اسلام و حقوق بشر (1)،(2)و(3)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در این نوشتار که در سه قسمت تدوین شده، نویسنده سعى دارد تا ضمن بررسى دیدگاههاى دین اسلام درباره حقوق انسانها، به مشخصههاى اصلى حقوق بشر در اسلام اشاره و
مقایسهاى بین نظام حقوقى اسلام و حقوق بشر کنونى حاکم بر جهان به عمل آید. در قسمت اول این مقاله، نگارنده ابتدا به نفى دیدگاههایى مىپردازد که پنداشته، دین اسلام نقض کننده حقوق بشر است. سپس به سوء استفادههایى که جهان غرب از مقوله حقوق بشر نموده اشاره مىکند. وى معتقد است که، از بارزترین چهرههاى اسلام، منادى بودن آن در زمینه حقوق بشر است و دین اسلام فراتر از اعلامیههاى حقوق بشر، میثاقها و اسناد بینالمللى درباره حقوق بشر مىاندیشد و براى آن طرح و برنامه جامعى دارد. از منظر نویسنده حقوق معنوى در دیدگاههاى حقوق بشرِ دنیاى امروز، مسکوت گذاشته شده و این درست همان چیزى است که در دین اسلام بسیار به آن اهمیت داده شده و خیلى مهمتر از حقوق مادى روى آن پافشارى گردیده است.
پس از بیان مناسبات بین دین اسلام و حقوق بشر که در بخش اول آمده در بخش دوم این نوشتار، به بررسى چالشهاى جدى در امر حقوق بشر در جهان کنونى ارائه و راهکارهایى براى اصلاح وضع موجود یادآور شده است.
نگارنده ضمن بیان لزوم تجدید نظر در اصول و قوانین مندرج در اعلامیه حقوق بشر معتقد است که، حقوق بشر براى خود تفسیرى دارد و هیچ کس نمىتواند قوانین مندرج در آنرا، طورى تفسیر نماید که، در همه حالتها و شرایط بگوید حق همین است و جز این نیست! هر کشورى مىتواند اصولى از قوانین حقوق بشر را بپذیرد و در تفسیر آن، فرهنگ، مردم و آئین مملکت خویش را، با آن منطبق سازد. به عنوان مثال در قوانین جمهورى اسلامى ایران هر اصل و قاعدهاى که مخالف صریح شرع اسلام باشد از حیث اعتبار ساقط است، اگر چه در اصول بین المللى نیز پذیرفته شده باشد.
در بخش سوم و پایانى این نوشتار، به مقوله آزادى به ویژه آزادى اندیشه و عقیده در منشور حقوقى اسلام و بینالملل نکاتى آمده است. نگارنده با توجه به فطرى بودن گرایش انسانها به مقوله دین، به تفاسیر غلط در باب آزادى عقیده از منظر غرب اشاره نموده و مبانى بحث ارتداد و رابطه آن با آزادى عقیده را بیان مىنماید. وى معتقد است که، یکى از انتقادهایى که بر اعلامیه حقوق بشر وارد است، این که بخشى از مسائل حقوق بشر که در اعلامیه جهانى نیز آمده، اصلاً حق نیست بلکه از امور تکوینى و فطرى است و مسئله آزادى عقیده از این قبیل مىباشد، زیرا آزادى عقیده به معناى نفى جبر و اثبات اختیار براى انسانها است و این همان چیزى است که دین اسلام و آزاداندیشى آنرا قبول دارد.
نگارنده ضمن نقد اصول انسانشناسى غرب، معتقد است که، جهان غرب بر اساس تفکر اومانیستى و لیبرالیستى، در مورد حریم حقوقى خصوصى خیلى گسترده فکر مىکند. درحالىکه بسیارى از این مسائل، وقتى از وجود انسان بیرون آمد و در جامعه اثرگذاشت،
دیگر امر خصوصى محسوب نمىشود. وى با دفاع از مواضع دین اسلام درباره جهان معتقد است که، مبناى دین اسلام در اینباره تهاجمى نیست بلکه دفاعى است و تمامى آیات قرآنى درباره لزوم مقابله با کفار همان جهاد دفاعى است و جنبه جلوگیرى از تهاجم نظامى و فرهنگى آنان است.
مقایسهاى بین نظام حقوقى اسلام و حقوق بشر کنونى حاکم بر جهان به عمل آید. در قسمت اول این مقاله، نگارنده ابتدا به نفى دیدگاههایى مىپردازد که پنداشته، دین اسلام نقض کننده حقوق بشر است. سپس به سوء استفادههایى که جهان غرب از مقوله حقوق بشر نموده اشاره مىکند. وى معتقد است که، از بارزترین چهرههاى اسلام، منادى بودن آن در زمینه حقوق بشر است و دین اسلام فراتر از اعلامیههاى حقوق بشر، میثاقها و اسناد بینالمللى درباره حقوق بشر مىاندیشد و براى آن طرح و برنامه جامعى دارد. از منظر نویسنده حقوق معنوى در دیدگاههاى حقوق بشرِ دنیاى امروز، مسکوت گذاشته شده و این درست همان چیزى است که در دین اسلام بسیار به آن اهمیت داده شده و خیلى مهمتر از حقوق مادى روى آن پافشارى گردیده است.
پس از بیان مناسبات بین دین اسلام و حقوق بشر که در بخش اول آمده در بخش دوم این نوشتار، به بررسى چالشهاى جدى در امر حقوق بشر در جهان کنونى ارائه و راهکارهایى براى اصلاح وضع موجود یادآور شده است.
نگارنده ضمن بیان لزوم تجدید نظر در اصول و قوانین مندرج در اعلامیه حقوق بشر معتقد است که، حقوق بشر براى خود تفسیرى دارد و هیچ کس نمىتواند قوانین مندرج در آنرا، طورى تفسیر نماید که، در همه حالتها و شرایط بگوید حق همین است و جز این نیست! هر کشورى مىتواند اصولى از قوانین حقوق بشر را بپذیرد و در تفسیر آن، فرهنگ، مردم و آئین مملکت خویش را، با آن منطبق سازد. به عنوان مثال در قوانین جمهورى اسلامى ایران هر اصل و قاعدهاى که مخالف صریح شرع اسلام باشد از حیث اعتبار ساقط است، اگر چه در اصول بین المللى نیز پذیرفته شده باشد.
در بخش سوم و پایانى این نوشتار، به مقوله آزادى به ویژه آزادى اندیشه و عقیده در منشور حقوقى اسلام و بینالملل نکاتى آمده است. نگارنده با توجه به فطرى بودن گرایش انسانها به مقوله دین، به تفاسیر غلط در باب آزادى عقیده از منظر غرب اشاره نموده و مبانى بحث ارتداد و رابطه آن با آزادى عقیده را بیان مىنماید. وى معتقد است که، یکى از انتقادهایى که بر اعلامیه حقوق بشر وارد است، این که بخشى از مسائل حقوق بشر که در اعلامیه جهانى نیز آمده، اصلاً حق نیست بلکه از امور تکوینى و فطرى است و مسئله آزادى عقیده از این قبیل مىباشد، زیرا آزادى عقیده به معناى نفى جبر و اثبات اختیار براى انسانها است و این همان چیزى است که دین اسلام و آزاداندیشى آنرا قبول دارد.
نگارنده ضمن نقد اصول انسانشناسى غرب، معتقد است که، جهان غرب بر اساس تفکر اومانیستى و لیبرالیستى، در مورد حریم حقوقى خصوصى خیلى گسترده فکر مىکند. درحالىکه بسیارى از این مسائل، وقتى از وجود انسان بیرون آمد و در جامعه اثرگذاشت،
دیگر امر خصوصى محسوب نمىشود. وى با دفاع از مواضع دین اسلام درباره جهان معتقد است که، مبناى دین اسلام در اینباره تهاجمى نیست بلکه دفاعى است و تمامى آیات قرآنى درباره لزوم مقابله با کفار همان جهاد دفاعى است و جنبه جلوگیرى از تهاجم نظامى و فرهنگى آنان است.