ترتیب بر اساس: جدیدترینپربازدیدترین
فیلترهای جستجو: فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۲۱ تا ۲۲۶ مورد از کل ۲۲۶ مورد.
۲۲۱.

تحلیل و نقد نیک خواهی بی طرفانه(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: بی طرفی اخلاقی طرفداری ویژگیهای رابطه ای کلیت پذیری دوستی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۲ تعداد دانلود : ۲۲
اولین و واضح ترین معنی بی طرفی اخلاقی، نیک خواهی بی طرفانه است به معنی اهمیت برابر دادن به خیر تک تک افراد در یکایک تصمیم گیری ها. لازمه این نوع بی طرفی نفی طرفداری نسبت به برخی از افراد است که به معنی اندازه ای از ترجیح آن ها و منافعشان بر دیگران است. هدف مقاله پیش رو، با توجه به ضیق مجال، بحث درباره یک جنبه محدود از مسأله متقابل بی طرفی و طرفداری در اخلاق است. نیک خواهی بی طرفانه را که دیدگاهی مهم درباره بی طرفی اخلاقی است تحلیل و نقد خواهیم کرد و وجوهی خاص از طرفداری را به عنوان پایگاهی برای نقد نیک خواهی بی طرفانه پیش خواهیم کشید. بر اساس نیک خواهی بی طرفانه، اگر منافعی که شما می توانید با تخصیص پول و وقت و توانتان به دیگران عاید آن ها کنید، حتی اندکی بیش از منافعی هستند که شما با این کار از دست می دهید، باید به این کار ادامه دهید، زیرا عمل بر اساس ویژگی های رابطه ای نه فقط «غیرعقلانی» بلکه «غیراخلاقی» است. اما هردوی این استدلال ها برای نیک خواهی بی طرفانه قابل رد هستند. نخست، طرفداری عقلانی نیز وجود دارد. دوم، نیک خواهی بی طرفانه از پشتوانه کلیت پذیری اخلاقی برخوردار نیست. سوم، اصل های طرفداری می توانند در ارزیابی بی طرفانه تأیید شوند. از سوی دیگر، نیک خواهی بی طرفانه نه فقط غیرمقدور است، بلکه اخلاق را از شکوفایی انسانی می گسلد.
۲۲۲.

اسپینوزا و انقلاب متافیزیکیِ رهایی از تعالی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: اسپینوزا درون ماندگاری تعالی جوهر متافیزیک

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۰ تعداد دانلود : ۲۷
در این مقاله تلاش کرده ایم تا با تکیه بر نحله متفکران نواسپینوزایی معاصر، این ایده را مطرح کنیم که می توان اسپینوزا را یگانه پیشگام در واژگونی هژمونی متافیزیک غرب، نسبت به اخلافی همچون نیچه و هایدگر قلمداد کرد. این ادعا را در پرتو امکاناتی که فلسفه او پیش روی ما نهاده است و همچنین، انقلابی که در سنت متافیزیک رقم زده است، به میان آورده ایم. به یک معنا، او نجات بخش فلسفه بوده است و با طرح متافیزیکِ درون ماندگار، ادامه حیات فلسفه در مسیری جدید را ممکن کرده است. نقطه عزیمتمان را با اشاراتی کوتاه از تأثیر فلسفه او بر متفکراِن پس از خود و تضارب آرای ایشان آغاز می کنیم و در ادامه، از رهگذر بررسی برخی از مضامین فلسفه او در قالب سه گانه های متناظر، پرسش هایی را مطرح می کنیم که از دروازه متافیزیک درون ماندگار اسپینوزا سر بر می آورند و تلاش می کنیم نشان دهیم چرا و چگونه فلسفه او پس از گذر چند قرن، همچنان معاصر با زیست جهان ما جلوه می کند؛ فلسفه ای که پیوسته در حال نوزایی امکان هایی بدیع برای ساحت فلسفه است.
۲۲۳.

نظریه ساختارهای دیالکتیکی بتس در مصاف با نظریه انسجام تبیین گر ثاگرد: واکاوی یک تبرئه مناقشه برانگیز(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: ساختارهای دیالکتیکی انسجام تبیین گر بتس ثاگرد امایا او. جی. سیمپسون

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۹ تعداد دانلود : ۲۳
تبرئه پرمناقشه او. جی. سیمپسون از اتهام قتل همسر سابقش، نیکول، برخی از فیلسوفان را به واکاوی های ژرف تر درباره آن واداشت. در این میان، ثاگرد (2003)، در چارچوب نظریه انسجام تبیین گر، استدلال می کند سوگیری های عاطفی هیئت منصفه بهترین تبیین برای این حکم است؛ بنابراین، به صرف اتکاء بر فرضیه ها، شواهد مرتبط و روابط تبیین گر میان آن ها، حکم دادگاه موجه نیست. از سویی، امایا (2009) باور دارد با گزینشی نسبتاً متفاوت از فرضیه ها و شواهد مرتبط و نیز انجام اصلاحاتی در نظریه ثاگرد، نتیجه ای متفاوت در ارزیابی حکم دادگاه رقم خواهد خورد. در این پژوهش، می خواهیم ارزیابی های ثاگرد و امایا از تبرئه او. جی. سیمپسون را در چارچوب نظریه ساختار های دیالکتیکی استدلال، منطبق بر دیدگاه بتس، واکاویم. در این راستا، نخست نشان می دهیم در چارچوب نظریه بتس، نه فقط گزینش امایا از فرضیه ها و شواهد مرتبط، بلکه گزینش ثاگرد نیز فرضیه بی گناهی او. جی. را بر دیگر فرضیه های مطرح شده در فرآیند محاکمه برتری می دهد. سپس، تبیین می کنیم که چرا با وجود تفاوت میان این گزینش ها، در هر دو، حکم تبرئه رجحان می یابد. در گام آخر، استدلال می کنیم نظریه ثاگرد، برخلاف نظریه بتس، با دو مشکل ابهام و دوْر روبه رو است؛ از این رو، ارزیابی در چارچوب نظریه بتس بر ارزیابی ثاگرد مرجح است.
۲۲۴.

بررسی اشکال وایزمن بر احکام تحلیلی بر پایه مبانی فلسفه و منطق اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: تحلیلی ترکیبی ذاتی وایزمن حمل کل

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۰ تعداد دانلود : ۲۷
فردریش وایزمن تعریف احکام تحلیلی را – که بسیار شبیه حمل ذاتی بر ذات است – تناقض آمیز می داند. اساس سخن وی بر نفی ترکیب اتحادی میان موضوع و محمول و اعتباری بودن و معدوم بودن کل مبتنی است. بحث محوری نوشتار حاضر عمدتاً تمرکز بر مسئله حمل است؛ زیرا نقد وایزمن بر مبنای اشکال عدم حمل اجزاء بر کل و نیز منحصر دانستن وجود کل در کل اعتباری شکل گرفته است. در بررسی تطبیقی این اشکال با آرای فلاسفه و منطق دانان مسلمان نشان می دهیم چنین اشکالی از دیرباز در آثار آن ها، به ویژه ابن سینا، مطرح بوده است و پاسخی درخور نیز به آن داده شده است. جدای از راه حل حمل اشتقاقی که از سخنان اندکی از فیلسوفان مشاء برمی آید، آن ها به دلیل تفکیک کل حقیقی و اعتباری باور دارند هنگام ترکیب اجزاء، شیء ای دیگر هم پدید می آید؛ به گونه ای که در برخی از موارد حمل امکان پذیر است و در برخی دیگر امکان ناپذیر. اشکال وایزمن فقط به حالت دوم مربوط می شود. همچنین، مبحث حمل نزد اندیشمندان مسلمان به بحث درباره ترکیب اتحادی و انضمامی گره خورده است. با بررسی ریشه های تاریخی این بحث نشان خواهیم داد محتوای سخنان ابن سینا همان بحث ترکیب انضمامی و اتحادی است که با اعتبار به شرط لا و لابه شرط بیان می شود. با اعتبار نخست اشکال وایزمن وارد است؛ ولی با اعتبار دوم نه.
۲۲۵.

پی افکنی تاریخ در پرتو پاس داشت اثر هنری بزرگ از منظر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: هنر زیبایی شناسی تاریخ هستی پاس داشت اثر هنری هایدگر

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۹ تعداد دانلود : ۱۹
هایدگر بر این نظر است که با رخداد آثار هنری بزرگ، بنیادی تازه در تاریخ گذاشته می شود. از منظر وی،  آثار هنری بزرگ نسبتی تازه میان آدمی و هستی رقم می زنند. این نسبت تازه در ارتباط بنیادینی که هستی و زمان با یکدیگر دارند، تاریخی تازه پیش روی اجتماع تدارک می کند. هایدگر شرطی اساسی برای این پی افکنی تاریخی برمی شمرد. این شرط که مقاله پیش رو آن را بررسی می کند، «پاس داشت اثر هنری» است. بر پایه این شرط، رابطه ای دوسویه میان اثر هنری و مخاطب به منزله پاس بان اثر هنری برقرار است. هم مخاطب در پرتو رخداد اثر هنری حفظ می شود و در وضعیتی اصیل قرار می گیرد و هم اثر هنری در پرتو نگاه داری و پاس بانی مخاطب امکان اثرگذاری حقیقی پیدا می کند. این شرط در پیوندی اساسی با تعریفی است که هایدگر از ذات آدمی به منزله «شبان هستی» ارائه می کند. از منظر هایدگر، پاس داشت اثر هنری زمانی انجام می شود که به اثر هنری اجازه داده شود آن گونه که هست ظهور یابد و آن گونه که هست بقا پیدا کند.
۲۲۶.

بررسی دوسویه «آگاهی کلی» و «تألم وجودی» در ارجاع به خودشناسی بر مبنای فلسفه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: فلسفی زیستن علیت نارضایتی علم حضوری خودسازی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۸ تعداد دانلود : ۲۳
نظریه «خودشناسی» از جمله اندیشه های بنیادین در فلسفه ملاصدرا است که توأمان نگرش های فلسفی و بینش های عرفانی او را پیوند می زند. در این باره، می توان در رابطه با ضرورت و اهمیت خودشناسی ذیل پروژه «فلسفی زیستن» نیز تأمل کرد؛ بر همین اساس، پرسش مقاله این است که خودشناسی چه نسبتی با فلسفی زیستن دارد؟ یا به عبارت بهتر، چگونه مقوله های مهم فلسفی و امور زندگی روزمره می توانند فلسفه پژوه را به سوی الزام به خودشناسی سوق دهند؟ فرضیه مقاله نیز این است که اساساً، خودشناسی را باید بنیاد و شرط اقدام به زیست فلسفی به حساب آورد. در این میان، دو مقوله بیش از همه ضرورت و اهمیت این موضوع را آشکار می کنند؛ یکی، آگاهی های کلی و دیگری، تألمات وجودی. دو سویه «آگاهی کلی» و «تألم وجودی» نه فقط پدیده خودشناسی را ضرورت می بخشند، بلکه توأمان موجب قوام آن نیز می شوند؛ آگاهی کلی به مثابه یک جنبه معرفتی، از آن نظر که ماهیت آگاهی همواره به هستی مدرِک حواله می دهد و اینکه حقیقت آگاهی نیز فقط در بستر خودشناسی و برای خود-شناخته آشکار می شود و تألم وجودی به مثابه یک جنبه روانی، از آن نظر که ماهیت تألم همواره در تجربه بی واسطه من پناه می گیرد و در بستر آن است که حضور من که بایسته تحقق آرامش در زیست فلسفی است، محقق می شود.

پالایش نتایج جستجو

تعداد نتایج در یک صفحه:

درجه علمی

مجله

سال

زبان