آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

متن

این کتاب، منسوب به امیر مؤمنان على بن ابى طالب و از امام صادق(ع) روایت شده است. کتاب، در زمینه علوم قرآن نگارش یافته و آیات قرآن را بر شصت گونه، تقسیم کرده است. اگر ثابت شود این کتاب، نوشته على بن ابى طالب(ع) است، مى توان گفت: نخستین کتاب نوشته شده در علوم قرآن است. متن کتاب ـ که به طور کامل، در بحارالانوار آمده است ـ پس از مقدمه اى کوتاه در اهمیت وارجمندى قرآن، بدین گونه آغاز مى گردد: (قال أبوعبداللّه محمّد بن ابراهیم بن جعفر النعمانى، رضى اللّه عنه، فى کتابه فى تفسیر القرآن حدثنا احمد بن محمّد بن سعید بن عقدة قال: حدثنا احمد بن یوسف ابن یعقوب الجعفى، عن اسماعیل بن مروان، عن الحسن بن على بن أبى حمزه، عن أبیه، عن اسماعیل بن جابر، قال: سمعت أباعبداللّه جعفربن محمّد الصادق(ع)، یقول…)1 آن گاه از امام صادق(ع)سخنانى دررابطه با بزرگى قرآن و نیز یادآورى این مهم که کسانى بدون آگاهى به کنه وحقیقت قرآن و گونه هاى آیات آن، به اشتباههاى بزرگى در تفسیر و تأویل قرآن دچار آمده اند، نقل شده است. در پى آن امام(ع)مطالبى را از امیرمؤمنان(ع) درمورد گونه هاى آیات قرآن ونیز شیوه بهره ورى از شؤون گوناگون قرآن، به شرح بیان مى دارد. رساله یادشده در نزد محققان معاصر، به تفسیر نعمانى شهره است، درحالى که همان گونه که روشن خواهد شد نعمانى، صاحب تفسیر نبوده است ویاد کرد برخى منابع از تفسیرى به نام (تفسیر اهل بیت) براى وى انتسابى بیش نیست. به هر صورت، نمى توان تفسیر نعمانى را با تفسیر مورد بحث یکى دانست. پى بردن به نقش روایى نعمانى دراین کتاب، ما را در شناسایى بایسته تر آن یارى بسیار خواهد رساند. برخى محققان ،برپایه درست بودن انتساب کتاب به امیرمؤمنان(ع) آن را به عنوان: نخستین کتاب در علوم قرآن یادکره اند. دراین جهت پژوهش درمحورهاى زیر ضرورى است: 1. یادکرد دیدگاه محققان نسبت به آن. 2. ارتباط رساله هاى هم نسخه با یکدیگر. 3. بررسى اسناد و راههاى رسیدن کتاب به امام(ع) 4. بررسى محتوایى تفسیر.
دیدگاهها
بررسى پیشینه کهن بررسیهاى سندشناسى تفسیر، منظر روشنى به روى ما نمى گشاید، امّا محققان معاصر درجهت تبیین مسأله انتساب تفسیرى به امام على(ع) واثبات درستى و نادرستى آن ودیگر سویه هاى بحث اهتمام ورزیده اند.
موافقان
سید حسن صدر، نسبت کتاب را به على(ع) صحیح دانسته و در معرفى نخستین کتاب در علوم قرآن مى نویسد: (و امـّا در سـایر گونه هاى علوم قرآن، پس نخستین کسى که قرآن را، نوع، نوع تقسیم کرد، على بن ابى طالب(ع) بود. او شصت نوع از علوم قرآن را املاء کرده وبراى هرنوع مثالى که منحصر به آن باشد، یاد کرده است که اینک درکتابى که امـامیه به راههـاى گونــاگون روایت کرده اند و امروز در دست مـاست، وجود دارد و علامه مجلسى در جلد نوزده [قدیم] بحارالانوار تمامى آن را آورده است.)2 سیّد محسن امین نیز، صدور این کتاب را از امیرمؤمنان صحیح مى داند: (مـا اعتراف داریم که کتــابى را امیر المؤمنین (ع) در شصت نوع امـلاء کرده است و آن کتاب از راههـاى گونــاگون به مــا رسیده و اینک در نزد مـا موجود است…)3 محقق یادشده در زمینه این تفسیر، مطالب مفصل دیگرى نیز دارد که درجاى خود یاد مى شود. برخى نسبت این کتاب را به امیرمؤمنان، درست نمى دانند. رافعى از مفسران اهل سنت، در اعجاز القرآن نسبت کتاب یادشده را به على(ع) بعید مى داند: (شیعه گمان مى کنند که على(ع) شصت گونه از گونه هاى علوم قرآن را املاء کرده وبراى هرنوع، مثالى یاد کرده است، گرچه ظاهراً طریق اثبات آن را، نزدیک به واقع نشان داده اند، ولکن این نزدیکى حیله اى بیش نبوده واز حقیقت دور است.…)4 رافعى، دلیل و گواهى بر بى اساس بودن مدعاى شیعه، یاد نکرده است. سیّد محسن امین، ضمن ابراز شگفتى از شیوه برخورد رافعى مى نویسد: (رافعى، مطالبى را که از دیگران درمورد قرآن وارتباط با آن نقل شده، تـأیید مى کند، ولى درمورد این روایت، تردید نشان مى دهد. سرّ این امر چیست…؟)5 وى سپس سلسله سند خود را تا علامه مجلسى وشیخ طوسى و از وى تا امام صادق(ع)وامیرمؤمنان(ع)، یاد کرده است که ما ازآن، در بخش سندشناسى تفسیر یاد خواهیم کرد.
ارتباط این رساله با دیگر رساله هاى همانند
برخى محققان شیعى نیز، در درستى نسبت تفسیر یادشده به على(ع) تردید نشان داده واین کتاب را نسخه اى از چهار رساله دیگر، یعنى: تفسیر نعمانى، رساله سعد بن عبداللّه، مقدمه تفسیر قمى و رساله محکم و متشابه سید مرتضى دانسته اند.، که در این جا تنها به ذکر ارتباط تفسیرمورد بحث، با رساله هاى یادشده بسنده مى کنیم.
1. تفسیر نعمانى
این کتاب، در برخى محافل قرآن پژوهى به تفسیر نعمانى شهره است، ولى دقت در بیان علامه مجلسى و نگاهى به سند آن در دیگر منابع، به خوبى نشان مى دهد که این اثر، نمى تواند از جمله آثار نعمانى باشد. مجلسى در مقدمه این کتاب، پیش از خطبه، چنین مى نویسد: (آنچه که از امیرمؤمنان(ع) در اصناف آیات قرآن و گونه هاى آن و تفسیر بعضى آیات آن به روایت نعمانى وارد شده است، رساله اى است که جداگانه تدوین شده و سودمند است، که من از آغاز تا انجام آن را در این جا مى آورم.)6 این عبارت به روشنى مى رساند که نعمانى، راوى این کتاب است نه نویسنده آن. وى همچنین پس از خطبه کتاب مى نویسد: (ابوعبداللّه محمّد بن ابراهیم بن جعفر نعمانى درکتاب خود، در تفسیر قرآن، گفته است: احمد بن محمد بن سعید بن عقده، روایت کرده که احمد بن یوسف بن یعقوب جعفى روایت کرده است…)7 ازاین بیان، دانسته مى شود که نعمانى این کتاب را درضمن کتاب تفسیرى دیگرى روایت کرده است واین دوکتاب یکى نیستند. ازسوى دیگر، مطالعه تمام نسخه هاى کتاب به نقل نعمانى، بیانگر این امراست که وى از سوى خود این کتاب را عنوان نکرده وحتى مقدمه اى هم برآن ننوشته است، بلکه سلسله سند خود را به امام صادق وازآن حضرت به امیرمؤمنان(ع)رسانده است ومجموعه کتاب را به مانند روایتى واحد ازامام صادق(ع) وآن حضرت، از امیرمؤمنان(ع) نقل کرده است. بدین گونه مى توان نتیجه گرفت نعمانى، راوى این اثر است ونه نویسنده ویا مفسّر آن. و دور از ذهن نمى نماید، سبب شهره گشتن این کتاب به تفسیر نعمانى، ذکر نام وى درآغاز کتاب باشد.
2. رساله سعد بن عبداللّه
دومین نگاشته اى که احتمال یکى بودن آن با رساله یادشده مى رود، رساله: ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابهه، منسوب به سعد بن عبداللّه است. این کتاب، هم از طریق نعمانى وارد شده است وهم از طریق ابن قولویه به روایت وى از سعد بن عبداللّه. مهم ترین دلیل براین امر، عبارت علامه مجلسى درآخر کتاب است: (رساله اى قدیمى را یافتم که آغاز آن چنین است: جعفر بن محمّد بن قولویه قمى(ره) گوید: ابوالقاسم سعد اشعرى قمى روایت مى کند… مشایخ ما از ابى عبداللّه (ع) روایت کرده اند که امیرالمؤمنین فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده وآن گاه تا آخر کتاب ادامه داده است.)8 ازاین عبارت، به خوبى پیداست که سعد بن عبداللّه اشعرى مدعى نگارش این تفسیر نشده است و همین گونه دانشمندان رجال نیز دعوى نگارش آن را توسط سعد بن عبداللّه طرح نکرده اند، بلکه از وى به عنوان راوى کتاب از امام صادق(ع) نام برده اند. البته این امکان وجود دارد که رساله سعد بن عبداللّه اشعرى دست خورده و ترتیب آن دگرگون شده باشد که مى تواند نوعى اعمال سلیقه از سوى سعد بن عبداللّه تلقى شود، همان گونه که علامه مجلسى مى نویسد: (ولکن ترتیب آن را تغییر داده وبابها را جدا کرده است.)9 به هر روى، با اندک تسامح درمورد تغییرات صورت پذیرفته، مى توان اصل رساله سعد بن عبداللّه را با رساله مورد بحث یکى دانست.
3. محکم و متشابه سید مرتضى
هرچند نسخه اى ازاین کتاب، دردست نیست تا با مطالعه وبررسى آن به پاسخ برخى پرسشها دست یافت ونقاب از رخ برخى ابهامها برگرفت، ولى قدر مسلم نسبت چنین کتــابى به سید مرتضى درمنابع پیشینیان وجود ندارد. همین گونه سید مرتضى خود در سال 417 هـ حدود بیست سال پیش از وفات، طى اجازه اى به محمدبن بصروى، نام نوشته هاى خود را برده که نامى از این رساله در آن مجموعه به میان نیامده است، هرچند که این احتمال را مى توان داد که رساله یادشده پس از اجازه، تألیف شده باشد. افزون بر آن، شیخ طوسى ونجاشى که هردو از شاگردان معروف سید مرتضى بوده اند،نامى ازاین رساله در فهرستهاى خود نبرده اند. ابن شهرآشوب در معالم العلما نیز، در زمره نوشته هاى سیدمرتضى، ازاین کتاب، یاد نکرده است. بدین گونه مى توان نتیجه گرفت که سید مرتضى، چنین کتابى را تألیف نکرده است. از سوى دیگر، برخى از اندیشه وران اسلامى، کتابى را به نام محکم و متشابه به سید مرتضى، نسبت داده اند. علامه مجلسى ضمن شناساندن مصادر بحار10، شیخ حرعاملى در آخر وسائل الشیعه11 و شیخ یوسف بحرانى در لؤلؤة البحرین12، ازاین رساله، سخن گفته اند. میرزا حسین نورى، مى نویسد: (صاحب وسایل، مطالب مربوط به فقه این رساله را، در وسائل آورده است…)13 شیخ انصارى، نیز درآغاز کتاب مکاسب پس از نقل روایت مفصلى از تحف العقول، مى نویسد: (همین روایت را چند نفر، از رساله محکم و متشابه سید مرتضى، نقل کرده اند.)14 هرچند، مطالعه نسخه چاپى این رساله، گواه است که بحث فقهى چندانى درآن وجود نداشته ونیز روایت نقل شده درمکاسب از تحف العقول دراین کتاب به چشم نمى خورد. این دو نکته، نشان دهنده دوگانگى آن با رساله مورد بحث است. به هر روى، نسبت این کتاب به سید مرتضى چندان درست نمى نماید وحتى اگر نسبت آن به وى ثابت گردد درحدّ راوى کتاب خواهد بود ونه بیش ازآن. شاهد براین دعوى، سخن شیخ حرّعاملى است: (تمام مطالب محکم و متشابه سید مرتضى، از تفسیر نعمانى نقل شده است.)15
4. مقدمه تفسیر على بن ابراهیم
بى گمان، مقدمه تفسیر على بن ابراهیم با کتاب مورد بحث، کم ترین همخوانى ندارد، زیرا همان گونه که پیش تر آوردیم، کتاب مورد بحث با راههاى گوناگون (اعم از راه نعمانى و سعد بن عبداللّه و…) به امام صادق(ع) پس ازآن به امیرمؤمنان(ع) مى رسد و در مجموع، به عنوان روایتى واحد از آن حضرت تلقى مى شود که درآن به بیان انواع آیات قرآن و تقسیم آن بر شصت نوع و ذکر مثالهایى ازآیات پرداخته شده است، به خلاف مقدمه تفسیر على بن ابراهیم. این مقدمه که درآخرین چاپ کتاب تفسیر منسوب به على بن ابراهیم، در بیست و هفت صفحه تنظیم شده است، در مجموع تنها مشتمل بر ده روایت است که نُه روایت آن ازامام صادق، یک روایت آن از امام رضا(ع) وسایر مطالب به طور کامل از مؤلف آن مى باشد. با مرور اجمالى بر مقدمه یادشده، تفاوت آشکار میان این دواثر به دست مى آید. دراین مقدمه، پس از خطبه اى مفصل، مشتمل بر حمد وثناى الهى، بیان عظمت قرآن، ارتباط قرآن واهل بیت و سفارش پیامبر در مورد قرآن واهل بیت، مطلب به شرح زیر آغاز شده است: (قال ابوالحسن على بن ابراهیم الهاشمى القمى: فالقرآن منه ناسخ و منه منسوخ ومنه محکم ومنه متشابه و منه عام ومنه خاص ومنه تقدیم ومنه تأخیر و منه منقطع و منه معطوف…)16 و در پى آن پس از ارائه فهرست انواع آیات قرآن، مى نویسد: (ونحن ذاکرون جمیع ما ذکرنا انشاءاللّه فى اوّل الکتاب مع خبرها لیستدلّ بها على غیرها وعلم ما فى الکتاب وباللّه التوفیق والاستعانة وعلیه نتوکّل وبه استعین و استجیر…)17 مطالعه فهرست یادشده، نشان دهنده این حقیقت است که مطالب کتاب، ازمؤلف است وهیچ گونه روایتى از معصوم(ع)به آن ضمیمه نشده وحال آن که کتاب مورد بحث، با روایت امیرمؤمنان، آغاز شده است. همین گونه عباراتى چون: (ونحن ذاکرون جمیع ما ذکرنا فى اوّل الکتاب…) ونیز ذکر روایاتى از على بن ابراهیم، درموارد گوناگون بیانگر این واقعیت هستند که نویسنده مقدمه وکتاب، یک شخص بوده که با استفاده از روایتهاى اهل بیت(ع) کتاب را نوشته است. نویسنده پس از ارائه فهرست، تفصیل مطلب را بیان مى دارد ودراین راستا، ده روایت را یاد کرده که ازاین شمار، برخى مسند و شمارى نیزمرسله اند. بنابراین، مى توان به نکات زیر دست یافت: 1. مقدمه یادشده با کتاب مورد بحث تفاوتى آشکار دارد. 2. نویسنده این مقدمه و تفسیر على بن ابراهیم یک شخص خواهد بود. درپایان، مى توان یادآور شد: 1. رساله نعمانى، تألیف نیست وهمان گونه که ظاهر آن گواهى مى دهد، تنها در بردارنده یک روایت از امیرمؤمنان(ع)است. 2. رساله اى را که ابن قولویه، از سعد بن عبداللّه اشعرى، روایت کرده است، با رساله مورد بحث همخوانى دارد، هرچند وجود تغییراتى درآن را نمى توان از نظر دور داشت. 3. رساله محکم ومتشابه سید مرتضى مؤیّدى از سوى رجال شناسان نداشته و درصورت تأیید سند، نسخه اى ازرساله مورد بحث خواهد بود. 4. مقدمه تفسیر قمى، نوشته اى مستقل است که چکیده خامه نویسنده تفسیر بوده وبه هیچ روى، همخوانى و همانندى با رساله مورد بحث ندارد.
بررسى اسنادى تفسیر
معالم التّفسیر که به امیرمؤمنان (ع)، نسبت داده شده است و انتشار آن در مجامع علمى، فرهنگى مسلمانان، ازطریق امام صادق(ع)بوده است، بنا به گفته علامه سید محسن امین از نظر سلسله سند، راههاى گوناگونى براى آن نقل شده است. ما در این مختصر از مجموع آن راهها، تنها سه راه را که به آن دست یافته ایم، یادکرده ومورد بررسى قرار مى دهیم:
الف. راه ابوعبداللّه محمّد بن ابراهیم بن جعفر نعمانى
علامه مجلسى، این راه را به شرح زیر یاد مى کند: (قال أبوعبداللّه محمدبن ابراهیم بن جعفر نعمانى رضى اللّه عنه فى کتابه فى تفسیر القرآن: حدثنا احمد بن محمّد بن سعید بن عقدة قال: حدثنا احمد بن یوسف بن یعقوب الجعفى، عن اسماعیل بن مهران، عن الحسن بن ابى حمزة، عن ابیه، عن اسماعیل بن جابر، قال: سمعت أباعبداللّه جعفر بن محمّد الصّادق (ع)، یقول: انّ اللّه تبارک و تعالى بعث محمّداً(ص) فختم الأنبیاء… وقد سأل أمیرالمؤمنین(ع)صلوات اللّه علیه شیعة عن مثل هذا فقال انّ اللّه تبارک و تعالى، انزل القرآن على سبعة اقسام کل منها شاف کاف وهى: امر وزجر و ترغیب و ترهیب وجدل ومثل وقصص…)18
ب. راه جعفربن محمّد بن قولویه قمى(ره)
علامه مجلسى ، این راه را به عبارت زیر نقل کرده است: (اقول: وجدت رسـالة قدیمة مفتتحهـا هکذا: حدثنا جعفربن محمّد بن قولویه القمى رحمه اللّه قال: حدثنى سعد الأشعرى القمى ابوالقاسم رحمه اللّه وهو مصنفه. الحمد للّه ذى النعماء والآلاء… روى مشایخنا عن أصحابنا عن أبى عبداللّه (ع) قال: قال أمیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه:(انزل القرآن على سبعة احرف کلها شاف کاف: امر و زجر و ترغیب و ترهیب وجدل و قصص ومثل…)19 در پایان عنوان مى کند که دراین راه، ترتیب کتاب [تا حدّى] تغییر داده شده و بابهاى آن پراکنده است وبرخى اخبار در لابه لاى کتاب، افزوده شده است.
ج. راه شیخ طوسى
این راه را سید محسن امین، با بیست و دو واسطه از شیخ طوسى و از وى با هفت واسطه از امام صادق(ع)یاد کرده است: (عن الشّیخ ابى على الحسن بن شیخ الطائفة أبى جعفر محمّد بن الحسن طوسى عن أبیه عن أبى الحسن أحمد بن محمّد بن موسى الاهوازى عن أبى العباس احمد بن محمدبن سعید المعروف بابن عقدة، بجمیع روایاته و کتبه. قال: حدثنا احمد بن یوسف بن یعقوب الجعفى عن اسماعیل بن مهران عن الحسن بن على بن ابى حمزة عن ابیه، عن اسماعیل بن جابر قال سمعت أباعبداللّه جعفربن محمّد الصادق(ع)یقول انّ اللّه تبارک و تعالى بعث محمّداً(ص)فختم به الأولیاء… ولقد سئل امیرالمؤمنین صلوات اللّه عن مثل هذا، فقال: انّ اللّه تبارک و تعالى، أنزل القرآن على سبعة أقسام کلّ منها شاف کاف و هى أمر وزجر و ترغیب و ترهیب و جدل ومثل و قصص …)20 آن گاه سید محسن امین، خلاصه آن شصت نوع را که به عنوان فهرست آغاز کتاب، بیان شده است، یاد مى کند. این راه، با راه نعمانى ازابن عقده تا امام صادق(ع) هیچ گونه تفاوتى ندارد جز آن که در راه شیخ طوسى، سلسله سند، تا علامه مجلسى واز علامه تا شیخ طوسى یاد شده است، ولى در راه نعمانى، بین علامه مجلسى و نعمانى، سند بریده شده است و پس از مجلسى نیز تنها به یادکرد بحارالانوار اکتفا شده است.
بحث رجالى
راه نعمانى
* نعمانى: ابوعبداللّه محمدبن ابراهیم بن جعفر نعمانى کاتب، معروف به ابن زینب از دانشمندان سده چهارم هجرى و از شاگردان معروف شیخ کلینى است که تا سال 342 هـ.ق زنده بوده است. وى مردى جلیل القدر، مورد اعتماد و از ثقات امامیه است. نجاشى مى نویسد: (… او شیخى از اصحاب ما، عظیم القدر، شریف المنزلة، صحیح العقیدة وکثیرالحدیث است.)21 نجاشى پس از مورد اعتماد خواندن او، آثار نعمانى را برمى شمارد. علامه حلّى نیز ابوعبداللّه نعمانى را از ثقات ورجال مورد اعتماد امامیه و ارجمند، شمرده و ویژگیهایى را که نجاشى برشمرده است، وى نیز یاد مى کند. * ابن عقده: احمد بن محمّد بن سعید، کنیه اش ابوالقاسم، معروف به ابن عقده، زیدى مذهب و طرفدار فرقه جارودیّه است. وى مردى جلیل القدر، موثق ومورد اعتماد است که همه دانشمندان رجال، از وثوق واعتماد وى سخن گفته اند. شیخ طوسى مى نویسد: (احمد بن محمد بن سعید… معروف به ابن عقده کنیه اش ابوالعباس، جلیل القدر وعظیم المنزله است. نوشته هاى زیادى دارد که ما در فهرست، یاد کردیم. او زیدى مذهب و طرفدار فرقه جارودیه است، ولى با این تفاوت که همه کتابهاى امامیه را یاد کرده است وکتابهاى زیادى دارد که براساس مذهب امامیه، نوشته و اصول امامیه را به گونه کامل یاد کرده است…) 22 شیخ طوسى در فهرست نیز از وى سخن گفته وتمام آثار و نوشته هاى او را برشمرده است. دربین نوشته هاى او، که شیخ برشمرده، کتاب مورد بحث به چشم مى خورد.23 نجاشى درمورد احمد بن محمّد بن سعید گوید: (احمد بن محمد بن سعید بن عبدالرحمان بن زیاد بن عبداللّه بن زیاد بن عجلان، مولاى عبدالرحمن بن سعید بن قیس مبیعى همدانى است. وى دربین اصحاب حدیث، مردى جلیل، مشهور به حفظ بوده ودرمورد حفظ و بزرگى او، حکایتهاى گوناگون نقل شده است. وى اهل کوفه وزیدى مذهب و پیرو فرقه جارودیه بود وبراین عقیده باقى ماند تا مرد. واصحاب ما [امامیه] به خاطر همزیستى ومعاشرت وى با آنــان و بزرگى و بلندى جایگاه و وثـاقت و امانت وى، او را یاد کرده اند.)24 در پایان، نجاشى بیست و یک جلد از کتابهاى وى را برمى شمارد وکتاب مورد بحث نیز در این مجموعه به چشم مى خورد. ابن شهرآشوب مى نویسد: (احمد بن محمد بن سعید، ثقه و زیدى مذهب است.)24 * احمد بن یوسف بن یعقوب الجعفى: او که پس از ابوعبداللّه نعمانى، دوّمین راوى کتاب در طریق نعمانى است، از رجال موثق و مورد اعتماد به شما ر مى آید، ولى درک و دریافت توثیق وى به توجهى ویژه نیاز دارد. احمد بن یوسف بن یعقوب، در کتابهاى رجال با سه عنوان یاد شده است: 1. احمد بن یوسف بن یعقوب جعفى: آیت الله خویى درباره وى مى نویسد: (احمد بن یوسف بن یعقوب جعفى از محمدبن یزید نخعى روایت دارد واحمد بن محمد بن سعید از وى روایت دارد. شیخ طوسى در فهرست ش 119 درشرح حال اصبغ بن نباته روایت ابن عقده از وى را بیان داشته است.)25 2. احمد بن یوسف بن یعقوب بن حمزة بن زیاد جعفى قیصابى معروف به ابن جلاّ: آیت الله خویى درمورد وى مى نویسد: (احمد بن یوسف بن یعقوب بن حمزة بن زیاد جعفى قیصابى، معروف به ابن جلاّ از اسماعیل بن مهران بن محمّد بن ابى نصر روایت دارد واحمد بن محمّد بن سعید از وى روایت دارد. روایت ابن عقده از او را، نجاشى در شرح حال حسن بن على بن ابى حمزه بطائنى یاد کرده است.)26 3. احمد بن یوسف مولى بنى تمیم اللّه: از سوى رجال معتبر شیعه توثیق شده است. شیخ طوسى مى نویسد: (احمد بن یوسف مولى بنى تمیم اللّه کوفى کان منزله بالبصرة ومات… ثقة.)27 علامه حلّى مى نویسد: (احمد بن یوسف مولى بنى تمیم اللّه اهل کوفه و خانه اش در بصره بود وى ثقه واز اصحاب امام رضا بود.)28 ازآنچه یاد شد، آشکار مى شود که از مجموع سه عنوان، عنوان سوم توثیق شده و دیگر عنوانها توثیق روشن ندارند. حال این پرسش مطرح است که آیا این سه عنوان، مربوط به سه نفر است و یا یک نفر؟ آیت اللّه خویى معتقد به یکى بودن عناوین سه گانه است: (گویا این سه نام، یکى باشند ومقصود از همه عنوانهاى یاد شده، یک نفرند، زیرا شیخ طوسى، عنوان سوّم [احمد بن یوسف، مولى بنى تمیم اللّه]را درکتاب رجال، ذیل اصحاب امام رضا(ع) یاد و توثیق کرده واز دو عنوان دیگر در کتاب رجال یادى نکرده است. اگر آنان چند نفر مى بودند، باید شیخ طوسى، همه را درکتاب رجال یاد مى کرد، چون بناى وى بر یاد همه رجال است. جعفى بودن او با این که مولى بنى تمیم اللّه باشد،ناسازگارى ندارد، چون منزل وى در بصره بوده و ولایت او بر بنى تمیم اللّه در بصره ممکن است…)29 چنین مى توان نتیجه گرفت که اگر عنوانهاى یاد شده به یک شخص باز گردند، از دیدگاه شیخ طوسى، توثیق شده است ونیز آیت الله خویى هر سه نفر را یکى دانسته و وى را ثقه دانسته و افزوده است: شاید بتوان از توثیق نجاشى نشانى بر وثوق احمد بن یوسف یعقوب جعفى یافت. نجاشى درمورد محمّد بن اسماعیل زعفرانى مى نویسد: (محمّد بن اسماعیل بن میمون زعفرانى، ابوعبداللّه، ثقة، عین، روى عن الثقات…)30 آیت الله خویى، مى نویسد: (مرحوم وحید، قدس سره، در تعلیقه گوید: محمد بن اسماعیل زعفرانى از احمد بن یوسف بن یعقوب جعفى روایت دارد و دراین [مسأله] اشعار به وثاقت وى است.)31 آن گاه مى نویسد: (دیدگاه مرحوم وحید، برابر گفته نجاشى است که درشرح حال محمّد بن اسماعیل بن میمون زعفرانى نوشته: وى از ثقات، روایت مى کند…)32 * اسماعیل بن مهران: وى از ثقات وفردى مورد اعتماد امامیه است. شیخ طوسى، اسماعیل بن مهران را در فهرست و رجال، توثیق کرده و مورد اعتماد شمرده است. وى همچنین در رجال، او را از اصحاب امام رضا (ع) دانسته است.33 نجاشى درمورد اسماعیل بن مهران مى نویسد: (اسماعیل بن مهران بن ابى نصر سکونى(زید مولّى) اهل کوفه، کنیه اش ابویعقوب، ثقه ومورد اعتماد است که از جماعتى از اصحاب ما [امامیه] از ابى عبداللّه امام صادق (ع)، روایت مى کند. ابوعمرو وى را در زمره اصحاب امام رضا(ع) یاد کرده است.)34 علامه حلّى مى نویسد: (اسماعیل بن مهران… ثقه است وما به او اعتقاد داریم.)35 * حسن بن على بن ابى حمزه بطائنى: او که در طریق نعمانى در سند کتاب واقع شده است، دراصول اربعه رجالى، توثیق صریح ندارد. شیخ طوسى در فهرست، برخى از کتابهاى وى را یاد کرده، ولى از قوت و ضعف او، سخنى به میان نیاورده است. نجاشى در رجال، وى را یاد کرده واز قول کشى، روایتى را از على بن حسن فضال، که دلالت بر ضعف وى دارد، یاد کرده است. ابن شهرآشوب، در معالم العلماء از او وکتابش، سخن گفته، ولى از ثقه بودن و ضعیف بودن او، چیزى نگفته است.36 نجاشى مى نویسد: (درمورد حسن بن على بن ابى حمزه بطائنى، برابر خبرى که محمد بن محمّد از جعفر بن محمّد از وى داد، ابو عمرو کشى گوید: محمد بن مسعود گوید: از على بن حسن بن فضّال درمورد حسن بن على بن ابى حمزه بطائنى پرسیدم، بر وى طعن وارد کرد. پدر وى على بن ابى حمزه قائد ابونصیر یحیى بن قاسم اسدى بود… از برخى استادان خود شنیدم که مى گفتند: حسن بن على بن ابى حمزه از بعضى فرقه هاى واقفیه است…)37 ابن غضایرى درمورد وى مى نویسد: (ضعیف فى نفسه وابوه اوثق منه…)38 آن گاه همان روایت على بن حسن فضال را درمورد وى، نقل مى کند. آیت الله خویى پس از یاد کرد گفته هاى نجاشى وابن غضایرى مى نویسد: (هرچند پس از گواهى على بن حسن بن فضال براین که او دروغ گو وملعون است و با تأیید این اظهار ازسوى ابن غضایرى،اعتماد براو ممکن نباشد، ولى باید توجه داشت که گواهى ابن غضایرى ثابت نشده است. چون نسبت کتاب رجالى (الضّعفاء) به وى، ثابت نیست و گواهى حسن بن على بن فضال درمورد ضعف وى نیز، ثابت نیست; زیرا کشى عین آن روایت را از محمّد بن مسعود ازعلى بن حسن بن فضال، درمورد على بن ابى حمزة بطائنى [پدرحسن]نقل کرده است. پس یکى از دو روایت باید نادرست باشد، زیرا بسیار دور است که على بن حسن بن فضال [چنانکه در روایت خود گفته است] کتاب تفسیر را از اوّل آن تا آخر آن، هم ازحسن نوشته واو را تکذیب کرده باشد وهم از پدرش على بطائنى نوشته و او را نیز تکذیب کرده باشد…)39 هرچند آیت الله خویى، اظهارات نجاشى و ابن غضایرى را مورد انتقاد و خدشه قرار داده است، ولى با این حال، خود، قائل به ضعف حسن بطائنى است. ایشان مى نویسد: (درمورد حسن بن على بن ابى حمزه، صحیح، روایت کشى است و روایت نجاشى از کشى، مؤیّد این مطلب است. وبرفرض که این را نپذیریم، پس درمورد ضعف حسن بن على بطائنى، شهادت ابن فضال به این که او دروغ گوست، کفایت مى کند.)40 به هر روى، مى توان چنین نتیجه گرفت که وى مردى مجهول است که نه به طور روشن توثیق شده است و نه تضعیف. ومطالبى که برضعف وى عنوان شده است، درخور خدشه اند. نکته درخور توجه این که حسن بن على بن ابى حمزه بطائنى درسند کامل الزّیارات ونیز در سند تفسیر قمى واقع شده است که در همان تفسیر، ابراهیم ابن هاشم از وى روایت دارد وچنانچه قرار گرفتن وى در اسناد کامل الزّیارات و تفسیر قمى را نشانى بر مورد اعتماد بودن بدانیم مى توان او را توثیق کرد ودر غیر این صورت دلیلى بر ثقه بودن وى وجود ندارد. * على بن ابى حمزه بطائنى: از جمله رجال طریق نعمانى، على بطائنى پدرحسن نامبرده است. على بن ابى حمزه از اصحاب امام صادق وامام کاظم(ع) بوده ودر امام کاظم(ع)توقف کرده است. وى آن حضرت را زنده وامام زمان دانسته است; از این رو، به وى و طرفداران او، واقفیّه گفته مى شود. شیخ طوسى در رجال، او راهم در زمره اصحاب امام صادق(ع)یاد کرده وهم در ذیل اصحاب امام کاظم(ع) و در هر دو مورد، به واقفى بودن و داراى اصل بودن وى تأکید کرده است. شیخ طوسى همچنین در فهرست او را یاد کرده وآثار وى را برشمرده و چنین نوشته است:42 (على بن ابى حمزه بطائنى، واقفى المذهب، داراى اصل است.)43 نجاشى مى نویسد: (على بن ابى حمزه بطائنى کوفى وقائد ابوبصیر یحیى بن قاسم اسدى بوده است… وى از ابوالحسن امام موسى(ع)وابوعبداللّه(ع)روایت دارد و پس از ایشان متوقف شد.[جزء واقفیه قرار گرفت] وى یکى از استوانه هاى واقفیه است.)44 برقى در رجال خود، وى را از اصحاب امام صادق امام کاظم(ع) شمرده است. ابن غضایرى مى نویسد: (على بن ابى حمزة لعنه اللّه اصل الوقف ورأس الخلق عداوة للمولى من بعد ابى ابراهیم (ع).)45 ابن شهرآشوب مى نویسد: (على بن ابى حمزة بطائنى قاید ابى بصیر له اصل.)46 سخن درمورد على بن ابى حمزه بطائنى در کتابهاى رجال، گسترده است. روایتهاى زیادى که بیش تر ضعیف ویا مرسله اند نیز در نکوهش وى، وارد شده اند. البته وى در سند کامل الزیارات و تفسیر قمى واقع شده است.. * اسماعیل بن جابر جعفى: نخستین راوى کتاب، از امام صادق (ع)،اسماعیل بن جابر جعفى است. وى از اصحاب امام باقر وامام صادق(ع) بوده و در مورد اعتماد بودن او کم ترین تردیدى وجود ندارد وعلماى رجال، بسیار از او سخن گفته و او را توثیق کرده اند. نجاشى مى نویسد: (اسماعیل بن جابر جعفى از ابوجعفر وابوعبداللّه، علیهما السّلام، روایت دارد واو کسى است که حدیث أذان را روایت مى کند…)47 ابن شهرآشوب مى نویسد: (اسماعیل بن جابر، داراى اصل وکتاب است.)48 علامه حلّى مى فرماید: (اسماعیل بن جابر جعفى ثقه و ستایش شده است وما در کتاب کبیر خود، نادرستى نکوهشى را که درباره وى رسیده است، ثابت کرده ایم. وى از اصحاب امام باقر(ع)بوده وبه روایتهاى او اعتماد مى شود.)49 درپایان از مجموع مطالب یادشده چنین مى توان نتیجه گرفت که طریق نعمانى در تفسیر یاد شده، به دلیل حضور على بن حمزه بطائنى و پسرش صحیح نبوده و بدان اعتمادى نیست.
راه شیخ طوسى
همان سان که پیش تر یادشد این راه را سید محسن امین نقل کرده است ودر ضمن آن سلسله سند کتاب را ازخود تا شیخ طوسى و از شیخ طوسى تا امام صادق(ع) وامیرمؤمنان(ع) یاد کرده است. بى گمان سلسله سند این طریق نیاز به بررسى رجال ندارد، زیرا رجال و راویان سند را از سید محسن امین تا شیخ طوسى، مشاهیر و برجستگان علماى شیعه، تشکیل مى دهند که شخصیت ممتاز هریک از آنان، بى نیاز از بحث رجالى است. افزون برآن، درج این رساله در بحار علامه مجلسى، آن را درمجامع علمى ـ فرهنگى جهان اسلام و تشیّع، شهرت ویژه اى بخشیده است واحتمال جعل یا تحریف آن پس از شیخ طوسى به طور کامل بعید مى نماید. امّا رجال شیخ طوسى، عبارتند از: ابن عقده،احمد بن یونس بن یعقوب جعفى،اسماعیل بن مهران، حسن بن على بن ابى حمزه بطائنى، پدرش على واسماعیل بن جابر. تمامى یادشدگان در طریق نعمانى نیز واقع شده اند که به گونه مستقل مورد بررسى قرار گرفت. از این رو، راه شیخ طوسى نیز مورد اعتماد نبوده واز دیدگاه رجالیان ضعیف است.
راه ابن قولویه
جعفر بن محمد قولویه مردى موثق، جلیل القدر ومحدّث بلند آوازه امامیه است. توثیق او نسبت به دیگر رجال، گرچه به گونه اى عام باشد، نزد بسیارى نشان اعتماد وارجمندى است. از جمله کتابهاى وى، کامل الزّیارات است که بسیارى تمامى راویان آن را معتبر مى دانند; از این روى بررسى رجالى ویادکرد گفته هاى دانشمندان رجال درمورد وى چندان ضرورتى ندارد وبایسته تر این است که مسیر پژوهش معطوف به بررسى دیگر رجال واقع در طریق وى گردد. ییکى از رجال طریق ابن قولویه، سعد بن عبداللّه اشعرى است. او مردى جلیل القدر، داراى نوشته هاى بسیار، ثقه و مورد اعتماد است که در 299هـ . ق وبه قولى 300 ویا 301 هـ.ق وفات یافته است.50 شیخ طوسى در فهرست خود از او یاد کرده و در رجال درباره وى مى نویسد:51 (وى، همروزگار امام عسکرى بوده، ولى معلوم نیست که امام را درک کرده است یا نه.)52 درهمین کتاب ودر جاى دیگر مى نویسد: (سعد بن عبدالله بن ابى خلف قمى، جلیل القدر وصاحب نوشته هاى زیادى است… ابن ولید ودیگران از او روایت کرده اند وابن قولویه از پدرش از وى روایت کرده است)53 نجاشى مى نویسد: (سعد بن عبداللّه بن ابى خلف اشعرى قمى، شیخ این طایفه و فقیه وصاحب اعتبار آنان بود.… وى ابومحمّد حسن عسکرى(ع)را ملاقات کرده است هرچند که برخى اصحاب، ملاقات وى با امام را نادرست شمرده و مى گویند این داستان نسبت به وى جعل شده است… سعد کتابهاى زیادى نوشته که برخى از آنها به ما رسیده است… [وازآن جمله است] کتاب ناسخ القرآن و منسوخه ومحکمه ومتشابهه.)54 وى در ادامه مى نویسد: (محمدبن محمّد وحسین بن عبداللّه وحسین بن موسى گویند: جعفر بن محمّد [ابن قولویه] گوید: پدر و برادرم گفتند: سعد بن عبداللّه تمام کتابهاى خود را به ما نقل کرد.)55 ابن شهرآشوب مى نویسد: (ابوالقاسم سعد بن عبداللّه بن ابى خلف قمى ثقه است.)56 آن گاه آثار و کتابهاى وى را برمى شمارد. علامه حلى درمورد سعد بن عبداللّه اشعرى مى نویسد: (سعد بن عبداللّه بن ابى خلف اشعرى قمى، مکنّى به ابوالقاسم، جلیل القدر، آگاه به اخبار، داراى نوشته هاى بسیار، ثقه، شیخ این طایفه و فقیه و وجیه آنان است ومولى ابومحمّد عسکرى را ملاقات کرد…)57 آیت الله خویى پس از یادکرد گفته هاى شیخ طوسى ونجاشى در مورد وثاقت سعد بن عبداللّه اشعرى، حکایتى را که نجاشى از قول بعضى، مبنى بر بى پایگى دیدار وى با امام عسکرى(ع)نقل شده است، مى آورد و غریب مى شمارد: (در وثاقت سعد بن عبداللّه، اشکالى نیست واحتمال برخى بر نادرستى ملاقات وى با امام، غریب است.58 از آنچه گذشت به دست مى آید که سعد بن عبداللّه، کتاب یاد شده را از مشایخ خود از اصحاب، به تعبیر: (عن اصحابنا) نقل کرده است وسعد خود از مشایخ ابن قولویه بوده و در سند کامل الزّیارات، واقع شده و افزون بر این، علماى رجال او را توثیق کرده اند. نحوه بیان وى نشان مى دهد که به صدور کتاب از معصوم باور داشته است و دلیل وى دراین باور، اتفاق استادانش و نیز اتفاق امامیه است. با تمامى این اوصاف باید گفت: صدور کتاب از طریق سعد بن عبداللّه اعتبارى ندارد، زیرا گرچه نحوه بیان سعد نشانى براین امر است که مشایخ وى و نیز امامیه در صدور این کتاب ازمعصوم، اتفاق داشته اند، ولى ازآن جا که علماى رجال، چنین روایتى را مرسله مى شمارند، صحیح شمردن این طریق روا نخواهد بود. بنا بر این، هیچ یک از راههاى یادشده، مورد اعتماد نبوده و با ملاکهاى رجالى صحیح به شمار نمى آید.
سبک نگارش
بررسى تفسیر یادشده از دیدگاه کلى، نکاتى را در زمینه سبک وساختار کتاب به دست مى دهد: 1. رساله یادشده، یک روایت پیوسته از امام صادق(ع)است، همان گونه که پیش تر گذشت. 2. ظاهر کتاب نشان مى دهد که ترتیب و تبویب آن از سوى امام صادق(ع)صورت پذیرفته وآن حضرت مفاد روایت را از جدّ بزرگوارش على(ع)نقل کرده ودرمواردى توضیحاتى چند برآن افزوده است. 3. کتاب مشتمل بر گونه هاى شصت گانه مباحث قرآنى است که در ابتدا، فهرست گونه ودر پى آن به شرح، به هریک ازمباحث و گونه ها پرداخته شده است. لازم به یاد است که ترتیب فهرست درمقام شرح رعایت نشده است. 4. کتاب به گونه گفت وگو میان امام(ع) و پرسش گر دیده مى شود ومجموع رساله را مى توان پاسخى به پرسشهاى شیعیان دانست: (یکى از شیعیان درمورد ناسخ و منسوخ قرآن… از امیرمؤمنان پرسید. حضرت فرمود: خداوند قرآن را هفت قسم نــازل کرد و تمام آن بخشهــا سودمند و بسنده اند که عبارتند از: امر، زجر، ترغیب، ترهیب، جدل، مثل و قصص…)59 5. املاى کتاب از سوى امیرمؤمنان(ع)به یکباره صورت نپذیرفته است، بلکه به روش تدریج و با هدف آموزش وپاسخ گویى به پرسشهاى پرسش گران در زمینه هاى خاص خود طرح شده است. 6. کتاب، دربردارنده افزوده هایى چند از مطالب غیرقرآنى است که به گمان بسیار از سوى على(ع) نیست، بلکه آموزه هاى امام صادق(ع) است که به تناسب یاد شده اند. 7. درمواردى چند عبارت متن پیچیده و پرگره و جداسازى میان کلام على(ع)و سخن دیگران دشوار ودیریاب است، هرچند دربیش تر موارد، سبک پرسش وپاسخ متن نمایانگر سخن آن حضرت است.
ویژگیهاى معالم التّفسیر
معالم التفسیر من کلام الأمیر، درمقایسه با دیگر نگاشته هاى منسوب به ائمه(ع)از ویژگیهایى برخوردار است که آن را متمایز گردانیده ومنزلتى ویژه بدان بخشیده است. 1. کتاب در پرتو اجمال و تفصیل محتوایى، نقاب از رخ نزدیک به پانصد آیه برمى گیرد وظاهر رازگونه این آیات راگویا و درخور دسترسى مى گرداند. رساله یادشده گامى است در راه نشر معارف قرآن کریم. 2. با معرفى و تبیین دقیق و تفصیلى آیات نسخ شده و متشابه قرآن کریم ونیز عام و خاص وماضى و مستقبل و… راه کجروى مفسران را که از ناآگاهى به رازها وکلیدهاى فهمیدن زبان قرآن، نشأت مى گیرد بسته است. 3. استحکام واستوارى محتوایى متن، کاستیهاى نگارشى ولفظى آن را در محاق ناپیدایى فرو برده به گونه اى که پیام متن در نهایت در دل و اندیشه آدمى فرو مى نشیند. 4. با چشم پوشى از ضعف سند کتاب وبا پرهیز از پیش داورى، مى توان گفت سخن معصوم در بستر مطالب کتاب بى آسیب مانده و درخور دستیابى وتمایز است. 5. مطالب کتاب، حتى مواردى که به احتمال از معصوم صادر نشده اند، با عقاید مسلمانان، بویژه اندیشه شیعى سازگارى دارند. این کتاب در کنار برخوردارى از جنبه هاى مثبت و نقاط برجسته، به برخى کاستیها ونقاط ضعف نیز مبتلاست، از جمله این که برخى سخنان صادر ناشده از معصوم در متن کتاب، وجود دارند، هرچند این مطالب، محدود واندک به نظر مى رسند، ولى درکاستن از ارج و منزلت اثر بى تأثیر نیستند. این مسأله درمواردى چند مایه آمیختگى کلام معصوم با غیر او گشته، به گونه اى که تمایز میان آن دو را امرى ناشدنى مى گرداند. ازآن جمله مى توان به مطالب طرح شده در ارتباط با شعور و درک حیوانها نسبت به خوردنیهاى سودمنداشاره کرد که تاب همسانى با اندیشه و رهنمود فرهیخته معصوم را ندارند. (گفته اند: برخى از حیوانها را مى بینیم که سمهاى کشنده را مى خورند واین مسأله سبب مرگ آنها مى شود. چنین امرى با آنچه شما مى گویید که چهارپایان با حس بویایى خود، خوراکیهاى سودمند و زیانبار را از یکدیگر تشخیص مى دهند، سازگار نیست. درپاسخ گفته شده است: نکته یاد شده عمومیت ندارد، بلکه خوردن خوراکیهاى مسموم کننده در شمارى اندک وانگشت شمار از حیوانها، دیده مى شود که چه بسا به دلیل شدت گرسنگى، بدین کار ناگزیر مى شوند.)60
فرجام سخن
در پایان مواردى چند به عنوان حاصل بحث عنوان مى گردد: 1. از مجموع راهها وسندهایى که براى کتاب ادعا شده است، نگارنده به سه راه دست یافته است که راه نعمانى از ابن عقده و راه ابن قولویه از سعد بن عبداللّه اشعرى، توسط علامه مجلسى در بحارالانوار (کتاب القرآن ج 93) ذکر شده است و راه سوم توسط سید محسن امین در اعیان الشیعه که آن هم به روایت شیخ طوسى از ابن عقده منتهى مى شود. 2. دربحث رجالى، دانسته شد که هر سه راه ازنگاه سندشناسانه، ضعیف است، زیرا راه ابن قولویه مرسل و راه نعمانى و شیخ طوسى به دلیل حضور حسن بن على بن ابى حمزه وعلى بن ابى حمزه بطائنى (پدر و پسر)در سند آن ضعیف است. 3. ارتباط این کتاب، با سه رساله دیگر، یعنى رساله سعد بن عبداللّه اشعرى، رساله محکم و متشابه سید مرتضى ومقدمه تفسیر قمى چنین ارزیابى مى شود: الف. مقدمه تفسیر على بن ابراهیم، کتابى است جداگانه که نگارنده آن، همان نگارنده تفسیر است و مطالب آن همگى از مطالب رساله مورد بحث متمایز بوده وهیچ سنخیّتى بین این دو وجود ندارد. تنها برخى از اصطلاحات این کتاب در مقدمه تفسیر على بن ابراهیم، به کار رفته است. ب. رساله محکم ومتشابه سید مرتضى، درحال حاضر وجود خارجى ندارد وعلماى رجال، درمیان مجموعه آثار وى، چنین کتابى را یاد نکرده اند. درصورتى که چنین کتابى به روایت سید مرتضى، نقل شده باشد، باز هم به نظر نگارنده یکى از راههاى رساله مورد بحث خواهد بود. ج. دور نمى نماید که رساله سعد بن عبداللّه اشعرى، با رساله مورد بحث یکى باشد، که به دو راه نقل شده باشد وحتى در صورت جدا بودن، هردو، یک ریشه دارند. 4. کتاب یادشده دربردارنده شصت گونه از گونه هاى آیات قرآن است که درضمن آنها بیش از پانصد آیه مورد بررسى قرار گرفته است. 5. کتاب، داراى اجمال و تفصیل است واز این نظر بخشهاى آن، تاحدى همسویى ندارد. 6. مطالب کتاب، جزیک مورد (اعتقاد به تحریف قرآن) با اندیشه هاى تابناک امامیه هماهنگى دارند. 7. روایتهاى معصوم(ع)در بیش تر موارد کتاب، روشن ومتمایزند، هرچند مواردى اندک با سخن غیرمعصوم، به گونه اى آمیخته شده اند که جداکردن آنها ناممکن مى نماید. 8. این کتاب، بى گمان، ریشه در کلام وبیان امیرمؤمنان (ع) دارد و نشانه هاى موجود در متن کتاب، گواه این امرند، ولى احتمال آن نیز هست که ترتیب آن به گونه کنونى از سوى کسى جز معصوم انجام شده باشد. نامرتب بودن عناوین در مقام تفصیل و نیز آمیختگى سخنان صادر شده از غیر معصوم با روایتها، گواه این واقعیت است. 9. چنانچه سندى استوار و پذیرفتنى براى کتاب جسته شود، مى توان روایتهاى آن را از دیگر مطالب بازجست ودراین صورت، اثر یادشده ذخیره گرانبهایى از معصوم(ع) درعلوم قرآنى خواهد بود.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسة الوفاء، 93/ 1 ـ 99 2. صدر، حسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، تهران، مؤسسه اعلمى / 318 و 334. 3. امین عاملى، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1/90. 4. همان، به نقل از: اعجاز القرآن رافعى. 5. همان. 6. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، 93/1. 7. همان. 8. همان/ 99. 9. همان. 10. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، 91/ 60. 11. حرعاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، 20/29. 12. بحرانى، یوسف، لؤلؤة البحرین/ 322. 13. نورى، حسین، مستدرک الوسائل، 3/365. 14. شیخ انصارى، مرتضى، مکاسب،(چاپ قدیم)/ 2. 15. حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، 20/35. 16. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمى،(چاپ جدید)، 1 / 5. 17. همان / 6. 18. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، 93/ 3. 19. همان/ 97. 20. امین عاملى، محسن، اعیان الشیعه، 1 / 91. 21. نجاشى، رجال، مؤسسة النّشر الاسلامى/ 383. 22. طوسى، محمد بن حسن، رجال،(چاپ نجف)/ 441. 23. طوسى، محمد بن حسن، الفهرست،(چاپ نجف)/ 52. 24. ابن شهرآشوب، معالم العلماء/ 13. 25. خویى، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 2/ 366، ش 1021. 26. همان، ش 1022. 27. طوسى، رجال/ 347. 28. حلّى، حسن بن یوسف، رجال/ 14، ش 3. 29. خویى، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 2/347. 30. نجاشى، رجال/ 345، ش 933. 31. خویى، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 2/ 347. 32. همان. 33. طوسى، محمد بن حسن، رجال/ 371. 34. نجاشى، رجال / 26. 35. حلى،حسن بن یوسف، رجال/ 8. 36. ابن شهرآشوب، معالم العلماء/ 30. 37. نجاشى، رجال، 36 ش / 733. 38. خویى، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 5/15، به نقل از: رجال کشى. 39. همان. 40. خویى، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 5/16. 41. طوسى، محمد بن حسن، رجال، 242 و 312. 42. طوسى، فهرست/ 242. 43. همان. 44. نجاشى، رجال/ 242. 45. خویى، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 11/215. 46. ابن شهرآشوب، معالم العلماء/ 60. 47. نجاشى، رجال/ 32. 48. ابن شهرآشوب، معالم العلماء/ 6. 49. حلّى، حسن بن یوسف، رجال/ 8. 50. طوسى، محمد بن حسن، رجال، پاورقى، 431. 51. طوسى، محمّد بن حسن، فهرست، 101ش 318. 52. طوسى، محمّدبن حسن، رجال/ 431 و 475. 53. همان/ 575. 54. نجاشى، رجال/ 177. 55. همان. 56. شهرآشوب، معالم العلماء/ 46. 57. علامه حلّى، رجال/ 78. 58. خویى، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 8/ 78. 59. مجلسى، بحارالانوار، 93/4. 60. همان، 93/43.
 

تبلیغات