آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

متن

 


تفسیرالفرقان که نام کامل آن (الفرقان فى تفسیرالقرآن بالقرآن والسّنة) است, به وسیله مفسّر معاصر دکتر شیخ محمد صادقى تدوین یافته است. این تفسیر که در 30 مجلّد تنظیم شده است, دوره کامل تفسیرقرآن کریم مى باشد که از آغاز تا انتهاى قرآن به تفسیر آیه به آیه آن پرداخته است. مفسّر درآغاز چنانکه خود مى گوید از تفسیر چند جزء آخر قرآن شروع کرده است و درادامه از ابتداى قرآن اقدام به تفسیر کرده وتا انتها ادامه داده است. این تفسیر هم از نظر محتوا وهم ازجهت سبک, یکى از تفاسیر بدیع امامیه به شمار مى آید, چه این که ازنظر محتوا ـ برخلاف بیشتر تفاسیر که غالب محتواى آنها تکرار حرفهاى گذشتگان است ـ داراى مطالب ونکات بکر و تازه است که خواننده را درفهم قرآن و استدلال به آن درفضاى تازه اى ازمفاهیم و معانى قرار مى دهد. ازنظر سبک و شیوه تفسیرى نیز, ویژگیها وبرجستگیهایى درآن وجود دارد که تفاسیر موجود کم تر ازآن برخوردارند. دراین مقاله مى کوشیم با تبیین محورهایى چند در زمینه خصوصیات این تفسیر, گامى هرچند کوتاه در شناساندن آن به جامعه فرهنگى برداریم. این محورها عبارتند از: 1. سبک تفسیر 2. ویژگیهاى سبک; که دراین بخش با خطوط کلى حرکت مفسّر آشنا مى شویم 3. مبانى و دیدگاههــاى مفسر نسبت به قرآن وعناصر مؤثر در فهم آن.
سبک تفسیر
عنوان تفسیر چنین مى نماید که مفسّر از دو سبک تفسیر قرآن با قرآن و تفسیر قرآن با سنّت, سود برده است. امّا درمقدمه تفسیر اظهار مى دارد که بایسته ترین روش تفسیرى, شیوه تفسیر قرآن با قرآن است. وى مى نویسد: (همه شیوه هاى تفسیرى نادرست است, جز شیوه تفسیر قرآن با قرآن واین همان شیوه تفسیر پیامبر(ص) و امامان (ع) است. بر مفسّران لازم است که این روش تفسیرى را از معلمان معصوم فراگیرند و در تفسیر آیات به کار بندند.) درمجالى دیگر مى نویسد: (روشهاى تفسیرى از دوحالت بیرون نیستند: یا تفسیر قرآن با قرآن هستند ویا تفسیر قرآن با رأى.) مفسّر در تحلیل و تأیید این شیوه پیشنهادى, به آیه هایى استدلال مى کند که قرآن را نور و برهان و بیان وهدایت معرفى مى کند و مى گوید: (چیزى که خود, بیان وهدایت است ومرجع و تکیه گاه غیرخود به شمار مى آید, پیش ازاین که روشن گر غیر باشد, باید خود مبیّن و روشن گر خود باشد.) این سخنان چنان مى نماید که نوعى تناقض و ناهمسازى درگفتار و رفتار تفسیرى مفسّر ونیز عنوان کتاب وجود دارد! آیا به واقع چنین است؟ ظاهر سخن گرچه نوعى ناسازگارى بین شیوه پیشنهادى و شیوه به کار رفته را نشان مى دهد, ولى با مطالعه تصوّرات و برداشتهاى مفسر از دو سبک یاد شده ونمونه هاى عملى تفسیر, پاسخ چیزى دیگرى است. مفسّر براین باور است که برایند تفسیر قرآن با قرآن, دستیابى به نخستین مفاهیم ومعارف قرآنى است, مرتبه اى ازمعنا که درچارچوب دلالت مطابقى آیه قرار دارد. درحالى که روایات تفسیرى بیشتر درصدد نشان دادن نمونه ها ومعانى پنهان آیات است و چنانکه خود مى گوید نگاه روایات تفسیرى به معانى ژرفتر کلام وحى است, با این ویژگى که مفاهیم ژرف, ریشه در معانى ومنطوق دارد و در پرتو آن شکل مى گیرد به گونه اى که درستى و نادرستى آن ها در گرو برابرى و نابرابرى با منطوق آیات است. چه این که به مقتضاى محوریت قرآن در ارزشیابى روایات و درستى و نادرستى آنها, منطوق آیات, معیار سازگارى و ناسازگارى روایات با قرآن است. ودرنتیجه تفسیر مأثور چیزى جدا از آیه نیست, بلکه برخى ازمراتب معنایى آن است که درپرتو سطح ظاهر آیه با یارى جستن از آیات دیگر به دست آمده است. بنابراین تفسیر قرآن با سنّت گونه اى از تفسیر قرآن با قرآن است. دکتر صادقى در مقدمه تفسیر خود مى نویسد: (کم ترین چیزى که باید نسبت به آن اقدام کرد, فهم عبارت است که همان معناى مطابقى وظاهر آیه مى باشد. پس این معناى مطابقى, پایه واساس کشف زوایاى دیگر ازمعنا قرار مى گیرد, چه این که تفسیر داراى چهار مرتبه است: تفسیر عبارت. تفسیر اشارت. تفسیر لطائف و تفسیر حقایق; پس همین معناى ظاهر, معیار عرضه حدیث بر قرآن است.) نمونه هاى عملى تفسیر نیز گویاى همین واقعیت است که مفسّر در پذیرش تفسیر مأثور, پیش از هرچیز به سازگارى آن با مراتب مختلف معنایى آیه مى اندیشد و دستیابى به هرمعناى تازه را در پرتو مفهوم ظاهر آیه و سازگارى با آن جست وجو مى کند. به این ترتیب شیوه مفسّر درحقیقت همان شیوه پیشنهادى تفسیر قرآن با قرآن است. هرچند از سنّت نیز بهره برده است.
شاخصهاى ویژه سبک
1. شیوه نگارش
نویسنده با بهره گیرى از صناعت تضمین, سجع و با استفاده گسترده از مصدرهاى صناعى, شیوه جدیدى را در پیش گرفته است که در تفاسیر موجود, مانند آن دیده نمى شود. این سبک نو و ناآشنا در آغاز, خواننده را در فهم عبارات و مقصود مفسّر دچار مشکل مى کند وبه نظر مى رسد نوعى تکلّف و تصنّع در تعبیر وبیان صورت گرفته است, ولى پس ازمدّتى که ذهن با سبک نوشتارى مؤلّف انس گرفت, ظرافتها و دقّتهایى که مفسّر در انتخاب وبه کارگیرى واژه ها و تعبیرات مورد توجه قرار داده است, پدیدار مى شود وخواننده را در فهم معانى ومقاصد یارى مى دهند. بنابراین استفاده از تفسیر الفرقان, اندکى بردبارى مى طلبد.
2. بهره گیرى از ظرفیت مفهومى واژه ها
پدیده دیگرى که در سبک مفسّر به صورت کاملاً برجسته رخ مى نماید ومى توان گفت از ویژگیهاى این تفسیر به شمار مى آید. بهره گیرى از ظرفیت مفهومى واژه هاست. نخستین چیزى که مفسّر در تفسیر یک آیه بدان توجه نشان مى دهد حدود و گستردگى مفهومى کلمات است, سعى او برآن است که مفاهیم واژه ها را بدون هرگونه محدودیتى وبا همان گستردگى طبیعى که در خود کلمه وبا توجه به موقعیت کاربردى آن درآیه وجود دارد, به عنوان پایه و سرآغاز تفسیر قرار دهد, وتا اندازه اى که توانایى ذهنى وفکرى مفسر اجازه مى دهد به گستردن مفهوم آیه و شناخت مصداقها وواقعیتهاى قابل انطباق درآن بپردازد وهرگونه محدودسازى را تا آن جا که ازخود آیه در پرتو آیات تفسیرى دیگر پدید نیامده باشد به کنار گذارد. ازهمین رو حجم مواردى که تفسیرهاى روایى تحدیدگرا, دراین تفسیر حمل بر جرى و تطبیق شده است, به مراتب بیش تر از دیگر تفاسیر است. 1 بخشى ازنکته هاى تازه اى که دراین تفسیر دیده مى شود برخاسته از همین خصوصیت است .ازآن جا که این ویژگى تقریباً در تفسیر تمام آیات وجود دارد, نیازى به نمونه آوردن احساس نمى شود و تنها براى آن که ویژگیهاى یاد شده تبیین شود به چند نمونه اشاره مى کنیم. درباره توبه مرتد فطرى پس از طرح این سؤال که آیا توبه او همان گونه که در باطن پذیرفته مى شود درظاهر نیز مانند توبه مرتد ملى, پذیرفتنى است یا نه, مى نویسد: (اطلاق آیه: (فان اللّه غفور رحیم) اقتضا دارد که توبه مطلقاً در هر دو زمینه پذیرفته شود.) (تفسیر فرقان 5/ 242) ذیل آیه : (إنّ أوّل بیت وضع للنّاس) (آل عمران/96) مى نویسد: (نخستین بودن دراین جا مطلق است, هم اول بودن در زمان را در برمى گیرد وهم در مکان وهم در رتبه را.) (تفسیر فرقان 5/ 256) درآیه: (فان خفتم ألّاتعدلوا فواحدة) (نساء/3) مى نویسد: (این عدالت, تنها عدالت فردى و در زمینه تأمین حقوق همسران نیست, بلکه عدالت اجتماعى را نیز شامل مى شود; بنابر این, اگر درجامعه شمار زنان و مردان مساوى بود, ازدواج متعدد براى یک مرد جایز نیست, زیرا موجب ظلم و رعایت نکردن عدالت مى شود.) (تفسیر فرقان 6/ 172) ذیل آیه: (قل یا أهل الکتاب لم تصدّون عن سبیل اللّه) (آل عمران/99) درابعاد مفهوم (صدّ) مى نویسد: (صدّاً بکفرکم وآخر بایمانکم ثمّ کفرکم ـ وثالثاً بدعایاتکم الباطلة الخواء یعنى: جلوگیرى ومانع تراشى در راه حرکت مردم به سوى خدا, زمینه هاى گوناگونى دارد که درمفهوم (صدّ) نهفته است, کفرورزیدن, ایمان آوردن و سپس اظهار کفر کردن ونیز ادعاهاى نادرست, همه وهمه مصادیق (صدّ) است.) درآیه : (انّ یوم الفصل کان میقاتاً) (النباء/17) مى نویسد: (این جدایى, فیصله یافتن اختلافات, فاصله افتادن بین اختلاف کنندگان, جدا شدن دوستان و نزدیکان و بریدن از آرزوها واعمال, جدا شدن حقّ از باطل و حقّ گرا از باطل گرا و بالآخره آشکار شدن هرگونه امر مبهم و ناشناخته را شامل مى شود.) (تفسیر فرقان 30/32) به عنوان آخرین نمونه به تفسیر (نبأ) درآیه: (عمّ یتسائلون. عن النّبأ العظیم) (النبأ/1ـ 2) اشاره مى کنیم که بیش تر مفسران آن را به مورد مشخصى تفسیر کرده اند, ولى (الفرقان) براساس سبک ویژه خود مفهوم آن را جنس خبر مى داند وواقعیتهایى چون توحید, نبوت, معاد, قرآن, پیامبر و ولایت اهل بیت(ع) را از نمونه هاى آن به شمار مى آورد. 2 یعنى همه اینها آن خبر بزرگى هستند که مورد پرسشند. این نمونه ها به روشنى تمایل شدید مفسّر را در بهره جویى از اطلاق و ملاحظه مفهوم طبیعى کلمات نشان مى دهد. بلکه مفسّر بر این باور است که محدود کردن مفاهیم آیات در محدوده فکرى مردم یک زمان, آیات را متشابه مى کند که باید ازآن پرهیز کرد. (تفسیر فرقان1/50) ازآن جا که بنابر اختصار است, از مقایسه نمونه هاى فوق دراین تفسیر با تفاسیر دیگر صرف نظر مى کنیم, خواننده خود مى تواند این ویژگى سبک مفسّر را در مقایسه با تفاسیر دیگر به خوبى دریابد.
3. به کاربردن واژه هاى مشترک در چند معنا
ویژگى دیگر این سبک, حمل واژه هاى مشترک بر چند معنا و اراده مفاهیم متقابل ازیک واژه است, تفاسیر دیگر بیش تر در زمینه واژه هاى مشترک, یکى ازمعانى را انتخاب کرده و بقیه را نادیده مى گیرند, ولى سبک الفرقان جزاین است. هرجا کلمه اى از نظر لغوى چند معناى گونه گون و دگرگون داشته باشد وبا دستورهاى ادبى و جایگاه کاربردى آن درآیه سازگار باشد, الفرقان, آن واژه را برهمه آن معانى حمل مى کند وهمه آنها را جزء تفسیر آیه مى داند ودر عرض هم مى پذیرد. الفرقان درمعرفى این خصوصیت سبک تفسیرى مى نویسد: (اگر آیه اى معنى هاى چندى را برتابد که همه آنها صحیح باشد و ناسازى بین آنها نباشد, اشکال ندارد که همه آنها مقصود باشد, چنانکه درشیوه ما دراین تفسیر دیده مى شود.) (تفسیر فرقان 27/ 118 و 30 / 30)
4. درنگ در تعبیرها و دقّت در واژه ها
مفسّر, نسبت به شکل تعبیر وکاربرد کلمات بسیارحسّاس است, بلى همه تفاسیر به دقّتها و ظرافتهاى تعبیر قرآنى عنایت دارند, امّا این رویکرد و التفات در تفسیر الفرقان تا اندازه اى نمایانتر است. شاید بتوان گفت نقطه آغاز تفسیر هرآیه, تأمّل در واژه وکیفیت کاربرد آن درآیه است, مفسّر ازاین راه درکشف زوایاى جدید مفهوم آیه و نشان دادن تصوّر نو از محتواى آن بهره زیاد برده است. به عنوان نمونه ذیل آیه: (واذا قیل لهم آمنوا کما آمن النّاس) (بقره/ 13) با طرح این سؤال که چرا فرمود: (کما آمن النّاس) و نفرمود (کما آمن المؤمنون) در پاسخ مى نویسد: (شاید علّت این باشد که آنچه اکنون از آن ها خواسته مى شود, کمترین درجه ایمان است به اندازه اى که آن ها را از کفر و نفاق خارج کند و در ردیف سایر مردم که داراى عقل و درک هستند قرار دهد.) (تفسیر فرقان 1/200) ییا در رابطه با آیه: (یا ایّها النّاس اعبدوا ربّکم) (بقره/21) هریک از کلمات : (یا ایّها) و (النّاس) را توضیح مى دهد و فلسفه انتخاب آنها را بیان مى کند, ازجمله آن که : کلمه (یا) که براى نداى دور است, از آن رو به کار رفته است که مردم پیش ازعبادت خدا ازمحضر ربوبى دورند. (تفسیر فرقان 1/ 214) درباره جمله (لما بین یدیه) درآیه: (نزّل علیک الکتاب بالحقّ مصدّقاً لما بین یدیه) (آل عمران/3) مى نویسد: این که فرمود قرآن تصدیق گر کتابهایى است که پیش روى او قرار دارند, با این که پیامبران وکتابهاى الهى همه پشت سرقرآن و پیامبر اسلام قرار داشته اند, ازآن روست که پیامبر اسلام و قرآن, استمرار پیامبران گذشته وکتابهاى پیشین هستند و تکمیل کننده آن ها و به لحاظ همین تقدّم قرآن وپیامبر اسلام در رتبه, همه کتابهاى پیشین و پیامبران گذشته در پیش روى آن دو قرار دارند ودر رتبه اى پس ازآن دو ونه در مرتبه اى جلوتر. ازاین گونه موارد که مفسّر با تکیه بر نوع تعبیر و گزینش کلمات, به نکته ها و زوایاى تازه آیه توجه کرده است, بسیار است و گستردگى این امر, شیوه تفسیر را مشخص وممتاز مى کند. 4
5. اعتماد برملاکها و اصول خود و محور قرار ندادن آراى تفسیر مفسّران
پدیده دیگردر سبک نویسنده تکیه بر فهم و برداشت شخصى و بى اعتمادى به گفته ها و دیدگاههاى دیگران است. مفسّر با دقّت و درنگ درمفردات و ترکیبات آیه به صورت مستقیم و با استمداد از آیات یا روایات راهگشا به سراغ تفسیر مى رود وازهرگونه درگیر شدن با گفته ها و نظریه ها خوددارى مى کند. البته این بدان معنى نیست که هیچ گونه نقل و نقدى نسبت به نظریات ندارد, بلکه مقصود آن است که: درفهم آیه و برداشت تفسیرى ازآن, بر دیدگاههاى دیگران تکیه ندارد و براین باور است که تفسیر قرآن براساس آراى مفسران, به هرشکل که باشد, گونه ى از تفسیر به رأى است. ودرجاى دیگر به صراحت براین واقعیت تأکید دارد که شیوه تفسیر الفرقان, نپرداختن به آراء و نظریه هاى تفسیرى دیگران است. (تفسیر فرقان 1/309 و 30/6)
6. استفاده گسترده از روایات
سبک تفسیر گرچه تفسیر قرآن با قرآن است وبه همین لحاظ اگر از روایات استفاده نمى کرد, بر خلاف انتظار نبود امّا ویژگى این تفسیر آن است که همراه با سبک یادشده از روایات نیز, به صورت گسترده بهره برده است به گونه اى که مى توان گفت افزون بر تفسیر قرآن, یک دوره تفسیر روایى را نیز دربردارد و کمتر صفحه اى را مى توان یافت که به گونه اى استشهاد به روایت و استناد به منبع روایى درآن دیده نشود. مهم ترین محورهایى که استفاده از روایات درآن صورت گرفته است, یکى تأیید تفسیر آیه ودیگر گسترش ابعاد آیه است, گرچه درمواردى دیگر, مانند شأن نزول یا مباحث علمى نیز به روایات استناد شده است. (تفسیر فرقان 30/21,25) امّا این موارد اندک هستند و بیش تر زمینه هاى استفاده از روایات همان دو زمینه یادشده هستند که مفسّر پس از تفسیر یک آیه باملاحظه آیات دیگر, براى تأیید یا توسعه دامنه معنایى آن از روایات یارى مى جوید.5 این روش همان گونه که پیش تر اشاره شد, منافاتى با سبک تفسیر قرآن با قرآن ندارد, زیرا درهرحال معیار تفسیر و فهم یک آیه خود قرآن است ونقش روایات درحقیقت, تأیید منطوق ومفهوم ظاهر آیه و یا گسترش دادن همان معناست, فراتر ازآنچه تنها ازمنطوق آیه استفاده مى شود. به این ترتیب جمع بین تفسیر قرآن با قرآن وبهره گیرى گسترده از روایات به گونه اى که در غیر تفسیر روایى مانند آن دیده نمى شود, یکى از برجستگیهاى تفسیرالفرقان به شمار مى آید.
7. بحث فقهى استدلالى
این تفسیر به فقه الاحکام به صورت مبسوط و استدلالى پرداخته است. درتاریخ تفسیر کم نیستند تفاسیرى که به آیات الاحکام ومباحث فقهى روى داشته اند; مانند تفسیر قرطبى و اضواء البیان, امّا طرح مباحث فقهى دراین تفاسیر بیش تر به صورت بیان مسائل وبه گونه غیر استدلالى بوده است. ویژگى تفسیرالفرقان دراین است که با حفظ گستردگى بحث, به صورت استدلالى واجتهادى وارد مباحث فقه آیات الاحکام شده است. کنجکاوى در تعبیرات, درنظر داشتن نکته هاى ادبى و بلاغى, جرح و تعدیل روایات مطرح شده و نقد و ارزیابى آراى فقهى و در همه این احوال تکیه بر محوریت قرآن در تبیین احکام, تفسیرالفرقان را موقعیتى چونان کتب فقهى بخشیده است, چه این که زمینه فقه قرآنى را به گونه گسترده فراهم آورده است. مفسّرخود در مقدمه تفسیر, بر ضرورت بحث و تحلیل آیات الاحکام تأکید کرده ویادآور شده است که اگر آیات الاحکام در تفسیر مورد بحث قرار نگیرد, ازآن جا که در فقه نیز به گونه اى بایسته ازآن بحث نمى شود, در نتیجه آیات الاحکام, همیشه تفسیر ناشده باقى مى ماند واین کار نتایج زیانبارى را در فقه به وجود مى آورد, چنانکه گاه نمودهاى آن دیده مى شود. به هرحال, تلاشهاى مفسر در پرداختن به آیات الاحکام به صورت کم سابقه, یکى از عوامل پیدایش آراء و دیدگاههاى جدید از ناحیه مفسّر در فقه است که دربخش دیگر به نمونه هایى ازآن اشاره خواهد شد.
8. گستردگى منابع
مشخصه دیگر تفسیرالفرقان, تعدد و تنوع منابع مورد استفاده است. در تفاسیر موجود, کمتر تفسیرى را مى توان یافت که ازنظر مراجعه و استناد به منابع, به پایه الفرقان برسد. دریک بررسى اجمالى وآمارى در جلدهاى تفسیر نتایج زیر به دست آمد: منابع روایى: حدود 80 مأخذ روایى مورد استفاده قرار گرفته است که درمیان آن از صحاح ومسانید اهل سنت گرفته تا ادعیه ائمه(ع) دیده مى شود. ازآن جا که مفسّر درگزینش روایات, براساس صحت متن حدیث وسازگارى آن با محتواى آیات عمل کرده است ونه صحّت سند آنها, از استناد به مراجع گوناگون و گاه سست و بدون سند, خوددارى نکرده است. منابع تفسیرى: بیش از 25 تفسیر مورد مراجعه الفرقان بوده است که بیشتر آن ها براى نقل روایت وبرخى دیگر براى نقل ویا نقد نظریه مفسّر مورد استناد قرار گرفته است. تفسیر نور الثقلین, درالمنثور, قمى و البرهان بیشترین تکیه گاه مفسر در نقل روایت است. و تفسیر فخررازى, المنار, صدرالمتألهین, المیزان و طنطاوى از تفاسیرى است که مفسّر به نقل ویا نقد نظریات آنها پرداخته است. 6 منابع لغوى: کتابهاى لغوى استفاده شده, عبارتند از: لسان العرب, قاموس, مصباح, تاج العروس, مفردات راغب, نهایه ابن اثیر. این منابع همان گونه که دیده مى شود متعدد است, امّا از آن جا که مفسّر به بحث لغت بیش تر به صورت آزاد و بدون استناد به منابع لغوى مى پردازد, چنانکه پس از این خواهیم گفت, مراجعه به منابع لغت و نقل گفته هاى اهل لغت, کم تر به چشم مى خورد. منابع پراکنده: بالغ بر 60 کتاب ومقاله در زمینه هاى مختلف مورد مراجعه بوده است, که درمیان آن ها کتابهاى علمى, اجتماعى, تاریخى, دائرة المعارفها و گاه مجلاّت و روزنامه دیده مى شوند, بیش تر آنها براى نقل نظریه و در تأیید یک مطلب تفسیرى استفاده شده است, ولى برخى در جهت نقد نظریه نویسنده در پرتو آیات ومفاهیم قرآن نیز مورد استفاده قرار گرفته است.
9. استفاده از عهدین با زبان عبرى
ییکى از ویژگیهاى تفسیر الفرقان, که چه بسا در هیچ تفسیر دیگرى همانند نداشته باشد, استفاده از متون عبرى عهدین یعنى تورات و انجیل است. البته نقل ترجمه فرازهاى آن در تفاسیر دیگر مانند المنار نیز دیده مى شود, امّا استفاده از زبان اصلى عبرى گویا ویژه این تفسیر است. نقل متون عهدین در راستاى دو هدف کلى صورت گرفته است, یکى تأیید مفاهیم وگزارشهاى قرآنى مانند بشارتهاى پیامبر و داستانهاى بنى اسرائیل 7 ودیگر نقل ناهمگونى ها و تحریفهاى موجود در عهدین. 8
10. ابتکار ونوآورى
الفرقان در زمینه هاى گوناگون بویژه فقه الاحکام, به نظریات جدید یا نادرى رسیده است که با قطع نظر ازصحّت و سقم آن در بازکردن افقهاى جدید فرا روى خواننده وایجاد توانایى بیش تر در گزینش نظریات و احتمالات, نقش زیادى ایفا مى کند. به عنوان نمونه, مفسّر ,تمام آیاتى که علم را در بستر زمان به خدا نسبت مى دهد, مانند علم اللّه, یعلم اللّه و…, به معنى آگاهى نمى داند, بلکه از ریشه علامت وبه معنى علامت زدن مى گیرد ومعتقد است که اگر به معنى علم وآگاهى بود باید به دومفعول متعدّى مى شد, درحالى که در تمام آیاتى که این واژه بکار رفته, فعل به یک مفعول متعدّى شده است. این نشان مى دهد که واژه هاى یادشده از مصدر علم نیست, بلکه ازمصدر علامت است. (تفسیر فرقان 27/ 129) در بحث عصمت پیامبران, نظریه سومى را در قبال دو نظریه معصوم بودن ومعصوم نبودن پیامبران, انتخاب کرده است که در خور درنگ است. وى معتقد است که نبوت به عنوان عهد الهى در انبیاى اولوالعزم, مستلزم عصمت آنان است, امّا در دیگر پیامبران, مانند آدم(ع) مستلزم عصمت نیست, بنابراین انجام معصیت ازآنان خلاف انتظار نمى باشد. (تفسیر فرقان 1/324) مفسّر, در اصل تفاوت درجات انبیا به آیه: (تلک الرّسل فضّلنا بعضهم على بعض) استدلال مى کند که واقعیتى انکارناپذیر است, امّا درگسترش این تفاضل حتى در زمینه عصمت که نقش عمده در اثبات صدق دعوى وحقانیت سخنان وهدایتهاى آنان دارد, به دلیل دیگرى جز نسبت عصیان به آدم(ع) درآیه کریمه استناد نمى کند, که این امر قابل نقد است. درموضوع خلق و امر وماده و تجرّد, معتقد است که موجود مجرّد تنها خداست وهیچ موجود دیگر جز او حتّى ملائکه مجرد نیستند, بلکه یا ماده اند ویا نیروى مادى. وى دراین زمینه به آیه کریمه: (انّ ربّکم اللّه الّذى خلق السّماوات والأرض فى ستّة أیّام…) (اعراف/54) استناد مى کند و مى نویسد: (سماوات وارض به معنى همه عالم هستى است, پس همه عالم در دایره خلق است وموجودى که بیرون ازاین حیثیت باشد به عنوان موجود, چیزى نداریم.) (تفسیر فرقان 1/29) درجاى دیگر مى گوید اعتقاد به موجود مجرد, غیر از خدا خلاف حکم عقل است, زیرا عقل, حکم به حدوث ماده و نیروهاى مادى مى کند وآنچه مجرد از ماده است, نیاز به خالق ندارد چون از حدوث که منشأ نیاز است, مبرّاست. (تفسیر فرقان 11/175) در زمینه مبطلات روزه, مصرف دخانیات را باطل کننده روزه نمى داند, چون عنوان اکل و شرب که در قرآن مطرح شده است, برآن صادق نیست. (تفسیر فرقان 3/69 ـ 70) در رابطه با مستحقان خمس, نه تنها خمس را مخصوص سادات منتسب از راه پدر نمى داند, بلکه معتقد است که به سادات دیگر هم مى توان داد. (تفسیر فرقان 5/174 و 12/245) درمورد همسر و فرزند رضاعى, قائل به جواز ازدواج است ومى گوید نظریه حرام بودن ازدواج با همسر [طلاق داده شده] فرزند رضاعى دلیل قرآنى ندارد, بلکه قرآن با تعبیر (الذین من اصلابکم) 1/ 30. برخلاف این حرمت نظر دارد وحرمت را مخصوص فرزندان صلبى مى داند. ازاین گونه آرا ونظریات که برخى بى سابقه و یا شاذّ ونادر است, در سراسر تفسیر به چشم مى خورد. شک نیست که برخى ازاین آرا, مجال نقد واشکال دارد که چون درمقام آن نیستیم تنها به نقل وگزارش بسنده مى کنیم.
شاخصهاى مشترک تفسیر
دراین بخش به امورى مى پردازیم که اگرچه از ویژگیهاى تفسیرالفرقان به شمار نمى آید, امّا نوع نگاه مفسّر به آنها تعیین کننده مشخصات تفسیر و سبک نویسنده به حساب مى آید.
1. سیاق وتناسب
مفسّر نسبت به سیاق آیات توجه چندانى ندارد, در هرآیه یا مجموعه ازآیاتى که مورد بررسى قرار مى گیرد, از سیاق قبل وبعد آن به عنوان یک قرینه یا عنصر دخیل در فهم آیه استفاده نمى شود و کم تر مواردى را مى توان یافت که به لحاظ پیوستگى شدید آیه به زمینه هاى پیش از آن و پس از آن, ازارتباط موجود یا وحدت فضاى حاکم برآیات درجهت تفسیر آن بهره برده باشد. ازاین جهت تفسیر (الفرقان) کاملاً در برابر (المیزان) قرار دارد که به صورت گسترده از سیاق, براى تفسیر وفهم آیات استفاده کرده است. مانند همین موضع را نسبت به ارتباط و تناسب آیات و سوره ها نیز دارد. در بیشتر موارد بدون مقدمه وارد بحث مى شود واز پیوستگى آیات مورد بحث با آیات دیگر ویا ترتیب و نظم سوره ها هیچ سخن نمى گوید, گو این که ارتباط آیات و یا فلسفه ترتیب خاص سوره ها براى او روشن ومفهوم نیست ویا نقشى در تفسیر وفهم آیات براى آنها قائل نمى باشد. دیدگاهى که مفسر نسبت به چگونگى ترتیب و تنظیم سوره ها وآیات دارد و درآینده به آن اشاره خواهد شد, احتمال نخست را تأیید مى کند.
2. قراءت
ازآن جا که مفسّر قراءت مرسوم را قراءت متواتر و معتبر مى داند و سایر قراءتها را نادرست مى شمارد, از پرداختن به مباحث قراءت خوددارى مى کند وبا نقد کوتاه و بسیارگذرا نسبت به مواردى که دیگران اختلاف قراءت را مطرح کرده اند, ازآن مى گذرد و اگرچنانچه روایاتى درآن زمینه باشد که قراءتى خلاف قراءت مرسوم را توصیه کرده است به شدّت آن را ردّ مى کند. 9 با این همه دریک مورد ازاین دیدگاه در عمل, سرباز زده است وآن قراءت (آل یاسین) درسوره مبارکه صافّات است که با اعتراف به این که قراءت متواتر ومرسوم با کسر همزه (إل یاسین) است, امّا توجه به روایاتى چند, قراءت با مدّ همزه (آل یاسین) را نیز صحیح شمرده است. با آن که معنى در دو قراءت متفاوت است وخود درجایى به این نکته تصریح دارد که قراءت مخالف با قراءت مرسوم بویژه اگر موجب تغییر معنى گردد, یکسره ناپذیرفتنى است. (تفسیر فرقان 1/ 49)
3. لغت
مفسّر, در تعریف واژه ها و تبیین مفاهیم لغوى آنها جز در مواردى که مورد اختلاف و گفت وگو بوده است, به منابع لغوى استناد نکرده است, بلکه به صورت آزاد و بدون بازگرداندن به منبع مشخصى, به تعریف مى پردازد, سعى مفسر برآن است که به مفاهیم اولیه و زمان نزول آیات دست یابد و ازاین روى گاه ازخود قرآن براى فهم معناى یک واژه یارى مى جوید. از لحاظ نظرى و تئوریک نیز خود بر این نکته تصریح دارد که تفسیر قرآن باید براساس مفاهیم زمان نزول باشد ونه مفاهیمى که در بستر زمان براى لغات پدید آمده است. به عنوان نمونه به کلمه (ذنب) مثال مى زند که بیش تر به معناى گناه تعریف مى شود, درحالى که معناى اولى آن چنانکه دربرخى آیات نیز مطرح شده است, دنباله یا پیامد است. (تفسیر فرقان 27/154)
4. مباحث ادبى
درمباحث ادبى, بناى مفسّر بر رعایت اعتدال است. از این رو نه خیلى گسترده بحث مى کند ونه بدون طرح مسأله ازآن مى گذرد. درمواردى که فهم آیه متوقف برنکته اى ادبى و نحوى باشد به آن اشاره دارد وگاه ازاین رهگذر نکته هاى علمى و معرفتى را نیز به دست مى آورد, چنانکه ذیل آیه (الم نجعل الأرض مهاداً) مى نویسد: (تعدّى فعل (جعل) به دو مفعول, جعل مرکّب را مى رساند, یعنى آن که چیزى را چیز دیگر قرار داد, نه این که او را چنان آفرید, پس (جعل لکم الأرض ذلولاً) یعنى حالت تذلّل و رام بودن را براى زمین قرار داد, پس ازآن که ناآرام و سرکش بود.) (تفسیر فرقان 30/15) مفسّر در ادامه بحث مى نویسد: (ازاین تعبیر قرآن استفاده مى شود که زمین در آغاز متحرک بوده است, امّا با حرکت نامنظّم و دیوانه وار; آن گاه با قرار دادن کوهها درآن, حرکتش منظم شده و براى حیات آماده گشته است.) (تفسیر فرقان 30/16) ازاین گونه بحثهاى ادبى در تفسیر کم وبیش وجود دارد. ازآن جمله مفسّر دربرخى جلدها به کشف وبیان اعجاز بیانى و ظرافتهاى نهفته درکاربرد واژه ها پرداخته است. مثلاً ازاین که کلمه موعظه و لسان در قرآن به صورت برابر آمده است, استفاده کرده است که: زبان فقط براى موعظه است. (تفسیر فرقان 8/384) ییا برابرى کلمه (دنیا) و (آخرت) نشان دهنده امورى دنیوى و اخروى درنگاه شریعت است.10
5. تاریخ داستانهاى پیامبران و اسرائیلیات
درزمینه داستانهاى تاریخى و قصص پیامبران, مفسّربراین باور است که نباید پا را فراتر ازآنچه آیات مطرح کرده است گذاشت و نباید وارد جزئیات شد. تعبیرى که همواره دراین زمینه بکار مى برد این است: (فلنسکت عمّا سکت اللّه). براین اساس, از امورى چون: مکان احقاف, نام شجره ممنوعه, نامهاى اشخاص و گروههاى بنى اسرائیل و دیگران با بى توجهى مى گذرد وبه همان اجمال و کلیّت که در قرآن آمده است بسنده مى کند و روایاتى را هم که در این زمینه ها رسیده است بى اعتبار مى داند و گاه از روایات اسرائیلى مى شمرد. 11 الفرقان نسبت به روایات اسرائیلى (اسرائیلیات) که محور عمده اش داستانها هستند, نظر منفى دارد وبا آوردن آنها در تفسیر ودخالت دادن آنها در فهم آیات, سخت مخالف است و در مقدمه تفسیر, یکى از دلایل رویگردانى از تفسیر مبتنى بر روایات و روآورى به سبک تفسیر قرآن با قرآن را وجود روایات اسرائیلى و مسیحى درمجموعه حدیثى مسلمانان مى داند ومعتقد است که چنین روایاتى حتّى اگر سند صحیح نیز داشته باشد, تا آن جا که قرآن تأیید نکند, نمى تواند معیار تفسیر قرار گیرد. (تفسیر فرقان 1/20 ـ 21)
6. مباحث اجتماعى
تفسیرالفرقان نسبت به طرح مباحث اجتماعى و واقعیتهاى موجود و مورد ابتلاى جامعه اهتمامى فراوان دارد و درجاى جاى تفسیر به مناسبت, گاه به صورت فصلى مستقل وگاه درضمن تفسیر یک آیه به صورت مبسوط, متعرّض مسایلى همچون نظام حکومت, اقتصاد, حقوق و جایگاه زن, شورا, وحدت مسلمانان, طبقه هاى اجتماعى, چند همسرى, تاریخ سه گانه پرستى و… شده است وبا استفاده از آیات به اظهار نظر ویا نقد و ردّ دیدگاهها پرداخته است. 12 با این همه درطرح این گونه مباحث, میانه روى را حفظ کرده ودرپرداختن به این گونه مباحث, نه جمود به خرج داده و نه راه افراط را پیموده است, بلکه به اقتضاى روح حاکم برآیات, گاه ازمسایل نظرى و عقیدتى محض سخن گفته وگاه در پرتو آیات به بیان ضرورتهاى عینى دست زده است.
7. گرایش علمى
گرایش علمى به معنى اصل قرار دادن فرضیه ها ونظریه هاى علمى و تفسیر آیات براساس آنها, چیزى است که در تفسیر مورد اجتناب بوده و به روشنى در مقدمه الفرقان تفسیر به رأى شمرده شده که باید ازآن اجتناب کرد. (تفسیر فرقان 1/31) بلى در چند مورد از دستاوردهاى علم, براى تأیید محتواى یک آیه یا تفسیرى که ارائه کرده است, بهره جسته است, چنانکه درمورد امکان معجزه (تفسیر فرقان11/246) ویا ضرورت خواب براى موجودات زنده, ذیل آیه: (وجعل النوم سباتاً) (تفسیر فرقان30/21) گرفتگى خورشید در سوره تکویر (تفسیر فرقان 3/139), چگونگى پیدایش جنین (تفسیر فرقان27/33), انفصال زمین ازخورشید 13, حرکت زمین, کروى بودن زمین و… از مباحث علوم تجربى تأیید جسته است, درعین آن که محوریت قرآن را همیشه مدّ نظر داشته ونظریات علمى را برآن تحمیل نکرده است. مفسّر بر این باور است که قرآن برخلاف نظام طبیعت سخن نمى گوید, امّـا بیـانـات قرآن در چنین زمینه هایى به صورت اشاره است ونه تصریح; زیرا شرایط زمان نزول, اجازه نمى داده است که به واقعیتهاى علمى تصریح شود. (تفسیر فرقان11/170) این چنین برخوردى با نظریه هاى علمى به یک معنى تفسیرالفرقان را در گروه تفسیرهاى علمى اعتدالى قرار داده که هم از علم سود برده وهم محوریت آن را درمقابل قرآن ردّ کرده است.
8. گرایش شیعى
تفسیرالفرقان, تفسیرى شیعى است وگرایش شیعى مفسّر درجاى جاى تفسیر آشکار است. 14 امّا بدان معنى نیست که تفسیر برمبناى تعصّب مذهبى بنیان یافته باشد. مفسّر درمقدمه تفسیر خود براین اصل تأکید دارد که تفسیر قرآن براساس رأى شخصى یا مذهبى یا تقلید از دیگران, تفسیر قرآن نیست, بلکه تفسیر رأى شخص است که به آتش دوزخ منتهى مى شود (کان مصیره الى النّار) و (فلیتبوّء مقعده من النّار) (تفسیر فرقان1/31) ازاین رو معیار اصلى در فهم آیات را, خود آیات و روایات موافق با آن قرار داده ودر گزینش روایات و یا نقد نظریات, هیچ گونه تفاوتى بین شیعه و سنى نگذاشته است وبه همان میزان ازمنابع اهل سنّت استفاده کرده که ازمنابع شیعه و همان اندازه به نقد آراى عالمان و فقیهان شیعه پرداخته که به دیدگاههاى اهل سنّت پرداخته است.
دیدگاه مفسّر نسبت به قرآن
1. محوریت قرآن
پیش از هرچیز باید به این باور مهم اشاره کرد که قرآن ازنظر مفسّر محور همه چیز است, محور در فهم و تفسیر آیات, محور در ارزیابى روایات ومحور در نقد وگزینش آرا ونظریات. الفرقان, درمقدمه تفسیر, فصل مبسوطى را به این جهت اختصاص داده است که ویژگیهاى محتوایى و بیانى قرآن, آن گونه که ازخود قرآن ومنابع روایى برمى آید, اقتضا دارد که همه فهمها و برداشتها وهمه اندیشه ها و نظریات, ازهرمنبع ومأخذى که باشد باید برپایه سازگارى وناسازگارى با قرآن محک زده شود; زیرا قرآن نور است و برهان: (قد جائکم برهان من ربّکم وأنزلنا الیکم نوراً مبیناً. نساء/ 174) بیان است و هدایت: (هذا بیان للنّاس و هدى و موعظة للمتّقین. آل عمران/138) بنابر این, اعتبار و اصالت هرفهم و اندیشه در گرو آن است که با این نور وهدایت هماهنگ باشد وگرنه تاریکى و گمراهى خواهد بود. تکیه شدید برمحوریت قرآن در ابعاد گوناگون معرفتى و تفسیرى, چند پیامد مهم در سبک تفسیر داشته است, که خطوط برجسته تفسیر را رقم زده است. ییکى: گزینش شیوه تفسیر قرآن با قرآن به عنوان تنها شیوه معتبر و ردّ تمام سبکها و شیوه هاى غیرازآن. دیگر: بى اعتنایى به سند روایات درمقام نقد آنها! واین مهم ترین عامل در پیدایش برخى نظریات جدید مفسّر به حساب مى آید سوّم: اصالت یافتن بیان و تعبیر قرآن در تبیین مفاهیم, بدان معنى که عمومها و تخصیصهاى قرآن ویا بسط و ایجاز رویدادها دربیان قرآن, شکل نهایى سخن تلقى مى شود وهرگونه توسعه و تضییق یا بسط و تفصیل ناسازگار با آن مردود شمرده مى شود; ازهمین رو گاه یک قاعده فقهى برگرفته از روایات براساس یک خاص قرآنى تخصیص زده مى شود, مانند تخصیص قاعده (یحرم من الرّضاع مایحرم من النّسب) درمورد دختر رضاعى که در پرتو آیه: (حرمت علیکم امّهاتکم و بناتکم) ویا براساس بیان فراگیر قرآنى, روایات حمل بر جرى و تطبیق مى شود. (تفسیر فرقان 6/380)
2. اعتمادنداشتن قرآن بر باطل
مفسّر براین باور است که قرآن در بیان خود بر باطل تکیه نمى کند, بنا بر این اگر حادثه یا سخنى را از کسى نقل کند و از نادرستى آن سخن نگوید یا نسبت به آن سکوت کند, این رویداد یا سخن, بر حقیقت حمل مى شود ومى توان ازآن در زمینه هاى گوناگون بهره گرفت. مثلاً در رابطه بامسّ شیطان که درآیه ربا آمده است, این نظریه را که مسّ شیطان واقعیت ندارد و قرآن با تخیّلات مردم همراهى کرده است به شدّت ردّ مى کند و مى نویسد: خود این نظریه, نظریه اى نادرست است; زیرا چگونه ممکن است قرآن که خود مى گوید: (إنه لقول فصل. وما هو بالهزل) یا (لایأتیه الباطل) بریک سخن بى حقیقت تکیه کند, بدون این که کذب آن را بر ملا سازد. (تفسیر فرقان4 /321 ـ 322) ویا در رابطه با آیه: (احلّ اللّه البیع وحرّم الرّبا) پس از طرح این پرسش که آیا این جمله ازسخنان خداوند است یا از رباخواران, مى نویسد: (درهردوحالت مى توان ازآن به عنوان یک قاعده راجع به حلیّت بیع وحرمت ربا استفاده کرد; چه این که اگر این جمله از رباخواران هم باشد, با توجه به این که آنها از خدا نقل کرده اند وخداوند نیز آنها را دراین سخن تکذیب نکرده است, معلوم مى شود حقیقت دارد; زیرا رد نکردن, دلیل بر تصدیق است, چنانکه در بسیارى از سخنان کفّار و شیاطین, همین گونه است.) (تفسیر فرقان 4/322) نیز ذیل آیه: (وآتیتم احدیهنّ قنطاراً) (نساء/20) در ردّ این عقیده که مقدار مهریه نباید به اندازه بار شتر (قنطار) باشد مى نویسد: (اگر این مقدار ممنوع بود, در قرآن به عنوان یک مثال براى حکم شرعى بیان نمى شد. اکنون که بیان شده واز ممنوع بودن آن سخن نگفته است, این دلیل برجواز مى باشد; زیرا مقتضاى کتاب هدایت بودن این است که امر باطلى را بدون بیان بطلان آن مطرح نکند وگرنه نقل ضلالت, ضلالت خواهد بود.) (تفسیر فرقان 6/ 368)
3. ترتیب و تناسب آیات و سوره هاى قرآن
چنانکه گفتیم, الفرقان نسبت به کشف وبیان ارتباط آیات اهتمام زیادى نشان نمى دهد گرچه دربرخى موارد به آن پرداخته است, امّا سبک وى, به طور معمول خوددارى ازآن است. نویسنده الفرقان معتقد است که ترتیب آیات و سوره ها مانند تنزیل آن وحیانى است, هیچ کس حتّى خود پیامبراکرم(ص) دراین زمینه نقش نداشته است. (تفسیر فرقان 1/151, 229) همان گونه که آیات, وحى مى شد, جایگاه آنها در سوره ها وجایگاه سوره ها در قرآن به وسیله وحى به پیامبر ابلاغ مى گردید. براین اساس پیوند آیات با یکدیگر یک پیوند الهى و واقعیت انکارناپذیر است; زیرا تألیف الهى نمى تواند بدون هدف صورت گرفته باشد, امّا ازآن جا که این پیوستگى و ارتباط عمیق وژرف است دسترسى به آن همیشه میسّر نمى باشد, گاهى با تدبّر وتأمّل مى توان دریافت و زمانى هم این چنین نیست. دکتر صادقى دراین باره مى نویسد: (براى شناخت ارتباطها و پیوندهاى آیات, تدبّر کامل درآنها وانس یافتن با آنها لازم است. وهرگاه به رغم این تلاش به آن دست نیافتیم باید بگوییم, نمى دانیم.) (تفسیر فرقان 8/12) این تصور نسبت به ترتیب آیات و سوره ها و باور به ارتباط واقعى بین سوره ها و آیات ازیک سو وامکان دست یافتن به آن از سوى دیگر, در سبک مفسّر تأثیر زیادى داشته است. وى عملاً براین باور وفادار مانده و هرجا که توانسته است ارتباط آیات را کشف کند, ازآن سخن گفته وهرجا هم که نتوانسته است بدون آن که خود را به تکلّف بیندازد وبه استحسان گراید, از کنار آن گذشته است. از جمله مواردى که درفهم آیات از ترتیب آنها سود برده است, مسأله نفى ناسخیت آیه متقدّم نسبت به آیه متأخّر مى باشد, با این باور که تألیف الهى اقتضا دارد که حکم متأخّر, سخن نهایى باشد. (تفسیر فرقان 6/252)
4. مصونیت قرآن از تحریف
در تحریف لفظى قرآن, مؤلف براین باور است که قرآن موجود, به طور دقیق همان قرآن نازل شده برپیامبر است وهیچ گونه کاستى و افزونى درآیات, کلمات, ترتیب و حتّى نقطه واعراب آن, راه نداشته است. آیاتى همچون: (انّا نحن نزّلنا الذّکر وانّا له لحافظون) واحادیث عرض را بهترین گواه این حقیقت دانسته است. (تفسیر فرقان 1/26) امّا تحریف معنوى وتفسیر نادرست را امرى ممکن دانسته که دربرخى موارد به وقوع پیوسته است, ولى این موضوع دیگرى است که آسیبى به مصونیت قرآن از تحریف نمى زند. 17 تا این جا نظر مفسّر هماهنگ با دیگران است ونکته تازه اى ندارد; امّا او معتقد است که نه از قرآن چیزى کاسته شده و نه درقرآن چیزى وجود دارد که افزون باشد وبود ونبودش یکسان, بلکه حتّى یک واو از نظر معنا, دخالت درساختار مفهومى وپیامى آیه دارد ومعناى خاص خود را دارد و نباید گمان کرد که برخى الفاظ تنها براى رعایت سجع و قافیه آیات آمده است و بارمفهومى ندارد, زیرا کلام الهى بسى بالاتر ازآن است که به ضرورت و تنگى قافیه دچار آید.18
5. نسخ قرآن
نسخ قرآن به دو صورت قابل تصور است: نسخ قرآن با قرآن ونسخ قرآن با سنّت. الفرقان, نسخ قرآن با قرآن را دربرخى موارد مثل حکم نجوى, حدّ زنا وکیفیت جنگ با کافران مى پذیرد, امّا نسخ قرآن با سنّت را به هرشکل که باشد, ردّ مى کند. وى معتقد است که حکم ناسخ, باطل کننده حکم منسوخ است وازآن جا که عزّت و سلطه قرآن بطلان ناپذیر است, هیچ گونه نسخى از بیرون برآن وارد نمى شود. (تفسیر فرقان1/39 ـ 40) مفسّر ازاین نیز فراتر مى رود, آن گاه که سنّت موافق با قرآن باشد نسخ آن را با سنتى دیگر نیز انکار مى کند; زیرا در این صورت, پذیرفتن نسخ سنّت به پذیرفتن نسخ قرآن خواهد انجامید. (تفسیر فرقان 1/40) نکته مهم دردیدگاه مفسّر توسعه اى است که وى درمفهوم نسخ قایل است و تخصیص و تقیید عمومات و اطلاقات قرآن را نیز نوعى نسخ مى داند و براساس دیدگاهى که در رابطه با نسخ ناپذیرى قرآن با سنت دارد, تقیید و تخصیص عمومات قرآن به وسیله سنت را ردّ مى کند. نویسنده الفرقان معتقد است: همچنان که نسخ قرآن با سنّت در ازبین بردن حکمى از احکام آن پذیرفته نیست, در تقیید اطلاقات وعمومات آن, آن گاه که آیه نصّ در عموم یا اطلاق باشد, درحمل معناى ظاهرى پایدار آن بر معناى غیر ظاهرى ودرتوسعه آیه مطلق وخاص آن نیز مردود است; زیرا ظاهر قرآنى از ظاهر سنّت بلکه نصّ سنت قوى تر است. بلى درصورتى که عام یا خاص قرآنى درمقام بیان نباشد, مى توان تخصیص یا تعمیم آن را به وسیله سنّت پذیرفت. (تفسیر فرقان 1/41 و 6/350) این باور مفسّر باعث شده است, تا وى به صورت گسترده به نقد و ردّ روایات نسخ و همچنین روایات معارض با عموم یا خصوص قرآن بپردازد ودراین راستا ازنصّ بودن روایات نیز باکى نداشته باشد.
6. ظهر وبطن قرآن و تعریف آن
مفسّر الفرقان همانند سایر مفسران, به این حقیقت قرآنى اعتراف دارد که قرآن داراى ظهر و بطن است; زیرا روایاتى که دراین زمینه رسیده در حدّ تواتر است, علاوه براین که ازنظر مفسّر, جاودانگى قرآن ایجاب مى کند که داراى بطون باشد, امّا تصورى که مفسّر ازاین مسأله دارد تعریف نسبتاً تازه اى از ظهر وبطن ارائه مى دهد. وى با استناد به روایتى از امام على(ع) که مى فرماید: (کتاب اللّه على أربعة أشیاء على العبارة والاشارة واللطائف والحقایق, فالعبارة للعوام والاشارة للخواص واللطائف للاولیاء والحقایق للأنبیاء), معتقد است که درجات بیان قرآن, داراى چهارسطح است; یک سطح آن ظاهر وسه سطح دیگر جزء بطون قرآن شمرده مى شود. ازاین سه سطح باطنى که عبارت هستند از اشارات, لطائف وحقائق, سطح اخیر آن ,همان تأویل آیات است که اختصاص به اهل وحى دارد. (تفسیر فرقان 1/51) امّا در دو سطح دیگر, خود داراى لایه هاى مختلف معنایى است که مجموع آنها همان بطون چند گانه اى است که دراحادیث مطرح شده وهدف تفسیر نیز درحقیقت, ابهام زدایى ازهمین درجات مفهومى آیات است. مثالى که دراین زمینه ارائه کرده است مطلب یاده شده را توضیح مى دهد. الفرقان مى نویسد: (رهاساختن آیه از تنگناى شأن نزول, بطن نخستین به شمار مى آید, آزاد کردن آن از قید مفهوم یادآشناى عامه, بطن دوّم است و توسعه و تعمیق و توضیح آن با آیه هاى همانند, بطن سوّم مى باشد. برهنه سازى آن از قبل وبعد و آویزه هاى غیراصلى, بطن چهارم به شمار مى آید. وهمین گونه تا بطون دیگر, با رعایت دلالت لفظى ـ به عنوان سرآغاز ـ وحجّتها و دلالتهاى قرآنى ـ به عنوان وسایل و ابزارهاى تجرید و توسعه.) (تفسیر فرقان 1/54) از مجموع سخنان مفسّرین دراین زمینه مى توان فهمید که بطون یادشده, در واقع همان مراتب ودرجات فهمها و برداشتهایى هستند که به نوعى ازمعنى ظاهر و سطوح میانى مفاهیم آیه به دست مى آیند. اگر به این نظریه, نظریه مفسّر را نسبت به تأویل اضافه کنیم که مى گوید: تأویل درعرف قرآن, یک واقعیت بیرونى است که مبدأ پیامهاى آیه به شمار مى آید; یعنى حقیقت آیه ازآن نشأت گرفته یا به آن منتهى مى شود,19 دراین صورت نتیجه آن مى شود که بطون قرآن از دو سنخ باشد: یکى واقعیت عینى که همان تأویل آیه است ودیگر, فهمها و برداشتهاى ناشى از متن آیه که از سنخ مفهوم و علم است. این تصور نسبت به بطون قرآن, زمینه مساعدى را براى استفاده از روایات که به نظر مفسّر بیش تر به سطحهاى گوناگون معنایى آیه نظر دارند, فراهم کرده است. وهمان گونه که پیش تر اشاره شد, با توجه به پیوستگى این سطوح با سطح ظاهر و مدلول مطابقى آیه, تفسیر روایى در واقع نوعى تفسیر قرآن با قرآن شمرده مى شود و ناهمگونى با سبک یادشده ندارد.
7. محکم و متشابه قرآن
مفسّر براساس روایتى از امام رضا(ع) که فرمود: (المتشابه مااشتبه علمه على جاهله), بر این باور است که محکم بودن یا متشابه بودن ازمقوله دلالت نیست; بنابراین, واژه هاى آیه ازنظر دلالت, کوتاهى یا ابهام ندارند, چه این که قرآن فصیح ترین بیان و رساترین تبیان است, بلکه از مقوله معناست; یعنى والایى معانى در برخى آیات چنان است که فهم خواننده به حقیقت آن نمى رسد و درنتیجه مراد واقعى آیات بر او مشتبه مى شود, که البته دربرخى آیات تشابه لفظى نیز بدان افزوده مى شود, مانند تشابه واژه عالم درمورد انسان وخدا. 20 براین اساس محکم یا متشابه بودن ازنظر مفسّر, امرى نسبى است, یعنى برخى آیات نسبت به بعضى افراد یا زمانها ممکن است متشابه باشند ونسبت به افراد دیگر یا زمانهاى دیگر, همان آیات جزء محکمات قرار گیرند. (تفسیر فرقان 1/32 ـ 33) بااین بینش, نویسنده الفرقان, وجود تشابه در قرآن را یک ضرورت مى داند که جاودانگى, جامعیت و فراگیرى قرآن, نسبت به همه نیازها و براى همه نسلها و عصرها با تواناییهاى فکرى مختلف آن را ایجاب کرده است واین بشر است که با پیشرفت دانش و رشد اندیشه خود به درک اسرار فزونترى از کلام وحى پى مى برد.21
8. شأن نزول آیات
تفسیرالفرقان درمقدمه, دیدگاه روشنى نسبت به نقش واهمیت شأن نزول ارائه کرده است: (شأن نزول اگر چه گاه درفهم آیات کمک ومساعدت مى کند, امّا هیچ گاه به عنوان معیار وملاک تفسیر و شرط فهم ودریافت مفاهیم آیات, مطرح نیست ونباید حدود معانى براساس آن تعیین شود. آیات در دلالت وگستردگى مفهومى خود مستقل هستند, چه شأن نزول فهمیده شود یا نه .) (تفسیر فرقان 1/50) این باور مفسّر درباره شأن نزول, علاوه بر این که بر دیدگاه وى نسبت به محوریت آیات در تفسیر استوار است, به دو عنصر دیگر نیز مستند شده است, یکى تعارض روایات شأن نزول ودیگر تطبیقى بودن آنها. دوعنصرى که نقش شأن نزول را درمورد فهم آیات به شدّت سست مى سازد. (تفسیر فرقان 9/27)
دیدگاه مفسّر نسبت به سنّت
الفرقان سنّت را از روایت که حکایتگر سنّت است به لحاظ حجیت و اعتبار, تفکیک مى کند. سنّت را به عنوان قول, فعل و تقریر معصوم, مانند آیات قرآن امرى وحیانى ومعتبر وحجّت مى داند. (تفسیر فرقان 11/18) که بسان آیات, مى تواند مفسّر وبیانگر قرآن باشد (تفسیر فرقان 30/15) وهیچ گاه درتعارض و ناسازگارى با آیات قرآن نبوده است, چه آن که اجزاء وحى همواره با هم هماهنگ و ناظر به یکدیگرند, همان گونه که آیات قرآن نسبت به یکدیگر نظر مفسّر دارند ونه معارض. وى دراین زمینه مى نویسد: (قرآن ومحمدّ(ص) وهمچنین امامان معصوم(ع), وحدت معنوى دارند. حقیقت قرآن, همان روح پیامبر و امامان است, چنانکه روح پیامبر و ائمه واقعیت پوشیده اى از حقیقت قرآن است وازهمین رو هرگز با هم سرستیز وناسازگارى ندارند.) (تفسیر فرقان 5/296 ـ 299) امّا روایت وحدیث که حکایت گر سنت است, ازآن جا که درمعرض آفات بسیارى مانند ضعف سند, نقل به معنى و… قرار دارد, نمى تواند خود حجّت باشد, بلکه اعتبار وحجیّت آن را باید از راه موافقت و مخالفت با قرآن به دست آورد (تفسیر فرقان 1/20 ـ 21) زیرا فقط دراین صورت است که سنت بودن آن به اثبات مى رسد. الفرقان براى سنّت منقول ـ روایات ـ نقش جانبى وحاشیه اى نسبت قرآن قایل است و بر این باور است که سنّت همچون حاشیه توضیح گر نسبت به آیات وحى است ونه در عرض آن وازهمین رو توضیح گرى آن نسبت به ابعاد وسطوح آیات است که با مدلول مطابقى وظاهر آن مطابق باشد; زیرا سنّت همانند یک تبصره درقانون, بیان گر زوایاى پنهان آن است; زوایایى که درقانون وجود دارند, امّا آشکار نیستند. بنابراین هرگونه تحدید یا توسعه به صورت تخصیص یا تقیید یا نسخ آیات, از صلاحیت سنت خارج است. 22 این دیدگاه از یک سو عمل مفسّر در تمسّک به عمومات و اطلاقات قرآن درمقابل مخصصات ومقیدات روایى را که به صورت وسیع صورت گرفته است توجیه مى کند و ازسوى دیگر نقش وجایگاه تفسیرى سنت را آشکار مى سازد و نشان مى دهد که سنّت از دیدگاه مفسّر, تبیین و توضیح سطوح ژرف تر آیات یا همان بطون قرآن است که یا به صورت بیان نمونه هاى عینى یک مفهوم یا مؤلفه هاى مفهومى ناپیداى آیات, صورت گرفته است. 23 نکته سوّم نسبت به دیدگاه مفسّر که درحقیقت دستاورد دونکته پیشین است, این است که درستى سند درمورد روایات, نقش چندانى ندارد یا بهتر بگوییم هرگز نقشى ندارد; زیرا معیار اصلى, موافقت محتواى روایات با آیات است ونه درستى سند. ازاین رو مفسّر درنقل روایات ازمنابع گوناگون وگاه ضعیف, هیچ گونه محدودیتى نمى بیند واین سبب اصلى گستردگى منابع روایى تفسیر به شمار مى آید. آنچه تا این جا برشمردیم, بخشى از امتیازها و ویژگیها و دیدگاههاى عمده الفرقان, درباره قرآن پژوهى و تفسیر بود. امید آن که درشناخت این نکته ها ونمایاندن آنها, راه دقّت وتحقیق را پیموده باشیم.
پی نوشت ها
________________________________________
1. براى نمونه رک: الفرقان, ج1/252 , ج25/24, 273, 299. ج26/55, 300. ج27/305, 462. ج28/32, 378, 438. ج30/66, 163, 182, 260, 280. ج29/115,65 2. درهمین زمینه رک: الفرقان, ج27/119, 194. ج 4/279, 319. ج30/69,208,250,305,322 . ج2/104 . ج3/24. 3. الفرقان, ج1/223 . ج4/25,234. ج5/37,51,135,196,366 . ج6/372 . ج25/46 . ج26/372 . ج27/247 . ج28/105 . ج30/63,66. 3. رک: ج1/184,279 . ج2/87,114,122 . ج5/114,235 . ج30/96,237. 4. الفرقان, ج5/275 . ج26/34,200, 116 . ج27/67, 207,394 . ج28/38,91, 117,118,119,127,167,179 . ج30/88, 135, 146, 187,12,37,248,317,322,377. 6. الفرقان, ج6/367 . ج10/194 . ج25/20 . ج6/285 . ج26/203 . ج30/27. 7. الفرقان, ج1/295,361 . ج2/8 . ج27/215 . ج30/144,172,525. 8. الفرقان, ج1/343 . ج25/259. 9. الفرقان, ج1/98 . ج5/103,230,329,374 . ج8/148 . ج25/54 . ج30/314. 10. همان/ 359 درهمین زمینه رک: ج8/372,369 . ج9/14,21,218,43 . ج10/199,333. 11. الفرقان, ج1/315 . ج4/160,239 . ج11/360 . ج27/52. 12. الفرقان, ج4/163. ج10/298 . ج25/226 . ج26/227,224 . ج27/235,240. ج30/207,80,152 . ج26/224,307 . ج9/160 . ج6/176. 13. الفرقان, ج4/207. ج26/27 . ج27/335,418 . ج28/29 . ج30/275,364. 14. الفرقان, ج30/15. 15. الفرقان, ج11/170 . ج25/289 . ج30/28. 16. الفرقان, ج1/146 . ج4/54. ج5/170,299,330 ,142,437 . ج6/27,287, 310, 367 . ج9/203, 106. ج24/115, 106 . ج26/176. ج27/34,144,160,190,225. ج30/112,130,164,352, 386 17. الفرقان, ج1/26,49 براى ردّ روایات تحریف رک: ج28/72 . ج30/405 18. الفرقان , ج5/243 . ج6/79 ـ 136. 19. الفرقان , ج1/56 . ج5/34 . ج11/162. 20. الفرقان , ج1/33 ـ 32 . ج5/28 ـ 24. 21. الفرقان , ج1/32 براى تبیین متشابهات به کمک پیشرفتهاى علمى رک: به شماره هاى 44 ـ 48. 22. الفرقان , ج1/26 ـ 25 . ج5/ 370 . ج12/12 ـ 11. 23. الفرقان , ج1/49 وهمچنین رجوع کنید به پاورقى شماره 1.
 

تبلیغات