آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

متن

براى تعبیر اصحاب ائمه(ع) از کتابهاى رجال و درایه, تعریف دقیق و روشنى به دست نمى آید و اهل رجال معیار و ملاک صحابه بودن را به صورت روشن و گویا بیان نکرده اند, ولى در جاى جاى سخنان رجال شناسان, نکته ها و اشاره هایى وجود دارد که مى تواند در ارائه تعریفى براى اصحاب ائمه کارآمد باشد; ازآن جمله شیخ طوسى عنوان صحابه ائمه را به کسانى اختصاص داده است که بدون واسطه از ائمه نقل حدیث داشته اند. او براساس این معیار, حتّى کسى چون اشعث بن قیس را از اصحاب على(ع)شمرده وافزوده است: (ثمّ صار خارجیاً ملعوناً) پس از صحابى بودن, به خوارج پیوست و گرفتار لعنت شد. مامقانى نیز پس از نقل نظر کسانى که ربیعة بن عبدالرّحمن (م:136) را از اصحاب ائمه دانسته اند, مى گوید: (مقصود از صحابه بودن وى, معاصر بودن او با ائمه است وگرنه جدایى او از ائمه و روش آنان آشکار است.) 1 با توجه به دیدگاه شیخ طوسى و علامه مامقانى, مى توان عنوان اصحاب ائمه(ع) را این گونه تعریف کرد: عنوان اصحاب ائمه(ع) به کسانى اطلاق مى شود که افزون بر درک حضور ومحضر علمى یک یا چند امام و نقل روایت از ایشان, راه و روش امامان(ع)را پذیرفته وبرآن استوار باشند. در صورتى که تعریف بالا را, متقن و برابر با واقع بدانیم (که هست) ناگزیر خواهیم بود که برخى تعریفهاى دیگر را نپذیریم, ازآن جمله تعریفى است که دایرة المعارف تشیع ارائه داده و نوشته است: (بنابرقول صحیح, افراد مسلمانى را مى گویند که یک ویا چند امام را ملاقات کرده و برآیین اسلام از دنیا رفته باشند). و سپس مى افزاید: (مقصود از اصحاب ائمه(ع) در اصطلاح رجال و سیره دو معنى است: 1. کسانى که محضر یک یا چند امام را درک نموده و دورانى را در خدمت ایشان بسربرده باشند هرچند که روایتى ازآن امام نقل نکرده باشند. 2. آنهایى که از امام حدیث شنیده و روایت کرده اند هرچند مدّت کوتاهى محضر امام را درک کرده باشند.) 2 تصویرى که دایرة المعارف تشیّع از اصحاب ائمه ترسیم کرده است, با این اشکال روبه رو است که شرط همفکرى وهم اندیشى با راه وروش ائمه را نادیده گرفته است و ناگزیر باید مخالفانى را که از ائمه نقل روایت کرده اند در شمار اصحاب ائمه دانست! درحالى که به یقین چنین نیست.
معروف ترین صحابه ائمه در فقه القرآن
عنوان اصحاب ائمه شامل گروه عظیمى از راویان, فقیهان و مفسران قرن اوّل, دوّم و سوّم مى شود که شمارى ازآنان درشمار اصحاب پیامبر(ص) و تابعان نیز بوده اند. این گروه از دانشیان حدیث و اصحاب ائمه, به دلیل حضور در دو فضاى متفاوت وناهمگون (فضاى حاکم بر صحابه و تابعانى که جدا از تعالیم ائمه به برداشت از آیات الاحکام روى آورده بودند و فضاى صحابه و تابعانى که از مکتب فقهى و تفسیرى معصومان بهره مى جستند) ومقایسه نزدیک وعینى این دوجریان بایکدیگر, آگاهى ژرف ترى نسبت به پیام ومرام معلّمان معصوم یافته وبه عنوان پرآوازه ترین افراد در حوزه تدریس و تفسیرقرآن و فتوا براساس آیات الاحکام, شناخته شده اند. این گونه است که کسانى که چون ابن عباس(م: 68) جابربن عبداللّه انصارى که از صحابه بوده اند وکسانى همچون طاووس بن کیسان یمانى(م: 106) زید بن اسلم(م: 136), محمّد بن مسلم زهرى(م: 124) میثم تمّار(م: 60) سعید بن جبیر(م: 95) سعید بن مسیب(م: 92یا95) سدّى(م: 127) عطیه بن سعید(م: 111) وجابربن یزید جعفى, که از اصحاب امام سجّاد یا امام باقر یا امام صادق (ع) یا چندتن ازآنان بوده و جزو تابعان نیز هستند, 3 از پایه گذاران بنام فقه قرآنى به شمار مى آیند و پس از عصر تابعان نیز اشخاصى چون سفیان بن عیینه (م: 196) از اصحاب امام صادق(ع),عبدالرزاق صنعانى(م: 211) 4 و مقاتل بن سلیمان(م: 150 هـ) از اصحاب صادقین(ع) در ردیف مشهورترین عالمان به قرآن بشمارند. 5 اهتمام ائمه(ع)به تبیین معارف قرآنى و ازآن جمله تفسیر و تثبیت آیات الاحکام, سبب شد تا درشمار پیشگامان تفسیر و تدوین آیات الاحکام, چهره اصحاب ایشان, نمایان وشاخص باشد وکسانى چون سعید بن جبیر, محمّد بن سائب کلبى(م:146) 8 , از اصحاب امام باقرو امام صادق (ع) 9 ومقاتل بن سلیمان 10 درآن میان حضور داشته است.
اصحاب ائمه و تفاوت خط مشیها
آنچه دراین مقطع نمى توان ازنظر دورداشت, تفاوت دیدگاهها و خط مشى اصحاب ائمه است. این تفاوت تا آن جا جدّى و سؤال انگیز است که در نتیجه آن, پایبندى برخى ازاصحاب به اصول مسلّم مذهب امامیه درهاله اى از ابهام فرورفته است! فقیه پاکباخته اى چون سعید بن جبیر, ازیک سو شهید راه اهل بیت است وازسوى دیگر آراى فقهى او به گونه اى است که مورد استناد عالمان اهل سنّت قرار گرفته است. این درحالى است که اگر آراى سعید بن جبیر با آراى امامیه تفاوت نمى داشت مورد توجه اهل سنّت قرار نمى گرفت. ازآن جمله درآیه: (ولاتنکحوا المشرکات حتّى یؤمنّ) بقره / 221 بازنان مشرک ازدواج نکنید مگر زمانى که ایمان آورند. علامه طبرسى پس ازنقل آراى مختلف, نظر سعید بن جبیر را آورده است که مى گوید: (آیه فقط شامل زنان کافر غیرکتابى مى شود وامّا ازدواج زنان اهل کتاب [مسیحى و یهودى] ممنوع نیست.) طبرسى در ادامه این سخن مى نویسد: (آیه برظهور و عمومش باقى است وشامل همه زنان غیرمسلمان مى شود, بنابراین ازدواج مسلمان با زن غیر مسلمان جایز نیست, چه کتابى باشد و چه غیرکتابى واین نظر, موافق مذهب شیعه است)11 این تنها موردى نیست که نظر سعید بن جبیر با نظر امامیه فرق دارد بلکه درآیه 222 بقره درمعناى(محیض) ونیز آیه 228 بقره در معناى (قروء) وآیه 173 بقره درمعناى (باغٍ) و (عادٍ) آراى ناهمگون با نظرامامیه را اظهار داشته است. درکوتاه سخن مى توان ادّعا کرد که شاید کمتر آیه اى ازآیات الاحکام را بتوان یافت که همه تابعان ازاصحاب ائمه, نظر واحد و همسانى درباره آن اظهار کرده باشند, بلکه درمیان آراى ایشان مى توان شاهد آرایى بود که مورد استقبال اهل سنّت قرار گرفته است. با سپرى شدن عصر تابعان, این روند با تغییر اساسى روبه رو مى شود, یعنى دراصحاب ائمه پس از عصر تابعان, کمتر چهره هایى دیده مى شوند که مورد پذیرش اهل سنّت قرار گرفته باشند و آراى ایشان مورد استناد عامّه واقع شده باشد. درمیان اصحاب ائمه, پس از عصر تابعان, چهره هاى انگشت شمارى چون صنعانى, سفیان بن عیینه و مقاتل بن سلیمان را مى توان یافت که على رغم پیوند آنان با ائمه, از سوى عامه نیز جزو مشاهیر علما شمرده شده اند. 12 شافعى مى گوید: در تفسیر قرآن همه ریزه خوار مقاتل بن سلیمان هستند وسفیان بن عیینه را نیز یکى از دونفرى مى داند که علم حجاز را حفظ بوده اند, 13 امّا بیشتر اصحاب ائمه که پس از تابعان به تفسیر قرآن ویا تفسیرآیات الاحکام دست یازیده اند در حقیقت راوى روایات تفسیرى ائمه(ع)بوده اند ونه اهل استنباط واجتهاد. واین تفاوت آشکارى است که میان خط مشى ودیدگاه اصحاب ائمه (تابعان و پس ازتابعان) دیده مى شود. اصل احتیاط در سیره این دسته از اصحاب, جاى اجتهاد و اظهار نظر شخصى را مى گیرد و برهمین اساس اگر در برابر سؤالى قرار مى گرفتند, بدون درنگ به ائمه مراجعه کرده و درحل مشکل فقهى قرآنى ازآنان مدد مى گرفتند. داود رقّى از اصحاب امام صادق(ع)است, زمانى که برخى از خوارج, از او درباره حلال و حرام چار پایان که درآیه 42 و 43 سوره انعام مطرح شده است, مى پرسند, او ازاظهار نظر شخصى سر باز مى زند و تنها به نظر امام تکیه مى کند. 14 ابوجعفر احول نیز ازاصحاب امام صادق(ع)است, زمانى که درباره تعدد همسران که درآیه 3 وآیه 129 سوره نساء مطرح است, مورد سؤال قرار مى گیرد, مى گوید من جوابى نداشتم, مدینه رفتم واز امام صادق(ع)پرسیدم که نسبت میان این دو آیه چیست. 1. (فانکحوا ماطاب لکم من النّساء مثنى و ثلاث ورباع فان خفتم ألاّ تعدلوا فواحدة) نساء / 3 پس ازدواج کنید بادو یا سه یا چهار تن از زنان پاک واگربیمناکید که عدالت را رعایت نکنید پس به یک همسر اکتفا کنید. 2. (ولن تستطیعوا أن تعدلوا بین النّساء) نساء / 129 هرگز نمى توانید میان زنان عدالت برقرار کنید. امام صادق درپاسخ فرمود: (امّا قوله:(فان خفتم الا تعدلوا… ) فانما عنى به النفقة وامّا قوله (ولن تستطیعوا أن تعدلوا بین النّساء فانّما عنى به المودّة فانّه لایقدر أحد أن یعدل بین امرأتین فى المودّة) 15 درآیه: (فان خفتم… ) مقصود[عدالت] نفقه است ودرآیه: (ولن تستطیعوا… ) مقصود محبّت است وکسى توان این را ندارد که در دوست داشتن دو زن عدالت را رعایت کند. افزون براین موارد که یاد شد, آثار به جاى مانده از اصحاب پسین ائمه(ع) مانند: تفسیر على بن ابراهیم قمى, تفسیر فرات کوفى و تفسیر استرابادى گواه این است که روش این گروه از اصحاب ائمه(ع)نقل روایات تفسیرى وارده از سوى ایشان بوده است; مثلاً على بن ابراهیم که زمان امام حسن عسکرى(ع)را درک کرده روایات تفسیرى ائمه را توسط پدرش ابراهیم بن هاشم از اصحاب امام رضا(ع)وابن ابى عمیر از اصحاب امام صادق(ع)نقل مى کند. دراین روایات از خود ابراهیم وابن أبى عمیر اظهار نظرى به چشم نمى خورد. 16 در تفاسیر یادشده, عمدتاً آیات الاحکام برابر نظر شیعه تفسیر شده است و شرح مختصرى که گویا ازخود على بن ابراهیم است, ذیل روایات آمده که آنها نیز برابر فقه شیعه است. ابن ابى عمیر (که بخشى از روایات تفسیر قمى را روایت کرده است) تأکید دارد که به دلایلى فقط روایات خاصّه را نقل مى کند 17 و ذهبى ادعا دارد که تفسیر استرابادى معروف به تفسیر امام حسن عسکرى(ع) در زمینه هاى فقهى از فقه شیعه پیروى مى کند. 18
راز تفاوتها و تمایز خط مشیها
دراین جا باید دو موضوع را ازهم جدا کرد و به طور مجزّا مورد بررسى قرار داد. 1. چرا صحابه تابعى ائمه مورد توجه و اعتماد اهل سنّت قرار داشته اند, ولى در دوره هاى پس از ایشان چنین ارتباط و اتکایى دیده نمى شود؟ 2. چرا از برخى اصحاب ائمه فتاوایى نقل شده است که با اصول و ملاکهاى امامیه سازگار نیست؟ در زمینه پرسش نخست باید گفت: اوّلاً, آن گروه که از تابعان در شمار اصحاب ائمه بوده اند به دلیل بهره ورى ازسنّت پیامبر(ص) و درس آموزى از مکتب اهل بیت به چنان غنا و رشدى رسیده بودند که حذف شخصیّت علمى آنان از نظام فقه و معارف اسلامى میّسر نبود. ثانیاً, به خاطر پراکندگى سنّت پیامبر و مدوّن نبودن بسیارى ازآن و دورماندگى برخى عالمان از مکتب اهل بیت که مفسّر و مبیّن سنّت بودند, هرکس درصدد شناخت فقه و تفسیر بود ناگزیر به این شخصیّتهاى علمى شناخته شده مراجعه داشت وازایشان کسب دانش و نقل حدیث مى کرد. ثالثاً, در دوره تابعان, هنوز مرزبندى جدّى و تمایز یافته اى میان اصول شیعه وباورهاى اهل سنّت درزمینه مسائل فقهى صورت نگرفته بود و خطوط سیاسى در قلمرو مباحث اعتقادى وعملى, نفوذ گسترده اى نیافته بود وبه این دلیل, آنان که در صدد شناخت معارف دینى بودند از اصحاب دانشمند ائمه نقل حدیث و کسب علم مى کردند. در دوره هاى بعد همه این شرایط تفاوت یافت و در برابر اصحاب ائمه و اندیشه امامیه صف بندیها صورت پذیرفت و مانع ازآن شد که عالمان اهل سنّت همچون گذشته به آراى اصحاب ائمه رو کنند واز ایشان نقل حدیث کنند. احمد بن حنبل مى گوید: (سعید بن جبیر به دست حجّاج به شهادت رسید, درحالى که کسى در روى زمین وجود نداشت, مگر این که به دانش سعید نیازمند بود.) 19 قتاده اظهار داشته است: (کسى را دانشمندتر از سعیدبن مسیّب نمى شناسد.) 20 على بن مداینى مى گوید: (میان تابعان, دانشمندتر و ارجمندتر از سعید بن مسیّب سراغ ندارم و او بود که جایزه فرمانروایان را نمى پذیرفت.) 21 لیث بن سعد مى گوید: (دانشمندى جامع تر از زهرى ندیده ام.) 22 ذهبى اعتراف مى کند: (شمار زیادى از تابعین و تابعین آنان که لباس دیانت, تقوا و صداقت را به تن داشتند, تشیّع را پذیرفتند, بنابراین اگر حدیث آنان(شیعیان) پذیرفته نشود, قسمت عمده اى ازآثار پیامبر(ص)ازبین مى رود.) 23 رشد علمى اصحاب تابعى ائمه از یک سو و نیازمندى و تهیدستى عالمان اهل سنّت درآغاز, از سوى دیگر به تابعان از اصحاب ائمه جایگاهى داده بود که دیگران ناگزیر بودند از ایشان کسب دانش کنند.
دلیلهاى صدور فتاواى ناهمسو, از سوى اصحاب ائمه(ع)
این که چرا از اصحاب ائمه, روایات ناهمسو و گاه نامتجانس با آراى امامیه نقل شده است, دلیلهایى دارد که مى توان ازآن جمله به موارد ذیل اشاره کرد.
1. تنگناهاى سیاسى و فتاواى تقیه اى
جامعه اسلامى, هراندازه که از عصر پیامبر فاصله مى گرفت, گرفتار تنگناهاى شدیدتر و اختناقهاى سنگین تر مى شد و بیش از دیگران, ائمه و اصحاب ایشان تحت فشارهاى سیاسى قرار گرفته و به حبس و قتل و شکنجه تهدید مى شدند. این زمینه ها کار علمى فقها و مفسران پیرو مکتب اهل بیت(ع)را با مشکل جدى روبه رو مى ساخت, اصحاب ائمه (ع) دراین دوره ها نیز به عنوان عالمان و فقیهان, مورد سؤال توده مردم قرار داشتند, ولى نمى توانستند آراى شیعه را بى پرده وبراى همگان نقل کنند, ازاین رو به تقیّه تمسّک مى جستند. در روایتى از امام باقر(ع)نقل شده است: (امّا یحیى بن طویل… طلبه الحجّاج فقال تلعن اباتراب و امر بقطع یدیه و رجلیه و قتله و امّا سعید بن المسیب فنجا عن الحجّاج و غیره و ذلک انّه کان یفتى بقول العامة… فنجا و اما ابوخالد الکابلى فهرب الى مکّة و اخفى نفسه فنجا… ) 23 … یحیى بن طویل, یکى از اصحاب امام سجاد (ع), را حجاج فراخوانده واز وى خواست که علیّ(ع)را لعن کند و دستور داد که دستها و پاهایش را قطع کرده و وى را به قتل رسانند و امّا سعید بن مسیّب به دلیل این که طبق نظر عامه فتوا مى داد, از دست حجاج و غیر او جان سالم بدر برد وامّا ابوخالد کابلى به سوى مکه گریخت وبا زندگى مخفیانه, جانش را حفظ کرد. معاذ بن مسلم نحوى, از اصحاب امام باقر وامام صادق(ع), نقل مى کند (امام صادق به من فرمود: به من گزارش رسیده که در مسجد مى نشینى و براى مردم فتوا مى دهى؟ عرض کردم که قصد داشتم دراین مورد از شما کسب تکلیف کنم! من در مسجد مى نشینم و کسى مى آید و از من سؤال مى کند, اگر بدانم که او از مخالفان شماست, به گونه اى که آنان عمل مى کنند به وى پاسخ مى دهم واگر بدانم که از دوستان شماست نظر شما رابراى او باز مى گویم, و چنانچه آن مرد را نشناسم, مى گویم: از برخى این گونه نقل شده است و از برخى دیگر این گونه و نظر شما را در بین گفته ها مى گنجانم. حضرت فرمود: (اصنع کذا فانّى کذا أصنع) همین شیوه را پیشه ساز که من نیز این گونه عمل مى کنم.)24 رهیافت این گونه آثار تقیه اى در روایات اصحاب ائمه, سبب شده است که برخى از نقلهاى آنان ناهماهنگ با اصول فقهى امامیّه شناخته شود.
2. ناآگاهى به مکتب فقهى ائمه(ع)
ییکى دیگر از دلایل وجود آراى متفاوت در میان اصحاب ائمه این است که چه بسا برخى از ایشان به دلیلهاى گوناگون, هنوز آگاهى کامل به همه دیدگاههاى ائمه پیدا نکرده بودند. دلیل این ناآگاهى در دوره هاى گوناگون, فرق مى کند, زیرا اگر موضوع یادشده در دوره تابعان مورد بررسى قرار گیرد, مى تواند دلیل ناآگاهى صحابه این باشد که بسیارى از سنّتها و آراى فقهى ائمه به تدریج مى بایست بیان شود وهمه آن مواضع و آراء براى تابعان, هنوز مبیّن نبوده است واگر موضوع را نسبت به دوره هاى بعد از عصر تابعان مورد توجه قرار دهیم, دلیل ناآگاهى برخى اصحاب از رأى و نظر ائمه (ع) وجود تنگناهاى سیاسى علیه شیعه و جداماندن اصحاب ائمه (ع)از ایشان و عدم امکان دسترسى عالمان شیعى به ائمه خویش در موارد بسیار بوده است. 25
3. نسبتهاى نادرست به اصحاب ائمه(ع)
درپاره اى از موارد امکان داشته است که به دلیل شهرت ونیک نامى صحابه تابعى, دروغ پردازان و سازندگان احادیث تقلّبى, آراى خود را به کسانى چون سعید بن مسیّب و سدّى نسبت داده باشند. 26 خصوصاً با توجه به این که کتابت ممنوع بوده وکسى از ناقلان حدیث, مدرک نوشتارى نمى طلبیده است.
4. اشتباه روایتگر یا شنونده
حفظ و نقل نظریات عامه و خاصّه توسط پیشینیان از اصحاب ائمه, بویژه در شرایطى که نقل و دریافت احادیث, سینه به سینه صورت گرفته و نوشتن و نگارش آن جرم به حساب مى آمده است, زمینه این گونه اشتباه ها را فراهم مى آورده است که یا راوى حدیث گرفتار اشتباه در نقل شود ونظر غیر امامى را به امامى نسبت دهد ویا شنونده چنین خطایى را مرتکب گردد. شاذان بن خلیل نیشابورى از ابن ابى عمیر که هیچ گاه روایات اهل سنّت را باز نمى گفت, پرسید: با این که مشایخ اهل سنّت را درک کرده اى, چرا از آنان چیزى نشنیده اى ودریافت نکرده اى؟ ابن ابى عمیر پاسخ مى دهد: (من ازآنان روایت شنیده ام ولى از آن جا که مى بینم بسیارى از اصحاب ما روایات اهل سنّت و امامیه را با هم دریافت کرده اند ودربازشناسى آنها گرفتار اشتباه شده اند, نخواستم که من نیز به چنان مشکلى گرفتار آیم و از همین رو تصمیم گرفتم, جز آراى شیعه و ائمه(ع)چیزى را نقل نکنم.) 27 از مجموع آنچه آوردیم, این نکته آشکار گردید که اگر در مواردى آراى اصحاب ائمه با اصول و ملاکها وآراى امامیه, تفاوت دارد, این دلیل جدایى آنان از مکتب اهل بیت نیست و شخصیّت شیعى آنان را نباید مخدوش سازد و در هاله ابهام فروبرد, بلکه این ناهماهنگى دلیل دیگرى دارد که به برخى ازآنها اشارت رفت.
آراى همسو و هماهنگ
بهترین دلیل پایدارى اصحاب ائمه در همه ادوار, براصول ومبانى فقهى شیعه و سر برنتافتن آگاهانه ومغرضانه آنان از فقه اهل بیت این است که بسیارى ازآراى فقهى آنان همسو و هماهنگ با فقه شیعه است واگر نبود دلبستگى و اعتقاد آنان به مکتب اهل بیت(ع) درآن همه مسائل, راه ایشان را نمى پیمودند ونظر به گونه دیگر ابراز مى داشتند. مواردى که آراى اصحاب ائمه(ع) بویژه در دوره تابعان, همسو بانظر شیعه بوده, فراوان است ویادکرد همه آنها از مجال این نوشته بیرون, ولى به یادآورى مواردى اکتفا مى کنیم. 1. سعید بن مسیب درآیه: (یاایّها النّبى اذا طلقتم النساء فطلقوهنّ لعدّتهنّ) (طلاق/ 1), ازآیه برداشتى دارد که هماهنگ نظر امامیه است. 28 2. درآیه: (والذین یرمون المحصنات… ) (نور /4) عالمانى چون زهرى, مسروق, عطاءبن ابى رباح, طاووس, سعید بن جبیر وشعبى همان نظر را اظهار داشته اند که امام صادق وامام باقر(ع)اظهار کرده اند. 29 3. طبرسى در ذیل آیه: (انّما جزاؤا الّذین یحاربون اللّه ورسوله… ) (مائده /33) مى نویسد: (ابن عبّاس, سعید بن جبیر, قتاده, سدّى و ربیع, درزمینه آیه و فهم آن بیانى دارند که برابر نظر امام باقر وامام صادق(ع) است.) 30 یادآور مى شود قتادة بن دعامه سدوسى را از شیعیان على(ع)شمرده اند. 31
اصحاب غیر تابعى ائمه و آیات الاحکام
نمى توان انکار کرد که پس از صحابه تابعى, برداشتهاى فقهى اصحاب ائمه (ع) ازآیات تشریع رو به کاهش نهاد و در برابر آن رجوع به ائمه و سؤال ازایشان در اولویت قرار گرفت برهمین اساس در کتابهاى تفسیر شیعه وسنّى ازآن دسته از اصحاب ائمه که مفسر قرآن شناخته شده اند, مانند: ابان بن تغلب, سکونى وابوحمزه ثمالى و… نظر و فتوایى دیده نمى شود وکسى ازآنها استنباط فقهى -قرآنى روایت نکرده است. وآنچه به چشم مى خورد روایات تفسیرى ائمه است که نقل کرده اند. علّت این خط مشى را مى توان در موارد ذیل خلاصه کرد که پیش از این نیز به برخى ازآنها اشاره شد: 1. گسترش یافتن دامنه موضوعها و مسائل مستحدثه و نوپیدا. 2. فراهم نیامدن زمینه گسترده براى آموزش مبانى استنباط به اصحاب. 3. تنگناهاى سیاسى و پراکندگى اصحاب ائمه از اطراف ایشان و درنهایت عدم تضلّع آنان بر شیوه اجتهاد واستنباط. 4. پیدایش شیوه هاى نادرست استنباط وگرم شدن بازار استحسان و قیاس و هشدار ائمه به اصحاب جهت فرونیفتادن آنان در گرداب تفسیر به رأى. 5. درهم آمیختگى ملیّتها و فرهنگهاى گوناگون و راهیابى سلیقه ها درفهم دین که خود مى توانست به انحراف کشیده شود. اگر همه این زمینه ها را در نظر بگیریم و هشدارهاى روشن ائمه را نیز مورد توجه قرار دهیم, به آسانى درمى یابیم که چرا پس از عصر تابعان, اصحاب ائمه تا بدین پایه از اظهار نظر دورى جسته و به نقل احادیث ائمه بسنده کرده اند. دراین میان روایات هشداردهنده را مى توان مهم ترین عامل به شمار آورد. برخى از این روایات از قرار زیر است: 1. معلى بن خنیس مى گوید: امام صادق(ع) فرمود: ( ما من امر یختلف فیه اثنان الاّ و له اصل فى کتاب اللّه ولکن لاتبلغه عقول الرّجال) 32 موضوعى نیست که مورد اختلاف دونفر قرار گیرد, مگر این که براى آن در کتاب خدا اصلى وجود دارد, امّا عقل مردم بدان راه نمى یابد. 2. ابى جارود از امام باقر(ع)نقل کرده است : (اذا حدّثتکم بشئ فاسألونى عن کتاب اللّه, ثمّ قال فى حدیثه: (انّ اللّه نهى عن القیل والقال و فساد المال و کثرة السّؤال ,فقالوا: وأین هذا من کتاب اللّه؟ قال: انّ اللّه عزّوجلّ یقول فى کتابه: (لاخیر فى کثیر من نجواهم)(نساء/114) وقال: (لاتؤتوا السّفهاء اموالکم) (نساء /5) , و قال: (لاتسألوا عن أشیاء إن تبد لکم تسؤکم) (مائده/101).) 33 هرگاه مطلبى را براى شما گفتم, دلیل قرآنى آن را از من بپرسید. سپس فرمود: خداوند از بگو ومگو, به هدر دادن دارایى و پرسش زیادى نهى کرده است. اصحاب پرسیدند: اى فرزند رسول خدا این سخن در کجاى قرآن آمده است؟ امام باقر(ع) فرمود: خداوند در قرآن مى گوید: در بسیارى از نجواهاى آنان خیرى نیست. ومى فرماید: اموال خود را به دست سفیهان نسپارید و فرموده است: از چیزهایى نپرسید که اگر براى شما آشکار گردد, مایه ناراحتى شما مى شود. 3. عبدالاعلى مى گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم دراثر افتادن به زمین, ناخنم قطع شده وبرآن پارچه اى بسته ام براى وضو چه کنم؟ امام فرمود: (یعرف هذا و اشباهه من کتاب اللّه عزّوجلّ قال اللّه(ماجعل علیکم فى الدّین من حرج) (حج/78) فامسح علیه.) 34 [حکم] این مورد و مانند آن, از کتاب خداوند فهمیده مى شود وخداوند مى فرماید: خداوند در مسایل دین, حکم سنگین و طاقت فرسا برشما واجب نساخته است پس برهمان پارچه مسح کن. 4. حسن بن جهم مى گوید: امام رضا(ع) به من فرمود: (اى ابا محمد نظر تو درباره ازدواج مرد مسلمان با زن مسیحى چیست, با این که زنى مسلمان داشته است؟ عرض کردم درمحضر شما نظر من چه ارزشى دارد! فرمود: اگر نظرت را بگویى, رأى مرا خواهى فهمید! عرض کردم ازدواج مرد مسلمان با زن مسیحى جایز نیست, چه این که زن قبلى وى مسلمان باشد یا غیر مسلمان. امام فرمود: چرا جایز نیست؟ گفتم: به دلیل آیه (ولاتنکحوا المشرکات حتّى یؤمنّ) (بقره /221) امام(ع) فرمود: درباره این آیه چه مى گویى؟ (واحلّ لکم… والمحصنات من الّذین اوتوا الکتاب من قبلکم) (مائده/5) گفتم آیه (لاتنکحوا المشرکات… ) این آیه را نسخ کرده است. امام تبسّمى کرد و دیگر سخنى نفرمود.) روایاتى ازاین قبیل تأکید براین دارد, که با وجود جامع بودن قرآن و قدرت پاسخ گویى آن به پرسشهاى مختلف فقهى, این واقعیت را نیز نباید از نظر دور داشت که دستیابى بر مراد واقعى خداوند کارساده اى نیست وهرکسى توان برداشت و استنباط مستقیم احکام را از آیات قرآن ندارد, بلکه باید روش استنباط و مبانى و ملاکهاى آن را در مکتب(اهل ذکر) فراگرفت 36 اصحاب نیز پس از فراگیرى رهنمودهاى ائمه (ع) درفهم آیات الاحکام, از شیوه آنان الگو گرفته وبا رعایت احتیاط به بیان فقه و تفسیر آیات الاحکام پرداختند. برهمین اساس مى بینیم که برداشت ابن حیّان ازآیه 78 سوره حج, همان چیزى است که امام صادق(ع)بدان تصریح کرده است. ابن حیّان در توضیح آیه مى گوید: ( دردین تکلیف واجبى وجود ندارد, مگراین که اجازه ترک آن درموقع اضطرار داده شده است واین گشایش و رحمت الهى است براى مؤمنان در دنیا.) طبیعى است که تأمین نظر ائمه ورعایت رهنمودها و نقطه نظرهاى معصومین(ع) از سرعت کار اجتهاد براساس آیات قرآن مى کاهد وظرافت و دشوارى کار ونیز لزوم احاطه براصول کلى مذهب, اسباب نزول, روایات نبوی… ,شهامت و جرأت اجتهاد براساس قرآن را از بسیارى مى زداید ودرنتیجه صاحب نظران حوزه فقه قرآنى کاهش مى یابند. این چنین است که شیوه رایج در فقه قرآنى, از زمان امام باقر(ع) و پس از آن تا فرارسیدن عصر غیبت, شیوه روایت و نقل سخنان ائمه (ع) بوده است. واصحاب, حتّى معنى ومفهوم واژه ها و کلمات را نیز از امام مى پرسیده اند وآن را براى دیگران نقل مى کرده اند.
روش استنباطى اصحاب ائمه(ع)
درکنار شیوه نقلى, بنیاد اجتهاد راستین واستنباط صحیح از آیات قرآن نیز در عصر حضور ائمه(ع) پى ریزى شد وبراساس رهنمود و توصیه و تشویق خود ائمه(ع)برخى از اصحاب کارآزموده, وارد میدان تفقّه درآیات الاحکام شدند و به تفریع و برابرسازى اصول بر موارد جزئى پرداختند. تأکید بر نقل حدیث و پرهیز از استنباط فردى, رهنمودهاى مقطعى و مصلحتى بود, درحالى که تشویق به اجتهاد و استنباط و استفاده از عقل و نقل, اصلى کلّى در مکتب امامیه شناخته مى شود. امام صادق(ع) فرمود: (انّما علینا أن نلقى الیکم الاصول وعلیکم أن تفرّعوا) 38 برماست که اصول[قواعد کلیّ] را دراختیار شما قرار دهیم و شما فروع را ازآنها به دست آورید. امام رضا(ع) فرمود: (علینا القاء الاصول وعلیکم التفریع) 39 برما بیان اصول است وبرشماست که موارد جزئى را به دست آورید. درمیان صحابه غیرتابعى, فضل بن شاذان ازاصحاب امام رضا, امام جواد, امام على النقى وامام حسن عسکرى(ع), یونس بن عبدالرّحمان از اصحاب امام کاظم وامام رضا(ع)… زرارة بن أعین از اصحاب امام باقر, امام صادق و امام کاظم(ع)درشمار طلایه داران فقه اجتهادى به حساب مى آیند و آنان با استفاده از مبانى اصولى, به بیان احکام فقهى مى پرداخته اند که نمونه هایى از فتاواى متکى بر استنباط آنان در فروع کافى یاد شده است. 49 برخى ازآنان در فقه قرآنى نیز توان بالایى داشته و باشیوه اى خاص به استنباط ازآیات مى پرداخته اند.
شیوه بهره ورى اصحاب ائمه(ع) از آیات الاحکام
در یک نگاه مى توان گفت که اصحاب ائمه (تابعان و غیرتابعان ) دربرداشت ازآیات الاحکام با وجود نقاط مشترک, هریک روشى ویژه داشته اند. دراستفاده ازسیاق آیات, ظواهر قرآن, روایات نبوى, اسباب نزول, قواعد اصولى و ناسخ و منسوخ, براى فهم و استنباط ازآیات الاحکام همه با هم اشتراک نظر دارند, ولى میان اصحاب غیر تابعى و تابعى درنحوه استنباط تمایزهایى وجود دارد که به برخى ازآنها مى پردازیم.
1. پرهیز از استناد به سخن صحابه و تابعان
درآراى تابعان, استناد به سخن صحابه و یا تابعان دیگر دیده مى شود, درحالى که آن گروه از اصحاب ائمه(ع) که غیرتابعى شناخته مى شوند, درآراى خود به سخنان صحابه و تابعان استناد نجسته اند واین مى تواند به دلیل آن باشد که اجتهاد صحابه وتابعان را فاقد شرایط حجیّت مى دانسته اند. فضل بن شاذان در مقام بیان ویژگیهاى فقه اهل سنّت مى گوید: (اهل سنّت مى گویند: خداوند همه احکام مورد نیاز انسانها را… در اختیار پیامبر(ص)قرار نداده است وآن حضرت هم احکام مورد نیاز را نمى دانسته ویا بیان نکرده است. از این رو, صحابه و تابعان پس از پیامبر(ص)با رأى خود احکام مورد نیاز را استنباط کرده وآن را سنت نامیده اند ومردم را به عمل بدانها و پرهیز از عمل به غیرآنها واداشته اند در صورتى که بین آراى آنان اختلاف وجود دارد.) 41
2. استناد به سخنان ائمه(ع)
استناد به سخنان ائمه(ع)یکى دیگر از ویژگیهاى غیرتابعان درفهم آیات الاحکام است; چه این که آنان پیش ازهرچیز, نظر امامان معصوم را در تفسیر و تبیین مراد وحى معتبر دانسته اند و پیش ازهرچیز روایات را مورد توجه و بررسى قرار مى داده اند. این روایات در کتابهاى حدیث و تفسیر, بویژه تفسیر هاى قمى, عیاشى وبرهان وغیره دیده مى شوند, درحالى که این روایات در سخنان سعید بن جبیر, سدّى و زید بن اسلم دیده نمى شود.
3. تصریح به قواعد اصولى
در اجتهاد صحابه غیرتابعى ازآیات الاحکام به قواعد اصولى تصریح شده است, درحالى که تابعان به آن مبانى اصولى اشاره اى ندارند. مقاتل بن حیّان درآیه 78 سوره حجّ به کلیّت وعموم قاعده اضطرار و عسر و حرج تصریح دارد. وفضل بن شاذان نیز درزمینه دلالت امرالهى, برنهى از ضدّ, تأکید مى ورزد ودر لابه لاى مباحث فقهى یادآورى مى شود: (امر خداوند به چیزى, نهى از خلاف آن چیز نیز هست.)
4. نقد اجتهاد عامّه درآیات الاحکام
چنانکه یادشد, در فتاواى تابعان, همخوانى فراوانى با آراى اهل سنّت وجود دارد که گاه چهره شیعى تابعان را زیر سؤال برده است, ولى در فتاواى فقهى آن دسته از اصحاب ائمه(ع) که غیرتابعى بوده اند, به طور دقیق نقطه مقابل آن دیده مى شود; یعنى تا حدّ ممکن در برابر آراى فقهى عامّه از خود موضع نشان داده اند. چنانکه فضل بن شاذان در نقد آراى اهل سنّت مى نویسد: 1. اگر گفته شود که [درباب ارث]چرا با وجود یک دختر به یک خواهر نصف ارث را مى دهید؟ ممکن است در جواب بگویید: به جهت این که خداوند در کتابش مى فرماید: ( …وله اخت فلها نصف ماترک) اگر میّت, خواهر داشته باشد نصف اموال را به ارث مى برد, ولى ما به شما مى گوییم: قسمت اوّل آیه را هم بخوانید که خداوند مى فرماید: (یستفتونک قل اللّه یفتیکم فى الکلالة إن امرؤ هلک لیس له ولد و له أخت فلها نصف ماترک) نساء /176 اگر مردى از دنیا برود که فرزند نداشته باشد وتنها خواهرى داشته باشد نصف اموالى را که به جا گذاشته, از او ارث مى برد. دختر, فرزند انسان است وبا وجود فرزند, به خواهر ارث نمى رسد و شما هم این را مى پذیرید, ولى مى گویید سنت صحابه براین قرار دارد که با وجود دختر, نصف ارث به خواهر تعلّق مى گیرد. ما در پاسخ مى گوییم که سنّت صحابه برخلاف سخن خداوند است. 42 2. فضل بن شاذان در ردّ سخن ابوعبید, سخنى استدلالى و دقیق دارد; چه این که ابوعبید,معتقد بود که هرچند خداوند طلاق را در طهر وپاکى قرار داده, ولى به ما خبر نداده است که اگر طلاق در غیر طهر واقع شد, صحیح نیست, فضل بن شاذان در پاسخ وى مى گوید: (هرگاه خداوند به چیزى فرمان داد, لازمه فرمان الهى, نهى از انجام خلاف آن است; چه این که مى بینم خداوند ازدواج مرد با چهارزن را تجویز کرده است ولازمه آن بطلان ازدواج پنجم است. کعبه را قبله قرار داده است و لازمه آن بطلان نمازى است که به سمت قبله گزارده نشده است …) 43
سه سخن درپایان
1. از مجموع آنچه آوردیم این نتیجه حاصل مى شود که اصحاب امامیه, على رغم تنگناهاى سیاسى و اجتماعى درمیدان فقاهت و مباحث کلامى, با تکیه به معارف قرآنى و تعالیم اهل بیت, از منطقى استوار و برتر برخوردار بوده اند وهمواره قرآن را ملاک شناخت حقّ و باطل مى دانسته اند. این درحالى است که اهل سنّت با شعار قرآن گرایى, گرفتار دیدگاههاى معارض با قرآن بوده اند, چنانکه در مسأله ارث خواهر با وجود فرزند دختر و دلالت امر به شئ برنهى از خلاف آن و… نمونه هاى آن ارائه شد. 2. درخور درنگ است که در آراء و دیدگاههاى صحابى غیرتابعى و در توضیح ایشان براى آیات الاحکام, روایات نبوى, احادیث اهل بیت, اسباب نزول, ناسخ و منسوخ ولغت مورد استفاده و استناد قرار گرفته است, ولى هرگز فتاوى اصحاب و یا تابعان مورد استناد واقع نشده است ودراین نکته, نشانه هاى بى اعتبارى آراى صحابه تابعى در نگاه صحابه غیرتابعى مشهود و درخور درنگ است. 3. کسانى چون نویسنده (ادب المرتضى) براین باورند که فقهاى شیعه, پیش از غیبت کبرى حقّ اجتهاد و یا نیازبه اجتهاد نداشته اند و تنها به نقل حدیث ائمه پرداخته اند, ولى این قضاوت با شواهد موجود سازگار نیست, چه این که نمونه هاى ارائه شده, حکایت از استدلالهاى عقلى ونقلى دارد و نشان مى دهد که عالمانى چون سعید بن جبیر وابن شاذان, براساس تفقه و به کارگیرى صحیح ابزار و منابع استنباط (ازآن جمله احادیث اهل بیت(ع)) به استخراج احکام فقهى قرآن مى پرداخته اند.
پی نوشت ها
________________________________________
1. شیخ طوسى, محمّد بن حسن, رجال الطوسى, مکتبة الحیدریة, نجف 35; مامقانى, محمّدحسن, تنقیح المقال فى اسماء الرّجال, 1/ 428. 2. گروه مؤلفان, دائرة المعارف تشیّع, سازمان دائرة المعارف تشیّع, تهران , 1368, 2/258. 3. مامقانى, محمّدحسن, تنقیح المقال, 3/186. 4. ذهبى در تذکرة الحفّاظ, صنعانى را از دوستان على(ع)مى شمارد. ر.ک: تذکرة الحفاظ, 1/364 5. شیخ طوسى, محمّدبن حسن, رجال الطوسى/312و313, جهت توضیح بیشتر در زمینه آنکه افراد یاد شده از اصحاب ائمه(ع) بوده اند به بابهاى مختلف رجال طوسى ومامقانى مراجعه کنید. همچنین برخى از آنان در شمار تابعین نیز شمرده شده اند که به تفصیل بیشتر آن در شماره پیشین این فصلنامه آمده است. 6. احمد عمرابوحجر, التفسیر العلمى للقرآن فى المیزان, دارقتیبة , بیروت/46. 7. رشید رضا, محمّد, مقدّمة تفسیر مجمع البیان, طهران, ناصرخسرو, 1/7. 8. ابن ندیم, محمّد, الفهرست, فن سوّم; 9.تهرانى, آغابزرگ, الذریعة الى تصانیف الشیعة, تهران,دار الکتب الاسلامیة 4 /325 10. داوودى, محمّد بن على بن احمد, طبقات المفسرین, دارالکتب العلمیّة, بیروت, 2/331; تهرانى, آغابزرگ , الذریعة الى تصانیف الشیعة, 4/315 11. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, دارالمعرفة, بیروت, 1ـ2/560 12. احمد عمرابوحجر, التّفسیر العلمى للقرآن فى المیزان, 46. 13. داودى, محمّد بن على بن احمد, طبقات المفسرین, 2/331 و 1/187 14. بحرانى, سیدهاشم, البرهان فى تفسیر القرآن, قم, اسماعیلیان , 1/558 15. قمى, على بن ابراهیم, تفسیر القمى, قم, مکتبة الهدى, 1/155 16. موسوى جزائرى, سیّد طیّب, مقدمه تفسیر قمى, 1/11 17. همان. 18. ذهبى, محمّدحسین, التفسیر و المفسرون, داراحیاء التراث العربى, بیروت, 2/97 19. ابن خلکان, وفیات الاعیان , بیروت, 2/374 20. خضرى بک, محمّد, تاریخ التشریع الاسلامى, مکتبة التجاریة الکبرى, بیروت, /113 21. همان. 22. همان /115. 23. طوسى, محمّدبن حسن, اختیار معرفة الرّجال(رجال کشى), مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث, قم, 1/338 24. همان, 2/523. 25. مامقانى, محمّدحسن, تنقیح المقال, 2/32. 26. همان, 2/34. 27. موسوى جزائرى, طیب, مقدّمة تفسیر قمى, 1/11. 28. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 9ـ10/456. 29. همان, 7ـ8/199. 30. همان, 3ـ4/292. 31. ذهبى, محمّدحسین, التفسیر والمفسرون, 1/135. 32. فیض کاشانى, محمّدبن مرتضى, تفسیر الصافى, مؤسسة الاعلمى, بیروت, 1/10 33. کلینى, محمّدبن یعقوب, فروع الکافى, دارالکتب الاسلامیة, تهران, 5/300. 34. حرّعاملى, محمّدبن حسن, وسائل الشیعه, مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث, قم, 1/464. 35. بحرانى, سیّدهاشم, البرهان,1/449. 36. براى آگاهى بیشتر دراین زمینه ر.ک: وسائل الشیعة , 18/129 37. سیوطى, جلال الدین, الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور, بیروت, دارالفکر, 6/80 38. حرّعاملى, محمّدبن حسن, وسائل الشیعه, داراحیاء التراث العربى, بیروت, 18/41 حدیث 52. 39. همان, حدیث 51. 40. کلینى, محمّدبن یعقوب, فروع الکافى, دارالکتب الاسلامیة 7/88, 95, 97, 100, 101, 115, 116 ,121, 125, 148. 41. فضل بن شاذان, الایضاح, تهران, انتشارات دانشگاه تهران/4. 42. همان / 315. 43. کلینى, محمّدبن یعقوب, فروع الکافى, 7/92 و94. 44. محمّد عبدالحسن, مصادر الاستنباط بین الاصولیین و الاخباریین, قم, دفتر تبلیغات اسلامى/37 به نقل از محى الدین عبدالرزاق, ادب المرتضى /75.
 

تبلیغات