نگاهی به معنا و مسائل فلسفه پزشکی (از فلسفه به پزشکی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ایشان در ابتداى مقاله بحثى را با این عنوان مطرح مىکنند که: تاریخ تأملات فلسفى در موضوعات پزشکى پیشینهاى به اندازه پزشکى و فلسفه دارد. در هر عصرى متفکرین منتقد، هم در پزشکى و هم در فلسفه درصدد فهم سطوحى از پزشکى و عمل آن بودند، که از طریق روششناسى، خود پزشکى به دست نمىآمد. در این سالها (مخصوصا در این سى سال اخیر) مباحثى مطرح شده بر این مبنا که، آیا حوزهاى مناسب از پژوهش و تحقیق به نام فلسفه پزشکى (Philosophy of medicine) وجود دارد و یا مىتواند وجود داشته باشد؟ اگر وجود دارد چه مباحثى را شامل مىشود؟ خود حوزهاى مجزاست یا شاخهاى از فلسفه علم است؟ ارتباط این حوزه با قلمرو تکوین یافته اخلاق پزشکى چیست؟ این سؤالات و سؤالاتى نظیر آن سالها محور عمده مباحث پیرامون «فلسفه پزشکى» بود. و اگر چه تا به امروز اجماعى در این زمینه حاصل نشده اما متکفرین مختلف هر یک با تعریفى از این رشته، ساختارى را براى آن مشخص کردهاند.
نویسنده مقاله سپس به ساختار و خاستگاه فلسفه پزشکى از دیدگاه انگلهارت «Engelhardt» و ارد «Erde» که ظهور جدیدى از مطالعه فلسفى نامیدهاند اشاره مىکند و مىنویسد: اول اینکه علاقه دو سویهاى در موضوعات پزشکى بین پزشکان و فیلسوفان وجود دارد. در هر عصرى پزشکانى بودهاند که مىخواستند ماهیت هنرى که انجام مىدهند و پدیدههایى را که مشاهده مىکنند، دریابند و فیلسوفانى وجود داشتند که مىخواستند فهم عمیقترى از پدیدههاى پزشکى، نسبت به آن چه خود پزشکى مىتوانست فراهم آورد، به دست آورند. براى رسیدن به این هدف، چشم اندازى از فلسفه همیشه ضرورى است.
دلیل دوم براى گرایش به مباحث فلسفه پزشکى، توجه شدیدى است که به اخلاق پزشکى و اخلاق زیستى شده است.
عامل سوم در توجه به فلسفه پزشکى، گرایش به سمت رویکردهاى اگزیستانسیال، هرمنوتیک، پدیدارشناسى و پست مدرن به اخلاق و فلسفه بود.
نویسنده در ادامه مقاله به بیان سه رویکرد در این خصوص یعنى فلسفه پزشکى اشاره مىکند: الف) سیر تاریخى فلسفه پزشکى. پیشینه تأملات فلسفى و پزشکى به عهد یونان بازمىگردد. اگر به صورت گذشته نگر به اینگونه تأملات نگریسته شود آنها را مىتوان به عنوان بخشى از فلسفه پزشکى بازشناخت، اگر چه تنها در قرن نوزدهم این اصطلاح رواج پیدا کرد؛ دلبستگىهاى آشکار به ادعاهاى پزشکى و نقد نظریههاى آن از همان آغاز در مجموعه قوانین بقراطى وجود دارد.
نویسنده مقاله در این بخش تاریخى، به سه دیدگاه عمده به فلسفه پزشکى اشاره مىکند: دیدگاه اول دیدگاهى است که اعتقاد به وجود حوزهاى مشخص و نظاممند به نام فلسفه پزشکى ندارد و آنرا در واقع زیرشاخهاى از فلسفه علم مىداند. دیدگاه دوم حوزه وسیعى از موضوعات و مباحث را دربرمىگیرد. موضوعاتى همچون معرفتشناسى، ارزششناسى، منطق و... . دیدگاه سوم در حقیقت همان دیدگاه ادموند پگلرنیو است که فلسفه پزشکى را رویکردى فلسفى و انتقادى به موضوعات پزشکى یعنى محتوا، روش، مفاهیم و مفروضات مربوط و مختص به دانش پزشکى مىداند. با این تعریف، فلسفه پزشکى، باید ضرورتا متفاوت از روشهاى مرسوم در دانش پزشکى یعنى مشاهده بالینى و قضاوت بالینى باشد.
ب) نگاه متافیزیکى. «سلامت» و «بیمارى» دو واژه مورد بحث در متافیزیکى پزشکى است. متافیزیک یعنى: چه چیزى واقعا وجود دارد، و ماهیت واقعى اشیاء چیست؟ یعنى به بحث هستىشناختى مىپردازد.
ج) معرفتشناسى پزشکى. معرفت شناسان تلاش مىکنند تا شرحى دقیق از آن چه «معرفت» (Knowledye) نامیده مىشود ارائه دهند و رابطه آنرا با مفاهیمى مانند باور، صدق، توجیه و شاهد ترسیم کنند. بحث رابطه بین پزشک و بیمار نیز یکى از مباحث معرفتشناسى پزشکى است، اگر چه در حوزه اخلاق پزشکى نیز مورد بحث قرار مىگیرد.
نویسنده مقاله سپس به ساختار و خاستگاه فلسفه پزشکى از دیدگاه انگلهارت «Engelhardt» و ارد «Erde» که ظهور جدیدى از مطالعه فلسفى نامیدهاند اشاره مىکند و مىنویسد: اول اینکه علاقه دو سویهاى در موضوعات پزشکى بین پزشکان و فیلسوفان وجود دارد. در هر عصرى پزشکانى بودهاند که مىخواستند ماهیت هنرى که انجام مىدهند و پدیدههایى را که مشاهده مىکنند، دریابند و فیلسوفانى وجود داشتند که مىخواستند فهم عمیقترى از پدیدههاى پزشکى، نسبت به آن چه خود پزشکى مىتوانست فراهم آورد، به دست آورند. براى رسیدن به این هدف، چشم اندازى از فلسفه همیشه ضرورى است.
دلیل دوم براى گرایش به مباحث فلسفه پزشکى، توجه شدیدى است که به اخلاق پزشکى و اخلاق زیستى شده است.
عامل سوم در توجه به فلسفه پزشکى، گرایش به سمت رویکردهاى اگزیستانسیال، هرمنوتیک، پدیدارشناسى و پست مدرن به اخلاق و فلسفه بود.
نویسنده در ادامه مقاله به بیان سه رویکرد در این خصوص یعنى فلسفه پزشکى اشاره مىکند: الف) سیر تاریخى فلسفه پزشکى. پیشینه تأملات فلسفى و پزشکى به عهد یونان بازمىگردد. اگر به صورت گذشته نگر به اینگونه تأملات نگریسته شود آنها را مىتوان به عنوان بخشى از فلسفه پزشکى بازشناخت، اگر چه تنها در قرن نوزدهم این اصطلاح رواج پیدا کرد؛ دلبستگىهاى آشکار به ادعاهاى پزشکى و نقد نظریههاى آن از همان آغاز در مجموعه قوانین بقراطى وجود دارد.
نویسنده مقاله در این بخش تاریخى، به سه دیدگاه عمده به فلسفه پزشکى اشاره مىکند: دیدگاه اول دیدگاهى است که اعتقاد به وجود حوزهاى مشخص و نظاممند به نام فلسفه پزشکى ندارد و آنرا در واقع زیرشاخهاى از فلسفه علم مىداند. دیدگاه دوم حوزه وسیعى از موضوعات و مباحث را دربرمىگیرد. موضوعاتى همچون معرفتشناسى، ارزششناسى، منطق و... . دیدگاه سوم در حقیقت همان دیدگاه ادموند پگلرنیو است که فلسفه پزشکى را رویکردى فلسفى و انتقادى به موضوعات پزشکى یعنى محتوا، روش، مفاهیم و مفروضات مربوط و مختص به دانش پزشکى مىداند. با این تعریف، فلسفه پزشکى، باید ضرورتا متفاوت از روشهاى مرسوم در دانش پزشکى یعنى مشاهده بالینى و قضاوت بالینى باشد.
ب) نگاه متافیزیکى. «سلامت» و «بیمارى» دو واژه مورد بحث در متافیزیکى پزشکى است. متافیزیک یعنى: چه چیزى واقعا وجود دارد، و ماهیت واقعى اشیاء چیست؟ یعنى به بحث هستىشناختى مىپردازد.
ج) معرفتشناسى پزشکى. معرفت شناسان تلاش مىکنند تا شرحى دقیق از آن چه «معرفت» (Knowledye) نامیده مىشود ارائه دهند و رابطه آنرا با مفاهیمى مانند باور، صدق، توجیه و شاهد ترسیم کنند. بحث رابطه بین پزشک و بیمار نیز یکى از مباحث معرفتشناسى پزشکى است، اگر چه در حوزه اخلاق پزشکى نیز مورد بحث قرار مىگیرد.