آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن

عصر تابعان1, عصر شکوفایى و گسترش فقه قرآنى به شمار مى آید. دراین برهه2, دگرگونیهایى در پژوهشهاى فقهى ـ قرآنى پدید آمد و در بستر آن, نهال مذهبهاى فقهى شکوفه زد و رو به رشد نهاد. به همین دلیل, شایسته مى نماید که چگونگى مطالعه(آیات الاحکام) از سوى تابعان و دستاورد تلاش آنان در این زمینه, جداگانه و مستقل بازنگرى شود. در پیش درآمد سخن, نگاهى گذرا به زندگى قرآن پژوهى تابعان بیفکنیم, تا فهم دیدگاهها و گرایشهاى ایشان در(آیات الاحکام) با زمینه هاى روشن ترى صورت پذیرد.
1. آموزگاران تابعان
گرچه درباره (آیات الاحکام), گروهى فراوان از تابعان سخن گفته اند و به گونه اى پراکنده درباره آیه ویا آیاتى, اظهار نظر کرده اند, ولى نقش اساسى در شکوفایى دانش فقهى قرآن, از آنِ کسانى است که در محفل صحابه داراى مکتب تفسیرى, معارف قرآن را آموخته اند. کسانى که از اصحاب پیامبر(ص) مکتب تفسیرى داشته اند, عبارتند از: الف. على بن أبى طالب(ع): برجسته ترین آموزگار معارف قرآنى پس از پیامبر(ص), على(ع) است که هدفمندانه معارف قرآنى را آموزش مى داد. درمیان تابعان, به افراد زیادى برمى خوریم که دیدگاههاى تفسیرى و فقهى على(ع) را نقل مى کنند. همچنین کسانى که گفته مى شود مجموعه تفسیر قرآن را نزد آن حضرت فراگرفته اند. میثم تمّار از سرآمدان شاگردان على(ع) در تفسیر است.3 او, به ابن عباس مى گوید: هرچه در تفسیر قرآن مى خواهى ازمن بپرس که تنزیل قرآن را نزد على(ع) خوانده ام و آن حضرت تأویل قرآن را نیز به من آموخت. ابن عباس دوات و قلم طلبید….)4 ابن عباس که به هنگام درگذشت پیامبر(ص), سیزده ویا پانزده سال بیش نداشت5 (و با چنین سنّى, روشن است که نمى تواند علم تفسیر را از پیامبر(ص) فراگرفته باشد) مى گوید: (… دانش من از دانش على(ع) گرفته شده است.)6 (…آنچه در تفسیر فراگرفته ام, از على(ع) آموخته ام.)7 این که ازمکتب تفسیرى على(ع) در نوشته هاى علوم قرآنى کمتر سخن به میان مى آید (حتّى از سوى نویسندگان شیعى) دلیلى جز غفلت و بى توجهى ندارد و شاید بتوان گفت ریشه این غفلت, به تلاشهاى خاندان اموى بازمى گردد که تلاش پیگیرى در راستاى به فراموشى سپرده شدن فضائل على(ع) و اولاد او داشتند. ب. مکتب ابن عباس: مکتب ابن عباس در مکه بنیاد نهاده شد و شاگردان پرآوازه این مکتب عبارتند از: سعید بن جبیر(م: 95), مجاهد بن جبیر(م: 103), عکرمه مولاى ابن عباس (م:107), طاووس بن کیسان یمانى (م: 106), ابوشعث, جابربن زید (م: 93), عطاء بن ابى رباح (م: 114). ج. مکتب أبیّ بن کعب (م: 19 یا 32): (ابن کعب) مدرسه تفسیرى خویش را درمدینه بنیاد نهاد و شاگردان مشهور او, عبارتند از: ابوالعالیه, رفیع بن مهران ریاحى, (م: 90), محمد بن کعب قرظى(م: 118) و زیدبن اسلم عدوى(م: 136). د. مکتب ابن مسعود (م: 32): ابن مسعود, حوزه تفسیرى خود را در کوفه تأسیس کرد. معروف ترین شاگردان وى, عبارتند از: علقمة بن قیس(م: 61), مسروق بن اجدع (م: 63) اسود بن یزید نخعى(م: 64) حسن بصرى(م: 110) قتادة بن دعامه سدوسى (م: 117) وعامر بن شرحبیل شعبى(م: 104)8
2.شکل گیرى گرایشها
درزمان تابعان, گرایشهاى گوناگون: کلامى, سیاسى وفقهى پدید آمد; ازجمله نافع ابن ازرق حرورى از سران خوارج بود.9 همچنین تشیع درمیان تابعان گسترش یافت.10 سعید بن جبیر و عطیه (م: 111) از جمله شیعیان على بودند.11 حسن بصرى معتقد به (قدر) (جبر) 12و ابراهیم بن یزید نخعى(م: 95) و ربیعة بن فروح (م: 136) از طلایه داران تفکر قیاس و اجتهاد وشعبى, سعید بن جبیر و طاووس, پایبند به نص و حدیث بودند.13
3. پراکندگى و دورى از یکدیگر
گرچه هجرت به نقاط دور دست به قصد آموزش قرآن و احکام به مسلمانان, در عصر صحابه, جامه عمل پوشیده بود, ولى در عصر تابعان نیزهمچنان ادامه یافت. مدرسه هاى تفسیرى صدها کیلومتر از یکدیگر فاصله داشت و شاگردان این مکتبها پس از تکمیل تحصیلات به مناطق دور دست هجرت مى کردند و مرجع فتوا قرار مى گرفتند. هجرت طاووس به یمن, ابن مهران از حوزه مدینه و قتاده از حوزه کوفه به بصره, از آن جمله است.14
4. حضور غیرعربها در حوزه هاى فقهى ـ تفسیرى
در زمان تابعان, موالى(اسیران غیرعرب که ایمان مى آوردند) در مکتبهاى تفسیرى راه یافتند و کم کم به مقام فتوا رسیدند وهم رتبه کسانى چون ابن عباس, ابن عمر و انس بن مالک قرار گرفتند.15 عبدالرحمن بن زید بن اسلم مى گوید: (با درگذشت ابن عباس, ابن عمر, ابن عمرو بن عاص و عبدالله بن زبیر, درکلیه مناطق اسلامى, فقه به موالى انتقال یافت: عطاء, طاووس, یحیى بن ابى کثیر, حسن بصرى, ابراهیم نخعى, مکحول و عطاءخراسانى به ترتیب در: مکه, یمن, یمامه, بصره, کوفه, شام و خراسان به مقام فقاهت نایل آمدند و تنها در مدینه, مقام فقاهت براى فقیه قرشى(سعید بن مسیب)باقى ماند که محدث, مفسر, فقیه,و از زاهدان ورع پیشه بود.)16
تابعان و تفسیر آیات الاحکام
تابعان به قرآن, به عنوان منبع آسمانى تشریع مى نگریستند و به آموزاندن و آموختن آن و به دریافت و نقل معارف پیوسته با آن ,چون: شأن نزول, ناسخ و منسوخ, قراءت و تفسیر پیامبر و صحابه…, مى پرداختند, ولى دانش قرآنى که به تابعان موقعیت و مرجعیت ویژه مى داد, آگاهى آنان از بخش فقهى قرآن بود. به واسطه فراوانى ابتلا و نیاز مسلمانان و برابر شدن دو عنوان: مفسر و فقیه, برآنان, جدى ترین محور مطالعات قرآن تابعان را, تبیین آیات الاحکام تشکیل مى داد. بیان (آیات الاحکام) از تابعان دردو بخش: تفسیرو تفریع, شایسته پى گیرى و ارزیابى است. با تمامى تلاشهاى انجام یافته, این دو بخش از میراث فکرى تابعان, هنوز نیازمند پژوهشهاى جدّى و ارزیابى همه جانبه تر مى نماید. تفسیر واژه ها, جمله ها وآیه هایى که تابعان داشته اند (و نمونه هایى از آن, در بخشهاى گوناگون این نوشتار ارائه خواهد شد) از دوویژگى: کوتاهى و گویایى برخوردار است که نشانگر قدرت و مهارت آنان در تبیین مفاهیم قرآنى است. این که تابعان در مقام تفسیر(آیات الاحکام) از سخن سرایى, آوردن جمله هاى توصیفى وشواهد و دلایل بسیار و… دورى جسته اند, شاید بدین دلیل بود که در قرن اول, قانون حکومتى بر ممنوع بودن کتابت و تدوین حدیث بود. 17درنتیجه, علوم قرآنى و احادیث نبوى با استفاده از توانایى حافظه, در اختیار علاقه مندان معارف اسلامى قرار گرفت. ملاحظه این شرایط, تابعان را وامى داشت که دیدگاههاى تفسیرى خود را فشرده بیان کنند تا انتقال و نگهدارى آن, در حافظه شنوندگان آسان تر باشد.
اختلاف دیدگاههاى تفسیرى تابعان
با آن که برخى از پژوهندگان, اختلاف تابعان را در تفسیر انکار مى کنند, 18 در دیدگاههاى تفسیرى آنان , تفاوت به گونه اى عمیق و گسترده, دیده مى شود. شاید بتوان گفت که آیه اى وجود ندارد که تابعان درباره آن همگون سخن گفته باشند. از باب نمونه: 1. (واتّخذوا من مقام ابراهیم مصلّى) بقره / 125 مقام ابراهیم را نمازگاه خویش گیرید. عطاء, مقام ابراهیم (ع) را, به عرفه, مزدلفه و جمرات, مجاهد به محدوده حرم و حسن بصرى و قتاده, به جایگاهى که کنار آن نماز طواف خوانده مى شود, تفسیر کرده اند.19 2. (کتب علیکم اذا حضر أحدکم الموت ان ترک خیراً الوصیّة للوالدین و الاقربین… ) بقره / 180 هرگاه یکى از شما را مرگ فرا رسد ومالى برجاى گذارد, مقرر شد که درباره پدر و خویشاوندان از روى انصاف وصیت کند…. تابعان در تفسیر کلمه (خیر) اختلاف کرده اند. ابراهیم نخعى(م: 95) (خیر) را به دارایى بیش از پانصد درهم تفسیر مى کند, اما محمد بن مسلم مشهور به ابن شهاب زهرى(م: 134), هرمقدار دارایى را مصداق واژه (خیر) مى داند. بى تردید اختلاف دراین گونه موارد, سطحى و قابل توجیه نیست و در نتیجه نمى توان ادعا کرد که همه تابعان بر یک نظرند.
منابع تابعان در تفسیر آیات الاحکام
شناسایى کامل منابع استدلال تابعان و همچنین چگونگى استدلال آنان, تحقیق جداگانه و فرصت دیگرى مى طلبد. آنچه دراین نوشتار ملاحظه مى کنید, ارائه نمونه هایى از منابع مورد استفاده تابعان در شرح آیات فقهى قرآن کریم است. تابعان مفسر و فقیه, از ابزار و مبانى گوناگون در تفسیر آیات الاحکام سود برده اند, گرچه از مبناى تفسیر و نیز چگونگى استدلال کمترسخن گفته اند. شاید دلیل انتخاب این شیوه, چه در تفسیر وچه در بخش تفریع و استنباط از آیات الاحکام, آن بود که درآن دوره مبانى و قواعد فقهى و اصولى و… شرح و تفکیک نشده بود; از این روى, فقیه و مفسر باآن که به گونه اى ارتکازى, استدلال وابزار آن را پیش خود داشت, ولى بدان تصریح نمى کرد. این ابهام, همچنان ادامه داشت تا زمانى که دانشهاى قابل استفاده در فقه به شکوفایى وبالندگى رسیدند و فقیهان در تنظیم و تدوین قواعد فقهى و اصولى, تفسیر تابعان از آیات الاحکام را به بررسى سپردند ومبانى و ابزار و گونه هاى استدلال آنان را شرح دادند و ازابهام بیرون آوردند. تابعان در تفسیر واژه ها و آیات, از قرآن, شأن نزول, سیره مسلمانان, عقل, لغت عرب و… بهره مى بردند. همچنین از ابزارى چون عموم, اطلاق و قواعد ادبى, فقهى واصولى براى بهره ورى از منابع, استفاده مى کردند. دراین بخش به نمونه هایى از موارد یاد شده, اشاره مى شود:
قرآن
1. ضحّاک بن مزاحم هلالى (م: 102) مى گوید: (مراد از کلمه (فسوق) در آیه: (… فلارفث و لافسوق و لاجدال فى الحجّ… ) (بقره / 197), یادکردن با القاب زشت است, همان گونه که درآیه 11 سوره حجرات واژه(فسوق) به معناى القاب زشت است: (لاتنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعدالایمان…)20 2. (فاذا دخلتم بیوتاً فسلّموا على أنفسکم تحیّة من عنداللّه… ) نور / 61 چون به خانه اى داخل شوید بریکدیگر سلام کنید… زید بن اسلم(م: 136هـ ق) در تفسیرآیه مى گوید: (مراد سلام مسلمان برمسلمان است, (و نه سلام برخویشتن) همان گونه که درآیه: (لاتقتلوا أنفسکم) (نساء / 29) و درآیه:(… خلق لکم من أنفسکم ازواجاً) (روم/ 21) مراد, کشته شدن برخى به دست برخى دیگر و درآیه دوم, مراد آفرینش همسر از جنس خود انسان است.)21 3. (لیس على الضّعفاء و لاعلى المرضى و لاعلى الذین لایجدون ما ینفقون حرج اذا نصحوا للّه و رسوله ما على المحسنین من سبیل و اللّه غفور رحیم) توبه / 91 برناتوانان و بیماران و آنان که هزینه خویش را نمى یابند, هرگاه در عمل براى خدا و پیامبرش اخلاص ورزند گناهى نیست اگر به جنگ نیایند که برنیکوکاران هیچ عتابى نیست وخداوند آمرزنده و مهربان است. ضحاک بن مزاحم هلالى مى گوید: کسانى که سرزنش نمى شوند, آنانى هستند که در آغاز آیه از ایشان یاد شد که اهل اخلاص هستند و قدرت برجهاد ندارند. خداوند عذر آنان را پذیرفته و وعده پاداش مشابه پاداش مجاهدان را به آنان داده است, همان گونه که خداوند مى فرماید: (لایستوى القاعدون من المؤمنین غیرأولى الضرر و المجاهدون فى سبیل اللّه بأموالهم و أنفسهم فضّل اللّه المجاهدین باموالهم و انفسهم على القاعدین درجة) (نساء / 95) مؤمنان که بى هیچ رنج و آسیبى از جنگ سر مى تابند, با کسانى که به مال و جان خویش در راه خدا جهاد مى کنند برابر نیستند. خدا کسانى را که به مال و جان خویش جهاد مى کنند برآنان که از جنگ سر باز مى زنند, درجه اى برترى داده است. دراین آیه,خداوند به ناتوانان, آسیب دیدگان, عاجزان از انفاق (که معذور شناخته شده اند) پاداش هم سنگ با پاداش مجاهدان را وعده داده است.)22
حدیث نبوى
در مطالعات فقهى ـ قرآنى تابعان, مواردى به چشم مى خورد که حدیث نبوى, یکى ازمنابع تفسیر و یا توضیح حکمى, درآیه قرآنى است از جمله: (ابوحمزه از شعبى پرسید که آیا پس از پرداخت زکات, مال براى دارنده آن حلال مى شود؟ شعبى به تلاوت این آیه پرداخت: (… ولکن البرّ من آمن باللّه و الیوم الآخر… و آتى المال على حبّه ذوى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل والسائلین و فى الرقاب و أقام الصّلوة و آتى الزّکاة…) بقره / 177 نیکى در کار کسى است که ایمان به خدا وروز واپسین… آورد و مال خویش را در عین علاقه به آن, به خویشاوندان و یتیمان و درماندگان و مسافران و گدایان و درماندگان ببخشد و نماز به پا دارد و زکات بدهد… ) سپس گفت: (فاطمه دختر قیس به من خبر داد که به پیامبر (ص) عرضه داشتم اى پیامبرخدا! من هفتاد مثقال طلا دارم, پیامبرفرمود: براى خویشاوندت قرار بده.)23 دراین روایت شعبى, نخست براى بیان این مطلب که واجب مالى محدود به زکات نیست, به آیه استدلال مى کند, که درآن از انفاق برخویشاوندان, هم رتبه با زکات یاد شده است. سپس روایت فاطمه دختر قیس را نیز دلیل دیگر براى این مدعا, قرار مى دهد.
شأن نزول
شأن نزول منبع دیگر تابعان در تفسیر آیات الاحکام است, از باب نمونه: 1. (لاتأکلوا اموالکم بینکم بالباطل) بقره / 188 اموال یکدیگر را به نا حق مخورید. سعید بن جبیر(م: 95) مى گوید: (مراد, تصاحب ظالمانه مال دیگران است; زیرا امرؤالقیس بن عابس و عبدان ابن اشوع حضرمى در زمینى خصومت داشتند و امرؤالقیس, تصمیم گرفت که سوگند بخورد. که آیه نازل شد.) 24 2. سعیدبن جبیر مى گوید: (مردمان عصر پیامبر, پیوسته درباره یتیمان سؤال مى کردند, اما از ستم به زنان, سخنى به میان نمى آورند. همچنین براى انتخاب همسر حد و مرزى وجود نداشت. خداوند این آیه را فرستاد: (وان خفتم ألاّ تقسطوا فى الیتامى فانکحوا ما طاب لکم من النّساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم ألاّ تعدلوا فواحدة) نساء / 3 اگرشما را بیم آن است که درکار یتیمان عدالت نورزید, اززنان هرچه شمارا پسند افتد, دو دو, و سه سه و چهار چهار به نکاح درآورید واگر بیم آن دارید که به عدالت رفتار نکنید, تنها یک زن بگیرید.) (ابن جبیر) مى افزاید: (مردان مجازبودند هرچه مى خواهند, زن بگیرند. خداوند (درآیه) فرمود: همان گونه که از رفتار غیرعادلانه با یتیمان نگرانى دارید, از رعایت نشدن عدالت در ارتباط با زنان نیز باید هراس داشته باشید و سپس ازدواج مردان را به چهار زن محدود کرد.)25
فهم مسلمانان از آیه
در مواردى فهم تفسیرى تابعى, برگرفته از برداشت و شیوه عملى مسلمانان است. از جمله درآیه: (… و أخذن منکم میثاقاً غلیظاً) نساء / 21 زنان ازشما پیمان استوارى گرفته اند. قتاده مى گوید: (میثاق وپیمان استوار, یعنى نگهدارى ویا رها ساختن به بهترین وجه: (فامساک بمعروف أو تسریح باحسان)(بقره / 229), زیرا متعارف و رایج آن بود که مسلمانان هنگامى که دخترى را به همسرى مى دادند, پیمانى مى بستند که درآن پیمان, این جمله گنجانده مى شد:( اللّه علیک لتمسکنّ بمعروف او لتسرحنّ باحسان.)26 قتاده با اشاره به پیمان رایج میان مسلمانان, برداشت و دریافت خود را ازآیه, مستند مى سازد و تفسیر (میثاقاً غلیظاً) را به شرایط و گونه عملکرد جامعه در ظرف زمانى نزول آیه, ارتباط مى دهد.
لغت عرب
شاید لغت عرب, مهم ترین منبع مورد استفاده تابعان در تفسیر آیات الاحکام باشد, ولى به دلایلى از جمله محدود بودن کتابت حدیث به آن تصریح نشده است, مگر در موارد اندکى که گفت وگوهاى نافع بن ازرق حرورى ( از سران خوارج) 27با ابن عباس, یکى ازآن موارد است. از پرسشهاى مکرر و پافشارى نافع ابن ازرق در مدرک لغوى تفسیر واژه هاى قرآنى, مى توان بهره برد که نافع, لغت عرب را به عنوان مرجع فهم آیات قرآن قبول داشته و در پى آن بوده است که منابع لغوى دیدگاههاى تفسیرى ابن عباس را بشناسد. از جمله, نافع ازابن عباس درباره واژه (لامستم) درآیه زیر سؤال مى کند: (وان کنتم مرضی… اولامستم النّساء فلم تجدوا ماء فتیمّموا… ) نساء / 43 اگر بیماربودید… یا زنان را لمس کردید وآبى نداشتید پس با خاک تیمم کنید. ابن عباس گفت: (مراد, تماس با دست است. نافع پرسید: آیا عرب چنین چیزى را مى پذیرد؟ ابن عباس گفت: آرى. آن گاه به اشعار لبید بن ربیعه و أعشى استشهاد کرد.)28 این گفت وگو در تفسیر انعام نیز آمده است. در آیه: (أحلّت لکم بهیمة الانعام) (مائده /1), انعام),به شتر, گاو و گوسفند تفسیر شده و چون نافع, منبع آن را پرسید, ابن عباس, به اشعار اعشى استدلال کرد.29 ابزار تفسیر آیات الاحکام ازمباحث اساسى در تفسیر فقهى ـ قرآنى تابعان, این نکته است که ایشان از چه ابزار و عناصرى دراستنباط و تفریع و تبیین آیات فقهى قرآن بهره مى بردند. آیا در بیانات تفسیرى ـ فقهى ایشان از آیات قرآنى, مى توان به شیوه یا شیوه هایى در چگونگى برداشت آنان راه برد؟ دراین بخش, به چند مورد مهم اشاره مى شود:
تفسیر قرآن به قرآن
در موارد بسیارى با استفاده از ظواهر قرآن, مفهوم آیه ویا آیات, تبیین شده است. ضحاک, (فسوق) مسموع در حال احرام را به القاب زشت, تفسیر مى کند و آیه 11 حجرات را مستند آن قرار مى دهد. زید بن اسلم, جمله (فسلّموا على أنفسکم) را درآیه 61 سوره نور, به سلام مسلمان بر مسلمان تفسیر مى کند و آیه 29 سوره نساء و نیز 21 سوره روم را دلیل مى آورد.30
سیاق
به هم پیوستگى و ارتباط جملات موجود دریک آیه و یا پیوند موضوعى آیه با آیه قبل وبعد, از ابزارهاى تابعان در تفسیر آیات فقهى قرآن است. آیات بسیارى براساس سیاق تفسیر شده اند. ضحاک, با توجه به اول آیه 91 توبه که ناتوانان, بیماران و تهى دستان را معذور شناخته است, مى گوید: (محسنین کسانى هستند که در اول آیه معذور شناخته شده اند.)31 ییعلى بن مسلم از سعید بن جبیر درمورد آیه زیر پرسش کرد: (لایؤاخذکم اللّه باللغو فى ایمانکم… ) مائده / 89 خداوند از شما به جهت سوگندهاى بیهوده تان بازخواست نخواهد کرد. سعید بن جبیر پاسخ داد: آیه قبلى را تلاوت کن. ابن مسلم مى گوید: من آیه قبل را خواندم: (یاایها الذین آمنوا لاتحرّموا طیّبات ما أحلّ اللّه لکم… ) مائده/ 87 اى کسانى که ایمان آورده اید, چیزهاى پاکیزه را که خداوند برشما حلال کرده است برخود حرام مکنید. ابن جبیر گفت: (لغو, آن است که آنچه خداوند حلال شمرده است, به ناروا حرام بشمارى.) 32 3. قاسم بن محمد و نافع, مولاى عبدالله بن عمر, مى گویند: روزه شرط اعتکاف است, زیرا خداوند روزه را با اعتکاف همراه آورده است درآیه: (و کلوا و اشربوا حتّى یتبیّن لکم الخیط الأبیض من الخیط الأسود من الفجر ثمّ أتموا الصیام الى اللیل و لاتباشروهنّ وأنتم عاکفون فى المساجد… ) بقره / 187 بخورید و بیاشامید تارشته روشن صبحدم درتاریکى شب آشکار شود و روزه را به شب برسانید و چون در مسجد اعتکاف کنید با زنان همبستر مشوید.
قواعد اصولى
مبناى تفسیرى تابعان, در موارد بسیارى قواعد اصولى بوده است. از جمله مى توان به دو مورد زیر اشاره داشت: 1. حسن بصرى, قتاده وسدى مى گویند: (مراد از مقام ابراهیم درآیه 125 سوره بقره, همان مکان معروف است که به مقام ابراهیم شهرت دارد و نماز طواف درکنار آن, گزارده مى شود.) در توضیح این تفسیر,طبرسى مى نویسد: (این معنى, معنى ظاهرى آیه است, زیرا از (مقام ابراهیم), مفهومى جز مقام آشنا ومعروف در مسجدالحرام به ذهن نمى آید.)33 دراین تفسیر استفاده از اصل انصراف, به خوبى دیده مى شود. 2. زهرى, عقیده دارد که محتضر اگر مالى از خود به جا مى گذارد, باید وصیت کند, کم باشد ویا زیاد. 34 مسلماً مدرک زهرى اطلاق آیه 180 سوره بقره است که درآن قید و حدى براى مال, تعیین نشده است. از این روى, مى توان گفت که اطلاق آیه مبناى تفسیر او قرار گرفته است.
ارزش دیدگاههاى تفسیرى ـ فقهى تابعان
تابعان, افزون بر نقل روایات تفسیرى پیامبر(ص) و دیدگاههاى تفسیرى صحابه, به دقتها و تأملهاى مستقلى نیز مى پرداختند وبا مراجعه به منابع مختلف وبه کارگیرى ابزارهاى گوناگون, آیات الاحکام را تفسیر مى کردند. بنابراین, آراى تفسیرى تابعان برخلاف ادعاى بعضى35 تفسیر روایى و نقلى محض نیست. همچنین ایشان این نظریه را که قرآن کریم, باید فقط براساس روایات نبوى و سخنان صحابه تفسیرگردد, مردود مى دانستند. دستاورد این تفکر آن بود که به روایات تفسیرى پیامبر(ص)و آراى اصحاب در مورد تفسیر, بسنده نکردند واظهار نظرهاى جداگانه و توضیحات جدیدتر وبرداشتهاى بیشترى را ارائه داشتند. بنابراین, بخش عمده دیدگاههاى تفسیرى تابعان, دستاورد تعقّل, تدبّر و اجتهاد خود آنان است36 و اهمیت و اعتبار این آراء, تنها به استحکام و استوارى مبانى و دلایل آنها بستگى دارد. این که طبرى, درکنار روایات پیامبر(ص) آراى تابعان را نقل مى کند,37 نمى توان مبناى منطقى و خردپسندانه اى براى پذیرش آراى تفسیرى تابعان باشد. از این رو, بایستى در روایات تفسیرى ـ فقهى تابعان, بررسى مستقلى صورت پذیرد و مبانى و قواعد به کارگرفته شده درآن به نقادى سپرده شود.
تابعان و چگونگى استدلال به آیات الاحکام
تفسیر آیات الاحکام, گونه اى از تفقّه و تلاش فکرى به قصد بیان حکمى از احکام شرعى نیز به شمار مى آید. همچنین توضیح هرواژه و آیه اى از آیات الاحکام, فتوایى را نیز همراه دارد. ازاین روى, تفاسیر تابعان از آیات الاحکام, آراى فقهى ایشان نیز به حساب مى آید. اگر تابعى, مدعى شده که مراد از(خیراً) درآیه 180 بقره هرگونه مال است ومال اندک را نیز دربرمى گیرد, فتواى او چنین خواهد بود: (محتضر, چه دارائى اندک از خود به جا گذارد و چه ثروت انبوه, بایستى وصیّت کند….) امّا روشن مى نماید که در اجتهاد تابعان, مطالب, مقدمات و نتیجه گیرى, به گونه اى فنى مطرح نشده و از اصول وقواعدى که در شکل گیرى استدلال دخالت دارد, به روشنى سخن به میان نیامده است, ولى مطالعه شرحهاى مختصرى که دربرخى از روایات تفسیرى آنان دیده مى شود, هرپژوهشگرى را وا مى دارد که اتکاى ارتکازى تابعان را به قواعد واصولى که دهها سال پس از پایان یافتن عصر تابعان, توسط مبتکران دانشهاى: اصول, فقه, معانى, بیان و نحو, به گونه اى مدوّن و مفصل در معرض مطالعه قرار گرفت, بپذیرد. بنابراین, نبایستى به ظاهر ساده اظهار نظرها و استدلالهاى تابعان, بسنده کرد و شناخت مبانى اجتهاد تابعان را که نشاندهنده شخصیت علمى آنان است, ازخاطر برد.
نمونه هایى از استنباط احکام از قرآن
استقراء کامل و بررسى همه جانبه گونه هاى استدلال و فتاوى تابعان, که بر پایه دریافت و برداشت ایشان از آیات استوار است, به مجالى دیگر واگذار مى شود ودر این مختصر, به یادآورى نمونه هایى بسنده مى کنیم که پایه هاى استدلال در آنها برزمینه ها و مقدمات نقلى, قواعد فقهى, مباحث اصولى و ضوابط ادبى, بنا شده است.
نسخ حکم
نسخ قرآن با قرآن, یکى از مبانى فتواى تابعان به شمارمى رود. ایشان در موارد متعددى, براساس نسخ فتوا داده اند که به یادکرد دو مورد بسنده مى کنیم: 1. (… ولاآمّین البیت الحرام) مائده/ 2 آزار آنان را که آهنگ بیت الحرام مى کند, روا مدارید. قتاده مى گوید: جمله فوق, نسخ شده است و ناسخ آن, آیات زیر است:38 * (اقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم) توبه / 5 هرجا که مشرکان را یافتید, بکشید. * (وماکان للمشرکین ان یعمروا مساجد اللّه شاهدین على انفسهم بالکفر) توبه / 17 مشرکان را نرسد که با اقرار به کفر, مسجدهاى خداوند را آباد کنند. * (انّما المشرکون نجس فلایقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا) توبه / 28 مشرکان نجس هستند و از سال بعد نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند. 2. آیه:(والذین یتوفّون منکم و یذرون ازواجاً وصیّة لأزواجهم متاعاً الى الحول غیراخراج… ) بقره / 241 مردانى از شما که مى میرند و زنانى برجاى مى گذارند, باید که درباره زنان خود وصیت کنند که هزینه آنها را به مدّت یک سال بدهند واز خانه اخراجشان نکنند. زید ابن اسلم مى گوید: مردان وصیت مى کردند تا یک سال هزینه همسرانشان تأمین شود, در صورتى که ازخانه خارج نشوند و همسر برنگزینند. پس این حکم نسخ شد 39باآیه: (والذین یتوفّون منکم و یذرون ازواجاً یتربّصن بانفسهنّ اربعة اشهر و عشراً) بقره / 234 کسانى که از شما بمیرند و زنانى برجاى گذارند, آن زنان باید که چهار ماه وده روز انتظار کشند. پس این آیه, آیه پیشین را نسخ کرد و بر زنان واجب گردید که چهارماه و ده روز انتظار بکشند ویک چهارم یا یک هشتم ارث را دریافت دارند.
اطلاق
عطاء استعاذه را در قراءت قرآن واجب مى داند (چه درنماز و چه در غیرآن) وبه آیه زیر استناد مى کند:40 (و اذا قرأت القرآن فاستعذ باللّه من الشیطان الرّجیم) نحل / 98 چون قرآن بخوانى, از شیطان رجیم به خدا پناه ببر. مسلماً فتواى بالا, به اطلاق (قرأت القرآن) وجریان مقدمات حکمت بستگى دارد, گرچه او نامى از آن به میان نمى آورد, امّا به گونه اى ارتکازى, از اصل اطلاق لفظى استفاده مى کند.
دلالت امر بر وجوب
از ابن جبیر درباره وجوب ویا استحباب عمره پرسیدند. در پاسخ گفت: عمره, واجب است. سؤال کننده افزود: شعبى آن را مستحب مى شمارد! ابن جبیر اظهار داشت: شعبى, دروغ مى گوید و آیه زیر را تلاوت کرد: 41 (و أتمّوا الحجّ والعمرة للّه) بقره / 195 حج و عمره را براى خدا به جاى آورید. همچنین عطاء مى گوید: استعاذه در نماز و غیرنماز, واجب است, زیرا خداوند مى فرماید: (فاذا قرأت القرآن فاستعذ باللّه من الشیطان الرّجیم)42 بى تردید, استدلال ابن جبیر و عطاء, بر دلالت صیغه امر بر وجوب استوار است.
پیشى گرفتن خاص بر عام
قتاده و سعید بن جبیر مى گویند: آیه زیر تخصیص یافته است: (ولاتنکحوا المشرکات حتى یؤمنّ… ) بقره / 221 زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند به زنى مگیرید. مخصّص آن, عبارت است ازآیه: (الیوم أحلّ لکم… و المحصنات من الذین أوتوا الکتاب من قبلکم)(مائده / 5)43 امروز چیزهاى پاکیزه برشما حلال شد… ونیز زنان پارساى اهل کتاب. بنابراین, گرچه کلمه(المشرکات) مشرک کتابى و غیرکتابى را فرامى گیرد, ولى به دلیل آیه دوم که به حلال بودن ازدواج با زنان اهل کتاب تصریح دارد, نمى توان به عموم عام عمل کرد.
پیشى گرفتن ظواهر بر استحسان
موسى بن انس به انس بن مالک انصارى اطلاع مى دهد که: (حجّاج درخطبه اى در اهواز, اظهار داشت که چون پاها در معرض آلوده شدن به آلودگیهاست, کف پا و پشت و عقب آن دو را شستشو دهید. انس گفت: حجاج دروغ مى گوید. خداوند مى گوید: (وامسحوا برؤوسکم و ارجلکم الى الکعبین) مائده / 6 سرو پاهایتان را تا قوزک مسح کنید.)44 دراین روایت, استحسان استدلال عقلانى حجاج در مقابل ظاهر قرآن, که دلالت بر وجوب مسح پا در وضو دارد, براى انس پذیرفته نبوده و در نتیجه آن را مردود شمرد.
حکم استثناى بعد از چند جمله
طبرسى مى نویسد: در مرجع استثناء آیه زیر اختلاف است: (والذین یرمون المحصنات… فلاتقبلوا لهم شهادة أبداً و اولئک هم الفاسقون. إلاّ الّذین تابوا… ) نور / 4 و 5 کسانى که زنان عفیف را به زنا متهم مى کنند, هرگز شهادتشان را نپذیرید که مردمى فاسقند, مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند… برخى گفته اند استثناء در این آیه تنها به جمله: (اولئک هم الفاسقون) برمى گردد و با توبه, تنها عنوان (فسق) از قذف کننده برداشته مى شود, ولى شهادت قاذف پس از توبه نیز مردود است. این دیدگاه را حسن, قتاده, شریح و ابراهیم, پذیرفته اند. گروهى معتقدند که استثناء,جمله: (فلاتقبلوا لهم شهادة ابداً… ) را نیز تخصیص مى زند. بنابراین, گواهى قذف کننده پس از توبه پذیرفته مى شود. ابن عباس, مجاهد, زهرى, مسروق, عطاء, طاووس, سعید بن جبیر, و شعبى به همین معتقدند.45 روایت فوق, نشان مى دهد که در پذیرش شهادت قذف کننده پس ازتوبه دوفتوا وجود دارد و مبناى دو دیدگاه, بر بحث اصولى استثناى بعد از چند جمله (استثناء عقیب الجمل) استوار است.
حمل اخبار بر انشاء
طاووس, عطاء و سالم بن عبداللّه مى گویند: (جنب, حائض و محدث حق ندارند قرآن را مس کنند و به آن دست بزنند.) طبرسى پس از یادکرد ازسخن این گروه از تابعان, مى افزاید: (بنابراین, جمله خبریه درآیه: (لایمسّه الاّ المطهّرون) (واقعه/ 79) بایستى به معنى انشاء باشد.)46
زمینه هاى اختلاف تابعان در مباحث فقهى ـ قرآنى
تفاوت دیدگاههاى تابعان در استنباط از آیات الاحکام, همانند اختلاف آنان در تفسیر آیات الاحکام, اساسى وبنیادین است. ادعاى ابن تیمیه در این که صحابه و همچنین تابعان در تفسیر اختلاف نظر ندارند, ولى در احکام اختلاف دارند 47ناتمام مى نماید, زیرا توجیه ابن تیمیه و بازگرداندن تفاوتها به تفاوت مترادفات, اشتراک لفظى و اختلاف نوع با جنس, قابل تطبیق بر اجتهادات تابعان نیست. از جمله نمونه هاى زیر به هیچ روى با توجیهات یاد شده سازگارى ندارد: شعبى,عمره را مستحب و سعید بن جبیر آن را واجب مى داند. 48 حسن بصرى, قتاده و ابراهیم نخعى مى گویند: قذف کننده, حتى پس از توبه, گواهى اش پذیرفته نمى شود,امّا مجاهد, زهرى, مسروق, عطاء, طاووس و سعید بن جبیر گواهى او را پس ازتوبه پذیرفته مى دانند. 49 عکرمه, انس, رفیع بن مهران, شعبى و قتاده در وضو, مسح پا را لازم مى شمارند, ولى حسن بصرى مکلف را مخیّر میان مسح و شستن پا مى داند, امّا حجّاج, فتوا به شستن پا داده است.50 این گونه اختلافات در برداشت از آیات الاحکام, که درتفاسیر فراوان به چشم مى خورند, به هیچ روى توجیه پذیر نیستند, بلکه واقعیتى غیرقابل انکار هستند. در دوره هاى بعد, این پدیده زمینه پیدایش مذاهب فقهى در فقه قرآنى گردید. عوامل احتمالى مؤثر در تفاوت دیدگاهها عبارتند از: گرایشهاى مذهبى51, سیاسى52, اختلاف زبانها, پراکندگى حوزه هاى تفسیرى وافراد صاحب نظر واهل فتوا, فقدان مرجع مورد پذیرش همگان, پایبندى و تعصب بر مبانى و آراى فرقه اى و…. با مطالعه فتاواى فقهى ـ قرآنى تابعان روشن مى شود که تفاوت زبانها53 وهمچنین اختلافات سیاسى و مذهبى را نمى توان انگیزه اصلى دیدگاههاى متفاوت فقهى ـ قرآنى تابعان دانست, زیرا دیده مى شود که گاه (موالى) با فقیهان عرب زبان هم عقیده شده اند و یا تابعى ازیک فرقه با تابعى از فرقه اى دیگر هم راى گردیده است. دراین میان پراکندگى تابعان ونبودن زمینه هاى کافى براى تبادل آراء, نقش ویژه اى در پیدایش و بقاى دیدگاههاى گوناگون داشته است. همچنین فقدان مرجع با نفوذ و پذیرفته شده ویانادیده گرفتن آن, از دیگر عواملى بود که اختلاف رأى را پدید آورد و براى آیند گان در قالب مبانى مذاهب فقهى پذیرفته شد. درزمان پیامبر(ص) شخص ایشان مرجع برداشت از قرآن بود و در برخورد با دیدگاههاى ناصواب از آیات, بى درنگ به تصحیح آن مى پرداخت. همچنین در زمان صحابه به هنگام بروز اختلاف نظر, از ابن عباس مدد گرفته مى شد. 54و درموارد زیادى با تفسیر و تبیین على(ع) مشکل حل مى گردید.55 و به گفته ابن عباس, فتواى آن حضرت معیار عمل قرار مى گرفت.56 امّا پس از شهادت امیرمؤمنان و تسلط امویان, تاریخ نشان نمى دهد که عالمان براى دستیابى به یک فتوا, دیدگاههاى فرد خاصى را به عنوان مرجع نهایى پذیرفته باشند.
دستاوردهایى از فقه قرآنى تابعان
مطالعات فقهى ـ قرآنى تابعان, میراثى است که از قرن اول و اوایل قرن دوم هجرى به ما رسیده است. با آن که کمبودها ونارساییهایى دامنگیر این بخش از میراث فکرى مسلمانان نخستین شده است, امّا دستاورد تلاش علمى ایشان شایسته مطالعه و تأمل بیشتر است, بویژه با توجه به این که تابعان, نزدیک به عصر پیامبر مى زیسته اند ودر مکتب على(ع) وابن عباس و… شاگردى داشته اند.
1. سیره عملى تابعان
تابعان, در دومرحله قرآن پژوهى را پى گرفته اند: نخست, اغلب تابعان (حدود 18 نفر) مفسر و فقیه, در مکاتب تفسیرى صحابه, شاگردى کرده و شمارى از آنان قراءت و تفسیر کل قرآن را در یکى از مکتبهاى تفسیرى صحابه, فراگرفته اند و برخى بیش از یک بار, قرآن را نزد استادى تا آخر عرضه کرده اند. مجاهد مى گوید: (من از سوره فاتحه تا آخر قرآن را سه بار [یا سى بار] بر ابن عباس عرضه کردم, درهرآیه اى از او مى خواستم توقف کند و درباره آن آیه از او سؤال مى کردم.) 57 عطیه (م: 111) سه بار قرآن را به صورت تفسیرى عرضه داشته و وجوه قراءت را سى بار در حضور او قراءت کرده است.58 مرحله دوم, پژوهش آزاد ایشان است که با استفاده از مایه هاى علمى و آنچه فراگرفته بودند از مکتبهاى تفسیرى صحابه, انجام مى پذیرفته است وتابعان افزون بر آراى صحابه, نظر و رأى خویش را ارائه مى کرده اند. سیره عملى تابعان مى تواند الگویى شایسته براى قرآن پژوهان باشد و بایسته مى نماید که پیش از درنگ و تدبّر شخصى, در محضر استادى قرآن آشنا, به شاگردى بنشینند تا توانایى لازم براى تفسیر وتوضیح آیات و آشنایى با مفاهیم عمیق وحى را پیدا کنند.
2. تقلید گریزى
تابعان در شرایطى به تدبر و مطالعه آیات قرآن پرداخته اند که روایات بیانگر آراى تفسیرى صحابه در دسترس آنان قرار داشت, ولى این نکته, تابعان را در حجاب تقلید قرار نداد, تا آنان تنها در محدوده دیدگاههاى ایشان, بسنده کنند. اگر تابعان خود را مجاز مى دانستند که در تفسیر آیات قرآن آزادانه عمل کنند و با تکیه بر منابع وابزار مشروع, به تبیین قرآن بپردازند, وحتّى برخلاف دیدگاه صحابه سخن برانند, برمسلمانان است که این شیوه را پى گیرند وقداست وخدشه ناپذیرى روایات صحابه و تابعان را در تفسیر نپذیرند و حتّى با برداشتهاى فقهى آنان در حد یک دیدگاه قابل تخطئه برخورد کنند و نه بیش از آن.
________________________________________
1. تابعى کسى است که محضر صحابه اى را که با ایمان از دنیا رفته است, درک کرده ومدّتى را که فراگیرى درآن امکان پذیراست باوى سپرى کرده باشد. رک: صبرى المتولى, منهج اهل السنة فى تفسیرالقرآن الکریم / 70, به نقل از ابن کثیر, اختصار علوم الحدیث / 232. 2. خلف بن خلیفه, آخرین تابعى است که در سال 181 هـ ق, چشم از جهان فرو بست و او ابوطفیل, عامر لیثى را درک کرده بود. با درگذشت او درسال 100 هجرى, دیگر کسى از صحابه پیامبر(ص)باقى نماند.رک: صبرى المتولى, منهج اهل السنة فى تفسیرالقرآن الکریم / 70. 3. سید ابوالقاسم خوئى, معجم رجال الحدیث, 19 / 94 ـ 102. 4. مامقانى, تنقیح المقال, باب میم. 5. ذهبى, محمدحسین, التفسیر و المفسرون, (بیروت, دار احیاء التراث العربى), 1 / 65. 6. امینى, الغدیر, (بیروت, دارالکتب العربى), 2/ 45. 7. ذهبى, محمدحسین, التفسیر و المفسرون, (بیروت, دار احیاء التراث العربى),1 / 89. وى, از محققان علوم قرآن, تنها عبداللّه آل جعفر, على(ع) و ابن مسعود را از مؤسسان حوزه کوفه مى شمارد. رک: مسلم عبداللّه آل جعفر, اثر التطور الفکرى فى التفسیر فى العصر العباسى, (مؤسسة الرسالة) /168. 8. محمد خضر بک, تاریخ التشریع الاسلامى (چاپ نهم: 1390 هـ) / 100 ـ 125; احمد عمرابوحجر, التفسیر العلمى للقرآن الکریم فى المیزان, (بیروت, دار قتیبة, 1411 هـ ) / 40 ـ 43. 9. عسقلانى, ابن حجر, لسان المیزان, (بیروت, مؤسسه اعلمى), 6/ 144. 10. ذهبى, میزان الاعتدال, 1 /5. 11. عقیقى بخشایشى, طبقات مفسران شیعه, (دفتر نوید اسلام), 1 /370 به نقل از ابن حجر, تهذیب التهذیب, 7/ 224. 12. عسقلانى, ابن حجر, تهذیب التهذیب, 2/ 263-270. 13. محمد خضر بک, تاریخ التشریع الاسلامى / 108 و 109; ابن خلدون, مقدمة العبر,( داراحیاء التراث العربى), 445 ـ 446. 14. محمد خضر بک, تاریخ التشریع الاسلامى, / 111. 15. محمد خضر بک, تاریخ التشریع الاسلامى / 106; ذهبى, محمدحسین, التفسیر و المفسرون, 1 / 102 ـ 107. 16. عبدالحى بن العماد حنبلى, شذرات الذهب, (دارالکتب العلمیة), 1/ 103. 17. رک: مقاله (دانش اسباب نزول) در شماره اول همین فصلنامه. 18. ابن تیمیه, مقدمة فى اصول التفسیر / 6 ـ 13; سیوطى, جلال الدّین, الاتقان, 2/ 173; ذهبى, محمدحسین, التفسیر والمفسرون, 1/ 132. 19. طبرسى, مجمع البیان, 1/ 383. 20. همان,1/524. 21. سیوطى, جلال الدّین, الدرالمنثور, 6/ 228. 22. همان, 4/ 262. 23. محمدبن جریر طبرى, جامع البیان فى تأویل آى القرآن, (بیروت, دارالمعرفة, 1406), 2/ 56. 24. سیوطى, جلال الدّین, الدر المنثور, 1/ 489. 25. همان, 2/ 428. 26. طبرى, محمدبن جریر, جامع البیان فى تأویل آى القرآن, 4/215. 27. عسقلانى, ابن حجر, لسان المیزان, (مؤسسه اعلمى), 6/ 144. 28. سیوطى, جلال الدّین, الدر المنثور, 3/ 31. 29. همان, 3/ 6. 30. رک: بخش منابع تابعان در تفسیر آیات الاحکام, از همین مقاله. 31. همان. 32. سیوطى, جلال الدّین, الدرالمنثور, 1/ 486. 33. رک: بخش اختلاف دیدگاه تابعان در تفسیر آیات الاحکام, از همین مقاله. 34. همان. 35. ذهبى, محمدحسین, التفسیر و المفسرون, 1/152; مسلم عبداللّه آل جعفر, اثر التطورالفکرى فى التفسیر فى العصر العباسى / 82. 36. احمد عمرابوحجر, التفسیر العلمى للقرآن فى المیزان/ 40. 37. ذهبى, محمدحسین, التفسیروالمفسرون, 1/ 152. 38. سیوطى, جلال الدّین, الدرالمنثور, 3/8. 39. همان, 1/ 738. 40. همان, 5/ 165. 41. طبرى, محمدبن جریر, جامع البیان فى تأویل آى القرآن, 2/ 121. 42. سیوطى, جلال الدین, الدرالمنثور, 5/ 165. 43. طبرسى, فضل بن حسن , مجمع البیان,10/560. 44. همان, 2/ 255. 45. همان, 4/ 199. 46. همان, 5/ 341. 47. سیوطى, الاتقان, 2/ 173; ابن تیمیه, مقدمة فى اصول التفسیر, 6 ـ 13; ذهبى, محمدحسین, التفسیر والمفسرون, 1/132. 48. طبرى, محمد بن جریر, جامع البیان فى تأویل آى القرآن, 2/121. 49. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 4/ 199. 50. همان,2/ 255. 51. احمد عمرابوحجر, التفسیر العلمى للقرآن فى المیزان / 45. 52. محمدخضربک, تاریخ التشریع الاسلامى / 102. 53. روایت شده است که عرب و موالى, درباره مفهوم(لامستم النساء) اختلاف کردند. موالى گفتند: مراد آمیزش است وعربها گفتند: مراد, تماس با زن است. بگو مگوى آنان اوج گرفت تا آن که به ابن عباس رسیدند, او گفت: موالى درست مى گویند و مراد از لمس, آمیزش است. رک: طبرسى, مجمع البیان, 2/ 82. 54. ذهبى, محمدحسین, التفسیر والمفسرون, 1/ 89. 55. همان. 56. ابن سعد, الطبقات الکبرى, 2/338; ذهبى, محمدحسین, التفسیر والمفسرون, 1/ 89. 57. ابن تیمیه, مقدمة فى اصول التفسیر, / 28; طبرى, جامع البیان, 1/ 31. 58.تهرانى, آغا بزرگ, الذریعة الى تصانیف الشیعة, (بیروت, دار الاضواء), 4/283.
 

تبلیغات