مذهب و جهانی شدن
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
سیاست روز، ش 1337، 10/10/84
نویسنده سعى دارد در این نوشتار، چگونگى تعامل مذهب و جهانىشدن را از دیدگاههاى مختلفى بررسى و ابعاد آنرا مشخص سازد. همچنین در بخش دوم نوشتار، تأثیر آنچه او پروتستان منع شده مىنامد را، بر دولت و سیاست خارجى آمریکا تبیین مىکند. همه انقلابها سنتهاى مردمان را درهم مىشکنند و ازاینرو احساس امنیت و هویت آنان را تهدید مىکنند. جهانىشدن هم از همین سنخ است. خاستگاه ادیانى همچون اسلام و مسیحیت و بودا را، مىتوان پاسخ به ناامنىهاى عمیق دانست. حال پرسش این است که آیا روزگار ما به این انقلاب جهانىشدن و ناامنىهاى حاصل از آن پاسخ مذهبى یا غیرمذهبى مىدهد؟ سه دیدگاه راجع به نقش مذهب و فرآیند جهانىشدن عبارتند از:
1. دیدگاه مدرنیتى؛ 2. پسا مدرنیتى؛ 3. پیشامدرنیتى.
از این میان موضع اول بین روشنفکران رایجتر است، که به زبان ساده بیان مىدارد، جماعات مذهبى ـ این فسیلهاى اجتماعى ـ را سرانجام موج دنیاگرایى که اینک با تأثیرپذیرى از فرآیند جهانىشدن به سرعت اوج مىگیرد فرو خواهد نشاند و آنها را به تغییر یا بازگشت از مرام خود واخواهد داشت. این دیدگاه تجدید حیات مذهبى را در اسلام و هندوگرایى پاسخ به شکست خود آنان مىداند نه واکنش محض بنیادگراییان منطقستیز به روشنگرى و مثال آن در روزگار ما انقلاب اسلامى ایران و هندوگرایى نوخاسته در ضد است. اما در این دیدگاه واکنش مذهبى این کشورها مسئلهاى کم اهمیت پنداشته مىشود. در مرتبه پیچیدهترى از این دیدگاه مذهب وسیلهاى است که گاه در جهت اصلاح انحرافات روشنگرى به کار مىآید. بنابراین مقاومت در برابر کمونیسم به عنوان انحراف از روشنگرى و تخصیص سهمى از این مقاومت به جماعتهاى مذهبى تعجبى ندارد و آنها پس از آنکه نقش موقتى خود را انجام دادند باید شرّ خود را کم کنند و این جنبشها، خاستار احیاى مذهب مانند چین و ایرانِ زمان شاه، هرگز مورد تمجید تجددگرایان نبودند.
موضوع دوم پسامدرنیتى، مذاهب سنّتى پیش از دوران مدرن، همچنین ارزشهاى خردگرایى مورد نظر مدرنیسم از جمله لیبرالیسم را مردود مىداند. هسته ارزشهاى پسامدرنیتى، فردگرایى ابزارگرا و بىپرواست. در این دیدگاه فرآیند جهانىشدن سرانجام به فرسودن همه ساختارهاى سنتى و ملى مىگراید و پیروزى فردگرایى ابزارگرا در آن حتمىالوقوع است.
موضوع سوم پیشامدرنیتى بیان مىدارد که، هنگامى که ناکارآمدى ایدئولوژىهاى دنیانگر در دهههاى 70 و 80 آشکار شد جنبشهاى مخالف کارآمدى از بیان معتقدان دینى سربرآورد. بدین معنا حتى اگر روند جهانىشدن، دنیاگرایى بیشترى را به ارمغان بیاورد در کوتاهمدت جهانبینى همگانى و فراگیرى را به همراه نخواهد داشت.
آمریکا که اینک یگانه ابرقدرت و نیروى اقتصادى داراى فنّ برتر نام گرفته است با وارد آوردن فشارهاى منظم در راه از میان برداشتن همه موانع ملى که در برابر گردش آزاد سرمایه و کالا و خدمات وجود دارد چنین منظورى را دنبال کرده است. خاستگاه اصلى ایستادگى در برابر روند جهانىشدن آمریکایى چندین دین بزرگ بودهاند از جمله اسلام و نهضتهاى کلیساى ارتدکس شرق، کنفوسیوس و هندو که به درستى دریافتهاند که روند جهانىشدن آمریکایى پیوند نزدیکى با جریان دنیاگرایى و دینستیزى دارد.
پروتستانیزمى که نقش جهانى آمریکاى امروز را شکل داده است. دیگر نه آیین پروتستان اصلاحى است بلکه، چهره منع شدهاى از آن است. این آیین در مبناى اعتقادىاش با تمام مراتب روحانیت سر ستیز دارد. اصلاح دین پروتستان، آنچه که در اوایل سده 20 کیش آمریکایى نام گرفت، از بطن خویش به وجود آورد. اعتقاد به بازار آزاد و فرصتهاى یکسان براى افراد، انتخاب آزادانه و دموکراسى لیبرال و حاکمیت قانون ارکان اساسى این کیش دنیانگرانه را تشکیل مىدهد. در دهه 1970 نخبگانى سیاسى و روشنفکران آمریکایى هدف اساسى سیاست خارجى آمریکا را، حقوق بشر جهانى بیان کردند و به ترویج آن پرداختند. در این ایدئولوژى به حقوق بشر به صورت حقوق افراد نگریسته مىشود از هر گونه مرتبهبندى یا جماعت. همانگونه که هانتینگتون مطرح کرده است، این برنامه فردگرایانه ایالات متحده آمریکا باعث مقاومت جوامع سنتى مىشود، که از آن به برخورد تمدنها یاد کرده است. بیشترین میزان مقاومت از سوى کشورهاى اسلامى و کنفوسیوسى دیده مىشود. نهضت اصلاح دینى پروتستان جنبش بسیار مهمى در پیدایش دوران مدرن بود و همینک جنبش مهمى در ایجاد دوران پسامدرنیتى است. این جنبش در زمان خود دولتهاى ملى از قبیل هلند و انگلیس را به وجود آورد. ایالات متحده بیش از سایر ملتها از این نهضت تأثیر پذیرفت اما این آیین به دلیل کیش جهانى و فردگرایانهاش خواهان پایان عمر همه دولتهاى ملىگرا از جمله آمریکا است. و در پى آن است تا رضایت خاطر فرد را جایگزین وفادارى در قبال منافع ملى آمریکا سازد. و بدین ترتیب به نوبه خود فروریزى ارکان دولت آمریکا را آغاز کرده است.
نویسنده سعى دارد در این نوشتار، چگونگى تعامل مذهب و جهانىشدن را از دیدگاههاى مختلفى بررسى و ابعاد آنرا مشخص سازد. همچنین در بخش دوم نوشتار، تأثیر آنچه او پروتستان منع شده مىنامد را، بر دولت و سیاست خارجى آمریکا تبیین مىکند. همه انقلابها سنتهاى مردمان را درهم مىشکنند و ازاینرو احساس امنیت و هویت آنان را تهدید مىکنند. جهانىشدن هم از همین سنخ است. خاستگاه ادیانى همچون اسلام و مسیحیت و بودا را، مىتوان پاسخ به ناامنىهاى عمیق دانست. حال پرسش این است که آیا روزگار ما به این انقلاب جهانىشدن و ناامنىهاى حاصل از آن پاسخ مذهبى یا غیرمذهبى مىدهد؟ سه دیدگاه راجع به نقش مذهب و فرآیند جهانىشدن عبارتند از:
1. دیدگاه مدرنیتى؛ 2. پسا مدرنیتى؛ 3. پیشامدرنیتى.
از این میان موضع اول بین روشنفکران رایجتر است، که به زبان ساده بیان مىدارد، جماعات مذهبى ـ این فسیلهاى اجتماعى ـ را سرانجام موج دنیاگرایى که اینک با تأثیرپذیرى از فرآیند جهانىشدن به سرعت اوج مىگیرد فرو خواهد نشاند و آنها را به تغییر یا بازگشت از مرام خود واخواهد داشت. این دیدگاه تجدید حیات مذهبى را در اسلام و هندوگرایى پاسخ به شکست خود آنان مىداند نه واکنش محض بنیادگراییان منطقستیز به روشنگرى و مثال آن در روزگار ما انقلاب اسلامى ایران و هندوگرایى نوخاسته در ضد است. اما در این دیدگاه واکنش مذهبى این کشورها مسئلهاى کم اهمیت پنداشته مىشود. در مرتبه پیچیدهترى از این دیدگاه مذهب وسیلهاى است که گاه در جهت اصلاح انحرافات روشنگرى به کار مىآید. بنابراین مقاومت در برابر کمونیسم به عنوان انحراف از روشنگرى و تخصیص سهمى از این مقاومت به جماعتهاى مذهبى تعجبى ندارد و آنها پس از آنکه نقش موقتى خود را انجام دادند باید شرّ خود را کم کنند و این جنبشها، خاستار احیاى مذهب مانند چین و ایرانِ زمان شاه، هرگز مورد تمجید تجددگرایان نبودند.
موضوع دوم پسامدرنیتى، مذاهب سنّتى پیش از دوران مدرن، همچنین ارزشهاى خردگرایى مورد نظر مدرنیسم از جمله لیبرالیسم را مردود مىداند. هسته ارزشهاى پسامدرنیتى، فردگرایى ابزارگرا و بىپرواست. در این دیدگاه فرآیند جهانىشدن سرانجام به فرسودن همه ساختارهاى سنتى و ملى مىگراید و پیروزى فردگرایى ابزارگرا در آن حتمىالوقوع است.
موضوع سوم پیشامدرنیتى بیان مىدارد که، هنگامى که ناکارآمدى ایدئولوژىهاى دنیانگر در دهههاى 70 و 80 آشکار شد جنبشهاى مخالف کارآمدى از بیان معتقدان دینى سربرآورد. بدین معنا حتى اگر روند جهانىشدن، دنیاگرایى بیشترى را به ارمغان بیاورد در کوتاهمدت جهانبینى همگانى و فراگیرى را به همراه نخواهد داشت.
آمریکا که اینک یگانه ابرقدرت و نیروى اقتصادى داراى فنّ برتر نام گرفته است با وارد آوردن فشارهاى منظم در راه از میان برداشتن همه موانع ملى که در برابر گردش آزاد سرمایه و کالا و خدمات وجود دارد چنین منظورى را دنبال کرده است. خاستگاه اصلى ایستادگى در برابر روند جهانىشدن آمریکایى چندین دین بزرگ بودهاند از جمله اسلام و نهضتهاى کلیساى ارتدکس شرق، کنفوسیوس و هندو که به درستى دریافتهاند که روند جهانىشدن آمریکایى پیوند نزدیکى با جریان دنیاگرایى و دینستیزى دارد.
پروتستانیزمى که نقش جهانى آمریکاى امروز را شکل داده است. دیگر نه آیین پروتستان اصلاحى است بلکه، چهره منع شدهاى از آن است. این آیین در مبناى اعتقادىاش با تمام مراتب روحانیت سر ستیز دارد. اصلاح دین پروتستان، آنچه که در اوایل سده 20 کیش آمریکایى نام گرفت، از بطن خویش به وجود آورد. اعتقاد به بازار آزاد و فرصتهاى یکسان براى افراد، انتخاب آزادانه و دموکراسى لیبرال و حاکمیت قانون ارکان اساسى این کیش دنیانگرانه را تشکیل مىدهد. در دهه 1970 نخبگانى سیاسى و روشنفکران آمریکایى هدف اساسى سیاست خارجى آمریکا را، حقوق بشر جهانى بیان کردند و به ترویج آن پرداختند. در این ایدئولوژى به حقوق بشر به صورت حقوق افراد نگریسته مىشود از هر گونه مرتبهبندى یا جماعت. همانگونه که هانتینگتون مطرح کرده است، این برنامه فردگرایانه ایالات متحده آمریکا باعث مقاومت جوامع سنتى مىشود، که از آن به برخورد تمدنها یاد کرده است. بیشترین میزان مقاومت از سوى کشورهاى اسلامى و کنفوسیوسى دیده مىشود. نهضت اصلاح دینى پروتستان جنبش بسیار مهمى در پیدایش دوران مدرن بود و همینک جنبش مهمى در ایجاد دوران پسامدرنیتى است. این جنبش در زمان خود دولتهاى ملى از قبیل هلند و انگلیس را به وجود آورد. ایالات متحده بیش از سایر ملتها از این نهضت تأثیر پذیرفت اما این آیین به دلیل کیش جهانى و فردگرایانهاش خواهان پایان عمر همه دولتهاى ملىگرا از جمله آمریکا است. و در پى آن است تا رضایت خاطر فرد را جایگزین وفادارى در قبال منافع ملى آمریکا سازد. و بدین ترتیب به نوبه خود فروریزى ارکان دولت آمریکا را آغاز کرده است.