پیش فهمهاى علامه در تفسیر المیزان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پیش فرضهاى یک مفسّر درکار تفسیر یک متن دینى, زمینه هاى متعددى دارد که از آن جمله وحى, انسان, جامعه, دین, زبان دین, انتظار از دین, حجیت عقل و… مى باشد. فراوانى این زمینه ها به گونه اى است که استقراء کامل و استقصاى بحث را ناممکن مى نماید. بدین روى ما دراین نوشته, تنها برآنیم تا به بخشى از این پیش فهمها اشاره کنیم, آن هم در محدوده (المیزان) و ازمنظر (علامه).
فهم قرآن در انحصار خواص, یا در توان همه؟
بهره بردارى از کتب مقدس درمیان پیروان آنها, همواره مشروط به شرایطى بوده است, به گونه اى که نادیده انگاشتن آن شرایط, مانع فهم صحیح به شمار مى آمده است, اکنون باید دید این شرایط کدامند؟ پاسخ به این پرسش, از دیدگاه عام همه ادیان, مجالى گسترده مى طلبد و ما دراین نوشته, فقط نظر به قرآن داریم. در تاریخ اسلام, به دلایل سیاسى وگاه فکرى, فرقه هاى بسیارى پدید آمدند که هرکدام دست کم در چند مسأله از عقاید, داراى ویژگیهایى بوده اند وبا دیگران تفاوت داشته اند, درباره توحید, عدل, حسن و قبح, امامت, کلام خدا, وحى و… درباره کلام خدا به طورکلى و قرآن , بویژه, نظریه هاى جنجالى فراوان شکل گرفت, مانند مباحثى چون ظاهر و باطن قرآن, مخلوق بودن کلام الهى یا غیرمخلوق بودن آن, تأویل و تنزیل ومحکم و متشابه و…. حال با توجه به این که قرآن درکنار ظاهر خود, باطن نیز دارد و علاوه بر محکم, متشابه را نیز دارد, وتأویل آن را جز خدا وراسخان در علم نمى دانند, باید دید که آیا مراجعه مستقیم به قرآن, براى همه ثمربخش است؟ آیا مجرد آشنایى با زبان وبا معانى و بیان و آشنایى اجمالى با خود قرآن, براى فهم آن کافى است یا خیر؟ آیا ظاهر قرآن و فهم ما ازآن ظاهر, داراى ارزش و اعتبار دینى است, یا فاقد حجیت است؟ درصورتى که فهم ظاهر قرآن حجّت نباشد ویا دست کم, کافى نباشد, آیا رهیافت به باطن قرآن براى همگان ممکن است یا نه؟ علامه قرآن را کتاب هدایت, نور و روشنگر مى داند, و در اصل مى توان گفت که همین, مهم ترین پیش فرض و پیش فهم علامه درباره زبان قرآن است, زیرا معتقد است که فهم قرآن, نیاز به چیزى خارج ازآن ندارد, وهمین پیش فرض, زمینه ساز پیش فرض دیگرى است وآن این که قرآن خود بهترین مفسر خویش است.
آیا ظاهر آیات قرآن حجیت دارد؟
علامه طباطبایى, درباره ظاهر و باطن قرآن در چند مورد سخن گفته است. آیا برخوردارى قرآن از مفاهیم باطنى, به این معنى است که ما حق نداریم به ظاهر آن توجه کنیم, و درمورد آیات اعتقادى حق نداریم ظواهر را معیار قرار دهیم و درمورد آیات الاحکام وامور اجتماعى نیز, نباید به ظاهر عمل کنیم! یا این که ظاهر وباطن قرآن دریک راستاست, اعتقاد به ظاهر با اعتقاد به باطن ناسازگار نیست؟ به بیان دیگر, آیا ما حقّ مراجعه به ظواهر را داریم, یا آن که زبان قرآن, زبان رمز و استعاره است و جز افراد اندکى که فهم آنها حجّت است, دیگران حق مراجعه مستقیم به آیات را ندارند! پاسخ به این پرسش, تأثیر زیادى بر روش تفسیرى مفسر دارد. کسى که فهم قرآن را ویژه مخاطبان خاص بداند و دیگران را مجاز به مراجعه مستقیم نداند, در تفسیر نیز چاره اى جز مراجعه به (مأثور) نمى شناسد. اما آن کس که فهم قرآن را وظیفه همه انسانها بداند, به خود حق مى دهد با تدبر در قرآن, دریافتهایى تازه, مناسب با نیازهاى زمان داشته باشد. علامه مراجعه مستقیم به قرآن را ـ البته با شرایط لازم آن ـ براى تمام انسانها جایز, بلکه واجب مى داند, زیرا هم خود قرآن مردم را به تدبر فرمان مى دهد,1 هم روایات بسیارى در فتنه ها و مشکلات, مردم را به راهنمایى قرآن ارجاع مى دهند.2 ایشان مى فرماید: (اگر تنها به روایات مأثور در تفسیر بسنده کنیم, آیاتى که به تدبر فرمان مى دهند, و احادیث مسلّمى که از پیامبراکرم واهل بیت رسیده و به مردم توصیه و تأکید کرده است که درمشکلات وابهامها به قرآن مراجعه کنند, چه جایگاهى خواهند داشت؟) درادامه این سخن, علامه به روایات عرضه روایات بر قرآن استدلال مى کند و در پایان نتیجه مى گیرد: (این اخبار بهترین گواه براین است که آیات قرآن مجید , هم مانند سایر سخنان, دلالت بر معنى دارند وهم دلالت آنها با قطع نظر از روایات و به تنهایى حجّت است.)3
1. بیان تمثیلى قرآن
علامه در این باره آورده است: (بیانات و الفاظ قرآنى (مثل) براى معارف حقه الهى است, براى این که بیان آیات الهى در سطح عموم مردم, که جز چیزهاى محسوس را درک نمى کنند ومعانى کلى را جز در قالب جسمانى نمى فهمند, نازل شده است.)4
2. تفاوت کلام الهى با سخن بشر
علامه در این زمینه مى نویسد: (اگر چه قرآن در بلاغت خویش راه و روشى غیر از راه و روش مورد استفاده مخاطبان خویش ـ انسانها ـ را برنگزیده است… با این حال با کلام انسانها تمایزهایى دارد. چه این که انسان, اساس کلام را برمعانى و مفاهیمى مى گذارد که با عقل خود درک کرده است, واز سویى آنچه که براى او قابل تعقل و درک است, با فهم اکتسابى درک مى شود; فهمى که ازحیات اجتماعى و سرشت اجتماعى وى منشأ یافته است, که اساس آن بر قیاس است. به همین دلیل راه تسامح و تساهل در ذهن انسان باز مى شود, این است که گاه واژه (کثیر) را به جاى (همه) مى گذارند و (غالباً) را به جاى (همیشه), همه چیزهاى (نادر و کمیاب) را به امور (معدوم) ملحق مى کنند. این حال کلام انسان است, امّا کلام خداوند سبحان, ازاین کاستى به دور است, دانش او برهمه چیزها احاطه دارد. او خود فرموده است: (انّه لقول فصل. وما هو بالهزل)5 علامه در زمینه انحصارى نبودن فهم قرآن مى نویسد: (کتابهاى آسمانى دیگران, هرگونه مى خواهد باشد, ولى کتاب آسمانى اسلام ـ که قرآن است ـ جهان وجهانیان را مخاطب قرار داده و با آنها به طور مستقیم سخن گفته است ودرمقام تحدى, خود را معجزه پیامبر اسلام معرفى کرده است و چنین کتابى هرگز در انحصار فهم عدّه معدودى (هرکه باشند) نخواهد بود.) 6
دلالت استقلالى قرآن و حجیت ظواهر
علامه در این باره مى نویسد: (قرآن که از سنخ کلام است, مانند سایر کلامهاى معمولى ازمعنى مراد خود کشف مى کند وهرگز در دلالت خود گنگ نیست واز خارج نیز دلیلى وجود ندارد که مراد تحت اللفظى قرآن, جز آن است که از لفظ عربیش فهمیده مى شود…. جزاین که برخى گفته اند در فهم مرادات قرآن, تنها به بیان پیامبراکرم (ص) یا به بیان آن حضرت وبیان اهل بیت(ع) باید رجوع کرد. ولى این سخن قابل قبول نیست, زیرا حجیت بیان پیامبراکرم(ص) وامامان اهل بیت(ع) را هم باید از قرآن جست وجو کرد, بنابراین چگونه متصور است که حجیت دلالت قرآن به بیان ایشان متوقف باشد, بلکه در اثبات اصل رسالت و امامت, باید به دامان قرآن که سند نبوت است, چنگ زد.) علامه سپس مى افزاید: (این منافات ندارد که پیامبر و اهل بیت, آن بخش از جزئیات را که در قرآن بیان نشده, توضیح دهند ومعلم و مبین جزئیات شریعت باشند.)7
تطبیق یا تفسیر؟
علامه طباطبایى درمقدمه تفسیر شریف المیزان, هنگامى که از تاریخ تفسیر سخن مى گوید, در قدم اول تفسیر را چنین تعریف مى کند: (تفسیر, بیان معانى آیات قرآن و کشف مقاصد ومدلولهاى آیات است.) پس ازآن, طبقات مفسران, صحابه, تابعان, متکلمان, فلاسفه, متصوفه, محدثان و سرانجام دانشمندان علاقه مند به علوم تجربى را نام مى برد و به روش تفسیرى آنها نگاه انتقادى دارد. از سخنان حضرت علامه مى توان به این نتیجه رسید که صرف نظر از صحابه که بسیار اندک به مسائل ادبى یا روایى توجه داشته اند و تابعان که کمى از اسرائیلیات را به تفسیر افزوده اند, ومحدثان که به مأثور بسنده کرده اند, دیگران, بیش تر, راه تطبیق را در پیش گرفته واز تفسیر ـ به معنى واقعى کلمه ـ دور افتاده اند, تطبیق قرآن بر دیدگاههاى مذهبى, کلامى, فلسفى, عرفانى واخیراً هم تطبیق بر علوم تجربى: (انتخاب مذاهب ومسالک و آراء ویژه, اگر چه معلول اختلافهاى نظرى ـ علمى است, یا انگیزه هایى دیگر از قبیل تعصبات قومى دارد, امّا درست تر این است که چنین بحثهایى را تطبیق بنامیم, ونه تفسیر. فرق است بین این که بگوییم آیه چه مى گوید, واین که بگوییم: آیه را بر چه معنایى باید حمل کنیم, در قسم اول, تمام مسائل نظرى را کنار مى گذاریم, و تکیه ما بر امور غیرنظرى است ـ سخن خود قرآن, نه پیش فرضهاى مفسر ـ اما در قسم دوم, لازم است, پیش فرضها و پیش فهمهایى انتخاب شود و توضیح آیه برآن پایه گذارى شود, طبیعى است که چنین پژوهشى, پژوهش در معنــاى خود آن سخن نیست.)8 اکنون باید دید که به نظر علامه, در تفسیر اصلاً نباید پیش فرضى داشت و هر پیش فرضى موجب تحمیل آن بر قرآن مى شود, یا این که پیش فرضها نباید بیرون از منطق قرآنى انتخاب شوند؟ نظر علامه روشن تر ازآن است که ما را دچار ابهام کند. سخن ایشان این است که متکلم, فیلسوف, صوفى, دانشمند علوم تجربى و پیروان مذاهب, پیش فرضها و پیش فهمهاى خاص خودشان را پایه واساس بحثهاى تفسیرى قرار مى دهند و قرآن را بر پایه آن, تفسیر ویا به قول علامه, تطبیق مى کنند. بنابراین, علامه هرگونه پیش فرض منطقى را ردّ نکرده است. براى نمونه, ایشان درباره حجیّت عقل ـ که یکى از اساسى ترین پیش فرضهاى حضرت علامه درتفسیراست ـ نه تنها این پیش فرض را مردود یا بى ارزش قلمداد نمى کند, بلکه به عنوان یک فرض پذیرفته قرآنى مى پذیرد, زیرا این پیش فرض با نگاه از بیرون انتخاب نشده است; پیش فرضى است که از خود قرآن گرفته شده است: (محدثان در بسنده کردن به مأثور و عدم توجه به عقل, اشتباه کرده اند. خداوند در کتاب خویش, حجیت عقل را ابطال نکرده است, این چگونه ممکن است, حال آن که حجیت عقل به وسیله قرآن اثبات مى شود… )9 بنابراین هر پیش فرضى مردود نیست, اما باید خود آن پیش فرض, یا از قرآن گرفته شده باشد, یا دست کم به گونه اى مورد تأیید قرآن باشد. برخى پژوهشیان, بى تأمّل دراین باور علامه, نوشته اند: (حال باید دید, مرحوم علامه طباطبایى که با تخطئه روشهاى دیگران و استدلالهاى فوق, به روش تفسیر قرآن با قرآن عمل کرده اند, واقعاً چه راهى رفته اند؟ آیا در روش مورد پذیرش ایشان, هیچ گونه مقدمات و مقبولات ومعقولات پیشینى به کار گرفته نشده, یا دراین روش نیز, مقبولات پیشین متعدد ومهمى به کارگرفته شده است؟ آقاى طباطبایى درکتاب قرآن در اسلام, آن جا که پدیده نبوت را توضیح مى دهند, یک سلسله اصول ومبانى بیان کرده اند که گرچه به بحث نبوت مربوط است, ولى آن مبانى در واقع, مبانى تصور ایشان از وحى ونبوت ودرنتیجه مقبولات قبلى ایشان براى فهم کتاب و سنت است ومباحث عمده ایشان در تفسیر المیزان برآن مقبولات استوار شده است.)10 ازاین بیان چنان برمى آید که گویا علامه خود درهمان ورطه اى افتاده که بردیگران خرده گرفته است; یعنى خود ایشان نیز با انتخاب پیش فرضهایى به تطبیق رو آورده اند…. دراین جا دو مطلب قابل توجه است: 1. در این تردیدى نیست که فهم هر متن به هرحال بر پیش فهمها و پیش فرضهایى استوار است. اگر مقصود نویسنده این است که علامه هم پیش فرضهایى دارد, نمى توان منکر شد. 2. این که پیش فرضها چگونه انتخاب مى شوند, تا اساس تفسیر قرار گیرند, آیا از بیرون متن (ودین) یا ازخود متن و دین نیز مى توان (انتظار) ازآن را مشخص کرد و پیش فرضهایى را کشف کرد واساس بحث قرار داد؟ به تعبیر دیگر: ما یک بار با در دست داشتن یک سرى پیش فهمها و پیش فرضها مى خواهیم بدانیم متن چه مى گوید (تفسیر), اما بار دیگر براساس پیش فرضهاى خود, در فکر این هستیم که آیه را چگونه معنا کنیم که با آن پیش فرض ناسازگار نباشد (تطبیق). بحث وانتقاد علامه درمورد تطبیق است, نه تفسیر: (فرق است بین این که بگوییم آیه چه مى گوید [تفسیر], واین که بگوییم آیه را بر چه معنایى باید حمل کرد [تطبیق]… )11 (با تأملى در تمام روشهاى تفسیرى مورد بحث, در مى یابیم که همه دریک کمبود مشترکند وآن هم چه نقص وکمبود ناروایى! یعنى تحمیل نتایج پژوهشهاى علمى یا فلسفى از بیرون بر مدالیل آیات, که با این کار, تفسیر را به تطبیق تبدیل کرده اند و تطبیق را تفسیر نام داده اند. بدین سان بسیارى از (حقایق) قرآنى را (مجاز) تلقى کرده و (تنزیل) برخى از آیات را (تأویل) دانسته اند.) 12 علامه به همین دلیل وبا توجه به این نقیصه ازاین روش دورى جسته است: (… ما در تفسیر قرآن از تکیه بر برهانهاى فلسفى, نظریات علمى, یا مکاشفات عرفانى اجتناب کرده ایم.)13 حتى (فهد رومى) نیز, مى پذیرد که علامه داده هاى علمى یا فلسفى را با تفسیر قرآن درهم نیــامیخته است و موارد اندکى هم که از داده هـاى علمى استفــاده شده, براى این نیست که محور تفسیر قرار گیرد, بلکه براى زمینه ســازى فهم بهتر خواننده است.14
خلاصه پیش فرضهاى علامه
ازآنچه علامه در مقدمه المیزان درباره تاریخ و سبکهاى تفسیرى نوشته اند ونیز از مطالبى که درکتاب (قرآن در اسلام) نگاشته اند, به روشنى مى توان فهمید که وى براساس چه پیش فرضها و پیش فهمها و باورهایى به تفسیر پرداخته است. نکته مهم ـ چنانکه یاد شد ـ این است که علامه حتى پیش فرضهاى خود را در کار تفسیر قرآن, مستند به خود قرآن مى داند ودلیل اعتبار آنها را از قرآن مى جوید و معتقد است که هیچ پیش فرضى از بیرون, نباید مبناى تفسیر قرار گیرد. حتى اگر عقل هم مورد استفاده قرار مى گیرد, حجیت آن از سوى خود قرآن تأیید شده است. اکنون نگاهى گذرا را بر برخى پیش فرضهاى قرآنى علامه مى افکنیم: 1. قرآن به عنوان کلام الهى بر همه نیازهاى انسان وابعاد مختلف مادى ومعنوى او اشراف داشته و کلیات برنامه سعادت او را دربردارد. انسان در زندگى خود هرگز هدفى جز سعادت وخوشبختى و کام روایى خود ندارد. خوشبختى وسعادت, شکلى است از زندگى که انسان آرزوى آن را دارد و شیفته آن است; مانند آزادى و رفاه و وسعت معاش و… از سوى دیگر, فعالیتهاى انسان هرگز بدون برنامه صورت نمى گیرد. ازسوم سو, بهترین وپابرجاترین راه و رسم زندگى آن است که آفرینش انسان, او را به سوى آن هدایت کند, نه آنچه از عواطف واحساسات فرد یا جامعه سرچشمه گیرد. پس از روشن شدن این مقدمات, باید دانست که قرآن مجید با رعایت این مقدمات سه گانه, شالوده زندگى انسان را به این شکل بنا کرده است… . سپس ایشان, با تأکید براین مطلب که قرآن متضمن کلیات برنامه زندگى بشر است, آن کلیات را در سه عنوان کلى: اصول عقاید اسلامى, اخلاق پسندیده واحکام شرعى جست وجو کرده است.15 2. علامه قرآن را کتاب هدایت و راهنماى جامعه انسانى مى داند, و به رغم احترام به عقل واذعان به حجیت آن , عقل را به تنهایى براى تدوین قانون در همه زمینه هاى مورد نیاز بشر کافى نمى داند وتنها راه هدایت انسان را بهره گیرى از وحى مى شناسد; زیرا وحى مصون ازخطاست و بدین سان, قرآن در بردارنده کلیات برنامه زندگى بشر است.16 3. قرآن در دلالت خود مستقل است; یعنى در تفهیم مراد خود گنگ نیست. بنا بر این, زبان قرآن مانند سایر سخنها براى تفهیم است ودلیلى ازخارج وجود ندارد که بگوید این معناى تحت اللفظى مراد نیست. قرآن بارها مردم را به اندیشیدن و تدبر در آن دعوت مى کند.17 4. قرآن خود را روشن و روشنگر هر چیزى مى شناساند و چنین چیزى براى روشن شدن خود نباید نیازمند دیگران باشد. بدین جهت قرآن, بهترین مفسر خود است.18 5. قرآن ازهرگونه تحریف, ایمن بوده است; زیرا با توجه به روشنى تاریخ قرآن و تلاوت پیوسته مسلمانان, تردیدى دراین نیست که قرآن موجود در دست ما, همان است که چهارده قرن پیش بر پیامبراکرم(ص) نازل شده است, وعلاوه بر این, قرآن در اعتبار و ثبوت خود نیازى به تاریخ هم ندارد, زیرا کتابى در سر حدّ اعجاز, که همه را به تحدّى دعوت مى کند و صفاتى که قرآن به خود مى دهد, همه دلیل بر تحریف نشدن آن است… .19 6. قرآن ,کامل است; یعنى مشتمل است برهدف کامل انسانیت. وآن را به کامل ترین وجهى بیان مى کند وبا توجه به آیات قرآن, از جمله: (ونزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شىء) (نحل/ 89) این گونه به دست مى آید که قرآن, حقیقت مقاصد و اهداف همه کتب آسمانى را در بردارد وافزوده برآنها نیز, پیامهایى را بیان کرده است.20 7. قرآن, همیشگى است, به دلیل این که کامل است و ماوراى کمال, چیزى نیست. براى جاودانگى قرآن, آیاتى چند در خود قرآن وجود دارد. 21 8. قرآن براى همه مردم, در همه زمانها مى باشد. شمول زمانى ومکانى دارد. 22 ودریک سخن: (قرآن کتابى است جهانی… درمطالب خود اختصاص به امتى از امتها مانند عرب, یا طایفه اى از طوایف مانند مسلمانان ندارد.)23 9. قرآن به لفظ خود, سخن خداست که به وسیله یکى از ملائکه مقرّب بر پیامبراکرم(ص) نازل شده است.24 آنچه دراین پیش فرضها اهمیت دارد, این است که علامه هر باور و فرضیه دینى یا اعتقادى و تفسیرى خود را مستند به خود قرآن مى داند وازآیات قرآن, اعتبار و حجیت آن را مى جوید.
پی نوشت ها
________________________________________
1. ص/29, نساء/82, محمد/24, مؤمنون/67. 2. رک: باب اول تفسیر عیاشى, تفسیر صافى, تفسیر برهان و بحارالانوار. 3. طباطبایى, محمد حسین, قرآن در اسلام, (تهران, دارالکتب الاسلامیة)/56ـ53. 4. همو, المیزان, 3/62. 5. همان, 5/381. 6. همو, شیعه/64. 7. همو, قرآن در اسلام/20ـ18. 8. همو, المیزان, 1/6. 9. همان. 10. مجتهد شبسترى, محمد, هرمنوتیک, کتاب و سنت, (تهران, طرح نو)/117. 11. طباطبایى, محمد حسین, المیزان, 1/6. 12. همان, 1/8. 13. همان. 14. رومى, فهد, اتجاهات التفسیر فى القرن الرابع عشر, (عربستان سعودى, ادارة البحوث العلمیة), 1/239. 15. طباطبایى, محمد حسین, قرآن در اسلام/ 5 ـ 17. 16. همان /81 ـ 84. 17. همان /18 ـ 19. 18. همان /52 ـ 56. 19. همان / 116. 20. همان / 17 ـ 16. 21. همان / 18. 22. همو, المیزان, 4 / 159. 23. همو, قرآن در اسلام /22. 24. همان / 90.
فهم قرآن در انحصار خواص, یا در توان همه؟
بهره بردارى از کتب مقدس درمیان پیروان آنها, همواره مشروط به شرایطى بوده است, به گونه اى که نادیده انگاشتن آن شرایط, مانع فهم صحیح به شمار مى آمده است, اکنون باید دید این شرایط کدامند؟ پاسخ به این پرسش, از دیدگاه عام همه ادیان, مجالى گسترده مى طلبد و ما دراین نوشته, فقط نظر به قرآن داریم. در تاریخ اسلام, به دلایل سیاسى وگاه فکرى, فرقه هاى بسیارى پدید آمدند که هرکدام دست کم در چند مسأله از عقاید, داراى ویژگیهایى بوده اند وبا دیگران تفاوت داشته اند, درباره توحید, عدل, حسن و قبح, امامت, کلام خدا, وحى و… درباره کلام خدا به طورکلى و قرآن , بویژه, نظریه هاى جنجالى فراوان شکل گرفت, مانند مباحثى چون ظاهر و باطن قرآن, مخلوق بودن کلام الهى یا غیرمخلوق بودن آن, تأویل و تنزیل ومحکم و متشابه و…. حال با توجه به این که قرآن درکنار ظاهر خود, باطن نیز دارد و علاوه بر محکم, متشابه را نیز دارد, وتأویل آن را جز خدا وراسخان در علم نمى دانند, باید دید که آیا مراجعه مستقیم به قرآن, براى همه ثمربخش است؟ آیا مجرد آشنایى با زبان وبا معانى و بیان و آشنایى اجمالى با خود قرآن, براى فهم آن کافى است یا خیر؟ آیا ظاهر قرآن و فهم ما ازآن ظاهر, داراى ارزش و اعتبار دینى است, یا فاقد حجیت است؟ درصورتى که فهم ظاهر قرآن حجّت نباشد ویا دست کم, کافى نباشد, آیا رهیافت به باطن قرآن براى همگان ممکن است یا نه؟ علامه قرآن را کتاب هدایت, نور و روشنگر مى داند, و در اصل مى توان گفت که همین, مهم ترین پیش فرض و پیش فهم علامه درباره زبان قرآن است, زیرا معتقد است که فهم قرآن, نیاز به چیزى خارج ازآن ندارد, وهمین پیش فرض, زمینه ساز پیش فرض دیگرى است وآن این که قرآن خود بهترین مفسر خویش است.
آیا ظاهر آیات قرآن حجیت دارد؟
علامه طباطبایى, درباره ظاهر و باطن قرآن در چند مورد سخن گفته است. آیا برخوردارى قرآن از مفاهیم باطنى, به این معنى است که ما حق نداریم به ظاهر آن توجه کنیم, و درمورد آیات اعتقادى حق نداریم ظواهر را معیار قرار دهیم و درمورد آیات الاحکام وامور اجتماعى نیز, نباید به ظاهر عمل کنیم! یا این که ظاهر وباطن قرآن دریک راستاست, اعتقاد به ظاهر با اعتقاد به باطن ناسازگار نیست؟ به بیان دیگر, آیا ما حقّ مراجعه به ظواهر را داریم, یا آن که زبان قرآن, زبان رمز و استعاره است و جز افراد اندکى که فهم آنها حجّت است, دیگران حق مراجعه مستقیم به آیات را ندارند! پاسخ به این پرسش, تأثیر زیادى بر روش تفسیرى مفسر دارد. کسى که فهم قرآن را ویژه مخاطبان خاص بداند و دیگران را مجاز به مراجعه مستقیم نداند, در تفسیر نیز چاره اى جز مراجعه به (مأثور) نمى شناسد. اما آن کس که فهم قرآن را وظیفه همه انسانها بداند, به خود حق مى دهد با تدبر در قرآن, دریافتهایى تازه, مناسب با نیازهاى زمان داشته باشد. علامه مراجعه مستقیم به قرآن را ـ البته با شرایط لازم آن ـ براى تمام انسانها جایز, بلکه واجب مى داند, زیرا هم خود قرآن مردم را به تدبر فرمان مى دهد,1 هم روایات بسیارى در فتنه ها و مشکلات, مردم را به راهنمایى قرآن ارجاع مى دهند.2 ایشان مى فرماید: (اگر تنها به روایات مأثور در تفسیر بسنده کنیم, آیاتى که به تدبر فرمان مى دهند, و احادیث مسلّمى که از پیامبراکرم واهل بیت رسیده و به مردم توصیه و تأکید کرده است که درمشکلات وابهامها به قرآن مراجعه کنند, چه جایگاهى خواهند داشت؟) درادامه این سخن, علامه به روایات عرضه روایات بر قرآن استدلال مى کند و در پایان نتیجه مى گیرد: (این اخبار بهترین گواه براین است که آیات قرآن مجید , هم مانند سایر سخنان, دلالت بر معنى دارند وهم دلالت آنها با قطع نظر از روایات و به تنهایى حجّت است.)3
1. بیان تمثیلى قرآن
علامه در این باره آورده است: (بیانات و الفاظ قرآنى (مثل) براى معارف حقه الهى است, براى این که بیان آیات الهى در سطح عموم مردم, که جز چیزهاى محسوس را درک نمى کنند ومعانى کلى را جز در قالب جسمانى نمى فهمند, نازل شده است.)4
2. تفاوت کلام الهى با سخن بشر
علامه در این زمینه مى نویسد: (اگر چه قرآن در بلاغت خویش راه و روشى غیر از راه و روش مورد استفاده مخاطبان خویش ـ انسانها ـ را برنگزیده است… با این حال با کلام انسانها تمایزهایى دارد. چه این که انسان, اساس کلام را برمعانى و مفاهیمى مى گذارد که با عقل خود درک کرده است, واز سویى آنچه که براى او قابل تعقل و درک است, با فهم اکتسابى درک مى شود; فهمى که ازحیات اجتماعى و سرشت اجتماعى وى منشأ یافته است, که اساس آن بر قیاس است. به همین دلیل راه تسامح و تساهل در ذهن انسان باز مى شود, این است که گاه واژه (کثیر) را به جاى (همه) مى گذارند و (غالباً) را به جاى (همیشه), همه چیزهاى (نادر و کمیاب) را به امور (معدوم) ملحق مى کنند. این حال کلام انسان است, امّا کلام خداوند سبحان, ازاین کاستى به دور است, دانش او برهمه چیزها احاطه دارد. او خود فرموده است: (انّه لقول فصل. وما هو بالهزل)5 علامه در زمینه انحصارى نبودن فهم قرآن مى نویسد: (کتابهاى آسمانى دیگران, هرگونه مى خواهد باشد, ولى کتاب آسمانى اسلام ـ که قرآن است ـ جهان وجهانیان را مخاطب قرار داده و با آنها به طور مستقیم سخن گفته است ودرمقام تحدى, خود را معجزه پیامبر اسلام معرفى کرده است و چنین کتابى هرگز در انحصار فهم عدّه معدودى (هرکه باشند) نخواهد بود.) 6
دلالت استقلالى قرآن و حجیت ظواهر
علامه در این باره مى نویسد: (قرآن که از سنخ کلام است, مانند سایر کلامهاى معمولى ازمعنى مراد خود کشف مى کند وهرگز در دلالت خود گنگ نیست واز خارج نیز دلیلى وجود ندارد که مراد تحت اللفظى قرآن, جز آن است که از لفظ عربیش فهمیده مى شود…. جزاین که برخى گفته اند در فهم مرادات قرآن, تنها به بیان پیامبراکرم (ص) یا به بیان آن حضرت وبیان اهل بیت(ع) باید رجوع کرد. ولى این سخن قابل قبول نیست, زیرا حجیت بیان پیامبراکرم(ص) وامامان اهل بیت(ع) را هم باید از قرآن جست وجو کرد, بنابراین چگونه متصور است که حجیت دلالت قرآن به بیان ایشان متوقف باشد, بلکه در اثبات اصل رسالت و امامت, باید به دامان قرآن که سند نبوت است, چنگ زد.) علامه سپس مى افزاید: (این منافات ندارد که پیامبر و اهل بیت, آن بخش از جزئیات را که در قرآن بیان نشده, توضیح دهند ومعلم و مبین جزئیات شریعت باشند.)7
تطبیق یا تفسیر؟
علامه طباطبایى درمقدمه تفسیر شریف المیزان, هنگامى که از تاریخ تفسیر سخن مى گوید, در قدم اول تفسیر را چنین تعریف مى کند: (تفسیر, بیان معانى آیات قرآن و کشف مقاصد ومدلولهاى آیات است.) پس ازآن, طبقات مفسران, صحابه, تابعان, متکلمان, فلاسفه, متصوفه, محدثان و سرانجام دانشمندان علاقه مند به علوم تجربى را نام مى برد و به روش تفسیرى آنها نگاه انتقادى دارد. از سخنان حضرت علامه مى توان به این نتیجه رسید که صرف نظر از صحابه که بسیار اندک به مسائل ادبى یا روایى توجه داشته اند و تابعان که کمى از اسرائیلیات را به تفسیر افزوده اند, ومحدثان که به مأثور بسنده کرده اند, دیگران, بیش تر, راه تطبیق را در پیش گرفته واز تفسیر ـ به معنى واقعى کلمه ـ دور افتاده اند, تطبیق قرآن بر دیدگاههاى مذهبى, کلامى, فلسفى, عرفانى واخیراً هم تطبیق بر علوم تجربى: (انتخاب مذاهب ومسالک و آراء ویژه, اگر چه معلول اختلافهاى نظرى ـ علمى است, یا انگیزه هایى دیگر از قبیل تعصبات قومى دارد, امّا درست تر این است که چنین بحثهایى را تطبیق بنامیم, ونه تفسیر. فرق است بین این که بگوییم آیه چه مى گوید, واین که بگوییم: آیه را بر چه معنایى باید حمل کنیم, در قسم اول, تمام مسائل نظرى را کنار مى گذاریم, و تکیه ما بر امور غیرنظرى است ـ سخن خود قرآن, نه پیش فرضهاى مفسر ـ اما در قسم دوم, لازم است, پیش فرضها و پیش فهمهایى انتخاب شود و توضیح آیه برآن پایه گذارى شود, طبیعى است که چنین پژوهشى, پژوهش در معنــاى خود آن سخن نیست.)8 اکنون باید دید که به نظر علامه, در تفسیر اصلاً نباید پیش فرضى داشت و هر پیش فرضى موجب تحمیل آن بر قرآن مى شود, یا این که پیش فرضها نباید بیرون از منطق قرآنى انتخاب شوند؟ نظر علامه روشن تر ازآن است که ما را دچار ابهام کند. سخن ایشان این است که متکلم, فیلسوف, صوفى, دانشمند علوم تجربى و پیروان مذاهب, پیش فرضها و پیش فهمهاى خاص خودشان را پایه واساس بحثهاى تفسیرى قرار مى دهند و قرآن را بر پایه آن, تفسیر ویا به قول علامه, تطبیق مى کنند. بنابراین, علامه هرگونه پیش فرض منطقى را ردّ نکرده است. براى نمونه, ایشان درباره حجیّت عقل ـ که یکى از اساسى ترین پیش فرضهاى حضرت علامه درتفسیراست ـ نه تنها این پیش فرض را مردود یا بى ارزش قلمداد نمى کند, بلکه به عنوان یک فرض پذیرفته قرآنى مى پذیرد, زیرا این پیش فرض با نگاه از بیرون انتخاب نشده است; پیش فرضى است که از خود قرآن گرفته شده است: (محدثان در بسنده کردن به مأثور و عدم توجه به عقل, اشتباه کرده اند. خداوند در کتاب خویش, حجیت عقل را ابطال نکرده است, این چگونه ممکن است, حال آن که حجیت عقل به وسیله قرآن اثبات مى شود… )9 بنابراین هر پیش فرضى مردود نیست, اما باید خود آن پیش فرض, یا از قرآن گرفته شده باشد, یا دست کم به گونه اى مورد تأیید قرآن باشد. برخى پژوهشیان, بى تأمّل دراین باور علامه, نوشته اند: (حال باید دید, مرحوم علامه طباطبایى که با تخطئه روشهاى دیگران و استدلالهاى فوق, به روش تفسیر قرآن با قرآن عمل کرده اند, واقعاً چه راهى رفته اند؟ آیا در روش مورد پذیرش ایشان, هیچ گونه مقدمات و مقبولات ومعقولات پیشینى به کار گرفته نشده, یا دراین روش نیز, مقبولات پیشین متعدد ومهمى به کارگرفته شده است؟ آقاى طباطبایى درکتاب قرآن در اسلام, آن جا که پدیده نبوت را توضیح مى دهند, یک سلسله اصول ومبانى بیان کرده اند که گرچه به بحث نبوت مربوط است, ولى آن مبانى در واقع, مبانى تصور ایشان از وحى ونبوت ودرنتیجه مقبولات قبلى ایشان براى فهم کتاب و سنت است ومباحث عمده ایشان در تفسیر المیزان برآن مقبولات استوار شده است.)10 ازاین بیان چنان برمى آید که گویا علامه خود درهمان ورطه اى افتاده که بردیگران خرده گرفته است; یعنى خود ایشان نیز با انتخاب پیش فرضهایى به تطبیق رو آورده اند…. دراین جا دو مطلب قابل توجه است: 1. در این تردیدى نیست که فهم هر متن به هرحال بر پیش فهمها و پیش فرضهایى استوار است. اگر مقصود نویسنده این است که علامه هم پیش فرضهایى دارد, نمى توان منکر شد. 2. این که پیش فرضها چگونه انتخاب مى شوند, تا اساس تفسیر قرار گیرند, آیا از بیرون متن (ودین) یا ازخود متن و دین نیز مى توان (انتظار) ازآن را مشخص کرد و پیش فرضهایى را کشف کرد واساس بحث قرار داد؟ به تعبیر دیگر: ما یک بار با در دست داشتن یک سرى پیش فهمها و پیش فرضها مى خواهیم بدانیم متن چه مى گوید (تفسیر), اما بار دیگر براساس پیش فرضهاى خود, در فکر این هستیم که آیه را چگونه معنا کنیم که با آن پیش فرض ناسازگار نباشد (تطبیق). بحث وانتقاد علامه درمورد تطبیق است, نه تفسیر: (فرق است بین این که بگوییم آیه چه مى گوید [تفسیر], واین که بگوییم آیه را بر چه معنایى باید حمل کرد [تطبیق]… )11 (با تأملى در تمام روشهاى تفسیرى مورد بحث, در مى یابیم که همه دریک کمبود مشترکند وآن هم چه نقص وکمبود ناروایى! یعنى تحمیل نتایج پژوهشهاى علمى یا فلسفى از بیرون بر مدالیل آیات, که با این کار, تفسیر را به تطبیق تبدیل کرده اند و تطبیق را تفسیر نام داده اند. بدین سان بسیارى از (حقایق) قرآنى را (مجاز) تلقى کرده و (تنزیل) برخى از آیات را (تأویل) دانسته اند.) 12 علامه به همین دلیل وبا توجه به این نقیصه ازاین روش دورى جسته است: (… ما در تفسیر قرآن از تکیه بر برهانهاى فلسفى, نظریات علمى, یا مکاشفات عرفانى اجتناب کرده ایم.)13 حتى (فهد رومى) نیز, مى پذیرد که علامه داده هاى علمى یا فلسفى را با تفسیر قرآن درهم نیــامیخته است و موارد اندکى هم که از داده هـاى علمى استفــاده شده, براى این نیست که محور تفسیر قرار گیرد, بلکه براى زمینه ســازى فهم بهتر خواننده است.14
خلاصه پیش فرضهاى علامه
ازآنچه علامه در مقدمه المیزان درباره تاریخ و سبکهاى تفسیرى نوشته اند ونیز از مطالبى که درکتاب (قرآن در اسلام) نگاشته اند, به روشنى مى توان فهمید که وى براساس چه پیش فرضها و پیش فهمها و باورهایى به تفسیر پرداخته است. نکته مهم ـ چنانکه یاد شد ـ این است که علامه حتى پیش فرضهاى خود را در کار تفسیر قرآن, مستند به خود قرآن مى داند ودلیل اعتبار آنها را از قرآن مى جوید و معتقد است که هیچ پیش فرضى از بیرون, نباید مبناى تفسیر قرار گیرد. حتى اگر عقل هم مورد استفاده قرار مى گیرد, حجیت آن از سوى خود قرآن تأیید شده است. اکنون نگاهى گذرا را بر برخى پیش فرضهاى قرآنى علامه مى افکنیم: 1. قرآن به عنوان کلام الهى بر همه نیازهاى انسان وابعاد مختلف مادى ومعنوى او اشراف داشته و کلیات برنامه سعادت او را دربردارد. انسان در زندگى خود هرگز هدفى جز سعادت وخوشبختى و کام روایى خود ندارد. خوشبختى وسعادت, شکلى است از زندگى که انسان آرزوى آن را دارد و شیفته آن است; مانند آزادى و رفاه و وسعت معاش و… از سوى دیگر, فعالیتهاى انسان هرگز بدون برنامه صورت نمى گیرد. ازسوم سو, بهترین وپابرجاترین راه و رسم زندگى آن است که آفرینش انسان, او را به سوى آن هدایت کند, نه آنچه از عواطف واحساسات فرد یا جامعه سرچشمه گیرد. پس از روشن شدن این مقدمات, باید دانست که قرآن مجید با رعایت این مقدمات سه گانه, شالوده زندگى انسان را به این شکل بنا کرده است… . سپس ایشان, با تأکید براین مطلب که قرآن متضمن کلیات برنامه زندگى بشر است, آن کلیات را در سه عنوان کلى: اصول عقاید اسلامى, اخلاق پسندیده واحکام شرعى جست وجو کرده است.15 2. علامه قرآن را کتاب هدایت و راهنماى جامعه انسانى مى داند, و به رغم احترام به عقل واذعان به حجیت آن , عقل را به تنهایى براى تدوین قانون در همه زمینه هاى مورد نیاز بشر کافى نمى داند وتنها راه هدایت انسان را بهره گیرى از وحى مى شناسد; زیرا وحى مصون ازخطاست و بدین سان, قرآن در بردارنده کلیات برنامه زندگى بشر است.16 3. قرآن در دلالت خود مستقل است; یعنى در تفهیم مراد خود گنگ نیست. بنا بر این, زبان قرآن مانند سایر سخنها براى تفهیم است ودلیلى ازخارج وجود ندارد که بگوید این معناى تحت اللفظى مراد نیست. قرآن بارها مردم را به اندیشیدن و تدبر در آن دعوت مى کند.17 4. قرآن خود را روشن و روشنگر هر چیزى مى شناساند و چنین چیزى براى روشن شدن خود نباید نیازمند دیگران باشد. بدین جهت قرآن, بهترین مفسر خود است.18 5. قرآن ازهرگونه تحریف, ایمن بوده است; زیرا با توجه به روشنى تاریخ قرآن و تلاوت پیوسته مسلمانان, تردیدى دراین نیست که قرآن موجود در دست ما, همان است که چهارده قرن پیش بر پیامبراکرم(ص) نازل شده است, وعلاوه بر این, قرآن در اعتبار و ثبوت خود نیازى به تاریخ هم ندارد, زیرا کتابى در سر حدّ اعجاز, که همه را به تحدّى دعوت مى کند و صفاتى که قرآن به خود مى دهد, همه دلیل بر تحریف نشدن آن است… .19 6. قرآن ,کامل است; یعنى مشتمل است برهدف کامل انسانیت. وآن را به کامل ترین وجهى بیان مى کند وبا توجه به آیات قرآن, از جمله: (ونزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شىء) (نحل/ 89) این گونه به دست مى آید که قرآن, حقیقت مقاصد و اهداف همه کتب آسمانى را در بردارد وافزوده برآنها نیز, پیامهایى را بیان کرده است.20 7. قرآن, همیشگى است, به دلیل این که کامل است و ماوراى کمال, چیزى نیست. براى جاودانگى قرآن, آیاتى چند در خود قرآن وجود دارد. 21 8. قرآن براى همه مردم, در همه زمانها مى باشد. شمول زمانى ومکانى دارد. 22 ودریک سخن: (قرآن کتابى است جهانی… درمطالب خود اختصاص به امتى از امتها مانند عرب, یا طایفه اى از طوایف مانند مسلمانان ندارد.)23 9. قرآن به لفظ خود, سخن خداست که به وسیله یکى از ملائکه مقرّب بر پیامبراکرم(ص) نازل شده است.24 آنچه دراین پیش فرضها اهمیت دارد, این است که علامه هر باور و فرضیه دینى یا اعتقادى و تفسیرى خود را مستند به خود قرآن مى داند وازآیات قرآن, اعتبار و حجیت آن را مى جوید.
پی نوشت ها
________________________________________
1. ص/29, نساء/82, محمد/24, مؤمنون/67. 2. رک: باب اول تفسیر عیاشى, تفسیر صافى, تفسیر برهان و بحارالانوار. 3. طباطبایى, محمد حسین, قرآن در اسلام, (تهران, دارالکتب الاسلامیة)/56ـ53. 4. همو, المیزان, 3/62. 5. همان, 5/381. 6. همو, شیعه/64. 7. همو, قرآن در اسلام/20ـ18. 8. همو, المیزان, 1/6. 9. همان. 10. مجتهد شبسترى, محمد, هرمنوتیک, کتاب و سنت, (تهران, طرح نو)/117. 11. طباطبایى, محمد حسین, المیزان, 1/6. 12. همان, 1/8. 13. همان. 14. رومى, فهد, اتجاهات التفسیر فى القرن الرابع عشر, (عربستان سعودى, ادارة البحوث العلمیة), 1/239. 15. طباطبایى, محمد حسین, قرآن در اسلام/ 5 ـ 17. 16. همان /81 ـ 84. 17. همان /18 ـ 19. 18. همان /52 ـ 56. 19. همان / 116. 20. همان / 17 ـ 16. 21. همان / 18. 22. همو, المیزان, 4 / 159. 23. همو, قرآن در اسلام /22. 24. همان / 90.