آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

متن

دانش تفسیر در بین دیگر دانشهاى اسلامى, جایگاه ویژه اى دارد وازهمان آغاز مسلمانان, به گونه جدى بدان پرداخته و نگریسته اند; زیرا تفسیر, فهم وکشف بهترین سخنها; یعنى سخن الهى است. نخستین مفسر قرآن, پیامبر(ص) و دومین مفسر درعالم اسلامى, على(ع) است وبعد ازآن, صحابه وتابعین با نقل روایات پیامبر(ص) ودیگر معصومان(ع) وذکر دیدگاه خویش, علم تفسیر را گسترش داده و نوشته هاى فراوانى را دراین باره تدوین کرده اند. دامنه تفسیر با انگیزه فهم قرآن, روز به روز گسترده تر گردیده به گونه اى که اکنون چندین مجلّد, که تنها اسامى تفاسیر و مؤلفان آنان را, که از اواخر قرن اوّل تا به اکنون به تفسیر قرآن و تدوین درباره آن پرداخته اند, به این مهم اختصاص دارد, همچون طبقات المفسرین سیوطى, داوودى, أدرنه, معجم المفسرین عادل نویهض و… از تفاسیر جدیدى که چندى است منتشر شده و در دسترس قرار گرفته است, تفسیر (المنیر فى العقیدة والشریعة والمنهج) تألیف مفسر و قرآن پژوه معــاصر, دکتر وهبه زحیـلى است. این تفسیر در 16 مجلد (32 جزء) به شکل وزیرى, براى نخستین بار در سال 1411 هـ.ق. با همکارى دارالفکر المعاصر بیروت و دارالفـکر دمشق, به گونـه اى زیبـــا و جذاب, چاپ ومنتشر شده است. شایان ذکر است که درایران به سال 1372 در مراسم کتاب سال, ازاین تفسیر به عنوان کتاب سال جهانى نیز تقدیر به عمل آمد.
درباره مفسر و انگیزه تدوین تفسیر
دکتر وهبه زحیلى, رئیس گروه فقه مذاهب اسلامى در دانشگاه دمشق است که بیش تر نوشته هاى ایشان اختصاص به فقه و اصول فقه دارد, همچون:(اصول الفقه الاسلامى) و (الفقه الاسلامى و ادلّته) 2 وگویا (تفسیر المنیر) تنها تحقیق و پژوهش ایشان درباره قرآن وعلوم قرآن است. ایشان درباره انگیزه خود از نگارش تفسیر (المنیر) مى نویسد: (چون من نیاز شدیدى را میان گروههاى گوناگون مردم, از زن ومرد که از نظر فرهنگى در حدّ متوسطى هستند, احساس کردم وبه این نتیجه رسیدم که مردم علاقه دارند محتواى کتاب الهى را بدانند وبراین عقیده اند که از مهم ترین چیزهایى که در پیشگاه پروردگار از انسان مورد پرسش قرار مى گیرد, قرآن کریم است, چه این که اگر فرد مسلمان به قرآن عمل کرد, حجّت براى وى و در صورت عمل نکردن, حجّت علیه اوست, برآن شدم تفسیرى براى پاسخ گویى به نیازهاى آنان بنویسم. … من به بیان مستقیم معناى آیه اهتمام ورزیدم, به گونه اى که هرگاه انسان بخواهد یک آیه ویا تفسیر آن را بخواند, مقصود ازآن آیه در ذهن او نقش ببندد. این نخستین گام در موفقیت تفسیر است, زیرا مهم این است که انسان مضمون آیه را به عنوان کلّ پیوسته و ناگسسته بفهمد و سپس چگونگى پیوند آیه را به ما قبل و مابعدش, درک کند چون آیات قرآن, هدف و غرض مشخصى را دنبال مى کنند, ومن این شیوه را در تفسیر (المنیر) انتخاب کردم…. و زمانى که من در دبى رئیس دانشکده شریعت و قانون در دانشگاه امارات بودم و زن وفرزندى با من نبود, مدّت پنج سال با فراغ بال درآن جا درنگ کردم به برخى کارهاى علمى پرداختم وهمه این فرصت پنج ساله را تابستان و زمستان به کار این تفسیر اشتغال داشتم و دوسال هم در دمشق, به چاپ و نشر آن پرداختم که هفت سال کار مى شود.) 3 هرچند در صفحه هاى آینده ما به بررسى تفسیر و ویژگیهاى آن مى پردازیم, ولى در همین جا لازم است یادآور شویم که ایشان دراین انگیزه خود و به کاربستن آن در شیوه تفسیرى خود به مقدار زیادى موفق بوده است.
معرفى اجمالى تفسیر
دکتر وهبه زحیلى در آغاز, درمقدمه اى کوتاه (7صفحه) به انگیزه خود از تدوین این تفسیر, شیوه تفسیر ومنابع و مآخذ آن مى پردازد. آن گاه برابر شیوه معمول بیشتر مفسران که در آغاز تفسیر, برخى از مباحث علوم قرآنى را یادآور مى شوند, به بحث و بررسى مختصر درباره بعضى از آن مباحث مى پردازد که حدود 35 صفحه را دربرمى گیرد. مباحث علوم قرآنى مطرح شده دراین بخش بدین ترتیب است: تعریف قرآن, اسامى قرآن, کیفیت نزول, مکى و مدنى, اول ما نزل, آخر ما نزل, جمع قرآن در زمان رسول اللّه(ص), در زمان ابوبکر و عثمان, رسم الخط عثمانى, قراءات هفتگانه و سبعة احرف, اعجاز قرآن و وجوه آن, عربیت قرآن, ترجمه قرآن, حروف مقطعه, تشبیه, استعاره, کنایه, تعریض ومجاز درقرآن. ایشان به اختصار درباره هریک از گزاره هاى یادشده مطالبى رامطرح و دیدگاه خود را درباره آن بیان داشته است. مثلاً در بحث مکى و مدنى, معیار زمان را در تعریف آن لحاظ کرده است, یعنى آیات نازل شده پیش از هجرت را مکى و آیات نازل شده پس از هجرت را مدنى شمرده, یا در بحث ترتیب سوره هاى قرآن, دیدگاه توقیفى بودن ترتیب سور را پذیرفته است. ییادآورى: درشمار زیادى از تفاسیر, در ذیل برخى از آیات, مباحث عمده علوم قرآنى آورده شده, که این تفسیر نیز همین شیوه را پیش گرفته است, مثلاً در ذیل آیه 7 سوره آل عمران 4 (ج 3/ 149) درباره محکم و متشابه نکاتى یاد شده است ویا در ذیل آیه 106 سوره بقره 5 (ج 1/ 258) درباره (ناسخ ومنسوخ) سخن به میان آمده است, ازاین روى مباحث مهم علوم قرآنى به اختصار در مقدمه تفسیر و در ضمن تفسیر آیات قرآنى مطرح شده است که براى دستیابى و اطلاع ازموارد عنوان شده, رجوع به جلد شانزده تفسیر که دربردارنده فهرست موضوعات قرآن و تفسیر است, ضرورى مى نماید. پس از مقدمه تفسیر ومباحث علوم قرآنى, تفسیر آیات آغاز گردیده واز ابتداى قرآن تا پایان آن به ترتیب سوره ها, هر سوره به چندین بخش تقسیم گردیده و نکته هاى گوناگون تفسیرى آن مطرح شده است. وهمان طورى که پیش از این یادآور شدیم, تفسیر در 32 جزء و 16 جلد تدوین شده, ازاین روى از تفاسیر کبیر به شمار مى آید, نه تفسیر وسیط و وجیز. 6 جلد شانزده تفسیر (جزء 31 و 32) فهرست موضوعات مطرح شده درآیات قرآن و تفسیر را دربردارد که براى بسیار کارآمد و مفید است.
شیوه تفسیر و روش آن
دکتر زحیلى درآغاز تمامى سوره ها, ابتدا مضامین هر سوره را به کوتاهى بیان کرده است ودرصورتى که سوره اى به جز نام مشهور, داراى اسامى دیگرى باشد, زیر عنوان (اسامى سوره) مطالبى را بیان داشته, سپس فضیلت سوره و روایات وارده در عظمت شأن و قراءت سوره را یادآور شده و سازگارى سوره مورد بحث را با سوره قبل ازآن, با عنوان (مناسبتها لما قبلها) یا مانند آن, مورد بررسى قرار داده است. وى, هر سوره اى را همچون دیگر مفسران, به چند بخش تقسیم کرده وبراى هر بخش ازآیات, موارد گوناگونى را بیان کرده که تمامى آن موارد در راستاى تفسیر وکشف و پرده بردارى ازآیات قرآن است واین شیوه در سرتاسر تفسیر و در تمامى بخشهاى گوناگون آیات, پیاده شده است, بدین ترتیب: اعراب, بلاغت, مفردات لغوى, نامگذارى, سبب نزول, تناسب آیات, تفسیر و بیان, احکام آیات و فقه کاربردى و… همچنین به تناسب بخشهاى گوناگون آیات یک سوره, برخى ازموارد فوق همچون سبب نزول, ذکر شده ومباحث دیگرى با عناوین جدید همچون مسائل فقهى, پرتوى از تاریخ و… آورده شده است. اینک به اختصار درباره هریک از عناوین بالا که در سرتاسر تفسیر دیده مى شود ودرحقیقت شیوه اصلى مفسر در فهم و تفسیر آیات است, مطالبى را یادآور مى شویم. الف. اعراب آیات: مفسر هر سوره اى را به چند بخش ازآیات تقسیم کرده و درآغاز زیر عنوان (الاعراب) کلمه ها وجمله هایى را که درآیه, وجه اعرابى آنها مشکل بوده یا داراى چند وجه است, بیان کرده است, ازاین روى فقط نقش کلمه و یا جمله را در آیات یادآور شده که در فارسى اصطلاحاً (ترکیب) نامیده مى شود, ولى درباره خود کلمه (تجزیه آن) درموارد محدودى مطالبى را آورده است, زیرا علم صرف و لغت ومفردات به این مهم اختصاص دارد و لزومى ندارد در تفسیر به آن پرداخته شود, مثلاً (الذین) موصول است ویا (لو) شرطى داریم یا نه, ضرورتى براى یادکرد آن وجود ندارد. این بخش (اعراب آیات) درتمامى تفسیر, بدون استثناء, پس از یادآورى هربخش از آیات آورده شده است. مأخذ و منبع مفسّر در این بخش (البیان فى غریب اعراب القرآن) ابوالبرکات ابن الانبارى است. ولى از تفسیر قرطبى وکشاف زمخشرى و دیگر تفاسیر هم سود جسته است. 7 درواقع این بخش از تفسیر که دربرگیرنده تمامى آیات قرآن است, خود یک دوره کامل اعراب قرآن بوده و بخش زیادى از تفسیر را به خود اختصاص داده است. ب. بلاغت آیات: این بخش, پس از فصل اعراب آیات آورده شده و در سرتاسر تفسیر دیده مى شود و در زیر عنوان بلاغت, مصادیق موضوعها ومباحثى که در علوم بلاغت (معانى, بیان و بدیع) مطرح شده با آیات قرآنى تطبیق گردیده است, مثلاً درباره آیه دوّم سوره بقره چنین آمده است: (ذلک الکتاب) ذلک اسم اشاره دور است که به جاى اسم اشاره نزدیک آمده و علت آن بلند مرتبگى قرآن است. (هدى للمتقین) مجاز مرسل است, زیرا که هدایت به قرآن نسبت داده شده, ولى درحقیقت هادى خداوند است و… فصل (بلاغت) در زیر هر بخش ازآیات, بیانگر اعجاز بیانى قرآنى بوده و بسیار مفید و سودمند است وخواننده را از رجوع به تفاسیر ادبى بى نیاز مى کند. مأخذ ومنبع این بخش از تفسیر, (صفوة التفاسیر) صابونى, کشاف زمخشرى, بحر المحیط ابوحیان, والجامع لاحکام القرآن قرطبى است که گاهى مفسّر نیز با درایت خویش پاره اى ازموارد را برترى داده و درحقیقت دیدگاه خویش را بیان کرده است 8 ج. لغات آیات: سومین بخشى که در سرتاسر تفسیر نیز دیده مى شود, فصل شرح لغات آیات است. دراین فصل, کلماتى از قرآن, اعم از اسم و فعل و حرف, که نیاز به شرح کوتاهى داشته, آورده شده وبه توضیح آن پرداخته است. این فصل از تفسیر نیز بسیار سودمند است, زیرا خواننده پیش از ورود در تفسیر آیات, با مفردات و شرح لغات آن آشنا مى گردد و سپس به مطالعه تفسیر آیات مى پردازد و در حقیقت این فصل خود یک دوره تفسیر وجیز قرآن است, همچون تفسیر جلالین و یا شبّر. مآخذ ومنابع مفسر دراین بخش (شرح لغات آیات) آن گونه که ازمقدمه تفسیر پیداست, تفسیر کشاف زمخشرى وبحرالمحیط ابوحیان بوده است 9, ودرموارد اندکى درپاورقى, مفردات راغب اصفهانى را نیز به عنوان مأخذ یادآور شده است. 10 د. تفسیر آیات: این بخش از تفسیر که درحقیقت قلب تفسیر وبیان کننده مراد و مقصود از آیات است نیز, بدون استثناء در سرتاسر تفسیر در ذیل هر بخشى از آیات, آورده شده است. دراین بخش مفسّر, به طور معمول با حذف زوائد واختلافهاى تفسیرى به شرح و تفسیر آیات پرداخته وفهم آیات را براى خواننده آسان ومراد کلام الهى را تا حدّ توان ممکن ساخته است. براى فهم آیات دراین بخش, از شیوه تفسیر قرآن به قرآن و از روایات استمداد جسته است که با سیرى در جلدهاى گوناگون تفسیر, این نکته به خوبى روشن مى گردد. هـ. خلاصه احکام آیات و کاربرد آن در زندگى: در سرتاسر تفسیر بحثى با عنوان (فقه الحیاة والاحکام) آورده شده است که در زیر هربخش ازآیات, بدون استثناء آورده شده و در این بخش, برداشت ازآیات با توجه به نکته هاى تفسیرى آن دسته بندى شده و درهمه موارد با شماره گذارى مسلسل, آن نکته ها بیان شده است وبیش تر احکام وضعى و تکلیفى برگرفته ازآیات وهمچنین نکته هاى عقیدتى واخلاقى دراین بخش به چشم مى خورد. این بخش از تفسیر, پس از فصل تفسیر آیات درمرتبه دوم از اهمیت قرار دارد ودرحقیقت برگرفته از تفسیر آیات است وخواننده را با پیام قرآن و روح آن آشنا مى سازد. در تفاسیر قدیمى, چنین مدخلى دیده نمى شود, هرچند دربرخى ازآنها مطالبى که دربردارنده مباحث یادشده است گاهى دیده مى شود. شاید بتوان گفت که یکى از ویژگیهاى برجسته این تفسیر همین بخش (فقه الحیاة والاحکام) است که پس از هرچند آیه دیده مى شود. ولى شایان ذکر است که مطالب این بخش با فصل تفسیر آیات درهم شده اند وگاه تکرار, ولى در واقع دراین بخش نویسنده از زاویه اى دیگر, با تقسیم بندى مناسب, به آیات و تفسیر آن نگریسته است. و. اسباب نزول آیه یا آیات: آیات قرآن در رابطه با سبب نزول دو گروهند. برخى از آیات بدون سبب خاص نازل گردیده و برخى دیگر با توجه به یک سبب و قضیه خاص نازل شده اند که درمرتبه اول آن آیات اشاره به آن سبب دارد, هرچند سبب نزول خاص, مخصص حکم آیه نیست و درموارد همانند آن, قابل تطبیق وجارى است. ازاین روى, دکتر وهبه زحیلى درمواردى که آیات داراى شأن نزول مشخصى بوده, زیر عنوان (سبب النزول) روایات گوناگونى را که دراین باره وارد گردیده به اختصار بیان کرده وبرخى را بر برخى دیگر برترى داده است, هرچند در پاره اى ازموارد, راه درست را نپیموده است, مثلاً درباره سوره دهر, آیه (8 و 9) تمامى مفسران امامیه و برخى از دانشمندان اهل سنت, شأن نزول آن را درباره على و فاطمه وحسنین(ع) و فضه مى دانند, ولى ایشان ضمن نقل این قضیه واستناد آن به مفسران واهل تفسیر, این شأن نزول را صحیح نمى داند. 11 دراین بخش, منابع ومآخذ مفسّر, با توجه به آنچه که درمقدمه آمده است 12 وهمچنین آن گونه که درجلدهاى گوناگون تفسیر نیز به آن اشاره شده است, اسباب النزول واحدى و تفسیر درالمنثور سیوطى و تفسیر خازن است. 13 هرچند گاهى به تفاسیر وجوامع حدیثى مشهور دیگر نیز رجوع شده است, مانند تفسیر طبرى وصحیح بخاری… 14 همچنین وى, درهر مورد مأخذ و مرجعى که از آن نقل کرده, و در هنگام نقل روایات اسباب نزول, سلسله سند و راوى وصحابى نقل کننده وحاضر درجریان واقعه را یادآور مى شود. دکتر وهبه زحیلى درباره بحث (اسباب نزول) در تفسیرخود مى نویسد: (من دراین تفسیر کوشیده ام تا شأن نزولهایى را که صحیح نیست, ذکر نکنم. همچنین ازمیان برخى اسرائیلیات و سخنانى که از بنى اسرائیل از طریق کتابهاى کعب الاحبار و وهب بن منبه درکتابهاى ما وارد شده و فرهنگ بعضى ازمسلمانها متأثر از آن شده است وتصور کرده اند که اینها از پیامبر(ص) است, ولى روشن شده که این گونه مطالب, از بنى اسرائیل است, پرهیز نموده ام وهر مطلبى را که غیرصحیح بوده ذکر نکرده ام… ) 15 ز. تناسب آیات: تناسب آیات و سور, یکى ازمباحث مهم علوم قرآنى است که درآن به نوع پیوند آیات و سور پرداخته مى شود. برخى ازمفسّران به موضوع تناسب آیات و سوره ها اهتمام فراوان داشته و توانسته اند بدین وسیله برخى از ابهامهاى تفسیرى را کشف و شرحى براى پاره اى از پرسشهاى قرآنى, بیابند. دکتر وهبه زحیلى در تفسیر خود, درآغاز هر سوره اى ارتباط آن سوره را با سوره پیشین یادآور شده است, ازاین روى توانسته است به پاره اى از نکته هاى تفسیرى ازاین زاویه دست یابد. ییادآورى: تناسب سور ه هاعموماً براى مفسرانى بیشتر داراى اهمیت است که دیدگاه توقیفى بودن ترتیب سور را پذیرفته اند و نویسنده ازاین جمله است.16 درباره تناسب آیات نیز ایشان غافل نبوده و دربرخى مواضع آیات که تناسب آن مشهود وآشکار بوده است فصلى را با عنوان (المناسبة) به این مهم, اختصاص داده وبه اختصار مطالب مفیدى را یادآور شده است; ذکر این نکته خالى از فائده نیست که تناسب آیات وفهم ارتباط آیات با یکدیگر, ناگفته هاى فراوانى را در قرآن هویدا مى سازد که جز ازاین راه از راه دیگر, فهم آن ممکن نیست, ازاین روى تناسب آیات بیش تر از تناسب سور در فهم آیات کاربرد دارد. 17
گرایش تفسیر
مراد از گرایش هر تفسیرى, یعنى این که مفسّر بیش تر به چه مباحث و موضوعاتى در قرآن, توجه کرده ویا کدام دسته از موضوعات قرآنى را به شرح بیان داشته و فرعها و دلیلهاى آن را یادآور شده است; ازاین رو به نظر مى رسد تفسیر المنیر داراى گرایش فقهى است, وشاید این زمینه راتحصیل و تدریس مفسّر درباره فقه مذاهب به وجود آورده است, در زیر بحث (آیات الاحکام) به شرح آراى فقهى مذاهب أربعه به چشم مى خورد وبه یادکرد دلیلها و ردّ پاره اى از دیدگاههاى فقهى پرداخته شده است; به عنوان مثال در جزء دوم تفسیر که حدود چهارصد صفحه است واختصاص به تفسیر سوره بقره (آیات 142 ـ 252) دارد, مطالب فقهى زیر به چشم مى خورد: تحویل قبله, سعى بین صفا و مروه, خوردنیهاى حلال وحرام, میته واحکام آن, قصاص, وصیّت, روزه و احکام آن, حجّ واحکام آن, شراب وقمار ومراحل تحریم آن, حکم ایلاء, عدّه مطلّقه واحکام طلاق, رضاع واحکام آن, نفقه اولاد و… هرچند سوره بقره دربردارنده آیات فراوان فقهى است, ولى مفسّر در ذیل آیات این سوره به تفصیل مباحث یاد شده را مطرح کرده واختلاف مذاهب اربعه را بیان کرده است, هرچند متأسفانه به فقه دیگر مذاهب همچون امامیه که داراى فقه غنى و استوار و پویا ومتکى به روایات معصومان(ع) است, یا هیچ اشاره نشده ویا بسیار اندک و درموارد محدودى, دیدگاه فقهى شیعه بیان شده است. همچنین بخش (فقه الحیاة والاحکام) که در سراسر تفسیر بدون استثنا وجود دارد. دربردارنده برداشت ازآیات واحکام آن (وضعیّه و تکلیفیه) است که خود نشانگر توجه مفسّر به برداشتهاى فقهى از آیات است.
منابع تفسیر
درمقدمه تفسیر و پاورقى جلدهاى گوناگون تفسیر, منابع ومآخذ تفسیر به چشم مى خورد که در استفاده مفسّر ازآنها در یک سطح نیست ودر واقع به سه دسته تقسیم مى شوند. منابع دسته اول که بسیار ازآنها استفاده شده است, مثل تفسیر قرطبى, فخررازى و… منابع دسته دوّم و سوّم که کم تر ازآنها سود جسته است. اینک به اختصار منابع ومآخذ تفسیر را دراین جا یادآور مى شویم: 1. تفاسیرگوناگون: مانند تفسیر قرطبى, رازى, ابن کثیر, کشاف, طبرى, بحرالمحیط, المنار, آلوسى, بغوى, غرائب القرآن, بیضاوى, خازن, نسفى, درالمنثور, جواهر طنطاوى, تفسیر شیخ شلتوت و صفوة التفاسیر صابونى, ازاین میان پنج تفسیر (قرطبى, رازى, ابن کثیر, کشّاف و طبرى) بیش ترمورد توجه بوده است. هرچند درمقدمه تفسیر وجاى جاى تفسیر و پاورقیها این نکته به چشم نمى خورد, ولى دکتر وهبه زحیلى در گفت و گویى یادآور شده است که از (مجمع البیان) شیخ طبرسى و (تفسیرالمیزان) علامه طباطبایى استفاده جسته و براى تدوین تفسیر بدانها مراجعه مى کرده است.18 2. صحاح سته, مسند احمد بن حنبل و برخى دیگر از معاجم حدیثى: شاید برخى تفسیر المنیر را تفسیرى روایى بدانند, زیرا ایشان به روایات نبوى و نقلهاى صحابه و تابعین بسیار استناد کرده وفهم آیات را گاهى ازاین راه فراهم ساخته است, ازاین روى به منابع مختلف حدیثى, همچون صحاح سته ومسند احمد بن حنبل وبرخى دیگر ازمعاجم مشهور اهل سنّت مراجعه کرده است هرچند متأسفانه دراین زمینه هم, بسیار نادر به روایات اهل البیت(ع) تمسّک جسته و در موارد اندک و بسیار محدودى به جوامع حدیثى شیعه رجوع کرده است. 3. احکام القرآن جصّاص وابن العربى: در بررسى آیات بسیارى که اشاره به مسائل فقهى دارند, ازکتاب (احکام القرآن) جصّاص و(احکام القرآن) ابن العربى که درحقیقت تفسیر فقهى آیات و شرح آیات الاحکام هستند, سود جسته و در تدوین مباحث فقهى ازاین دو کتاب, بسیار استفاده شده است. 4. کتابهاى علوم قرآنى واعراب ولغت قرآن: همچون الاتقان سیوطى, البرهان زرکشى, المصاحف سجستانى, النشر ابن جزرى, مفردات راغب اصفهانى, البیان فى غریب اعراب القرآن ابن الانبارى و… گویا در تدوین تفسیر المنیر به منابع ومآخذ متعدد و گوناگون تفسیرى وحدیثى به شکل گسترده رجوع نشده, زیرا همان گونه که مفسر درمقدمه تفسیر یادآور شده, هدف از تفسیر خود را رساندن پیام قرآن به علاقمندان با حذف زوائد واختلافهاى تفسیرى مطرح کرده, ازاین روى, به منابع گوناگون کم مراجعه شده است.
برتریهاى تفسیر
تفسیر (المنیر) از برتریهاى شایان توجهى برخوردار است ازاین روى سبب گردیده دربین دیگر تفاسیر در پاره اى از جنبه ها درخشش ویژه اى داشته باشد و پس از نشر در کم تر از پنج سال, پنج بار تجدید چاپ گردد. اینک به برخى از ویژگیها و برجستگیهاى تفسیر اشاره مى شود: الف. آوردن عناوین براى بخشهاى گوناگون آیات: مفسّر در تمامى تفسیر, از آغاز قرآن تا پایان آن, آیات را به بخشهاى گوناگون ومناسب تقسیم نموده وبراى هرچند آیه, یک عنوان تعیین کرده است تاخواننده در آغاز, نماى کلى آیات را در پیش روى داشته باشد و بتواند تفسیر ومعانى آیات را درذهن خود ترسیم کند. به عنوان مثال آیات آغازین سوره بقره (ازآیه 1 تا 20) این عناوین را دارند: 1 ـ 5 صفات المؤمنین وجزاء المتقین. 6 ـ 7 صفات الکافرین. 8 ـ 16 صفات المنافقین. 17 ـ 20 ایراد الامثال للمنافقین. 19 در تفسیرهاى قدیمى این عنوان بندى براى بخشهاى گوناگون آیات قرآنى به چشم نمى خورد و دربیش تر تفاسیر جدید نیز وجود ندارد, ولى تفسیر المنیر این ویژگى برجسته را دارد و ذکر عناوین بخشهاى گوناگون آیات دریک جا وبه گونه فهرست بخشهاى آیات و عناوین آن, خود کتابى مستقل و سودمند خواهد بود. 20 ب. فصل بندى وباب بندى مطالب: روشمند بودن هرکتاب وفصل بندى آن انگیزه و شوق مطالعه را درخواننده ایجاد مى کند و تفسیرهاى قرآن نیز به عنوان کتاب جامع ازاین قاعده مستثنى نیستند. در تفسیرهاى قدیمى این موضوع رعایت نگردیده, ولى در تفسیرهاى جدید سعى شده است که مباحث تفسیرى در قالب بابها و فصلهاى جداگانه مطرح گردد. تفسیر(المنیر) دراین شیوه نیز یکى ازموفق ترین تفسیرها است زیرا که در ذیل هرچند آیه, فصلهاى گوناگونى را با عناوین مشخص, طرح کرده تا خواننده نیازخود را در هرفصل وعنوان مشخصى بجوید. وهمان گونه که در صفحات گذشته یادآور شدیم عناوین و فصلها وبابهاى آغاز هر سوره وهر بخش ازآیات بدین ترتیب است: سورة… مناسبتها لما قبلها, ما اشتملت علیه هذه السّورة, فضلها, مدنیّتها, مکیّتها, تسمیتها, الاعراب, البلاغة, المفردات اللغویة, سبب النّزول, المناسبة, التفسیر والبیان, فقه الحیاة والاحکام و… هرچند این شیوه در بین تفسیرها سابقه طولانى دارد ولى بدین شکل وبه گونه اى گسترده, ویژه تفاسیر جدید شیعه و اهل سنت است, مثلاً این گونه فصل بندى را در تفسیر مجمع البیان شیخ المفسرین طبرسى مى بینیم که درخور ستایش و تقدیر است ودر بین تفاسیر قدیمى کم نظیر وشاید بى نظیر باشد. هرچند درآن, همه مطالب ومباحث تفسیرى با عناوین مشخصى, بیان نشده است. 21 ج. چند تفسیر وکتاب دریک تفسیر: چون این تفسیر مطالب گوناگونى را که درحوزه علم تفسیر قرار مى گیرد, فصل بندى وبا عناوین معین, بیان کرده است, سبب گردیده تا چند تفسیر و کتاب را در درون خود جاى دهد, مطالبى که در سرتاسر تفسیر ذیل عنوان (الاعراب) آورده, درصورت جمع آورى دریک کتاب, یک دوره (اعراب القرآن) تقریباً جامع خواهد بود, همچنین مطالب ذیل عنوان (البلاغة) یک مجموعه مفید وسودمند بلاغت قرآن و تفسیر بلاغى ومطالب (المفردات اللغویة), تفسیرى وجیز, همچون تفسیر جلالین وشبّر ومطالب ذیل عنوان (فضل السّورة) کتابى حاوى (فضائل القرآن) را تشکیل خواهد داد و… د. حذف نظریات گوناگون تفسیرى: مفسّر درمقدمه یادآور شده است که اختلافهاى تفسیرى را کم تر یادآور شده است تا خواننده در پذیرش راه درست ودرک حقایق قرآنى سرگردان نماند واین بسیار شایسته است; زیرا یاد برخى ازاختلافها, درتفسیر برخى ازآیات, ایجاد شبهه مى کند و رسالت تفسیر که کشف و پرده بردارى ازحقایق است پوشیده مى ماند وخود, حجاب فهم آیات مى گردد, هرچند درمباحث فقهى آیات, اختلاف مذاهب اربعه, به گونه اى گسترده بیان شده است. این تفسیر, با رسالت رساندن پیام قرآن به علاقه مندانى که به شکل گسترده پى گیر مطالب تخصصى تفسیر و دیدگاههاى گوناگون نیستند, تدوین شده است. هـ. خلاصه احکام آیات وکاربرد آن در زندگى 22: درسرتاسر این تفسیر, عنوان (فقه الحیاة أوالاحکام) به چشم مى خورد که در ذیل هربخش ازآیات وجود دارد و درآن, آنچه که از آیات قرآن با توجه به نکته هاى تفسیرى آن برداشت شده, بیان کرده است و تقریباً درهمه موارد به گونه اى دسته بندى شده وبا شماره مسلسل, احکام تکلیفیه, وضعیه, مسائل عقیدتى, اخلاقى و… که درآیات بدانها اشاره شده آمده است. این بخش از تفسیر, که بدون استثناء در ذیل هربخش ازآیات آمده است, بسیارمفید و سودمند بوده و درحقیقت پیام قرآن دراین تفسیر, بیش تر در همین بخش خلاصه مى شود. در تفسیرهاى قدیمى چنین فصلى در ذیل آیات دیده نمى شود, هرچند ممکن است مطالب این فصل در لابه لاى نکته هاى تفسیرى آمده باشد ودر تفسیرهاى جدید که شیوه تفسیر درآنها غالباً آوردن فصلهاى جداگانه است, این فصل (برداشت ازآیات واحکام آن)کم تر به چشم مى خورد; ازاین روى از برجستگیهاى آشکار این تفسیر, مطالب این فصل از تفسیر است که بخش زیادى را نیز به خود اختصاص داده است. و. نثر روان وخوشخوان تفسیر: چون مفسّر یادآورشده که این تفسیر را براى گروههاى گوناگون مردم که از نظر فرهنگى درحدّ متوسطى هستند نوشته است ازاین روى با نثر عربى روان و رسا ونه با نثرى ادبى و فنى به تدوین این تفسیر پرداخته ازاین رو محتوا را فداى واژگان وپیچیدگیهاى فنى نکرده است; بدین جهت نثر این تفسیر براى هر علاقه مند به قرآن که تا اندازه اى با ادبیات عرب آشنا باشد قابل استفاده است. همچنین چاپ زیبا و منقح و تقریباً بى اشتباه تفسیر به ضمیمه نثر روان آن, هرعلاقمند به فرهنگ قرآنى را مجذوب خود مى سازد.
پاره اى از کاستیهاى تفسیر
با مطالعه و درنگ در تفسیر, برخى ازکمبودها وکاستیها به چشم مى خورد که برخى از آنها را دراینجا یادآور مى شویم: الف. یادنکردن منابع ومآخذ در پانوشت ها: روشن است که در تدوین این تفسیر از منابع ومآخذى استفاده شده که درمقدمه تفسیر بدانها اشاره گردیده است وما در فصلى جداگانه درهمین مقاله به آن اشاره کردیم, ولى کم وبیش در تدوین تمامى کتابها مرسوم است که در استفاده ازهرمنبع ومأخذى درجاى جاى کتاب, نام آن منبع, باویژگیهایى که دارد, آورده مى شود, تا خواننده درصورت نیاز به شرح ویا تحقیق, بدان مأخذ رجوع کند, درحالى که این شیوه در تفسیر المنیر مورد غفلت واقع شده, لذا پانوشتهاى تفسیر بسیار اندک به نظر مى رسد. دراین جا برخى از مواردى که در جلد یکم (جزء 1 و 2) مأخذ آن بدون یادکرد جلد وصفحه وباب, آورده شده ویا اقوال گوناگون از صحابه و تابعین ودیگران بدون مأخذ آمده است, فهرست گونه یادآور مى شویم: مجلد اوّل (جزء /1), صفحه هاى 128 , 204 , 205 , 206 , 210 , 211 , 212 , 242 , 243 , 260 , 261 , 269 , 279 , 308 , 309 , 310 , 315 , 317 , 322 , 324 و در (جزء /2) صفحه هاى 6 , 13 , 14 , 20 , 42 , 48 , 74 , 103 , 112 , 113 , 151 , 169 , 177 , 184 , 190 , 191 , 195 , 211 , 227 , 234 , 242 , 245 و… این کمبود و کاستى در سرتاسر تفسیر, دیده مى شود که امید است درچاپهاى بعدى جبران گردد. ب. عدم استفاده از روایات ومعارف اهل البیت(ع): از دیگر کمبودها وکاستیهاى تفسیر, استفاده نکردن از روایات اهل البیت(ع) ومعارف بازگو شده توسط آن بزرگواران است, زیرا آن حضرات نمونه آشکار (فاسئلوا أهل الذّکر) بوده و شمارى ازآیات قرآن, تفسیراً و تأویلاً وتنزیلاً در شأن آنان وارد شده است ولى متأسفانه در تفسیر المنیر بسیار اندک سخنان ومطالب تفسیرى از أهل البیت به چشم مى خورد. نیز با توجه به جلد شانزدهم تفسیر (جزء 31 و 32) که شامل فهرست موضوعى قرآن و تفسیر است, در ذیل عناوین [امام] على, فاطمه بنت النّبیّ(ع) و [امام] حسن(ع) مطالب محدودى در قالب روایات مطرح شده که حجم تمامى آن درسرتاسر تفسیر, کمتر از پنج صفحه است. همچنین برخى از شأن نزولهاى معتبر درباره اهل البیت(ع) پذیرفته نشده, مثلاً در سوره دهر, شأن نزول مشهور آن صحیح دانسته نشده است. 23 ج. استفاده نکردن از تفسیرها وجوامع حدیثى وکتابهاى شیعه: درمقدمه تفسیر به هیچیک از تفسیرها وجوامع حدیثى شیعه اشاره اى نشده وبه عنوان مأخذ ومرجع تدوین تفسیرمورد استفاده قرار نگرفته است. همچنین نگارنده با بررسى بیش تر جلدهاى تفسیر, با نام کتاب و تفسیرى از امامیه برخورد نکردم تا آن را حمل بر استفاده مفسّر ازمآخذ شیعى کنم 24 هرچند مفسر خود در گفت وگوى یادشده یادآور شده که به تفسیر مجمع البیان شیخ طبرسى والمیزان علامه طباطبایى رجوع کرده ولى درمقدمه تفسیر چنین مطلبى وجود ندارد وهمچنین در صورت نقل واستفاده ازآنها درپانوشت ها هم ظاهراً چنین مطلبى به چشم نمى خورد ولى به هرحال در صورت استفاده سزاوار بود در مقدمه ویا پانوشت ها یادآور مى شد. همچنین در یادکردن ازمآخذ روایات فقط به صحاح سته, مسند احمد بن حنبل ودیگر جوامع حدیثى اهل سنت بسنده گردیده وازکتابهاى حدیثى شیعه, درهیچ موردى, مطلبى نقل نشده ویا در صورت نقل, مأخذ آن بیان نگردیده است, درحالى که رجال شیعه وامامیه چه در زمینه تفسیر وچه در زمینه نقل وشرح حدیث شهره آفاق بوده ونزد اهل سنّت نیز توثیق ویا تمجید گردیده اند, همچون ثقة الاسلام کلینى, شیخ مفید, شیخ طوسى, شیخ طبرسى, سید بن طاووس, علامه حلى, علامه طباطبایى و…
فهرست موضوعى تفسیر
جلد شانزدهم تفسیر (جزء 31 و 32) ویژه فهرست موضوعى قرآن و تفسیر است وسرتاسر آن عناوین گوناگون را در بردارد که در قرآن و تفسیر به آن اشاراتى شده است, بدین گونه که موضوعها با ذکر جلد و صفحه در دیگر مجلدات تفسیر مشخص شده است, همچون, آدم, آیه, أب, ابراهیم, حجاب, محکم, محمد(ص), یمین, یوسف, یونس و… هرچند این فهرست بسیارکارآمد ومفید بوده وبه شرح, عناوین گوناگون را بیان داشته است, ولى دربرخى از موارد روش مند و قانون مند نبوده وکاستیها وکمبودهایى درآن به چشم مى خورد. اینک به برخى ازآن موارد اشاره مى شود. الف. دوفهرست دریک فهرست: در واقع این فهرست, هم فهرست موضوعى آیات قرآن وهم فهرست موضوعى تفسیر است وچون همان گونه که پیش ازاین یادآور شدیم مفسّر براى هربخش ازآیات, عنوانى مشخص کرده, همان عناوین را به شکل فهرست موضوعى آیات قرآن دانسته وبا فهرست تفسیر تلفیق کرده و در قالب یک فهرست براساس حروف الفبا, ردیف کرده است; ازاین روى درموارد بسیارى ذیل یک عنوان که شماره صفحه وجلد آمده, بعد از رجوع فقط به آیه اى از قرآن برمى خوریم که موضوع آن مثلاً حضرت آدم(ع) است, ولى نکته هاى تفسیرى درآن وجود ندارد. مثلاً در ذیل عنوان آدم(ع) به چنین عبارتى برمى خوریم: (استخلافه فى الأرض 1/ 122 ومابعدها) ولى در جلد 1 / 122, ازآیه 30 تا 33 ذکر گردیده 25 وچون این آیات درباره جانشین خداوند در زمین است, لذا عنوان (استخلافه فى الأرض) براى این چهار آیه مشخص شده است هرچند پس ازآن نکته هاى عام تفسیرى در موارد بسیارى به چشم مى خورد, ولى در برخى از موارد درباره موضوع آیه وآیات, بحث موضوعى عنوان کرده و در پاره اى ازموارد تنها نکته هاى تفسیرى آمده وبحث موضوعى خاص نیامده است. به نظرمى رسد صحیح و دقیق چنین بود که دو فهرست جداگانه براى این تفسیر نوشته مى شد, یکى فهرست موضوعات آیات قرآن ودیگرى فهرست موضوعها ومطالب تفسیر, هرچند فهرست موضوعهاى آیات قرآن, درگذشته توسط دانشمندان و قرآن پژوهان به شیوه هاى گوناگون نوشته شده و منتشر گردیده است, 26 ازاین روى درهم آمیختن این دو فهرست نیکو به نظر نمى رسد, زیرا بیشتر فهرستهاى تفسیرى, فهرست موضوعى تفسیر را در بردارد وفهرست موضوعى قرآن را دربرنمى گیرند. ب. فهرست شدن موضوعها ومطالب بسیار مختصر: بیشتر عناوین یاد شده درفهرست, درجلدهاى گوناگون تفسیر, به گونه اى مختصر مطالبى درباره آنان به چشم مى خورد از چند سطر تجاوز نمى کنند ودر موارد گوناگونى, یک سطر یا دو سطر ویا یک روایت کوتاه دیده مى شود, هرچند ذکر این مباحث وفهرست شدن آن خالى از فایده نیست ولى بهتر است در فهرست موضوعى تفسیر, نشانه هاى اختصارى وضع شود و در برابر هریک از موضوعها ومباحث زیر مجموعه آن در فهرست گذارده شود تا خواننده پس از کندوکاو و بررسى ویافتن عنوان وموضوع, متوجه گردد در تفسیر به چه میزان درباره مثلاً ثمره صبر مطلب آورده شده است, دوسطر ویا دو صفحه, تا از رجوع به تفسیر, حجم اطلاعات داده شده در تفسیر را محاسبه و درهنگام نیاز مراجعه کند. مثلاً درمورد (ثمره صبر) در ج 1/ 163 (دوسطر) مطلب وجود دارد. ج. ذکر عناوین فرعى غیرضرور: درفهرست موضوعى قرآن و تفسیر, عناوینى به چشم مى خورد که عنوان فرعى است و در واقع در ذیل عناوین دیگر جاى مى گیرد و در برخى ازموارد بر فرض درستى به شکل عنوان مستقل, مباحث زیر مجموعه آن به گونه اى ناقص مطرح شده و بسیار محدود شماره جلدها و شماره صفحه ها آورده شده است, به عنوان مثال عنوانهاى: (کفایه) , (قبول) , (اباق) , (ابتغاء) , (اتکاء) , (اثبات) , (احکام) , استخفاف) و (استدلال) و… به گونه مستقل وبه عنوان مدخل اصلى ذکر گردیده ودر ذیل آن عناوین فرعى محدودى دیده مى شود درحالى که عناوین اصلى ومهمى همچون (بیت المعمور) , (بیت العزّة) , (هابیل) , (قابیل) , (حبط عمل) , (قسط) و… فهرست نشده, وحال آن که در سرتاسر تفسیر مطالب فراوانى درباره عناوین و موضوعات یاد شده, آمده است. د. فهرست نشدن اعلام یادشده در تفسیر: درفهرست, اعلام و اشخاص گوناگونى که درآیات قرآنى ویا درتفسیر, چه به عنوان تأویل وچه به عنوان تنزیل ازآنان یاد شده, دیده مى شوند, مانند: فرعون, ابولهب, ابوجهل… وهمچون یعقوب و یوسف و یونس و… ولى برخى از اعلام که در تفسیر مطالبى درباره آنان وارد شده دراین فهرست دیده نمى شود ازاین روى خواننده پس ازمراجعه به فهرست و ندیدن نام آنان, تصور مى کند که در جلدهاى گوناگون تفسیر از این افرادى یادى نگردیده ودرباره آنان مطلبى آورده نشده است, درحالى که چنین نیست, مثلاً درباره اعلام ذیل در تفسیر مطالبى به چشم مى خورد ولى در فهرست (جزء 31 و 32) این اعلام وجود ندارد: ولید بن عقبه (ج 26/ 226). عبداللّه بن امّ مکتوم (ج 30/ 61), بخت النّصر (ج 15/ 24), بنیامین بن یعقوب (ج 13/ 16), هابیل وقابیل(ج 6/ 153) و… هـ. ارجاع نکردن در عناوین همانند و مرتبط: رسم براین است که براى جلوگیرى از تکرار, درمواردى, عنوانى را به عنوان مرتبط با آن ویا بحثى را به بحث مشابه ومربوط به آن, ارجاع مى دهند تا هم عناوین ومطالب به گونه اى گسترده مطرح گردد وهم تکرار نشود, ولى در فهرست موضوعى تفسیر تنها درموارد اندکى ارجاع به عناوین مرتبط وهمانند صورت پذیرفته است; مثلاً درذیل عنوان (معاد) فقط یک مورد مأخذ وجود دارد (ج 23) وحال آن که در سرتاسر تفسیر و درآیات فراوانى از قرآن, بحث معاد دیده مى شود, ازاین روى ضرورى بود که (معاد) را به (قیامت) که به گونه اى گسترده مطالب زیرمجموعه آن را آورده است, ارجاع مى داد (معاد - قیامت) ویا فهرست مطالب اعجاز قرآن را در تفسیر, در ذیل عناوین (اعجاز) , (معجز) و (قرآن) آورده است درحالى که درست این است که زیر یک عنوان, تمام مطالب اعجاز قرآن که در جلدهاى گوناگون آورده شده, فهرست گردد; مثلاً ذیل عنوان (قرآن) و در دو مورد دیگر (اعجاز و معجزه) به قرآن ارجاع داده شود: اعجاز قرآن, معجزه قرآن. افزون براین کمبود (ارجاع ندادن) مطالب اعجاز قرآن به سه بخش تقسیم گردیده و هر بخشى در ذیل هریک از عناوین (قرآن, اعجاز ومعجزه) فهرست شده است وفهرست کامل (اعجاز قرآن) در زیر هیچ یک از سه عنوان نیامده است. همچنین مثلاً عنوان (اهل البیت) آورده نشده, ولى عنوان (آل البیت) درفهرست به چشم مى خورد که سزاوار بود عنوان (اهل البیت) آورده مى شد وبه (آل البیت) ارجاع مى گردید وعنوان (یهود) وجود ندارد تا به (بنى اسرائیل) ارجاع داده شود و… درپایان, یاد این نکته ضرورى مى نماید که هرچند کمبودهایى دراین تفسیر دیده مى شود که دراین مقال به برخى ازآنها اشاره گردید, ولى بعضى از ویژگیهاى برجسته این تفسیر سبب گردیده تا در عمر کوتاه خود, چندین بار چاپ شود وعلاقه مندان به فرهنگ قرآنى را مشتاق به مطالعه و تفحص و تورّق آن گرداند. امید است مفسّر محترم جناب دکتر وهبه زحیلى, با زدودن کاستیها, چاپ صحیح وکاملترى را درآینده به جامعه اسلامى عرضه بدارد. ان شاء اللّه.
پی نوشت ها
________________________________________
1. این مقاله در هشتمین کنفرانس بین المللى وحدت اسلامى که در مردادماه سال 1374 در تهران برگزار گردیده بود, ارائه گردید. 2. اصول الفقه الاسلامى, در دو جلد و (الفقه الاسلامى وادلّته) در هشت جلد چاپ ومنتشر شده است. 3. فصنامه بیّنات, شماره 2, مصاحبه با دکتر وهبه زحیلى, تفسیر المنیر/ مقدمه. 4. (هو الّذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ امّ الکتاب واخر متشابهات…) 5. (ماننسخ من آیة أو ننسها نأت بخیر أ منها و مثلها) 6. برخى ازمفسران, سه تفسیر براى قرآن کریم نگاشته اند که براساس حجم آن, تفسیر کبیر, وسیط و وجیز نامیده شده است, ولى هرکدام ازاین تفاسیر نیز داراى یک نام مشخصى بوده است, مانند سه تفسیر مرحوم ملامحسن فیض کاشانى که با عناوین (صافى, اصفى و مصفّى) نامگذارى شده است. 7. تفسیرالمنیر1/ 72 , پاورقى. 8. همان , پاورقى. 9. همان. 10. همان, 1/ 61. 11. همان, 29/ 287. 12. همان, 1/ 10. مقدمه 13. فصلنامه بیّنات, شماره 2, مصاحبه با دکتر وهبه زحیلى, ص 117. 14. تفسیرالمنیر 2/ 211, 227. 15. فصلنامه بیّنات, شماره 2, مصاحبه با دکتر وهبه زحیلى, ص 116. 16. تفسیرالمنیر 1/ 23. 17. تفسیر(المیزان) مرحوم علامه طباطبایى در بین تفاسیر, دراین بحث بسیار ممتاز است, ایشان به موضوع سیاق آیات بسیار توجه کرده ودرموارد فراوانى, عبارات (والسیاق یؤیده) و (السّیاق ینافیه) به چشم مى خورد که ازاین راه توانسته نکته هاى ظریفى را درآیات, آشکار سازد و روشن است که بحث سیاق آیات با موضوع تناسب آیات, تداخل مفهومى و اشتراک محتوایى دارند. 18. فصلنامه بیّنات, شماره 2/ 113. 19. درتمام تفسیر, درهربخش ازآیات, درآغاز عنوان موضوعى آیات مشخص گردیده, سپس خود آیات درج شده است نه شماره آیات. 20. پیشنهاد مى شود, درچاپ برخى ازقرآنها درپایان ویا درحاشیه قرآن, عناوین موضوعى آیات ازآغاز تا پایان قرآن, مشخص گردد و قرآن کریم با این فهرست که مفصّل هم نخواهد, منتشر گردد تا زمینه تدبّر در آیات قرآنى فراهم شود, به نظر مى رسد این فهرست کمتر ازصد صفحه را دربرگیرد. 21. تفسیرالمنیر نیز مطالبى را که مهم مى دانسته عنوان بندى نموده است, مثلاً در ذیل هربخشى از آیات, عنوان (القراءة) و (الحجّة على القراءة) که در تفسیر مجمع البیان به چشم مى خورد و درآن نویسنده به اختلاف قراء پرداخته و دلیل قراءات را بیان کرده است, دراین تفسیر وجود ندارد. 22. عنوان (خلاصه احکام آیات و کاربرد آن در زندگى) ترجمه اى آزاد از عنوان (فقه الحیاة أو الاحکام) با توجه به مطالب زیرمجموعه این عنوان است. 23. تفسیر المنیر 29/ 287. 24. در تفسیر, یک مورد دیده شده است. 25. (واذ قال ربّک للملائکة انّى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء و…) 26. همچون: تفصیل الآیات ژول لابوم (مستشرق فرانسوى), و تفصیل آیات القرآن الکریم محمد فؤاد عبدالباقى, کشف المطالب اعتماد السّلطنة و تفصیل الآیات, کیکاوس ملک منصور, طبقات الآیات خلیل صبرى, فهرست المطالب دکتر محمود رامیار و فرهنگ موضوعى قرآن مجید کامران فانى و بهاء الدین خرمشاهى و…
 

تبلیغات