
مقالات
حوزههای تخصصی:
هدف: برخی از تصمیم های استراتژیک اتخاذ شده توسط افراد و شرکت ها را می توان ورود اضافی به بازار در نظر گرفت. ورود اضافی زمانی رخ می دهد که کسب وکارهای بسیار زیادی وارد یک بازار مفروض شوند و متعاقب آن، تعداد زیادی از آن ها شکست بخورند. رویکرد استراتژی رفتاری با تکیه بر خطاهای شناختی، به تبیین این پدیده کمک کرده است. در این راستا، استدلال شده است که خوش بینی واردشوندگان ممکن است در ورود اضافی به بازار نقش داشته باشد. بر این اساس این پژوهش با هدف بررسی نقش خوش بینی مدیران در ورود اضافی به بازار اجرا شده است.
روش: به منظور بررسی نقش خوش بینی در ورود اضافی به بازار، از مدل شبیه سازی تصمیم های ورود به بازار استفاده شده است. مدل شبیه سازی تصمیم های ورود به بازار، بر این فرض استوار است که واردشوندگان، تصمیم گیرندگانی هستند با عقلانیت محدود که ارزیابی آن ها از فرصت های بازار، کاملاً بر تحقق واقعی آن فرصت ها در بازار منطبق نیست و خطاهای ارزیابی این واردشوندگان (از جمله خوش بینی زیاد) به پیامدهای مختلفی از ورود به بازار منجر می شود. در این مدل با دست کاری مقدار خطای ارزیابی، پیامدهای ورود مختلف به بازار (شامل عدم ورود، فرصت از دست رفته، ورود موفق و ورود اضافی) بررسی شده است. مدل شبیه سازی تصمیم های ورود به بازار با استفاده از پلتفرم آناکوندا اجرا و با پایتون ۳ نوشته شده است.
یافته ها: یافته های این پژوهش نشان می دهد که درجات مختلف خوش بینی واردشوندگان، پیامدهای ورود به بازار متفاوتی برای آن ها به همراه دارد. یافته ها نشان می دهد که خوش بینی کمتر برای ورود به بازار اهمیت دارد و می تواند به ورودهای موفق به بازار بینجامد؛ با این حال، افزایش خوش بینی، به ارزیابی های غیرواقع بینانه از فرصت های بازار منجر شده و زمینه را برای ورود اضافی به بازار ایجاد کرده است. همچنین، خوش بینی واردشوندگان تحت شرایط مختلف بازار، به درصدهای مختلف ورود اضافی منجر شده است. همان طور که یافته ها نشان می دهد، خوش بینی تحت شرایط دشوار برای ورود به بازار، نسبت به شرایط آسان، به ورود اضافی بیشتری انجامیده است.
نتیجه گیری: این پژوهش به دو طریق در ادبیات حوزه ورود به بازار، مشارکت داشته است. نخست، در ادبیات پیشین، بین مطلوب یا نامطلوب بودن خوش بینی واردشوندگان تناقضی وجود دارد. یافته های این پژوهش نشان می دهد که خوش بینی اندک در شرایط مختلف بازار، به ورودهای موفقیت آمیز بیشتری منجر شده است. دوم، خوش بینی تصمیم گیرندگان در بازارهای دشوار برای ورود، به ورود اضافی بیشتری انجامیده است. هنگامی که واردشوندگان در خصوص دشواری ورود به بازار نگران هستند، خوش بینی می تواند به آن ها در کاهش این نگرانی کمک کند؛ از این رو با افزایش دشواری ورود به بازار، خوش بینی آن ها بیشتر خواهد شد و ورودهای بیشتری به بازار خواهند داشت. از جنبه کاربردی، خاطر نشان می شود که واردشوندگان به بازار و مدیران کسب وکار، بایستی در خصوص فرصت های بازار، ارزیابی واقع بینانه ای داشته باشند. آن ها می توانند ابزارهای ساختاریافته ای مانند دیدگاه درونی را برای کاهش خطاهای خوش بینی به کار گیرند. در پایان مقاله، محدودیت های این پژوهش در رابطه با مدل شبیه سازی ورود به بازار ارائه و پیشنهادهایی برای پژوهش های آتی در این حوزه در نظر گرفته شده است.
بررسی تأثیر برجستگی برند بر کُری خوانی برند با تأکید بر خریدهای وسواسی، اشتیاق و اضطراب برند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: برندها دارایی های مهم سازمان ها شناخته می شوند که می توانند بر ادراک و رفتار مصرف کنندگان تأثیرگذار باشند. در بازار پیچیده و رقابتی امروز، مصرف کنندگان با گزینه های متنوعی روبه رو هستند و برای تصمیم گیری زمان محدودی دارند. روابط نزدیک با مصرف کنندگان وفادار، سرمایه حیاتی برای شرکت ها محسوب می شود که از طریق خرید مستمر، ارتباط شفاهی و حمایت از برند، به تقویت جایگاه برند کمک می کنند. کُری خوانی برند، نوعی رفتار ارتباطی تحریک آمیز، شامل تحقیر برندهای رقیب برای ارتقای جایگاه برند خود است و می تواند برای برندها هم فرصت و هم تهدید باشد. دل بستگی به برند، شامل اشتیاق، برجستگی و اضطراب برند، در رفتارهای مصرف کننده، مانند خرید وسواسی و کُری خوانی نقش مهمی دارد. خرید وسواسی به عنوان نوعی اختلال رفتاری، تأثیرهای منفی روانی و اقتصادی دارد و در عصر دیجیتال با رشد فناوری هایی همچون تلفن همراه و اینترنت، این رفتار بیشتر در کانون توجه قرار گرفته است. با توجه به اهمیت گوشی های هوشمند و رقابت شدید برندهای مطرح مانند اپل، سامسونگ، هوآوی، شیائومی و اچ تی سی، بررسی تأثیر ابعاد دل بستگی به برند و خرید وسواسی بر کُری خوانی برند، در میان مصرف کنندگان گوشی تلفن همراه در تهران اهمیت ویژه ای دارد. این پژوهش با هدف پُرکردن شکاف های تحقیقاتی موجود، به بررسی این روابط می پردازد تا به بازاریابان و کسب وکارها در توسعه استراتژی های مؤثر کمک کند و در نهایت وفاداری و موفقیت برند را افزایش دهد. روش: این پژوهش از نظر هدف کاربردی، از نظر نوع روش تحقیق کمّی و از نظر نحوه گردآوری و تجزیه وتحلیل داده ها توصیفی هم بستگی است. جامعه آماری این پژوهش، مصرف کنندگان گوشی تلفن همراه، از برندهای آیفون، سامسونگ، هواوی، شیائومی و اچ تی سی در شهر تهران است. با توجه به اینکه جامعه نامعلوم بود، برای تعیین حجم نمونه، از فرمول کوکران برای جامعه نامعلوم استفاده شد و تعداد نمونه ۳۸۵ نفر به دست آمد. روش نمونه گیری در این تحقیق، نمونه گیری تصادفی، از نوع خوشه ای چندمرحله ای بود. ابزار جمع آوری داده ها پرسش نامه بود و در این راستا، از پرسش نامه جاپوترا و همکاران (۲۰۲۲)، در مقیاس پنج درجه ای لیکرت استفاده شد. پایایی ابزار پژوهش، از طریق آزمون آلفای کرونباخ به تأیید رسید. روایی پرسش نامه نیز، از طریق روایی محتوایی و سازه ارزیابی و تأیید شد. فرضیه های پژوهش به کمک روش مدل سازی معادلات ساختاری، در بستر نرم افزارهای آماری اسمارت پی ال اس ۳ و اس پی اس اس آزمون شدند. یافته ها: داده های توصیفی نشان داد که بیشتر افراد در گروه سنی ۲۵ تا ۳۵ سال (1/48 درصد) بودند و به ترتیب گروه های سنی 35 تا 44 سال (4/31 درصد)، 45 تا 54 سال (3/14 درصد)، 55 تا 65 سال (4/4 درصد) و بالای 65 سال (8/1درصد) در رتبه های بعدی قرار گرفتند. از لحاظ سطح تحصیلی، بیشتر آنان کارشناسی (1/35 درصد) بودند و به ترتیب، کارشناسی ارشد (19درصد)، دیپلم (9/17 درصد)، کاردانی (9/11 درصد)، زیردیپلم (9/10 درصد) و دکتری (2/5 درصد)، در رده های بعدی قرار گرفتند. یافته های بخش استنباطی حاکی از آن است که اشتیاق به برند، بر خرید وسواسی و کُری خوانی برند تأثیر مستقیم و معناداری دارد. اثر برجستگی برند، بر اشتیاق به برند و اضطراب برند و خرید وسواسی مثبت و معنادار است. همچنین، خرید وسواسی و اضطراب برند، بر کُری خوانی برند تأثیر مستقیم و معناداری دارد. نتیجه گیری: برجستگی یک برند، بر رفتار مصرف کننده، به ویژه بر کُری خوانی برند تأثیرهای چشمگیری دارد. خریدهای وسواسی، اشتیاق و اضطراب برند، همگی تحت تأثیر میزان دیده شدن یک برند در بازار هستند. زمانی که یک برند برجسته است، مصرف کنندگان به احتمال زیاد خریدهای وسواسی انجام می دهند و ممکن است هنگام تعامل با یک برند معروف، احساسات شدیدتری مانند اشتیاق یا اضطراب را تجربه کنند. بنابراین، بازاریابان باید هنگام توسعه استراتژی های برندسازی برای تعامل مؤثر با مخاطبان هدف خود، تأثیر برجسته بودن برند بر رفتار مصرف کننده را در نظر بگیرند. این پژوهش می تواند به عنوان مبنایی برای تحقیقات آینده در زمینه تأثیرهای مختلف برجستگی برند بر رفتار مصرف کنندگان و همچنین، بهبود استراتژی های بازاریابی برندها استفاده شود.
پیش بینی عوامل پذیرش بازاریابی تلفن همراه: رویکرد ترکیبی مدل سازی معادلات ساختاری و شبکه مصنوعی عصبی (SEM-ANN)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: تکامل دستگاه تلفن همراه، به طور قطع یکی از موفق ترین نوآوری های تاریخ محسوب می شود و انتشار گسترده و فراگیر بودن آن، از موفقیت این فناوری حکایت می کند. مدیران بازاریابی و کسب وکار، به طور فزاینده ای تلفن همراه را ابزاری جذاب می بینند؛ زیرا به کمک آن می توانند از طریق انواع مختلف ارتباطات بازاریابی با مشتریان تعامل داشته باشند. بازاریابی تلفن همراه، یک کانال ارتباطی و سرگرمی بین برند و مصرف کنندگان نهایی است که به عنوان جایگزینی برای رویکردهای بازاریابی کلاسیک و عنصر کلیدی بالقوه برای استراتژی های ارتباط بازاریابی یکپارچه آینده درک می شود. از سوی دیگر، پیشرفت سریع فناوری اطلاعات، به رشد انفجاری تولید داده منجر شده است. وجود پایگاه های عظیم از داده های مشتریان، امروزه مزیت فوق العاده برای کسب وکارها محسوب می شود؛ اما استفاده از روش های سنتی، توان پردازش این حجم از داده را ندارد. علم داده کاوی با فراهم کردن روش های خودکارسازی تحلیل و استخراج داده ها، راه حل مناسبی برای این مسئله است. هدف این پژوهش ارائه مدلی برای پیش بینی عوامل پذیرش بازاریابی تلفن همراه با استفاده از رویکرد ترکیبی مدل سازی معادلات ساختاری و شبکه عصبی مصنوعی است. رویکرد PLS-ANN یک روش تحلیلی جدید در سیستم های خبره و هوش مصنوعی است. این رویکرد، در مقایسه با رویکرد رگرسیون چندمتغیره موجود، چندین مزیت دارد که فقط می تواند مدل های خطی و جبرانی را آزمایش کند. روش: پرسش نامه ها به صورت آنلاین و به روش نمونه گیری در دسترس توزیع و ۲۱۹ نسخه جمع آوری شد. داده های توصیفی با استفاده از نرم افزار اس پی اس اس و فرضیه های پژوهش ابتدا با استفاده از مدل سازی معادلات ساختاری و روش حداقل مربعات جزئی (PLS-SEM) و در گام بعدی با استفاده از شبکه عصبی مصنوعی (ANN) و زبان برنامه نویسی پایتون بررسی شدند. یافته ها: نتایج این مطالعه بیان می کند که روابط پیشنهادی بین سازه ها، ضرایب معناداری را نشان می دهند؛ بنابراین مدل پژوهش به طور کلی قابل قبول است. براساس نتایج به دست آمده از مدل سازی معادلات ساختاری، تمام فرضیه های پژوهش، مبنی بر تأثیر مثبت متغیرهای نگرش، شخصی سازی ، نوآوری مصرف کننده، اعتبار و آگاهی بخشی بر پذیرش بازاریابی تلفن همراه تأیید شد و شبکه عصبی مصنوعی نیز توانست به خوبی و با دقت 96/0 مدل پژوهش را پیش بینی کند. نتیجه گیری: مزایای بازاریابی تلفن همراه، شامل در دسترس بودن در همه جا، سفارشی سازی بر اساس مشخصات مکانی زمانی و ویژگی های فردی کاربران است. بازاریابی تلفن همراه، نحوه تعامل بازاریابان با مشتریان خود را تغییر داده است. این روند فرصت های جدیدی را برای مشاغلی که در دسترسی به مصرف کنندگان به روش های سنتی مشکل دارند، شکل داده است. بنابراین، بررسی واکنش های مصرف کنندگان به ارتباطات بازاریابی با این فناوری های جدید، اجتناب ناپذیر است. نتایج پژوهش پیش رو، می تواند به مدیران بازاریابی کسب وکارها، به منظور تدوین استراتژی بازاریابی مناسب برای استفاده از ابزار تلفن همراه کمک کند.
طراحی مدل بقای کسب وکار مبتنی بر چابکی رسانه های اجتماعی و قابلیت پویا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از اجرای پژوهش حاضر، طراحی مدل بقای کسب وکار مبتنی بر چابکی رسانه های اجتماعی و قابلیت پویاست. در این پژوهش، ارتباط بین متغیرهای چابکی رسانه اجتماعی، قابلیت پویا، ویژگی شرکت و بقای کسب وکار بررسی و تجزیه وتحلیل و همچنین، روابط شاخص های قابلیت پویا و چابکی رسانه های اجتماعی در ارتباط با بقای کسب وکارها بررسی شده است.
روش: پژوهش حاضر از نظر هدف، کاربردی و از نظر نحوه جمع آوری اطلاعات، توصیفی از نوع هم بستگی است. جامعه آماری پژوهش، کارکنان و مدیران شرکت های عضو اتاق بازرگانی شهر شیراز بوده است. پس از توزیع پرسش نامه، بر مبنای نمونه گیری در دسترس، ۳۵۱ پرسش نامه صحیح عودت داده شد. با استفاده از نرم افزارهای اس پی اس اس ۲۱ و اسمارت پی ال اس ۳ داده های پژوهش تجزیه وتحلیل شدند.
یافته ها: این مطالعه تأثیر چابکی رسانه های اجتماعی را بر بقای کسب وکار ارزیابی کرد. علاوه براین، به بررسی اثر واسطه ای قابلیت پویا بر تأثیر چابکی رسانه های اجتماعی بر بقای کسب وکار پرداخت و همین طور روابط شاخص های چابکی رسانه های اجتماعی و قابلیت پویا را بررسی و میزان اهمیت هر یک از شاخص ها را مشخص کرد. در این مطالعه، سن شرکت و اندازه شرکت از عوامل مهمی بود که در بقای کسب وکارها نقش بسیار مهمی داشت. هر اندازه سن شرکت بیشتر باشد، منابعی که شرکت در اختیار دارد (مانند روابط خارجی، انباشت دانش از گذشته، داشتن سرمایه لازم برای ایجاد شبکه های اجتماعی قوی و غیره) نسبت به شرکت های جوان تر بیشتر است که می تواند به فعالیت نوآوری بیشتر منجر شود و در نهایت افزایش بقای شرکت را درپی داشته باشد. شرکت هایی که اندازه کوچک تری دارند، نسبت به شرکت های بزرگ تر، بیشتر به دنبال نوآوری هستند. از طرفی بقا در شرکت های بزرگ و کوچک، بیشتر به محیط تکنولوژی بستگی دارد؛ بنابراین با توجه به مطالب گفته شده، استدلال می شود که در این مطالعه سن و اندازه شرکت، به عنوان دو ویژگی شرکت، به صورت غیرمستقیم بر بقای کسب وکارها اثرگذار باشند. درک روابط بین این مفاهیم و ارزشی که برای کسب وکارها به لحاظ ایجاد مزیت رقابتی و پایداری آن به وجود می آورد، بسیار مهم و ارزشمند است.
نتیجه گیری: نتایج نشان داد که چابکی رسانه اجتماعی بر بقای کسب وکار تأثیر مستقیم و معناداری دارد و هم به طور غیرمستقیم، از طریق میانجیگری قابلیت پویا و تعدیلگری ویژگی شرکت، بر بقای کسب وکار تأثیر می گذارد. مزایایی که شرکت ها از چابکی رسانه های اجتماعی به دست می آورند، به اندازه شرکت بستگی دارد. شرکت های کوچک تر نسبت به شرکت های بزرگ تر، احتمال بیشتری دارند که از چابکی رسانه های اجتماعی سود بیشتری کسب کنند. چابکی رسانه های اجتماعی، می تواند به فرایند سازمانی داخلی و عملکرد نوآوری کمک کند. از طریق مشارکت رسانه های اجتماعی در محل کار، ظرفیت جذب شرکت، به شدت برای کسب، تفکیک و جذب دانش خارجی تحت تأثیر قرار می گیرد. رسانه های اجتماعی چابک، می توانند تمایلات انطباقی و سازگاری شرکت را تقویت کنند. قابلیت پویا به عنوان یکی از استراتژی های شایستگی مدار در این مطالعه بررسی شد که می توان آن را به عنوان توانمندسازی پویا، آموزش نحوه یاد گرفتن، آینده نگری استراتژیک و دیگر مهارت ها به عنوان منابع تقلیدنشدنی و جایگزین نام برد که در کسب مزیت رقابتی بسیار کارساز است.
ارائه مدل مدیریت بحران فروش در صنعت بانکداری ایران (مورد مطالعه: بانک های تجاری خصوصی کشور)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: شوک های اقتصاد کلان، فشار بر سیستم های بانکی را افزایش داده و عامل مشترک ظهور بحران هاست. بحران های بانکی، از وضعیت های اقتصادی و سیاسی کشور و همچنین عوامل اجتماعی و داخلی سیستم بانکی نشئت می گیرد. هزینه های این گونه بحران های مالی و ضربه بزرگ آن ها به تولید حقیقی در بسیاری از کشورهای بحران زده، به تعریف و طبقه بندی انواع بحران بانکی و همچنین، یافتن محرک های مؤثر در هر بحران بانکی و در نهایت ارائه راه کارهای مدیریت بحران بانکی نیازمند است. هم راستا با آنچه بیان شد، در این پژوهش به دنبال پاسخ به این سؤال ها هستیم: بحران فروش بانکی در سیستم بانکی ایران چیست؟ چگونه با شناسایی عوامل مؤثر بر بحران فروش بانکی، این بحران را در صنعت بانکداری ایران، به ویژه در بانک های تجاری خصوصی مدیریت کنیم؟
روش: پژوهش حاضر با استفاده از روش آمیخته انجام گرفته است. برای استخراج عوامل مؤثر بر بحران فروش بانکی، با توجه به آشنایی قبلی با جامعه بانکداری، برای رسیدن به هدف (درک عمیق پدیده مد نظر) به صورت قضاوتی افرادی را انتخاب کردیم که اطلاعات و درک آن ها در زمینه مورد بررسی بسیار زیاد و عمیق بود. در این نمونه گیری هدفمند قضاوتی، قصد ما انتخاب افرادی بود که با توجه به هدف پژوهش، اطلاعات زیادی داشته باشند؛ از این رو مصاحبه های نیمه ساختار یافته ای با ۱۵ نفر از جامعه بانکداری انجام شد. این افراد از بین مدیران امور شعب، مدیران امور بازاریابی، مدیران تحقیق و توسعه، مدیران روابط عمومی و مدیران بانکداری شرکتی بانک های تجاری خصوصی، انتخاب شدند. برای بررسی حجم نمونه کیفی، از روش نمونه گیری نظری تا مرحله اشباع داده ها استفاده کردیم. در گام دوم، عوامل شناسایی شده با جمع آوری داده از متخصصان به روش مدل سازی ساختاری تفسیری به مدل نهایی تبدیل شد.
یافته ها: محرک های مؤثر بر بحران فروش بانکی در قالب ۹ تم اصلی، ۲۰ تم فرعی و ۵۷ مفهوم استخراج شدند. یافته ها نشان داد که ضعف سرمایه انسانی بانک، عدم توسعه سازمانی و شرایط نامناسب سیاسی و اقتصادی، بیشترین وزن را در بحران فروش بانکی دارند. با توسعه مدل پژوهش، یک مدل ۴ سطحی به دست آمد. در این پژوهش مشخص شد که محدودیت بین المللی، قوانین مالیاتی جدید، بحران اقتصادی و مسائل اقتصاد داخلی، از متغیرهای تأثیرگذار در بحران فروش بانکی کشور هستند.
نتیجه گیری: مدیریت بحران فروش سه مرحله دارد. در مرحله پیش از بحران، همکاری پیشگیرانه دولت در حوزه اقتصادی مؤثر است که مهم ترین مؤلفه های آن عبارت اند از: ایجاد ثبات مسائل دولتی و اقتصادی، رفع تحریم، توسعه همکاری بین المللی، تطابق با الزامات سیستم بانکداری جهانی، اشتغال زایی، بهبود وضعیت اقتصادی کشور. در مرحله حین بحران فروش با نقش آفرینی مثبت دولت، حمایت بانک مرکزی، مدیریت بازارهای مالی جایگزین، به روز کردن مدل کسب وکار، ارتقای فناوری، مدیریت دانش فروش بانکی تا حدی بحران سیاسی و فناوری را می توان کنترل کرد. در نتیجه با انجام مجموعه این اقدامات مؤثر با تیم مدیریت بحران فروش، می توانیم در صنعت بانکداری مانع ضعف در محصولات و خدمات بانکی، افزایش دغدغه های اجتماعی، کاهش اعتماد عمومی، عدم تأمین نیازهای مشتریان و ضعف در حفظ مشتری در شرایط پس از بحران فروش باشیم.
بررسی ارتباط بین عدم قطعیت و انواع برنامه ریزی استراتژیک با میانجیگری گرایش استراتژیک (مورد مطالعه: شرکت های مستقر در پارک فناوری پردیس تهران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: امروزه در جهانی که به طور شگرفی در حال تغییر و رویدادهای آینده با عدم قطعیت همراه است، دستیابی مدیران به راهبردهایی که بتوانند با برقراری توازن لازم بین تعهد و تغییر، سازمان را به مزیت رقابتی برسانند، دشوارتر می شود. یکی از مسیرهای تحقق چنین توازنی، برنامه ریزی انعطاف پذیر است. در این بین، مدیریت سازمان ها در نحوه ارتباط اجزای درونی با جهان بیرونی و در کل، عملکرد کلی سازمان متبوعش فوق العاده تأثیرگذار است. این نکته به ویژه در خصوص بنگاه های کوچک و متوسط که وزن عامل مدیریت بر عملکرد کلی بنگاه، به مراتب بیشتر است، بیش از پیش نمود می یابد. پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه عدم قطعیت با انواع برنامه ریزی استراتژیک با نقش میانجی گرایش استراتژیک انجام گرفت. روش: جامعه آماری این پژوهش، مدیران عالی شرکت های مستقر در پارک فناوری پردیس تهران است. پژوهش حاضر از نظر ماهیت و روش، از نوع توصیفی پیمایشی است. روایی پرسش نامه از طریق مبانی نظری و نظر خبرگان و پایایی آن از طریق آلفای کرونباخ تأیید شد. به منظور بررسی روابط و تجزیه وتحلیل داده، از روش معادلات ساختاری و هم بستگی استفاده شده است. یافته ها: نتایج تحقیق حاکی از آن است که بین عدم قطعیت با گرایش استراتژیک، رابطه معنادار و مثبت و بین میزان عدم قطعیت با برنامه ریزی استراتژیک رابطه معناداری وجود دارد. همچنین بین گرایش استراتژیک با انتخاب برنامه ریزی استراتژیک، رابطه معنادار و مثبتی وجود دارد و در نهایت، نقش گرایش استراتژیک به عنوان میانجی تأیید شد. نتیجه گیری: برنامه هایی که بیشترین هم بستگی را باعدم قطعیت دارند، به ترتیب عبارت اند از: استراتژی یادگیرنده و پدیدارشونده، استراتژی پابرجا، استراتژی موضوعات استراتژیک، برنامه ریزی شکل دهنده و رویکرد برنامه ریزی استراتژیک. در این میان، پنجمین نوع از برنامه ریزی، یعنی رویکرد برنامه ریزی استراتژیک، بیشترین میانگین را به دست آورد. دومین نتیجه گیری این است که چون گرایش استراتژیک، دید و ذهنیت مدیران را به استراتژی ها و آینده مشخص می کند، در ارتباط باعدم قطعیت و رویکردهای برنامه ریزی استراتژیک، نقش فوق العاده تأثیرگذاری دارد.
تحلیل ژانر جامعه گفتمانی نظرهای آنلاین مشتریان: مورد مطالعه خرده فروشی دیجی کالا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: مشتریان هنگام خرید آنلاین با انواع متنوعی از انتخاب ها روبه رو می شوند؛ به همین دلیل، اغلب آن ها برای تصمیم گیری، به در دسترس ترین منابع اطلاعاتی، یعنی نظرهای آنلاین مراجعه می کنند. در پژوهش حاضر با هدف شناسایی و یافتن استراتژی های بلاغی (حرکات) در مفیدترین نظرهای آنلاین مشتریان، به بررسی این منابع اطلاعاتی پرداختیم. افزون براین، از آنجا که گمان می رود در میان استراتژی های بلاغی به کار گرفته شده در کالاهای مبتنی بر جست وجو و مبتنی تجربه، تفاوت وجود داشته باشد، استراتژی های بلاغی را در نظرهای مرتبط با هر یک از این محصولات نیز، مقایسه کردیم.
روش: به منظور دستیابی به اهداف تحقیق، در بخش اول پژوهش، از روش تحلیل ژانر و رویکرد تحلیل حرکت بالا به پایین برای بررسی مفیدترین نظرهای آنلاین مشتریان استفاده شد. شیوه گردآوری داده ها، نمونه گیری غیراحتمالی هدفمند و جامعه آماری، نظرهای آنلاین پُرفروش ترین محصولات دیجی کالا، در آبان ۱۴۰۱ بود. نظرهای ۳۷ محصول از پُرفروش ترین ها که موفق به کسب ۲۰ لایک یا بیشتر شده بودند، برای نمونه آماری پژوهش انتخاب شدند. در مجموع، ۴۱۴ نظر آنلاین مشتریان با نرم افزار مکس کیودا، نسخه ۲۰۲۰، تحلیل شد. در بخش دوم پژوهش نیز، ابتدا محصولات به دسته های مبتنی بر جست وجو و مبتنی بر تجربه دسته بندی شدند؛ سپس با تعیین فراوانی حرکات در هر نوع از کالاها، تفاوت بین ساختار نظرها، از منظر استراتژی های بلاغی به کار برده شده، بررسی شد. در نهایت با کمک نرم افزار اس پی اس اس، نسخه ۲۶ و آزمون استقلال کای اسکوئر، تفاوت در فراوانی ها سنجیده شد.
یافته ها: یافته های به دست آمده با روش تحلیل ژانر، نشان دهنده وجود ۶ حرکت اصلی و ۸ حرکت جزئی در متن نظرهاست که تمامی حرکات و گام های آن ها، ارائه شده است. حرکت های اصلی عبارت بودند از: عنوان، توصیه کلی، بیان تجربه شخصی، مرور ویژگی های کلی محصول، ارزیابی محصول و اعلام رضایت. به طور کلی، حرکات اصلی حدود ۸۲ درصد از کل متن را پوشش دادند. همچنین، یافته ها وجود تفاوت معنادار در به کارگیری حرکت ها را در میان انواع محصولات مبتنی بر تجربه و مبتنی بر جست وجو تأیید می کند.
نتیجه گیری: نظرهای آنلاین مشتریان، به علت ارائه ویژگی های محصول از دیدگاه مصرف کننده، اهمیت دارند. در این پژوهش شش حرکت اصلی شناسایی شد که از میان آن ها، فقط به کارگیری حرکت توصیه کلی برای درج نظر در سایت دیجی کالا الزامی بود و سایر حرکت ها توسط مشتریان انتخاب شدند. بر این اساس، می توان استدلال کرد که مصرف کنندگان در انتخاب ساختار نظرها آزادی دارند و حرکت های شناسایی شده، نشان دهنده عناصر با اهمیت در نظرهای آنلاین، از دیدگاه خود مصرف کنندگان هستند. با توجه اهمیت مفیدترین نظرها بر تصمیم به خرید، توصیه می شود که فروشگاه های آنلاین مشتریان خود را به نظردهی تشویق کنند. حرکات شناسایی شده نشان می دهند که تجربه شخصی و ارزیابی محصول، برای مصرف کنندگان اهمیت زیادی دارد؛ بنابراین فروشگاه ها می توانند با تأکید بر این موارد، به تولید محتوا بپردازند.
طراحی چارچوب شتاب دهنده سازمانی تخصصی متناسب با اکوسیستم کارآفرینی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: شتاب دهنده سازمانی، یکی از عوامل مؤثر در ارتقای اکوسیستم کارآفرینی و توسعه اقتصادی پایدار است. با وجود این، در سال های اخیر، شتاب دهنده های سازمانی در کانون توجه بسیاری از سازمان ها و کسب وکارها قرار گرفته اند؛ اما هنوز نقاط تاریک زیادی درباره اینکه فرایندهای شتاب دهنده های سازمانی چیست، چرا و چگونه کار می کنند، وجود دارد. از طرفی سازمان ها و کسب وکارها از شتاب دهنده های سازمانی برای درونی کردن فرصت های ارائه شده توسط استارتاپ های خارجی استفاده می کنند. فرضیه اصلی پژوهش حاضر این است که بر اساس مدل های شتاب دهنده سازمانی تخصصی موفق در دنیا، می توان مدل شتاب دهی مناسبی برای اکوسیستم کارآفرینی ایران طراحی کرد. بنابراین، در پژوهش حاضر، به دنبال طراحی یک فرایند شتاب دهی سازمانی تخصصی در اکوسیستم کارآفرینی ایران هستیم. هدف و سؤال اصلی این است که چارچوب و فرایند شتاب دهی در شتاب دهنده های سازمانی تخصصی در اکوسیستم کارآفرینی ایران، باید چگونه باشد؟
روش: در این پژوهش، هم زمان با جمع آوری اطلاعات از طریق مطالعات موردی چندگانه و مصاحبه های نیمه ساختاریافته با ۲۰ نفر از بنیان گذاران، مدیران و مربیان شتاب دهنده های سازمانی در ایران، مدل ها و برنامه های موفق شتاب دهی و همچنین سازوکار و جزئیات مربوط به شتاب دهنده های سازمانی موفق جهان با روش الگوبرداری بررسی شدند. در پایان، داده های جمع آوری شده دسته بندی و مؤلفه های لازم شناسایی شد و مدل نهایی مربوط به شتاب دهنده سازمانی تخصصی متناسب با اکوسیستم کارآفرینی ایران، مشتمل بر ۲۶ شاخص ارائه شد.
یافته ها: هدف اصلی پژوهش حاضر، شناسایی مؤلفه های اصلی در فرایند شتاب دهی موفق در شتاب دهنده های سازمانی تخصصی است؛ بنابراین اولین یافته این پژوهش، بررسی ۲۶ شاخص شناسایی شده در مصاحبه های نیمه ساختاریافته با بنیان گذاران، مدیران و مربیان شتاب دهنده های سازمانی بود. سپس به منظور طراحی مدل شتاب دهی در شتاب دهنده های سازمانی تخصصی متناسب با اکوسیستم کارآفرینی ایران، باید این شاخص ها تجزیه وتحلیل می شد. در خصوص برخی از مهم ترین یافته های این پژوهش، می توان به بررسی نمونه های موفق شتاب دهنده های سازمانی در دنیا، فرایند شتاب دهی مناسب برای شتاب دهنده سازمانی و در نهایت، طراحی چارچوب و مدل نهایی پیشنهادی برای شتاب دهنده سازمانی تخصصی متناسب با اکوسیستم کارآفرینی کشور ایران اشاره کرد.
نتیجه گیری: با توجه به اهمیت روزافزون پدیده شتاب دهنده های سازمانی، به عنوان عامل محرک توسعه اقتصادی پایدار و یکی از اعضای اکوسیستم کارآفرینی، این موضوع اهمیت بسیار زیادی دارد؛ اما زوایای پنهان زیادی در خصوص این پدیده، به ویژه در کشور ایران، وجود دارد. در این پژوهش و با توجه به نتایج به دست آمده می توان نتیجه گرفت که با وجود شباهت های بسیار زیاد در مدل ها و فرایندهای شتاب دهی در شتاب دهنده های سازمانی دنیا، طراحی شتاب دهنده های سازمانی تخصصی باید در هر کشور و متناسب با اکوسیستم کارآفرینی آن صورت پذیرد. همچنین چارچوب کلی شتاب دهنده های سازمانی موفق دنیا، شاخص های مشترک دارند؛ اما این شاخص ها ممکن است در برخی کشورها نظیر ایران که در حال توسعه است، متفاوت باشد. از طرفی با توجه به بررسی نمونه های موفق شتاب دهنده سازمانی در دنیا، می توان گفت که همچنان فضای کار بسیار زیادی در این حوزه، به ویژه در ایران، وجود دارد.
ارائه چارچوب تعدیلگری برای اخبار جعلی در پلتفرم ها (مورد مطالعه: تعدیلگری اخبار جعلی در پلتفرم های شبکه اجتماعی ایکس و اینستاگرام)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: در عصر شبکه های اجتماعی، گسترش بی ضابطه اطلاعات در کنار تضعیف مرجعیت رسانه های رسمی، زمینه ساز ظهور پدیده هایی چون اخبار جعلی شده است که نه تنها خود مسئله نگران کننده ای است، بلکه چالش اساسی تری به نام «تعدیلگری محتوا» را ایجاد کرده است. با توجه به نقش برجسته ای که پلتفرم های شبکه اجتماعی در توزیع اخبار و شکل دهی به افکار عمومی یافته اند، تعدیلگری اخبار جعلی در این فضا، به یکی از اصلی ترین محورهای حکمرانی رسانه ای بدل شده است؛ به طوری که توانایی تعدیلگری محتوا در این بسترها، هم به کاهش انتشار اخبار نادرست کمک می کند و هم می تواند حافظ اعتماد عمومی، کیفیت تعاملات اجتماعی و حتی، امنیت اطلاعاتی در جامعه باشد. پژوهش حاضر از طریق شناسایی راه کارهای اتخاذ شده توسط دو پلتفرم شبکه اجتماعی ایکس و اینستاگرام و همچنین، نظرها و تجربه های خبرگان این حوزه، چارچوب جامعی به منظور تعدیلگری اخبار جعلی برای پلتفرم های شبکه های اجتماعی داخلی ارائه داده است. روش: این مطالعه از نوع کیفی و روش اجرای آن، مطالعه تطبیقی بوده است. برای تحلیل داده ها، از ابزار تحلیل مضمون استفاده شده است تا راه کارهای تعدیلگری موجود در دو پلتفرم ایکس و اینستاگرام بررسی شود. با هدف بومی سازی راه کارها جهت اعمال و کاربست آن ها در پلتفرم های داخلی، از ابزار جمع آوری داده از طریق مصاحبه استفاده شده و با خبرگان مصاحبه شده است. یافته ها: بر اساس نتایج به دست آمده، راه کارهای موجود را می توان در دو دسته راه کار «برون پلتفرمی» و «درون پلتفرمی» طبقه بندی کرد؛ به طوری که در دسته اول، راه کارهایی همچون تنظیم قوانین و مقررات، تشویق به ترویج منابع اعتمادساز، توسعه آموزش و آگاهی و روشنگری عمومی، تعزیز انضباط رسانه ای، ارتقای سواد رسانه ای، توانمندسازی نهادهای مربوطه، ترویج فرهنگ انتقاد سازنده، تشویق به توسعه الگوریتم های تشخیص اخبار جعلی و تشویق به مشارکت اجتماعی شهروندان قرار گرفته است. در دسته دوم نیز راه کارهایی چون ارائه قوانین و دستورالعمل ها، جمع سپاری، احراز هویت کاربران، همکاری با منابع رسمی خبری، صحت سنجی، رتبه بندی و برچسب گذاری محتوا ارائه شده است. در سطح داخلی نیز، خبرگان بر ضرورت شفاف سازی الگوریتم ها، رعایت ملاحظات فرهنگی و حقوقی و توسعه نظام آموزش عمومی، در کنار اِعمال ابزارهای نرم و سخت برای تعدیل محتوا تأکید داشتند. نتیجه گیری: در جهانی که پلتفرم های شبکه اجتماعی اهمیت زیادی دارند، اخبار جعلی، به عنوان ابزاری مؤثر برای ترویج اطلاعات نادرست و تضعیف اعتماد عمومی، می تواند پایه های حقیقت و صداقت را در جامعه به خطر بیندازد؛ تأثیر این اخبار و محتوا بر جامعه، از شکاف اجتماعی تا فروپاشی اعتماد، درخور توجه است. شیوه ها و ابزارهای تأثیرگذار تعدیلگری می تواند از یک سو فعالیت کاربران در تولید محتوای کاربرساخته و از سوی دیگر، اعتماد آن ها به محتوای تولید شده در این پلتفرم ها را افزایش دهد. چارچوب ارائه شده در این پژوهش با ترکیب تجارب بین المللی و دیدگاه های بومی شده، مدلی ترکیبی و عملیاتی برای تعدیلگری محتوای جعلی در پلتفرم های اجتماعی داخلی ارائه می دهد. این چارچوب می تواند به عنوان مبنایی برای سیاست گذاری ملی، طراحی پلتفرم های بومی و نیز، بازسازی اعتماد عمومی به فضای مجازی استفاده شود.