مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
درس علوم
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف شناسایی متغیرها و عوامل آموزشی مرتبط با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان سوم راهنمایی در درس علوم (بر اساس داده ها و نتایج مطالعه تیمز- آر)، و ارائه الگوی مناسب جهت تأثیر هر یک از عوامل بر پیشرفت تحصیلی صورت گرفت. به همین منظور، کل 5301 نفر دانش آموز سوم راهنمایی شرکت کننده در مطالعه تیمز- آر، به صورت سرشماری به عنوان نمونه انتخاب شده اند و داده های مربوط به آنها تجزیه و تحلیل شده است. از میان کل متغیرهای آموزشی که داده های مربوط به آنها در مطالعه تیمز- آر جمع آوری شده بود، 15 متغیر از طریق روش غیرآزمایشی با طرح تحقیق همبستگی و با استفاده از روش های آماری ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل عاملی بررسی شدند. یافته های حاصل از پژوهش نشان داد که از مجموع 15 متغیر پیش بین آموزشی، 13 متغیر دارای ضریب همبستگی معناداری(در سطح 01/0> a ) با متغیر پیشرفت تحصیلی بودند. همچنین، مدل تحلیل مسیر بررسی تأثیر هر یک از عوامل مورد نظر بر پیشرفت تحصیلی استفاده گردید. در این روش با استفاده از ماتریس همبستگی عوامل مورد نظر و برآورد تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم آنها، و با در نظر گرفتن شاخصهای نیکویی برازش به بررسی الگوی مورد نظر پرداخته شده است. در تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم عامل فعالیتهای آموزشی معلم در کلاس و مدرسه بیشترین اثر را به ترتیب 17/8 t= در اثرمستقیم و 17/5 t= در اثر غیر مستقیم داشته است، ولی بیشترین تبیین واریانس متغیر پیشرفت تحصیلی(49/0= (R2 مربوط به تجارب آموزشی و ویژگیهای معلم بوده است.
بررسی تأثیر مدل چرخه یادگیری مبتنی بر رویکرد اکتشافی در پیشرفت تحصیلی و نگرش به یادگیری درس علوم تجربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام پژوهش حاضر، اثربخشی مدل چرخه یادگیری مبتنی بر رویکرد تدریس اکتشافی بر پیشرفت تحصیلی و نگرش به یادگیری درس علوم دانش آموزان پایه چهارم ابتدایی می باشد. روش تحقیق از نوع شبه آزمایشی با گروه های نامعادل و از طرح دو گروهی با پیش آزمون- پس آزمون استفاده شد. 34 دانش آموز دختر در دو کلاس مختلف (19 نفر در گروه آزمایش و 15 نفر در گروه کنترل) پایه چهارم ابتدایی در شهر کرمانشاه در این پژوهش مشارکت داشتند که از طریق روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی انتخاب شدند. گروه آزمایش از طریق مدل چرخه یادگیری مبتنی بر رویکرد تدریس اکتشافی و گروه کنترل از طریق روش تدریس سنتی (معمول) آموزش دیدند. مدت دوره آموزش هفت هفته بود. برای تعیین تأثیر روش چرخه یادگیری در مقایسه با روش سنتی از یک آزمون پیشرفت تحصیلی درس علوم شامل 20 سؤال به عنوان پیش آزمون و پس آزمون برای هر دو گروه کنترل و آزمایش و همچنین مقیاس21 سوألی نگرش به یادگیری درس علوم (اکپینر و همکاران، 2009) به منظور سنجش نگرش یه یادگیری علوم مورد استفاده قرار گرفت. جهت تحلیل داده های آماری از تحلیل کوواریانس یک متغیری (ANCOVA) استفاده شد. نتایج تحقیق نشان داد که دانش آموزانی که از طریق مدل چرخه یادگیری مبتنی بر رویکرد تدریس اکتشافی آموزش دیده بودند پیشرفت تحصیلی بالاتری در مقایسه با دانش آموزان آموزش دیده با روش تدریس سنتی داشتند.همچنین یافته ها در این مطالعه نشان داد که دانش آموزانی که از طریق مدل چرخه یادگیری آموزش دیده بودند، نگرش مثبت تری به درس علوم داشتند.
تأثیر روش تدریس مبتنی بر زیبایی شناسی بر پیشرفت تحصیلی درس علوم دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش به منظور بررسی تأثیر روش تدریس علوم مبتنی بر زیبایی شناسی بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی انجام شد. روش پژوهش، شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل دانش آموزان دختر و پسر پایه پنجم ابتدایی شهرستان بابلسر بود که از بین آن ها، 50 دانش آموز دختر و پسر به طور تصادفی ساده انتخاب و در دو گروه آزمایشی و گواه جای داده شدند. پس از اجرای پیش آزمون پیشرفت تحصیلی بر روی هر دو گروه، گروه آزمایشی به مدت 12 جلسه 45 دقیقه ای تحت آموزش علوم از طریق روش تدریس مبتنی بر زیبایی شناسی قرار گرفتند و گروه گواه از طریق روش تدریس سنّتی آموزش دیدند. پس از آن، در هر دو گروه آزمایشی و گواه، پس آزمون (بلافاصله پس از اتمام آموزش) و آزمون پی گیری (پس از گذشت 3 ماه ) به اجرا درآمد. داده های به دست آمده با روش های آماری تحلیل کوواریانس و تحلیل اندازه های مکرر تجزیه و تحلیل شد؛نتایج پژوهش نشان داد که تفاوت بین نمرات پیشرفت تحصیلی علوم در دو گروه آزمایشی و گواه معنادار بود. بنابراین، روش تدریس مبتنی بر زیبایی شناسی می تواند به عنوان روش تدریسی فعّال و مؤثر در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در درس علوم نقش داشته باشد.
مقایسه آموزش با روش سنتی و آموزش با نرم افزار آموزشی در سطوح یادگیری دانش، فهمیدن و کاربرد در درس ریاضی و علوم در دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی شهر خرم آباد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه دنیای آموزش و پرورش نقطه توجه خود را از تدریس به یادگیری معطوف کرده است و چنین رویکردی با توجه به دانش گسترده فناوری اطلاعاتی و فنی آوری غنی به دست می آید. بر همین اساس هدف پژوهش حاضر مقایسه آموزش با روش سنتی و آموزش با نرم افزار آموزشی در سطوح یادگیری دانش، فهمیدن و کاربرد در درس ریاضی و علوم در دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی شهر خرم آباد بوده است. شرکت کنندگان در این پژوهش شامل دانش آموزان پایه ششم می باشد. این پژوهش بر روی دو کلاس پایه ششم از دو مدرسه یکی با نرم افزار آموزشی و دیگری بدون نرم افزار آموزشی انجام شده است، که برای این منظور تعداد 60 نفر دانش آموز پایه ششم ابتدایی شهر خرم آباد به روش نمونه گیری خوشه ای از جامعه انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسش نامه سطوح یادگیری بلوم بود، که به منظور سنجش سطح یادگیری دانش آموزان در سطح دانش، فهمیدن و کاربرد در درس ریاضی و علوم طراحی شد. برای تحلیل داده ها از تحلیل واریانس چند متغیری استفاده شد. نتایج تحلیل واریانس چند متغیری نشان داد که بین آموزش سنتی و آموزش با نرم افزار در سطوح دانش، فهمیدن و کاربرد در درس ریاضی و علوم تفاوت معنادار وجود دارد. نتایج تحلیل واریانس یک راهه نیز نشان داد بین روش آموزش سنتی و روش آموزش با نرم افزار در سطوح یادگیری در درس علوم و ریاضی در سطح فهمیدن درس ریاضی و سطح دانش درس علوم تفاوت معنادار وجود دارد.
مقایسه اثربخشی راهبرد تدریسِ مبتنی بر هو ش چندگانه و روش متداول بر پیشرفت تحصیلی و نگرش به یادگیریِ درس علوم دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نوآوری های آموزشی سال دهم بهار ۱۳۹۰ شماره ۳۷
101 - 120
حوزه های تخصصی:
هدف مطالعه حاضر مقایسه اثربخشی راهبرد تدریس مبتنی بر هوش چندگانه و اثربخشی، روش متداول، بر پیشرفت تحصیلی و نگرش به یادگیریِ درسِ علومِ دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی در سال تحصیلی 89/88 بوده است. جمعاً 53 دانش آموز دختر در دو کلاس مختلف در پایه پنجم ابتدایی در این پژوهش مشارکت داشتند که از طریق روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی انتخاب شدند و از این تعداد 28 نفر در گروه آزمایش و 25 نفر در گروه کنترل بودند. افراد گروه آزمایش از طریق راهبرد تدریس مبتنی بر هوش چندگانه آموزش دیدند و افراد گروه کنترل از طریق روش تدریس متداول یا روش سنتی. مدت این دوره هشت هفته بود. برای مشخص کردن اثربخشی راهبرد تدریس مبتنی بر هوش چندگانه در مقایسه با روش متداول، از یک آزمون معلم ساخته پیشرفت تحصیلی شامل 30 سؤال استفاده شد. همچنین مقیاس 21 سؤالیِ نگرش به یادگیری درس علوم (اکپینر و همکاران، 2009) به منظور سنجش نگرش به یادگیری علوم مورد استفاده قرار گرفت. جهت تحلیل داده های آماری از تحلیل کوواریانس یک متغیری (ANCOVA) و تحلیل کوواریانس چند متغیری (MANCOVA) استفاده شد. نتایج تحقیق نشان داد که دانش آموزانی که از طریق راهبرد تدریس مبتنی بر هوش چندگانه آموزش دیده اند، پیشرفت تحصیلی بالاتری در کلیه سطوح شناختی، نسبت به دانش آموزانی که به روش تدریس متداول آموزش دیده اند، داشته اند. همچنین نتایج تحقیق نشان می داد که نگرش دانش آموزانِ گروه آزمایش نسبت به یادگیری درس علوم بعد از عمل آزمایش بهبود یافته است.
بررسی سطح تسلط دانش آموزان دختر دوره دوم ابتدایی روی محتوای دروس علوم و ریاضیات: تأملی بر معیار «قابلیت یادگیری» در انتخاب محتوای برنامه درسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این تحقیق میزان تسلط دانش آموزان دختر دوره دوم ابتدایی روی محتوای علوم و ریاضیات مورد بررسی قرار گرفته و ارتباط سطح تسلط با «قابلیت یادگیری» محتوای برنامه درسی تحلیل شده است. تحقیق حاضر از نوع آمیخته (کمی-کیفی) است. 914 نفر از دانش آموزان دختر دوره دوم ابتدایی به عنوان نمونه آماری به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. داده های مورد نیاز برای پایه های چهارم و پنجم از آزمون های پایانی محقق ساخته گردآوری گردید و برای دروس علوم و ریاضیات پایه ششم نیز از آزمون های سراسری این پایه استفاده شد. پایایی آزمون های محقق ساخته نیز بر حسب ضریب آلفای کرونباخ بین 77/0 تا 86/0 محاسبه شد که مطلوب بود. میزان یادگیری دانش آموزان تقریباً در نیمی از مطالب دروس علوم و تقریباً در تمامی مطالب دروس ریاضی زیر سطح تسلط است. به نظر می رسد «قابلیت یادگیری» محتوای این دروس به عنوان یکی از مهم ترین عوامل شایسته توجه بیشتر است.
اثر بخشی یادگیری خودتنظیمی بر خودکارآمدی و شادمانی دانش آموزان پایه چهارم ابتدایی عشایر شهرکرد در درس علوم در سال 1398
حوزه های تخصصی:
هدف کلی این پژوهش تعیین اثربخشی یادگیری خودتنظیمی (شناختی و فراشناختی) بر خودکارآمدی (شناختی، عاطفی، انگیزشی وانتخابی) و شادمانی دانش آموزان پایه چهارم ابتدایی عشایر شهرکرد در درس علوم در سال تحصیلی99-1398 است. «یادگیری خودتنظیمی » به عنوان متغیر مستقل، پیش آزمون خودکارآمدی و شادمانی به عنوان متغیرهای همایند و پس آزمون خودکارآمدی و شادمانی به عنوان متغیرهای وابسته به وسیله تحلیل کوواریانس چندمتغیره یک طرفه در گروه کنترل و آزمایش مقایسه شدند. ابزار اصلی این پژوهش پرسشنامه های خودکارآمدی بندورا و پرسشنامه شادمانی ذهنی رایان و فردریک و بسته آموزشی راهبردهای یادگیری خودتنظیمی است. بر اساس یافته های پژوهش هر دو مؤلفه شناختی و فراشناختی پروتکل یادگیری خودتنظیمی در بهبود ابعاد شناختی و انتخابی خودکارآمدی مؤثر بوده است اما بر میزان ابعاد عاطفی و انگیزشی خودکارآمدی اثرگذار نبوده است، این در حالی است که راهبردهای شناختی و فراشناختی یادگیری خودتنظیمی بر ابعاد شناختی و انتخابی خودکارآمدی مؤثر بوده اند. علاوه براین، مشخص شد مؤلفه های شناختی و فراشناختی یادگیری خودتنظیمی بر شادمانی دانش آموزان مؤثر است.
تدریس درس علوم پایه اول دوره ابتدایی به روش برنامه آموزش فلسفه برای کودکان
منبع:
آموزش پژوهی دوره چهارم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴ (پیاپی ۱۶)
11 - 27
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر تدریس درس علوم پایه اول ابتدایی به روش برنامه ی آموزش فلسفه برای کودکان انجام گرفت. ابتدا دو مدرسه به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند و سپس پایه اول یک مدرسه به عنوان گروه کنترل و پایه اول مدرسه دیگر به عنوان گروه آزمایش انتخاب شدند. از هر دو گروه پیش آزمون گرفته شد و سپس گروه آزمایش به مدت دو ماه طبق روش آموزش فلسفه برای کودکان (لیپمن،1970) آموزش دیدند و گروه کنترل به روش معمول مدرسه آموزش را ادامه دادند و پس از دو ماه از هر دو گروه پس آزمون گرفته شد. ابزار پژوهش آزمون محقق ساخته از درس علوم بود و نتایج نشان داد که نمرات گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل در پیش آزمون و پس آزمون تفاوت معناداری داشته است و تدریس علوم به روش برنامه ی آموزش فلسفه برای کودکان باعث افزایش یادگیری دانش آموزان می شود. بنابراین پیشنهاد می گردد از روش برنامه ی آموزش فلسفه برای کودکان به عنوان روش تدریس درس علوم استفاده شود.
تدوین و اعتبارسنجی راهنمای آموزش علوم اول ابتدایی بر مبنای ابزارهای شناختی نظریه مبتنی بر تخیل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در نظام های آموزشی دوره ۱۶ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۵۸
75 - 88
هدف از پژوهش حاضر تدوین و اعتبارسنجی راهنمای آموزش علوم اول ابتدایی بر مبنای ابزارهای شناختی نظریه آموزش مبتنی بر تخیل بود. روش پژوهش تحلیل محتوای کیفی بود. جامعه پژوهش دربرگیرندهی کتاب درسی و راهنمای معلم علوم و فیلم فندق مربوط به درس علوم پایه اول ابتدایی و منابع، مقالات و کتب چاپی و دیجیتالی مرتبط با ابزارهای شناختی نظریه مبتنی بر تخیل بود. روش نمونه گیری هدفمند بود و برای تجزیه وتحلیل اطلاعات از تحلیل مضمون استفاده شد. بر اساس کدگذاری باز و محوری، 3 مقوله اساسی و 7 زیر مقوله مرتبط با فصل آب علوم اول ابتدایی و 10 مقوله مرتبط با موضوع ابزارهای شناختی به دست آمد و راهنمای آموزشی علوم اول ابتدایی مبتنی بر ابزارهای شناختی نظریه آموزش مبتنی بر تخیل تدوین گردید. جهت اعتبارسنجی راهنمای تدوین شده، این راهنما در اختیار متخصصان قرار گرفته و نظرات و اصلاحات آن ها به روش دلفی جمع آوری شد و در راهنما اعمال گردید. روایی محتوای راهنمای تدوین شده با استفاده از شاخص روایی محتوا و نسبت روایی محتوا بررسی گردید. این راهنما که مورد تأیید متخصصان قرار گرفته است، برای نخستین بار در کشور تدوین شده و می تواند مورداستفاده معلمان اول ابتدایی قرار بگیرد. همچنین می تواند به عنوان الگویی برای استفاده معلمان و مربیان برای آموزش هر نوع محتوایی در بخش های مرتبط با آموزش کودکان مانند مدارس و مهدکودک ها به کار آید.
تأثیر یادگیری مشارکتی آنلاین بر سطوح یادگیری شناختی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر روش یادگیری مشارکتی آنلاین بر سطوح یادگیری شناختی در دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی شهرستان گرگان بود. روش تحقیق به صورت نیمه آزمایشی از نوع طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی گرگان در سال تحصیلی 1399-1400 است که تعداد 30 نفر (15 نفر گروه آزمایش و 15 نفر گروه کنترل) با روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند و در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. کلاس های مورد نظر در شبکه دانش آموزی شاد به صورت همزمان و ناهمزمان به صورت مشارکتی برگزار گردید و در ابتدا و انتهای فرآیند تدریس میزان سطوح یادگیری دانش آموزان در درس علوم تجربی اندازه گیری شد. ابزار گردآوری پژوهش شامل آزمون پیشرفت سطوح یادگیری معلم ساخته براساس سطوح یادگیری و طبقه بندی بلوم طراحی شده بود که روایی آن مورد تایید متخصصان بوده و پایایی با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ بالای 70/0 به دست آمد که نشان از پایایی مطلوب بود. یافته های تحقیق نشان داد یادگیری مشارکتی آنلاین بر یادگیری دانش آموزان تأثیر مثبت دارد (05/0>p). یادگیری مشارکتی آنلاین بر سطح دانش، ارزشیابی و آفریدن تأثیر معنادار ندارد (P>0.05). یادگیری مشارکتی بر سطح فهمیدن، به کاربستن و تحلیل تأثیر معنادار و مثبت داشته است (05/0>p). بر اساس نتیجه، می توان از روش یادگیری مشارکتی آنلاین برای دروس و مقاطع مختلف تحصیلی استفاده کرد.
تأثیر نقش بازخورددهنده و تسهیل کننده عامل آموزشی در آموزش مجازی بر یادگیری و انگیزه دانش آموزان در درس علوم پایه دوم دبستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تعلیم و تربیت دوره ۳۸ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۱۵۶
227 - 246
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی تأثیر عامل آموزشی در دو نقش تسهیل کننده و بازخورددهنده بر یادگیری و انگیزه دانش آموزان در درس علوم انجام شده است. پژوهش حاضر یک مطالعه شبه آزمایشی بود که با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه اجرا شد. جامعه آماری شامل همه دانش آموزان دختر پایه دوم مشغول به تحصیل در سال تحصیلی 1401-1400 در شهر کرج بود. 60 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه شامل دو گروه آزمایش و یک گروه گواه (هر گروه 20 نفر) جایگزین شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل آزمون محقق ساخته یادگیری و پرسشنامه انگیزه یادگیری درس علوم توان و همکاران (2005) بود. برای بررسی فرضیه های پژوهش از تحلیل کوواریانس استفاده شد. نتایج نشان داد که عاملهای آموزشی تسهیل کننده و بازخورددهنده بر یادگیری و انگیزه دانش آموزان در درس علوم تأثیر معنادار دارند. همچنین، عاملهای آموزشی تسهیل کننده و بازخورددهنده بر مؤلفه های خودکارآمدی، راهبردهای یادگیری فعال، ارزشمندی یادگیری و برانگیزانندگی محیط یادگیری تأثیرگذارند. نتایج آزمون تعقیبی نشان داد که عاملهای آموزشی تسهیل کننده و بازخورددهنده در بهبود یادگیری و انگیزه درس علوم تأثیر داشتند اما میان عاملهای آموزشی تسهیل کننده و بازخورد دهنده از نظر میزان اثربخشی بر یادگیری و انگیزه دانش آموزان در درس علوم تفاوت معنادار وجود ندارد. طبق نتایج پژوهش بهره گیری از عاملهای آموزشی و در نظر گرفتن نقشهای تسهیل گری و بازخورددهندگی عاملهای آموزشی در آموزش الکترونیکی منجر به ارتقای انگیزه و یادگیری و توجه به عامل آموزشی و نقشهای گوناگون آن سبب ارتقای کیفیت چندرسانه ای های آموزشی می شود.