هدف: این مقاله بر آن است تا موارد زیر را شناسایی و تحلیل کند: انتظارات مردم از عدلیه در سال های آغازین پس از مشروطه؛ میزان اهمیت مؤلفه های موردانتظار مردم از عدلیه و رابطه آن با درک مفهوم مشروطیت از دیدگاه مردم؛ همچنین تکاپوی نخستین دستگاه قضا در برآوردن این انتظارات. روش و رویکرد پژوهش: این پژوهش به شیوه توصیفی-تحلیلی براساس اسناد امجدالسلطان -معاون وزیر عدلیه در سال های 1325 تا 1329ق- و با بهره گیری از روش آماری با تحلیل کیفی داده های مستخرج از این اسناد تنظیم شده است؛ همچنین از سایر منابع تاریخی نیز استفاده شده است. یافته ها و نتایج: یافته های پژوهش نشان می دهد که با تغییر نظام حکومتی و انتظاراتی که رخداد مشروطه در مردم ایجاد کرده بود، توقع تحولی اساسی برای تحقق عدالت و حل مشکلات حقوقی در مردم به وجود آمده بود. همچنین می توان رابطة معناداری بین مؤلفه های موردانتظار مردم از مشروطیت با درک مفهوم مشروطیت از دیدگاه آن ها به دست آورد. دستگاه قضا باوجودِ تلاش برای برآوردن انتظارات مردم، به دلیل ریشه داربودن مشکلات بر سرِ راه تعمیق و توسعة این انتظارات، نمی توانست یک باره انتظارات مردم را برآورده کند و به زمان بیشتری نیاز داشت تا قدرتمند شود. بااین حال نظام حقوقی کشور با تأثیر از تحولات مشروطیت متحول شد و این تحول در آینده نیز ادامه یافت.
گفتمان مذهبی عهد قاجار متاثر از عوامل مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی از طرفی دچار نوعی عوام زدگی و شعارگرایی و از طرف دیگر، بیگانه با وضع جدید اجتماعی شده بود. در این میان، اماکن مذهبی در نگاهی کلی، با وجود تعدد و تنوع درخور تامل، چندان قادر به ایفای رسالت ذاتی خود در هدایت و اصلاح و ارتقاء گفتمانی جامع و مانع، در عرصه مذهبی نبودند؛ مگر مساجدی که در کنار کارکرد عبادی خود، فعالیت های علمی و آموزشی در قالب مدرسه علمیه را نیز برعهده گرفته بودند. این پژوهش با تکیه بر منابع کتابخانه ای و رویکرد توصیفی تحلیلی، درصدد پاسخ به این پرسش است که این اماکن چه سهمی در اصلاح و ارتقای گفتمان دینی تهران در دوره قاجار داشته اند. از نتایج این پژوهش، نقش آفرینی مسجدمدرسه ها در محورهایی همچون تقویت ابعاد علمی و استدلالی آموزه های دینی در بستر جامعه، آشنا شدن صاحبنظران و محصلان علوم دینی با نیازها و مطالبات اجتماعی، مستند شدن باورهای مذهبی، خرافه زدایی و صیانت از آموزه های دینی، پاسخگویی به سوالات و شبهه های دینی و نیز اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط های دینی است.
در روزگار قاجار با دو گروه از اهل معرفت مواجه می شویم، که یکی به ماده ی فرهنگی اسلامی مجال مواجهه با صورت های نوین فرهنگی را نمی دهد و مترصد است آن را در همان هویت پیشین مصون دارد؛ و دیگری، گروهی هستند که چندان دل در صورت ها و دستاوردهای درخشان تجدد دارند، که ماده ی فرهنگ بومی را برای دریافت و درک این نوظهورها حاوی هیچ استعدادی نمی یابند. مقاله، با رجوع به مبادی «هستی شناختی»، در صدد بیان این نکته است که مواجهه با دستاورهای فرهنگی تجدد، ضمن این که آشنایی مستوفایی با مبادی حکمی و نظری آن لازم دارد، تعهد و الزام ویژه ای را در قبال سنت و سابقه ی فرهنگی خود می طلبد؛ تا مجالی درخور برای برساختن ترکیبی اصیل و موافق با مقتضیات حکمت و وجود برای این دو تأمین کند و بدین ترتیب امکانی شایسته برای مشارکت فعال اهل نظر این سرزمین در فرهنگ جهانی پدید آورد.