مقدمه و هدف پژوهش: در اقتصاد رقابتی و مبتنی بر بازار امروزی که با تغییرات و تحولات سریع بین المللی همراه شده و فرآیند از جامعه صنعتی به جامعه اطلاعاتی در اولویت قرارگرفته است، از کارآفرینی به عنوان موتور توسعه اقتصادی یاد میشود که میتواند در رشد اقتصادی کشورها، ایجاد اشتغال و رفاه اجتماعی نقش مهمی ایفا نماید. این پژوهش به بررسی و یژگیهای کارآفرینی و اثربخشی مدیران واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی می پردازد.
روش پژوهش: این پژوهش از نظر روش پژوهش از نوع همبستگی می باشد. جامعه و نمونه آماری این پژوهش شامل چهار گروه: اساتید، معاونین و مدیران، کارکنان و دانشجویان واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی می باشند که از طریق نمونه گیری طبقه ای- تصادفی 747 نفرانتخاب گردیدند.
یافته ها: با توجه به نتایج حاصل از آزمون فریدمن از میان شش مولفه اصلی کارآفرینی در مدیران نمونه مورد پژوهش به ترتیب مولفه های نیاز به توفیق، نیاز به استقلال، گرایش به خلاقیت، برخورداری از مرکز کنترل درونی، تحمل ابهام و خطرپذیری در رتبه اول تا ششم قرار داشتند. به عبارت دیگر مولفه نیاز به توفیق در حد عالی و مولفه خطرپذیری در حد ضعیف در مدیران مورد پژوهش قرار داشته است.
نتیجه گیری: از سوی دیگر با توجه به آزمون فریدمن اساتید، کارکنان و دانشجویان در پاسخ به سوالات تعیین سطح اثربخشی مدیران: خدمات رایانه ای و ابتکارات و تفکرات مثبت در رتبه اول و دوم و مولفه انطباق هدفهای شخصی افراد با اهداف دانشگاه از مولفه های اصلی اثربخشی در رتبه آخر قرار دارد.
هدف اصلی این پژوهش، بررسی اهمیت وکفایت دانش و مهارتهای مورد نیاز برای دانش آموختگان رشته حسابداری و اهمیت آن از دیدگاه استادان دانشگاه، شاغلان در حرفه و دانشجویان حسابداری است. برای تحقق بخشیدن به اهداف تحقیق سه فرضیه مطرح، و اطلاعات لازم با استفاده از پرسشنامه جمع آوری شد.
نتایج آزمون فرضیه های اول و دوم با استفاده از آنالیز واریانس یکطرفه در سطح معنی داری 0.05، نشان می دهد که بین دیدگاه های سه گروه در خصوص اهمیت برخی از دانش و مهارتهای مطرح شده و نیز کفایت ارایه آنها توسط برنامه های کنونی آموزش حسابداری، تفاوت معنی دار وجود دارد. نتایج آزمون فرضیه سوم با به کارگیری روش تحلیل عاملی، بیانگر برتری آموزش مهارتهای تجاری/ مدیریتی در برنامه آموزشی است
چکیده هدف پژوهش حاضر بررسی چگونگی انتقال مهارتهای مدیریتی به زیردستان به منظور جانشین پروری بود. پژوهشی به شیوه زمینه یابی (پیمایشی) انجام شد. جامعه آماری پژوهش را کلیه مدیران، معلمان (530N=) مدارس متوسطه شهرهای رودهن، بومهن و دماوند در سال تحصیلی 84-1383 تشکیل دادند. نمونه آماری تحقیق 927 مدیر و 196 معلم برآورد گردید و به روش نمونه گیری تصادفی نظام دار انتخاب شد. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه محقق ساخته 22 سئوالی بود. داده گردآوری شده با شاخصهای فراوانی، درصد و آزمون کای اسکویر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که هر دو گروه مورد مطالعه روش خود الگو بودن مدیر را برای انتقال مهارتهای قدرشناسی، نوآوری و ابتکار، خودباوری، تفکر منطقی و آینده نگری به زیردستان موثرتر از سایر شیوه ها دانسته اند. همچنین هر دو گروه برای انتقال مهارت ریسک پذیری، روش تفویض اختیار و برای انتقال مهارت رعایت قوانین اداری آموزش ضمن عمل را موثرتر از سایر شیوه ها دانسته اند. بین نظرات مدیران و معلمان درخصوص نحوه انتقال برخی مهارتها، به زیردستان تفاوت معنادار وجود دارد.