مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
مجردات
حوزه های تخصصی:
در نگاه فیلسوفان مسلمان، همواره مجردشناسى و فرشته شناسى دو موضوع متلازم بوده و مجردات بر فرشتگان تطبیق داده شده اند. حکما از سویى با توجه به شواهد متعدد نقلى مؤید تجرد فرشتگان، قائل به تجرد آنها شده اند و از سوى دیگر، با نگاه به الگوهاى مختلف هستى شناسانه خویش، ضمن تبیین جایگاه مجردات در این نظام ها، فرشتگان را با همین موجودات مجرد، مطابق دانسته اند. در این نوشتار نخست با تعریف موجود مجرد، بیان اقسام آنها و ویژگى هایشان، تصویرى اجمالى از مجردشناسى فلسفه اسلامى ارائه مى شود و سپس با بیان نصوص دال بر تطبیق فرشته بر مجرد توسط فلاسفه بزرگ مسلمان، اصل تحقق این تطبیق تأیید مى گردد. داورى نهایى، حاکى از آن است که روى هم رفته و با توجه به ویژگى هاى مشترک میان فرشته و مجرد، چنین تطبیقى تأییدپذیر است و دیگر بار، مطابقت عقل و شرع به اثبات مى رسد؛ اگرچه در تطبیق افراد جزئى فرشته بر مصادیق خاص مجردات، باید جانب احتیاط را رعایت کرد.
نقد و بررسی استدلال های فیلسوفان بر اثبات ثبات و نفی حرکت در مجردات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اغلب فلاسفه قائل به ثبات مجردات هستند و حرکت را در آنها نفی می کنند. مهم ترین مبنا و دلیلِ ایشان در این دیدگاه، برهان قوه و فعل است. در این برهان با تکیه بر تقابل (عدم و ملکه) میان فقدان (قوه) و وجدان (فعل)، اثبات می شود که قوه از شئون ماده است و جسم که قوه دارد، ماده نیز دارد. ایشان از این طریق هرگونه قوه را در مجرَّدات، به واسطه بساطت و نداشتن ترکیب از قوه و فعل، نفی می کنند. ازآنجا که حرکت، خروج شیء از قوه به فعل است و موجود بسیطی که مرکب از قوه و فعل نیست، نمی تواند حرکت داشته باشد، ثبات و عدم امکان حرکت در مجردات که وجودی بسیط و انفعال ناپذیر دارند؛ اثبات می گردد؛ اما باید توجه کرد که قید «قوه» در حرکت، لزوماً به معنای چیزی نیست که منشأ آن «هیولا»ی مشائی باشد (کما اینکه منکران هیولای مشائی نیز قوه را در تعریف حرکت قید کرده اند)؛ بلکه «قوه» و «بالقوه» بودن با بساطت متحرِّک و موضوع حرکت نیز سازگار است. بنابراین موضوعِ حرکت قرار گرفتنِ مجردات را به این دلیل که بسیط و فاقد ماده و هیولای مشائی اند، نمی توان انکار کرد.
بررسی و تبیین نظریه حرکت در مجردات(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال هجدهم بهار ۱۳۹۲ شماره ۱ (پیاپی ۶۹)
53 - 81
حوزه های تخصصی:
بسیاری از فیلسوفان حرکت در مجردات را امری ناممکن دانسته اند. براهین آنها بر ثبات مجرد بر این مبنا استوار است که ماده شرط تحقق حرکت است. این مقاله می کوشد پس از تبیین حقیقت حرکت، نشان دهد که به ویژه بر مبنای حرکت جوهری، وجود ماده از اساس مورد تردید قرار دارد و براهین اثبات هیولی، یعنی برهان قوه و فعل و برهان فصل و وصل ناتمام است. با انکار هیولی باید در تعریف مجرد بازنگری کرد و آن را به موجودی که دارای وضع و حیّز نیست تعریف کرد؛ زیرا تعریف آن باید به گونه ای باشد که مثبتان و منکران هیولی در آن مشترک باشند. نیز با انکار هیولی نمی توان از تلازم ماده و قوه سخن گفت. از سوی دیگر، در این مقاله پنج برهان عقلی بر ثبات مجرد استقصا، تقریر و نقد شده و در ادامه ضمن بررسی و نقد شواهد نقلی ثبات مجرد، روشن می شود که این دلایل اعتبار کافی ندارند. از رهگذر این مقدمات، امکان عقلی وقوع حرکت در مجردات اثبات می شود و با تمسک به دلایل نقلی می توان وقوع حرکت و تغیّر را در آنها نیز پذیرفت.
قرآن و زوجیت فراگیر مخلوقات(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در پاره ای از آیات و روایات، از زوج بودن آفریده ها سخن به میان آمده است. آیا این گزاره با یافته های علم بشری سازگار است؟ این دو سؤالی است که در این نوشتار پی گرفته می شود. گرچه اندیشمندان و مفسرین جسته و گریخته به این مقوله پرداخته اند، بررسی جامعی در این زمینه صورت نیافته است. درباره معنا و مقصود از زوجیت، دست کم می توان چهار احتمال را مطرح کرد: جفت مکمل، مثل یا ضد داشتن یا مرکب بودن. مقاله پیش رو با رویکردی تحلیلی توصیفی، نشان می دهد هر یک از این معانی، علاوه بر اینکه با لغت سازگارند، با ادله نقلی تطابق نسبی دارند و می توانند مقصود ادله باشند. همچنین این معانی با دستاوردهای علم و عقل بشر نیز همسویند. علاوه بر چهار احتمال یادشده، احتمال اراده جمیع این معانی به نحو استعمال لفظ در بیش از یک معنا و همچنین احتمال اراده معنای جامع بین چهار معنای یادشده نیز وجود دارد و قابل پذیرش است.
کمال در زیبایی شناسی ابن سینا و نقد رویکردهای رایج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سخنان مستقیم ابن سینا در مورد زیبایی (جمال) را می توان در چند سطر جمع کرد؛ اما مهم تر از جمع آوری این سخنان، کشف مفهوم کلمات و روابطی است که او در جملات خود مطرح کرده است. یکی از مفاهیم پرکاربرد و مهم در مسئله زیبایی یا جمال در اندیشه ابن سینا «کمال» است. برخی از پژوهشگران در تحلیل کمال مدرَک در محسوسات، کمال مورد نظر ابن سینا را «کمال ثانی» به عنوان «شیء آن گونه که باید باشد» دانسته اند، در حالی که اگرچه ممکن است این سخن صحیح باشد، اثبات این ادعا از عبارت فوق صحیح نیست. بر همین اساس، در این پژوهش تلاش شده است با روش توصیفی تحلیلی، ضمن نقد رویکرد رایج در مورد رابطه کمال و جمال محسوسات، چگونگی این ارتباط با استناد به عبارات او بررسی و تحلیل شود. یافته های این پژوهش با تأکید بر رابطه عمیق کمال و جمال، نشان می دهد که با توجه به تفاوت کمال در موجودات، زیبایی ابن سینا را باید به زیبایی محسوس و غیر محسوس (مجرد) تقسیم کرد. در حقیقت، زیبایی در این دو دسته از موجودات با توجه به نوع کمال مورد نظر در آن ها متفاوت خواهد بود، به این گونه که زیبایی در غیر محسوسات، ذاتی و در محسوسات جزء عوارض آن ها است؛ بنا بر این کمال در نوع اول، کمال اولی و در نوع دوم کمال ثانی است.
بررسی ثبات یا حرکت در مجرَّدات از منظر آیات شریفه قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه نوین دینی سال هجدهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۶۹
214-193
حوزه های تخصصی:
نظریه رایج در فلسفه، عدم امکان حرکت در مجردات است. مسئله این مقاله، بررسی دلالت ظاهر آیات قرآن بر امکان یا نفی حرکت در موجوداتی است که بر اساس تعریف و معیار فیلسوفان، می توان آنها را مجرد دانست. براساس یافته های تحقیق که با شیوه توصیفی تحلیلی به دست آمده، ظهور آیات قرآن دراین باره متفاوت است؛ ظاهر برخی آیات مانند: صافات: 164 و بقره: 32 و فاطر: 35 دلالت بر ثَبات مجردات دارند؛ و آیات دیگری مثل حمد: 1 و بقره: 31 و 33 دلالت بر امکان حرکت در برخی دارند. با توجه به تدرُّجی که در کسب وجود و کمالات در تربیت شونده هست، آیه شریفه بر وجود حرکت در تمام موجودات، از جمله مجرَّدات، دلالت دارد. همچنین برخی آیات بر افزایش علم گونه هایی از ملائکه و یا وقوع اشتباه و تنزُّل مرتبه و سپس توبه توسط ملائکه دلالت دارند. وقوع چنین اموری حکایت از امکان تغیُّر در ملائکه دارد. با توجه به اینکه تعریف «مجرد»، بر ملائکه مزبور قابل تطبیق است، می توان گفت: تغیُّر و حرکت در مجرَّدات امکان دارد.
حرکت در مجردات از منظر روایات اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۸۲)
25 - 42
حوزه های تخصصی:
Despite the philosophers' definition of "motion" (the gradual departure of an object from potentiality to actuality and mobility or gradation in existence) and "incorporeal being" (an entity that is not an elemental or natural body, it can still remain there without an elemental body and material belongings), one can find some traditions suggesting the possibility of motion in incorporeal beings. There, prima facia, however, seems a contradiction in those traditions. A small number of traditions indicate the absence of motion in incorporeal beings. But those traditions are weak, ambiguous, conflicting with definite narrations that do not signify the absolute stability of incorporeal beings. In contrast, there are a lot of traditions indicating the possibility of motion in incorporeal beings; traditions that suggest motion in all contingent beings, that all creatures have time or appointed term or death, or the increase in the knowledge of the angels, or their getting closer to God, etc. From the overall implication of these narrations, the possibility of motion in incorporeal beings can be inferred.