روش شناسى آیات الاحکام در تفسیر اهل بیت(ع) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
امامان معصوم(ع) توجهى خاص به بیان احکام الهى داشته اند, فراوانى روایات رسیده ازآن بزرگواران گواه این مدّعاست. از سوى دیگر آن بزرگواران عنایت ویژه بر مرجعیت قرآن ولزوم استفاده ازآن داشته اند. نتیجه طبیعى این دو آن است که (آیات الاحکام) مورد توجه ویژه اهل بیت(ع) قرار بگیرد. فتوا دادن ازنظر امامان اهل بیت(ع)کارى است بس خطیر واگر پاى استنباط از قرآن به میان آید, این حساسیت دوچندان خواهد شد, زیرا براى شناخت قرآن افزون بر آشنایى با زبان عرب, شناخت سبک ویژه بیانى قرآن نیز ضرورت دارد. آشنایى کلى با جهان بینى قرآنى نیز شرط لازم دیگرى براى درستى استنباط احکام ازآن است. بنابراین تنها آشنایى با زبان عربى براى تفسیر قرآن واستنباط نظریه آن کافى نیست, همان گونه که تنها آشنایى با برخى از دانشهاى مربوط به فهم استدلال, مثل منطق نیز, در فهم آن کافى نیست, دانستن زبان عربى, قواعد استدلال, شناخت سبک ویژه قرآن وآشنایى با جهان بینى قرآنى از ارکان مهم فهم و استنباط احکام قرآنى است. هرکتابى به دلیل این که به زبانى از زبانهاى موجود نوشته مى شود, از قواعدى پیروى مى کند که هر کتاب یا نوشته دیگر مجبور است از آن قواعد پیروى کند. در ارائه پیام, گاه مطلب به صورت (عام) بیان مى شود و پس از آن ویژگیهاى آن ذکر مى شود تا آن کلام عام را تخصیص بزند, گاه مطلب به اجمال مطرح مى شود وسپس در موقعیت مناسب ابعاد آن به تفصیل بیان مى شود, گاه مطلب امرى انتزاعى و ذهنى است, گاه امرى خارجى و واقعیتى ملموس و… که در اصطلاح فقه و اصول فقه ازاین مسائل زبانى با عناوین عام و خاص , مطلق و مقیدّ , مجمل و مبیّن , مفهوم ومصداق و… یاد مى شود. واز سویى, بیشتر آثار مهم, سبک ویژه اى دارند, این سبک ویژه, به آن آثار برجستگى مى دهد. بى توجهى به آن سبک مى تواند سبب دورى ازفهم, یا بدفهمى آن متون شود. ازجمله مى توان به سبک ویژه متون قانونى, علوم تجربى ومتون ادبى اشاره کرد. درمتون قانونى و ادبى, واژگان بسیار اهمیت دارند, اصطلاحات و تعبیرات جایگاه مهم و درخور توجهى دارند که نمى توان بدون درک آنها و توجه به دقت به کاررفته درآنها به فهمى صحیح دست یافت. ونیز, طبیعى است که نمى توان ساخت جمله ها را بى اهمیت تلقى کرد. ساخت نحوى دوجمله, با واژگان همانند, مى تواند دومعناى به طور کامل متفاوت را برساند. براى تفسیر قانون اساسى و یا دیوان حافظ شیرازى ویا دیوان بیدل دهلوى باید درآغاز سبک بیانى آنها را بشناسیم, براى فهم مقصود, ضرورى است بدانیم دریک متن قانونى تلاش مى شود مرز معنایى واژگان, تعابیر و اصطلاحات مشخص شود, از واژه هاى چند معنى(لفظ مشترک)یا استفاده نمى کنند ویا در صورت استفاده, قرینه اى روشن براى نشان دادن معناى مقصود قرار مى دهند.امّا در متون ادبى, بویژه شعر چند معنایى واژگان نه تنها ناپسند نیست, بلکه سبب ایهام شاعرانه نیز خواهد شد که اگر تکلّفى در انتخاب آن به کار نرفته باشد, جزو روشهاى هنرى شاعران به حساب مى آید. کلمات قانون, محکم, صریح, تعریف شده و خالى از عناصر خیال و عاطفه است, یعنى هیچ کسى انتظار ندارد دریک متن قانونى, تصویرى زیبا ازیک عاطفه انسانى بیابد که با عنصر خیال درهم آمیخته باشد و براحساس خواننده اثر بگذارد, ولى درمتون ادبى, بویژه شعر, عاطفه و خیال که ایماژ و تصویرهاى شاعرانه جزء آن است, نقش اصلى را دارند. گرچه درمتن قانون و ادب, مى توان به شکایت برخورد, درقانون به صورتى خشک ابعاد حقوقى مسأله درباره شاکى ومتهم بررسى مى شود, ولى در شعر, عاطفه شاکى است که مورد توجه قرار مى گیرد, و خواننده و شنونده را متأثر مى کند: اشک من رنگ شفق یافت زبى مهرى یار… (حافظ) منظور از بیان این مطلب این است که امامان معصوم(ع) هم برشناخت عمومى زبان و هم بر سبک ویژه ٌ قرآنى تکیه دارند. صرف نظر از اعجاز بیانى قرآن, که البته آن هم جزء سبک ویژه قرآنى است, قرآن دربیان معارف واحکام روش و سبک ویژه اى دارد. گاه این روش مربوط به ساخت زمانى بیان حکم است, که شأن نزولها مى توانند کمک خوبى براى فهم ساخت معنایى آیات قرآنى, دراین بعد باشند وگاه مربوط به ساخت بیانى قرآن, مثل وجود محکم و متشابه, ظهر وبطن, ناسخ و منسوخ و… درقرآن. بنابراین, براى دریافت احکام از قرآن کریم هم باید به دیدگاه خاص قرآن شناسانه مسلح بود وهم به فهم جهان بینى قرآنى ونیز باید به مراجعى تکیه داشت که قرآن درخانه آنان نازل شده است, بدین منظور است که دیدگاه اهل بیت(ع)را درباره آیات الاحکام با دقّت مورد پژوهش قرار مى دهیم تا دریابیم اسوه هاى ما با چه روشهایى احکام را از قرآن استنباط مى کرده اند, تا از آنان الگو بگیریم.
روش شناسى تفسیر اهل بیت(ع) درآیات احکام
مى توان استناد اهل بیت(ع) به قرآن را درفقه به سه روش تقسیم کرد: 1. تمسّک 2. تبیین 3. تدبّر جاى این پرسش وجود دارد که فرق تمسّک با تبیین و تدبّر چیست؟ مگر درنهایت تبیین هم به تمسّک نمى انجامد؟ بیان معناى آیه یا سوره, بیان حکم آن است و تدبّر نیز آیا چیزى به جز تمسّک مى تواند باشد؟ و در اصل اگر تدبّر جز براى دریافت و تمسّک باشد مفید است؟ بنابراین براى دورى از ابهام, درباره منظور ازهرکدام ازاین اصطلاحات, درجاى خودش توضیحاتى خواهیم داد.
1. تمسّک
منظور از تمسّک, این است که امامى از امامان معصوم(ع)براى بیان حکم, آیه اى را تلاوت کند که حکم به صراحت درآن موجود باشد وآیه مورد نظر دربیان حکم آنقدر روشنى داشته باشد که امام(ع)بتواند برفهم مخاطب اعتماد کند ودرباره معناى آیه شرحى ندهد. بنابراین تمسّک در مواردى است که آگاه کردن از وجود حکمى در قرآن منظور باشد. به چند مورد ازموارد تمسّک اهل بیت(ع)به قرآن, اشاره مى شود, (1. عن الزهرى, عن على بن الحسین(ع), قال: صوم السفر و المرض, ان العامة اختلف فى ذلک, فقال قوم: (یصوم) و قال قوم: (لایصوم), وقال قوم (ان شاء صام و ان شاء افطر) امّا نحن فنقول: ییفطرفى حالین جمیعاً, فان صام فى السّفر او حال المرض, فعلیه القضاء, وذلک بانّ اللّه یقول: (ومن کان منکم مریضاً او على سفر فعدّة من ایّام اخر یرید اللّه بکم الیسر و لایرید بکم العسر) 1 بقره/185 زهرى, از امام زین العابدین (ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: درباره روزه در سفر و بیمارى اهل سنّت اختلاف کرده اند, برخى گفته اند: (واجب است روزه بگیرد) برخى مى گویند: (واجب نیست روزه بگیرد) برخى گفته اند: (اگر خواست روزه بگیرد واگر خواست افطار کند وامّا ما مى گوییم: درهرسفر و بیمارى, روزه افطار مى شود, بنابراین اگر کسى در سفر یا درحال بیمارى روزه بگیرد قضاى آن روز براو واجب است, زیرا خداوند مى فرماید: (وآن کسى که بیمار یا در سفر است, روزهاى دیگرى را به جاى آن روزه بگیرد, خداوند راحتى شما را مى خواهد ونه زحمت شما را…) ظاهراً تمسّک حضرت سجاد(ع)به (فعدّة من ایّام اخر) است, زیرا دراین آیه مبارکه حکم مسافر ومریض به طور مطلق این است که روزهایى دیگر, غیر از روزهاى بیمارى و سفر آن روزه را قضا کنند, فرقى نمى کند که روزه را طبق دستور قرآن افطار کرده باشد ویا مخالفت ورزیده, افطار نکرده باشد. 2. عن بعض اصحابنا, قال: اتت امرأة الى عمر, فقالت: یا أمیرالمؤمنین! انّى فجرت, فاقم فیّ حدّ اللّه, فأمر برجمها, وکان امیرالمؤمنین حاضراً, قال: فقال له: سلها کیف فجرت. قالت: کنت فى فلات الأرض, اصابنى عطش شدید, فرفعت لى خیمة, فأتیتها, فاصبت فیها رجلاً اعرابیاً, فسألته الماء, فأبى على أن یسقینى, الاّ ان امکنه من نفسى, فولیت عنه هاربة, فاشتدّ بى العطش حتّى غارت عیناى و ذهب لسانى, فلمّا بلغ ذلک منّى, اتیته فسقانى و وقع علیّ فقال له على(ع)هذه الّتى قال اللّه: (فمن اضطرّ غیرباغ ولاعاد…) (بقره / 173) وهذه غیرباغیة ولاعادیة, فخل سبیلها. فقال عمر: لولا على لهلک عمر.)2 برخى از اصحاب ما نقل کرده اند: زنى پیش خلیفه دوّم آمد و گفت: اى امیرمؤمنان! من مرتکب فجور شده ام, پس حدّ خدا را برمن جارى کن! خلیفه به رجم آن زن دستور داد. امیرالمؤمنین(ع)حاضر بود, فرمود: ازاین زن بپرس چگونه مرتکب فجور شده است. زن عرض کرد: در بیابانى بى آب و علف بودم, به شدّت تشنه شدم. خیمه اى به نظرم رسید. به آن خیمه رفتم. درآن جا با مردى بادیه نشین روبه رو شدم, ازاو آب خواستم. ازآب دادن به من ابا کرد, مگر این که خودم را دراختیار او بگذارم. با ترس ازآن جا دور شدم. تشنگى ام بیشتر شد, تاآن جا که چشمانم جایى را نمى دید, زبانم از سخن بازماند. وقتى به آن حالت افتادم, پیش آن مرد رفتم, او به من آب داد و سپس با من درآمیخت. على (ع)به خلیفه دوّم فرمود: این آن چیزى است که خداوند مى فرماید: ([مگر] آن کس که مجبور شود, در صورتى که ستمگر و متجاوز نباشد… ) واین زن ستمگر و متجاوز نیست, پس راهش را باز کن تا برود. دراین هنگام خلیفه گفت: اگر على (ع)نبود عمر (با این حکم خویش)هلاک شده بود. نمونه هاى دیگرى هم مى توان دراین قسمت ارائه کرد, ولى براى پرهیز از طولانى شدن سخن به همین موارد اکتفا مى شود. مطالعه موارد تمسک, مى تواند به ما کمک کند, تا با مطالعه آنها, معناى آیات و موضوع مورد اشاره درآنها را بهتر درک کنیم. واز سوى دیگر, این موارد دلیل خوبى براى حجت بودن ظواهر قرآن ازدیدگاه مذهب تشیع است که هم به فقیه شیعى راه را نشان مى دهد وهم براى محققان غیرمسلمان یا غیرشیعى, که براى شناخت بهتر تشیع تحقیق مى کنند, مفید خواهد بود.
2. تبیین
مقصود ما از اصطلاح (تبیین) مواردى است که امامان معصوم(ع)با دیدى زبان شناختى و با توجه به عناصر عمومى زبان, یا عناصر ویژه زبان عربى, یا عناصر سبکى ویژه قرآن کریم, واژگان, تعبیر و یا جمله اى را تبیین مى کنند که گاه در تبیین آیات دیدگاه ژرف زبان شناختى به چشم مى خورد. گاه هدف تبیین جایگاه دستورى واژه در جمله است. این نوع بیان در بیشتر موارد غیرمستقیم است ومعنا ى جمله با توجه به جایگاه آن واژه درجمله بیان مى شود; یعنى بدون آن که از فاعل بودن واژه سخن گویند, جمله را گونه اى معنى مى کنند که آن واژه در ساخت دستورى جمله جایگاه فاعل را بگیرد. مواردى را که امامان معصوم(ع) بادیدى جامعه شناختى (مردم شناسى و فرهنگ شناسى مخاطبان زبان قرآن-عربها)* مفهوم واژه یا جمله اى را بیان مى کنند, درهمین قسمت مى توان مورد مطالعه, قرار داد. اینک چند نمونه:
تبیین با تکیه بر عناصر عمومى زبان
برخى از مسائل مربوط به فهم قرآن, شناخت عناصرى است که در زبانها عمومیت دارند. این مسائل بیشتر مربوط به ساخت دستورى جمله هاست که جمله ساخت شرطى داشته باشد, یا موصولى ویا استثنایى. برخى از مسائل آن هم مربوط به گوینده است که درمقام بیان باشد, قصد تفهیم داشته باشد واز عناصرى که به جمله معنى طنزگونه بدهد استفاده کند یا نه. درمنطق که ترازوى تفکر است, به دلیل ارتباط با کلام, بحثهاى مبسوطى درباره معناى جمله هاى داراى ساختهاى دستورى متفاوت انجام مى شود(قضیه حملیه و شرطیه وانواع هریک) دراصول نیز بحثهایى درباره مباحث معنى شناختى انجام مى شود که گاه بسیار ظریف وموشکافانه است. (مباحث الفاظ ومفاهیم)ودر زبان شناسى جدید نیز مباحثى بسیار ارزشمند درباره مسائل زبان مطرح است. ما درفهم مواردى ازاین قبیل, در گفت وگوهاى روزمره خود بسیار طبیعى رفتار مى کنیم, همان گونه که درمورد گام برداشتن, آهسته, تند, با احتیاط ویا در مواقع مناسب بى خیال راه مى رویم, درهنگام سخن گفتن هم بدون نیاز به هیچ زحمتى واژگان رادر قالبهاى خاص مى ریزیم وبیان مى کنیم, سخنان دیگران را هم به آسانى درک مى کنیم, امّا هنگامى که مى خواهیم مطلبى علمى, قانونى یا ادبى را به گونه اى عمیق درک کنیم, نیازمندیم همان قواعد عمومى زبان را با دقّت بیشترى مورد توجه قرار دهیم. مثل این که شرط در ساخت جمله, مفید چه معناى ضمنى است؟ و به اصطلاح دانشمندان علم اصول آیاجمله ٌشرطى مفهوم هم دارد یا نه؟ یا جمله هاى انشایى و خبرى چه تفاوتهاى با هم دارند؟… همان گونه که پیش از این هم تذکر دادیم, امامان معصوم(ع) براى شناخت معناى قرآن بر ضرورت شناخت عناصر عمومى زبان تکیه مى کنند, البته بهره اى که ازاین گونه روایات مى توان برد, علاوه بر استفاده از آن موارد در موضوع مشخص و فهم حکم قرآنى, این است که مى فهمیم عناصر عمومى زبان, زبان مردم, در قرآن نیز وجود دارد. بنابراین به عنوان یک اصل مى توانیم به (مثلاً) مفهوم ساخت شرطى جمله در قرآن به همان گونه استناد کنیم که به همین مفهوم در ساخت شرطى کلام مردم, وبه اصطلاح فهم عرف را از زبان رسمیت مى بخشد. این بهره گیرى براى دانشجویان علوم دینى, که در مکتب اهل بیت(ع)پرورش یافته اند, چیزى تازه نیست, ولى هنگامى که به آثار آن در استنباط احکام ودیدگاه کلامى مذاهب مختلف اسلامى و ارزش علمى آن از دیدگاه زبان شناسى توجه کنیم, اهمیت این مطلب روشن خواهد شد. این را نیز باید توجه داشت که بیان امامان, صرف نظر از حجت بودن شرعى آن براى امامیه, از ابعادى دیگر نیز قابل استناد است, زیرا امامان(ع)با زیستن درعصر نزول قرآن ویا بسیار نزدیک به آن, اهل زبان قرآن بودند, آن هم با معناى زمان نزول. اگر دگرگونى زبان را در واژگان ومعنى در طول تاریخ حیات آن در نظر داشته باشیم, آن وقت ارزش سندى تبیین ائمه براى هر محققى, شیعه یا سنّى وحتّى غیرمسلمانان (پژوهشگران غربى و مستشرقان)روشن مى شود. افزون براین, روایات صحیح ما, تلقى بخش عظیمى از مسلمانان است از مسائل قرآنى که افقهاى گسترده اى را فرا روى پژوهشگران درمعارف این آیین الهى قرار مى دهند. البته این بهره ها ضمنى هستند وبهره اصلى براى فقهاى امامیه است.
تبیین واژگان, تعبیرات و اصطلاحات قرآنى
ائمه هدى(ع)در بسیارى از موارد, در پاسخ پرسشهاى مکرر مراجعان, برخى از آیات را معنى کرده اند, آنچه دراین موارد مهم است, استفاده ازخود این تبیینهاست, زیرا شمار آیات قرآن محدود است واین تبیینها هم ما را از سرگردانى در قاموسهاى متداول رها مى سازد. سؤالها گاه درباره معناى واژه وتعبیر قرآنى است وگاه در باره اصطلاحات قرآنى. طبیعى مى نماید که فقیه مى تواند درفهم حکم از آیات, ازاین تبیینها استفاده کند. (وفى روایة ابى الجارود, عن ابى جعفر(ع)فى قوله: (غیرمتجانف لاثم) (مائده/3) قال: یقول (غیرمتعمد لاثم) 3 در روایت ابى الجارود از امام باقر(ع) آمده است که آن حضرت درباره آن قسمت از آیه اى که مى فرماید: (غیرمتجانف لاثم) فرمود: یعنى تعمّد به گناه نداشته باشد. (حدثنى أبى, عن أبى الصباح, عن اسحاق بن عمار, عن أبى عبداللّه(ع)فى قوله تعالى(ولاتجهر بصلاتک ولاتخافت بها) (اسراء/110) قال: الجهربها رفع الصّوت و التخافت مالم یسمع باذنک , واقرأ مابین ذلک. )4 على بن ابراهیم قمى مى گوید: پدرم از أبى صلاح , از اسحق بن عمار, از امام صادق(ع)روایت کرده اند که آن حضرت درباره آیه اى که مى گوید: (نمازت را زیاد بلند یا آهسته نخوان… ) فرمود: (جهر) یعنى بلند کردن صدا و (تخافت) یعنى آن که صدایت را به گوش نشنوى, درمیان این دو حالت قراءت کن. گاه تبیین, مربوط به تعبیرات یا اصطلاحات خاص قرآنى, مثل(انفال), (احصان) وامثال اینهاست. از جمله, مى توان به نمونه زیر اشاره کرد: (عن زرارة, عن ابى عبداللّه(ع)قال قلت له: ماتقول فى:( یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله والرسول((انفال/1) قال وهى کل ارض جلا اهلها من غیر أن یحمل علیها بخیل و لارکاب, فهى نفل للّه و للرّسول.)5 زراره گفت: از امام صادق(ع)پرسیدم: منظور از (انفال) دراین آیه چیست؟ حضرت فرمود: هرسرزمینى که ساکنان آن بدون این که مورد تهاجم سواران اسلام قرار بگیرند, کوچ کنند, آن زمینها جزء انفال ومخصوص خدا و پیامبر(ص) اوست.
تفسیر تعبیرات مبهم زبان با استفاده از قرآن
در روایات, مواردى هست که واژه اى(مبهم) با استفاده از مورد کاربرد آن در قرآن تبیین شده است, مثلاً واژه هایى مثل(حین) , (جزء) , (سهم) , (زمان) و مانند آنها که محدوده اى مشخص ندارند, با توجه به کاربرد آنها درقرآن کریم, تبیین شده اند واز حالت ابهام بیرون آمده اند. البته درمواردى که بهره فقهى ازآن به دست مى آید. *(عن احمد بن محمد بن ابى نصر, عن أبى الحسن(ع)قال: سألته عن رجل اوصى بسهم من ماله, ولیس یدرى ایّ شئ هو؟ قال السهام ثمانیة, و کذا قسمها رسول اللّه(ص) ثمّ تلا: (انّما الصدقات للفقراء والمساکین و… ) الى آخر الآیة, (توبه / 60) ثمّ قال: انّ السهام واحد من ثمانیة.)6 محمّدبن أبى نصر مى گوید از أبى الحسن(ع)پرسیدم : مردى که درباره سهمى ازمال خود وصیت کرده است, ونمى داند که سهم چقدراست. امام (ع)فرمود: سهام هشت تاست و پیامبر (ص) چنین تقسیم کرد. آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند: (زکات مخصوص فقراء و مساکین و… است) , سپس فرمود: سهم یکى از هشت است. *(مردى از خراسان نقل کرده است که شخصى مرد, و درباره صدهزار درهم به من وصیت کرد وبه من امر کرد که یک جزء ازآن را به ابوحنیفه بدهم. ازامام صادق(ع)دراین باره پرسید, ابوحنیفه هم حاضر بود, امام صادق به ابوحنیفه فرمود درباره [مقدار] آن چه مى گویى؟ ابوحنیفه گفت: ربع [یک چهارم] حضرت به ابن ابى لیلى فرمود: [تو بگو] او هم گفت: یک چهارم. پس حضرت صادق(ع)فرمود: به چه دلیل جزء یعنى یک چهارم؟ گفتند: کلام خداوند که مى فرماید: ([اى ابراهیم] پس چهارگونه پرنده را انتخاب کن وآنها را قطعه قطعه کن [ودرهم بیامیز] سپس برهر کوهى قسمتى ازآن را قرار بده… ) امام صادق(ع)فرمود: این درست است که پرندگان چهارتا بوده اند, امّا [باید دانست که] کوهها چند تا بوده اند. زیرا جزءها به اندازه شمار کوهها بودند, نه به اندازه شمار پرندگان. عرض کردند: ماچنین پنداشتیم که چهارتا بوده اند. حضرت فرمود: خیر, ده کوه بوده است.)7 دراین نمونه ها بیان مبهمات با آیات قرآنى صورت گرفته است. درنمونه اخیر, نوع استفاده شاگردان حضرت ازآیه مورد سرزنش قرار نگرفته است, امام این گونه استفاده را مى پذیرند, ولى بى دقتى آنان را تصحیح مى کند. ازاین نمونه روایات هم نمونه هایى در دست است که شمار آنها هم اندک نیست. نمونه هاى دیگر مواردى است که تبیین با استفاده از اطلاق, عمومیت و یاعناصرى همانند آن, انجام یافته است, از جمله: درآیه 23 از سوره نساء آمده است: (حرمت علیکم… وامّهات نسائکم و ربائبکم اللاّتى فى حجورکم من نسائکم اللاّتى دخلتم بهنّ فان, فان لم تکونوا دخلتم بهنّ فلاجناح علیکم… )8 حرام شده است برشما… ومادران همسرانتان, ودختران همسرتان که در دامان شما پرورش یافته اند از همسرانى که باآنها آمیزش جنسى داشته اید, وچنانچه باآنها آمیزش جنسى نداشته اید, [ازدواج با دختران آنها براى شما مانعى ندارد.] ازامیرالمؤمنین(ع) روایت شده است: (هنگامى که مردى بازنى ازدواج مى کند, دختر آن زن براو حرام مى شود, در صورتى که با مادرش آمیزش جنسى داشته باشد, امّا اگر با مادرش آمیزش نداشت ازدواج با دختر او براى مرد اشکالى ندارد وهنگامى که با دخترى ازدواج کند چه با او آمیزش کرده باشد یا نه, مادرآن دختر براو حرام مى شود.)9 در روایت دیگر از حضرت على (ع), علّت این حکم بیان شده است: (هذه مستثناة وهذه مرسلة (وامهات نسائکم)10 این یکى [ربیبه] استثناء شده است[یعنى حرام بودن او مشروط به این است که با مادرش آمیزش جنسى داشته باشد] واین یکى [مادرزن] مرسله است [به طور مطلق حرام مى شود ومشروط به شرطى ومقید به قیدى نیست.] دراین روایت, تبیین براساس عنصرى از عناصر عام زبان است, یعنى این مخصوص قرآن نیست, درهرکتاب دیگرى ممکن است مسأله اى با قید عنوان شود و مسأله اى دیگر بدون قید و شرط. دراین آیه, حرام بودن دختران همسر, مشروط است, ولى درمورد مادر زن, درآیه هیچ شرط و قیدى وجود ندارد. روایتى دیگر, به همین مضمون از امام صادق(ع)رسیده است:11 در روایت دیگر آمده است: (از امام صادق درباره امر به معروف ونهى ازمنکر سؤال شد که آیا برهمه امّت وجمیع مردم واجب است؟ حضرت فرمود: نه. عرض شد: چرا؟ فرمود: امر به معروف ونهى از منکر برشخصى واجب است که قوى باشد و سخنش مطاع, آگاه به معروف ومنکر, نه برشخصى ضعیف که راه حق از باطل را نمى شناسد. دلیل این گفته, سخن خداست که مى فرماید: (وباید ازمیان شما, گروهى [مردم را] به نیکى دعوت کنند و به کارشایسته وا دارند واز زشتى باز دارند.) واین بیان خاص است وعام نیست. همچنین خداوند فرمود:(وازمیان قوم موسى جماعتى هستند که به حقّ راهنمایى مى کنند وبه حقّ داورى مى نمایند.) ونفرمود:(برکلّ امّت موسى)ونیز نفرمود: (برکلّ قوم موسى) باآن که قوم موسى درآن زمان امتهایى بودند, و (امّت) بریک نفر و بیشتر ازآن اطلاق مى شود. همان گونه که خداوند عزوّجل مى فرماید: (ابراهیم [به تنهایى] امّتى بود مطیع فرمان خدا)(نحل/120)12 دراین روایت, به گونه دقیق برعناصر زبانى تکیه شده است, تا مطلبى را که به کمک عقل هم قابل استفاده است, بیان کند واز تعبیر عام وخاص هم استفاده شده است.
تبیین با توجه به ساختار سبک ویژه قرآن
شاید قید (ویژه) پس از اصطلاح سبک زاید به نظر برسد, امّا منظور ما ازاین قید این است که امامان(ع)درمورد بحث سبک بیان قرآن نکاتى را تذکر مى دادند که خاص قرآن است و آنچه زیر عنوان محکم ومتشابه, ظهر وبطن, ناسخ و منسوخ, عزائم و رخص, حرف مکان حرف و… در روایات اهل بیت(ع) مورد تأکید قرار گرفته است, به همین سبک ویژه قرآن مرتبط است. از معصوم درباره آیه (بلسان عربى مبین) (شعراء /195) سؤال مى شود , حضرت مى فرماید: (یبین الالسن, ولاتبینه الالسن)12 قرآن زبانها را بیان مى کند وزبانها قرآن را بیان نمى کنند. بنابراین تمام مواردى که درباره ناسخ و منسوخ , یا تفسیر متشابهات, یا تفسیر و تأویل بطون قرآن ومسائلى ازاین قبیل سخن گفته مى شود وبراساس آن حکمى استنباط مى شود, تبیین براساس سبک ویژه قرآن است. از جمله, مى توان به روایت زیر اشاره داشت: (زرارة و محمّد بن مسلم مى گویند: از امام باقر(ع) درباره چگونگى و مقدار نماز در سفر سؤال کردیم. حضرت گفت: خداوند مى فرماید: (وقتى به سفر رفتید پس برشما باکى نیست این که نماز را کوتاه کنید) بنابراین (قصر) درسفر همان گونه واجب است که (تمام) در غیر سفر. گفتند: عرض کردیم: خداوند مى فرماید: (پس برشما باکى نیست که نماز را کوتاه کنید) و نگفت: (انجام دهید.) پس چگونه این یکى مثل تمام واجب شد ه است؟ حضرت فرمود: آیا خداوند درمورد صفا و مروه نفرموده است: (کسانى که حج خانه خدا… انجام مى دهند, مانعى نیست که برآن دو طواف کنند [وسعى صفاو مروه را انجام دهند]. ) نمى بینید که طواف [سعى صفاو مروه] واجبى است که خداوند آن را در کتاب خویش ذکر کرده است و پیامبرش آن را انجام داده است؟ همین گونه است قصر نماز در سفر, واین چیزى است که پیامبر خدا(ص) آن را انجام داده است وخداوند آن را در کتاب خود یاد کرده است.14 در روایت بالا, امام از تشابه بیانى حکم استفاده برده اند و این نکته را روشن کرده اند که همان گونه که ( فلاجناح علیه أن یطوف بهما) در سعى صفا ومروه با وجوب آن سازگار است, آیه (فلاجناح علیکم أن تقصروا من الصّلاة ) هم بایستى همین گونه تفسیر شود ومعناى الزامى وایجابى, پیدا کند.
تبیین براساس فرهنگ شناختى
قرآن, کتاب خدا و کلمه کلمه اش وحى الهى است. امّا همین کتاب به زبان مردم است, زبان عربهایى که در عصر نزول قرآن مى زیسته اند, آن هم زبان طائفه اى معروف, به نام قریش. براى درک صحیح وکامل یک زبان, واژگان, تعبیرات و اصطلاحات مربوط به عناصر فرهنگى آن,(چه بادیدى مثبت وتأیید کننده, مثل ماههاى حرام, یا بادیدى منفى ونفى کننده, مثل تکفیر عمل کنندگان به نسیئ) لازم است بدانیم آن عنصر چه جایگاهى درفرهنگ آن مردم داشته است; مثلاً شناخت جایگاه واهمیت ماههاى حرام در جامعه اى که همیشه به نبرد وغارت مشغول بودند ونیز اثر ویران گرانه رسم (نسیئ) که مى توانست از تأثیرماههاى حرام در کاهش خون ریزى بکاهد, مى تواند به فهم معارف قرآنى وعلل تثبیت ماههاى حرام و تحریم (نسیئ) کمک کند. بنابراین ناچاریم فرهنگ جاهلیت را که همزمان با ظهور اسلام بر شبه جزیره عربستان سیطره داشت, بشناسیم. این آشنایى هرچه دقیق تر باشد شناخت دیدگاه قرآن بهتر انجام خواهد شد. امامان(ع)با این شناخت, به تبیین آیات فقهى پرداخته اند از جمله, به نمونه هاى زیر, مى توان استناد جست: (از حلبى نقل شده که از امام صادق(ع)درباره آیه(واگر زنى از شوهر خویش بیم ناسازگارى یا رویگردانى داشته باشد… ) (نساء /128)پرسیدم. امام(ع)فرمود: آن, زنى است که شوهرش او را دوست ندارد, به او مى گوید: مى خواهم طلاقت بدهم, زن مى گوید: من را رها مساز, من دوست ندارم مردم به من طعن زنند, امّا درباره همخوابى, هرگونه خواستى انجام ده و حقوق دیگر نیز براى تو ومن را به حال خود وا گذار. این همان است که خداوند مى فرماید: (برآن دوگناهى نیست که از راه صلح با یکدیگر , به آشتى گرایند, که سازش بهتر است.),این همان صلح (مقصود در آیه) است.15 این دیدگاه در تبیین معناى آیه, براساس شناختى است که امام(ع)از فرهنگ عربها دارد جامعه اى که طلاق درآن سنت زشت است وگاه زن مرد فوت شده را , فرزند او به ارث مى برد تامبادا دیگرى با او ازدواج کند. امام در تبیین صلح بین زن و شوهر, به این نکته که ریشه درفرهنگ قومى عرب دارد اشاره مى کند و با توجه به این واقعیت, راه سازش را بین زن و شوهر باز مى گذارد. نمونه دیگر: ییکى ازموارد حقوقى, که درقرآن به صورت اصل پذیرفته شده است,این است که زن ومرد هرکدام درمحیط خانه وامور خانوادگى حقوقى دارند, امّا گاه یک طرف ممکن است به بهانه فرزند, حقّ طرف مقابل را ضایع کند, این مسأله اصل کلى است وقابل برابرى با موارد بسیار, امّا آیا درجامعه ٌصدراسلام وزمان نزول قرآن, این مشکل وجود داشته است؟ وچه بخشى از فرهنگ آن زمان را دربر گرفته است؟ انتخاب (دایه) یا (مرضعه) براى نوزادانى که به دلیلى نیاز به شیرغیر مادر داشتند ویا در اصل مادرى نداشتند, طبیعى بود. این رسم, پیامدهایى خواسته یا ناخواسته , مثبت یا منفى داشت, از جمله آن پیامدها تأثیر بر وضعیت خانواده(مرضعه) بود. مراقبت از کودک شرایطى را بر خانواده بار مى کرد, بر روابط فرزندان خانواده با کودک, وهمین گونه بر روابط زن با شوهر. روایت زیر, به این فرهنگ اشاره دارد: (ابوصباح کنانى مى گوید: از امام صادق(ع) درباره این آیه سؤال که کردم مى گوید: (هیچ مادرى نباید به سبب فرزندش زیان ببیند, وهیچ پدرى[نیز] نباید به خاطر فرزندش[ضرر ببیند])(بقره/233) حضرت فرمود: دایگان, (زنانى که درمقابل اجرت به کودکان دیگران شیر مى دادند) گاهى به شوهرانشان تمکین نمى کردند ومى گفتند: مى ترسم حامله شوم واین کودکى که شیرش مى دهم فرزندم را بکشد ویا مرد, وقتى همسرش او را به خود فرا مى خواند, مى گفت: مى ترسم [حامله شوى] و فرزندم کشته شود. به همین دلیل زن را به حال خود مى گذاشت واز آمیزش جنسى با او سرباز مى زد, به همین سبب خداوند از آن [فرهنگ غلط و تأثیر سوء آن بر روابط زن و شوهر ] نهى کرد, که مرد به زن, یا زن به مرد ضرر بزند.)16 نمونه هایى دیگر هست که مى توان دراین قسمت بدانها اشاره کرد. (البرهان, ج 1/214) مواردى هم که درآن با دیدى جامعه شناختى و روان شناسى اجتماعى آیه اى را تبیین مى کنند ( استبصار, ج 3/343, مسند امام رضا ج 2/ 268 وبرخى از تفاسیر روایى پیرامون آیه: (هؤلاء بناتى هنّ اطهر لکم)بقره / 223 وگاه با شناخت تقابل فرهنگى (التهذیب 7/460 , مسند الامام رضا /268 ,) که براى پرهیز از طولانى شدن نوشتار ازنقل و بررسى آنها صرف نظر مى شود.
3. دریافت و تبیین براساس تدبّر
در مواردى امامان معصوم(ع)بادید معنى شناختى, حکمى را ازآیه اى استنباط کرده اند. گرچه به ظاهر آیات الاحکام مربوط نیست, دربرخى ازاین موارد مى توان, ازآن, استنباط براساس جهان بینى تعبیر کرد, دسته اى دیگر با تفسیر قرآن به قرآن مفهومى از قرآن را تبیین مى کنند ویا به روش تفسیر موضوعى و بررسى همه جانبه موضوع درقرآن. دسته اى دیگر احکامى را از آیه اى استفاده مى کنند که حکم درآن به صورت کلى بیان شده وامام آن را مثل قاعده اى بر مواردى تطبیق مى کنند, مثل قاعده (لاحرج). اینها موارد دیگر نکته یابیهاى ظریف ازآیات است. آنچه دراین بخش مى آید, جزء پرکاربردترین بیانهاى ائمه(ع)درباره احکام قرآن هستند که ماناچار فقط نمونه هایى را براى برخى از این موارد یاد مى کنیم.
دریافت براساس جهان بینى قرآنى
امامان اهل بیت(ع)با آشنایى کامل با جهان بینى قرآنى سخن مى گفتند. آنان علوم قرآن وجهان بینى قرآنى را آن گونه که حضرت رسول اکرم(ص) مى دانست, به ارث برده بودند, به همین دلیل درآینه آیات قرآنى حقایقى را مى دیدند که براى دیگران دیریاب وگاه غیرقابل درک بوده است. قرآن محورى در فقه اهل بیت(ع)به گونه اى است که تمامى رفتار و گفتارشان را شامل مى شود. به همین دلیل امام باقر(ع)مى گویند: (اذا حدثتکم بشئ فاسألونى عن کتاب اللّه)17 هنگامى که درباره چیزى سخن گفتم [اگر تردید یا ابهامى داشتید, سند آن را] ازمن از کتاب خدا بپرسید. مفهوم روشن کلام بالا,این است که من سخنى جز بر محور تفکر قرآنى نمى گویم. روایات: (عرضه روایات برقرآن وکوبیدن روایات مخالف قرآن به دیوار) هم مشهورتر ازآن است که لازم به یادآورى باشد. درجهان بینى قرآنى,که خدامحورى اساس آن را تشکیل مى دهد, اصولى هست که توجه به آنها مى تواند جامعه را به بهشت برین تبدیل کند و در روایات فقهى-تفسیرى به آن توجه شده است: (عمروبن ریاح مى گوید ازامام باقر(ع)پرسیدم: شنیده ام مى گویید: کسى که جز برقانون سنّت زنش را طلاق بدهد شما آن طلاق را بى ارزش مى دانید. ابوجعفر (ع) فرمود: این را من نمى گویم, بلکه خدا مى فرماید. سوگند به خدا اگر ما براى شما براساس جور فتوا بدهیم, ازشما بدتریم; زیرا خداوند مى فرماید: (چرا الهیون ودانشمندان آنان را از گفتار گناه [آلود] وحرامخوارگى شان بازنمى دارند؟ راستى چه بد است آنچه انجام مى دادند.)(مائده/63)18 این محور تفکر امامان ما در فتوا وبیان احکام الهى است, یعنى توجه داشته اند که یکى از اساسى ترین اصول جهان بینى قرآنى, خدامحورى است. نمونه هایى از روایات در چگونگى بریده شدن دست سارق وجود دارد که توجیهى غیر از این دیدگاه ندارند. ظاهر آیه (قطع ید سارق و سارقه) چنان است که باید دست آنان را تا جایى قطع کنیم که در عرف(دست) گفته مى شود. ولى در روایات ائمه , کف دست (که جاى سجده است)به همراه انگشت شست که در هنگام وضو لازم است, استثناء شده است واین را حقّ شخص دانسته شده که اگر توبه کند و بخواهد عبادت کند, اعضاى لازم براى عبادت را داشته باشد. ([عن حماد بن عیسى] قال و کتب الینا ابومحمد, یذکر عن ابن ابى عمر عن ابراهیم بن عبدالحمید عن عامة اصحابه, یرفعه الى امیرالمؤمنین(ع)انّه کان اذا قطع ید السّارق, ترک الابهام والراحة, فقیل له: یاأمیرالمؤمنین ترکت عامة یده؟ قال: فقال لهم فان تاب فبأى شئ یتوضأ؟ لانّ اللّه یقول: (والسارق والسارقة فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکالاً من اللّه واللّه عزیز حکیم, فمن تاب من بعد ظلمه واصلح فانّ اللّه یتوب علیه, انّ اللّه غفور رحیم.) (مائده /38 و 39) (19) هنگامى که امام على دست دزدى را قطع مى کرد,انگشت شست وکف دست را باقى مى گذاشت. به آن حضرت گفتند: قسمت مهم دست او را باقى گذاشته اید؟ حضرت فرمود: اگر توبه کند با چه چیزى وضو بگیرد؟ زیرا خداوند مى فرماید: (ومرد وزن دزد را به سزاى آنچه کرده اند, دستشان را به عنوان کیفرى از جانب خدا ببرید, وخداوند توانا وحکیم است. پس هرکه بعد از ستم کردنش توبه کند وبه صلاح آید, خدا توبه او را مى پذیرد, که خدا آمرزنده مهربان است.) در روایاتى دیگر, درباره همین آیه, بر لزوم ابقاى کف دست سارق براى آن که سجده گاه است تأکید مى شود, واین در اصل توجه دارد به این که انسان به عنوان (عبد) باید اعضاى مربوط به عبادتش محفوظ بماند.
دریافت حکم با مقارنه معنایى آیات قرآن
اهل بیت(ع) گاه براى دریافت حکم قرآنى از مقارنه معنایى قرآن بهره جسته اند وازاین راه معنایى مطمئن ارائه کرده اند, ازاین شیوه به (تفسیر قرآن به قرآن) یاد مى شود. این عنوان فصل دریافت حکم با بررسى همه جانبه درقرآن که در اصطلاح تفسیرموضوعى نامیده شود, تفاوت دارد. هردوعنوان در دریافت حکم با از استفاده از چند یا چندین آیه از قرآن مشترک هستند, با این تفاوت که در اوّل (مقارنه معنایى) یک مفهوم , یاقسمتى ازابعاد یک موضوع با استفاده از مقارنه معنایى دوآیه یا جمع چند آیه بیان وحکم شرعى ازآن استخراج مى شود, امّا در روش بررسى همه جانبه ,تمام اقسام یا ابعاد یک موضوع از دیدگاه قرآن بررسى وتمام آیات اصلى مربوط به موضوع درهم آمیخته وحکم شرعى یا نتیجه معرفتى استنباط مى شود. دراین قسمت نمونه هایى از( دریافت حکم با مقارنه معنایى آیات قرآن)نگاشته مى شود: (عن زید الشحام, قال سألت أباعبداللّه(ع)عن الرفث والفسوق والجدال ,قال امّا الرفث فالجماع, وامّا الفسوق فهوالکذب, ألا تسمع لقوله تعالى (یاایّهاالذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنبأ فتبیّنوا أن تصیبوا قوماً بجهالة…) (حجرات / 6) (20) زید شحام مى گوید: از امام صادق(ع)درباره رفث, فسوق وجدال [مربوط به مناسک حج: فلارفث و لافسوق ولاجدال فى الحجّ, بقره / 197 ] پرسیدم. حضرت فرمود امّا (رفث)آمیزش جنسى است, (فسوق) یعنى دروغ. نشنیده اى که خداوند مى فرماید:(اى کسانى که ایمان آورده اید, اگر فاسقى [دروغ گویى] برایتان خبرى آورد, نیک وارسى کنید, مبادا به نادانى گروهى را آسیب برسانید…) دراین نمونه (فسوق) در آیه حج با (فاسق) در آیه نبأ مقارنه معنایى شده است, که مقصود از فاسق, دروغ گو است وبه قرینه آن معناى آیه سوره حجّ هم روشن مى شود. این روش یکى ازمطمئن ترین راهها براى دریافت معناى واژگان, تعبیرات یا مفاهیم درکاربرد خاص قرآنى آن است. (اخرج ابن ابى حاتم عن أبى جعفر [بن] محمد بن على, ان رجلاً سأل علیّاً عن الهدى, ممّ هو؟ قال من الثمانیة الازواج, فکأنّ الرّجل شک فقال علیّ: تقرأ القرآن؟ فکأن الرّجل قال نعم. قال أفسمعت اللّه یقول: (یاایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود احلت لکم بهیمة الانعام) (مائده / 1) قال نعم. قال و سمعته یقول:(لیذکروا اسم اللّه على ما رزقهم من بهیمة الانعام )(حجّ / 34) و (من الانعام حمولة و فرشاً) (انعام / 142)( فکلوا من بهیمة الانعام), قال نعم. قال افسمعته یقول (… من الضأن اثنین و من المعز اثنین … و من الابل اثنین ومن البقر اثنین)(انعام / 143 و 144) قال: أفسمعته یقول: (یا ایّهاالذین آمنوا لاتقتلوا الصید وانتم حرم) الى قوله( هدیاً بالغ الکعبة) (مائده / 95) قال الرّجل: نعم . فقال ان قتلت ضبیاً فما علیّ؟ قال شاة. قال علیّ: هدیاً بالغ الکعبة قال الرّجل نعم, فقال علیّ: قد سماه اللّه (بالغ الکعبة) کما تسمع.) (21) از امام باقر(ع) روایت شده است که کسى از امام على (ع) پرسید (هَدْى) از چه جنسى است؟ حضرت فرمود: ازهمان هشت زوج. گویا مرد به شک افتاد! على (ع) فرمود: قرآن مى خوانى؟ مثل این که آن مرد گفت: آری… على (ع) فرمود: آیا شنیده اى که خدا مى فرماید:(اى کسانى که ایمان آورده اید! به پیمانها وفا کنید, چهارپایان براى شما حلال شده است… ) گفت: آرى. على (ع)فرمود: وآیا شنیده اى که خدا مى فرماید:(… تانام خدا را به هنگام قربانى بر چهارپایانى که به آنان روزى داده ایم ببرند.) و(از چهارپایان براى شما حیوانات باربر, وحیوانات کوچک آفرید… )پس بخورید از چهارپایان. گفت : بلى. على فرمود: آیا شنیده اى که خدا مى فرماید:( هشت زوج, از گوسفند دوتا, واز بز دوتا… واز شتر دو واز گاو دو.) گفت: بلى. على(ع)فرمود آیا شنیده اى که خداوند مى فرماید:( اى کسانى که ایمان آورده اید! درحال احرام شکارنکنید. ) تا آن جا که مى فرماید:(و به صورت قربانى به کعبه برسد) آن مرد گفت: بلى. گفت: اگرمن آهویى را کشتم چه چیز برمن واجب است؟ گفت: گوسفند. على(ع)فرمود: (به صورت قربانى به کعبه برسد.) آن مرد گفت آرى. پس على(ع)فرمود: این را خداوند (بالغ الکعبه) نام داده است, همان گونه که مى شنوى.) على بن ابراهیم در تفسیر آیه 60 سوره توبه که مى گوید: (انّما الصدقات للفقراء والمساکین والعاملین علیها والمؤلفة قلوبهم وفى الرقاب والغارمین وفى سبیل اللّه وابن السبیل…) نوشته است: (بنابراین خداوند از صدقات, تمام مردم را خارج کرده است, جزاین هشت دسته که خداوند ازآنها یاد کرده است. امام صادق(ع)شمارى ازآنان را مشخص فرموده و گفته است: (الفقراء هم الذین لایسئلون وعلیهم مؤونات من عیالهم والدلیل على انّهم هم الذین لایسئلون قول اللّه فى سورة البقرة (للفقراء الذین احصروا فى سبیل اللّه لایستطیعون ضرباً فى الأرض یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف تعرفهم بسیماهم لایسئلون النّاس الحافاً) (بقره/ 273)… (22) فقیران آنانى هستند که گدایى نمى کنند وبار مخارج عیال بر دوششان است. دلیل این گفته, کلام خدا در سوره بقره است (انفاق شما, مخصوصاً باید براى نیازمندانى باشد که در راه خدا, در تنگنا قرار گرفته اند, نمى توانند مسافرتى کنند [وسرمایه اى به دست آورند] واز شدّت خویشتن دارى, افراد ناآگاه آنان را بى نیاز مى پندارند, امّا آنان را از چهره هایشان مى شناسى وهرگز با اصرار چیزى از مردم نمى خواهند… )
دریافت حکم با بررسى همه جانبه در قرآن
درمواردى به گونه اى همه جانبه, موضوعى در قرآن کاوش شده وحکم الهى بااین دید معنى شناختى و ژرف به دست آمده است. در روایات, نمونه هایى و راهبردهایى بسیار وجود دارد که این الگو را در فرادید مى نهند واین درس را به فقیهان مى دهند که باتوجه به نیازها و پرسشهاى امروزین فرد و جامعه به آستان قرآن گام نهند و پاسخهاى دقیق وهمه جانبه اى را استنباط و براساس آن حکم کنند و یا فتوا دهند. از جمله مى توان به نمونه زیر اشاره کرد: (عن على (ع)انّه قال: الجهاد فرض على جمیع المسلمین, لقول اللّه تعالى: (کتب علیکم القتال) (بقره/ 216) فان قامت بالجهاد طائفة من المسلمین وسع سائر هم التّخلف عنه مالم یحتج الذین یلون الجهاد الى المدد,فان احتاجوا لزم الجمیع ان یمدوهم حتّى یکتفوا قال اللّه تعالى: ( وما کان المؤمنون لینفروا کافّة) (التوبه / 122) فان دهم امر یحتاج فیه الى جماعتهم نفروا کلّهم, قال اللّه عزّوجل:(انفروا خفافاً و ثقالاً وجاهدوا باموالکم و انفسکم فى سبیل اللّه. ) (التوبه / 41)(23) از على(ع)روایت شده که آن حضرت فرمود: جهاد بر تمامى مسلمانان واجب است, به دلیل کلام خدا (برشما کارزار واجب شده است) واگر شمارى از مسلمانان به امر جهاد بپردازند, دیگران مى توانند تاوقتى که نیروهاى جبهه به یارى نیازمند نباشد, از حضور در جبهه خوددارى کنند, امّا اگر آنان نیاز به کمک داشتند برتمام مسلمانان است که یار آنان باشند. خداوند فرموده است: (وشایسته نیست مؤمنان همگى [براى جهاد] کوچ کنند) ولى اگر مبارزه اى پیش آید که درآن حضور همه مسلمانان لازم باشد, همه آنان باید حرکت کنند خداوند فرموده است: ( سبکبار وگرانبار , بسیج شوید وبا مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید… ) دراین روایت, با استفاده از چند آیه, چگونگى وجوب جهاد با توجه به موارد گوناگون استنباط شده است که نتیجه آن وجوب کفایى جهاد است. این (مقدار کافى)گاه ممکن است گروهى کوچک از مسلمانان باشند وگاه همه مسلمانان را شامل شود. امید است این نوشته کوتاه توانسته باشد گامى هرچند کوتاه, درروش شناسى اهل بیت در تفسیر آیات الاحکام برداشته باشد.
پی نوشت ها
________________________________________
1. عیاشى, محمّدبن مسعود, التفسیر (معروف به تفسیر عیاشى)به تصحیح سیدهاشم رسول محلاتى, تهران, المکتبة العلمیة الاسلامیة, 1/ 82. 2. همان, 1/ 74 . 3. قمى, على بن ابراهیم, تفسیر القمى, مصحح: سید طیب الموسوى الجزایرى, نجف , مکتبة الهدى, 1387 هـ, 1/ 162. 4. همان, 2 / 30. 5. بحرانى, سیدهاشم, البرهان فى تفسیرالقرآن, قم , مؤسسة مطبوعاتى اسماعیلیان,2/62,حدیث13. 6.همان 2/ 136; کافى 7/41; التهذیب 9/ 210); مسند امام رضا (ع) 2 /206. 7. حرّ عاملى, محمّد بن حسن, وسائل الشیعة, 13/ 446. 8. درترجمه آیات, بیشتر متن ترجمه آیت اللّه مکارم شیرازى یا استاد محمّد مهدى فولادوند را آورده ایم وجز در مواردى اندک تغییرى نداده ایم. 9. فیض کاشانى, محسن, التفسیر الصافى, بیروت, مؤسسة الاعلمى للمطبوعات, 1402 هـ. 1/ 435. 10. همان, 1/ 436. 11. بحرانى, سید هاشم, البرهان 1/ 357. 12. حرّ عاملى, محمّد بن حسن, وسائل الشیعة, 11/ 400. 13. کلینى, محمّد بن یعقوب, الاصول من الکافى 2/662. 14. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان فى تفسیرالقرآن, تهران, مکتبة العلمیة الاسلامیة, 2/154, قطع رحلى. 15.بحرانى, سیدهاشم, البرهان 1/419. 16. همان, 1/ 225. 17. کلینى, محمدبن یعقوب, الاصول من الکافى, 1/60. 18. حرّ عاملى, محمّد بن حسن, وسائل الشیعة, 15 / 273. 19. عیاشى, محمدبن مسعود, تفسیر عیاشى,1/ 318;بحرانى, سید هاشم, البرهان 1/ 470. 20. حرّ عاملى, محمّد بن حسن, وسائل الشیعه, 9/ 110. 21. سیوطى, جلال الدین ,الدرّ المنثور فى التفسیر بالمأثور, بیروت, دارالفکر, 1403, 3/192. 22. قمى, على بن ابراهیم, تفسیر القمى, 1/ 298. 23. طباطبائى بروجردى, حسین, الجامع لأحادیث الشیعة, 13/37.
روش شناسى تفسیر اهل بیت(ع) درآیات احکام
مى توان استناد اهل بیت(ع) به قرآن را درفقه به سه روش تقسیم کرد: 1. تمسّک 2. تبیین 3. تدبّر جاى این پرسش وجود دارد که فرق تمسّک با تبیین و تدبّر چیست؟ مگر درنهایت تبیین هم به تمسّک نمى انجامد؟ بیان معناى آیه یا سوره, بیان حکم آن است و تدبّر نیز آیا چیزى به جز تمسّک مى تواند باشد؟ و در اصل اگر تدبّر جز براى دریافت و تمسّک باشد مفید است؟ بنابراین براى دورى از ابهام, درباره منظور ازهرکدام ازاین اصطلاحات, درجاى خودش توضیحاتى خواهیم داد.
1. تمسّک
منظور از تمسّک, این است که امامى از امامان معصوم(ع)براى بیان حکم, آیه اى را تلاوت کند که حکم به صراحت درآن موجود باشد وآیه مورد نظر دربیان حکم آنقدر روشنى داشته باشد که امام(ع)بتواند برفهم مخاطب اعتماد کند ودرباره معناى آیه شرحى ندهد. بنابراین تمسّک در مواردى است که آگاه کردن از وجود حکمى در قرآن منظور باشد. به چند مورد ازموارد تمسّک اهل بیت(ع)به قرآن, اشاره مى شود, (1. عن الزهرى, عن على بن الحسین(ع), قال: صوم السفر و المرض, ان العامة اختلف فى ذلک, فقال قوم: (یصوم) و قال قوم: (لایصوم), وقال قوم (ان شاء صام و ان شاء افطر) امّا نحن فنقول: ییفطرفى حالین جمیعاً, فان صام فى السّفر او حال المرض, فعلیه القضاء, وذلک بانّ اللّه یقول: (ومن کان منکم مریضاً او على سفر فعدّة من ایّام اخر یرید اللّه بکم الیسر و لایرید بکم العسر) 1 بقره/185 زهرى, از امام زین العابدین (ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: درباره روزه در سفر و بیمارى اهل سنّت اختلاف کرده اند, برخى گفته اند: (واجب است روزه بگیرد) برخى مى گویند: (واجب نیست روزه بگیرد) برخى گفته اند: (اگر خواست روزه بگیرد واگر خواست افطار کند وامّا ما مى گوییم: درهرسفر و بیمارى, روزه افطار مى شود, بنابراین اگر کسى در سفر یا درحال بیمارى روزه بگیرد قضاى آن روز براو واجب است, زیرا خداوند مى فرماید: (وآن کسى که بیمار یا در سفر است, روزهاى دیگرى را به جاى آن روزه بگیرد, خداوند راحتى شما را مى خواهد ونه زحمت شما را…) ظاهراً تمسّک حضرت سجاد(ع)به (فعدّة من ایّام اخر) است, زیرا دراین آیه مبارکه حکم مسافر ومریض به طور مطلق این است که روزهایى دیگر, غیر از روزهاى بیمارى و سفر آن روزه را قضا کنند, فرقى نمى کند که روزه را طبق دستور قرآن افطار کرده باشد ویا مخالفت ورزیده, افطار نکرده باشد. 2. عن بعض اصحابنا, قال: اتت امرأة الى عمر, فقالت: یا أمیرالمؤمنین! انّى فجرت, فاقم فیّ حدّ اللّه, فأمر برجمها, وکان امیرالمؤمنین حاضراً, قال: فقال له: سلها کیف فجرت. قالت: کنت فى فلات الأرض, اصابنى عطش شدید, فرفعت لى خیمة, فأتیتها, فاصبت فیها رجلاً اعرابیاً, فسألته الماء, فأبى على أن یسقینى, الاّ ان امکنه من نفسى, فولیت عنه هاربة, فاشتدّ بى العطش حتّى غارت عیناى و ذهب لسانى, فلمّا بلغ ذلک منّى, اتیته فسقانى و وقع علیّ فقال له على(ع)هذه الّتى قال اللّه: (فمن اضطرّ غیرباغ ولاعاد…) (بقره / 173) وهذه غیرباغیة ولاعادیة, فخل سبیلها. فقال عمر: لولا على لهلک عمر.)2 برخى از اصحاب ما نقل کرده اند: زنى پیش خلیفه دوّم آمد و گفت: اى امیرمؤمنان! من مرتکب فجور شده ام, پس حدّ خدا را برمن جارى کن! خلیفه به رجم آن زن دستور داد. امیرالمؤمنین(ع)حاضر بود, فرمود: ازاین زن بپرس چگونه مرتکب فجور شده است. زن عرض کرد: در بیابانى بى آب و علف بودم, به شدّت تشنه شدم. خیمه اى به نظرم رسید. به آن خیمه رفتم. درآن جا با مردى بادیه نشین روبه رو شدم, ازاو آب خواستم. ازآب دادن به من ابا کرد, مگر این که خودم را دراختیار او بگذارم. با ترس ازآن جا دور شدم. تشنگى ام بیشتر شد, تاآن جا که چشمانم جایى را نمى دید, زبانم از سخن بازماند. وقتى به آن حالت افتادم, پیش آن مرد رفتم, او به من آب داد و سپس با من درآمیخت. على (ع)به خلیفه دوّم فرمود: این آن چیزى است که خداوند مى فرماید: ([مگر] آن کس که مجبور شود, در صورتى که ستمگر و متجاوز نباشد… ) واین زن ستمگر و متجاوز نیست, پس راهش را باز کن تا برود. دراین هنگام خلیفه گفت: اگر على (ع)نبود عمر (با این حکم خویش)هلاک شده بود. نمونه هاى دیگرى هم مى توان دراین قسمت ارائه کرد, ولى براى پرهیز از طولانى شدن سخن به همین موارد اکتفا مى شود. مطالعه موارد تمسک, مى تواند به ما کمک کند, تا با مطالعه آنها, معناى آیات و موضوع مورد اشاره درآنها را بهتر درک کنیم. واز سوى دیگر, این موارد دلیل خوبى براى حجت بودن ظواهر قرآن ازدیدگاه مذهب تشیع است که هم به فقیه شیعى راه را نشان مى دهد وهم براى محققان غیرمسلمان یا غیرشیعى, که براى شناخت بهتر تشیع تحقیق مى کنند, مفید خواهد بود.
2. تبیین
مقصود ما از اصطلاح (تبیین) مواردى است که امامان معصوم(ع)با دیدى زبان شناختى و با توجه به عناصر عمومى زبان, یا عناصر ویژه زبان عربى, یا عناصر سبکى ویژه قرآن کریم, واژگان, تعبیر و یا جمله اى را تبیین مى کنند که گاه در تبیین آیات دیدگاه ژرف زبان شناختى به چشم مى خورد. گاه هدف تبیین جایگاه دستورى واژه در جمله است. این نوع بیان در بیشتر موارد غیرمستقیم است ومعنا ى جمله با توجه به جایگاه آن واژه درجمله بیان مى شود; یعنى بدون آن که از فاعل بودن واژه سخن گویند, جمله را گونه اى معنى مى کنند که آن واژه در ساخت دستورى جمله جایگاه فاعل را بگیرد. مواردى را که امامان معصوم(ع) بادیدى جامعه شناختى (مردم شناسى و فرهنگ شناسى مخاطبان زبان قرآن-عربها)* مفهوم واژه یا جمله اى را بیان مى کنند, درهمین قسمت مى توان مورد مطالعه, قرار داد. اینک چند نمونه:
تبیین با تکیه بر عناصر عمومى زبان
برخى از مسائل مربوط به فهم قرآن, شناخت عناصرى است که در زبانها عمومیت دارند. این مسائل بیشتر مربوط به ساخت دستورى جمله هاست که جمله ساخت شرطى داشته باشد, یا موصولى ویا استثنایى. برخى از مسائل آن هم مربوط به گوینده است که درمقام بیان باشد, قصد تفهیم داشته باشد واز عناصرى که به جمله معنى طنزگونه بدهد استفاده کند یا نه. درمنطق که ترازوى تفکر است, به دلیل ارتباط با کلام, بحثهاى مبسوطى درباره معناى جمله هاى داراى ساختهاى دستورى متفاوت انجام مى شود(قضیه حملیه و شرطیه وانواع هریک) دراصول نیز بحثهایى درباره مباحث معنى شناختى انجام مى شود که گاه بسیار ظریف وموشکافانه است. (مباحث الفاظ ومفاهیم)ودر زبان شناسى جدید نیز مباحثى بسیار ارزشمند درباره مسائل زبان مطرح است. ما درفهم مواردى ازاین قبیل, در گفت وگوهاى روزمره خود بسیار طبیعى رفتار مى کنیم, همان گونه که درمورد گام برداشتن, آهسته, تند, با احتیاط ویا در مواقع مناسب بى خیال راه مى رویم, درهنگام سخن گفتن هم بدون نیاز به هیچ زحمتى واژگان رادر قالبهاى خاص مى ریزیم وبیان مى کنیم, سخنان دیگران را هم به آسانى درک مى کنیم, امّا هنگامى که مى خواهیم مطلبى علمى, قانونى یا ادبى را به گونه اى عمیق درک کنیم, نیازمندیم همان قواعد عمومى زبان را با دقّت بیشترى مورد توجه قرار دهیم. مثل این که شرط در ساخت جمله, مفید چه معناى ضمنى است؟ و به اصطلاح دانشمندان علم اصول آیاجمله ٌشرطى مفهوم هم دارد یا نه؟ یا جمله هاى انشایى و خبرى چه تفاوتهاى با هم دارند؟… همان گونه که پیش از این هم تذکر دادیم, امامان معصوم(ع) براى شناخت معناى قرآن بر ضرورت شناخت عناصر عمومى زبان تکیه مى کنند, البته بهره اى که ازاین گونه روایات مى توان برد, علاوه بر استفاده از آن موارد در موضوع مشخص و فهم حکم قرآنى, این است که مى فهمیم عناصر عمومى زبان, زبان مردم, در قرآن نیز وجود دارد. بنابراین به عنوان یک اصل مى توانیم به (مثلاً) مفهوم ساخت شرطى جمله در قرآن به همان گونه استناد کنیم که به همین مفهوم در ساخت شرطى کلام مردم, وبه اصطلاح فهم عرف را از زبان رسمیت مى بخشد. این بهره گیرى براى دانشجویان علوم دینى, که در مکتب اهل بیت(ع)پرورش یافته اند, چیزى تازه نیست, ولى هنگامى که به آثار آن در استنباط احکام ودیدگاه کلامى مذاهب مختلف اسلامى و ارزش علمى آن از دیدگاه زبان شناسى توجه کنیم, اهمیت این مطلب روشن خواهد شد. این را نیز باید توجه داشت که بیان امامان, صرف نظر از حجت بودن شرعى آن براى امامیه, از ابعادى دیگر نیز قابل استناد است, زیرا امامان(ع)با زیستن درعصر نزول قرآن ویا بسیار نزدیک به آن, اهل زبان قرآن بودند, آن هم با معناى زمان نزول. اگر دگرگونى زبان را در واژگان ومعنى در طول تاریخ حیات آن در نظر داشته باشیم, آن وقت ارزش سندى تبیین ائمه براى هر محققى, شیعه یا سنّى وحتّى غیرمسلمانان (پژوهشگران غربى و مستشرقان)روشن مى شود. افزون براین, روایات صحیح ما, تلقى بخش عظیمى از مسلمانان است از مسائل قرآنى که افقهاى گسترده اى را فرا روى پژوهشگران درمعارف این آیین الهى قرار مى دهند. البته این بهره ها ضمنى هستند وبهره اصلى براى فقهاى امامیه است.
تبیین واژگان, تعبیرات و اصطلاحات قرآنى
ائمه هدى(ع)در بسیارى از موارد, در پاسخ پرسشهاى مکرر مراجعان, برخى از آیات را معنى کرده اند, آنچه دراین موارد مهم است, استفاده ازخود این تبیینهاست, زیرا شمار آیات قرآن محدود است واین تبیینها هم ما را از سرگردانى در قاموسهاى متداول رها مى سازد. سؤالها گاه درباره معناى واژه وتعبیر قرآنى است وگاه در باره اصطلاحات قرآنى. طبیعى مى نماید که فقیه مى تواند درفهم حکم از آیات, ازاین تبیینها استفاده کند. (وفى روایة ابى الجارود, عن ابى جعفر(ع)فى قوله: (غیرمتجانف لاثم) (مائده/3) قال: یقول (غیرمتعمد لاثم) 3 در روایت ابى الجارود از امام باقر(ع) آمده است که آن حضرت درباره آن قسمت از آیه اى که مى فرماید: (غیرمتجانف لاثم) فرمود: یعنى تعمّد به گناه نداشته باشد. (حدثنى أبى, عن أبى الصباح, عن اسحاق بن عمار, عن أبى عبداللّه(ع)فى قوله تعالى(ولاتجهر بصلاتک ولاتخافت بها) (اسراء/110) قال: الجهربها رفع الصّوت و التخافت مالم یسمع باذنک , واقرأ مابین ذلک. )4 على بن ابراهیم قمى مى گوید: پدرم از أبى صلاح , از اسحق بن عمار, از امام صادق(ع)روایت کرده اند که آن حضرت درباره آیه اى که مى گوید: (نمازت را زیاد بلند یا آهسته نخوان… ) فرمود: (جهر) یعنى بلند کردن صدا و (تخافت) یعنى آن که صدایت را به گوش نشنوى, درمیان این دو حالت قراءت کن. گاه تبیین, مربوط به تعبیرات یا اصطلاحات خاص قرآنى, مثل(انفال), (احصان) وامثال اینهاست. از جمله, مى توان به نمونه زیر اشاره کرد: (عن زرارة, عن ابى عبداللّه(ع)قال قلت له: ماتقول فى:( یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله والرسول((انفال/1) قال وهى کل ارض جلا اهلها من غیر أن یحمل علیها بخیل و لارکاب, فهى نفل للّه و للرّسول.)5 زراره گفت: از امام صادق(ع)پرسیدم: منظور از (انفال) دراین آیه چیست؟ حضرت فرمود: هرسرزمینى که ساکنان آن بدون این که مورد تهاجم سواران اسلام قرار بگیرند, کوچ کنند, آن زمینها جزء انفال ومخصوص خدا و پیامبر(ص) اوست.
تفسیر تعبیرات مبهم زبان با استفاده از قرآن
در روایات, مواردى هست که واژه اى(مبهم) با استفاده از مورد کاربرد آن در قرآن تبیین شده است, مثلاً واژه هایى مثل(حین) , (جزء) , (سهم) , (زمان) و مانند آنها که محدوده اى مشخص ندارند, با توجه به کاربرد آنها درقرآن کریم, تبیین شده اند واز حالت ابهام بیرون آمده اند. البته درمواردى که بهره فقهى ازآن به دست مى آید. *(عن احمد بن محمد بن ابى نصر, عن أبى الحسن(ع)قال: سألته عن رجل اوصى بسهم من ماله, ولیس یدرى ایّ شئ هو؟ قال السهام ثمانیة, و کذا قسمها رسول اللّه(ص) ثمّ تلا: (انّما الصدقات للفقراء والمساکین و… ) الى آخر الآیة, (توبه / 60) ثمّ قال: انّ السهام واحد من ثمانیة.)6 محمّدبن أبى نصر مى گوید از أبى الحسن(ع)پرسیدم : مردى که درباره سهمى ازمال خود وصیت کرده است, ونمى داند که سهم چقدراست. امام (ع)فرمود: سهام هشت تاست و پیامبر (ص) چنین تقسیم کرد. آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند: (زکات مخصوص فقراء و مساکین و… است) , سپس فرمود: سهم یکى از هشت است. *(مردى از خراسان نقل کرده است که شخصى مرد, و درباره صدهزار درهم به من وصیت کرد وبه من امر کرد که یک جزء ازآن را به ابوحنیفه بدهم. ازامام صادق(ع)دراین باره پرسید, ابوحنیفه هم حاضر بود, امام صادق به ابوحنیفه فرمود درباره [مقدار] آن چه مى گویى؟ ابوحنیفه گفت: ربع [یک چهارم] حضرت به ابن ابى لیلى فرمود: [تو بگو] او هم گفت: یک چهارم. پس حضرت صادق(ع)فرمود: به چه دلیل جزء یعنى یک چهارم؟ گفتند: کلام خداوند که مى فرماید: ([اى ابراهیم] پس چهارگونه پرنده را انتخاب کن وآنها را قطعه قطعه کن [ودرهم بیامیز] سپس برهر کوهى قسمتى ازآن را قرار بده… ) امام صادق(ع)فرمود: این درست است که پرندگان چهارتا بوده اند, امّا [باید دانست که] کوهها چند تا بوده اند. زیرا جزءها به اندازه شمار کوهها بودند, نه به اندازه شمار پرندگان. عرض کردند: ماچنین پنداشتیم که چهارتا بوده اند. حضرت فرمود: خیر, ده کوه بوده است.)7 دراین نمونه ها بیان مبهمات با آیات قرآنى صورت گرفته است. درنمونه اخیر, نوع استفاده شاگردان حضرت ازآیه مورد سرزنش قرار نگرفته است, امام این گونه استفاده را مى پذیرند, ولى بى دقتى آنان را تصحیح مى کند. ازاین نمونه روایات هم نمونه هایى در دست است که شمار آنها هم اندک نیست. نمونه هاى دیگر مواردى است که تبیین با استفاده از اطلاق, عمومیت و یاعناصرى همانند آن, انجام یافته است, از جمله: درآیه 23 از سوره نساء آمده است: (حرمت علیکم… وامّهات نسائکم و ربائبکم اللاّتى فى حجورکم من نسائکم اللاّتى دخلتم بهنّ فان, فان لم تکونوا دخلتم بهنّ فلاجناح علیکم… )8 حرام شده است برشما… ومادران همسرانتان, ودختران همسرتان که در دامان شما پرورش یافته اند از همسرانى که باآنها آمیزش جنسى داشته اید, وچنانچه باآنها آمیزش جنسى نداشته اید, [ازدواج با دختران آنها براى شما مانعى ندارد.] ازامیرالمؤمنین(ع) روایت شده است: (هنگامى که مردى بازنى ازدواج مى کند, دختر آن زن براو حرام مى شود, در صورتى که با مادرش آمیزش جنسى داشته باشد, امّا اگر با مادرش آمیزش نداشت ازدواج با دختر او براى مرد اشکالى ندارد وهنگامى که با دخترى ازدواج کند چه با او آمیزش کرده باشد یا نه, مادرآن دختر براو حرام مى شود.)9 در روایت دیگر از حضرت على (ع), علّت این حکم بیان شده است: (هذه مستثناة وهذه مرسلة (وامهات نسائکم)10 این یکى [ربیبه] استثناء شده است[یعنى حرام بودن او مشروط به این است که با مادرش آمیزش جنسى داشته باشد] واین یکى [مادرزن] مرسله است [به طور مطلق حرام مى شود ومشروط به شرطى ومقید به قیدى نیست.] دراین روایت, تبیین براساس عنصرى از عناصر عام زبان است, یعنى این مخصوص قرآن نیست, درهرکتاب دیگرى ممکن است مسأله اى با قید عنوان شود و مسأله اى دیگر بدون قید و شرط. دراین آیه, حرام بودن دختران همسر, مشروط است, ولى درمورد مادر زن, درآیه هیچ شرط و قیدى وجود ندارد. روایتى دیگر, به همین مضمون از امام صادق(ع)رسیده است:11 در روایت دیگر آمده است: (از امام صادق درباره امر به معروف ونهى ازمنکر سؤال شد که آیا برهمه امّت وجمیع مردم واجب است؟ حضرت فرمود: نه. عرض شد: چرا؟ فرمود: امر به معروف ونهى از منکر برشخصى واجب است که قوى باشد و سخنش مطاع, آگاه به معروف ومنکر, نه برشخصى ضعیف که راه حق از باطل را نمى شناسد. دلیل این گفته, سخن خداست که مى فرماید: (وباید ازمیان شما, گروهى [مردم را] به نیکى دعوت کنند و به کارشایسته وا دارند واز زشتى باز دارند.) واین بیان خاص است وعام نیست. همچنین خداوند فرمود:(وازمیان قوم موسى جماعتى هستند که به حقّ راهنمایى مى کنند وبه حقّ داورى مى نمایند.) ونفرمود:(برکلّ امّت موسى)ونیز نفرمود: (برکلّ قوم موسى) باآن که قوم موسى درآن زمان امتهایى بودند, و (امّت) بریک نفر و بیشتر ازآن اطلاق مى شود. همان گونه که خداوند عزوّجل مى فرماید: (ابراهیم [به تنهایى] امّتى بود مطیع فرمان خدا)(نحل/120)12 دراین روایت, به گونه دقیق برعناصر زبانى تکیه شده است, تا مطلبى را که به کمک عقل هم قابل استفاده است, بیان کند واز تعبیر عام وخاص هم استفاده شده است.
تبیین با توجه به ساختار سبک ویژه قرآن
شاید قید (ویژه) پس از اصطلاح سبک زاید به نظر برسد, امّا منظور ما ازاین قید این است که امامان(ع)درمورد بحث سبک بیان قرآن نکاتى را تذکر مى دادند که خاص قرآن است و آنچه زیر عنوان محکم ومتشابه, ظهر وبطن, ناسخ و منسوخ, عزائم و رخص, حرف مکان حرف و… در روایات اهل بیت(ع) مورد تأکید قرار گرفته است, به همین سبک ویژه قرآن مرتبط است. از معصوم درباره آیه (بلسان عربى مبین) (شعراء /195) سؤال مى شود , حضرت مى فرماید: (یبین الالسن, ولاتبینه الالسن)12 قرآن زبانها را بیان مى کند وزبانها قرآن را بیان نمى کنند. بنابراین تمام مواردى که درباره ناسخ و منسوخ , یا تفسیر متشابهات, یا تفسیر و تأویل بطون قرآن ومسائلى ازاین قبیل سخن گفته مى شود وبراساس آن حکمى استنباط مى شود, تبیین براساس سبک ویژه قرآن است. از جمله, مى توان به روایت زیر اشاره داشت: (زرارة و محمّد بن مسلم مى گویند: از امام باقر(ع) درباره چگونگى و مقدار نماز در سفر سؤال کردیم. حضرت گفت: خداوند مى فرماید: (وقتى به سفر رفتید پس برشما باکى نیست این که نماز را کوتاه کنید) بنابراین (قصر) درسفر همان گونه واجب است که (تمام) در غیر سفر. گفتند: عرض کردیم: خداوند مى فرماید: (پس برشما باکى نیست که نماز را کوتاه کنید) و نگفت: (انجام دهید.) پس چگونه این یکى مثل تمام واجب شد ه است؟ حضرت فرمود: آیا خداوند درمورد صفا و مروه نفرموده است: (کسانى که حج خانه خدا… انجام مى دهند, مانعى نیست که برآن دو طواف کنند [وسعى صفاو مروه را انجام دهند]. ) نمى بینید که طواف [سعى صفاو مروه] واجبى است که خداوند آن را در کتاب خویش ذکر کرده است و پیامبرش آن را انجام داده است؟ همین گونه است قصر نماز در سفر, واین چیزى است که پیامبر خدا(ص) آن را انجام داده است وخداوند آن را در کتاب خود یاد کرده است.14 در روایت بالا, امام از تشابه بیانى حکم استفاده برده اند و این نکته را روشن کرده اند که همان گونه که ( فلاجناح علیه أن یطوف بهما) در سعى صفا ومروه با وجوب آن سازگار است, آیه (فلاجناح علیکم أن تقصروا من الصّلاة ) هم بایستى همین گونه تفسیر شود ومعناى الزامى وایجابى, پیدا کند.
تبیین براساس فرهنگ شناختى
قرآن, کتاب خدا و کلمه کلمه اش وحى الهى است. امّا همین کتاب به زبان مردم است, زبان عربهایى که در عصر نزول قرآن مى زیسته اند, آن هم زبان طائفه اى معروف, به نام قریش. براى درک صحیح وکامل یک زبان, واژگان, تعبیرات و اصطلاحات مربوط به عناصر فرهنگى آن,(چه بادیدى مثبت وتأیید کننده, مثل ماههاى حرام, یا بادیدى منفى ونفى کننده, مثل تکفیر عمل کنندگان به نسیئ) لازم است بدانیم آن عنصر چه جایگاهى درفرهنگ آن مردم داشته است; مثلاً شناخت جایگاه واهمیت ماههاى حرام در جامعه اى که همیشه به نبرد وغارت مشغول بودند ونیز اثر ویران گرانه رسم (نسیئ) که مى توانست از تأثیرماههاى حرام در کاهش خون ریزى بکاهد, مى تواند به فهم معارف قرآنى وعلل تثبیت ماههاى حرام و تحریم (نسیئ) کمک کند. بنابراین ناچاریم فرهنگ جاهلیت را که همزمان با ظهور اسلام بر شبه جزیره عربستان سیطره داشت, بشناسیم. این آشنایى هرچه دقیق تر باشد شناخت دیدگاه قرآن بهتر انجام خواهد شد. امامان(ع)با این شناخت, به تبیین آیات فقهى پرداخته اند از جمله, به نمونه هاى زیر, مى توان استناد جست: (از حلبى نقل شده که از امام صادق(ع)درباره آیه(واگر زنى از شوهر خویش بیم ناسازگارى یا رویگردانى داشته باشد… ) (نساء /128)پرسیدم. امام(ع)فرمود: آن, زنى است که شوهرش او را دوست ندارد, به او مى گوید: مى خواهم طلاقت بدهم, زن مى گوید: من را رها مساز, من دوست ندارم مردم به من طعن زنند, امّا درباره همخوابى, هرگونه خواستى انجام ده و حقوق دیگر نیز براى تو ومن را به حال خود وا گذار. این همان است که خداوند مى فرماید: (برآن دوگناهى نیست که از راه صلح با یکدیگر , به آشتى گرایند, که سازش بهتر است.),این همان صلح (مقصود در آیه) است.15 این دیدگاه در تبیین معناى آیه, براساس شناختى است که امام(ع)از فرهنگ عربها دارد جامعه اى که طلاق درآن سنت زشت است وگاه زن مرد فوت شده را , فرزند او به ارث مى برد تامبادا دیگرى با او ازدواج کند. امام در تبیین صلح بین زن و شوهر, به این نکته که ریشه درفرهنگ قومى عرب دارد اشاره مى کند و با توجه به این واقعیت, راه سازش را بین زن و شوهر باز مى گذارد. نمونه دیگر: ییکى ازموارد حقوقى, که درقرآن به صورت اصل پذیرفته شده است,این است که زن ومرد هرکدام درمحیط خانه وامور خانوادگى حقوقى دارند, امّا گاه یک طرف ممکن است به بهانه فرزند, حقّ طرف مقابل را ضایع کند, این مسأله اصل کلى است وقابل برابرى با موارد بسیار, امّا آیا درجامعه ٌصدراسلام وزمان نزول قرآن, این مشکل وجود داشته است؟ وچه بخشى از فرهنگ آن زمان را دربر گرفته است؟ انتخاب (دایه) یا (مرضعه) براى نوزادانى که به دلیلى نیاز به شیرغیر مادر داشتند ویا در اصل مادرى نداشتند, طبیعى بود. این رسم, پیامدهایى خواسته یا ناخواسته , مثبت یا منفى داشت, از جمله آن پیامدها تأثیر بر وضعیت خانواده(مرضعه) بود. مراقبت از کودک شرایطى را بر خانواده بار مى کرد, بر روابط فرزندان خانواده با کودک, وهمین گونه بر روابط زن با شوهر. روایت زیر, به این فرهنگ اشاره دارد: (ابوصباح کنانى مى گوید: از امام صادق(ع) درباره این آیه سؤال که کردم مى گوید: (هیچ مادرى نباید به سبب فرزندش زیان ببیند, وهیچ پدرى[نیز] نباید به خاطر فرزندش[ضرر ببیند])(بقره/233) حضرت فرمود: دایگان, (زنانى که درمقابل اجرت به کودکان دیگران شیر مى دادند) گاهى به شوهرانشان تمکین نمى کردند ومى گفتند: مى ترسم حامله شوم واین کودکى که شیرش مى دهم فرزندم را بکشد ویا مرد, وقتى همسرش او را به خود فرا مى خواند, مى گفت: مى ترسم [حامله شوى] و فرزندم کشته شود. به همین دلیل زن را به حال خود مى گذاشت واز آمیزش جنسى با او سرباز مى زد, به همین سبب خداوند از آن [فرهنگ غلط و تأثیر سوء آن بر روابط زن و شوهر ] نهى کرد, که مرد به زن, یا زن به مرد ضرر بزند.)16 نمونه هایى دیگر هست که مى توان دراین قسمت بدانها اشاره کرد. (البرهان, ج 1/214) مواردى هم که درآن با دیدى جامعه شناختى و روان شناسى اجتماعى آیه اى را تبیین مى کنند ( استبصار, ج 3/343, مسند امام رضا ج 2/ 268 وبرخى از تفاسیر روایى پیرامون آیه: (هؤلاء بناتى هنّ اطهر لکم)بقره / 223 وگاه با شناخت تقابل فرهنگى (التهذیب 7/460 , مسند الامام رضا /268 ,) که براى پرهیز از طولانى شدن نوشتار ازنقل و بررسى آنها صرف نظر مى شود.
3. دریافت و تبیین براساس تدبّر
در مواردى امامان معصوم(ع)بادید معنى شناختى, حکمى را ازآیه اى استنباط کرده اند. گرچه به ظاهر آیات الاحکام مربوط نیست, دربرخى ازاین موارد مى توان, ازآن, استنباط براساس جهان بینى تعبیر کرد, دسته اى دیگر با تفسیر قرآن به قرآن مفهومى از قرآن را تبیین مى کنند ویا به روش تفسیر موضوعى و بررسى همه جانبه موضوع درقرآن. دسته اى دیگر احکامى را از آیه اى استفاده مى کنند که حکم درآن به صورت کلى بیان شده وامام آن را مثل قاعده اى بر مواردى تطبیق مى کنند, مثل قاعده (لاحرج). اینها موارد دیگر نکته یابیهاى ظریف ازآیات است. آنچه دراین بخش مى آید, جزء پرکاربردترین بیانهاى ائمه(ع)درباره احکام قرآن هستند که ماناچار فقط نمونه هایى را براى برخى از این موارد یاد مى کنیم.
دریافت براساس جهان بینى قرآنى
امامان اهل بیت(ع)با آشنایى کامل با جهان بینى قرآنى سخن مى گفتند. آنان علوم قرآن وجهان بینى قرآنى را آن گونه که حضرت رسول اکرم(ص) مى دانست, به ارث برده بودند, به همین دلیل درآینه آیات قرآنى حقایقى را مى دیدند که براى دیگران دیریاب وگاه غیرقابل درک بوده است. قرآن محورى در فقه اهل بیت(ع)به گونه اى است که تمامى رفتار و گفتارشان را شامل مى شود. به همین دلیل امام باقر(ع)مى گویند: (اذا حدثتکم بشئ فاسألونى عن کتاب اللّه)17 هنگامى که درباره چیزى سخن گفتم [اگر تردید یا ابهامى داشتید, سند آن را] ازمن از کتاب خدا بپرسید. مفهوم روشن کلام بالا,این است که من سخنى جز بر محور تفکر قرآنى نمى گویم. روایات: (عرضه روایات برقرآن وکوبیدن روایات مخالف قرآن به دیوار) هم مشهورتر ازآن است که لازم به یادآورى باشد. درجهان بینى قرآنى,که خدامحورى اساس آن را تشکیل مى دهد, اصولى هست که توجه به آنها مى تواند جامعه را به بهشت برین تبدیل کند و در روایات فقهى-تفسیرى به آن توجه شده است: (عمروبن ریاح مى گوید ازامام باقر(ع)پرسیدم: شنیده ام مى گویید: کسى که جز برقانون سنّت زنش را طلاق بدهد شما آن طلاق را بى ارزش مى دانید. ابوجعفر (ع) فرمود: این را من نمى گویم, بلکه خدا مى فرماید. سوگند به خدا اگر ما براى شما براساس جور فتوا بدهیم, ازشما بدتریم; زیرا خداوند مى فرماید: (چرا الهیون ودانشمندان آنان را از گفتار گناه [آلود] وحرامخوارگى شان بازنمى دارند؟ راستى چه بد است آنچه انجام مى دادند.)(مائده/63)18 این محور تفکر امامان ما در فتوا وبیان احکام الهى است, یعنى توجه داشته اند که یکى از اساسى ترین اصول جهان بینى قرآنى, خدامحورى است. نمونه هایى از روایات در چگونگى بریده شدن دست سارق وجود دارد که توجیهى غیر از این دیدگاه ندارند. ظاهر آیه (قطع ید سارق و سارقه) چنان است که باید دست آنان را تا جایى قطع کنیم که در عرف(دست) گفته مى شود. ولى در روایات ائمه , کف دست (که جاى سجده است)به همراه انگشت شست که در هنگام وضو لازم است, استثناء شده است واین را حقّ شخص دانسته شده که اگر توبه کند و بخواهد عبادت کند, اعضاى لازم براى عبادت را داشته باشد. ([عن حماد بن عیسى] قال و کتب الینا ابومحمد, یذکر عن ابن ابى عمر عن ابراهیم بن عبدالحمید عن عامة اصحابه, یرفعه الى امیرالمؤمنین(ع)انّه کان اذا قطع ید السّارق, ترک الابهام والراحة, فقیل له: یاأمیرالمؤمنین ترکت عامة یده؟ قال: فقال لهم فان تاب فبأى شئ یتوضأ؟ لانّ اللّه یقول: (والسارق والسارقة فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکالاً من اللّه واللّه عزیز حکیم, فمن تاب من بعد ظلمه واصلح فانّ اللّه یتوب علیه, انّ اللّه غفور رحیم.) (مائده /38 و 39) (19) هنگامى که امام على دست دزدى را قطع مى کرد,انگشت شست وکف دست را باقى مى گذاشت. به آن حضرت گفتند: قسمت مهم دست او را باقى گذاشته اید؟ حضرت فرمود: اگر توبه کند با چه چیزى وضو بگیرد؟ زیرا خداوند مى فرماید: (ومرد وزن دزد را به سزاى آنچه کرده اند, دستشان را به عنوان کیفرى از جانب خدا ببرید, وخداوند توانا وحکیم است. پس هرکه بعد از ستم کردنش توبه کند وبه صلاح آید, خدا توبه او را مى پذیرد, که خدا آمرزنده مهربان است.) در روایاتى دیگر, درباره همین آیه, بر لزوم ابقاى کف دست سارق براى آن که سجده گاه است تأکید مى شود, واین در اصل توجه دارد به این که انسان به عنوان (عبد) باید اعضاى مربوط به عبادتش محفوظ بماند.
دریافت حکم با مقارنه معنایى آیات قرآن
اهل بیت(ع) گاه براى دریافت حکم قرآنى از مقارنه معنایى قرآن بهره جسته اند وازاین راه معنایى مطمئن ارائه کرده اند, ازاین شیوه به (تفسیر قرآن به قرآن) یاد مى شود. این عنوان فصل دریافت حکم با بررسى همه جانبه درقرآن که در اصطلاح تفسیرموضوعى نامیده شود, تفاوت دارد. هردوعنوان در دریافت حکم با از استفاده از چند یا چندین آیه از قرآن مشترک هستند, با این تفاوت که در اوّل (مقارنه معنایى) یک مفهوم , یاقسمتى ازابعاد یک موضوع با استفاده از مقارنه معنایى دوآیه یا جمع چند آیه بیان وحکم شرعى ازآن استخراج مى شود, امّا در روش بررسى همه جانبه ,تمام اقسام یا ابعاد یک موضوع از دیدگاه قرآن بررسى وتمام آیات اصلى مربوط به موضوع درهم آمیخته وحکم شرعى یا نتیجه معرفتى استنباط مى شود. دراین قسمت نمونه هایى از( دریافت حکم با مقارنه معنایى آیات قرآن)نگاشته مى شود: (عن زید الشحام, قال سألت أباعبداللّه(ع)عن الرفث والفسوق والجدال ,قال امّا الرفث فالجماع, وامّا الفسوق فهوالکذب, ألا تسمع لقوله تعالى (یاایّهاالذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنبأ فتبیّنوا أن تصیبوا قوماً بجهالة…) (حجرات / 6) (20) زید شحام مى گوید: از امام صادق(ع)درباره رفث, فسوق وجدال [مربوط به مناسک حج: فلارفث و لافسوق ولاجدال فى الحجّ, بقره / 197 ] پرسیدم. حضرت فرمود امّا (رفث)آمیزش جنسى است, (فسوق) یعنى دروغ. نشنیده اى که خداوند مى فرماید:(اى کسانى که ایمان آورده اید, اگر فاسقى [دروغ گویى] برایتان خبرى آورد, نیک وارسى کنید, مبادا به نادانى گروهى را آسیب برسانید…) دراین نمونه (فسوق) در آیه حج با (فاسق) در آیه نبأ مقارنه معنایى شده است, که مقصود از فاسق, دروغ گو است وبه قرینه آن معناى آیه سوره حجّ هم روشن مى شود. این روش یکى ازمطمئن ترین راهها براى دریافت معناى واژگان, تعبیرات یا مفاهیم درکاربرد خاص قرآنى آن است. (اخرج ابن ابى حاتم عن أبى جعفر [بن] محمد بن على, ان رجلاً سأل علیّاً عن الهدى, ممّ هو؟ قال من الثمانیة الازواج, فکأنّ الرّجل شک فقال علیّ: تقرأ القرآن؟ فکأن الرّجل قال نعم. قال أفسمعت اللّه یقول: (یاایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود احلت لکم بهیمة الانعام) (مائده / 1) قال نعم. قال و سمعته یقول:(لیذکروا اسم اللّه على ما رزقهم من بهیمة الانعام )(حجّ / 34) و (من الانعام حمولة و فرشاً) (انعام / 142)( فکلوا من بهیمة الانعام), قال نعم. قال افسمعته یقول (… من الضأن اثنین و من المعز اثنین … و من الابل اثنین ومن البقر اثنین)(انعام / 143 و 144) قال: أفسمعته یقول: (یا ایّهاالذین آمنوا لاتقتلوا الصید وانتم حرم) الى قوله( هدیاً بالغ الکعبة) (مائده / 95) قال الرّجل: نعم . فقال ان قتلت ضبیاً فما علیّ؟ قال شاة. قال علیّ: هدیاً بالغ الکعبة قال الرّجل نعم, فقال علیّ: قد سماه اللّه (بالغ الکعبة) کما تسمع.) (21) از امام باقر(ع) روایت شده است که کسى از امام على (ع) پرسید (هَدْى) از چه جنسى است؟ حضرت فرمود: ازهمان هشت زوج. گویا مرد به شک افتاد! على (ع) فرمود: قرآن مى خوانى؟ مثل این که آن مرد گفت: آری… على (ع) فرمود: آیا شنیده اى که خدا مى فرماید:(اى کسانى که ایمان آورده اید! به پیمانها وفا کنید, چهارپایان براى شما حلال شده است… ) گفت: آرى. على (ع)فرمود: وآیا شنیده اى که خدا مى فرماید:(… تانام خدا را به هنگام قربانى بر چهارپایانى که به آنان روزى داده ایم ببرند.) و(از چهارپایان براى شما حیوانات باربر, وحیوانات کوچک آفرید… )پس بخورید از چهارپایان. گفت : بلى. على فرمود: آیا شنیده اى که خدا مى فرماید:( هشت زوج, از گوسفند دوتا, واز بز دوتا… واز شتر دو واز گاو دو.) گفت: بلى. على(ع)فرمود آیا شنیده اى که خداوند مى فرماید:( اى کسانى که ایمان آورده اید! درحال احرام شکارنکنید. ) تا آن جا که مى فرماید:(و به صورت قربانى به کعبه برسد) آن مرد گفت: بلى. گفت: اگرمن آهویى را کشتم چه چیز برمن واجب است؟ گفت: گوسفند. على(ع)فرمود: (به صورت قربانى به کعبه برسد.) آن مرد گفت آرى. پس على(ع)فرمود: این را خداوند (بالغ الکعبه) نام داده است, همان گونه که مى شنوى.) على بن ابراهیم در تفسیر آیه 60 سوره توبه که مى گوید: (انّما الصدقات للفقراء والمساکین والعاملین علیها والمؤلفة قلوبهم وفى الرقاب والغارمین وفى سبیل اللّه وابن السبیل…) نوشته است: (بنابراین خداوند از صدقات, تمام مردم را خارج کرده است, جزاین هشت دسته که خداوند ازآنها یاد کرده است. امام صادق(ع)شمارى ازآنان را مشخص فرموده و گفته است: (الفقراء هم الذین لایسئلون وعلیهم مؤونات من عیالهم والدلیل على انّهم هم الذین لایسئلون قول اللّه فى سورة البقرة (للفقراء الذین احصروا فى سبیل اللّه لایستطیعون ضرباً فى الأرض یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف تعرفهم بسیماهم لایسئلون النّاس الحافاً) (بقره/ 273)… (22) فقیران آنانى هستند که گدایى نمى کنند وبار مخارج عیال بر دوششان است. دلیل این گفته, کلام خدا در سوره بقره است (انفاق شما, مخصوصاً باید براى نیازمندانى باشد که در راه خدا, در تنگنا قرار گرفته اند, نمى توانند مسافرتى کنند [وسرمایه اى به دست آورند] واز شدّت خویشتن دارى, افراد ناآگاه آنان را بى نیاز مى پندارند, امّا آنان را از چهره هایشان مى شناسى وهرگز با اصرار چیزى از مردم نمى خواهند… )
دریافت حکم با بررسى همه جانبه در قرآن
درمواردى به گونه اى همه جانبه, موضوعى در قرآن کاوش شده وحکم الهى بااین دید معنى شناختى و ژرف به دست آمده است. در روایات, نمونه هایى و راهبردهایى بسیار وجود دارد که این الگو را در فرادید مى نهند واین درس را به فقیهان مى دهند که باتوجه به نیازها و پرسشهاى امروزین فرد و جامعه به آستان قرآن گام نهند و پاسخهاى دقیق وهمه جانبه اى را استنباط و براساس آن حکم کنند و یا فتوا دهند. از جمله مى توان به نمونه زیر اشاره کرد: (عن على (ع)انّه قال: الجهاد فرض على جمیع المسلمین, لقول اللّه تعالى: (کتب علیکم القتال) (بقره/ 216) فان قامت بالجهاد طائفة من المسلمین وسع سائر هم التّخلف عنه مالم یحتج الذین یلون الجهاد الى المدد,فان احتاجوا لزم الجمیع ان یمدوهم حتّى یکتفوا قال اللّه تعالى: ( وما کان المؤمنون لینفروا کافّة) (التوبه / 122) فان دهم امر یحتاج فیه الى جماعتهم نفروا کلّهم, قال اللّه عزّوجل:(انفروا خفافاً و ثقالاً وجاهدوا باموالکم و انفسکم فى سبیل اللّه. ) (التوبه / 41)(23) از على(ع)روایت شده که آن حضرت فرمود: جهاد بر تمامى مسلمانان واجب است, به دلیل کلام خدا (برشما کارزار واجب شده است) واگر شمارى از مسلمانان به امر جهاد بپردازند, دیگران مى توانند تاوقتى که نیروهاى جبهه به یارى نیازمند نباشد, از حضور در جبهه خوددارى کنند, امّا اگر آنان نیاز به کمک داشتند برتمام مسلمانان است که یار آنان باشند. خداوند فرموده است: (وشایسته نیست مؤمنان همگى [براى جهاد] کوچ کنند) ولى اگر مبارزه اى پیش آید که درآن حضور همه مسلمانان لازم باشد, همه آنان باید حرکت کنند خداوند فرموده است: ( سبکبار وگرانبار , بسیج شوید وبا مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید… ) دراین روایت, با استفاده از چند آیه, چگونگى وجوب جهاد با توجه به موارد گوناگون استنباط شده است که نتیجه آن وجوب کفایى جهاد است. این (مقدار کافى)گاه ممکن است گروهى کوچک از مسلمانان باشند وگاه همه مسلمانان را شامل شود. امید است این نوشته کوتاه توانسته باشد گامى هرچند کوتاه, درروش شناسى اهل بیت در تفسیر آیات الاحکام برداشته باشد.
پی نوشت ها
________________________________________
1. عیاشى, محمّدبن مسعود, التفسیر (معروف به تفسیر عیاشى)به تصحیح سیدهاشم رسول محلاتى, تهران, المکتبة العلمیة الاسلامیة, 1/ 82. 2. همان, 1/ 74 . 3. قمى, على بن ابراهیم, تفسیر القمى, مصحح: سید طیب الموسوى الجزایرى, نجف , مکتبة الهدى, 1387 هـ, 1/ 162. 4. همان, 2 / 30. 5. بحرانى, سیدهاشم, البرهان فى تفسیرالقرآن, قم , مؤسسة مطبوعاتى اسماعیلیان,2/62,حدیث13. 6.همان 2/ 136; کافى 7/41; التهذیب 9/ 210); مسند امام رضا (ع) 2 /206. 7. حرّ عاملى, محمّد بن حسن, وسائل الشیعة, 13/ 446. 8. درترجمه آیات, بیشتر متن ترجمه آیت اللّه مکارم شیرازى یا استاد محمّد مهدى فولادوند را آورده ایم وجز در مواردى اندک تغییرى نداده ایم. 9. فیض کاشانى, محسن, التفسیر الصافى, بیروت, مؤسسة الاعلمى للمطبوعات, 1402 هـ. 1/ 435. 10. همان, 1/ 436. 11. بحرانى, سید هاشم, البرهان 1/ 357. 12. حرّ عاملى, محمّد بن حسن, وسائل الشیعة, 11/ 400. 13. کلینى, محمّد بن یعقوب, الاصول من الکافى 2/662. 14. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان فى تفسیرالقرآن, تهران, مکتبة العلمیة الاسلامیة, 2/154, قطع رحلى. 15.بحرانى, سیدهاشم, البرهان 1/419. 16. همان, 1/ 225. 17. کلینى, محمدبن یعقوب, الاصول من الکافى, 1/60. 18. حرّ عاملى, محمّد بن حسن, وسائل الشیعة, 15 / 273. 19. عیاشى, محمدبن مسعود, تفسیر عیاشى,1/ 318;بحرانى, سید هاشم, البرهان 1/ 470. 20. حرّ عاملى, محمّد بن حسن, وسائل الشیعه, 9/ 110. 21. سیوطى, جلال الدین ,الدرّ المنثور فى التفسیر بالمأثور, بیروت, دارالفکر, 1403, 3/192. 22. قمى, على بن ابراهیم, تفسیر القمى, 1/ 298. 23. طباطبائى بروجردى, حسین, الجامع لأحادیث الشیعة, 13/37.