هدف اصلی مقاله آن است که نشان دهیم پراگماتیسم یک مبنای فلسفی و روش شناختی اقتصاد نهادگرا است. همچنین می خواهیم نشان دهیم که اقتصاددانان نهادگرا، براساس رویکرد پراگماتیستی خود، از روشهای تحقیق کیفی استفاده می کنند. طبق نتایج به دست آمده از این تحلیل، پوزیتیویسم منطقی، به عنوان مبنای فلسفی اقتصاد متعارف، تفاوتهای بنیادینی با پراگماتیسم دارد. اقتصاددانان نهادگرا، به طورخاص به پراگماتیسم پیرس و دیویی استناد می کنند. روش تحقیق مبتنی بر پراگماتیسم، یک روش تحقیق کیفی است که در مقابل روش تحقیق کمّی قرار دارد. روش تحقیق کمّی در علم اقتصاد از پوزیتیویسم منطقی سرچشمه گرفته است.
بحث و سئوال از پیوند اقتصاد با فلسفه سابقه ای طولانی دارد، هر چند اهمیت موضوع از دهة 1920 به بعد بیشتر گردیده است. تأثیرپذیری اقتصاد از پارادایم اثبات گرایی منطقی در دهه های 1920 و 1930 و تداوم این تأثیر در شکل گیری جریان اصلی اقتصاد (یعنی نئوکلاسیک) در دهه های 1950 و 1960 حساسیت پژوهش در عرصه های فوق الذکر را بالا برده است. تحولات فلسفة علم از 1970 به بعد و تأثیرگذاری پارادایم های جدید در اواخر قرن 20 و اوایل قرن حاضر، بر اهمیت بحث افزوده است. این مقاله در نظر دارد به کنکاش در این ارتباط اقدام نماید. قسمت اول به طرح موضوع و معرفیهای کلی اختصاص دارد. قسمت های دوم تا چهارم به تحلیل محورهای اصلی ارتباط فلسفه و اقتصاد مبادرت مینماید و سرانجام بر نکات قابل ملاحظه تأکید میشود.