مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
یوسف ادریس
حوزه های تخصصی:
«شخصیّت» مهم ترین عنصر داستانی است که بدون آن داستان پدید نمی آید. ممکن است در داستان یک شخصیّت و یا بیشتر نقش آفرینی کنند و در این میان شخصیّتی را که نقش کلیدی در پیشبرد حوادث دارد «شخصیّت اصلی» می نامند. «فاطمه» و «مریم» در داستان های حادثة شرف و سنگهای شیطان شخصیّت های اصلی داستانی هستند که در آن زنان در پای بت باورهای غلط قربانی می شوند. اگرچه حادثة شرف را داستان نویسی مصری و سنگ های شیطان را نویسنده ای ایرانی خلق کرده است با این وجود درون مایه مشترک (انتقاد از سنّت های نادرست در ارتباط با زن) دو داستان را بسیار به یکدیگر نزدیک ساخته است؛ به گونه ای که می توان شب اهت را در ابع اد گون اگون داست ان ها مشاه ده ک رد. نگارندگان در این مق اله شخصیّت اص لی و شخصیّت پردازی آن را برای بررسی تطبیقی برگزیده اند تا از طریق مقایسه، نقاط تفاوت و تشابه آن دو را با یکدیگر در یابند. اگر از میان عناصر سازندة داستان این عنصر برگزیده شده از آن رو است که با بررسی شخصیّت های اصلیِ زن می توان تا حدّی از مشکلات آنان در جامعة مصری و ایرانی آگاه شد.
بررسی تطبیقی زندگی و برخی آثار محمود دولت آبادی ویوسف ادریس
حوزه های تخصصی:
بررسی شخصیت پردازی در داستان های یوسف ادریس و جبران خلیل جبران
شخصیت به عنوان اصلی ترین ساختمان روایی در هر داستان نقش به سزایی در روند پردازش پیرنگ و شکل گیری رویدادها و حرکت رو به جلو هر متن روایی دارد و ممکن است در داستان یک شخصیت و یا بیشتر نقش آفرینی کنند و شخصیتی که نقش کلیدی در پیشبرد حوادث دارد شخصیت اصلیست در این پژوهش سعی شده است که با بررسی شخصیت پردازی در داستان های کوتاه یوسف ادریس و جبران خلیل جبران دو نویسنده ادبیات معاصر عرب نحوه بکارگیری این عنصر داستانی را مورد بررسی قرار دهیم که استفاده از شخصیت های واقعی و متوسط جامعه از نقاط اشتراک شخصیت های داستانی ایشان به شمار می آید.
بررسی تطبیقی استعاره مفهومی زمان درآثار محمود دولت آبادی و یوسف ادریس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان پژوهی سال چهاردهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۳
33 - 63
حوزه های تخصصی:
زبان شناسان بر آن اند تا برای بسیاری از پژوهش های ذوقی، معیاری علمی و عینی به دست دهند. یکی از نظریه هایی که در پژوهش های ادبی نمود یافته، نظریه استعاره های مفهومی جورج لیکاف و مارک جانسون (Lakoff & Johnson, 2018) است. هدف این پژوهش بررسی تطبیقی مفهوم انتزاعیِ زمان، در سه جلد نخست رمان کلیدرِ محمود دولت آبادی (Dolatabadi, 1995) و چهار رمان (البیضاء، العسکری الأسود، الحرام و العیب) یوسف ادریس (Idris, 1987; Idris, 1987; Idris, 2000; Idris, 2004) است تا از این رهگذر به این پرسش پاسخ دهد که انواع نگاشت ها برای استعاره مفهومیِ زمان، با توجه به تفاوت های فرهنگی و فکری در آثار محمود دولت آبادی و یوسف ادریس کدام است و دربردارنده چه پیامی هستند. روش پژوهش، به صورت تطبیقی و گردآوری داده ها است که در تطبیق و تحلیل داده ها بر مبنای مکتب آمریکایی پیش رفته است. مفهوم انتزاعی زمان در آثار دو ادیب، در پنج حوزه مبدأ شیء، مکان، ظرف، انسان و غذا تصویرسازی شده است و حوزه های شیء و مکان بیشترین فراوانی را نسبت به دیگر حوزه ها دارند که بیانگر تمایل به بصری سازی مفهوم انتزاعیِ زمان در قالب شیء و مکان در آثار دو ادیب است. در حوزه مبدأ شیء، مفهوم زمان در نمونه های فارسی نسبت به عربی، در قالب های متنوع تری صورت گرفته که بر تنوع تصویرگرایی و انعطاف بیشتر ذهن فارسی زبانان اشاره دارد. با توجه به مدل حرکتی رَی (Ray, 1991) برای زمان (خطی، دایره ای، مارپیچی) در نمونه های فارسی شاهد حرکت خطی و در نمونه های عربی شاهد حرکت مدوّر برای زمان هستیم که نوع حرکت ها کاملا برگرفته از بافت اجتماعی و شرایط زندگی نویسنده یا شخصیت های داستان است. با توجه به دیدگاه لیکاف و جانسون (Lakoff & Johnson, 2018) پیرامون دو مبنای تجربه محیطی و تجربه بدنی از مبانی تشکیل دهنده استعاره های مفهومی، فراوانی ها و جامعه آماری به دست آمده، گویای این است که در آثار دو ادیب مفهوم سازیِ صورت گرفته برای مفهوم انتزاعیِ زمان، بیشتر بر اساس مبنای تجربیِ متأثر از محیط پیرامون است.
وصف الشخصیه فی قصص «ألیس ذلک» لیوسف ادریس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال هفتم تابستان ۱۳۹۴ شماره ۲۶
119 - 137
حوزه های تخصصی:
مصر من بلاد استخدمت القصه و الروایه فی أدبها بصوره کثیره ومن کتابها الشهیره یوسف ادریس . «ألیس کذلک» من إحدی روایات یوسف ادریس التی تطرق فیها إلی شخصیات مختلفه من طبقات الوسطی والسفلی، ومعالجه مشاکلهن والظلم الذی مارسه المجتمع. قد حاولنا فی هذه الدراسه الإستعانه بالمنهج الذی یتناسب مع حاجات البحث ولجأنا إلی المنهج الوصفی- التحلیلی فی هذه الدراسه. سنحت لیوسف ادریس فرصه لتصویر أفکار الشخصیات وأعمالها وفقرها وتشرّدها وجهلها وإحباط أملها مستخدماً أسلوب التصویر المباشر للشخصیات الروایه ولدیها مجموعه متنوعه من الشخصیات الرئیسیه والثانویه والبسیطه. أغلبیه شخصیات هذه الروایه رمزیه بحیث یرمز کل واحده منهن إلی مجموعه من الأشخاص فی المجتمع.
داستان کوتاه در ایران و مصر؛ بررسی تطبیقی داستان "ندارد" علی اشرف درویشیان و "یک نگاه" یوسف ادریس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال ششم پاییز ۱۳۹۱ شماره ۲۳
139 - 168
حوزه های تخصصی:
گفته می شود که ادبیات هر عصر آینه تمام نمای آن عصر است و مطالعه ادبیات هر دور های ویژگی آن دوره را بیان می کند. این امر به ویژه در گونه های نوین ادبیات از قبیل رمان و داستان کوتاه مشهود می باشد . در هر کشوری ادبیات تحت تأثیر اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن می باشد . در این بین ، ایران و مصر از این قاعده مستثنی نیستند. در هر دو کشور، نویسندگانی بود ه اند که برای بیان مشکلات اجتماع خویش به داستان کوتاه با سبک واقع گرایانه روی آورد هاند. این مقاله دو تن از نویسندگان ایران و مصر به نا م ها ی علی اشرف درویشیان و یوسف ادریس که دارای سبک تقریبا مشابهی در داستان نویسی هستند و دو داستان کوتاه از آ نها را انتخاب کرده است و پس از ارائه خلاصه ای از زندگی آنها و بیان عوامل ظهور داستان کوتاه در ایران و مصر ، با استفاده از تحلیل و توصیف به بررسی و مقایسه این دو داستان پرداخته و در نهایت موارد تشابه و تمایز تفکر اجتماعی آنان را بیان کرده است.
تحلیل ساختاری داستان های «زن زیادی» و «الزوار» بر اساس نظریه ساختارگرایانه تودوروف و برمون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۵۵
95 - 129
حوزه های تخصصی:
پیشرفت های نقد ادبی معاصر منجر به ایجاد مکتب ساختارگرایی با الهام از نظریات فردینان دو سوسور گردید. در عصر حاضر تحلیل ساختاری یکی از مهم ترین روش های تحلیل داستان کوتاه به شمار می آید. ویژگی این روش در آن است که محقق پدیده های گوناگون علم خود را به طور جداگانه و مستقل از یکدیگر مورد مطالعه قرار نمی دهد بلکه همواره می کوشد تا هر پدیده را در ارتباط با سایر پدیده هایی که جزئی از آن هاست مورد مطالعه قرار بدهد. ساختارگرایی نظریه ای است که به شناخت، مطالعه و بررسی پدیده ها بر اساس قواعد و الگوهایی که ساختار بنیادی آن ها را به وجود آورده می پردازد. نهضت ساختارگرایی با دستاوردهایی که از فرمالیست ها کسب کرد، به روایت شناسی اصالت عمیقی بخشید. اصطلاح روایت شناسی نخستین بار توسط تزوتان تودوروف به کار برده شده است. در این مقاله دو داستان کوتاه «زن زیادی» نوشته جلال آل احمد و«الزوار» از یوسف ادریس انتخاب شده و هر یک بر اساس نظریات ساختارگرایانه تودوروف و برمون مورد تحلیل قرار گرفته است و نشان می دهد که ساختار روایی این دو حکایت با نظریات این دو ناقد ادبی منطبق است.
بررسی تطبیقی روایت ادبی و موسیقی: رویکرد نشانه- معناشناختی (مطالعه موردی داستان کوتاه «مارش الغروب» یوسف ادریس)*(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر بر پایه مطالعات نقدبنیادِ ادبیات تطبیقی و با رویکرد نشانه- معناشناختیِ گفتمانی به بررسی تطبیقیِ روایت ادبی و موسیقی در داستان کوتاه «مارش الغروب» اثر یوسف ادریس می پردازد. در این داستان علاوه بر عنوان پردازیِ موسیقایی؛ نوعی موسیقیِ فولک مربوطه به حرفه، در ساختار کلی پیرنگ آن جریان روایت را پیش می برد. در این گفتمان سه نوع حضورِ کنشی، تنشی و زیبایی شناختی شکل می گیرد و هسته اصلی جریان معناسازی حضور زیبایی شناختی است. سوژه در این مرحله از تمام اهداف و برنامه های خود عبور می کند و بی اختیار آهنگ سنج ها را تغییر می دهد و موسیقی به جوهر موسیقی تبدیل می شود. بنابراین مسأله ای که مطرح می شود این است که حضور زیبایی شناختی مبتنی بر چیست. چگونه گفتگوی بین ادبیات و موسیقی دگردیسی جهان را تضمین می کند و سبب تغییر در رابطه بین سوژه و هستی می شود. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی سه نوع حضور را در این داستان بررسی می کند و در ضمن آن ها به نقش عنوان، مکان و زمان اشاره می شود. نتیجه بررسی نشان می دهد که سوژه با عبور از دو رابطه کنشی و تنشی بر اثر نگاه پدیدارشناختی به یک آنِ حضور و لحظه زیبایی شناختی می رسد و تجلی آن در بداهه پردازی و رابطه خلسه ای و استعلایی او با هستی نمایان می شود. در این مرحله درپی اختلال در رابطه کنشی و تنشی، روایت ادبی دچار گسست در مسیر پیشرفت خود می شود، از اینجاست که ادبیات و موسیقی وارد گفتگو می شوند و برای رفع گسست، روایتِ ادبی جهانِ موسیقی را گسترش می دهد و بازتاب صدای روایت به موسیقی سپرده می شود.