ما یوافق مذهبه، والاشعرى على ما یوافق مذهبه، والمشبّهى یتمسک بالظاهر… ، والمعطّل یترک الظاهر… و قد تبرأ منهم الصادق جعفربن محمد (ع)، ومن الواقفة من یقول: انى أقف… وانما وقع لهم هذا التحیر، لانّهم لن یأتوا العلم من بابه و لم یتعلّموا بذیل اسبابه فانغلق علیهم الباب، و تقطعت بهم الاسباب، و ذهبت بهم المذاهب حیارى ضالّین، ذلک بانّهم کذّبوا بآیات اللّه و کانوا عنها غافلین، وآیات اللّه اولیاؤه کما قال تعالى: (وجلعنا ابن مریم وامّه آیة) وقد قال عزّ من قائل: (ولو ردّوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم) ولاکلّ مستنبط مصیب والا لبطل فائدة منهم و منهم [کذا]. واذکر الخبر عن النبى(ص): على منّى وأنا منه. وقال حین نزلت سورة براءة: یبلغها رجل منک. وعن عبداللّه بن مسعود رضى اللّه عنه: ان القرآن أنزل على سبعة أحرف ما منها حرف إلاّ له ظهر و بطن، فان علیّاً عنده منه علم الظاهر والباطن. وقد قال على رضى اللّه عنه: واللّه ما نزلت آیة الاّ و قد علمت فیم أنزلت و أین أنزلت، إنّ ربى وهب لى قلباً عقولاً و لساناً سؤولاً… 21 وعن جعفر بن محمد (ع): إنّ رجلاً سأله، من عندنا یقولون فى قوله تعالى: (فاسألوا أهل الذکر ان کنتم لاتعلمون) ان الذکر هو التوراة، واهل الذکر هم علماء الیهود، فقال: اذن واللّه یدعوننا الى دینهم، بل نحن واللّه اهل الذکر الذین امر اللّه تعالى بردّ المسألة الینا. وعن علیّ رضى اللّه عنه انه قال: نحن أهل الذکر. و روى أن أباذر الغفارى رضى اللّه عنه، شهد الموسم بعد وفاة رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم، فلما احتفل الناس فى الطواف، وقف بباب الکعبة و اخذ بحلقة الباب و نادى أیّها النّاس ثلاثاً، فاجمعوا وانصتوا، ثم قال: من عرفنى فقد عرفنى و من لم یعرفنى فأنا أبوذرّ الغفارى، أحدّثکم بما سمعته من رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم سمعته حین احتضر یقول: انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى، و انّهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض کهاتین ـ وجمع بین اصبعیه المسبّحتین من یدیه و قرنها وساوى بینهما ـ ولااقول کهاتین ـ و قرن بین إصبعیه الوسطى و المسبّحة من یده الیمنى ـ لأن إحداهما تسبق الاخرى. ألا و انّ مثلهما فیکم مثل سفینة نوح، من رکبها نجا و من ترکها غرق. وقد قال على رضى اللّه عنه: سلونى قبل أن تفقدونى، فما أحد أعرف ممّا فى اللوحین منّى.23 وقال: لوثنّیت لى وسادة وجلست علیها، لحکمت لأهل التوراة بتوراتهم، و لأهل الانجیل بانجیلهم، ولأهل القرآن بقرآنهم.)24 جاى تعجب نیست که شهرستانى این گونه روایات را با صراحت تمام و بدون هیچ سانسورى نقل مى کند، چرا که او فرهنگ شناسى نام آور و مسلط برملل و نحل مختلف است. او سرآمد ملل ونحل نویسان جهان اسلام است، همه فرقه ها و مذاهب را با دقت بررسى و تحلیل کرده و به این نتیجه رسیده است که در هیچ دانشگاهى همچون دانشگاه خاندان عصمت و طهارت، اساتیدى کامل و متصل به وحى الهى وجود ندارد، بلکه بیرون این دانشگاه، جز جهل و خبط (دست و پا زدن شدید در تاریکى) چیزى نیست. او اختلاف میان اشاعره و معتزله درباره قدیم یا حادث بودن حروف و کلمات قرآن را یاد آور شده و مى نویسد: (والاشعرى قال: ان الحروف محدثة و الأمر قدیم. والمعتزلى قال: ان الحروف و الأمر محدثة. وکلّ ذلک خبط و رمى فی… (و لو ردّوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم)25 و در پاسخ به دو اشکال و پرسش درمورد آیه (اهدنا الصراط المستقیم) پس از نقل پاسخ اشاعره و معتزله درباره این دو گروه مى نویسد: (لو عرفوا عمومات القرآن و خصوصیاته فى محکماته و متشابهاته لما خبطوا خبط العشو فى ظلماته و نعوذ الیه ان شاء اللّه.) استفاده شهرستانى از اصطلاح (خبط عشو) اتفاقى و بدون توجه نبوده است. اهل لغت در تعریف آن مى گویند: (خبط عشواء، وهى الناقة الّتى فى بصرها ضعف، تخبط اذا مشت، لاتتوقّى شیئاً.) شترى را گویند که ضعف بینایى داشته وهنگام راه رفتن با دست و پا به زمین مى کوبد و از برخورد با هیچ چیز مصون نمى ماند. ابن منظور مى گوید: (الخبط کلّ سیر على غیرهدى، و فى حدیث على، کرّم اللّه وجهه: خبّاط عشوات، اى یخبط فى الظّلام، وهوالّذى یمشى فى اللیل بلامصباح فیتحیّر و یضلّ، فربّما تردّى فى بئر…)26 خبط هرحرکتى است که بر غیرهدایت باشد. ودرحدیثى على (ع) مى فرماید: (خبّاط عشوات); یعنى در تاریکى دست و پا مى زند، واو کسى است که در شب بدون چراغ حرکت کند، پس سرگردان و گمراه گردد و چه بسا درچاه بیافتد. درادامه بحث، معناى هدایت الهى و تقسیم آن به عام و خاص را توضیح مى دهد واین که معناى عام آن شامل همه موجودات بوده و معناى اخص آن ویژه انبیا و اولیا است. آن گاه دیدگاه معتزله و اشاعره پیرامون هدایت کفار از سوى خداوند را مطرح کرده و نسبت به این دو گروه، اصطلاح (قدریه) و (جبریه) را به کار مى برد و در پایان مى نویسد: (واین الفریقان المختصمان من معرفة اسرار القرآن فى العموم والخصوص و التضادّ والترتب والمفروغ والمستأنف واثبات الکونین و تقریر الحکمین. أفلایتدبّرون القرآن أم على قلوب اقفالها.) درتفسیر آیه (ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم و على أبصارهم غشاوة) مى نویسد: (سمعت من الفریقین اضطراب أقاویلهم فى الختم والطبع… واضافتهما الى اللّه تعالى و ما یلزم الفریقین من رفع التکلیف أو تکلیف مالایطاق سواء حمل الطبع على المنع من الایمان ابتداءً کما قال الأشعرى، أو جزاء کما قال المعتزلی… وأعجب من ذلک تناقض الأمر و الخبر، فان الخطاب بالانذار فى قوله تعالى (قم فانذر) باق، والخبر بانّه (سواء علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لایؤمنون) حاصل، فکیف وجه الجمع بین الامر و الخبر؟ وبالخبر لم یرتفع التکلیف من المنذر بالانذار و عن المنذر بالقبول… ) آن گاه پس از یادآورى این مشکلات علمى و اصولى، و تبیین ناتوانى فرق ومذاهب از حل آنها و تعبیر ظن وگمان نسبت به پاسخهاى اشاعره و معتزله، مى نویسد: (فما الخلاص ولات حین مناص؟ ومن لم یر الکونین ولم یعرف الحکمین فهو فى کلّ مسألة اعور، بأیّ عینیه شاء. ومن أخذ العلم من أهله و بصّره بالکونین علم… والحکمان من حیث الصورة یتناقضان، ومن حیث المعنى یتوافقان… )27 آنچه آورده شد، نمونه هاى اندکى از عشق و محبت واعتقاد راسخ شهرستانى، نسبت به خاندان رسول اللّه (ع) بود. دهها برابر بیش ازآنچه نقل شد، از تفسیر مفاتیح الاسرار استخراج و جمع آورى شده است که به ذکر برخى از عناوین آنها اکتفا کرده و این نوشتار را به پایان مى بریم. 1. تطبیق آیات قرآن براهل بیت (ع). 2. جمع آورى قرآن توسط على (ع). 3. تضاد حق و باطل در قرآن میان اهل بیت (ع) و دشمنانشان. 4. مظلومیت و مصایب اهل بیت (ع). 5. آثار و نتایج حب و بغض اهل بیت (ع). 6. خلافت و ولایت على (ع). 7. اتمام وظایف پیامبر(ص) توسط على (ع). 8. تفسیر صلوات براهل بیت (ع). 9. مقایسه انحراف امتهاى پیشین با انحراف امت اسلام از على (ع). 10. اهل بیت (ع) حافظان قرآن.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. ابن خلکان، وفیات الاعیان، 1/ 482; ابن حجر عسقلانى، لسان المیزان، 5/ 263 ; طبقات السبکى، 4/ 78 ; زرکلى، الاعلام، 6/ 215. 2. تتمه صوان الحکمة، ص 137 ـ 140 ، به نقل از مقدمه آقاى عبدالحسین حائرى بر نسخه خطى چاپ شده تفسیر شهرستانى، مرکز انتشار نسخ خطى بنیاد دایرة المعارف اسلامى، 10. 4. ص 26 ب نسخه خطى. 5. معجم البلدان، ماده شهرستان. 6. همان. 7. ص 121 الف نسخه خطى. 8. ص 120 الف نسخه خطى. 9. ص 323 ب نسخه خطى. شهرستانى دراین تفسیر بیش از هیجده مورد به شرح و بررسى تاریخ و عقاید صابئه مى پردازد. او صبوة و صابئه را در تضاد با حنفیه مى بیند و اظهار مى دارد که این تضاد از زمان نوح(ع) و ابراهیم(ع) تا زمان پیامبر خاتم(ص) ادامه داشته است. به صفحات بسیار از جمله 147 ب، 169 ب، 170 الف و ب رجوع شود. 10. ص 358 ب نسخه خطى. 11. مراجع دست اول، سه تن از معاصران و هم صحبتان شهرستانى هستند: 1) ابوسعد عبدالکریم بن محمد سمعانى (م 613 هـ .ق )در ذیل (معجم الشیوخ) و (التحبیر فى المعجم الکبیر). 2) ظهیرالدین ابوالحسن على بن ابى القاسم زید بیهقى (م 565 ) در (تتمة صوان الحکمة). 3) ابومحمد محمود بن عباس بن ارسلان خوارزمى نویسنده تاریخ خوارزم. یاقوت حموى، خوارزمى را دیده و ترجمه شهرستانى را از او در (معجم البلدان) نقل مى کند. 12. این کتاب از معتبرترین کتب تاریخ ادیان و مذاهب است که بارها در کشورهاى مختلف و به زبانهاى زنده دنیا ترجمه و چاپ شده است. شهرستانى در تفسیر مورد بحث به این کتاب اشاره مى کند. در صفحه 170 ب مى گوید: (فهذه مذهب الصابئة وله شرح طویل یرجع فیه الى کتاب الملل.) 13. شهرستانى در تفسیر مورد بحث به این دو کتاب اشاره مى کند. در صفحه 126 ب: (فى زلة آدم و عثرة ابلیس والفرق بینهما، و نحن قد اوردنا فى کتاب التاریخ و کتاب العیون والانهار وجهاً من الحکمة… ) کتاب تاریخ الحکماء را حاجى در کشف الظنون، وکتاب العیون و الانهار را بیهقى در تتمة صوان الحکمة و تاریخ الحکماء نقل مى کنند. 14. زرکلى، الاعلام، 6/ 215. این نسخه که تنها نسخه موجود ازاین تفسیر است درکتابخانه مجلس به شماره فهرست 87 و شماره ثبت 8086 موجود است. درحاشیه آخرین صفحه این نسخه یادداشتى است که ظاهراً به قلم ناسخ نوشته شده است: (هذه النسخة منقولة من نسخة الاصل الّذى هو بخط المصنف الامام العارف بأسرار القرآن، تاج الدین الشهرستانی… ). 15. قابل ذکر است که تنها نسخه خطى این تفسیر، داراى اغلاط و کلماتى است که خواندنش دشوار است. وکسانى که ازاین تفسیر نقل کرده اند، قسمتهاى دشوار و غیرواضح را حذف کرده اند، ما نیز تا جایى که ممکن است صحیح آن را نوشته و درموارد مشکوک، بالاى کلمه، (کذا) و یا رمز (ظ) یعنى ظاهراً مى گذاریم. وجاهایى را نیز به جهت اختصار ترک کرده و با نقطه چین (…) ازآن مى گذریم. 16. دربخش شرح حال شهرستانى، از خوارزمى نقل شد که ابوالقاسم انصارى استاد کلام و عقائد وى بوده است. 17. ص 2 ب نسخه خطى. 18. همان. 19. ص 18 ب نسخه خطى. 20. ص 34 نسخه خطى. 21. ر . ک: حاکم حسکانى، شواهد التنزیل، 1/ 45; بلاذرى، أنساب الأشراف، 157 ح 27 ; ابونعیم اصفهانى، حلیة الاولیاء، 1/ 67 ; ابن عساکر، تاریخ دمشق، 3/ 26 ح 1046 و 1047 و دهها کتاب دیگر. 22. این روایت را علامه مجلسى در بحارالانوار، 23 / 172 به نقل از تفسیر شهرستانى ذکر مى کند. 23. محمد بن فضیل مى گوید ازابن شبرمه شنیدم که مى گوید: (تا بحال بالاى منبر این جمله را (سلونى ممّا بین اللوحین) نگفته است، مگر على بن أبى طالب) حسکانى، شواهد التنزیل، 1/ 50 . نیز ر.ک: ابن عساکر، تاریخ دمشق، بخش امیرالمؤمنین (ع)، ح 1054، 3 / 31 ; شیخ طوسى، الامالى، 1/ 173. 25. ص 25 ب ـ 27 آ نسخه خطى. 26. ص 50 الف نسخه خطى. در ص 161 الف نیزهمین اختلاف را نقل مى کند و درپایان، لزوم رجوع به اهل علم واهل قرآن را تذکر داده و پس از نقل روایتى ازامیرمؤمنان على (ع) درباره قرآن مى گوید: (آمنا به کل من عند ربّنا و ما یذکر الا اولوا الالباب، و هذا اسلم الطرق) 26. ابن منظور، لسان العرب، 7/ 281 ـ 282 (ماده خبط). نیز ر.ک: فیروزآبادى، القاموس المحیط، ماده خبط; زبیدى، تاج العروس، ماده خبط. 27. ص 63 ب و 64 الف نسخه خطى.

تبلیغات