آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

متن

بدون تردید, قرآن کریم مهم ترین وارزنده ترین یادگار به جاى مانده از پیامبر(ص) است که پس از رحلت آن حضرت نزد صحابه به امانت سپرده شد. درآن دوران, دونکته مهم ترین مسؤولیت صحابه در ارتباط با قرآن, تلقى مى شد: الف. حفظ وحراست قرآن از هرگونه افزوده شدن برآن ویاکاسته شدن از آن, گرچه خداوند متعال, حفاظت از قرآن را وعده داده است: (انّانحن نزّلنا الذکروانّا له لحافظون) حجر9/ ما قرآن را نازل کرده ایم وخود نگهبانش هستیم. اما وعده خدا از راه علل واسباب تحقق مى یابد ودر دوران صحابه, آشکارترین عامل تحقق وعده الهى, همت وتلاشى بود که از سوى آنان در این خصوص به کار گرفته شد. ب. تفسیر وتبیین قرآن, دومین وظیفه مهم صحابه بود وآنان, سزاوارترین افراد براى این منظور به شمار مى رفتند, زیرا از سویى خود, مخاطبان قرآن بودند وقرآن کریم در آیات چندى, تمام مخاطبان خود را به تفکر وتدبر در آیات قرآن فراخوانده است واز سوى دیگر, آنچه از پیامبر (ص) در باره تفسیر قرآن رسیده بود, در ذهن صحابه محفوظ بود وبرخى از آنان گنجینه اسرار پیامبر بودند. بنابراین, در پرداختن صحابه به تفسیر قرآن, جاى تردید نیست وروایاتى که از صحابه در زمینه تفسیر قرآن رسیده, بهترین گواه این مدعاست. در برخى از روایات درباره (آیات الأحکام), مطلبى, اعم از تفسیر آیه ویا اظهار نظر درمورد آن ویا استنباط حکمى ازآیه به صحابه نسبت داده شده است. برخى از همین روایات, دستمایه این نوشته قرار گرفته واز آن تحت عنوان (مباحث فقه القرآن در عصر صحابه) بحث شده است. نکته دیگر آن که در دوران صحابه, بحث مستقلى درباره آیات الأحکام انجام نگرفته ویا اثرمکتوبى در این باره تدوین نشده است. ازاین رو, محدوده پژوهش دراین مقاله, اظهار نظرهایى است که در ذیل (آیات الاحکام) از صحابه نقل شده واز طریق تفاسیر روایى به دست ما رسیده است. البته بایستى توجه داشت که گفته هاى صحابه درتفسیر (آیات الاحکام) و برداشتها واحیاناً استنباط آنان ازاین آیات, محدود و اندک است, زیرا در دوران صحابه, مباحث تفسیر وعلوم قرآنى درآغاز راه بود و آنچه از صحابه دراین زمینه رسیده است, جزء گامهاى نخستین به شمار مى رود. امّا به واسطه برخوردارى صحابه از چند ویژگى مهم: آشنایى با زبان قرآن, آگاهى از شأن نزول و از همه مهم تر آگاهى از سنت پیامبر(ص), گفته هاى آنان در تفسیر آیات و استنباط از آیات فقهى قرآن, براى نسلهاى بعد با ارزش و محترم است, زیرا هریک از موارد یادشده در درک درست مفاهیم قرآن, نقش بسزایى دارد.
صحابه پیامبر(ص)
دراین که اصطلاحاً به چه کسانى صحابه گفته مى شود, دیدگاهها متفاوت است, امّا خوشبختانه تفاوت دیدگاهها درتعریف صحابه, به موضوع بحث این نوشته زیانى نمى رساند, زیرا آنچه از صحابه درباره آیات الاحکام برجاى مانده است, مربوط به آن دسته از صحابه است که درتاریخ به عنوان (مفسر قرآن) شهرت یافته اند و درصحابى بودن آنان تردیدى نیست. بنابراین, باید دید مفسران قرآن درعصر صحابه, چه کسانى بوده اند؟ سیوطى دراین باره نوشته است: (ده تن از صحابه پیامبردر زمینه تفسیر قرآن شهرت یافته اند. این ده نفر عبارتند از: خلفاى اربعه, ابن مسعود, ابن عباس, ابیّ بن کعب, زیدبن ثابت, ابوموسى اشعرى وعبداللّه بن زبیر.)1 ذهبى در التفسیرو المفسرون, پس از نقل عبارت سیوطى افزوده است: (در بین صحابه کسان دیگرى هم در زمینه تفسیر قرآن سخن گفته اند که برخى از آنان عبارتند از: انس بن مالک, ابوهریره, عبداللّه بن عمر, جابربن عبداللّه انصارى, عبداللّه بن عمروبن عاص, و عایشه. جز این که آنچه از نامبردگان در زمینه تفسیر قرآن نقل شده است, اندک است وشهرت ایشان به عنوان مفسر به پاى شهرت آن ده نفر نمى رسد.)2 البته روشن است که هرگاه از صحابه پیامبر(ص)نام برده مى شود, على بن ابى طالب(ع) به عنوان درخشنده ترین و شاخص ترین چهره آنان مطرح است. و آن گاه که از مفسران و قرآن پژوهان عصر صحابه سخن به میان مى آید, على(ع) تواناترین و شایسته ترین شخصیت این میدان, به شمار مى آید, زیرا خود آن حضرت فرموده است: (آیه اى بررسول خدا نازل نشد مگر آن که آن حضرت براى من املا فرمود و من به خط خویش آن را نوشتم و پیامبر(ص) تأویل و تفسیر و… آن را به من آموخت.)3 ابن مسعود که خود از مفسران نامدار قرآن درعصرصحابه است, در مورد على بن ابى طالب(ع) گفته است: (قرآن برهفت حرف نازل گشته و هریک از حروف قرآن داراى ظاهرو باطنى است وعلى(ع) به هر دو داناست.)4 سیوطى درکتاب الاتقان, تصریح کرده که درمیان خلفاى اربعه, بیشترین روایات تفسیرى از على بن ابى طالب نقل شده است.5 وى درادامه افزوده است: (روایات ابن عباس در زمینه تفسیر از روایات على بن ابى طالب(ع) بیشتر است.) 6 اما ذهبى در التفسیرو المفسرون, روایتى از ابن عباس نقل کرده که وى گفته است: (آنچه درزمینه تفسیر قرآن آموخته ام, از على ابى طالب(ع) آموخته ام.)7 علامه امینى در الغدیر, ازابن عباس نقل کرده است که گفت: (دانش پیامبر(ص) از دانش خداوند سرچشمه گرفته و دانش على بن ابى طالب(ع) از دانش پیامبر(ص) وسرچشمه دانش من از دانش على(ع) است.)8 علامه, پس از نقل احادیث و کلمات چندى درباره علم على بن ابى طالب(ع) افزوده است: (مانند این احادیث و گفته ها درباره علم آن بزرگوار به اندازه اى است که اگر در نوشته اى جداگانه گردآورى شود, کتاب پرحجمى تشکیل خواهد یافت.)9 درباره برترى علمى على بن ابى طالب(ع) بردیگر صحابه, گفتنى بسیار است که این مختصر گنجایش پرداختن به آن را ندارد. تنها دراین بخش, به نقش على(ع) در جلوگیرى از کجرویهاى برخى از صحابه, که دراثر بى اطلاعى از پاره اى احکام قرآن یا ناتوانى از درک صحیح آن فتواهاى نادرستى مى دادند واحکام نادرستى صادر مى کردند, اشاره مى شود. در چنین مواردى, حضرت با استناد به آیات فقهى قرآن, ضمن گوشزد کردن اشتباه آنان, حکم الهى را بیان مى فرمود. به عنوان نمونه, از دو ماجرا مى توان یادکرد که در دوران خلیفه دوم روى داده و مضمون آن دو, در منابع شیعى واهل سنت آمده است: * (زنى را نزد عمر آوردند که با گذشت شش ماه از دوران باردارى, فرزندى به دنیا آورده بود. عمر به گمان این که آن زن زنا کرده است تصمیم گرفت او را سنگسار کند [و حدّ رجم براو جارى سازد]. على بن ابى طالب(ع) به عمر فرمود: اگر این زن با استفاده از قرآن با تو به مخاصمه برخیزد, برتو پیروز خواهد شد, زیرا خداوند متعال فرموده است: (مدّت باردارى و از شیرگرفتن کودک, سى ماه است.) (احقاف/ 15) وخداوند[درآیه اى دیگر] فرموده است: (مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیردهند. [این حکم] در مورد مادرى است که تصمیم دارد دوران شیرخوارگى را تمام کند.) (بقره/ 233) بنابراین, اگر دوران شیرخوارگى دوسال است و از سویى, دوران حاملگى و شیرخوارگى با هم سى ماه است, مى توان نتیجه گرفت که زایمان پس از شش ماه هم امکان پذیراست.)10 * (زنى را پیش خلیفه دوم آوردند. زن اعتراف کرد که زناکرده است. عمر دستور رجم او را صادر کرد. على بن ابى طالب(ع) به عمر فرمود: شاید این زن براى کار خود عذرى داشته باشد. آن گاه ازآن زن پرسید: چه چیز تو را وادار کرد تا به زنا تن دهى؟ زن پاسخ داد: مردى با من شریک (یا همسفر) بود. آن مرد هم آب و هم شیر با خود داشت, اما من هیچ کدام را در اختیار نداشتم. هنگامى که تشنگى به سراغم آمد, از او خواستم تا ازآب یا شیرى که به همراه دارد, به من هم بدهد. او برآوردن خواسته ام را مشروط به این کرد که من نیز خود را در اختیار او بگذارم, امّا من تا سه نوبت از برآوردن آن سرباز زدم تا آن که تشنگى برمن غلبه کرد, به گونه اى که بیم هلاک شدنم مى رفت. دراین هنگام, به خواسته او تن دادم و درمقابل, او هم به من آب داد. در این جا على(ع) کلمه تکبیر را برزبان آورد و آیه: (فمن اضطرّ غیرباغ و لاعاد) [آیه 173 از سوره بقره] را تلاوت فرمود. بدین ترتیب آشکارگشت که عمر در صدور حکم رجم, دچار اشتباه شده است, زیرا زناى آن زن از روى ناچارى و براى حفظ جان خود بوده است و کسى که از روى اضطرار مرتکب حرام شود, گناه نکرده و مجازات نخواهد شد.)11
تفسیر آیات الاحکام درعصرصحابه
بخش عمده اى از آنچه از صحابه در ذیل آیات فقهى قرآن نقل شده است, در عنوان (تفسیر قرآن) جاى دارد. اگر به تفاسیرى چون جامع البیان طبرى, الدرالمنثور سیوطى, تفسیر ابن کثیر, تفسیر منسوب به ابن عباس و دیگر تفاسیر نقلى و روایى, که گفته هاى صحابه را گردآورده اند, مراجعه کنیم, مى بینیم که بیشتر گفته هاى صحابه, در ذیل (آیات الاحکام) از سه گونه بیرون نیست, زیرا گوینده یا معناى واژه اى از واژه هاى آیه را بیان کرده است, یا به شرح ساده و ابتدایى عبارتى از عبارات پرداخته است ویا مصداقى را براى احکام و قواعد کلى قرآن مشخص کرده است. در گفته هاى تفسیرى به جاى مانده از صحابه, نمونه هاى بسیارى براى هریک ازموارد یادشده به چشم مى خورد, که به چند مورد اشاره مى شود: 1. شخصى ازابن عباس پرسید: واژه (انصاب) درعبارت قرآنى: (انّما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان)(مائده / 90) به چه معناست؟ ابن عباس پاسخ داد: (مراد از (انصاب), قطعه سنگى است که اعراب دوران جاهلیت آن را مى پرستیدند و براى آن قربانى مى کردند. ودرپاسخ این پرسش که آیا معناى یاد شده براى این واژه در نزد عرب شناخته بود؟ ابن عباس یکى از اشعار عرب را شاهد آورد.)12 همان شخص ازابن عباس در مورد معناى واژه (المنخنقة) و (الموقوذة) سؤال کرد. این دو واژه در آیه دوم سوره مائده آمده است: (حرّمت علیکم المیتة و الدّم… و المنخنقة و الموقوذة…) حرام شد برشما مردار و خون… و حیوان خفه شده و حیوانى که به وسیله سنگ و چوب مرده باشد…. ابن عباس در تفسیر واژه (منخنقة) به یکى از روشهاى کشتن حیوان در زمان جاهلیت اشاره کرد و گفت: (اعراب گاهى براى استفاده از گوشت حیوان آن را خفه مى کردند که واژه(منخنقة) به همین معناست وگاهى حیوان را با چوب مى زدند تا کشته مى شد که مراد از (موقوذة) حیوانى است که به این شکل بمیرد. و درقرآن کریم گوشت حیوانى که خفه شده است یا به وسیله ضربه هاى چوب مرده, حرام گردیده است. ابن عباس, در پاسخ این پرسش که آیا معناى این دو واژه درکلام عرب سابقه داشته است؟ به اشعارى استشهاد کرد که در دوران جاهلیت سروده شده و درآن اشعار واژه(منخنقة) و (موقوذة) به همان معنایى که گفته شد, به کار رفته است.)13 2. نافع بن ازرق از ابن عباس پرسید: در آیه مبارکه: (وان طلّقتموهنّ من قبل ان تمسّوهنّ وقد فرضتم لهنّ فریضة فنصف ما فرضتم الاّ ان یعفون او یعفو الّذى بیده عقدة النّکاح…) بقره/ 237 اگر زنان را پیش از آن که با آنها مسّ کنید [آمیزش جنسى کنید] طلاق دهید درحالى که مهرى براى آنان معین کرده اید, نصف آن را به آنان بدهید مگر این که آنان حقّ خود را ببخشند یا آن کس که گره ازدواج در دست اوست, مهر را ببخشد…. عبارت قرآنى: (الاّ أن یعفون او یعفو الّذى بیده عقدة النّکاح) به چه معناست؟ ابن عباس در پاسخ, این گونه توضیح داد: (مراد این است که در طلاق پیش از آمیزش, نصف مهر واجب است و مى بایست به زن پرداخت شود, مگر این که آن زن از گرفتن نصف مهر گذشت کند یا این که طلاق دهنده نصف دیگر مهر را هم به آن زن بدهد.)14 3. از عایشه همسر پیامبر (ص)درباره این آیه شریفه پرسش شد: (وإن خفتم ألاتقسطوا فى الیتامى فانکحوا ما طاب لکم من النّساء…) نساء / 3 اگر مى ترسید که با دختران یتیم نتوانید به عدالت رفتار کنید [از ازدواج با آنان چشم پوشى کنید], زنان پاکدامن دیگر را به ازدواج خود درآورید.) عایشه در پاسخ گفت: (بخش نخست آیه, درباره دختر یتیمى است که در خانه سرپرست خود زندگى مى کند. سرپرست یتیم به خاطر دارایى و یا زیبایى او تصمیم مى گیرد او را به ازدواج خود درآورد, اما چون این دختر در خانه خودش زندگى مى کند و تحت سرپرستى او قرار دارد, تصمیم ندارد در مهریه دادن عدالت را رعایت کند و همان مهرى را به او بدهد که اگر با زنى دیگر ازدواج مى کرد مى بایست آن را مى پرداخت. بدین سبب, خداوند متعال دستور داده است که اگر در چنین موردى بیم آن هست که عدالت رعایت نشود, از ازدواج با یتیم چشم پوشى گردد واگر قرار است باهمان یتیم ازدواج کند, موظف است در پرداخت مهریه عدالت را کاملاً رعایت کند.) 4. از ابن عباس در تفسیر آیه ذیل نقل شده: (والذین یکنزون الذّهب و الفضّة و لاینفقونها فى سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب ألیم) توبه / 34 کسانى را که طلا و نقره را پنهان مى سازند و در راه خدا انفاق نمى کنند به عذاب دردناکى بشارت ده. (مراد کسانى هستند که زکات دارایى خود را نپردازند وهرثروتى که زکات آن پرداخت نشود, مصداق کنز است; چه آن ثروت بر روى زمین نهاده شود ویا درزمین پنهان گردد و هرگاه زکات مال پرداخت شود, آن مال کنز نیست; چه برروى زمین باشد و یا در اعماق زمین پنهان گردد.) 5. ابن عباس در پاسخ این پرسش که مراد از: (بهیمة الانعام) (مائده / 1) چیست؟ گفته است: (مراد شتر, گاو و گوسفند است.) مواردى که بدان اشاره شد, نمونه هاى اندکى است ازآنچه از دوران صحابه در تفسیر (آیات الاحکام) به جاى مانده است. گرچه موارد یادشده, از منقولات تفسیرى ابن عباس انتخاب شده, امّا با جست وجو در تفاسیر نقلى, چنین مواردى در گفته هاى تفسیرى دیگر صحابه نیز به چشم مى خورد. از پنج نمونه اى که ذکر شد مورد نخست, در عنوان تفسیر واژه هاى آیات الاحکام در عصرصحابه جاى دارد. از مورد دوم و سوم, مى توان به عنوان توضیح و شرح ساده و ابتدایى برخى از آیات فقهى قرآن نام برد و مورد چهارم و پنجم را در عنوان بیان مصادیق مى توان به شمار آورد.
استدلال صحابه به آیات الاحکام
بخش دیگرى ازآنچه درباره آیات فقهى قرآن از صحابه نقل شده است, مطالبى است که فراتر از شرح و توضیح ساده و ابتدایى آیه است و مى توان گفت: در این گونه موارد صحابه به آیه قرآن استدلال کرده و بدین وسیله حکمى از احکام فقهى را از قرآن استنباط کرده اند. دراین بخش نیز نمونه ها بسیار است که به چند مورد بسنده خواهد شد: 1. شخصى به خلیفه دوم گفت: قطعه اى از زمین(مروه) را به من واگذار کن. عمر ازآن شخص روى برگرداند و گفت: این زمین, جزء حرم خداوند است وخداوند درقرآن فرموده است: (… جعلناه للناس سواء العاکف فیه و الباد…) حجّ/ 25 آن را براى همه مردم مساوى قرار دادیم, چه آنان که درآن مقیمند و چه آنان که از نقاط دیگر بدان جا وارد مى شوند.)18 درباره مفاد آیه 25 سوره حجّ این بحث مطرح بوده است که آیا منظور از عبارت قرآنى: (والمسجد الحرام) دراین آیه, خصوص مسجد الحرام است یا تمامى مکه را دربرمى گیرد؟ همین گونه در جمله: (سواء العاکف…) دیدگاهها متفاوت است. بعضى گفته اند: تفسیر و مراد آیه آن است که همه مردم در استفاده از زمین مکه براى برگزارى مراسم حج یکسانند و هیچ کس حق ندارد دیگران را از رفت وآمد در مسیرهاى عبادت حج منع کند. برخى مفاد آیه را توسعه داده و گفته اند: حاجیان در استفاده از منازل مکه هم مساویند20 و در نتیجه فتوا داده اند که خرید و فروش خانه هاى مکه و اجاره دادن آن جایز نیست.21 درهمین زمینه, در بخشى از نامه على بن ابى طالب(ع) به فرماندار مکه آمده است: (و مر اهل مکّة الاّ یأخذوا من ساکن اجراً فإنّ اللّه سبحانه یقول: (سواء العاکف فیه و الباد) 22 به مردم مکه فرمان ده تا از مسافرانى که در خانه هاى مکه سکنا مى کنند اجاره بها نگیرند, زیرا خداوند مى فرماید: دراین سرزمین, آن که مقیم است و آن که از بیرون مى آید, یکسانند….) از روایت فوق, مى توان استفاده کرد که برداشت خلیفه دوم از آیه, این بوده که حکم یاد شده اختصاص به مسجد الحرام ندارد و دست کم آیه شامل زمین(مروه) مى شود و تمام مسلمانان نسبت به آن حق مساوى دارند و حتّى خلیفه و حاکم مسلمانان نیز مجاز نیست قسمتى اززمین (مروه) را به کسى اختصاص دهد. 2. ابن عباس فتوا داده است: اگر مسلمانى به وسیله سنگ و یا پرنده اى که توسط مجوسى تعلیم شکار دیده است, حیوانى را شکار کند, گوشت حیوانِ شکار شده حرام است, گرچه درزمان رها کردن حیوان شکارى به سمت شکار, نام خدا را هم برزبان آورده باشد. وى براى اثبات این مدعا عبارت قرآنى: (تعلّمونهنّ ممّا علّمکم اللّه) (مائده/4) را دلیل آورده است.23 مفهوم سخن ابن عباس, این است که در شکار به وسیله حیوان, این شرط نیز معتبر است که تعلیم دهنده حیوان شکارى, مسلمان باشد واین شرط از: (تعلّمونهن ممّا علّمکم اللّه…) استفاده مى گردد, زیرا ظاهراً (تعلّمون) و (علّمکم) خطاب به مسلمانان است. در نتیجه مفهوم آیه دلالت دارد که اگر حیوان شکارى به وسیله (مجوسى) ویاهر غیرمسلمانى تربیت شده است, گوشتى که به وسیله او به چنگ آید, حرام است و ظاهراً ابن عباس به مفهوم آیه استدلال کرده وبرطبق آن فتوا داده است. 3. ابن مسعود به مردى که سوگند یادکرده بود تا دوسال با همسرش آمیزش نکند, گفت: (با همسرت آمیزش کن وبراى سوگندى که یادکرده اى, کفاره بده.) وى, براى نظریه فقهى خود, به این آیه قرآن استدلال کرد:24 (یاایها الذین آمنوا لاتحرّموا طیّبات ما أحلّ اللّه لکم) مائده /87 اى کسانى که ایمان آورده اید چیزهاى پاکیزه را که خداوند براى شما حلال کرده است, حرام نکنید.
مبانى صحابه در استنباطهاى فقهى از قرآن
همان گونه که اشاره شد, صحابه پیامبر(ص) در ارتباط با آیات فقهى قرآن, تنها به بیان معانى واژه هاى آیه و یا شرح ساده و ابتدایى آن بسنده نکرده اند, بلکه گاهى به این آیات استدلال کرده اند و بدین وسیله برخى از احکام فقهى را از قرآن استخراج کرده اند. اکنون جاى این پرسش باقى است که آیا صحابه براى به دست آوردن احکام فقهى از قرآن, ازچه اصول و ضوابطى بهره برده اند؟ گرچه پاسخ قطعى به پرسش فوق دشوار است, اما با تأمل درآنچه از صحابه در ذیل آیات الاحکام برجاى مانده, مى توان گفت: صحابه در استنباط از قرآن, از دلالت ظواهر قرآن ازجمله, دلالت لفظ عام بر شمول, دلالت لفظ مطلق برهریک از افراد معنى خود, دلالت لفظ امر بروجوب و لفظ نهى برحرمت, سود برده اند وگاه با استفاده از عواملى چون تفسیر قرآن به قرآن, یا تفسیر قرآن با سنت و همچنین با استفاده از (لغت) ویا نشانه هاى موجود درآیه و نیز قواعد کلى قرآن مانند قاعده (نفى عسر) مستفاد از آیه 185 سوره بقره و قاعده اضطرار مستفاد از آیه 173 سوره بقره و… احکام فقهى تازه اى را از قرآن استخراج کرده اند. اکنون به چند نمونه از استنباطهاى فقهى قرآنى صحابه اشاره مى کنیم که با درنگ دراین نمونه ها مى توان تا حدودى به چگونگى استنباط صحابه از قرآن پى برد.
الف. استدلال به ظاهر قرآن
ازابن عباس نقل شده که گفته است: (طواف وداع), واجب است وبراى واجب بودن آن به عبارت قرانى: (ولیطّوّفوا بالبیت العتیق)(حج/ 29) استدلال کرده است.25 بدون تردید ابن عباس, واجب بودن طواف را ازکلمه (ولیطّوّفوا) که به صورت امر, آمده و دلالت بر الزام دارد, استفاده کرده است. تمسک به اطلاق که یکى دیگر از مصادیق ظهور است, در دیدگاههاى فقهى صحابه به چشم مى خورد; از جمله نقل کرده اند: (ابوذر, عثمان و کعب الاحبار, در محفلى حضور داشتند. عثمان از کعب الاحبار پرسید: اگر کسى زکات دارایى خویش را بپردازد آیا چیزى بیش از زکات هم براو واجب است؟ کعب الاحبار پاسخ داد: خیر, چیزى به جز زکات بردارنده مال واجب نیست, اگر چه خشتى از طلا و خشتى از نقره را انباشته سازد. ابوذر از پاسخ کعب الاحبار برآشفت و با عصا برفرق او کوبید و گفت: اى یهودى زاده, تو را چه رسد که در احکام مسلمانان اظهارنظرکنى! آن گاه براى ردّ گفته کعب الاحبار به این آیه استدلال کرد: (… والّذین یکنزون الذهب و الفضّة و لاینفقونها فى سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم) توبه /34 و کسانى که طلا و نقره را ذخیره مى کنند و درراه خدا انفاق نمى کنند, آنان را به عذابى دردناک بشارت بده.)26 بى تردید ابوذر از اطلاق آیه استفاده کرده و بدین وسیله نظر کعب الاحبار را مردود دانسته است, زیرا مفاد آیه این است که خوددارى از انفاق طلا و نقره و کنز نمودن آن, عذاب خدا را در پى دارد و دراین جهت, میان طلا و نقره اى که زکات آن پرداخت شده و یا طلا و نقره اى که زکات آن را نپرداخته اند, تفاوتى نیست.
ب. استفاده از تفسیر قرآن به قرآن
بهترین نمونه دراین مقوله, روایتى است که از على بن ابى طالب(ع) نقل شده است. روایت مورد نظردر مقدمه این نوشتار به تفصیل آورده شد و دیدیم که حضرت, چگونه با ضمیمه کردن دوعبارت قرآنى: (حمله و فصاله ثلاثون شهراً)(احقاف/ 15) و (والوالدات یرضعن اولادهنّ حولین کاملین لمن أراد أن یتمّ الرّضاعة) (بقره/233) نتیجه گرفت که زایمان پس از شش ماه امکان پذیر است… و حکم فرمود که اگر زنى پس از شش ماه باردارى وضع حمل کند, نباید او را متهم به زنا کرد و بدین ترتیب, خطاى عمر درحکمى که صادر کرده بود, آشکار شد و زنى از سنگسار شدن نجات یافت.27
ج. استفاده حکم فقهى از قراین موجود درآیه
ابن منذر و ابن ابى حاتم نقل کرده اند که ابن عباس این آیه را تلاوت کرد: (قل لااجد فى ما اوحى الیّ محرّماً على طاعم یطعمه…) انعام/ 145 بگو: در آنچه بر من وحى شده, هیچ غذاى حرامى نمى یابم… آن گاه گفت: (خداوند از اجزاى میته آنچه را که قابل خوردن است, حرام کرده امّا پوست, دندان, استخوان, مو و پشم میته حلال است.)28 ظاهراً ابن عباس حلال بودن اجزاى یادشده را از تعبیر: (على طاعم یطعمه) استفاده کرده است. به بیان دیگر, عبارت یادشده را قرینه قرارداده است که از اجزاى میته مواردى حرام است که خوردنى باشد و چون پوست و… خوردنى نیست, پس حلال است. درروایت دیگر آمده است که ابن عباس گوشت اسب, استر و الاغ را مکروه مى دانست و براى این منظور, این آیه را تلاوت مى کرد: (والخیل و البغال لترکبوها وزینة…) نحل/ 8 … اسبها و استرها و الاغها را آفرید تا برآنها سوار شوید و زینت شما باشد. و مى افزود: غرض از آفرینش این دسته حیوانات, این بوده که براى سوارى ازآنها استفاده کنید.29
اختلافات صحابه در استنباط از آیات الاحکام
در مباحث فقهى قرآنى به جاى مانده از دوران صحابه, به مواردى از اختلاف نظر نیز برمى خوریم. گرچه اختلاف صحابه در فروع فقهى اندک است, زیرا عوامل اختلاف که عبارت است از پیدایش مذاهب گوناگون فقهى, درآن دوران چندان عمق و گسترش نیافته بود, امّا دراین که اجمالاً در نظرات فقهى صحابه, حتى در فروع فقهى برگرفته ازقرآن اختلاف نظرهایى وجود داشته است, تردیدى نیست. در نظرات فقهى قرآنى صحابه مواردى به چشم مى خورد که درباره یک موضوع خاص, دو حکم متفاوت از قرآن استخراج شده است که در زیر به چند نمونه از موارد اختلاف صحابه در استخراج حکم فقهى از قرآن اشاره مى کنیم. ضمناً سعى بر این خواهد بود که درهرمورد, عامل و منشأ اختلاف نیز یادآورى شود: الف. درمورد مدّت عده طلاق, دیدگاه ابن مسعود و عمربن خطاب, این بوده است که عده مطلّقه, سه حیض است وبرهمین اساس, آن دو فتوا داده اند که عده طلاق زمانى پایان مى پذیرد که مطلّقه از قاعدگى سوم پاک شده وغسل کرده باشد. اما زیدبن ثابت معتقد بود که مدّت عده سه طهر است و در نتیجه فتوا داده است که با شروع قاعدگى سوم دوران عده تمام مى شود. دلیل هردودیدگاه, بخشى از آیه 228 سوره بقره است: (والمطلّقات یتربّصن بانفسهنّ ثلاثة قروء) زنان مطلقه باید به مدّت سه مرتبه عادت ماهانه دیدن [و پاک شدن] انتظار بکشند [عده نگه دارند]. این اختلاف نظر, از اختلاف در معناى لغوى واژه اى از واژه هاى قرآن سرچشمه گرفته است, زیرا واژه (قروء) در لغت به معناى حیض و طهر هردوآمده است. باور ابن مسعود و عمربن خطاب این بود که واژه (قروء) درآیه مبارکه به معناى (حیض) است, امّا به اعتقاد زیدبن ثابت, واژه (قروء) دراین آیه به معناى (طهر) است.30 ب. درمسأله (ایلاء) (سوگند شوهر بر ترک آمیزش جنسى با همسرش) که حکم آن در آیات 226- 227 سوره بقره بیان شده است, در میان صحابه دودیدگاه متفاوت, وجود داشته است. فتواى ابن مسعود و برخى از صحابه, این بود که اگر ایلاء کننده تا مدّت چهارماه به همسرش رجوع نکند, گذشت چهارماه و رجوع نکردن به همسر, در حکم طلاق است. امّا جمع دیگرى از صحابه معتقد بودند که با گذشت چهار ماه, طلاق تحقق نمى یابد, بلکه پس از گذشت این مدّت, ایلاءکننده موظف است, یا به همسرش رجوع کند ویا او را طلاق دهد. عامل اختلاف دیدگاه صحابه درمورد یادشده این است که(باصرف نظر از نشانه ها و شواهدى که ممکن است یکى از دودیدگاه را تأیید کند) درخود آیه این دو احتمال راه دارد.31 ج. ابن عباس و زیدبن ثابت, در مورد سهم مادر از ارث اختلاف نظرداشته اند. توضیح این که درقرآن کریم درباره سهم الارث مادر, چنین آمده است: (…فان لم یکن له ولد و ورثه ابواه فلامّه الثلث فان کان له اخوة فلامّه السدس…) نساء/11 اگر میت فرزندى نداشته باشد و تنها پدر ومادر از او ارث برند, براى مادر او یک سوم است واگرمیّت برادرانى داشته باشد, مادرش یک ششم مى برد. ازاین آیه, استفاده مى شود که اگرمیّت فرزندى ندارد و وارث او تنها پدر و مادراویند, یک سوم اموال میت سهم مادراست, اما اگر درهمین صورت, برادرى ازمیّت باقیمانده است, سهم مادر از یک سوم به یک ششم تقلیل مى یابد و به تعبیر فقها برادر از این که مادر یک سوم مال را به ارث ببرد, (حاجب) مى شود. اختلاف نظرى که میان ابن عباس و زیدبن ثابت رخ داده, دراین جهت است که آیا دوبرادر هم, حاجب هستند یا این که تنها در فرضى برادر حاجب خواهد بودکه دست کم سه نفرباشند. دردیدگاه زیدبن ثابت, اگر از میت دو برادر هم باقیمانده باشد, سهم ارث مادر ازیک سوم به یک ششم تقلیل پیدا مى کند, امّا ظاهر سخن ابن عباس این است که دوبرادر باعث کم شدن سهم ارث مادرنخواهند بود و درصورتى برادر میت حاجب است که دست کم ازمیت سه برادر باقیمانده باشد. اختلاف دیدگاه ابن عباس و زیدبن ثابت دراین مسأله فقهى قرآنى, ازآن جا سرچشمه گرفته است که کلمه (اخوه) درآیه مبارکه به صورت جمع آمده است و لفظ جمع درکلام عرب, براى کمتر از سه فرد به کاربرده نمى شود. برهمین اساس, ابن عباس به عثمان اعتراض کرد که چرا عثمان دو برادر را حاجب مى داند در صورتى که کلمه (اخوه) در قرآن به صورت جمع آمده است و به عثمان گفت: قوم تو در گفتار خود کلمه (اخوه) را براى دوبرادر به کار نمى برند. ظاهراً عثمان نظر ابن عباس را پذیرفت, ولى بهانه آورد که چون درگذشته (زمان ابوبکر و عمر) به این حکم عمل شده در توان من نیست که باآن مخالفت کنم. امّا به نظر زیدبن ثابت, دوبرادر هم باعث کم شدن سهم ارث مادر مى شوند و هنگامى که به او دراین مورد اعتراض شد, پاسخ داد که عرب کلمه (اخوه) را در مورد دو برادر هم به کاربرده است. 32 درباره اختلاف دیدگاه صحابه در استنباط از آیات الاحکام موارد دیگرى نیز در دست است که براى پرهیز از به درازا کشیدن سخن, از یادکرد آن خوددارى مى شود. در جمع بندى نهایى مى توان گفت که اجمالاً صحابه در استنباط از قرآن اختلاف نظر داشته اند و مواردى از قبیل: اختلاف در معناى لغوى واژه قرآنى, اختلاف درکاربرد عرفى واژه قرآنى, احتمالات موجود درآیه, اختلاف در درستى ویا نادرستى روایت مربوط به آیه,33 از مهم ترین عوامل اختلاف دیدگاههاى فقهى قرآنى صحابه به شمار مى روند. افزون براینها تفاوت آگاهى, دانش و تواناییهاى دیگر صحابه نیز دراین اختلاف نظرها بى تأثیر نبوده است. مسروق بن اجدع, اصحاب پیامبر را در قرآن شناسى و قرآن فهمى به برکه هاى آب تشبیه کرده و گفته است همان گونه که گنجایش برکه هاى آب متفاوت است, ظرفیت صحابه نیز در دانش قرآن متفاوت بود وبرخى از یاران پیامبر, دراین زمینه چنان بودند که اگر تمامى مردم به او روى مى آوردند, از دانش وى سیراب مى گشتند.
اشاره و تکمیل
ازمباحث گذشته به دست آمد که استنباط احکام فقهى از قرآن کریم, در دوران صحابه مطرح بوده است و شمارى از صحابه معروف پیامبر(ص) با استدلال به ظواهر و نصوص قرآن, فروع فقهى تازه اى استنباط کرده اند وهمان گونه که درنمونه ها اشاره شد, در مواردى با استناد به یک دلیل قرآنى, دو نظر متفاوت ابراز کرده اند. تأکید بر نکته بالا از این جهت اهمیت دارد که بعضى ادعا کرده اند آنچه از صحابه در زمینه تفسیر قرآن نقل شده است, در حکم حدیث مرفوع است. ابن قیم جوزیه پس از آن که این مدعا را از مستدرک حاکم نقل کرده, در توجیه آن مى نویسد: (مراد(حاکم) ازاین سخن آن است که گفته هاى صحابه در زمینه تفسیر قرآن درمقام استدلال و احتجاج همان ارزش سخن پیامبر را دارد….) وى در ادامه گفته (حاکم) توجیه دیگرى ذکر کرده و نوشته است: (ممکن است سخن حاکم که گفته است تفسیر صحابه در نزد ما در حکم حدیث مرفوع است ,بدین معنى باشد که چون رسول خدا معانى قرآن را براى صحابه بیان کرده است… در نتیجه اگر چیزى در زمینه تفسیر قرآن گفته اند یا عین بیان پیامبر(ص) را ویا مراد پیامبر(ص) را نقل کرده اند, بنابراین, در مواردى هم که به ظاهر, سخنى از خود در تفسیرقرآن دارند, در حقیقت برگرفته ازبیان پیامبر(ص) بوده و حکم حدیث مرفوع را دارد.) ابن قیم درجاى دیگرمى نویسد: (هرگاه یکى از صحابه سخنى بگوید یا حکمى صادر کند یا فتوایى بدهد,براساس مدرکى بوده که دراختیار داشته است, زیرا مدارک دوگونه اند: برخى ازمدارک تنها در اختیار صحابه بوده است; مثلاً مطلبى را از پیامبر(ص) شنیده , یا صحابى دیگرى, سخن پیامبر (ص)را براى او نقل کرده است.) ابن قیم درادامه عبارت کوشیده است تا ثابت کند که تمام منقولات از صحابه حجّت است و درحکم حدیث مرفوع است.36 نگارنده این سطور به هیچ وجه درصدد بررسى درستى و یانادرستى ادعاى یادشده نیست, زیرا پرداختن به این موضوع ازگنجایش این مختصر بیرون است, اما به جرأت مى توان گفت: برفرض آن که این ادعا: تمام گفته هاى صحابه در حکم حدیث مرفوع است! ادعاى درستى باشد, دست کم در مواردى که صحابه درباره یک موضوع, دو حکم متفاوت از قرآن استخراج کرده اند, پذیرفتنى نیست. چگونه مى توان باور کرد که صحابه از پیامبر(ص) دریک موضوع خاص(مثلاً مدّت عده طلاق) دو حکم متفاوت شنیده باشند وآیا از خرد به دور نیست که در مورد مدّت عده طلاق, دیدگاه ابن مسعود که گفته است: (مدت عده طلاق سه حیض است) و دیدگاه زیدبن ثابت که گفته است: (مدّت عده طلاق سه طهراست),هردو را در حکم حدیث مرفوع به شمار آوریم؟ درخاتمه یادآورى این نکته ضرورى مى نماید که آراى تفسیرى صحابه در(آیات الاحکام), زمینه کند وکاو افزونتر را نیز دارد. از یک سو مباحث سند شناسى در گفته هاى منقول صحابه, ضرورت دارد, که تا چه سطح قابل اعتماد است وآیا به راستى تمامى آن آراء را مى توان به صحابه نسبت داد یا خیر؟ همچنین در مرحله دیگر, مباحث دلالى ومفهوم شناسى آن گفته ها و نیز تعارضات آرا زمینه بررسى دارد, چه این که گاه ازیک نفر نیز چند نظریه متناقض نقل شده است, امّا مجال مختصر این نوشتار, اجازه پرداختن به این مقولات را نداد. بدان امید که پژوهشگران, این مباحث و موارد دیگر را موضوعاتى درخور تحقیق بشناسند و درباره آن بررسى لازم را انجام دهند.
پی نوشت ها
________________________________________
1. سیوطى, جلال الدین, الاتقان فى علوم القرآن, تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم,233/4. 2. ذهبى, التفسیر والمفسرون, (بیروت, دار احیاء التراث العربى),1 / 62. 3. مجلسى, محمد باقر, مرآة العقول, (تهران, دارالکتب الاسلامیة), 1/210. 4. سیوطى, الاتقان, 2 / 319. 5. همان, 4 / 233. 6. همان. 7. ذهبى, التفسیر و المفسرون, 1 / 89. 8. علامه امینى, الغدیر, (تهران, دارالکتب الاسلامیه, 1366), 2/45. 9. همان. 10. شیخ مفید, الارشاد, (انتشارات علمیه اسلامیه), 1/197. 11. علامه امینى, الغدیر, 6 /120. 12. سیوطى, جلال الدین, الدرالمنثور, (بیروت, دارالفکر, 1403 هـ), 3 /14. 13. همان. 14. همان, 1 / 699. 15. طبرى ,محمدبن جریر, جامع البیان فى تأویل آى القرآن, (بیروت, دارالمعرفة, 1406 هـ.), 4 /155; سیوطى, الدرالمنثور, 2/427; محمدبن اسماعیل بخارى, صحیح البخارى, 17/72. 16. سیوطى, الدرالمنثور, 4 /177. 17.همان, 3 / 6. 18. همان, 6/25. 19. ابن عربى, محى الدین, احکام القرآن, تحقیق على محمد البجاوى, (بیروت, دار المعرفه, 1407 هـ), 4/1274. 20. همان, 4/1275. 21. طبرسى, مجمع البیان, (انتشارات ناصرخسرو, 1406هـ), 7/128. 22. سید رضى,نهج البلاغه, تحقیق صبحى صالح, (تهران, اسوه, 1415هـ), نامه 67. 23. سیوطى, الدرالمنثور, 3/23. 24. همان, 3/466. 25. همان, 6/41. 26. علامه مجلسى, محمد باقر, بحارالانوار, (بیروت, مؤسسة الوفاء, 1403 هـ), 22/426. 27. شیخ مفید, الارشاد, (انتشارات علمیه اسلامیه), 1/197. 28. سیوطى, الدرالمنثور, 3/373. 29. همان, 5/112. 30. محمد الخضر بک, تاریخ التشریع الاسلامى, (چاپ نهم: مصر, 1390)/ 251. 31. ذهبى, التفسیر والمفسرون, 2/432. 32. سیوطى, الدرالمنثور, 2/ 447. 33.درهمین مقاله, پیشتر از این, نمونه هایى ذکر شد. 34. محمد الخضر بک, تاریخ التشریع الاسلامى /92. 35. ابن قیم الجوزیه, اعلام الموقعین, 1/13. 36. همان, 6/117. 37. محمد ابوزهرة, تاریخ المذاهب الاسلامیه, (بیروت, دارالفکر)/ 251.

تبلیغات