مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
آموزش تئوری انتخاب
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: یکی از شایع ترین مشکلات کودکان دوره دبستان، پرخاشگری است که با نگرش ها و سبک های والدگری والدین رابطه مستقیم دارد. این پژوهش با هدف بررسی تأثیر آموزش تئوری انتخاب به مادران بر پرخاشگری فرزندان دانش آموز آنها در دوره ابتدایی انجام شد. روش: پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی و طرح مورد استفاده در پژوهش، پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی مادران دانش آموزان پسر ابتدایی مشغول به تحصیل در دبستان شاهد پسرانه ناحیه یک همدان در سال تحصیلی 96-95 بودند. پس از سه ماه مشاهده رفتاری دانش آموزان، بررسی پرونده های آنها، و مصاحبه با معلمان، نمونه ای به تعداد 30 نفر از مادران با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. سپس این افراد به صورت تصادفی در دو گروه 15 نفری آزمایش و گواه جایدهی شدند. ابزار به کار برده شده در این پژوهش، فرم والد پرسشنامه پرخاشگری واحدی، فتحی آذر، حسینی نسبت و مقدم (1396) بود. سپس داده های جمع آوری شده توسط نرم افزار 23 SPSS و آزمون آماری کووارایانس چندمتغیره مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: یافته های این پژوهش نشان داد که روش آموزش تئوری انتخاب به مادران بر میزان پرخاشگری کودکان آنان تأثیر دارد ( P<0/01 )، به طوری که میزان پرخاشگری کلامی، فیزیکی، و رابطه ای در گروه آزمایش به طور معناداری تحت تأثیر آموزش تئوری انتخاب به مادران، کاهش یافته است، ولی تغییرات معنی داری در گروه گواه مشاهده نشد. نتیجه گیری: با توجه به یافته های پژوهش حاضر می توان نتیجه گرفت که آموزش تئوری انتخاب به دلیل ماهیت انگیزشی، تغییر باورها، افکار، و نگرش والدین، به کاهش پرخاشگری در فرزندان منجر شده است.
مقایسه اثربخشی آموزش گروهی شفقت و تئوری انتخاب بر احساس درماندگی آموخته شده و خودکارآمد پنداری دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: تحقیقات زیادی اثربخشی آموزش های شفقت و تئوری انتخاب بر احساس درماندگی آموخته شده و خودکارآمد پنداری د انش آموزان را نشان داده اند. اما کدامیک از این آموزش ها می تواند اثربخش تر باشد ؟ هدف: هدف از این پژوهش اثربخشی آموزش گروهی شفقت و تئوری انتخاب بر احساس درماندگی آموخته شده و خودکارآمد پنداری دانش آموزان بود . روش: طرح این پژوهش شبه آزمایشی با پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری را کلیه دانش آموزان دختر 15-18 ساله شهر کرج تشکیل دادند که از میان آنها تعداد 45 دختر به صورت نمونه در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه ( هر گروه 15 نفر ) گمارده شدند. معیارهای ورود شامل سن و مشغول به تحصیل بودن در مقطع متوسطه و معیارهای خروج شامل داشتن بیماری جسمی خاص یا مصرف داروهای روانپزشکی ضمن اجرای پژوهش بود. هریک از گروه های آزمایش 8 جلسه 90 دقیقه ای یکی از ساختارهای آموزش گروهی شفقت (گیلبرت، 2010) و تئوری انتخاب (گلاسر، 2009) را دریافت کردند و گروه گواه در این مدت هیچ گونه مداخله ای دریافت نکرد. آزمودنی ها با استفاده از مقیاس درماندگی آموخته شده کوینلس و نلسون(1988) و نیز مقیاس خودکارآمد پنداری شرر(1982) در مراحل پیش آزمون و پس آزمون ارزیابی شدند. یافته ها: نتایج تحلیل کوواریانس، تفاوت معناداری را بین گروه های آزمایش با یکدیگر و نیز با گروه گواه نشان داد. این تفاوت ها در احساس درماندگی آموخته شده (0/001> p ) و خودکارآمد پنداری (0/01> p ) معنی دار بودند. همچنین، اثربخشی آموزش تئوری انتخاب در مقایسه با آموزش شفقت بیشتر بود. نتیجه گیری: هر دو نوع آموزش گروهی توانستند بر کاهش احساس درماندگی آموخته شده و افزایش خودکارآمدپنداری دانش آموزان مؤثر باشند ولی آموزش تئوری انتخاب مؤثرتر از آموزش شفقت بوده است.
اثربخشی آموزش تئوری انتخاب بر مسئولیت پذیری و تعهد زناشویی زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر تهران
حوزه های تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف اثربخشی آموزش تئوری انتخاب بر مسئولیت پذیری و تعهد زناشویی زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر تهران انجام شد. مواد و روش ها: روش تحقیق شبه تجربی از نوع (طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل) بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه زوجین شهر تهران در سال 1398بود که با روش نمونه گیری در دسترس و با توجه به ملاک های ورود به پژوهش،32 نفر به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (16) نفر و کنترل (16) نفر جایگزین شدند. گروه آزمایش 8 جلسه 90 دقیقه ای آموزش تئوری انتخاب دریافت کردند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه مسئولیت پذیری ( CPI-R ) و پرسشنامه تعهد زناشویی آدامز و جونز ( DCI ) استفاده شد و برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس استفاده شد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد آموزش تئوری انتخاب بر مسئولیت پذیری و تعهد زناشویی زوجین موثر بوده است. نتیجه گیری: با توجه به یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که از آموزش تئوری انتخاب می توان به عنوان یکی از روش های آموزشی جهت بهبود مسئولیت پذیری و تعهد زناشویی زوجین استفاده کرد.
بررسی اثربخشی آموزش تئوری انتخاب بر مشکلات عصب روان شناختی و تنظیم شناختی هیجان دانش آموزان قلدر دارای اختلال بیش فعالی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کودکان استثنایی سال ۲۲ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۸۲)
۱۲۶-۱۱۳
حوزه های تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش تئوری انتخاب بر مشکلات عصب روان شناختی و تنظیم شناختی هیجان دانش آموزان قلدر دارای اختلال بیش فعالی انجام شد. روش: پژوهش حاضر ی ک مطالعه نیم ه آزمایشی با گروه گواه و پیش آزمون و پس آزمون همراه با گمارش تصادفی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمام دانش آموزان قلدر دارای اختلال بیش فعالی شهرستان اردکان در سال تحصیلی 1398-1399 بود. با روش نمونه گیری در دسترس، 26 نفر به عنوان نمونه انتخاب و به صورت تصادفی در دوگروه 13 نفری (آزمایش و گواه) جایگزین شدند. شرکت کنندگان به پرسشنامه های استاندارد مشکلات عصب روان شناختی کانرز (2004) و پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان گارنفسکی، کرایچ و اسپینهاوم (۲۰۰۱) در مراحل پیش آزمون، پس آزمون پاسخ دادند. گروه آزمایش مداخله تئوری انتخاب را در 12 جلسه یک ساعته و هر هفته دو جلسه دریافت کردند، در صورتی که گروه گواه هیچ گونه مداخله ای را طی مدت زمان انجام پژوهش دریافت نکردند. در پایان نیز داده های پژوهش با روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری و در سطح معنا داری 005/0 تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که میانگین نمره های مشکلات عصب روان شناختی و تنظیم شناختی هیجان گروه آزمایش نسبت به گروه گواه، در مرحله پس آزمون تفاوت معناداری پیدا کرده است (001/0>p). نتیجه گیری: بر اساس نتایج پژوهش، آموزش تئوری انتخاب می تواند به عنوان یک روش مداخله ای مؤثر در کاهش مشکلات روان شناختی دانش آموزان قلدر دارای اختلال بیش فعالی مورد توجه قرار گیرد.
مقایسه اثربخشی آموزش تئوری انتخاب و فلسفه کندوکاو بر کفایت اجتماعی و جهت گیری هدف کودکان کار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: کار اجباری برای کودکان دارای پیامدهای منفی شناختی، اجتماعی و عاطفی است. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی آموزش تئوری انتخاب و فلسفه کندوکاو بر کفایت اجتماعی و جهت گیری هدف کودکان کار انجام شد.روش شناسی: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش کودکان کار شهرستان رشت در سال 1400 بودند. تعداد 45 نفر از کودکان کار با روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه انتخاب و با روش تصادفی ساده با کمک قرعه کشی در سه گروه مساوی شامل گروه های آموزش تئوری انتخاب، آموزش فلسفه کندوکاو و کنترل گمارده شدند. گروه آزمایش اول 8 جلسه تحت آموزش تئوری انتخاب و گروه آزمایش دوم 10 جلسه تحت آموزش فلسفه کندوکاو قرار گرفت و گروه کنترل آموزشی ندید. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه های کفایت اجتماعی (Felner, 2002) و جهت گیری هدف (Midgley et al., 1998) بودند و داده های حاصل از آن با روش های تحلیل کوواریانس تک متغیری و چندمتغیری و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرم افزار SPSS تحلیل شدند.یافته ها: یافته ها نشان داد که آموزش در هر دو گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل باعث افزایش کفایت اجتماعی و جهت گیری هدف تسلطی گرایشی، تسلطی اجتنابی و عملکردی گرایشی در کودکان کار شد (05/0P<)، اما در جهت گیری هدف عملکردی اجتنابی بین آنها تفاوت معناداری وجود نداشت (05/0P>). همچنین، بین گروه های آزمایش آموزش تئوری انتخاب و فلسفه کندوکاو از نظر هیچ یک از متغیرهای کفایت اجتماعی و جهت گیری هدف تفاوت معناداری وجود نداشت (05/0P>).نتیجه گیری: با توجه به نتایج برای بهبود کفایت اجتماعی و جهت گیری هدف کودکان کار می توان از روش های آموزش تئوری انتخاب و فلسفه کندوکاو استفاده کرد.