روابط حقوقى مسلمانان با کفار (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
قصاص مسلمان در برابر کافر
قصاص از قاتل در برابر قتل نفس یا نقص عضو و جراحت، ازحقوق مسلم و طبیعى انسانى است و قرآن کریم، آن را بیمه حیات و زندگى انسانها دانسته است: (ولکم فى القصاص حیوة یا اولى الالباب لعلّکم تتّقون) بقره/176 وبراى شما در قصاص، حیات و زندگى است اى صاحبان خرد شاید تقوى پیشه کنید. قرآن کریم، احکام آن را چنین بیان مى کند: (یا ایّها الّذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى الحر بالحر والعبد بالعبد والانثى بالانثى فمن عفى له من اخیه شئ فاتباع بالمعروف واداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربّکم ورحمة …) بقره/ 178 اى کسانى که ایمان آورده اید ! حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن ، پس اگر کسى از سوى برادر [دینى] خود چیزى به او بخشیده شود [وحکم قصاص او تبدیل به خونبها گردد] باید از راه پسندیده، پیروى کند [وصاحب خون حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد] و او [قاتل] نیز به نیکى دیه را به ولى مقتول بپردازد. این تخفیف و رحمتى است از ناحیه پروردگار شما…. دراین آیه شریفه، در قصاص، موقعیت انسانها از نظر ارزشهاى دینى و معنوى واجتماعى نیز درنظر گرفته شده است. و در سوره مائده چنین فرموده است: (وکتبنا علیهم فیها انّ النّفس بالنّفس والعین بالعین والانف بالانف والاذن بالاذن والسنّ بالسنّ والجروح قصاص فمن تصدّق به فهو کفّارة له…) مائده / 45 وبرآنان [بنى اسرائیل] درآن [تورات] مقرر داشتیم که جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینى در برابر بینى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مى باشد وهر زخمى، قصاص دارد واگر کسى آن را بخشید [و از قصاص صرف نظر کرد] کفاره [گناهان او] محسوب مى شود…. دراین آیه شریفه، گذشته از آن که وجوب قصاص بر بنى اسرائیل، بیان شده است، قصاص هر عضوى در برابر عضو دیگر، و قصاص جراحت در برابر جراحت ارائه شده است. اینک با توجه به آنچه بیان شد، حکم قصاص بین مسلمان و کافر از دیدگاه قرآن، مورد بررسى قرار مى گیرد. در این که کافر قاتل، در برابر مسلمان، قصاص مى شود، تردیدى نیست، زیرا هرگاه حکم قصاص مسلمان در قتل مسلمان واجب باشد، بر قاتل کافر نیز به طور قطعى واجب و اجراى آن لازم است. شیخ طوسى مى نویسد: (هرگاه قاتل، بنده یا کافر باشد و مقتول مثل او [بنده یا کافر] باشد و یا برتر ازاو [آزاد یا مسلمان] باشد، محکوم به قصاص است.)1 امّا دراین که مسلمان قاتل در برابر کافر، قصاص مى شود یا خیر؟ در میان مفسران و فقهاى اسلامى، بحث و گفت وگوست. مفسران شیعه امامیه، بر واجب نبودن قصاص مسلمان در برابر کافر ذمى اتفاق نظر دارند ومى گویند: مسلمان در برابر کافر ذمى قصاص نمى شود. شیخ طوسى در تفسیر تبیان و همچنان امین الدّین طبرسى در تفسیر مجمع البیان مى نویسند: (هرگاه قاتل، مسلمان یا آزاد باشد و مقتول کافر یا بنده باشد، در واجب بودن قصاص، بین فقها اختلاف است، درمذهب امامیه، قصاص واجب نیست و شافعى نیز این قول را مى گوید… )2 هرچند سید مرتضى مى نویسد: (اگر مسلمانى درقتل کافر ذمى، معتاد شده است وبرآن اصرار مى ورزد، دربرابر قاتل، قصاص مى شود و ولى دم کافر، تفاوتى را که بین دیه مسلمان وکافر است، به ولى دم مسلمان مى پردازد…)3 دراین زمینه مفسران اهل سنّت، دیدگاههاى متفاوتى دارند: 1. جمعى از فقهاى اهل سنّت به (قصاص) نظر داشته اند. جصاص نقل مى کند: (ابوحنیفه و ابویوسف ومحمّد و زفر و ابن لیلى وعثمان البتى، مى گویند: مسلمان در برابر ذمى، قصاص مى شود.)4 2. شمار دیگرى از فقهاى اهل سنّت، به قصاص نشدن نظر دارند: (ابن شبرمه، سفیان، ثورى، اوزاعى و شافعى مى گویند: مسلم در برابر کافر ذمى، قصاص نمى شود.)5 آلوسى، در تفسیر آیه 45 سوره مائده نظر خاصى را بیان نمى کند، ولى روایت نفى قصاص را یاد مى کند: (ابن مردویه، از رسول خدا روایت مى کند که فرمود: مسلمان در برابر کافر ذمى قصاص نمى شود.)6 3. جمعى دیگر از این فقها، قائل به تفصیل شده اند و چنین بیان داشته اند: (مالک ولیث بن سعد، مى گویند: اگر مسلمان ذمى را ناگهانى [به شکل ترور] کشته است، قصاص مى شود و گر نه قصاص نمى شود.)7 آن عده از فقهاى اهل سنّت که قصاص مسلمان در برابر کافر ذمى را پذیرفته اند، به عموم آیه 178سوره مبارکه بقره و عموم آیه45سوره مبارکه مائده و روایات نبوى، استدلال کرده اند. خلاصه استدلال آنان به دوآیه یادشده چنین است: (… ظاهر آیه، بر واجب بودن قصاص مسلمان در برابر ذمى دلالت مى کند، زیرا درآیه، فرق بین مسلمان وکافر ذمى وجود ندارد وجمله: (کتب علیکم القصاص فى القتلى) عام و دربرگیرنده مسلمان و ذمى است. ونیز جمله (الحر بالحر و العبد بالعبد والانثى بالانثى) دربرگیرنده مسلمان وکافر است و نیز جمله (فمن عفى له من أخیه شئ) بر خصوص مسلمان دلالت ندارد، زیرا ممکن است کافر و مسلمان ازحیث نسب با هم برادر باشند.)8 همچنین به آیه 45 سوره مائده استدلال کرده و گفته اند: (وکتبنا علیهم انّ النّفس بالنّفس والعین بالعین) حکم قصاص در برابر ذمى را دربردارد.)9 تحقیق مطلب، این است که از دوآیه یادشده، قصاص در برابر کافر، استفاده نمى شود. آیه اوّل، از چند جهت بر قصاص مسلمان در برابر کافر ذمى دلالت ندارد: 1. این آیه به مؤمنان خطاب مى کند و کافران، مخاطب آن نیستند، چنانکه از صدرآیه پیدا است:(یا ایّهاالذّین آمنوا کتب علیکم القصاص…) پس در صدد بیان احکام قصاص، کافران نیست. جاراللّه زمخشرى نیز مى نویسد: (مخاطب این آیه، مسلمانانند و در آن، وجوب قصاص بر آنان بیان شده است.)10 2. جمله: (فمن عفى له من أخیه) بر انحصار حکم وجوب قصاص میان مسلمانان دلالت دارد، زیرا مقصود از کلمه(من اخیه) به اتفاق مفسران، برادر دینى است وازاین واژه مى توان فهمید که مقصود آیه، قصاص مسلمان در برابر مسلمان است. آیه دوّم نیز دلالت بر قصاص مسلمان در برابر ذمى ندارد، زیرا این آیه شریفه، در اصل، حکم قصاص در بنى اسرائیل را که در تورات بیان شده است، بیان مى کند. نهایت چیزى که دراین آیه براى ما بیان شده است، واجب بودن قصاص به طور کلّى است که جزئیات آن درآیه 178 سوره بقره به شرح، بیان شده است. بنابراین، نه تنها دلیل قرآنى بر قصاص مسلمان در برابر ذمى وجود ندارد، بلکه دلیلهایى وجود دارد که قصاص مسلمان را در برابر ذمى مردود مى شمارد و قاعده (نفى سبیل کافران بر مسلمانان) ازاین جمله است.
وصیت مسلمان به کافر
در سوره بقره، تشریح، احکام و نحوه اجراى وصیت این گونه بیان شده است: (کتب علیکم اذ حضر احدکم الموت ان ترک خیراً الوصیة للوالدین والأقربین بالمعروف حقّاً على المتّقین… فمن خاف من موص جنفاً أو اثماً فأصلح بینهم فلااثم علیه انّ اللّه غفور رحیم) بقره / 181 ـ 183 برشما نوشته شد: هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبى [=مالى] از خود به جاى گذارده، براى پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیت کند! این حقّى است بر پرهیزکاران.… وکسى که از انحراف [و گرایش یک جانبه] وصیت کننده یا از گناه او [که مبادا وصیت به کار خلافى کند.] بترسد ومیان آنان را اصلاح دهد، گناهى بر او نیست [و مشمول حکم تبدیل وصیت نیست] خداوند، آمرزنده ومهربان است. مفسران و فقهاى اسلامى، درمورد آیه(وصیت) از زاویه هاى گوناگون، بحثهاى مفصلى انجام داده اند که مى توان بحثهاى زیر را نام برد: 1. واژه (کتب) و دیگر کلمات موجود در آیه، دلالت بر واجب بودن وصیّت دارد یا خیر؟ 2. وصیت در چه مقطع از زندگى انسان باید انجام شود؟ در هنگام مرگ؟ یا پیش ازآن نیز مى تواند انجام پذیرد؟ 3. احکام، شرایط و چگونگى اجراى وصیت و… 4. نسخ و عدم نسخ آیه وصیت به آیه ارث و یا حدیث نبوى. ازآن جا که عناوین یادشده ازموضوع سخن ما دراین مقال، فاصله دارد، بحث در عنوانهاى فوق را به کتابهاى تفصیلى واگذار مى کنیم و تنها به بحثهاى مربوط به وصیت به کافر مى پردازیم.
الف. وصیت به کافر ذمى
از مسائلى که در فقه قرآنى مورد بحث، قرار مى گیرد این است که آیا مسلمان مى تواند از اموال و دارایى خود، به کافر ذمى وصیت کند یاخیر؟ مفسران قرآن دراین مورد کم تر سخن گفته اند. امّا فقها در کتاب (وصیت) این مطلب را آورده اند و بیشتر فقهاى شیعه وسنى، وصیت مسلمان به کافر ذمى را جایز شمرده اند. شهید اوّل مى نویسد: (وصیت براى کافر ذمى، صحیح است، اگر چه آن کافر اجنبى باشد.)11 شهید اوّل، دلیلى براى حکم یادشده، عنوان نکرده است، ولى شهید ثانى ضمن تأیید این نظر، سه دلیل، براى درستى آن، عنوان کرده است. شهید ثانى مى نویسد: ( براى درستى وصیت بر کافر ذمى سه دلیل وجود دارد: 1. اصل. وآن عبارت است از اصالت صحت که بر جایز بودن وصیت برکافر ذمى دلالت دارد. 2. آیه شریفه قرآن: (لاینهیکم اللّه عن الّذین لم یقاتلوکم فى الدّین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ اللّه یحب المقسطین) ممتحنه/ 8 وخدا شما را از نیکى کردن و نگهداشت عدالت به کسانى که در اثر دین با شما پیکار نکردند، واز خانه و دیارتان بیرون نراندند، باز نمى دارد; چرا که خداوند، عدالت پیشگان را دوست دارد. 3. صحیحه محمّد بن مسلم عن احدهما(ع) (فى رجل اوصى بماله فى سبیل اللّه قال اعط لمن اوصى له وان کان یهودیّاً أو نصرانیّاً انّ اللّه تعالى یقول: (فمن بدله بعد ما سمعه فانّما اثمه على الّذین یبدلونه) محمد بن مسلم از صادقین(ع) درمورد مردى که مال خود را در راه خدا وصیت کرده بود، پرسید. حضرت فرمود: براى هر کس وصیت کرده ، بپردازد. گرچه وصى، یهودى یا نصرانى باشد. همانا خداى تعالى مى فرماید:(فمن بدله… )12 ظاهراً در درستى وصیت به کافر ذمى، تردیدى وجود ندارد، زیرا گذشته از دلیلهایى که شهید ثانى یادکرد، اطلاق آیه وصیت نیز کافر ذمى را فرا مى گیرد و دلیلى ازکتاب و سنت، برخلاف آن یاد نشده است.
ب. وصیّت مسلمان به کافر حربى
مفسران و فقیهان، در وصیت مسلمان به کافر حربى، اختلاف نظر دارند، در میان مفسران اهل سنّت، آلوسى، وصیت را مطلق ذکر کرده و هیچ قیدى براى آن یاد نمى کند.13 فقیهان شیعه امامیه، دراین مسأله، نظر یکسانى ندارند. امام خمینى در نادرستى وصیت به کافر، درنگ مى کند و مى نویسد: (در نادرستى وصیت به کافرحربى و مرتد فطرى، جاى درنگ است.)14 شهید اوّل مى نویسد: (وصیت به کافر حربى، صحیح نیست گرچه وصى، رحم باشد.)15 شهید اوّل براى اثبات این فتوا، دلیلى عنوان نکرده است، ولى شهید ثانى در ضمن تأیید حکم یادشده (نادرستى وصیت به کافر حربى] به استدلال بر آن پرداخته است: (نادرستى وصیت به کافر حربى، به خاطر این نیست که وصیّت، دوستى با کافر حربى را در پى دارد که درقرآن، نهى شده است، زیرا هیچ ملازمه اى بین دوستى و وصیت نیست، بلکه نادرستى وصیت، به خاطر این است که درستى وصیّت، اقتضاى آن را دارد که به وصیّت، ترتیب اثر داده شود. از جمله آثار وصیت، واجب بودن وفاى وصى به وصیّت وجامه عمل پوشانیدن به آن است و ترتّب عقاب برمنع و تبدیل وصیت، یکى دیگر از آثار آن است. ونیز درستى وصیت، اقتضاى آن را دارد که مال وصیت شده ازآن کافر حربى باشد وحال آن که مال کافر حربى درحقیقت، (فیئ) براى مسلمانان است و پرداخت آن به کافر حربى، واجب نیست و حال آن که واجب نبودن پرداخت مال وصیّت شده، به کافر حربى، با درستى وصیّت به معنایى که یادشد، ناسازگار است. برخلاف کافر ذمّى که مال او فىء براى مسلمانان، نیست ودر نتیجه، پرداخت آن به کافر ذمّى، واجب است چون کافر ذمى، مالک مال خود است.)16 از دیگر محققان شیعى که وصیت مسلمان به کافر حربى را جایز مى شمارد، آیت الله خوانسارى است. ایشان ضمن بررسى دیدگاه شهید ثانى مى نویسد: (درست نبودن وصیت براى کافر حربى تنها بر این پایه استوار است که گفته شود وصیت براى او دوست داشتن دشمن خدا و رسول است و همان گونه که گذشت، چنین نیست و روایات یادشده نیز بر ترتیب اثر بر وصیتها حتى درباره یهودى و نصرانى دلالت داشت، با آن که بیشتر نصارا در زمان صدور آن روایات، کافر حربى بوده اند و اصحاب نیز به روایات حرام بودن سیر کردن و آب و غذا دادن به آنان عمل نکرده اند. برخى نیز به شایسته نبودن حربى براى تملک اموال استدلال کرده اند وروشن است که این دیدگاه پذیرفته نیست و روایاتى که درباره فىء بودن کافران حربى و اموال آنان براى مسلمانان رسیده است نیز شایستگى آنان را براى مالک شدن تأیید مى کند و گر نه باید گفت آنچه را با خرید و فروش از مسلمانان مى گیرند نیز مالک نمى شوند.) 17
نتیجه سخن
از مطالب آیات قرآن کریم، به این نتیجه مى توان رسید که وصیت مسلمان به کافر حربى، صحیح نیست، زیرا انگیزه وصیت مالى، دوستى بوده ومسلمان در قرآن کریم از دوستى با کافران، نهى شده است: (انّما ینهیکم اللّه عن الّذین قاتلوکم فى الدّین واخرجوکم من دیارکم وظاهروا على اخراجکم ان تولّوهم و من یتولّهم فاولئک هم الظّالمون) ممتحنه/9 تنها شما را از رابطه و دوستى با کسانى نهى مى کند که درباره دین با شما پیکار کردند و شما را ازخانه هایتان بیرون راندند ویا به بیرون راندنتان کمک کردند وهرکس با آنان رابطه دوستى داشته باشد، ظالم و ستمکار است. ونیز : (لاتجد قوماً یؤمنون باللّه والیوم الآخر یوادّون من حادّ اللّه و رسوله ولوکانوا آبائهم أو أبنائهم أو اخوانهم أو عشیرتهم… ) مجادله/ 22 هیچ قومى را، که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند، نمى یابى که با دشمنان خدا و رسول خدا دوستى کنند; هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان شان باشند. همچنین وصیت مالى به کافر حربى، به معناى همکارى با آنان، خواهد بود، همکارى که آنان را در برابر مسلمانان نیرومند مى سازد. قرآن کریم، از تعاون درجهت دشمنى با مسلمانان، نهى کرده است: (وتعاونوا على البرّ و التّقوى ولاتعاونوا على الاثم والعدوان) مائده/ 2 همواره در راه نیکى و پرهیزگارى با هم همکارى کنید وهرگز در راه گناه و تجاوز، همکارى نکنید. گرچه صدر آیه بر مطالب دیگر و از جمله جایز نبودن تجاوز به کسانى که در سال حدیبیه، مسلمانان را از حج بازداشتند، دلالت دارد، ولى ذیل آن بى گمان، هرگونه همیارى در راه گناه را فرا مى گیرد. افزون بر این، وصیت مالى به کافر حربى، به معناى تقویت مالى آنان در برابر مسلمانان است و این خود به معناى گشودن راه سلطه کافران حربى بر مسلمانان است و آیات و روایات بسیارى که قاعده (نفى سبیل کافران بر مسلمانان) از آنها استخراج شده است، از این امر باز مى دارند. نیز وصیت مالى به کافران، خود به معناى برترى دادن آنان بر مسلمانان است و قرآن کریم، نه تنها برترى دادن کافران بر مسلمانان را درست نمى داند، بلکه مساوى قرار دادن آنان را با مسمانان نیز نفى مى کند: (لایستوى أصحاب النّار وأصحاب الجنّة أصحاب الجنّة هم الفائزون) حشر/ 20 دوزخیان و بهشتیان هرگز یکسان نیستند بهشتیان، رستگار و پیروزند.
ج. وصیت مسلمان به مرتد
در وصیت مسلمان به مرتد، فقیهان دیدگاههاى گوناگونى، ابراز کرده اند. بعضى از فقیهان، بین مرتد فطرى و ملّى تفصیل قائل شده اند و وصیّت به مرتد ملى را درست مى دانند، برخلاف مرتد فطرى که وصیت به او را درست نمى دانند. شهید اوّل، درکتاب دروس نیز از دیدگاه تفصیل دفاع مى کند. (وصیت مسلمان به مرتد فطرى، صحیح نیست زیرا: مرتد فطرى پس از ارتداد دیگر صاحب کسب نیست، امّا وصیت به مرتد ملى و زن مرتده اعم از این که فطرى باشد یا ملى، اشکالى ندارد.)18 شهید ثانى درشرح لمعه نیز این تفصیل را پذیرفته است.19 اما شهید اوّل در (لمعه) کلمه (مرتد) را به طور مطلق، عطف به کافر حربى کرده و وصیت به مرتد را به طور مطلق جایز نمى داند، وى گوید: (وصیت براى کافرحربى، صحیح نیست، گرچه آن کافر حربى، خویشاوند باشد و نیز وصیت براى مرتد، صحیح نیست.)20
د. وصى قرار دادن کافر
از مسائلى که در روابط حقوقى مسلمان با کافر، بررسى شده، این است که آیا مسلمان درمورد سرپرستى فرزندان خود، مى تواند به کافر، وصیت کند یا خیر؟ از ظاهر بسیارى از آیات قرآن کریم، به خوبى به دست مى آید که مسلمان نمى تواند کافر را سرپرست فرزندان مسلمان خود گرداند، زیرا سرپرستى کافر براى مسلمان گونه اى سلطه کافر بر مسلمان است و برابر قاعده (نفى سبیل کافران بر مسلمانان) که در پیشگفتار آورده شد، خداوند سلطه کافران را بر مسلمانان روا ندانسته است و مسلمانان را از زمینه سازى براى چنین سلطه اى، بازداشته است. قرآن کریم مى فرماید: (ولن یجعل اللّه للکافرین على المؤمنین سبیلاً) نساء/141 وخداوند کافران را بر مؤمنان تسلّط نداده است. (یا ایّها الّذین آمنوا لاتتّخذوا الکافرین اولیاء من دون المؤمنین أتریدون أن تجعلوا للّه علیکم سلطاناً مبیناً) نساء/144 اى کسانى که ایمان آورده اید، غیر ازمؤمنان، کافران را ولى و تکیه گاه خود قرار ندهید، آیا مى خواهید [با این عمل] دلیل روشنى نزد خدا برضد خودتان قرار دهید؟ از سوى دیگر قرآن کریم، تکیه گاه و سرپرست آن عده از مسلمانان را که در کارهاى زندگى خود، نیازمند سرپرست هستند، به روشنى مشخص کرده است: (والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولیاء بعض) توبه/71 مردان و زنان مؤمن بعضى شان تکیه گاه و سرپرست بعض دیگرند.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. طوسى، محمد بن حسن، تفسیر تبیان، 3/ 536 2. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، 3/ 308 و ر.ک تفسیر تبیان، 3/ 536. 3. سید مرتضى، الانتصار/ 272. 4. جصاص، احمد، احکام القرآن ،(لبنان )، جزء اوّل / 173. 5. همان. 6. آلوسى، سید محمود ، روح المعانى، (بیروت، داراحیاء التراث العربى)، 2 /49. 7. جصاص، احمد، احکام القرآن، جزء اوّل/173. 8. همان. 9. همان. 10. زمخشرى، محمود بن عمر، تفسیر کشّاف ، 1 / 220. 11. عاملى، محمد بن مکى، اللمعه الدمشقیه، تصحیح سید محمد کلانتر، 5/ 51. 12. کافى ، 7 / 14، ح 2; الفقیه، 4/ 148 ، ح 514; الاستبصار، 4/ 128، ح 484; وسائل ، 13/ 411، باب 32 من کتاب الوصایا، ح 1. 13. آلوسى،سید محمود، روح المعانى، 2/ 54. 14. امام خمینى، تحریرالوسیله، 2/ 96. 15. عاملى، محمد بن مکى، اللمعه الدمشقیه، 5/ 51. 16. همان/ 52 ـ 53. 17. خوانسارى، احمد، جامع المدارک، (تهران، مکتبة الصدوق)، 4 / 61 ـ 62. 18. عاملى، محمد بن مکى، اللمعه الدمشقیه، 5/ 54. 19. همان / 52. 20. همان، 5/ 51 ـ 54.
قصاص از قاتل در برابر قتل نفس یا نقص عضو و جراحت، ازحقوق مسلم و طبیعى انسانى است و قرآن کریم، آن را بیمه حیات و زندگى انسانها دانسته است: (ولکم فى القصاص حیوة یا اولى الالباب لعلّکم تتّقون) بقره/176 وبراى شما در قصاص، حیات و زندگى است اى صاحبان خرد شاید تقوى پیشه کنید. قرآن کریم، احکام آن را چنین بیان مى کند: (یا ایّها الّذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى الحر بالحر والعبد بالعبد والانثى بالانثى فمن عفى له من اخیه شئ فاتباع بالمعروف واداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربّکم ورحمة …) بقره/ 178 اى کسانى که ایمان آورده اید ! حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن ، پس اگر کسى از سوى برادر [دینى] خود چیزى به او بخشیده شود [وحکم قصاص او تبدیل به خونبها گردد] باید از راه پسندیده، پیروى کند [وصاحب خون حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد] و او [قاتل] نیز به نیکى دیه را به ولى مقتول بپردازد. این تخفیف و رحمتى است از ناحیه پروردگار شما…. دراین آیه شریفه، در قصاص، موقعیت انسانها از نظر ارزشهاى دینى و معنوى واجتماعى نیز درنظر گرفته شده است. و در سوره مائده چنین فرموده است: (وکتبنا علیهم فیها انّ النّفس بالنّفس والعین بالعین والانف بالانف والاذن بالاذن والسنّ بالسنّ والجروح قصاص فمن تصدّق به فهو کفّارة له…) مائده / 45 وبرآنان [بنى اسرائیل] درآن [تورات] مقرر داشتیم که جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینى در برابر بینى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مى باشد وهر زخمى، قصاص دارد واگر کسى آن را بخشید [و از قصاص صرف نظر کرد] کفاره [گناهان او] محسوب مى شود…. دراین آیه شریفه، گذشته از آن که وجوب قصاص بر بنى اسرائیل، بیان شده است، قصاص هر عضوى در برابر عضو دیگر، و قصاص جراحت در برابر جراحت ارائه شده است. اینک با توجه به آنچه بیان شد، حکم قصاص بین مسلمان و کافر از دیدگاه قرآن، مورد بررسى قرار مى گیرد. در این که کافر قاتل، در برابر مسلمان، قصاص مى شود، تردیدى نیست، زیرا هرگاه حکم قصاص مسلمان در قتل مسلمان واجب باشد، بر قاتل کافر نیز به طور قطعى واجب و اجراى آن لازم است. شیخ طوسى مى نویسد: (هرگاه قاتل، بنده یا کافر باشد و مقتول مثل او [بنده یا کافر] باشد و یا برتر ازاو [آزاد یا مسلمان] باشد، محکوم به قصاص است.)1 امّا دراین که مسلمان قاتل در برابر کافر، قصاص مى شود یا خیر؟ در میان مفسران و فقهاى اسلامى، بحث و گفت وگوست. مفسران شیعه امامیه، بر واجب نبودن قصاص مسلمان در برابر کافر ذمى اتفاق نظر دارند ومى گویند: مسلمان در برابر کافر ذمى قصاص نمى شود. شیخ طوسى در تفسیر تبیان و همچنان امین الدّین طبرسى در تفسیر مجمع البیان مى نویسند: (هرگاه قاتل، مسلمان یا آزاد باشد و مقتول کافر یا بنده باشد، در واجب بودن قصاص، بین فقها اختلاف است، درمذهب امامیه، قصاص واجب نیست و شافعى نیز این قول را مى گوید… )2 هرچند سید مرتضى مى نویسد: (اگر مسلمانى درقتل کافر ذمى، معتاد شده است وبرآن اصرار مى ورزد، دربرابر قاتل، قصاص مى شود و ولى دم کافر، تفاوتى را که بین دیه مسلمان وکافر است، به ولى دم مسلمان مى پردازد…)3 دراین زمینه مفسران اهل سنّت، دیدگاههاى متفاوتى دارند: 1. جمعى از فقهاى اهل سنّت به (قصاص) نظر داشته اند. جصاص نقل مى کند: (ابوحنیفه و ابویوسف ومحمّد و زفر و ابن لیلى وعثمان البتى، مى گویند: مسلمان در برابر ذمى، قصاص مى شود.)4 2. شمار دیگرى از فقهاى اهل سنّت، به قصاص نشدن نظر دارند: (ابن شبرمه، سفیان، ثورى، اوزاعى و شافعى مى گویند: مسلم در برابر کافر ذمى، قصاص نمى شود.)5 آلوسى، در تفسیر آیه 45 سوره مائده نظر خاصى را بیان نمى کند، ولى روایت نفى قصاص را یاد مى کند: (ابن مردویه، از رسول خدا روایت مى کند که فرمود: مسلمان در برابر کافر ذمى قصاص نمى شود.)6 3. جمعى دیگر از این فقها، قائل به تفصیل شده اند و چنین بیان داشته اند: (مالک ولیث بن سعد، مى گویند: اگر مسلمان ذمى را ناگهانى [به شکل ترور] کشته است، قصاص مى شود و گر نه قصاص نمى شود.)7 آن عده از فقهاى اهل سنّت که قصاص مسلمان در برابر کافر ذمى را پذیرفته اند، به عموم آیه 178سوره مبارکه بقره و عموم آیه45سوره مبارکه مائده و روایات نبوى، استدلال کرده اند. خلاصه استدلال آنان به دوآیه یادشده چنین است: (… ظاهر آیه، بر واجب بودن قصاص مسلمان در برابر ذمى دلالت مى کند، زیرا درآیه، فرق بین مسلمان وکافر ذمى وجود ندارد وجمله: (کتب علیکم القصاص فى القتلى) عام و دربرگیرنده مسلمان و ذمى است. ونیز جمله (الحر بالحر و العبد بالعبد والانثى بالانثى) دربرگیرنده مسلمان وکافر است و نیز جمله (فمن عفى له من أخیه شئ) بر خصوص مسلمان دلالت ندارد، زیرا ممکن است کافر و مسلمان ازحیث نسب با هم برادر باشند.)8 همچنین به آیه 45 سوره مائده استدلال کرده و گفته اند: (وکتبنا علیهم انّ النّفس بالنّفس والعین بالعین) حکم قصاص در برابر ذمى را دربردارد.)9 تحقیق مطلب، این است که از دوآیه یادشده، قصاص در برابر کافر، استفاده نمى شود. آیه اوّل، از چند جهت بر قصاص مسلمان در برابر کافر ذمى دلالت ندارد: 1. این آیه به مؤمنان خطاب مى کند و کافران، مخاطب آن نیستند، چنانکه از صدرآیه پیدا است:(یا ایّهاالذّین آمنوا کتب علیکم القصاص…) پس در صدد بیان احکام قصاص، کافران نیست. جاراللّه زمخشرى نیز مى نویسد: (مخاطب این آیه، مسلمانانند و در آن، وجوب قصاص بر آنان بیان شده است.)10 2. جمله: (فمن عفى له من أخیه) بر انحصار حکم وجوب قصاص میان مسلمانان دلالت دارد، زیرا مقصود از کلمه(من اخیه) به اتفاق مفسران، برادر دینى است وازاین واژه مى توان فهمید که مقصود آیه، قصاص مسلمان در برابر مسلمان است. آیه دوّم نیز دلالت بر قصاص مسلمان در برابر ذمى ندارد، زیرا این آیه شریفه، در اصل، حکم قصاص در بنى اسرائیل را که در تورات بیان شده است، بیان مى کند. نهایت چیزى که دراین آیه براى ما بیان شده است، واجب بودن قصاص به طور کلّى است که جزئیات آن درآیه 178 سوره بقره به شرح، بیان شده است. بنابراین، نه تنها دلیل قرآنى بر قصاص مسلمان در برابر ذمى وجود ندارد، بلکه دلیلهایى وجود دارد که قصاص مسلمان را در برابر ذمى مردود مى شمارد و قاعده (نفى سبیل کافران بر مسلمانان) ازاین جمله است.
وصیت مسلمان به کافر
در سوره بقره، تشریح، احکام و نحوه اجراى وصیت این گونه بیان شده است: (کتب علیکم اذ حضر احدکم الموت ان ترک خیراً الوصیة للوالدین والأقربین بالمعروف حقّاً على المتّقین… فمن خاف من موص جنفاً أو اثماً فأصلح بینهم فلااثم علیه انّ اللّه غفور رحیم) بقره / 181 ـ 183 برشما نوشته شد: هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبى [=مالى] از خود به جاى گذارده، براى پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیت کند! این حقّى است بر پرهیزکاران.… وکسى که از انحراف [و گرایش یک جانبه] وصیت کننده یا از گناه او [که مبادا وصیت به کار خلافى کند.] بترسد ومیان آنان را اصلاح دهد، گناهى بر او نیست [و مشمول حکم تبدیل وصیت نیست] خداوند، آمرزنده ومهربان است. مفسران و فقهاى اسلامى، درمورد آیه(وصیت) از زاویه هاى گوناگون، بحثهاى مفصلى انجام داده اند که مى توان بحثهاى زیر را نام برد: 1. واژه (کتب) و دیگر کلمات موجود در آیه، دلالت بر واجب بودن وصیّت دارد یا خیر؟ 2. وصیت در چه مقطع از زندگى انسان باید انجام شود؟ در هنگام مرگ؟ یا پیش ازآن نیز مى تواند انجام پذیرد؟ 3. احکام، شرایط و چگونگى اجراى وصیت و… 4. نسخ و عدم نسخ آیه وصیت به آیه ارث و یا حدیث نبوى. ازآن جا که عناوین یادشده ازموضوع سخن ما دراین مقال، فاصله دارد، بحث در عنوانهاى فوق را به کتابهاى تفصیلى واگذار مى کنیم و تنها به بحثهاى مربوط به وصیت به کافر مى پردازیم.
الف. وصیت به کافر ذمى
از مسائلى که در فقه قرآنى مورد بحث، قرار مى گیرد این است که آیا مسلمان مى تواند از اموال و دارایى خود، به کافر ذمى وصیت کند یاخیر؟ مفسران قرآن دراین مورد کم تر سخن گفته اند. امّا فقها در کتاب (وصیت) این مطلب را آورده اند و بیشتر فقهاى شیعه وسنى، وصیت مسلمان به کافر ذمى را جایز شمرده اند. شهید اوّل مى نویسد: (وصیت براى کافر ذمى، صحیح است، اگر چه آن کافر اجنبى باشد.)11 شهید اوّل، دلیلى براى حکم یادشده، عنوان نکرده است، ولى شهید ثانى ضمن تأیید این نظر، سه دلیل، براى درستى آن، عنوان کرده است. شهید ثانى مى نویسد: ( براى درستى وصیت بر کافر ذمى سه دلیل وجود دارد: 1. اصل. وآن عبارت است از اصالت صحت که بر جایز بودن وصیت برکافر ذمى دلالت دارد. 2. آیه شریفه قرآن: (لاینهیکم اللّه عن الّذین لم یقاتلوکم فى الدّین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ اللّه یحب المقسطین) ممتحنه/ 8 وخدا شما را از نیکى کردن و نگهداشت عدالت به کسانى که در اثر دین با شما پیکار نکردند، واز خانه و دیارتان بیرون نراندند، باز نمى دارد; چرا که خداوند، عدالت پیشگان را دوست دارد. 3. صحیحه محمّد بن مسلم عن احدهما(ع) (فى رجل اوصى بماله فى سبیل اللّه قال اعط لمن اوصى له وان کان یهودیّاً أو نصرانیّاً انّ اللّه تعالى یقول: (فمن بدله بعد ما سمعه فانّما اثمه على الّذین یبدلونه) محمد بن مسلم از صادقین(ع) درمورد مردى که مال خود را در راه خدا وصیت کرده بود، پرسید. حضرت فرمود: براى هر کس وصیت کرده ، بپردازد. گرچه وصى، یهودى یا نصرانى باشد. همانا خداى تعالى مى فرماید:(فمن بدله… )12 ظاهراً در درستى وصیت به کافر ذمى، تردیدى وجود ندارد، زیرا گذشته از دلیلهایى که شهید ثانى یادکرد، اطلاق آیه وصیت نیز کافر ذمى را فرا مى گیرد و دلیلى ازکتاب و سنت، برخلاف آن یاد نشده است.
ب. وصیّت مسلمان به کافر حربى
مفسران و فقیهان، در وصیت مسلمان به کافر حربى، اختلاف نظر دارند، در میان مفسران اهل سنّت، آلوسى، وصیت را مطلق ذکر کرده و هیچ قیدى براى آن یاد نمى کند.13 فقیهان شیعه امامیه، دراین مسأله، نظر یکسانى ندارند. امام خمینى در نادرستى وصیت به کافر، درنگ مى کند و مى نویسد: (در نادرستى وصیت به کافرحربى و مرتد فطرى، جاى درنگ است.)14 شهید اوّل مى نویسد: (وصیت به کافر حربى، صحیح نیست گرچه وصى، رحم باشد.)15 شهید اوّل براى اثبات این فتوا، دلیلى عنوان نکرده است، ولى شهید ثانى در ضمن تأیید حکم یادشده (نادرستى وصیت به کافر حربى] به استدلال بر آن پرداخته است: (نادرستى وصیت به کافر حربى، به خاطر این نیست که وصیّت، دوستى با کافر حربى را در پى دارد که درقرآن، نهى شده است، زیرا هیچ ملازمه اى بین دوستى و وصیت نیست، بلکه نادرستى وصیت، به خاطر این است که درستى وصیّت، اقتضاى آن را دارد که به وصیّت، ترتیب اثر داده شود. از جمله آثار وصیت، واجب بودن وفاى وصى به وصیّت وجامه عمل پوشانیدن به آن است و ترتّب عقاب برمنع و تبدیل وصیت، یکى دیگر از آثار آن است. ونیز درستى وصیت، اقتضاى آن را دارد که مال وصیت شده ازآن کافر حربى باشد وحال آن که مال کافر حربى درحقیقت، (فیئ) براى مسلمانان است و پرداخت آن به کافر حربى، واجب نیست و حال آن که واجب نبودن پرداخت مال وصیّت شده، به کافر حربى، با درستى وصیّت به معنایى که یادشد، ناسازگار است. برخلاف کافر ذمّى که مال او فىء براى مسلمانان، نیست ودر نتیجه، پرداخت آن به کافر ذمّى، واجب است چون کافر ذمى، مالک مال خود است.)16 از دیگر محققان شیعى که وصیت مسلمان به کافر حربى را جایز مى شمارد، آیت الله خوانسارى است. ایشان ضمن بررسى دیدگاه شهید ثانى مى نویسد: (درست نبودن وصیت براى کافر حربى تنها بر این پایه استوار است که گفته شود وصیت براى او دوست داشتن دشمن خدا و رسول است و همان گونه که گذشت، چنین نیست و روایات یادشده نیز بر ترتیب اثر بر وصیتها حتى درباره یهودى و نصرانى دلالت داشت، با آن که بیشتر نصارا در زمان صدور آن روایات، کافر حربى بوده اند و اصحاب نیز به روایات حرام بودن سیر کردن و آب و غذا دادن به آنان عمل نکرده اند. برخى نیز به شایسته نبودن حربى براى تملک اموال استدلال کرده اند وروشن است که این دیدگاه پذیرفته نیست و روایاتى که درباره فىء بودن کافران حربى و اموال آنان براى مسلمانان رسیده است نیز شایستگى آنان را براى مالک شدن تأیید مى کند و گر نه باید گفت آنچه را با خرید و فروش از مسلمانان مى گیرند نیز مالک نمى شوند.) 17
نتیجه سخن
از مطالب آیات قرآن کریم، به این نتیجه مى توان رسید که وصیت مسلمان به کافر حربى، صحیح نیست، زیرا انگیزه وصیت مالى، دوستى بوده ومسلمان در قرآن کریم از دوستى با کافران، نهى شده است: (انّما ینهیکم اللّه عن الّذین قاتلوکم فى الدّین واخرجوکم من دیارکم وظاهروا على اخراجکم ان تولّوهم و من یتولّهم فاولئک هم الظّالمون) ممتحنه/9 تنها شما را از رابطه و دوستى با کسانى نهى مى کند که درباره دین با شما پیکار کردند و شما را ازخانه هایتان بیرون راندند ویا به بیرون راندنتان کمک کردند وهرکس با آنان رابطه دوستى داشته باشد، ظالم و ستمکار است. ونیز : (لاتجد قوماً یؤمنون باللّه والیوم الآخر یوادّون من حادّ اللّه و رسوله ولوکانوا آبائهم أو أبنائهم أو اخوانهم أو عشیرتهم… ) مجادله/ 22 هیچ قومى را، که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند، نمى یابى که با دشمنان خدا و رسول خدا دوستى کنند; هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان شان باشند. همچنین وصیت مالى به کافر حربى، به معناى همکارى با آنان، خواهد بود، همکارى که آنان را در برابر مسلمانان نیرومند مى سازد. قرآن کریم، از تعاون درجهت دشمنى با مسلمانان، نهى کرده است: (وتعاونوا على البرّ و التّقوى ولاتعاونوا على الاثم والعدوان) مائده/ 2 همواره در راه نیکى و پرهیزگارى با هم همکارى کنید وهرگز در راه گناه و تجاوز، همکارى نکنید. گرچه صدر آیه بر مطالب دیگر و از جمله جایز نبودن تجاوز به کسانى که در سال حدیبیه، مسلمانان را از حج بازداشتند، دلالت دارد، ولى ذیل آن بى گمان، هرگونه همیارى در راه گناه را فرا مى گیرد. افزون بر این، وصیت مالى به کافر حربى، به معناى تقویت مالى آنان در برابر مسلمانان است و این خود به معناى گشودن راه سلطه کافران حربى بر مسلمانان است و آیات و روایات بسیارى که قاعده (نفى سبیل کافران بر مسلمانان) از آنها استخراج شده است، از این امر باز مى دارند. نیز وصیت مالى به کافران، خود به معناى برترى دادن آنان بر مسلمانان است و قرآن کریم، نه تنها برترى دادن کافران بر مسلمانان را درست نمى داند، بلکه مساوى قرار دادن آنان را با مسمانان نیز نفى مى کند: (لایستوى أصحاب النّار وأصحاب الجنّة أصحاب الجنّة هم الفائزون) حشر/ 20 دوزخیان و بهشتیان هرگز یکسان نیستند بهشتیان، رستگار و پیروزند.
ج. وصیت مسلمان به مرتد
در وصیت مسلمان به مرتد، فقیهان دیدگاههاى گوناگونى، ابراز کرده اند. بعضى از فقیهان، بین مرتد فطرى و ملّى تفصیل قائل شده اند و وصیّت به مرتد ملى را درست مى دانند، برخلاف مرتد فطرى که وصیت به او را درست نمى دانند. شهید اوّل، درکتاب دروس نیز از دیدگاه تفصیل دفاع مى کند. (وصیت مسلمان به مرتد فطرى، صحیح نیست زیرا: مرتد فطرى پس از ارتداد دیگر صاحب کسب نیست، امّا وصیت به مرتد ملى و زن مرتده اعم از این که فطرى باشد یا ملى، اشکالى ندارد.)18 شهید ثانى درشرح لمعه نیز این تفصیل را پذیرفته است.19 اما شهید اوّل در (لمعه) کلمه (مرتد) را به طور مطلق، عطف به کافر حربى کرده و وصیت به مرتد را به طور مطلق جایز نمى داند، وى گوید: (وصیت براى کافرحربى، صحیح نیست، گرچه آن کافر حربى، خویشاوند باشد و نیز وصیت براى مرتد، صحیح نیست.)20
د. وصى قرار دادن کافر
از مسائلى که در روابط حقوقى مسلمان با کافر، بررسى شده، این است که آیا مسلمان درمورد سرپرستى فرزندان خود، مى تواند به کافر، وصیت کند یا خیر؟ از ظاهر بسیارى از آیات قرآن کریم، به خوبى به دست مى آید که مسلمان نمى تواند کافر را سرپرست فرزندان مسلمان خود گرداند، زیرا سرپرستى کافر براى مسلمان گونه اى سلطه کافر بر مسلمان است و برابر قاعده (نفى سبیل کافران بر مسلمانان) که در پیشگفتار آورده شد، خداوند سلطه کافران را بر مسلمانان روا ندانسته است و مسلمانان را از زمینه سازى براى چنین سلطه اى، بازداشته است. قرآن کریم مى فرماید: (ولن یجعل اللّه للکافرین على المؤمنین سبیلاً) نساء/141 وخداوند کافران را بر مؤمنان تسلّط نداده است. (یا ایّها الّذین آمنوا لاتتّخذوا الکافرین اولیاء من دون المؤمنین أتریدون أن تجعلوا للّه علیکم سلطاناً مبیناً) نساء/144 اى کسانى که ایمان آورده اید، غیر ازمؤمنان، کافران را ولى و تکیه گاه خود قرار ندهید، آیا مى خواهید [با این عمل] دلیل روشنى نزد خدا برضد خودتان قرار دهید؟ از سوى دیگر قرآن کریم، تکیه گاه و سرپرست آن عده از مسلمانان را که در کارهاى زندگى خود، نیازمند سرپرست هستند، به روشنى مشخص کرده است: (والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولیاء بعض) توبه/71 مردان و زنان مؤمن بعضى شان تکیه گاه و سرپرست بعض دیگرند.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. طوسى، محمد بن حسن، تفسیر تبیان، 3/ 536 2. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، 3/ 308 و ر.ک تفسیر تبیان، 3/ 536. 3. سید مرتضى، الانتصار/ 272. 4. جصاص، احمد، احکام القرآن ،(لبنان )، جزء اوّل / 173. 5. همان. 6. آلوسى، سید محمود ، روح المعانى، (بیروت، داراحیاء التراث العربى)، 2 /49. 7. جصاص، احمد، احکام القرآن، جزء اوّل/173. 8. همان. 9. همان. 10. زمخشرى، محمود بن عمر، تفسیر کشّاف ، 1 / 220. 11. عاملى، محمد بن مکى، اللمعه الدمشقیه، تصحیح سید محمد کلانتر، 5/ 51. 12. کافى ، 7 / 14، ح 2; الفقیه، 4/ 148 ، ح 514; الاستبصار، 4/ 128، ح 484; وسائل ، 13/ 411، باب 32 من کتاب الوصایا، ح 1. 13. آلوسى،سید محمود، روح المعانى، 2/ 54. 14. امام خمینى، تحریرالوسیله، 2/ 96. 15. عاملى، محمد بن مکى، اللمعه الدمشقیه، 5/ 51. 16. همان/ 52 ـ 53. 17. خوانسارى، احمد، جامع المدارک، (تهران، مکتبة الصدوق)، 4 / 61 ـ 62. 18. عاملى، محمد بن مکى، اللمعه الدمشقیه، 5/ 54. 19. همان / 52. 20. همان، 5/ 51 ـ 54.