هویت ایستا و هویت پویا
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
هویت در زمینه فلسفه، در سه شاخه فلسفى یعنى در مابعدالطبیعه، فلسفه ذهن و فلسفه اخلاق قابل طرح و همچین در علوم انسانى، در حوزه روانشناسى، با تأکید بیشتر در جامعهشناسى در علم سیاست نیز امکان طرح است. از منظر فلسفه مابعدالطبیعه گفته شده که، اگر بخواهیم براى هر چیزى ادعاى وجود کنیم باید یکى از مقولات ذیل باشد:
الف) باید یک «جوهر» باشد؛ مثل یک بلبل یا یک گربه؛ ب) اگر جوهر نیست، باید «خاصهاى» از خاصههاى یک جوهر باشد: مثل سرخى یک گل؛ ج) یا باید واجد «نسبى» باشد؛ مثل نسبت استادى و شاگردى، دورى و نزدیکى؛ د) قسم چهارم وجودها، «مجموعهها» هستند؛ مثل مجموعه شیمى دانان ایرانى؛ ه ) مورد دیگرى هم که وجود دارد، «وضع امور» است؛ مثل یک «جمله اخبارى» که وضع امور است؛ و) و آخرین مورد، نوع دیگرى از وجودها، «فرآیند»هاست؛ مثل فرآیند جنگ میان دو کشور.
این متد و بیان شده تا «هویت من» دانسته شود. انسانها دو دسته هستند. یک دسته کسانىاند که هویتشان را جوهر مىدانند (قسم اول موجودات) و دسته دیگر کسانىاند که هویتشان را فرآیند (قسم آخر موجودات) مىدانند. کسانى که خود را یک جوهر، یک موجود متحقق و شکل گرفته و بدون دگرگونى مىدانند، داراى یک هویت ایستا هستند و کسانى که خود را یک فرآیند و پروسه مىدانند در واقع، براى خودشان یک هویت پویا قائلاند. از نظر عرفا، انسان بایستى هویت خود را پویا بداند. که در این صورت به شناخت درستى از خود مىرسد و دستخوش یک سلسله مسائل اخلاقى و معانى نیز خواهد شد. بنابراین معناى دریافت فرآیندى از خویشتن، این است که، من به هیچ جیزى از داشتهها، کردهها و خواستههاى خود محدود نشوم تا به هویت ایستا دچار نگردم. همه عرفانها در یک مؤلفه بسیار مهم مشترک مىباشند و آن این است که، نام انسان را در مقوله فرآیند انتخاب مىکنند نه نامى از مقوله جوهر. به انسان صفت سالک و راهرو را مىدهند، این بدین معناست که، اگر انسان خواستهاى دارد گمان نکند اگر این خواستهاش از بین رفت، خودش از بین رفته است. در ادامه براى فهم اینکه انسان فرآیند است به سه نکته و توصیه اشاره مىشود.
1. در بند «باورها» نباشید: نخستین توصیه این است که عرفا مىگفتند که «باورهاى» خودتان را از خودتان «جدا کنید» و خودتان را با باورهایى که دارید پیوند نزنید. این باورها شما را ایستا مىکنند و به سکون وادار مىسازند. وقتى که کسى خودش را درباور اولش بخواهد راسخ کند معناى آن این است که هویتش ایستاست. کسانى که مىخواهند هویت پویا داشته باشند، باید بدانند که، باورهایشان قابل تغییر است و این معنى فرآیند دیدن خود.
2. در قید «گذشته» نباشید: «در بند گذشته قرار گرفتن» ناشى از نکته اول است. عرفا مىگفتند که، شما در بند گذشته خود نباشید. هر چه در گذشته داشتهاید، این خطر وجود دارد که شما را بایستاند و نگذارد که شما پویایىتان را حفظ کنید. هر چه انسان بیشتر در چنگ گذشته قرار گیرد ثابتتر مىشود و این امر اجازه نمىدهد که شما تغییر کنید. بنابراین، انسانهایى که مىخواهند همیشه بر حق باشند، اجازه نمىدهند که گذشتهشان آنها را در چنگ بگیرد.
3. در بند «داورىهاى دیگران» نباشید: سومین نکته این بود که، در بند داورىهاى دیگران درباره خود نباشید. همه کسانى که در داورىهاى دیگران زندگى مىکنند، روز به روز بیشتر به ثبات مىافتند، زیرا آنچه دیگران در گذشته من دیدهاند، پیش فرضها، انتظارات، توقعات و توصیفاتى راجع به من در نزد آنان ایجاد کرده که من نمىخواهم آن از بین برود، به عبارت دیگر، طبق نظر روانشناسان اجتماعى، در انسانها همیشه پنج «من» وجود دارد. الف) «من» آنچنان که واقعا هستم، به یک معنا مىشود گفت که فقط خدا از آن باخبر است؛ ب) «من» آنچنان که خودم تصور مىکنم؛ ج) «من» آنچنان که شما گمان مىکنید؛ د) «من» آنچنان که تصور مىکنم شما از من تصور دارید؛ ه .) «من» آنچنان که شما تصور مىکنید که من از خودم تصور دارم.
عرفا مىگفتند که ما باید در «من» اول و دوم مان زندگى کنیم به این دلیل که من «دوم» را به من «اول» نزدیکتر کنیم، به همین خاطر است که، ما در سه «من» آخرمان زندگى مىکنیم چون همیشه مىخواهیم نظر دیگران راجع به ما محفوظ باقى بماند. پس عرفان هیشه ما را به یک زندگى اصیل دعوت مىکردند و هویت سیار. اگر چه بحثى اخلاقى و روانشناختى است اما تأثیراتش را در عوالم دیگر زندگى بشر هم خواهد گذاشت.
الف) باید یک «جوهر» باشد؛ مثل یک بلبل یا یک گربه؛ ب) اگر جوهر نیست، باید «خاصهاى» از خاصههاى یک جوهر باشد: مثل سرخى یک گل؛ ج) یا باید واجد «نسبى» باشد؛ مثل نسبت استادى و شاگردى، دورى و نزدیکى؛ د) قسم چهارم وجودها، «مجموعهها» هستند؛ مثل مجموعه شیمى دانان ایرانى؛ ه ) مورد دیگرى هم که وجود دارد، «وضع امور» است؛ مثل یک «جمله اخبارى» که وضع امور است؛ و) و آخرین مورد، نوع دیگرى از وجودها، «فرآیند»هاست؛ مثل فرآیند جنگ میان دو کشور.
این متد و بیان شده تا «هویت من» دانسته شود. انسانها دو دسته هستند. یک دسته کسانىاند که هویتشان را جوهر مىدانند (قسم اول موجودات) و دسته دیگر کسانىاند که هویتشان را فرآیند (قسم آخر موجودات) مىدانند. کسانى که خود را یک جوهر، یک موجود متحقق و شکل گرفته و بدون دگرگونى مىدانند، داراى یک هویت ایستا هستند و کسانى که خود را یک فرآیند و پروسه مىدانند در واقع، براى خودشان یک هویت پویا قائلاند. از نظر عرفا، انسان بایستى هویت خود را پویا بداند. که در این صورت به شناخت درستى از خود مىرسد و دستخوش یک سلسله مسائل اخلاقى و معانى نیز خواهد شد. بنابراین معناى دریافت فرآیندى از خویشتن، این است که، من به هیچ جیزى از داشتهها، کردهها و خواستههاى خود محدود نشوم تا به هویت ایستا دچار نگردم. همه عرفانها در یک مؤلفه بسیار مهم مشترک مىباشند و آن این است که، نام انسان را در مقوله فرآیند انتخاب مىکنند نه نامى از مقوله جوهر. به انسان صفت سالک و راهرو را مىدهند، این بدین معناست که، اگر انسان خواستهاى دارد گمان نکند اگر این خواستهاش از بین رفت، خودش از بین رفته است. در ادامه براى فهم اینکه انسان فرآیند است به سه نکته و توصیه اشاره مىشود.
1. در بند «باورها» نباشید: نخستین توصیه این است که عرفا مىگفتند که «باورهاى» خودتان را از خودتان «جدا کنید» و خودتان را با باورهایى که دارید پیوند نزنید. این باورها شما را ایستا مىکنند و به سکون وادار مىسازند. وقتى که کسى خودش را درباور اولش بخواهد راسخ کند معناى آن این است که هویتش ایستاست. کسانى که مىخواهند هویت پویا داشته باشند، باید بدانند که، باورهایشان قابل تغییر است و این معنى فرآیند دیدن خود.
2. در قید «گذشته» نباشید: «در بند گذشته قرار گرفتن» ناشى از نکته اول است. عرفا مىگفتند که، شما در بند گذشته خود نباشید. هر چه در گذشته داشتهاید، این خطر وجود دارد که شما را بایستاند و نگذارد که شما پویایىتان را حفظ کنید. هر چه انسان بیشتر در چنگ گذشته قرار گیرد ثابتتر مىشود و این امر اجازه نمىدهد که شما تغییر کنید. بنابراین، انسانهایى که مىخواهند همیشه بر حق باشند، اجازه نمىدهند که گذشتهشان آنها را در چنگ بگیرد.
3. در بند «داورىهاى دیگران» نباشید: سومین نکته این بود که، در بند داورىهاى دیگران درباره خود نباشید. همه کسانى که در داورىهاى دیگران زندگى مىکنند، روز به روز بیشتر به ثبات مىافتند، زیرا آنچه دیگران در گذشته من دیدهاند، پیش فرضها، انتظارات، توقعات و توصیفاتى راجع به من در نزد آنان ایجاد کرده که من نمىخواهم آن از بین برود، به عبارت دیگر، طبق نظر روانشناسان اجتماعى، در انسانها همیشه پنج «من» وجود دارد. الف) «من» آنچنان که واقعا هستم، به یک معنا مىشود گفت که فقط خدا از آن باخبر است؛ ب) «من» آنچنان که خودم تصور مىکنم؛ ج) «من» آنچنان که شما گمان مىکنید؛ د) «من» آنچنان که تصور مىکنم شما از من تصور دارید؛ ه .) «من» آنچنان که شما تصور مىکنید که من از خودم تصور دارم.
عرفا مىگفتند که ما باید در «من» اول و دوم مان زندگى کنیم به این دلیل که من «دوم» را به من «اول» نزدیکتر کنیم، به همین خاطر است که، ما در سه «من» آخرمان زندگى مىکنیم چون همیشه مىخواهیم نظر دیگران راجع به ما محفوظ باقى بماند. پس عرفان هیشه ما را به یک زندگى اصیل دعوت مىکردند و هویت سیار. اگر چه بحثى اخلاقى و روانشناختى است اما تأثیراتش را در عوالم دیگر زندگى بشر هم خواهد گذاشت.