در این نوشتار فلسفهٴ حکومت در عصر غیبت با رویکرد سیاست متعالی از منظر حکمت متعالیه تبیین می.شود.
سیاست زیرمجموعهٴ حکمت عملی و عمق و وسعت حکمت عملی مرهون رشد و عمق حکمت نظری است و حکمت متعالیه به عنوان وسیع.ترین و عمیق.ترین جریان حِکمی، سیاست متعالی را ارائه می.دهد.
شناخت فلسفهٴ هر حکومتی وابسته به معرفتِ اهداف و اغراضی است که در سیاست.های هر حکومت دنبال می.شود.
در حکمت متعالیه سیاست، مبتنی بر نبوت است و هدف نبوت رساندن انسان ناقص به کمال لایق او است و در این منظر متعالی، فلسفه نبوت، با عمقی افزون از نظریه مدنی بالطبع و قاعدهٴ لطف، دربارهٴ یک نفر نیز تحلیل و تبیین می.شود، زیرا حتی یک انسان ناقص و غیرمکتفی نیز نیازمند کامل مکمل است. با تحلیل لمّی این منظر، نبوت نه بر اساس تقاضای بشر بلکه به اقتضای خالقیت و هدایت و ربوبیت الهی نسبت به ماسوی است و بر اساس همین اقتضا، انبیا مظهر و خلیفهٴ کامل خداوند در این اموراند و پس از انبیا و ختم نبوت ظاهری، چهرهٴ باطنی نبوت با ائمه معصومینD به عنوان جانشینان تام خاتم انبیاB و جامع اوصاف او و سپس با اولیای الهی و مجتهدین و فقها در عصر غیبت ائمهD که برخوردار از الهامات الهی و حوزه نبوت.اند، ادامه می.یابد.
پس حاکمیت و سیاست جامعه اسلامی در عصر غیبت، حاکمیت و سیاستی الهی و دارای خاستگاه نبوتی است و با این منظر سیاست متعالیه شکل می.گیرد.
در پایان این نوشتار فرایند فکری و مدل علمی این بینش فلسفی در پانزده مرحله ارائه می.گردد.
پیوند قرآن و عترت مهمترین تدبیر پیامبر به منظور نگهدارى ساحت قرآن کریم است که اگر از همان آغاز مورد بىمهرى قرار نمىگرفت، هرگز آنهمه تشتت فکرى، تفرقه مذهبى، اختلاف عقیدتى و سستپندارى در تفسیر معارف پدید نمىآمد. سوگمندانه باید پذیرفت، آنچه در قرنهاى نخستین تاریخ اسلام بر سر منابع روایى و آثار حدیثى آمد و تنگناهاى عظیمى که براى اهلبیت علیهمالسلام و ارائه معارف قرآنى پدید آورد، سبب شد که امت اسلامى آنگونه که باید از این چشمه زلال بهرهبردارى ننماید.
اهلبیت علیهمالسلام مفسّران و حامیان واقعى قرآن هستند و قرآن نیز بر مقام والاى عصمت آنها و دوستى مردم نسبت به ایشان تأکید دارد؛ از جمله آیات «مودّت» و «تطهیر» بر فضیلت و موقعیت ویژه اهلبیت پیامبر علیهمالسلامدلالت دارند و تمام مفسّران شیعه و جماعتى از مفسّران اهلتسنن بر آن تأکید ورزیدهاند. البته عدهاى براساس کینههاى دیرین یا گرایشهاى مذهبى، براى در ابهام ماندن دلالتشان با استناد به برخى از روایات، شبهاتى نسبت به مدلول آنها وارد کردهاند. این مقاله درصدد آن است که نشان دهد هیچیک از این شبهات وارد نیست و دلالت این آیات بر آن روشن است.
تبیین تاریخی مسئله امامت شیعی و پرداختن به چالش های فراروی، موضوع این مقاله است. برای رسیدن به این منظور ابتدا جایگاه امامت در اندیشه شیعی و سپس این نظریه که امامت در اندیشه شیعی دچار تطور شده است، طرح می شود. در ارزیابی این نظریه، با توجه به تفکیکی که بین مفهوم امامت و اندیشه امامت کرده ایم، آسیبی که از ناحیه خلط اندیشه و مفهوم متوجه بحث شده، روشن گشته است. در ادامه به حساسیت مسئله امامت و ناتوانی تحلیل های صرف تاریخی و همچنین عدم توجه به ظرفیت های سیاسی اجتماعی طرح مسئله امامت، به عنوان آسیب های دیگری در این حوزه اشاره می شود و سرانجام با توجه به نقدهای صورت گرفته، تبیین قاعده مندی از تاریخچه امامت صورت می گیرد و فهم و برداشت مسلمانان اولیه از این اصل مورد توجه قرار می گیرد.