مواجهه اجتهادی با دین و اجتهاد دینی توسعه علمی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پیام حوزه، سال یازدهم، ش 41و42، 84
مفهوم توسعه علمی از چند جهت مبهم است:
1. این ترکیب: اصطلاحی تعریف شده و واحد و واضح نیست.
2. توسعه و علم به معانی مختلف بهکار میروند و بسته به معنای هر کدام، ترکیب معنا پیدا میکند.
3. نوع ترکیب مبهم است که وصفی است یا اضافی.
علم به دو معنا بهکار میرود:
الف) هر نوع آگاهی و تصور (Knowledge)، که علم تجربی یکی از موارد آن است.
ب) مفهومی که در مورد علوم تجربی بهکار میرود (Science) و خصلت آن تجربهمداری و کارکردگرایی است.
در متون دینی ما، علوم تجربی به معنای عام، مورد توجه دین بوده است؛ ولی محدود به علوم طبیعی و تجربی نبوده است، در نگاه دینی، بخش وسیعی از علم به حوزهای مربوط میشود که، متعلق و محور آن نفس انسانی است و در آن شئون فطرت بشر، موضوع مطالعه است.
آیات و روایات فراوانی ما را، به مطالعه طبیعت تشویق میکند و از طرفی، تقسیم کلان علم، به علام الابدان و علم الادیان نشان میدهد که، اهتمام اسلام به علوم تجربی، با عنوان علم الابدان، عنایتی خاص و قابل توجه است.
به علاوه، نافع بودن و غیر نافع بودن یک علم در متون دینی ما، تا جایی اهمیت دارد که، در برخی ادعیه، از خدا میخواهیم علم نافع به ما عطا کند و ما را دچار علم بینفع و بیهوده نکند و حتی از لحاظ فقهی، از بعضی دانشهای مضر نهی شده و حرام یا مکروه به شمار میآیند حتی علم خنثی جایی در دین ما ندارد.
عنصر دیگری که در فرهنگ ما لحاظ شده، کمالی بودن حرکت علم است. در مفهوم تکامل علمی، روبه رشد بودن و قرار گرفتن در مسیر طولی وجود دارد. در این صورت، معنای توسعه علمی عبارت است از، بسط طولی آگاهیها و گواهیهای نافع (به معنای واقعنما بودن از یک حیث و کارآمد بودن از حیث دیگر)؛ در نتیجه کمال نفس و رفاه بدن، با قید پیشروندگی طولی، توسعه علمی علم میشود و یا به تعبیر بهتر، تکامل علمی.
علم دینی، مفهومی است که چند شکل مطرح میشود، در زمینه ملاک دینی شدن علم، فرضهای مختلفی وجود دارد این دیدگاهها عبارتند از:
1. رأسا گزارههای علمی را، از متون دینی استخراج کنیم، این مسئله برای بشر کنونی ممکن نیست، هر چند احتمال دارد که، با پیشرفت علمی بشر، روزی بتوان این مفاهیم را استنباط کرد؛ حتی اگر بگوییم که این امر از معصوم برمیآید؛ دستکم پارهای از گزارههای علمی را میتوان از متون دینی اصطیاد کرد.
2. مبانی متافیزیکی علم از دین اخذ گردد؛ در نتیجه حاصل تلاش علمی که برآیند آن مبانی خواهد بود، علم دینی است. مثلاً اگر در نگاه به طبیعت، آن را دارای روح بدانیم و نظامی اخلاقی را حاکم بر آن بشمریم و مجموعه طبیعت را امانت الاهی دانسته و در مواجهه با آن امانتدارانه رفتار کنیم بر اساس این مبانی و مبادی کار علمی انجام پذیرد، حاصل آن علم دینی نامیده میشود.
3. روششناسی را از دین اخذ کرده و با بهکار بستن آن روش، گزارههای علمی را کشف کنیم، در این صورت حاصل این تلاش چون با روش پیشنهادی دین صورت گرفته، دینی است.
4. در مقام غایت یا کارکرد علم، ملتزم به کارکرد و غایتی باشیم که مرضی و مناسب با دین باشد.
5 . عواملی که میتوانند در تکون باورهای علمی دخیل افتند، دینی باشند و علم تحت تأثیر آنها پدید آید به عبارت دیگر، علم در بستر فرهنگ و جامعه دینی پدید آمده باشد.
بسته به اینکه کدام یک از این معانی تحقق یافتنی است، علم دینی معنا میشود.
بدون اینکه قائل به اطلاق یا شمول و تمامیت این ادعا باشیم، تصور میکنیم، هر پنج فرض به صورت نسبی میتواند وجه صحیح داشته باشد و باید بررسی شود که کدامیک بیشترین تأثیر را، در شکلگیری یک علم میتواند داشته باشد و دین از طریق کدامیک از آنها، بیشترین تأثیر را در علم میتواند بگذارد، که این محل بحث است.
علم دینی، محض و کامل آن است، که شامل و واجد هر پنج شاخص باشد و به هر میزان که، از شاخصها و حدود تحصیل این شاخصها کاسته شود فاصله آن علم با دین بیشتر میشود؛ بنابراین علم دینی، تعبیری نسبی است و طیف وسیعی را تشکیل میدهد، که یک سوی آن، علم دینی محض و سوی دیگرش، حداقل تأثیرگذاری و نقش دین در پیدایش یک علم است. بشر نسبت به دین سه نوع رابطه دارد: 1. مقام دریافت و اخذ دین؛ 2. مقام درک و فهم دین؛ 3. مقام عمل و التزام به دین. هر سه رابطه انسان با دین میتواند، منظور و متکامل و در نتیجه ذومراتب باشد. خداوند دین را به اولین انسان و اولین نبی که حضرت آدم علیهالسلام است در حدی که، برای بشر آن روز مفید بود، القا فرمود و سپس انبیاء بعدی یکایک آمدند و به تدریج از خزائن الاهی به اندازه استعداد بشر ابلاغ کردند و حتی تنزیل آموزههای اسلامی هم به تدریج به تناسب شرایط و استعدادها فرود آمد، این القاء و الهام که صورت تدریجی داشت، در شریعت خاتم، به کمال و تمام رسید و گزارههای دینی در دست بشر رفته رفته عمیقتر و وسیعتر و متعالیتر میشد.
فهم انسان هم ذومراتب است، به این صورت که، هر کسی به حسب صلاحیتهای آفاقی و انفسی و نیز درونی و بیرونی که احراز میکند، میتواند دین را بفهمد و فردی که از نفس کاملتری برخوردار باشد، طبعا برای درک دین، مستعدتر است؛ ازاینرو بین آحاد و نسلها در مقام درک دین، نیز تفاوت پدید میآید.
باید توجه داشت فهمهای متفاوت و ذومراتب به معنای تعارض آنها نیست تا دین قرائتپذیر باشد و وجوه تفسیری متعارض و غیرقابل جمع پیدا کند، کسانی که دین را، قرائتپذیر میدانند، خود دین و متون آنرا، چند پهلو به شمار میآورند، که فهمهای متفاوت از آن، قابل جمع با هم نیست و در عرض هم میباشد. برای پویایی در فهم دین در جامعه اولاً، باید با دین، اجتهادی برخورد نمود؛ ثانیا، با فن اجتهاد نیز، باید اجتهادی برخورد کرد. یعنی درباره خود اجتهاد هم، باید مطالعه و اجتهاد کرد و به استنباط جدید رسید و این روششناسی، فهم دین را، مستمرا تعمیق میبخشد، بیآنکه از باطن و واقع و امور ثابت دین عدول کرده باشیم. برخورد اجتهادی با دین، موجب روزآمد و کارآمد شدن دین خواهد شد.
در مقام رابطه عملی انسان با دین هم، انسانها میتوانند متفاوت باشند، یعنی در مقام عمل ممکن است یک فرد آنقدر به اصل و عمق و باطن دین ملتزم باشد که، به عین دین تبدیل شود، مثل پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم که تفاوتی نمیکند قرآن را باز کنید و دین را بخواهید یا نمادهای وجودی آن حضرت را ببینید و دین را بشناسید و در طرف دیگر این التزام به دین به تدریج مدارج نازلتر را در بر میگیرد تا به دینداران عادی برسد.
نگاهی به تفسیر اسلامی تاریخ
صائب عبدالحمید/ حسن حسینزاده شانهچی
آیینه پژوهش، ش 93، مرداد و شهریور 84
تفسیر اسلامی تاریخ از دیدگاههای گوناگون:
1. از دیدگاه امام علی علیهالسلام عناصر برپا دارنده دولتها عبارتند از: الف) همبستگی
مفهوم توسعه علمی از چند جهت مبهم است:
1. این ترکیب: اصطلاحی تعریف شده و واحد و واضح نیست.
2. توسعه و علم به معانی مختلف بهکار میروند و بسته به معنای هر کدام، ترکیب معنا پیدا میکند.
3. نوع ترکیب مبهم است که وصفی است یا اضافی.
علم به دو معنا بهکار میرود:
الف) هر نوع آگاهی و تصور (Knowledge)، که علم تجربی یکی از موارد آن است.
ب) مفهومی که در مورد علوم تجربی بهکار میرود (Science) و خصلت آن تجربهمداری و کارکردگرایی است.
در متون دینی ما، علوم تجربی به معنای عام، مورد توجه دین بوده است؛ ولی محدود به علوم طبیعی و تجربی نبوده است، در نگاه دینی، بخش وسیعی از علم به حوزهای مربوط میشود که، متعلق و محور آن نفس انسانی است و در آن شئون فطرت بشر، موضوع مطالعه است.
آیات و روایات فراوانی ما را، به مطالعه طبیعت تشویق میکند و از طرفی، تقسیم کلان علم، به علام الابدان و علم الادیان نشان میدهد که، اهتمام اسلام به علوم تجربی، با عنوان علم الابدان، عنایتی خاص و قابل توجه است.
به علاوه، نافع بودن و غیر نافع بودن یک علم در متون دینی ما، تا جایی اهمیت دارد که، در برخی ادعیه، از خدا میخواهیم علم نافع به ما عطا کند و ما را دچار علم بینفع و بیهوده نکند و حتی از لحاظ فقهی، از بعضی دانشهای مضر نهی شده و حرام یا مکروه به شمار میآیند حتی علم خنثی جایی در دین ما ندارد.
عنصر دیگری که در فرهنگ ما لحاظ شده، کمالی بودن حرکت علم است. در مفهوم تکامل علمی، روبه رشد بودن و قرار گرفتن در مسیر طولی وجود دارد. در این صورت، معنای توسعه علمی عبارت است از، بسط طولی آگاهیها و گواهیهای نافع (به معنای واقعنما بودن از یک حیث و کارآمد بودن از حیث دیگر)؛ در نتیجه کمال نفس و رفاه بدن، با قید پیشروندگی طولی، توسعه علمی علم میشود و یا به تعبیر بهتر، تکامل علمی.
علم دینی، مفهومی است که چند شکل مطرح میشود، در زمینه ملاک دینی شدن علم، فرضهای مختلفی وجود دارد این دیدگاهها عبارتند از:
1. رأسا گزارههای علمی را، از متون دینی استخراج کنیم، این مسئله برای بشر کنونی ممکن نیست، هر چند احتمال دارد که، با پیشرفت علمی بشر، روزی بتوان این مفاهیم را استنباط کرد؛ حتی اگر بگوییم که این امر از معصوم برمیآید؛ دستکم پارهای از گزارههای علمی را میتوان از متون دینی اصطیاد کرد.
2. مبانی متافیزیکی علم از دین اخذ گردد؛ در نتیجه حاصل تلاش علمی که برآیند آن مبانی خواهد بود، علم دینی است. مثلاً اگر در نگاه به طبیعت، آن را دارای روح بدانیم و نظامی اخلاقی را حاکم بر آن بشمریم و مجموعه طبیعت را امانت الاهی دانسته و در مواجهه با آن امانتدارانه رفتار کنیم بر اساس این مبانی و مبادی کار علمی انجام پذیرد، حاصل آن علم دینی نامیده میشود.
3. روششناسی را از دین اخذ کرده و با بهکار بستن آن روش، گزارههای علمی را کشف کنیم، در این صورت حاصل این تلاش چون با روش پیشنهادی دین صورت گرفته، دینی است.
4. در مقام غایت یا کارکرد علم، ملتزم به کارکرد و غایتی باشیم که مرضی و مناسب با دین باشد.
5 . عواملی که میتوانند در تکون باورهای علمی دخیل افتند، دینی باشند و علم تحت تأثیر آنها پدید آید به عبارت دیگر، علم در بستر فرهنگ و جامعه دینی پدید آمده باشد.
بسته به اینکه کدام یک از این معانی تحقق یافتنی است، علم دینی معنا میشود.
بدون اینکه قائل به اطلاق یا شمول و تمامیت این ادعا باشیم، تصور میکنیم، هر پنج فرض به صورت نسبی میتواند وجه صحیح داشته باشد و باید بررسی شود که کدامیک بیشترین تأثیر را، در شکلگیری یک علم میتواند داشته باشد و دین از طریق کدامیک از آنها، بیشترین تأثیر را در علم میتواند بگذارد، که این محل بحث است.
علم دینی، محض و کامل آن است، که شامل و واجد هر پنج شاخص باشد و به هر میزان که، از شاخصها و حدود تحصیل این شاخصها کاسته شود فاصله آن علم با دین بیشتر میشود؛ بنابراین علم دینی، تعبیری نسبی است و طیف وسیعی را تشکیل میدهد، که یک سوی آن، علم دینی محض و سوی دیگرش، حداقل تأثیرگذاری و نقش دین در پیدایش یک علم است. بشر نسبت به دین سه نوع رابطه دارد: 1. مقام دریافت و اخذ دین؛ 2. مقام درک و فهم دین؛ 3. مقام عمل و التزام به دین. هر سه رابطه انسان با دین میتواند، منظور و متکامل و در نتیجه ذومراتب باشد. خداوند دین را به اولین انسان و اولین نبی که حضرت آدم علیهالسلام است در حدی که، برای بشر آن روز مفید بود، القا فرمود و سپس انبیاء بعدی یکایک آمدند و به تدریج از خزائن الاهی به اندازه استعداد بشر ابلاغ کردند و حتی تنزیل آموزههای اسلامی هم به تدریج به تناسب شرایط و استعدادها فرود آمد، این القاء و الهام که صورت تدریجی داشت، در شریعت خاتم، به کمال و تمام رسید و گزارههای دینی در دست بشر رفته رفته عمیقتر و وسیعتر و متعالیتر میشد.
فهم انسان هم ذومراتب است، به این صورت که، هر کسی به حسب صلاحیتهای آفاقی و انفسی و نیز درونی و بیرونی که احراز میکند، میتواند دین را بفهمد و فردی که از نفس کاملتری برخوردار باشد، طبعا برای درک دین، مستعدتر است؛ ازاینرو بین آحاد و نسلها در مقام درک دین، نیز تفاوت پدید میآید.
باید توجه داشت فهمهای متفاوت و ذومراتب به معنای تعارض آنها نیست تا دین قرائتپذیر باشد و وجوه تفسیری متعارض و غیرقابل جمع پیدا کند، کسانی که دین را، قرائتپذیر میدانند، خود دین و متون آنرا، چند پهلو به شمار میآورند، که فهمهای متفاوت از آن، قابل جمع با هم نیست و در عرض هم میباشد. برای پویایی در فهم دین در جامعه اولاً، باید با دین، اجتهادی برخورد نمود؛ ثانیا، با فن اجتهاد نیز، باید اجتهادی برخورد کرد. یعنی درباره خود اجتهاد هم، باید مطالعه و اجتهاد کرد و به استنباط جدید رسید و این روششناسی، فهم دین را، مستمرا تعمیق میبخشد، بیآنکه از باطن و واقع و امور ثابت دین عدول کرده باشیم. برخورد اجتهادی با دین، موجب روزآمد و کارآمد شدن دین خواهد شد.
در مقام رابطه عملی انسان با دین هم، انسانها میتوانند متفاوت باشند، یعنی در مقام عمل ممکن است یک فرد آنقدر به اصل و عمق و باطن دین ملتزم باشد که، به عین دین تبدیل شود، مثل پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم که تفاوتی نمیکند قرآن را باز کنید و دین را بخواهید یا نمادهای وجودی آن حضرت را ببینید و دین را بشناسید و در طرف دیگر این التزام به دین به تدریج مدارج نازلتر را در بر میگیرد تا به دینداران عادی برسد.
نگاهی به تفسیر اسلامی تاریخ
صائب عبدالحمید/ حسن حسینزاده شانهچی
آیینه پژوهش، ش 93، مرداد و شهریور 84
تفسیر اسلامی تاریخ از دیدگاههای گوناگون:
1. از دیدگاه امام علی علیهالسلام عناصر برپا دارنده دولتها عبارتند از: الف) همبستگی