امام خمینی و روشن فکران ایرانی
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
همشهرى، ش 3881، 1/10/84
یکى از ویژگىهاى مهم انقلاب اسلامى و رهبرى آن، استقلال آن از رهنمودهاى نظرى روشنفکران، اعم از مارکسیستها، ناسیونالیستها و نواندیشان دینى است. این استقلال به دنبال خود، رشتهاى از کنشهاى سیاسى میان اسلام و پارهاى روشنفکران ایرانى را پدید آورد، که از بسیارى جهات جاى تحلیل و بررسى دارد.
انقلاب اسلامى نظر به گستردگى وقوع خود و امواج ارزشى و اعتقادى پر قدرتى که پدید آورده بود، عملاً بخشى از روشنفکران را به حاشیه راند. ضمن آنکه، ابزارهاى اصلى حضور و فعالیت آنان در سطح جامعه نیز، از آنان سلب شده بود.
رابطه و مواجهت امام با برخى روشنفکران ایرانى ابعاد مختلفى داشت؛ در هیچ یک از مراحل مبارزه سیاسى امام، در اقوال مکتوب ایشان، نشانهاى از تقدم یک نظریه اجتماعى کلان یا آرمان فلسفى بر عمل سیاسى به چشم نمىآید. فقط در بحث «تکلیف» است که مىتوان از گونهاى تقدم نظرى در نزد امام سخن گفت.
نویسنده محترم معتقد است، روشنفکران به خصوص روشنفکران سنت انقلاب فرانسه که مورد برخى تحلیلها روشنفکران ایرانى نیز بهطور تاریخى در همان فضا قرار دارند، به ابزارهاى مفهومى و تحلیلى خود، وابستگى کمابیش شوقآمیزى دارند. همه آنان به مدد نظریه و با تقدم آن به تحولات پیرامون خود مىنگرند. روشنفکر در معناى عام و رایج خود، ملیتى اغلب فرانسوى دارد و یا حداقل، فرهنگى آنگونه دارد. این روشنفکر کسى است که داشتههاى فکرى یا خصایل خود را کم یا زیاد خرج اهداف گزینشى شده «سیاسى»اش مىکند. روشنفکر ایرانى درحالىکه باور داشتهاى خود را جهانى مىانگارد در همان حال مىخواهد در حوزه سیاست ایران، آنها را انضمامى سازد؛ او از گذشته کشور و فرهنگ ملى خود و امکانات آن، به نفع گونههایى نگاه دکترینى به آینده که معلول جهانىگرایى نظرى است، بیشتر فاصله مىگیرد. نقیصه مهم دیگر این روشنفکران که همواره حضرت امام را نگران مىکرد رهیافت اخلاقى آنان و عدم تقیدات اخلاقى و باور آنان به آزادگذارىهاى اخلاقى است. از همین روى امکان تفاهم میان امام و پارهاى روشنفکران ایران وجود نداشت. مخصوصا اینکه برخلاف این روشنفکران، امام بر تقدم عمل بر نظریه معتقد است. به نظر نویسنده جبهه پراهمیت دیگر تعارض، تلقى امام است از اینکه، روشنفکران سیاستپرداز، وحدت اساسى ملت ایرانى را برهم مىزنند. تلقى امام از وحدت، وحدتى دینى بود که به هر حال به تحقق رسیده و به واقعیت پیوسته بود، اما روشنفکران اغلب به وحدتى مدرن یعنى متکثر مىاندیشیدند. یک جبهه دیگر تعارض، ناسیونالیسم برخى از روشنفکران ایرانى است. ملیت ایرانى، موضوع عدم واقعگرایى برخى روشنفکران ایران بود. ملیتگرایى این روشنفکران، چندان امام را نگران نمىساخت. نارضایتى امام از روشنفکران هنگامى آشکار شده و شدت مىگیرد که آنها بر اساس باورهاى خود به طرح مخالفتهایى با انقلاب، جمهورى اسلامى و حتى اسلام مىپردازند. حکم ارتداد جبهه ملى تبلور همین نگرانى بود. دفاعیات پرشور از باستانگرایى ایرانى به ضرر اسلام موضوعى بود که آزردگى امام را موجب مىشود.
ایشان در بخش دیگرى مىگوید: تأثیرپذیرى از مکاتب مادى و مارکسیستى که تأکید خود را بر تفاسیر تجربى و مکانیکى از حقایق جهان و حتى دین مىگذارند، موضوع انتقاد امام از روشنفکرانى است که تحت عنوان نواندیشان دینى شناخته مىشوند.
در کلىترین تحلیل امام از روشنفکران مىخواست که انقلاب اسلامى را درک کنند و از خیزش انقلاب مردمى به گونهاى که خاص توانایىهاى خود آنهاست، دفاع کنند؛ به محرومین جهانى یعنى عینىترین واقعیت جهان بیندیشند و مبارزه با آمریکا را توجیه سازند. لذا درخواست امام از روشنفکران عمیقا واقعى بود. امام مفهوم روشنفکر را در معناى کمابیش مدرن آن یعنى کسانى که از طریق فعالیتهاى فکرى از اقشار دیگر متمایز مىشوند، بهکار مىبرد؛ اما برخى از روشنفکران ملىگرا به جاى مردم، به تصورى از مردم دلبسته بودند، و انقلاب اسلامى را انقلاب نامیدند.
پایان تاریخ
مهدى ذوالفقارى
ویژه نامه مهدویت (ضمیمه رسالت)، دى 84
یکى از ویژگىهاى مهم انقلاب اسلامى و رهبرى آن، استقلال آن از رهنمودهاى نظرى روشنفکران، اعم از مارکسیستها، ناسیونالیستها و نواندیشان دینى است. این استقلال به دنبال خود، رشتهاى از کنشهاى سیاسى میان اسلام و پارهاى روشنفکران ایرانى را پدید آورد، که از بسیارى جهات جاى تحلیل و بررسى دارد.
انقلاب اسلامى نظر به گستردگى وقوع خود و امواج ارزشى و اعتقادى پر قدرتى که پدید آورده بود، عملاً بخشى از روشنفکران را به حاشیه راند. ضمن آنکه، ابزارهاى اصلى حضور و فعالیت آنان در سطح جامعه نیز، از آنان سلب شده بود.
رابطه و مواجهت امام با برخى روشنفکران ایرانى ابعاد مختلفى داشت؛ در هیچ یک از مراحل مبارزه سیاسى امام، در اقوال مکتوب ایشان، نشانهاى از تقدم یک نظریه اجتماعى کلان یا آرمان فلسفى بر عمل سیاسى به چشم نمىآید. فقط در بحث «تکلیف» است که مىتوان از گونهاى تقدم نظرى در نزد امام سخن گفت.
نویسنده محترم معتقد است، روشنفکران به خصوص روشنفکران سنت انقلاب فرانسه که مورد برخى تحلیلها روشنفکران ایرانى نیز بهطور تاریخى در همان فضا قرار دارند، به ابزارهاى مفهومى و تحلیلى خود، وابستگى کمابیش شوقآمیزى دارند. همه آنان به مدد نظریه و با تقدم آن به تحولات پیرامون خود مىنگرند. روشنفکر در معناى عام و رایج خود، ملیتى اغلب فرانسوى دارد و یا حداقل، فرهنگى آنگونه دارد. این روشنفکر کسى است که داشتههاى فکرى یا خصایل خود را کم یا زیاد خرج اهداف گزینشى شده «سیاسى»اش مىکند. روشنفکر ایرانى درحالىکه باور داشتهاى خود را جهانى مىانگارد در همان حال مىخواهد در حوزه سیاست ایران، آنها را انضمامى سازد؛ او از گذشته کشور و فرهنگ ملى خود و امکانات آن، به نفع گونههایى نگاه دکترینى به آینده که معلول جهانىگرایى نظرى است، بیشتر فاصله مىگیرد. نقیصه مهم دیگر این روشنفکران که همواره حضرت امام را نگران مىکرد رهیافت اخلاقى آنان و عدم تقیدات اخلاقى و باور آنان به آزادگذارىهاى اخلاقى است. از همین روى امکان تفاهم میان امام و پارهاى روشنفکران ایران وجود نداشت. مخصوصا اینکه برخلاف این روشنفکران، امام بر تقدم عمل بر نظریه معتقد است. به نظر نویسنده جبهه پراهمیت دیگر تعارض، تلقى امام است از اینکه، روشنفکران سیاستپرداز، وحدت اساسى ملت ایرانى را برهم مىزنند. تلقى امام از وحدت، وحدتى دینى بود که به هر حال به تحقق رسیده و به واقعیت پیوسته بود، اما روشنفکران اغلب به وحدتى مدرن یعنى متکثر مىاندیشیدند. یک جبهه دیگر تعارض، ناسیونالیسم برخى از روشنفکران ایرانى است. ملیت ایرانى، موضوع عدم واقعگرایى برخى روشنفکران ایران بود. ملیتگرایى این روشنفکران، چندان امام را نگران نمىساخت. نارضایتى امام از روشنفکران هنگامى آشکار شده و شدت مىگیرد که آنها بر اساس باورهاى خود به طرح مخالفتهایى با انقلاب، جمهورى اسلامى و حتى اسلام مىپردازند. حکم ارتداد جبهه ملى تبلور همین نگرانى بود. دفاعیات پرشور از باستانگرایى ایرانى به ضرر اسلام موضوعى بود که آزردگى امام را موجب مىشود.
ایشان در بخش دیگرى مىگوید: تأثیرپذیرى از مکاتب مادى و مارکسیستى که تأکید خود را بر تفاسیر تجربى و مکانیکى از حقایق جهان و حتى دین مىگذارند، موضوع انتقاد امام از روشنفکرانى است که تحت عنوان نواندیشان دینى شناخته مىشوند.
در کلىترین تحلیل امام از روشنفکران مىخواست که انقلاب اسلامى را درک کنند و از خیزش انقلاب مردمى به گونهاى که خاص توانایىهاى خود آنهاست، دفاع کنند؛ به محرومین جهانى یعنى عینىترین واقعیت جهان بیندیشند و مبارزه با آمریکا را توجیه سازند. لذا درخواست امام از روشنفکران عمیقا واقعى بود. امام مفهوم روشنفکر را در معناى کمابیش مدرن آن یعنى کسانى که از طریق فعالیتهاى فکرى از اقشار دیگر متمایز مىشوند، بهکار مىبرد؛ اما برخى از روشنفکران ملىگرا به جاى مردم، به تصورى از مردم دلبسته بودند، و انقلاب اسلامى را انقلاب نامیدند.
پایان تاریخ
مهدى ذوالفقارى
ویژه نامه مهدویت (ضمیمه رسالت)، دى 84