مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
اختلال سلوک
منبع:
روان شناسی تحلیلی شناختی سال یازدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۴۲
57 - 69
حوزه های تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی مداخله مبتنی بر ذهن آگاهی بر بهبود مهارت های اجتماعی دانش آموزان پسر دارای اختلال سلوک انجام شد. روش: این پژوهش جزء مطالعات نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل دانش آموزان پسر مقاطع اول تا سوم دوره متوسطه اول شهر تبریز در سال تحصیلی 98-1397 بود. از این جامعه، نمونه ای به حجم 40 نفر با استفاده از پرسشنامه علایم مرضی کودک (CSI-4) و مصاحبه تشخیصی و بالینی از طریق روش های نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای و مبتنی بر هدف انتخاب و به تصادف در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. ابزار اندازه گیری در پیش آزمون و پس آزمون شامل پرسشنامه مهارت های اجتماعی ماتسون (MESSY) بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس در برنامه SPSS نسخه 25 انجام شد. یافته ها: تحلیل داده ها نشان داد که مداخله مبتنی بر ذهن آگاهی منجر به تفاوت معنی دار بین گروه ها در مهارت های اجتماعی به میزان 73 درصد و در مولفه های مهارت اجتماعی مناسب به میزان 58 درصد، جسارت نامناسب 18 درصد و تکانشی عمل کردن 43 درصد شده است. اما تاثیر معنی داری بر مولفه های اطمینان زیاد به خود و حسادت/گوشه گیری در بین گروه ها نداشت (05/0p < strong>> ). نتیجه گیری: می توان مطرح کرد مداخله مبتنی بر ذهن آگاهی موجب افزایش مهارت های اجتماعی (مهارت های اجتماعی مناسب، جسارت نامناسب و تکانشی عمل کردن) در دانش آموزان دارای اختلال سلوک می شود.
مقایسه اثر بخشی درمان شناختی- رفتاری با آموزش هوش هیجانی بر سازگاری اجتماعی نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره سوم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۱۳)
217 - 242
هدف: این پژوهش به منظور مقایسه اثر بخشی درمان شناختی- رفتاری با آموزش هوش هیجانی بر سازگاری اجتماعی نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک انجام شد. روش پژوهش: روش پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه (دو گروه آزمایش و یک گروه گواه) بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک که درکانون اصلاح تربیت تهران در سال 1398حضور دارند، تشکیل دادند. نمونه ازبین افراد آزمودنی های مبتلا به اختلال سلوک غربال شدند، 45 نفر از نوجوانان به صورت تصادفی در سه گروه (دو گروه آزمایش و یک گروه گواه هر گروه 15 نفر) جای گرفتند. نمونه گیری، در مرحله انتخاب آزمودنی ها به صورت هدفمند و در مرحله جایگزینی در گروه های آزمایش و گواه به صورت تصادفی انجام گرفت. گروه آزمایش اول در طی هشت جلسه براساس پروتکل شناختی- رفتاری اسمیت (2000) و گروه آمایش دوم طی هشت جلسه براساس پروتکل آموزش هوش هیجانی برادبری و گریوزف (2001) تحت آموزش قرار گرفتند اما گروه گواه در لیست انتظار قرار گرفت. ابزار گردآوری داده ها در این تحقیق پرسشنامه سازگاری اجتماعی کالیفرنیا (1953) بود. جهت تحلیل داده ها از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر استفاده شد. یافته ها: نتایج حاصل از تحقیق نشان داد که درمان شناختی- رفتاری و آموزش هوش هیجانی بر افزایش سازگاری اجتماعی (49/6=F، 003/0=P)، قالب های اجتماعی (74/57=F، 001/0>P)، مهارتهای اجتماعی (33/7=F، 002/0=P)، علائق ضد اجتماعی (73/7=F، 001/0>P)، روابط خانوادگی (34/4=F، 010/0=P)، روابط مدرسه ای (13/4=F، 045/0=P) و روابط اجتماعی (97/4=F، 018/0=P) نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک اثربخش است. همچنین مقایسه دو گروه آزمایش نشان داد که درمان شناختی-رفتاری تاثیر بیشتری در افزایش سازگاری اجتماعی نوجوانان دارد (001/0>P). نتیجه گیری: می توان نتیجه گرفت که درمان شناختی- رفتاری و آموزش هوش هیجانی بر افزایش سازگاری اجتماعی نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک موثر بود.
تعیین اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر رابطه والد- کودک (CPRT) بر بهبود علائم اختلال سلوک در کودکان دبستانی شهر اهواز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر جهت تعیین اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر رابطه والد- کودک (CPRT) بر بهبود علائم اختلال سلوک در دانش آموزان دبستانی انجام گردید. این مطالعه از نوع آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه مورد مطالعه ی آن شامل تمامی دانش آموزان پسر 8 ساله ی دبستان های پسرانه شهر اهواز بود. بر این اساس نمونه ها از بین مادران 300 کودک مقطع دوم ابتدایی طی دو مرحله به روش تصادفی ساده انتخاب شدند. در مرحله اول، مادران کودکانی انتخاب شدند که در فهرست رفتاری کودک (CBCL) نمرات فرزندان آنها بالاتر از نقطه برش مواد اختلال سلوک (64T= ) بود. در مرحله بعد و به منظور انتخاب نهایی، مادران تحت مصاحبه تشخیصی ساخت یافته مبتنی بر DSM-IV-TR قرار گرفتند. در نهایت 30 نفر به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند و در دو گروه گواه و آزمایش (15N= ) به صورت تصادفی قرار گرفتند. سپس برنامه گروه درمانی مبتنی بر رابطه والد- کودک (CPRT) به مدت 70 روز در 10 جلسه ی آموزشی 120 دقیقه ای برای شرکت کنندگان گروه آزمایش اجرا شد. داده های به دست آمده با استفاده از آمار توصیفی و تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. تحلیل داده ها نشان داد که گروه آزمایشی در مقایسه با گروه کنترل، پس از پایان جلسات آموزش برنامه گروه درمانی مبتنی بر رابطه والد-کودک، کاهش معنی داری در نمرات مقیاس اختلال سلوک پیدا کرده است (05/0 P<). با توجه به یافته های پژوهش به نظر می رسد که آموزش مهارت های ارائه شده در جلسات درمانی به مادران، از قبیل گوش دادن انعکاسی، محدودیت گذاری درمانی، شناسایی و پاسخ دهی به احساسات کودکان، بازی درمانی کودک محور و نیز دادن حق انتخاب به کودکان از سوی مادران، سبب کاهش علائم و نشانه های مرضی اختلال سلوک در کودکان مبتلا می شود.
مقایسه اثربخشی مشاوره فردی (رویکردآدلر) با رفتاردرمانی عقلانی– هیجانی (رویکرد الیس) بر کاهش علائم اختلال سلوک دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی مشاوره فردی آدلر با رفتاردرمانی عقلانی– هیجانی الیس بر کاهش علائم اختلال سلوک دانش آموزان ششم ابتدایی شهرستان مراغه بود. به منظور انجام این پژوهش 30 نفر از دانش آموزانی که از طریق نمونه گیری هدفمند در پرسشنامه اختلال سلوک (RSDCD) نمره بالاتر از 35 گرفته بودند انتخاب و به صورت جایگزینی تصادفی در سه گروه 10 نفری آدلری، الیسی و کنترل قرار گرفتند. متغیر مستقل برای گروه آدلری و الیسی در 8 جلسه 35 دقیقه ای در طول سه هفته متوالی اجرا شد. اما گروه کنترل سیر طبیعی تحصیل خود را ادامه دادند. روش پژوهش نیمه تجربی و از نوع پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل بود. نتایج آزمون تحلیل کوواریانس نشان که در هر دو گروه آدلری و الیسی نسبت به گروه کنترل شدت علائم اختلال سلوک کاهش یافته بود. همچنین نتایج آزمون تعقیبی LSD نشان داد که میزان علائم اختلال سلوک در گروه الیسی کمتر از گروه آدلری و گروه کنترل است و میزان اختلال سلوک در گروه مشاوره آدلری کمتر از گروه گواه است. پس می توان نتیجه گیری کرد که هر دو روش آدلری و الیسی بر کاهش نشانه های اختلال سلوک مفید به نظر می رسند. اما میزان اثربخشی رفتاردرمانی عقلانی – هیجانی الیس بیشتر از مشاوره فردی آدلری می باشد.
بررسی مقایسه ای اثربخشی آموزش راهبردهای کارکردهای اجرایی مغز و نورون های آینه ای بر تفکر انتقادی در پسران 9- 12 سال دارای اختلال سلوک(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: اختلال سلوک نوعی اختلال روانی شایع و بسیار آسیب پذیر است که معمولاً در کودکی یا نوجوانی بروز می کند و با رفتارهای ضد اجتماعی و پرخاشگرانه شدید مشخص می شود. این بیماری با اختلالات عصبی شناختی همراه است وغالبا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی در بزرگسالی منجر می شود. روش: نیمه آزمایشی اندازه گیری مکرر(پیش آزمون،پس آزمون وپیگیری)با گروه کنترل جامعه آماری شامل، 45 پسر9-12 سال دارای اختلال سلوک به روش نمونه دردسترس انتخاب، و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل تقسیم شدند. دوگروه آزمایش طی 8 هفته تحت آموزش راهبردها قرارگرفتند،گروه کنترل هیج آموزشی دریافت نکرد داده های پژوهش با استفاده از پرسشنامه تشخیص اختلال سلوک و تفکرانتقادی ریتکس، با نرم افزار اس پی اس اس 22 تحلیل شد (0/05 >p) یافته ها: نشان داد اثربخشی مداخلات در گروه نورون های آینه ای نسبت بگروه کنترل در مراحل پس آزمون و پیگیری، افزایش معنا دارنشان داد. تفاوت مداخلات درگروه کارکردهای اجرایی و کنترل معنادارنبود. تفاوت مولفه های بالندگی و تعهد درگروه نورونهای آیینه ای درقیاس با گروه کنترل معناداربود و مولفه خلاقیت معنادار نبود درگروه کارکردهای اجرایی در هیچ یک از مولفه (p< 0/05) ها تفاوت معنادارنبود نتیجه گیری: آموزش راهبردهای نورون های آینه ای بر تفکر انتقادی ومؤلفه های بالندگی و تعهد تأثیر مثبت و معناداری داشت بر مؤلفه خلاقیت تأثیرگذار نبود مداخلات کارکردهای اجرایی مغز بر تفکر انتقادی و مؤلفه های آن بی تأثیربود. براین اساس استفاده از آموزش راهبردهای نورون های آیینه ای بعنوان مداخله موثر در بهبود عملکرد شناختی وارتباطی درکودکان دارای اختلال سلوک پیشنهاد می شود
اختلال سلوک (CD)در نوجوانان: بررسی نقش شایستگی اجتماعی و ضعف در تنظیم هیجان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف تعیین نقش شایستگی اجتماعی و ضعف در تنظیم هیجان در پیش بینی اختلال سلوک نوجوانان انجام شد. روش: جاﻣﻌه آماری این پژوهش شامل کلیه دانش آموزان پسر دوره متوﺳﻄه اول نواحی سه گانه آموزش و پرورش شهر کرمانشاه در سال تحصیلی 1399-1398 بود که از بین نمونه اولیه، 234 نفر از دانش آموزانی که بالاترین نمرات را در پرسشنامه علایم مرضی کودکان (فرم والد) (گادو و اسپرفکین، 2007) کسب کردند و دارای بیشترین نشانه های اختلال سلوک بودند، بر اساس روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای به عنوان گروه نمونه انتخاب شدند و پرسشنامه های شایستگی اجتماعی (فلنر و همکاران، 1990) و دشواری در تنظیم هیجان (گراتز و روئمر، 2004) را تکمیل کردند. به منظور تحلیل داده ها، از رگرسیون چندمتغیری به روش گام به گام استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد که رابطه خطی بین متغیر اختلال سلوک و مؤلفه های پیش بین به لحاظ آماری معنادار است (001/0P<). به این معنی که شایستگی اجتماعی و خودتنظیمی هیجان قادر به پیش بینی اختلال سلوک در نوجوانان هستند. نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام نشان داد که از بین مؤلفه های شایستگی اجتماعی؛ به ترتیب مؤلفه های توانایی ها و مهارت های شناختی، مهارت های رفتاری و شایستگی های هیجانی و همچنین از بین مؤلفه های ضعف در تنظیم هیجان؛ به ترتیب فقدان شفافیت هیجانی، فقدان آگاهی هیجانی، دشواری در کنترل تکانه و دسترسی محدود به راهبردهای هیجانی به عنوان قوی ترین متغیرها برای پیش بینی اختلال سلوک هستند. نتیجه گیری: این یافته ها تلویحات مهمی در زﻣیﻨه پیشگیری، درمان و خدمات مشاوره ای به کودکان و نوجوانان دارای نشانه های اختلال سلوک دارد و می تواند با برنامه ریزی مدون و اجرایی در جهت کاهش نشانه های اختلال سلوک مفید واقع شود.
مدل ساختاری دشواری در تنظیم هیجان و نشانه های اختلال سلوک (CD) با میانجی گری همدلی عاطفی و شناختی در نوجوانان پسر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی مدل معادلات ساختاری دشواری در تنظیم هیجان و نشانه های اختلال سلوک با میانجی گری همدلی عاطفی و شناختی در نوجوانان پسر بود. روش پژوهش توصیفی-همبستگی به روش مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان پسر متوسطه اول شهر کرمانشاه در سال تحصیلی 1401-1400 بود که از بین آنها تعداد 234 نفر از دانش آموزانی که بالاترین نمرات را در پرسشنامه علائم مرضی کودکان کسب و دارای بیشترین نشانه های اختلال سلوک بودند، بر اساس روش نمونه گیری هدفمند به عنوان گروه نمونه انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه دشواری در تنظیم هیجان (DERS، گراتز و روئمر، 2004) و مقیاس بهره همدلی (EQ، بارون و کوهن، 2003) بود. برای تجزیه و تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل معادلات ساختاری استفاده شد. یافته ها نشان داد که مدل از برازش خوبی برخوردار بوده و دشواری در تنظیم هیجان و همدلی عاطفی و شناختی بر اختلال سلوک اثر مستقیم و معنادار داشتند (01/0>P). همچنین دشواری در تنظیم هیجان با میانجی گری همدلی عاطفی و شناختی بر اختلال سلوک دانش آموزان اثر غیر مستقیم و معناداری داشت (01/0>P). بر اساس این یافته ها می توان نتیجه گرفت که رشد خودتنظیمی هیجان می تواند دستیابی به همدلی را در فرد میسر ساخته و به عنوان یک عامل مؤثر در جهت کاهش نشانه های اختلال سلوک و افزایش رفتار جامعه پسند در نوجوانان عمل کند.
روابط ساختاری راهبردهای شناختی تنظیم هیجان با نشانه های اختلالات نقص توجه-بیش فعالی، سلوک و نافرمانی مقابله ای در کودکان دبستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های نوین روانشناختی سال ۱۸ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۷۲
21 - 29
حوزه های تخصصی:
در پژوهش حاضر به بررسی روابط ساختاری راهبردهای شناختی تنظیم هیجان با اختلالات نقص توجه-بیش فعالی، سلوک و نافرمانی مقابله ای در میان کودکان دبستانی پرداخته شده است. نمونه آماری این مطالعه را 533 نفر از کودکان 11 9 ساله تشکیل می داد که با روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای از بین دانش آموزان مدارس ابتدایی ش هرستان تبریز انتخاب شده بودند. کودکان با تکمیل پرسشنامه راهبردهای شناختی تنظیم هیجان (CERQ-K-P) و والدین آن ها نیز با پر کردن فرم والد پرسشنامه فهرست رفتاری کودکان (CBCL)، در پژوهش حاضر شرکت نمودند. داده ها با روش مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شد. نتایج نشان داد که تعدادی از (نه همه) راهبردهای شناختی تنظیم هیجان با این مشکلات رابطه دارند. برخی از راهبردها مرتبط با یک یا دو اختلال بودند، اما ملامت کردن دیگران و برنامه ریزی مجدد مثبت به عنوان راهبرد مشترک تنظیم شناختی هیجان در هر سه اختلال بود. راهبردهای دارای اثر منفی و مثبت در مورد هر یک از این اختلالات و همچنین تلویحات آسیب شناختی و درمانی این یافته ها درمورد اختلالات برونی سازی کودکان، و نقش آن ها در تبیین اختلالات نقص توجه-بیش فعالی، سلوک و نافرمانی مقابله ای در مقاله بحث شده است.
نقش سبک های تربیتی و سبک های اسنادی در پیش بینی اختلال سلوک با واسطه گری سبک های هویت در بین دانش آموزان دختر دوره ی دوم متوسطه
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف از پژوهش حاضر، بررسی نقش سبک های تربیتی و سبک های اسنادی در پیش بینی اختلال سلوک با واسطه گری سبک های هویت در دانش آموزان دوره دوم متوسطه بود. مواد و روش کار: جامعه آماری، شامل کلیه دانش آموزان دختر دوره دوم متوسطه شهر مهاباد در سال تحصیلی 1402-1401 بود و با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای 350 نفر به عنوان نمونه گزینش شدند. به منظور جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه های علائم مرضی کودکان CSI-4، پرسشنامه ی سبک های فرزند پروری بامریند، پرسشنامه ی سبک های اسنادی، پرسشنامه ی سبک های هویت برزونسکی استفاده گردید. جهت تجزیه وتحلیل داده ها از مدل معادلات ساختاری در نرم افزار Smart-PLS3 و Spss-25 استفاده شد. یافته ها: نتایج تحلیل رگرسیونی نشان داد که ارتباط مثبت و معناداری بین سبک های تربیتی سهل گیرانه و مستبدانه با اختلال سلوک و همچنین رابطه منفی و معناداری بین سبک تربیتی قاطعانه با اختلال سلوک وجود دارد(05/0≥ P). رابطه بین سبک اسنادی موقعیت مثبت با اختلال سلوک منفی و معنادار و سبک اسنادی موقعیت منفی مثبت و معنادار است(05/0≥ P). رابطه بین سبک های هویتی هنجاری و اجتنابی با اختلال سلوک مثبت و معنادار و سبک هویت اطلاعاتی منفی و معنادار می باشد (05/0≥ P). بحث و نتیجه گیری: نتایج پژوهش نشان داد که متغیرهای مذکور توانایی پیش بینی اختلال سلوک را دارند.