مبادی یونانی اخلاق مسلمانان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نویسنده در ابتداى مقاله یادآورى مىکند که با اقتباس نظریات اخلاقى از یونانیان و به ویژه از ارسطو از لحاظ تاریخى، قابل اثبات است. اندیشههاى یونانیان در مراحل اول از طریق ترجمههاى متون فلسفى آنان، در بین مسلمانان رواج پیدا کرد. وى به بیان روند این اقتباس و چگونگى شکلگیرى آن اشارهاى مىکند و سپس به نقد و بررسى آن مىپردازد.
ایشان بیان مىکنند که، این موضوع در نوشتههاى پراکنده اخلاقى تا امروز هم بدون نقد مورد استفاده قرار مىگیرد. از آنجا که این نظریات را علماى اسلامى ذکر مىکنند، به عنوان دیدگاههاى نظرى اسلام در مورد اخلاق مورد استفاده قرار مىگیرد.
اقتباس نظریات اخلاق یونانیان تا عصر غزالى با شیفتگى همراه بوده، ولى غزالى باب نقد اندیشههاى غیردینى را باز کرد و از آن به بعد تا حدودى فعالیت علمى اخلاق دقیقتر انجام گرفت. از غزالى به بعد روح عرفیت و سکولار در متون اخلاقى مسلمانان تضعیف شد.
جداى از همه آنچه گفته آمد، اقتباس از اخلاق ارسطویى با ابهام و برداشتهاى متفاوت انجام گرفت. به عنوان مثال، در مورد تقسیم عقل به عقل عملى، نظرى و معانى هر یک، بسیار مشوّش است. بعضى مثل ظاهر کلامِ ارسطو عقل عملى را نوعى ادراک جزئى و بعضى مثل غزالى عقل عملى را صرف اشتراک لفظى گرفتهاند. برخى دیگر کلمات و بیانات اخلاقى کتب علمى اخلاق، بیشتر به خطابه مىماند. در یک بحث علمى حتى در میان فلاسه به درستى مفاهیم حکمت یا عقل عملى توضیح داده نشده است؛ آیا دو نوع مُدرک داریم یا به عقل عملى مسامحتا عقل گفته شده است؟
ایشان در ادامه مقاله به نقل و اقوال مربوط به عقل از دیدگاه بزرگان مىپردازد و مىنویسد: صاحب تعلیقات بر نهایة الحکمه عقل عملى را به سه دسته تقسیم مىکند؛ الف) قوهاى که احکام متعلّق به اعمال انسان را درک مىکند. در مقابل عقل نظرى که سایر احکام را درک مىنماید و توجهى به احکام جزئى ندارد. این مطلب از کلام فارابى استفاده شده است. ب) تحول عملى قوهاى است که فقط احکام جزئیات را درک مىکند. این تفسیر شیخ و صدرالمتألهین است. ج) قوهاى است که چیزى را درک نمىکند و فقط کارش تصرف در قواى بدن است و این کلام بهمنیار است. د) عقل عملى احکام اعتبارى متعلق به عمل را درک مىکند؛ احکامى که برهانى نیست.
وى در انتهاى مقاله نفس را از منظر ارسطو مورد بررسى قرار مىدهد و مىنویسد: ارسطو نفس را بر دو قسم تقسیم مىکند؛ نفس متعقّل و نفس غیرمتعقّل. غیرمتعقّل به دو بخش نفس نباتى و حیوانى تقسیم مىشود. جنبه غیرمتعقّل نفس اختیار تحت تأثیر نفس ناطقه قرار مىگیرد.
ایشان در پایان مقاله اینطور بیان مىکنند که: عبارات مربوط به مبانى اخلاق در کتب اخلاقى، بسیار مشوّش و مبتنى بر طبیعیّات قدیم است. مکانیسم عمل مشخص نیست و بیشتر از طریق آثار و غایات رفتار تبیین مىشود. به هر صورت که شده مىخواهند صفات و ویژگىهاى رفتارى انسان را تحت یکى از قوا درآورند. آیا انسان فقط ویژگى شهوانى و غضبى دارد؟ چگونه مىتوان این همه صفات اخلاقى را ناشى از قوه شهوى یا قوه غضبى در آورده و آنرا توجیه کرد؟ اصولاً معنى دقیق شهوت و غضب چیست؟
ایشان بیان مىکنند که، این موضوع در نوشتههاى پراکنده اخلاقى تا امروز هم بدون نقد مورد استفاده قرار مىگیرد. از آنجا که این نظریات را علماى اسلامى ذکر مىکنند، به عنوان دیدگاههاى نظرى اسلام در مورد اخلاق مورد استفاده قرار مىگیرد.
اقتباس نظریات اخلاق یونانیان تا عصر غزالى با شیفتگى همراه بوده، ولى غزالى باب نقد اندیشههاى غیردینى را باز کرد و از آن به بعد تا حدودى فعالیت علمى اخلاق دقیقتر انجام گرفت. از غزالى به بعد روح عرفیت و سکولار در متون اخلاقى مسلمانان تضعیف شد.
جداى از همه آنچه گفته آمد، اقتباس از اخلاق ارسطویى با ابهام و برداشتهاى متفاوت انجام گرفت. به عنوان مثال، در مورد تقسیم عقل به عقل عملى، نظرى و معانى هر یک، بسیار مشوّش است. بعضى مثل ظاهر کلامِ ارسطو عقل عملى را نوعى ادراک جزئى و بعضى مثل غزالى عقل عملى را صرف اشتراک لفظى گرفتهاند. برخى دیگر کلمات و بیانات اخلاقى کتب علمى اخلاق، بیشتر به خطابه مىماند. در یک بحث علمى حتى در میان فلاسه به درستى مفاهیم حکمت یا عقل عملى توضیح داده نشده است؛ آیا دو نوع مُدرک داریم یا به عقل عملى مسامحتا عقل گفته شده است؟
ایشان در ادامه مقاله به نقل و اقوال مربوط به عقل از دیدگاه بزرگان مىپردازد و مىنویسد: صاحب تعلیقات بر نهایة الحکمه عقل عملى را به سه دسته تقسیم مىکند؛ الف) قوهاى که احکام متعلّق به اعمال انسان را درک مىکند. در مقابل عقل نظرى که سایر احکام را درک مىنماید و توجهى به احکام جزئى ندارد. این مطلب از کلام فارابى استفاده شده است. ب) تحول عملى قوهاى است که فقط احکام جزئیات را درک مىکند. این تفسیر شیخ و صدرالمتألهین است. ج) قوهاى است که چیزى را درک نمىکند و فقط کارش تصرف در قواى بدن است و این کلام بهمنیار است. د) عقل عملى احکام اعتبارى متعلق به عمل را درک مىکند؛ احکامى که برهانى نیست.
وى در انتهاى مقاله نفس را از منظر ارسطو مورد بررسى قرار مىدهد و مىنویسد: ارسطو نفس را بر دو قسم تقسیم مىکند؛ نفس متعقّل و نفس غیرمتعقّل. غیرمتعقّل به دو بخش نفس نباتى و حیوانى تقسیم مىشود. جنبه غیرمتعقّل نفس اختیار تحت تأثیر نفس ناطقه قرار مىگیرد.
ایشان در پایان مقاله اینطور بیان مىکنند که: عبارات مربوط به مبانى اخلاق در کتب اخلاقى، بسیار مشوّش و مبتنى بر طبیعیّات قدیم است. مکانیسم عمل مشخص نیست و بیشتر از طریق آثار و غایات رفتار تبیین مىشود. به هر صورت که شده مىخواهند صفات و ویژگىهاى رفتارى انسان را تحت یکى از قوا درآورند. آیا انسان فقط ویژگى شهوانى و غضبى دارد؟ چگونه مىتوان این همه صفات اخلاقى را ناشى از قوه شهوى یا قوه غضبى در آورده و آنرا توجیه کرد؟ اصولاً معنى دقیق شهوت و غضب چیست؟