آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

متن

مصحف امام على(ع) به عنوان نخستین کتاب در اسلام و به عنوان با اهمیت ترین اثر در تفسیر و علوم قرآن از جهات چندى داراى اهمیت وبرجستگى است. برجسته ترین ویژگى این کتاب در مؤلف آن است که امام امیرالمؤمنین(ع) است. امام على(ع) به عنوان شاهد وحى، صاحب علم الکتاب، وارث علم پیامبر، همراه همیشگى او(ع)، دومین شخصیت جهان آفرینش، باب مدینه علم پیامبر و هم پایه آن حضرت در تمامى ارزشها و والاییها به جز پیامبرى، و به عنوان آگاهترین فرد صحابه از تفسیر و تأویل قرآن وبه مثابه تنها صحابى که از راز و رمز هرآیه آگاه بود و حضور او درمحضر پیامبر در زمانهاى نزول قرآن بیش از دیگران و فراگیرى او از علوم پیامبر فراتر از همگان بود، شایستگى بى مانندى را دراین زمینه ها براى او ثابت مى کند که هیچ کس را یاراى برابرى با او نیست. گستره دانش او نسبت به قرآن در صریح سخن قرآن و در گفته پیامبر و در گواهى صحابه و دیگران بارها و بارها مورد تأکید قرار گرفته است. سخن در این زمینه مجالى بس گسترده مى طلبد که درخور این مختصر نیست. ازآن همه به این اندک بسنده مى کنیم. خداى متعال در قرآن فرمود: (ویقول الّذین کفروا لست مرسلاً قال کفى باللّه شهیداً بینى وبینکم ومن عنده علم الکتاب) رعد / 43 کافران گویند تو ـ اى پیامبر ـ فرستاده حق نیستى، بگو شاهد حقانیت من خداست وکسى که علم کتاب نزد اوست. در روایات فریقین آمده است مراد از کسى که علم کتاب نزد اوست، على (ع) است.1 در جاى جاى قرآن به دانش او و فرزندانش تأکید دارد و دیگران را به فراگیرى علم از ایشان فرا مى خواند (راسخون فى العلم)، (اهل الذّکر) ، (الذین آتیناهم الکتاب) و آیات بسیار دیگر همه و همه گواه وحى بر دانش والاى این بزرگان و فرزانگان به قرآن است. در سخن پیامبر بارها به دانش على(ع) نسبت به قرآن تأکید شده است. ازآن جمله پیامبر فرمود: (أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد المدینة والحکمة فلیأتها من بابها.) من شهر دانشم و على دروازه آن است. هرکه این شهر وحکمت را مى خواهد باید از دروازه آن درآید. روشن است که علم به قرآن سرآمد دانشهاى مورد اشاره دراین نبوى شریف است. نیز پیامبر فرمود: (على مع القرآن و القرآن مع علیّ لن یفترقا حتى یردا علیّ الحوض.) 2 على با قرآن و قرآن با على است هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا بر سر حوض کوثر بر من درآیند. روایات دیگر که از سوى پیامبر دراین زمینه رسیده بسیار است. دانش على به قرآن در سخن صحابه ویاران نیز جایگاهى بلند دارد. ابن عباس مى گوید: (علم مردم به پنج بخش تقسیم شده است. چهار بخش آن از آن على(ع) است و یک قسمت آن از دیگران است. وعلى(ع) درآن یک بخش نیز با آنان شریک است و از ایشان نیز درآن بخش داناتر است.) 3 ابن مسعود گفت: (اگر کسى داناتر ازخود به کتاب خدا مى شناختم خود را به او مى رساندم گر چه با پیمودن راه بسیار. پس یکى گفت: با على چگونه اى؟ گفت: با او آغاز کرده ام و نزد او قرآن را فرا گرفته ام.) 4 سیوطى مى نویسد: (معمربن وهب بن عبداللّه گفت: ابوطفیل گفته است: من شاهد بودم که على خطبه مى خواند و مى گفت از من بپرسید پس به خدا سوگند از هیچ چیزى نمى پرسید جز آنکه به شماخبر مى دهم و از کتاب خدا بپرسید. پس به خدا سوگند هیچ آیه اى از قرآن نیست جز آن که به خوبى مى دانم شب نازل شده است یا روز، در کوه فرود آمده است یا در دشت.)5 شهرستانى درمقدمه تفسیر مفا تیح الاسرار مى نویسد: (صحابه اتفاق دارند بر این که علم قرآن ویژه اهل بیت است.)6 در شواهد التنزیل از عمر، ابن مسعود، عایشه، عبدالله بن عمر، ابوعبد الرحمان سلمى وعطاء بن ابى رباح روایت کرده است که على(ع) را آگاهترین کس به قرآن مى دانند.7 امام على(ع) خود فرمود: (آیه اى از قرآن برپیامبر نازل نمى شد جز آن که بر من مى خواند و املا مى کرد ومن مى نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ آن را به من مى آموخت.) 8 وبارها بر فراز منبر مى فرمود: (سلونى قبل أن تفقدونى.) بپرسید از من پیش از آن که مرا دیگر نبینید. این سخن در روایات فریقین متواتر است. ابن عساکر درتاریخ دمشق بابى جداگانه با این عنوان گشوده است که هیچ کس به جز على(ع) نگفت (سلونى عمّا بین اللوحین) ودر این باب روایات چندى را آورده است. 9 على (ع) با این ویژگیها وبا این دانش بیکران به عنوان نخستین مؤلف کتاب در اسلام به تألیف و نوشتن مصحف خود دست یازید. گرچه مصحف على(ع) سوگمندانه در دست نیست، ولى نشان آن در سخن اهل تاریخ وحدیث و تفسیر از شیعه واهل سنت ونیز در روایاتى که ازخود آن امام و فرزندان گرامى اش رسیده فراوان است. مؤلفان بسیارى ازآن یادکرده اند واز چند وچون آن سخن گفته اند. توصیفهایى که ازاین کتاب رسیده است گر چه در برخى از جزئیات یکسان نیستند ولى به گونه اى کلى همه یک سخن دارند. آنچه همه برآن هم سخن هستند این است: پس از درگذشت پیامبر، على(ع) برخویش سوگند یاد کرد که تا قرآن را جمع نکند ردا بر دوش نگیرد و به هیچ کارى نپردازد. چون چنین کرد و قرآن را گردآورد آن را برداشت وبه مسجد پیامبر آورد و بر حاکمان وقت ومردم عرضه کرد و فرمود این قرآن است که من پس از پیامبر به گردآورى آن پرداختم و اینک به نزد شما آوردم. در پاسخ گفتند ما را بدان نیازى نیست. پس آن را برداشته به خانه آورد. و قرآن او شامل نص آیات همراه با تأویل و تفسیر بود و ترتیب سوره ها درآن بر اساس ترتیب نزول بود و نه به ترتیبى که در قرآن موجود دیده مى شود. اینک برخى از مهمترین روایات دراین زمینه را بررسى مى کنیم و مى سنجیم. ابن ندیم مى نویسد: (على پس از وفات پیامبر ازمردمان بیوفایى دید، پس سوگند یاد کرد که عبا بر دوش نگیرد تا قرآن را گرد آورد. پس سه روز درخانه نشست تا آن را فراهم آورد. وبدین سان این نخستین مصحف است که آن را از سینه خود نوشته است واین مصحف نزد فرزندان جعفر است.) وسپس مى افزاید: (من دراین دوران مصحفى نزد ابى یعلى حمزه حسنى دیدم که چند برگ آن نیز افتاده بود وبه خط على بن ابیطالب بود واین مصحف به فرزندان حسن به ارث رسیده است.) 10 محمد بن سیرین از عکرمه نقل کرده است: (چون آغاز خلافت ابى بکر بود على بن ابیطالب درخانه نشست و به گردآورى قرآن پرداخت. پس به عکرمه گفتم آیا قرآن دیگرى بر طبق ترتیب نزول گردآورى شده بود؟ گفت اگر جن وانس گردآیند که این چنین قرآنى گردآورند نمى توانند. آنگاه ابن سیرین گفت در جستجوى این کتاب برآمدم و به سوى مدینه نیز نامه نگاشتم ولى برآن دست نیافتم.) 11 ابن جزى کلبى مى نویسد: (قرآن در زمان پیامبر در صحیفه ها و سینه مردان پراکنده بود پس چون پیامبر در گذشت، على بن ابى طالب آن را به ترتیب نزول گردآورد واگر مصحف او یافته مى شد درآن دانش بزرگ و بسیارى بود ولى در دست ما نیست.) 12 شیخ مفید (ره) مى نویسد: (امیرمؤمنان(ع) قرآن را از آغاز تا پایان فراهم آورد وآنگونه که مى بایست گرد آورد. پس آیه هاى مکى را پیش از آیه هاى مدنى وآیه هاى نسخ شده را پیش ازآیه هاى نسخ کننده نوشت وهرچیزى را درجاى خود قرار داد.) 13 ابن سعد در طبقات وابن عبدالبر در استیعاب نوشته اند: (محمد بن سیرین گفت: خبر یافتم که على از بیعت ابى بکر تأخیر کرد، پس ابى بکر گفت آیا از زمامدارى من ناخشنودى؟ فرمود: سوگند یادکرده ام که جز براى نماز ردا بر دوش نیفکنم تا قرآن را گردآورم.) 14 شیرازى در نزول القرآن به نقل از ابن عباس مى نویسد: (خداوند به پیامبر تضمین داد که پس از على(ع) قرآن را گردخواهد آورد. پس خدا قرآن را در سینه على(ع) جاى داد و على(ع) پس از درگذشت پیامبر در مدّت شش ماه آن را گردآورد.) 15 همو مى نویسد: (ابوالعلاء عطار و موفق، خطیب خوارزم در کتابهایشان از على بن رباح نقل کرده اند که پیامبر على را به گردآورى قرآن دستور داد پس على آن را گردآورد و نوشت ونیز على فرمود: اگر مسند براى من گذاشته شود مصحفى را که پیامبر املا کرده و من نوشته ام عرضه خواهم کرد.) 16 و در بسیارى از کتب عامه وخاصه آورده اند: (پیامبر على را فرمود تا قرآنى را که نزد او بود در اختیار گیرد وآن قرآن را که در صحیفه ها و قطعه ها وکاغذها درخانه آن حضرت و در پشت رختخواب او بود گردآورد تا مانند تورات و انجیل ضایع نگردد. پس على همه را در جامه اى زرد رنگ پیچید و مهر برآن زد و فرمود: پس ازاین ردا نمى پوشم تا آن را گردآورى کنم، از آن پس اگر کسى بر او وارد مى شد، بدون ردا نزد او مى رفت وتا آنکه همه قرآن را گردآورد.) 17 ابن ابى الحدید مى نویسد: (همه براین اتفاق دارند که او قرآن را در زمان پیامبر درحفظ داشت و کسى دیگرى آن را در حفظ نداشت و پس از پیامبر نخستین کسى بود که قرآن را گردآورد.) 18 امام باقر(ع) مى فرماید: (هیچ کسى از مردم نگفته است که همه قرآن را آن گونه که نازل شده است گردآورده، مگر اینکه دروغگو است. وهیچ کس قرآن را آنگونه که خدا نازل فرموده حفظ نکرده وجمع نکرده است، مگر على بن ابى طالب(ع).) 19 ونیز آورده اند: (على(ع) سوگند یاد کرد که ردا بر دوش نگیرد جز براى نماز، تا آن که قرآن را جمع کند و گردآورد. پس مدّتى ازآنان دورى گزید تا آن را گردآورد، آنگاه نزد ایشان آمد و قرآن را در جامه اى بهمراه آورد و ایشان در مسجد بودند، پس همه ازآمدن او پس ازآن همه وقت در شگفتى شدند. چون به میان آنان رسید، کتاب را در پیش آنان نهاد و فرمود: پیامبر فرموده است من در میان شما چیزى را جانشین خود مى سازم که اگر به آن تمسّک کنید گمراه نخواهید شد وآن کتاب خدا و عترت من، اهل بیت من است، اینک این کتاب است ومن عترتم. پس عمر برخاست وگفت اگر تو قرآن دارى، ما نیز مانند آن را داریم. پس على(ع) آن را برداشت و پس از اتمام حجّت برایشان با خود بازگرداند.) 20 شیخ صدوق نیز آورده است: (… قرآن را به نزد ایشان برد و فرمود: این کتاب خدایتان است آنگونه که بر پیامبرتان فرود آمده است. حرفى ازآن کم و زیاد نشده است، پس گفتند: نیازى بدان نداریم، مانند آنچه دارى ما نیز داریم; پس بازگشت درحالى که این آیه را مى خواند: (فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلاً فبئس مایشترون) پس قرآن را پشت سرافکندند وبه بهاى اندکى فروختند، چه بد سودایى کردند.21 برخى گفته اند دلیل آن که آن را نپذیرفتند، این بود که چون ابوبکر قرآن را گشود زشتکارى هاى برخى از مهاجرین و انصار را درآن دید پس ترسیدند که این به مصالح ایشان آسیب رساند. 22 بارى سخن از قرآن جمع شده از سوى على(ع) در بسیارى از کتابهاى شیعه واهل سنت آمده است.. ازآنچه گذشت روشن شد که جمع آورى قرآن از سوى على (ع) و تألیف مصحف به دست آن بزرگوار حقیقتى روشن و پذیرفته است. بلى در برخى از جزئیات، نقل هاى یادشده با یکدیگر اختلاف دارند، ازجمله آیا گردآورى قرآن سه روز بطول انجامید یا شش ماه و آیات در روز سوم برمردم عرضه گردید یا پس از گذشت ششماه از وفات پیامبر. دیگر آن که على(ع) قرآن و تفسیرها و تأویلها آن را از سینه خود درمصحف بازنوشت، یا از قطعه هاى چوب و سنگ و برگ خرما و استخوان شانه شتر وکاغذ و پوست ومانند آن، یا هم ازاین و هم ازآن; بویژه آن که روایات، هر دومنبع را یاد کرده است. سوم آن که آیا على(ع) آیات قرآن را دوباره نوشت یا همان نوشته ها را نظم و ترتیب داد وبه شکل یک کتاب یا دست کم یک مجموعه با ترتیبى روشن عرضه کرد. اینها محورهایى است که جزئیات آنها روشن نیست و در تاریخ نیز به گونه اى دقیق نیامده است. داورى درست در زمینه هاى یاد شده نیازمند بررسى همه جانبه تاریخ و کشف واقعیتهاى ناگفته است که خود پژوهشى جداگانه مى طلبد. درباره مدت زمان گردآورى قرآن، بسیارى از روایات ساکت است و برخى سه روز و تنها یک یا دو روایت ششماه را گفته بودند. روایت نخست ( سه روز)، درمنابع بیشترى آمده است، گرچه گردآورى همه قرآن بویژه همراه با تأویل و تفسیر و… دراین زمان کوتاه دور از واقع مى نماید، جزآنکه گفته شود این همه در زمان پیامبر املا شده بود و به گونه نوشته آماده بود، امّا ازآنجا که تا آخرین لحظه هاى عمر شریف پیامبر انتظار و امکان نزول وحى بوده است، قرآن به صورت یکجا جمع نشده بود ولى به گونه پراکنده وجدا نوشته شده بود و تنها تنظیم و ترتیب وکنارهم نهادن این بخشها دراین سه روز انجام شده است. اما بنابر روایت دوم که شش ماه را گوشزد مى سازد دور نیست که همه را على(ع) به دست خود دراین مدت نوشته باشد، یا آن که تکه هاى پراکنده قرآن را درجاى خود مرتب ساخته و آنگاه تأویل و تفسیر ودیگرمطالب را از سینه مبارک خویش نوشته باشد وبدین سان نقطه هاى دیگر ناهمسازى در روایات یاد شده روشن مى شود. آرى باید دید واقعیت تاریخى این گونه تحلیل را مى پذیرد. آیا مى توان گفت دستگاه حاکم تأخیر على(ع) را از بیعت با ابى بکر تا این مدّت برتابیده است. نیز آیا این سخن با آنچه معروف است که زهرا سلام اللّه علیها سه ماه و چند روز یا کمتر، پس از پیامبر رحلت فرمود و وادار کردن على(ع) به بیعت در حیات زهرا سلام اللّه علیها تحقق پذیرفت، ناهمسازى ندارد؟
تألیف کتاب یا گردآورى قرآن
بى گمان مصحف على(ع) نخستین قرآن گردآمده است که با استفاده از اجزاء قرآن که به صورت پراکنده نزد پیامبر بوده است، با ویژگیهایى فراهم آمده است ولى ازآنجا که این کتاب تأویل و تفسیر هرآیه را نیز به همراه داشت و بسیارى از محتواى آن از قرآن به حساب نمى آمد ـ گرچه بسیارى ازآنها از سوى خداوند نازل شده بود ـ تألیفى جداگانه وکتابى از سوى آن حضرت ونه تنها جمع قرآن به شمار مى آید. سید شرف الدین عاملى مى نویسد: (على(ع) قرآن را به ترتیب نزول گردآورد وناسخ و منسوخ وعام وخاص ومطلق و مقید ومحکم ومتشابه وناسخ ومنسوخ و عزیمت ها و رخصت ها وسنّت ها وآداب وسبب نزولهاى آن رامورد اشاره قرار داد ودشواریهاى آن را توضیح داد… پس قرآن جمع شده از سوى امیرمؤمنان(ع) به تفسیر شبیه تر است.) 23 از روایات پیشین نیز به خوبى روشن است که قرآن یادشده از نظر ترتیب و محتوا با قرآن موجود که در زمان خلفاء گردآمده است دگرگونى دارد و بسیارى از نوشته هاى آن تفسیر و تأویل است. روایاتى از امامان معصوم(ع) نیز رسیده است که اشاره به همین نکته دارد. امام باقر(ع) فرمود: (هیچ کس قرآن را آن گونه که فرود آمده است، جمع نکرد مگر على(ع).) 24 نیز امام صادق(ع) فرمود: (اگر مردم قرآن را آن گونه که نازل شده بود مى خواندند، هرگز اختلافى میان دو کس روى نمى داد.) 25 همچنین فرمود: (اگر قرآن همان گونه که نازل شد خوانده مى شد، نام ما را درآن مى یافتى.) و نیز فرمود: (قائم ما که قیام کند خیمه هایى مى زند تامردم قرآن را آن گونه که خدا فرستاده است، فراگیرند وکارى دشوارتر ازاین درآن روز نیست، زیرا قرآن به گونه اى جز ترتیب کنونى خواهد بود.) 26 بدون شک منظور از قرآن، آنگونه که نازل شده است، قرآن با ترتیب ویژه و با تفسیر و تأویلهاى بایسته است. وبسیارى ازاین گونه روایات که کژاندیشان ازآن تحریف قرآن را برداشت کرده اند، اشاره به تأویل و تفسیرهاى قرآن دارد که در مصحف على (ع) گردآمده بود. بنابر این نیازى به رد این روایات یا سست شمردن سند آنها یا حمل آنها بر حفظ در سینه یا فهم مراد قرآن نیست، زیرا معنى آن بسیار روشن است. بلى بسیارى ازاین روایات نیز صدور آن از معصوم درست نیست و سند آن بى اساس است27.
مصحف على(ع) و صحیفه على(ع)
درمیان کتابهایى که به على(ع) نسبت داده مى شود، کتابى نیز با عنوان (صحیفه على) دیده مى شود که نزد اهل سنت با همین نام مشهور است و در روایات اهل بیت(ع) و نوشته هاى شیعه واهل سنت فراوان ازآن یاد شده است ودر صحاح ومسانید کهن اهل سنت همانند صحیح بخارى ومسلم و سنن ابى داود ومسند احمد روایاتى ازآن نقل شده است. این کتاب بسیار مختصر بوده و در پوشش شمشیر آن حضرت بوده است. 28 کتاب دیگرى نیز با عنوان (کتاب على) نامیده مى شود که میان اهل حدیث مشهور است وهمه بروجود آن اجماع دارند وعالمان شیعه ازآن سخن گفته اند و در بسیارى از روایات نیز ازآن یاد شده است. این کتاب با عنوانهایى مانند صحیفه، جامعه، جفر یا صحیفه جامعه نیز یاد شده است وطول آن را هفتاد ذراع گفته اند، که به خط على(ع) بودو پس ازایشان به امامان بعد به ارث رسیده است. گفته اند همه احکام ازخرد و کلان، حتى ارش خدش (تاوان خراشیدن پوست) درآن نوشته شده است. 29 دربرخى از روایات آمده است، علم ازآن ماست و مااهل آنیم وهمه آن در نزد ما محفوظ است وهیچ چیز تا قیامت رخ نمى دهد حتى خراشى در پوستى، جزآن که نزد ما با املاى پیامبر(ص) و خط على(ع) ـ حکم آن ـ موجود است. 30 این سخنان اشاره به همین کتاب است، بخشى ازاین کتاب نیز به مسائل دیات اختصاص داشته است، که این بخش به کتاب ظریف بن ناصح شهره گشته است. سخن درباره این دو کتاب بسیار است و بسیارى ازچند وچون آنها به تفصیل سخن گفته اند. باید دانست مصحف على(ع) جز این دوکتاب است، وهیچ دلیلى بریکى بودن مصحف با یکى ازاین دو کتاب در دست نیست، گرچه دور نمى نماید دراین کتاب نیز چیزهایى از تفسیر قرآن نوشته شده باشد. پرسشى که مطرح است این است که کدام یک ازاین کتابها نخست تألیف شده اند. زمان تدوین ونگارش هیچ یک ازاین دوکتاب به خوبى و به طور دقیق روشن نیست شاید در زمان پیامبر یا پس از وفات پیامبر نوشته شده باشند. همچنانکه مصحف على(ع) نیز احتمال دارد در زمان پیامبر نوشته شده باشد بویژه آنکه دربرخى از روایات آن را به املاى پیامبر دانسته اند. در هیچ یک ازمنابع موجود درباره پیشترى یکى ازاین دو تألیف نشانى نیست. تنها سید شرف الدین مى نویسد: (على(ع) پس از فراغت از آماده سازى پیکر پاک پیامبر سوگند یاد کرد که جز براى نماز ردا نپوشد تا قرآن را گردآورد پس چنین کرد… وپس از پایان آن کتابى براى فاطمه زهراء(س) تألیف فرمود که نزد فرزندان آن حضرت به مصحف فاطمه (س) معروف است، وشامل امثال وحکم و… مى گردد. پس ازآن کتابى در دیات تألیف کرد وآن را صحیفه نام نهاد… ) 31 ایشان منبعى براى ترتیب اظهار شده یاد نکرده است.
نامگذارى به مصحف
نکته دیگر دراین باره این است که نامگذارى قرآن گردآورى شده از سوى على(ع) به مصحف گرچه مشهور و متداول است، ولى آغاز آن روشن نیست که همزمان با تألیف بوده است یا پس ازآن. این پرسش درباه مصاحف دیگر صحابه، چونان ابن مسعود و ابیّ و معاذ و… نیز مطرح است، حتى در برخى از روایات، سخن از عرضه مصحف برخى از صحابه بر پیامبر نیز دیده مى شود. 32 دربرخى دیگر از روایات نبوى نیز از قرآن به مصحف تعبیر شده است 33 وچنین مى نماید که این اصطلاح از زمان آن حضرت نیز متداول بوده است، چنانکه مدعیان جمع قرآن در زمان پیامبر با همین صورت کنونى نیز بدان استدلال کرده اند. این همه درحالى است که دربرخى از روایات آمده است: نخستین بار قرآن گردآورى شده در زمان ابى بکر مصحف نامیده شد. بدین گونه که پس از پایان گردآورى، در نامگذارى آن اختلاف کردند وهر کسى چیزى گفت. ابن مسعود گفت: در حبشه کتابى دیده ام که آن را مصحف مى نامند. ابوبکر گفت: نام خوبى است. پس از آنجا قرآن را بدین نام نامیدند. 34 بررسى حقیقت در این مقوله نیازمند پژوهشى گسترده در نقل هاى تاریخى است که نیازى بدان دیده نمى شود وچه بسا ثمره علمى نداشته باشد. تنها مى توان گفت: احتمال آن مى رود که قرآن على(ع) ونیز مصاحف دیگران، پس از گردآورى آنها و نیز پس از رایج شدن اصطلاح مصحف، بدین نام اشتهار یافته باشند; زیرا دلیلى از تاریخ بر این که از نخست این نام را داشته اند در دست نیست. همچنانکه درباره وجود کلمه مصحف در برخى از روایتهاى پیامبر نیز، برخى احتمال نقل به معنى و مضمون درسخن راویان را داده اند، بدین گونه که از پیامبر واژه قرآن صادر شده باشد، ولى راوى در سالهاى پس ازآن به مصحف تعبیرکرده باشد; بویژه آن که در برخى از همین روایات، اختلاف در نسخه ـ قرآن به جاى مصحف ـ نیز ثبت شده است که مى تواند شاهد تحلیل یاد شده باشد. 35
ویژگیهاى مصحف على(ع)
از مجموع آنچه درباره مصحف على(ع) رسیده است ویژگیهاى چندى بدست مى آید: ییک: برمبناى ترتیب نزول سوره ها تنظیم شده است. دو: آیات نسخ شده در آن پیش از آیات نسخ کننده قرار داده شده است. سه: نص آیه ها درآن بدون کوچکترین تغییر و بدون فروگذارى یک کلمه یا یک آیه به دقت ضبط شده است. چهار: چگونگى قرائت هرآیه حرف به حرف آنگونه که پیامبر خوانده بود ثبت گردیده است. پنج: آیات آن با املاى پیامبر وخط على(ع) نگاشته شده است. شش: تفسیرهاى آیه ها که از سوى خداوند همراه با آیه نازل شده بود درآن ثبت شده است ـ این نکته را حقیقت تنزیل نامیده اند ـ گفته اند چنین نیست که هرآنچه از سوى خداوند وحى شده باشد از قرآن باشد. هفت: تأویل آیات (مجراى عام آیات) درآن یادآورى شده است. هشت: خصوصیات تنزیل آیه ها مانند مناسبت نزول، مکان و زمان نزول و کسانى که ازآیه مقصود بوده اند درآن یاد شده اند ـ این نکته را نیز تنزیل آیه ها نامیده اند ـ . نُه: برخى گفته اند: عام وخاص ومطلق ومقید ومحکم و متشابه وناسخ و منسوخ و عزیمت ها و رخصت ها وسنن وآداب درآن آمده است. ده: نامهاى اهل حق و اهل باطل و پلشتى ها و رسواییهاى گروهى از مهاجرین وانصار یا منافقان، درآن آورده شده است. همچنین شهرستانى در مقدمه مفاتیح الاسرار مى نویسد: (گفته اند مصحف او داراى متن وحواشى بوده است.) 36 آرى مصحف على(ع) همه ویژگیهاى یاد شده را بدون فروگذارى یا فراموشى چیزى گردآورده بود وبراین اساس باید مصحف یادشده را تألیف امام على(ع) و غیرقابل سنجش با مصحف هاى دیگر به شمار آورد. بدون شک جمع قرآن بدین گونه تنها از على(ع) ساخته است که گستره دانش او نسبت به قرآن را در آغاز یادآور شدیم. دراینجا سخن احمد امین را بنگرید: (شمار اندکى از صحابه به تفسیر قرآن شناخته شده اند. بیش از همه، تفسیر قرآن از على بن ابیطالب وعبداللّه بن عباس، عبداللّه بن مسعود وابى بن کعب روایت شده است وکمتر ازهمه از زید بن ثابت و ابو موسى اشعرى و عبداللّه بن زبیر. باید تنها در باره چهار تن نخست سخن گفت، زیرا بیشترین تغذیه مکتب هاى گوناگون تفسیرى از ایشان بوده است. منش هاى کلى که امکان تبحّر در تفسیر را به این چهارنفر بخشیده است، عبارتند از: توانمندى آنان در زبان عرب، چیرگى آنان بر ابعاد و روش هاى آن، همزیستى فراوان آنان با پیامبر که در نتیجه آن نزولگاههاى آیات قرآن را بخوبى مى شناختند و پروا نداشتن آنها از بکار بستن دانش و توان خویش در قرائت وفهم قرآن.) 37 باید افزود شاگردى و فراگیرى قرآن و تفسیر آن از سوى ابن عباس و ابن مسعود نزد على(ع) معروف و یادآشنا است. ابن عباس آگاهى خود از قرآن را از پرتو على (ع) مى دانست و دانش خود را در برابر دانش على (ع) چون برکه اى در برابر دریا مى دید و ابن مسعود نیز افزون بر فراگیرى تفسیر قرآن، بخشى از سوره هاى قرآن را نیز نزد على (ع) تکمیل کرده بود. اینجاست که همصدا با عکرمه باید گفت اگر جن و انس گرد هم آیند تا اینگونه قرآن را گردآورند هرآینه نتوانند. 38
ترتیب سوره ها درمصحف على(ع)
درباره ترتیب سوره ها در این مصحف، مشهور آن است که بر پایه ترتیب نزول بوده است و چگونگى آن تنها در دو یا سه منبع یادشده است. نخست در فهرست ابن ندیم، پس از یاد کرد مصحف على(ع) آمده است: (ترتیب سوره ها دراین مصحف چنین است…) و سپس ازآن بخشى از متن افتاده است که بنابر اظهار زنجانى در تاریخ القرآن از اصل نسخه چاپ لایپزیک در سال 1871 افتاده بوده است. 39 دلیل این افتادگى روشن نیست. شاید به منظور پیشگیرى از دوگانگى در قرائت قرآن از سوى دیگران انجام شده باشد. منبع دوم تاریخ یعقوبى است او مى نویسد: (برخى گفته اند على بن ابیطالب پس از وفات پیامبر قرآن را جمع کرد و بر پشت شترى نهاد و آورد وگفت این قرآن است که من گردآورده ام وآن را در هفت جزء قرار داده بود.) آنگاه جزء هاى هفتگانه را آورده که به ترتیب، هرجزء با سوره هاى بقره آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف وانفال آغاز مى شود، وهر جزء شامل چهارده تا هیجده سوره است وهرجزء به نام همان سوره بزرگ آغازین نامیده مى شود; در مجموع نیز سه سوره از قلم افتاده است. 40 این توصیف افزون بر آنکه با ترتیب نزول مشهور ومعروف ناهمساز است، با آنچه دیگران درباره مصحف على(ع) گفته اند نیز ناهمگون است; زیرا آورده اند که در آغاز مصحف على(ع) سوره اقرأ و سپس مدثر و سپس قلم وآنگاه مزمل قرار داشت. پس ترتیب یاد شده با سخن ارباب سیره و تاریخ نیز ناساز است. افزون براینکه غفلت هاى دیگرى نیز درآن صورت پذیرفته است که از یعقوبى بسیار شگفت مى نماید. 41 همچنین شهرستانى درمفاتیح الاسرار نیز ترتیب آن مصحف را به نقل ازمقاتل بن سلیمان آورده است. 42
پیشینه گردآورى قرآن
از آنچه گذشت روشن شد که نخستین گردآورى قرآن از سوى على(ع) انجام شد. در زمینه زمان گردآورى قرآن، کتابهاى تفسیر و تاریخ وعلوم قرآن سخن بسیارگفته اند. آنچه دراین باب رسیده است، به ظاهر بسیار ناهمگون و متناقض مى نماید، به گونه اى که شناخت حقیقت را براى بسیارى دشوار ساخته است. برخى از روایات، جمع قرآن را در زمان پیامبر مى داند، برخى در زمان ابى بکر و برخى در زمان عمر. روایات جمع قرآن از سوى عثمان نیز مشهور است. ناهمگونى بسیار دیگرى نیز درخصوصیات وجزئیات جمع قرآن، دراین روایات دیده مى شود. افزون براین، ادعاى جمع قرآن براى نخستین بار از سوى على(ع) با همه این گفته ها در نگاه نخست ناساز مى نماید. دکتر محمد حسین على صغیر مى نویسد: (جمع قرآن در روایات، تاریخ متناقض و شگفتى دارد.) وپس ازآن بر آیندهاى متناقض روایات را بر مى شمارد. 43 آیت اللّه خویى روایات وارده دراین زمینه را یکجا آورده و به 22 روایت رسانده است. آنگاه با اظهار اینکه اینها متناقض اند و همگى خبر واحد، تمامى آنها را خدشه دار مى داند و سپس دوازده سؤال مطرح ساخته و تناقض هاى روایات یاد شده را برمى شمارد. مرحوم بلاغى نیز درمقدمه تفسیر خود فصلى جداگانه با عنوان (اضطراب روایات در جمع قرآن) اختصاص داده است وموارد اضطراب این روایات را برشمرده است و در پایان روایات یادشده را فاقد ارزش تاریخى مى داند. 44 شاید پیش از همه فضل بن شاذان در الایضاح، اهل سنت را مخاطب ساخته مى نویسد: (روایت کرده اید که قرآن را در زمان پیامبر، شش تن که همه از انصار بودند جمع کردند و قرآن را جز این گروه کسى حفظ نکرده است. یک بار مى گویید هیچکس آن راحفظ نکرد، بار دیگر مى گوئید بسیارى ازآن از دست رفت. یک مرتبه مى گویید کسى ازخلفا قرآن را جمع نکرد مگر عثمان، پس چگونه قرآن ضایع شد و از میان رفت و درعین حال این چند تن آنرا حفظ کرده اند. پس ازاین همه، روایت کرده اید که پیامبر(ص) به على(ع) سفارش فرمود که قرآن را گردآورد پس او چنین کرد و نوشت، همچنین روایت کرده اید که تأخیر على(ع) از بیعت ابى بکر براى گردآورى قرآن بود، پس چه شد آنچه على(ع) گردآورد، که عثمان آن را از زبان مردان و از صحیفه هایى که مى گویید نزد حفصه دختر عمر بوده است گردآورد؟) 45 در پاسخ این همه اشکالات باید گفت: گرچه تناقضات بسیارى میان روایات وارده از سوى اهل سنت دراین زمینه هست، ولى بیشترین اعتراض بر اختلاف روایات یادشده درزمان جمع قرآن است، که روایتها و نقلها جمع آن را به کسانى چون پیامبر(ص)، على(ع)، ابوبکر، عمر، عثمان، زید بن ثابت، سالم مولى بنى حذیفه، چهارنفر در زمان پیامبر، چهارنفر جز اینها در زمان پیامبر و شش نفر در زمان آن حضرت و… نسبت داده شده است. آرى این نسبت ها به ظاهر ناهمساز مى نماید، اما با دقت بیشتر در واژه جمع و بررسى تحلیلى موارد کاربرد آن در این روایات، بسیارى از تناقض ها از ریشه برداشته مى شود. آنچه از بررسى همه جانبه این روایات به دست مى آید آن است که براى جمع، دست کم شش معنا به چشم مى خورد. 1. حفظ قرآن در سینه ها. 2. گردآورى آن بگونه ناتمام در نوشته ها. 3. گردآورى آن به گونه کامل و تمام در صحیفه ها یا نوشته هاى جدا از یکدیگر وبدون ترتیب میان سوره ها. 4. جمع آورى آن دریک مجموعه با ترتیب وبه شکل یک کتاب داراى آغاز و انجام. 5. نگارش وگردآورى قرآن نبشته ها همراه با آگاهى از تفسیر و تأویل و نزول وظاهر و باطن و… 6. یکسان سازى قرآن نبشته هاى گوناگون از جهت نگارش و قرائت. هریک از معناهاى گوناگون یادشده را مى توان جمع قرآن نامید و نیز مى توان مرحله اى ازمراحل جمع قرآن دانست. اکنون باید دید هریک ازاین مرحله ها درکدام عصر و در زمان چه کسى انجام شده است. همگان را براین اتفاق است که ترتیب آیات هر سوره توقیفى است; یعنى در زمان پیامبر وبه دستور روشن آن حضرت تعیین شده است. اختلاف در این است که آیا ترتیب سوره ها نیز در زمان آن حضرت انجام یافته و ترتیب کنونى به اشاره ایشان بوده است، یا پس از وفات آن گرامى، از سوى صحابه و با اجتهاد آنان صورت گرفته است. دیدگاه نخست را گروهى از اهل سنت و شیعه گفته اند وسخن بسیار با دلیلهاى فراوان دراین باره آورده اند و آیت اللّه خویى نیز برآن اصرار ورزیده است. 46 دیدگاه دوم را بیشترمحققان پذیرفته اند ودر اتقان، به جمهور علما نسبت داده شده است. استاد معرفت نیز در التمهید، به تفصیل، اختلاف یاد شده را یادآور شده است و دیدگاه دوم را بر مى گزیند و دلیلهاى دیدگاه نخست را نادرست مى شمارد.47 داورى در این باره نیازمند مجالى دیگر بوده و تا اندازه اى دشوار است. اینک آنچه از جمع بندى این مقوله بدان باور داریم چنین است: پس از درگذشت پیامبر(ص)، على(ع) به جمع قرآن با تنظیم و ترتیب کامل دست یازید وآن را برمردم عرضه کرد وچون نپذیرفتند آن را نزد خود نگاه داشت، به دنبال آن دستگاه حاکم که خود، قرآن جمع شده اى دراختیار نداشت وحاضر به پذیرش مصحف هاى دیگرى که کسانى چون ابى بن کعب وابن مسعود ویک یا چند تن دیگر در اختیار داشتند نیز نبود، احساس ضرورت کرد که قرآن راگردآورد. دراینجا بود که به اشاره عمر یا اظهار ابى بکر، احساس خطر کردند که مبادا قرآن ضایع شود. عمر اظهار داشت: در جنگ یمامه هفتاد نفر ـ یا چهارصد نفر ـ از قاریان قرآن کشته شده اند وخطر از دست رفتن قرآن با از دست رفتن حافظان وقاریان قرآن وجود دارد، پس زید بن ثابت را که ازجوانترین کاتبان وحى و داراى ویژگیهاى دلخواه دستگاه حکومت بود با تلاش بسیار ـ به گفته خود او ـ راضى به گردآورى قرآن کردند. پس او ـ یا عمر ـ اعلام کرد که هرکه آیه اى نزد او باشد و شاهدى نیز برآن داشته باشد، آیه او پذیرفته شده و در قرآن ثبت مى شود. بدین سان قرآن براى ابوبکر گردآورى شد واین نسخه نخست در اختیار ابوبکر و سپس عمر قرار گرفت وپس از او نزد حفصه بود، تا آنگاه که عثمان براى جمع قرآن، آن نسخه را درخواست کرد و او نپذیرفت. پس تضمین کرد که به او باز خواهد گرداند وچنین کرد. دراین میان اختلافاتى جزئى در نقل هاى روایات، دیده مى شود. برخى گفته اند گردآورى قرآن مورد نظر، در زمان ابى بکر پایان یافت، برخى گفته اند: تا زمان عمر نیز ادامه یافت وبرخى گفته اند: عمر نیز وفات یافت و قرآن هنوز جمع نشده بود. بارى پس از عمر نیز، عثمان اختلاف در قرائت قرآن را مشاهده کرد و با تأکید برخى از صحابه و دیگران، در صدد یکسان سازى قرآن نبشته ها و قراءات برآمد. آنچه گذشت چکیده اى از سرنوشت جمع قرآن است که از بررسى تحلیلى مهمترین منابع در این زمینه به دست مى آید. اکنون سخن در اصطلاح (جمع) است که معنى هاى گوناگونى ازآن اراده شده است وناهمگونى هایى که پیش ازاین یاد شد، با توجه دقیق به معناى جمع در هر زمینه وهر مقطع برداشته مى شود. اگر گفته شده است قرآن در عهد پیامبر جمع شده بود، منظور گردآورى سوره ها در نوشته هاى جداگانه و بدون کنار هم نهادن سوره ها به گونه داراى ترتیب بوده است. واین هیچ منافاتى با جمع آورى قرآن از سوى على(ع) و به دستور پیامبر(ص) ندارد. ییا اگر مى بینیم کسانى را به عنوان جمع کننده قرآن در زمان پیامبر مى شمارند، مقصود کسانى هستند که قرآن را در زمان آن حضرت درحفظ داشتند، همچنانکه در برخى از نقلها تصریح شده است که مراد ازجمع دراینجا حفظ است. زرکشى نیز نوع سیزدهم را در البرهان چنین عنوان داده است: (فى بیان جمعه و من حفظه من الصحابة). بلى درشمار این گروه اختلاف است، برخى چهارتن، برخى شش تن و برخى بسیار فراتر ازاین مى دانند. در تحلیل این اختلاف نیز گفته اند: روایاتى که تنها چهارتن یا شش تن را یاد کرده است به سرشناسان این قوم بسنده کرده است، یا کسانى را که تمامى قرآن را درحافظه داشته اند منظور داشته است. بلى، برخى ازکاتبان وحى وشاید دیگران نیز، براى خود نسخه اى ازآیات وحى شده بر مى داشتند، ولى قرآن آنان هرگز مدوّن وکامل و با ترتیب نبوده است و روایاتى که عرضه قرآن از سوى برخى از این گروه نزد پیامبر را مى رساند هرگز چنین چیزى رااثبات نمى کند. همچنین روایاتى که جمع را به ابوبکر یا عمر یا زید منتسب مى داند، اشاره به همان جریان گردآورى نسخه اى از قرآن براى دستگاه حاکم دارد و ازآنجا که این کار به دستور ابوبکر و با اشراف عمر و به دست زید ـ به تنهایى یا با کمک گروهى ـ انجام شده است، به هریک ازاین سه، نسبت داده مى شود وهیچ گونه منافاتى با روایات دیگر دراین زمینه ندارد. نیز روشن است که این جمع را باید به یکى از دومعناى سوم یاچهارم باید دانست; یعنى گردآورى قرآن در صحیفه هاى جداگانه و بدون ترتیب سوره ها یا با ترتیب سوره ها بوده است واز همین رو برخى گفته اند قرآن در زمان ابوبکر وعمر به صورت صحف بوده است و نه مصحف. برخى نیز آن را مصحف نامیده اند وبراین باورند که ترتیب کنونى درآن ،براى نخستین بار رعایت شده بود. چنانکه مى توان گفت منظور کسانى که گفته اند نخستین کسى که قرآن را جمع کرد ابوبکر بود، این است که قرآن موجود با ترتیب کنونى آن، نخستین بار به دستور ابوبکر گردآمده و ترتیب داده شده است. واین نیز با روایات دیگر همساز است. دراینجا دلیل اینکه در بسیارى ازکتابهاى علوم قرآنى، هنگام سخن از جمع و تدوین قرآن، یادى ازمصحف على(ع) نیست روشن مى شود; زیرا بدون شک این مصحف نه ازجهت ترتیب ونه از نظر محتوا، با قرآن کنونى یکسان نبوده است; بلکه ترتیب آن بر پایه نزول بوده ومحتواى آن نیز نصوص آیات، همراه با تفسیرو تأویل بوده است. بنابر این مى توان گفت قرآن کنونى را نخستین بار ابوبکر گردآورد، در عین اینکه نخستین کسى که قرآن را گردآورد على(ع) بوده است. آرى در این میان برخى نیز از سرغرض ورزى و تعصّب، از یادکرد مصحف على(ع) فرو گذار کرده اند. دیگر آن که جمع آورى قرآن به دستور عثمان نیز درجاى خود روشن است ومنظور ازآن نسخه بردارى دریک متن نوشتارى و ابطال ومحو کردن یا سوزاندن نسخه هاى گوناگون موجود تا حدّ امکان ویکسان سازى قرائات، درگوشه وکنار قلمرو اسلام بوده است، که این حرکت در تاریخ پذیرفته ومسلّم است و بسیارى در برابر این اقدام واکنش مثبت یا منفى نشان داده اند. احتمال آن نیز هست که ترتیب سوره ها به شکل فعلى نیز در زمان عثمان ـ ونه پیش از او ـ صورت گرفته باشد، چنانکه از برخى نقل ها بدست مى آید. تنها اختلاف، در میزان موفقیت عثمان در این اقدام خطیر وبازتاب این حرکت بوده است. جالب آنکه دربرخى تعبیرها آمده است: جمع النّاس على المصاحف; یعنى عثمان همه را برخواندن از روى قرآن هاى مشخص وادار کرد. نیز برخى گفته اند ابوبکر قرآن را در صحف جمع کرد و عثمان در مصحف، وبرخى گفته اند: ابوبکر قرآن را در مصحف گردآورد و عثمان در مصاحف. بنابراین اگر گفته مى شود ابوبکر و عمر در گذشتند وحال آنکه هنوز قرآن جمع نشده بود، منظور، جمع با این معناى خاص است. برخى نیزگفته اند نخستین کسى که قرآن را جمع کرد عثمان نبوده است. منظور این گروه آن است که گردآورى آن پیش از زمان عثمان بود و هرگز درجهت نفى حرکت یکسان سازى مصاحف از سوى عثمان نیستند. باید دانست که این مرحله نیز توسط زید بن ثابت انجام گرفته است وعثمان برکار او نظارت داشته است. واز همین رو گاه در روایات وارده از زید، سخن از ابوبکر وعمر است وگاه سخن از عثمان است، که اشاره به دو مرحله جداگانه است. بنابراین تناقضى در کار نیست. در پایان اصطلاح دیگرى نیز براى جمع، در برخى از روایات شیعه رسیده است که جمع قرآن را ویژه على(ع) ودر برخى روایات، على و فرزندانش(ع) مى داند. ومدعیان جمع قرآن را دروغگو مى شمارد. 48 مقصود این روایات نیز روشن است وآن، جمع به معنى آگاهى از تفسیر و تأویل آن و فراگیرى آن است، همان گونه که خدا نازل فرموده است ـ با معنایى که پیش ازاین گذشت ـ . آنچه در تحلیل اصطلاح (جمع قرآن) گفته شد در سخن برخى از دانشمندان تفسیر و علوم قرآن به اشارت یا صراحت تا اندازه اى آمده است. سیوطى به نقل از حاکم در مستدرک آورده است: (جمع قرآن سه بار انجام گرفت. یکى درحضور پیامبر… که گویا گردآورى آیات پراکنده در سوره ها باشاره پیامبر بوده است. دوم: درحضور ابى بکر… که پیش از آن در عسب و ادیم ها بوده است، که در زمان او در صحیفه هایى گردآمد چنانکه دراخبار صحیح و مترادف برآن دلالت دارد. وجمع سوم ترتیب سوره ها بود که در زمان عثمان انجام گرفت… ) 49 حاکم در ادامه، براى هریک از مراحل سه گانه، روایات مربوط را یادآور شده است. زرکشى نیز از ابن فارس آورده است: (جمع قرآن بردوگونه است. یک: گردآورى سوره ها مانند پیشتر قرار دادن هفت سوره بلند و قراردادن سوره هاى داراى صدآیه یا این حدود، پس ازآنها. این گونه جمع را صحابه بر عهده داشتند، ولى جمع دیگر، گردآورى آیات در سوره ها است که توقیفى بوده و پیامبر، خود عهده دار آن بوده است.) 50 زرقانى نیز درمناهل العرفان، جمع آورى را به دو معنى حفظ و نگهدارى در سینه ها ونیز نوشتن حروف و کلمات وآیات سوره ها مى داند و سپس جمع به معنى دوم ـ نوشتن ـ را در سه مرحله یاد مى کند وآنگاه به شبهه هاى وارده دراین زمینه پاسخ مى دهد. 51 دربیان المعانى نیز چنین مى نویسد: (منظور از جمع على ـ کرم اللّه وجهه ـ قرآن را، گردآورى آن برپایه شکل موجود در زمان پیامبر بوده است، که قرآن بر روى چوب ها و تکه هاى درخت خرما وجزآن نگاشته شده بود وهر که گفته است على قرآن را پیش از عثمان گردآورده، همین را اراده کرده است ونه جز این را; زیرا قرآن در زمان پیامبر همه آن یکجا جمع بوده است همان گونه که گفتیم، ولى در صحیفه ها جز ابوبکر آن را جمع نکرده بود و پس از او عثمان آن را به شکل کنونى درآورد.) 52 سخن ملاحویش آل غازى در بیان المعانى، مراحل مختلف جمع قرآن و معنى هاى گوناگون این اصطلاح را یادآور است، گرچه درباره جمع على(ع) به گونه دقیق روشن نیست. علامه طباطبایى دراین باره مى نویسد: (مراد از جمع کردن قرآن که در بعضى از روایات به چهارتن از انصار و در بعضى به پنج و در بعضى به شش و در بعضى به بیشتر نسبت داده شده، تعلم و حفظ همه قرآن مى باشد، نه تألیف و ترتیب سور و آیات… ) 53 سوگمندانه بسیارى ازپژوهشگران تاریخ جمع قرآن، به این نکته توجه نداشته اند و یکسره روایات به ظاهر ناهمساز را ردّ کرده و دروغ انگاشته اند، حال آن که باید با تحلیل و نگرش همه جانبه در پى توجیه کردن و درمقام جمع برآمدن بود; نه آن که در وهله نخست و در اولین برخورد با روایتى که با دیگرى ناهمساز است، آن را بر ناآگاهى روایتگر یا گرایش او حمل کرد، چنانکه برخى از بزرگان کرده اند. همچنانکه باید گفت پژوهش درمانند چنین زمینه اى، نیازمند اشراف و نگرش بر بسیارى از زمینه ها است. بطور مثال پژوهش در زمینه مورد نظر نیازمند بررسى گسترده وهمه جانبه محورهاى چندى است، که هریک جداگانه و بدون نظر به محور دیگر مورد بررسى قرار گرفته و نوعى ازعلوم قرآن شمرده شده اند. وبى توجهى و ناآگاهى از برخى این زمینه ها، تحلیل درست را ناممکن مى سازد. محورهاى بایسته دراین مقوله عبارتند از: بررسى سیره پیامبر، جمع قرآن در زمان آن حضرت، کاتبان و وسائل نگارش در صدر اسلام، تاریخ جمع و تدوین قرآن، ترتیب آیات وسور، تاریخ اختلاف قرائات، رسم الخط قرآن، تاریخ اعراب و نقطه گذارى قرآن، تأویل و تفسیر، تحریف قرآن، تاریخ خلفاء، سیره على(ع). بدون شک هریک از این زمینه ها دخالتى ـ اندک یا بسیار ـ در تحلیل مقوله مورد نظر دارند.
مصحف على(ع) در گذر زمان
پس ازآنکه خلیفه و مردم، قرآن جمع آورى شده از سوى على(ع) را نپذیرفتند، امام آن را برداشت و به خانه برد. ازسرنوشت این مصحف جز دربرخى روایات، نشان درستى دیده نمى شود. دربرخى از روایات آمده است: امام على(ع) پس ازآن که قرآن او را نپذیرفتند فرمود: (بخدا سوگند ازاین پس آن را نخواهید دید. وظیفه من آن بود که چون قرآن را گردآوردم شما را با خبر سازم.) 54 ابن ندیم نیز مى گوید: (مصحف على(ع) را فرزندان حسن(ع) از یکدیگر به ارث مى برند.) 55 باید گفت این سخن یا به اشتباه بجاى حسین آمده است، یا منظور کتاب دیگرى جزاین کتاب است، یا اشتباه از سوى ابن ندیم بوده است; زیرا در روایات شیعه آمده است که اوصیاء و امامان پس از على(ع) یکى پس از دیگرى آن را به ارث مى برند وآن را به هیچ کس نشان نمى دهند. و روشن است که امامان شیعه از نسل امام حسین(ع) هستند نه امام حسن(ع). پیش از این در سخن ابن سیرین نیزخواندیم که گفته است: به مدینه نامه نوشتم ولى برآن دست نیافتم و در ادامه، اشتیاق بسیارى براى دیدن آن ازخود نشان داده است. از ابن ابى نصر بزنطى نیز روایت شده است که گفت: (هنگامى که امام رضا(ع) را به سوى کوفه مى بردند، مصحفى را نزد من فرستاد من آن را گشودم و سوره لم یکن الذین کفروا (بیّنه) را درآن دیدم، بسیار گسترده بود ونام هفتاد تن از قریش با نام پدرانشان درآن بود، پس از چندى امام پیغام فرستاد که مصحف را بازگردان.) 56 برخى احتمال داده اند که این مصحف، همان مصحف على(ع) باشد که نزد امامان معصوم، محفوظ است، بویژه آن که بزنطى از اصحاب سرّ امام رضا(ع) بود وجایگاه ویژه اى در پیشگاه آن امام داشته است. ولى اثبات این نکته از روى مدرک و به طور قطعى ممکن نیست. فیض کاشانى نیز در ذیل این روایت مى نویسد: (شاید آنچه در آن بوده تفسیرهایى فراگرفته از وحى بوده است.) همچنانکه نشان هایى دربرخى از موزه ها و کتابخانه هاى جهان دیده شده است و قرآن هایى به خط على(ع) نسبت داده مى شود که انتساب هیچ یک ثابت نیست. درباره مشخصات این قرآنها برخى به تفصیل سخن گفته اند. 57 درهرحال آنچه از روایات به دست مى آید، آن است که این مصحف را امامان معصوم یکى پس از دیگرى به ارث مى برند و اکنون نزد امام عصر(عج) است که هنگام ظهور آن را برمردم عرضه مى کند. 58 وچه بسا روایتى که پیش از این آوردیم که امام(ع)، قرآن را براساس آن به مردم مى آموزد اشاره به همین مصحف دارد. دربرخى از روایات آمده است که عمر از امام درخواست کرد تا مصحف خود را در اختیار آنان بگذارد ولى امام نپذیرفت. 59 از ابى ذر غفارى نیز روایت شده است: ( چون پیامبر درگذشت و على(ع) قرآن را به سفارش پیامبر نزد مهاجر وانصار آورد، ابوبکر آن راگشود، پس رسواییهاى قوم را درآن دید. عمربرخاست وگفت اى على(ع) آن را بازگردان نیازى بدان نداریم. پس على(ع) آن را برداشت و رفت، آنگاه زید بن ثابت راکه قارى وازکاتبان قرآن بود آوردند، عمر به او گفت: على قرآن را نزد ما آورد و رسواییهاى مهاجرین و انصار نیز درآن بود. رأى ما برآن است که قرآن را خود گردآوریم وآنچه ازاین گونه درآن است حذف کنیم. زید پذیرفت و افزود اگر من این کار را آنگونه که مى خواهید به پایان رساندم، آنگاه على(ع) قرآن خود را که گردآورده است بیرون آورد، آیا آنچه پنداشته اید باطل نخواهد شد؟ عمر گفت: چاره چیست؟ زید گفت: شما بهتر مى دانید. عمر گفت: چاره اى نیست جز آن که او را بکشیم واز او راحت و آسوده شویم. پس توطئه کشتن او به دست خالد بن ولید طرح شد ولى او نتوانست آن را اجرا کند، پس چون عمر به خلافت رسید، از على(ع) خواست تا قرآن خود را به ایشان بسپارد تا بتوانند درآن تغییر و دگرگونى ایجاد کنند. على(ع) فرمود: هیهات راهى بدان نیست. من تنها براى آن نزد ابوبکر قرآن را آوردم که حجّت برشما تمام شود و روز قیامت نگویید ما نمى دانستیم یا ندیدیم. این قرآن را جز پاکیزگان و جانشینان و فرزندان من دست نخواهند زد. عمر گفت: آیا زمان مشخصى آشکار خواهد شد. على(ع) فرمود: بلى هنگامى که قائم فرزندان من قیام کند. آن را آشکار مى سازد ومردم را برآن وا مى دارد پس سنت بر پایه آن جارى خواهد بود.)60 در روایتى آمده است: (چون اختلاف مصاحف در زمان عثمان بالا گرفت، طلحه از على(ع) پرسید چرا مصحف خود را که پیش ازاین بر مردم عرضه کرده بودید اینک عرضه نمى کنید. امام پاسخ نفرمود، پس پرسش خود را تکرارکرد وگفت پاسخ مرا ندادى. امام فرمود: اى طلحه; از روى عمد پاسخ نگفتم. آیا آنچه مردم مى خوانند ـ همه آن ـ قرآن است، یا در آن چیزى هست که از قرآن نباشد؟ طلحه گفت: تمامى از قرآن است. امام فرمود: اگر همین را بگیرید و بدان عمل کنید، ازآتش نجات یافته و از بهشتیان خواهید بود. طلحه گفت: اگر قرآن است مرا بس است.) 61 پرسشى دراینجا مطرح است که براستى چرا امام پس از زمامدارى و بیعت مردم با او ، قرآن خود را عرضه نکرد ومردم را بدان فرا نخواند. باید گفت دلیل آن همان است که امام، برقرآن گردآورى شده از سوى عثمان، مهر تأیید نهاد و بنابر برخى از روایات فرمود: اگر من نیز قدرت مى یافتم همان کار عثمان ـ یکسان سازى مصحف ها ـ را مى کردم، وآن دلیل، جلوگیرى ازپراکندگى و چند دستگى مردم و یک پارچه ساختن کلمه مسلمین بود. از همین رو امام، درخواست طلحه را پاسخ نفرمود و به همین دلیل، امامان دیگر نیز از قرائت قرآن بر پایه تنزیل، نهى فرموده اند. سفیان بن سمط از امام صادق درباره تنزیل قرآن پرسید. امام فرمود: (آن گونه که آموخته اید بخوانید.) 62 سالم بن ابى سلمه گفت: مردى درحضور امام صادق (ع) قرآن خواند و چیزهایى ازاو شنیدم که درآنچه مردم مى خوانند نبود. امام فرمود: (ازاین گونه خواندن خودارى کن وآنگونه که مردم مى خوانند بخوان، تا آن روز که قائم قیام کند، پس درآن روز آن گونه که باید مى خواند و مصحفى را که على(ع) نوشته است، بیرون مى آورد.) 63 علامه طباطبایى دراین باره مى نویسد: (على با این که خودش پیش از آن قران مجید را بترتیب نزول جمع آورى کرده بود وبه جماعت نشان داده بود ومورد پذیرش نشده بود ودر هیچ یک ازجمع اول و دوم وى را شرکت نداده بودند، با این حال هیچ گونه مخالفت ومقاومت بخرج نداد ومصحف دائر را پذیرفت و تا زنده بود حتى در زمان خلافت خود، دم از خلاف نزد. وهمچنین ائمه اهل بیت که جانشینان و فرزندان آن حضرتند هرگز در اعتبار قرآن مجید وحتى به خواص شیعیان خود حرفى نزده اند بلکه پیوسته در بیانات خود استناد بآن جسته اند و شیعیان خود را امر کرده اند که از قراءت مردم پیروى کنند و بجرأت مى توان گفت که سکوت على(ع) با اینکه مصحف معمولى با مصحف او در ترتیب اختلاف داشت، ازاین جهت بوده که درمذاق اهل بیت، تفسیر قرآن به قرآن معتبر است و دراین روش، ترتیب سور وآیات مکى ومدنى نسبت به مقاصد عالیه قرآن تأثیرى ندارد و در تفسیر هرآیه مجموعه آیات قرآنى باید درنظر گرفته شود.)64
مصحف على(ع) و افسانه تحریف
به گواهى تاریخ و روایات، مصحف على(ع) به روش و ترتیبى جز ترتیب کنونى تنظیم گردیده و برآنچه اکنون و از دیرباز قرآن نامیده مى شود افزونیهایى داشته است که اثبات این حقیقت به شرح گذشت و روایات رسیده در این باره بسیار است. این حقیقت تاریخى برخى از کژاندیشان و کوته نظران را برآن داشته تا دستاویزى براى دعوى تحریف و کاستى قرآن داشته باشند. ییکى از محدثان شیعى که شبهه تحریف را مطرح مى سازد وکتابى در این فن پرداخته است نیز، این نکته را یکى از دلیلهاى قابل استدلال براى تحریف دانسته است و پیرامون آن سخن بسیار رانده است. 65 ازاین شبهه بسیارى از بزرگان به تفصیل پاسخ داده اند و روایتهاى مورد استشهاد دراین زمینه را یک به یک بررسى وتحلیل کرده اند. شیخ مفید درمقایسه قرآن موجود با مصحف على(ع) مى نویسد: (آنچه از تأویل و تفسیر معانى بر پایه حقیقت تنزیل درآن بوده است، ازآن افتاده است واین تفسیرها ثابت و آسمانى بوده است گرچه جزو سخن اعجازآمیز حق ـ آیه هاى قرآن ـ نبوده است… ) 66 مانند این تحلیل را درباره روایت بزنطى از سخن فیض کاشانى آوردیم. علامه فانى با تفصیل بسیار دراین باره سخن گفته است. ایشان مى نویسد: (درقرآن على(ع) برآنچه ازآسمان به عنوان وحى الهى وبه هدف تحدّى نازل شده بود، بسنده نشده است، بلکه به گواهى روایات، تأویلهاى بسیار و تفسیرهاى پرشمار وبیان همه احکام نیز درآن بوده است. اینک چگونه مى توان این روایات را دلیل بر تحریف قرآن وکاستى یافتگى آن دانست.) 67 آیت اللّه خویى نیز مى نویسد: (این که امیرمؤمنان(ع) مصحفى جز این مصحف و با ترتیبى جز این داشته است شکى درآن نیست و پذیرش آن از سوى دانشمندان ما را از اثبات آن بى نیاز مى سازد، چنانکه وجود افزونیهایى درآن درست است; جزآن که این سخنان هیچگونه دلالتى بر اینکه این افزونیها از قرآن بوده است وبا تحریف افتاده است، ندارد. سخن درست آن است که این افزونیها، تفسیرهایى با عنوان تأویل و بازگشت سخن حق بوده یا براى توضیح مقصود خداوند همراه با آیه نازل شده است… بنابراین هرچه ازسوى خدا به گونه وحى نازل شده است لازم نیست جزو قرآن باشد; پس آنچه از روایات به دست مى آید، این است که مصحف على(ع) افزونیهایى به عنوان تنزیل یا تأویل داشته است ولى هیچ یک ازاین روایات دلالتى براینکه افزونیهاى یادشده از قرآن است ندارد ومنظور ازآنچه دربرخى روایات آمده است که نامهاى منافقان در مصحف على(ع) یاد شده است، همین معنا است ونام این گروه درآن به گونه تفسیر بوده است) 68 ایشان درادامه، شواهدى نیز براین سخن آورده است. شیخ صدوق نیز مى نویسد: (جز قرآن مطالبى از وحى نازل شد که اگر کنار قرآن گذاشته مى شد، به اندازه هفده هزار آیه بود.) ایشان پس از آن نمونه اى از این مقوله را آورده و اثبات کرده است که از وحى است ولى از قرآن نیست.69
سخن آخر
همان گونه که سرپیچى مردمان پس از وفات پیامبر(ص)، از پیروى جانشین راستین او، مسیر اسلام را به کژراهه کشاند وزمام راهبرى امت را به دست نااهلان ونامحرمان سپرد و بر سر اهل اسلام آورد آنچه آورد، همان سان نپذیرفتن قرآن على(ع) نیز مسیر تفسیر سخن حق را به بیراهه برد و زلال روشن وحى را درچشم آیندگان تیره و تار ساخت، تا بدان پایه که اکنون مى نگریم در یک آیه احتمالهاى بسیار آورده اند و وجوه فراوان یاد کرده اند. آنان که درحضور پیامبر سفارش او را درباره ثقلین نادیده گرفتند و نداى (قرآن ما را بس است) سردادند، پس از پیامبر، قرآن را نیز برنتابیدند وآن را پشت سرانداخته به بهاى اندکى فروختند، (فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمناً قلیلاً); دانش آن را نزد ناآشنایان بدان جستجو کردند ودل به بیخبران ازوحى و تنزیل سپردند. خزف پرستان، خون در لعل کردند و رونق بازار او را شکستند. قرآن ستیزان، آینه نورانى قرآن را با اباطیل تفسیرگونه و یاوه هاى خودبافته آلودند و تنزیل ناشناسان، قرآن ناب را با رأى هاى ناصواب آمیختند ونوشته ها و سینه ها وگوش ها را با تفسیرهاى بیگانه و اسرائیلیات اندودند. وبدین سان خسارتى بس بزرگ و زیانى بى جبران، برامت اسلام واردآمد و بنیاد کجرویها و لغزشها درفهم قرآن نهاده شد و راه بر تأویل هاى ناروا و تفسیرهاى نادرست گشوده شد. ازآن هنگام بود که ملّت یگانه اسلام ،تا بدان اندازه پراکنده شدند، که تا هفتاد و دو ملّت رسیدند و سوگمندانه همگى ره افسانه زدند. وچنین بود که قرآن دستاویزى براى نحله ها و فرقه هاى گوناگون شد و قرآن نافهمان کژاندیش، مدعى فهم قرآن گشتند وهزاران باور و دیدگاه گونه گون به قرآن آویختند. و بدین گونه، ستمى بزرگ بر بشریت و انسانیت رفت، که افسوس آن تا ظهور موعود قرآن، در دل قرآن جویان ماندگار است. دراین میان گروهى اندک، راه را شناختند و نقد جان برسر آن باختند. با سختى و دشوارى، تفسیر بایسته را از اهل آن فراگرفتند و براى پویندگان این راه به میراث نهادند. گرچه بازشناسى این میراث گران ارج، از آلایه ها و پیرایه ها چندان آسان نیست. بلى، در نگاهبانى از لفظ و کتابت قرآن از روز نخست کوشیده شد و با تلاشى سخت از آسیب دگرگونى وکاهش و افزونى مصون ماند، اما چه سود، که در این میان حقیقت و معنا مهجور ماند. امام باقر(ع) در پى آیه: (فنبذوه وراء ظهورهم…) فرمود: (وکان من نبذهم الکتاب أن اقاموا حروفه و حرفوا حدوده فهم یروونه و لایرعونه و الجهال یعجبهم حفظهم للروایة و العلماء یحزنهم ترکهم للرعایة…)70 پشت سرافکند نشان قرآن راچنان بود که حرفهاى آن را برجاى داشتند ومرزهاى آن وانهادند، پس ایشان روایتگر قرآن هستند نه رعایتگر آن. نادانان خشنود، که روایت آن در یاد نشست و دانایان اندوهگین، که رعایت آن برباد رفت.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. حسکانى، عبداللّه، شواهد التنزیل، تهران وزارت ارشاد اسلامى، 1/ 400 ; قندوزى، ینابیع المودّة، بیروت، مؤسسه اعلمى، 1 / 307 ; سروى مازندرانى، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، تهران: مصطفوى، 2/ 29. 2. حاکم نیسابورى، المستدرک على الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة ، 3/ 124 و 3/ 134; طبرانى، المعجم الصغیر، قاهره، دارالنّصر للطباعة، 1/ 255. 3. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، 3/ 45 ـ 46. 4. همان، 3/ 25 ـ 26. 5. سیوطى، جلال الدین، الاتقان فى علوم القرآن، بیروت، المکتبة الثقافیة، 4/ 233 ; ذهبى، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1/ 90. 6. شهرستانى، محمد بن عبدالکریم، مفاتیح الاسرار ومصابیح الابرار، چاپ عکسى از نسخه خطى. 7. حسکانى، عبداللّه، شواهد التنزیل، 1/ 34 ـ 50. 8. هلالى کوفى، سلیم بن قیس، 213; صدوق قمى، محمد بن على ابن بابویه، کمال الدین، قم، مؤسسة النّشر الاسلامى/ 284. 9. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، 3/ 22 ـ 25. 10. ابن ندیم، الفهرست، بیروت، دار المعرفة / 41ـ42. 11. سیوطى، جلال الدین، الاتقان، 1/ 58 ; ابن سعد، الطبقات الکبرى، لیدن، 2/ 101 و بیروت، دار صادر، 2/ 338; اندلسى ، ابن عبدالبر، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب(حاشیه الاصابة) 2/ 253; زرقانى، عبدالعظیم، مناهل العرفان، بیروت، داراحیاء الکتب العربیة، 1/ 247، صدر، حسن، تأسیس الشّیعة لعلوم الاسلام، تهران،اعلمى/ 317، هیتمى، ابن حجر، الصواعق المحرقة، قاهره، دارالطباعة المحمدیة، 126 ; زنجانى، ابوعبداللّه، تاریخ القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمى/ 48 ; معرفة، محمد هادى ، التمهید فى علوم القرآن، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1/ 289. 12. کلبى، ابن جزّى، التّسهیل لعلوم التنزیل، 1/ 4. 13. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، المسائل السرویة، قم، کنگره شیخ مفید/79; مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 92/ 88 حدیث 27. 14. ابن سعد، الطبقات الکبرى، 2/ 101; اندلسى، ابن عبدالبر، الاستیعاب، 2/ 253. 15. سروى مازندرانى، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، 2/ 40; مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، 95/ 51. 16. همان. 17. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، 92/ 48; تفسیر قمى، 2451 ; مقدمه تفسیر برهان، 36; فیض کاشانى، محمد بن مرتضى، المحجّة البیضاء، 2/ 264; سیوطى، الاتقان، 1/ 57، الصراط المستقیم، 366; فیض کاشانى، وافى، 2/ 273 ، 274 ; زنجانى، تاریخ القرآن 44 ، 64; عسقلانى، ابن حجر، فتح البارى، 9/ 10; عینى، عمدة القارى، 20/ 16 و… 18. معتزلى حنفى، ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، 1/ 27. 19. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 92/ 88. 20. سروى مازندرانى، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، 2/ 40 ـ 41. 21. صدوق قمى، محمد بن على ابن بابویه، الاعتقادات،باب الاعتقاد فى مبلغ القرآن،93. 22. طبرسى، فضل بن حسن، الاحتجاج، 1/ 227; صفار قمى، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم،مکتبة آیة الله مرعشى نجفى/ 196; مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، 92/ 42 ـ 43. 23. شرف الدین عاملى، عبدالحسین، المراجعات، بیروت،تحقیق حسین الراضى، 411 و مؤلفو الشیعة فى صدر الاسلام، نجف، مطبعة النّعمان، 14. 24. قمى، تفسیر القمى، 2/ 451 ; مجلسى، بحارالانوار ،92/ 48. 25. عیاشى، محمد بن مسعود، تهران، دارالکتب ، 1/ 47 ; مجلسى ، بحارالانوار 92/ 55. 26. نعمانى، الغیبة، تهران، مکتبة الصدوق، 318 ، 319; شیخ مفید، المسائل السرویة/79و81 و الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد/365. 27. درباره برداشت تحریف از این گونه روایات سخنانى خواهیم آورد. 28. جلالى حسینى، محمد جواد، تدوین السنة الشریفة، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 52 ـ 61. 29. همان، 62 ـ 76. دراین کتاب درباره این دوکتاب على(ع) به تفصیل بررسى شده است. 30. طبرسى، فضل بن حسن، الاحتجاج، 155 ; مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 44/ 100. 31. شرف الدین عاملى، عبدالحسین، المراجعات، 411. 32. زرکشى، بدرالدین، البرهان فى علوم القرآن، بیروت، دارالمعرفة ، 1/ 242 ـ 243. 33. علامه سید جعفر مرتضى عاملى، این روایات را از مسند احمد، 2/ 173 و کنزالعمال 1/ 477 و اتقان، 1/ 108 و البرهان، 1/ 462 و معجم طبرانى و شعب الایمان بیهقى و مجمع الزوائد هیثمى و حلیة الاولیاء ابو نعیم اصفهانى و نوادر الاصول ومستدرک حاکم و صحیح مسلم 6/ 30 و صحیح بخارى 2/ 109 و موطأ مالک 2/ 5 ومنابع دیگر گردآورده اند. بنگرید به حقائق هامة حول القرآن الکریم، قم، مؤسسة النشر الاسلامى/ 82 ـ 86. 34. زرکشى، محمد بدرالدین، البرهان، 1/ 281، سیوطى، جلال الدین، الاتقان، 1/ 58 ، سجستانى، المصاحف، 11/ 14. 35. معرفة، محمد هادى، التمهید، 1/288. 36. برخى از ویژگیهاى یاد شده در این منابع دیده مى شود: شیخ مفید، اوائل المقالات/ 55 و المسائل السرویة / 79 ; آشتیانى ، محمد حسن ، بحرالفوائد، قم، مکتبه آیة الله نجفى مرعشى/ 99 ; خوئى، ابوالقاسم، البیان، 244 ; شرف الدین عاملى، عبدالحسین، المراجعات ، 411 ; معرفة، محمد هادى، التّمهید، 1/ 292 ; عاملى، جعفر مرتضى، حقائق هامّة حول القرآن الکریم، 160 ـ 161. 37. احمد امین، فجرالاسلام، بیروت، دارالکتاب العربى، 202. 38. معرفة ، محمد هادى، التمهید، 1/ 282 ـ 289. 39. زنجانى، ابوعبداللّه، تاریخ القرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 76. 40. یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ الیعقوبى، آلمان، چاپ بریل; بیروت، موسسه اعلمى، 2/22و23. 41. معرفت، محمد هادى، التمهید، 1/ 294 ـ 295 42. شهرستانى، محمد بن عبدالکریم، مفاتیح الاسرار، چاپ عکسى از نسخه خطى. 43. صغیر، محمد حسین على، تاریخ القرآن (مجموعه دراسات قرآنیة) ، قم، مکتب الاعلام الاسلامى/69. 44. خوئى، ابوالقاسم، البیان، بیروت، دارالزهراء، 1/ 239 ـ 252; بلاغى، محمد جواد، آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن/19. 45. فضل بن شاذان، الایضاح، تهران، دانشگاه تهران، 222 و 223. 46. خوئى، البیان/ 249ـ251. 47. سیوطى، جلال الدین، الاتقان، بیروت، دارالکتب، 1/ 135 48. تفسیر قمى، 2/ 451 ; مجلسى، بحارالانوار، 92/ 48; فیض کاشانى، الوافى، 5/ 274 ; بحرانى، هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، 1/ 15 ; متقى هندى، کنزالعمال، 2/ 373 ; صفار قمى، محمد بن حسن، بصائرالدرجات/ 193; کلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، 1/ 78. 49. حاکم نیشابورى، المستدرک، 2/ 228 ; سیوطى، الاتقان، 126 ـ 130. 50. زرکشى، البرهان، قاهره، 1/ 237 ، بیروت، دارالمعرفة، 1/ 331. 51. زرقانى، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان، بیروت، دارالکتب العلمیّة، 1/ 240. 52. ملاحویش آل غازى، عبدالقادر، بیان المعانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1/ 31. به نقل ازعلوم القرآن عند المفسرین، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1/ 360. 53. طباطبایى، محمد حسین، قرآن در اسلام، تهران، بنیاد قرآن/ 173 ـ 174. همچنین دراین باره بنگرید به: آصفى، على محمد، دراسات فى القرآن الکریم، نجف، مطبعة النعمان، 246 تا 249 ونیز : رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، انتشارات امیرکبیر، 211 ـ 212. 54. فیض کاشانى، محمدبن مرتضى، تفسیر صافى، 1/25. 55. ابن ندیم، الفهرست، 42 56. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، 2/ 461; فیض کاشانى، المحجّة البیضاء، 2/ 262 ; نیز: الوافى، 5/ 273 ; مجلسى، بحارالانوار، 92 / 54. 57. براى تفصیل بیشتر بنگرید به : تاریخ القرآن زنجانى و تاریخ قرآن مرحوم رامیار 373 ـ 379. 58. صفار قمى، بصائر الدرجات، 193 ; کلینى، الکافى، 2/ 462 ; طبرسى، الاحتجاج، 1/ 228; فیض کاشانى، المحجّة البیضاء، 2/ 263; مجلسى بحارالانوار، 92 /42 و 43 ; همدانى، رضا، مصباح الفقیه، 275 ; عاملى، جعفر مرتضى، حقائق هامة، 160. 59. مجلسى، بحارالانوار، 92 / 42. 60. کتاب سلیم بن قیس، 108 و 110 ; طبرسى، احتجاج، 81 ; فیض کاشانى، تفسیر صافى، 1/ 27 مقدمه ششم; مجلسى، بحارالانوار 92/ 43. 61. کتاب سلیم بن قیس، 110 ; مجلسى، بحارالانوار، 92/ 42. 62. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، 1/ 633. 63. صفار قمى، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، 193. 64. طباطبایى، محمد حسین، قرآن در اسلام، 165 و 166. 65. نورى، میرزا حسین، فصل الخطاب، چاپ سنگى، 120 ـ 134; معرفة، محمد هادى، صیانة القرآن، عن التحریف، قم، مؤسسة النّشر الاسلامى، 211 66. شیخ مفید، اوائل المقالات، 55 ; آشتیانى، محمد حسن، بحرالفوائد، 99. 67. فانى اصفهانى، على، آراء حول القرآن، بیروت، دارالهادى، 102. 68. خویى، ابوالقاسم، البیان، 223 ـ 225 . ونیز بنگرید به: الصغیر، محمد حسین على، تاریخ القرآن (مجموعه دراسات قرآنیة) 172. 69. شیخ صدوق، محمد بن على ابن بابویه، الاعتقادات، 93. 70. کلینى، محمد بن یعقوب ، روضة الکافى، 8/ 53 ; فیض کاشانى، تفسیر صافى، 1/34.
 

تبلیغات