رویکردی انتقادی از منظر فلسفه اسلامی (عقل و جنسیت)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
کیهان، ش 18345، 9/7/84
فمینیسم در یک تقسیمبندى به دو بُعد عملى به شکل جریان اجتماعى و نظرى به شکل ایدئولوژى تقسیم مىشود که در عین تفاوت با یکدیگر در تعاملاند. فمینیسم به لحاظ تاریخى داراى دورههایى است که هر دوره ویژگى خاصى دارد که تأثیرگذارترین عامل آن مبانى معرفتشناختى و فلسفه آن است. نمونه آن موج سوم فمینیسم است که این موج تا زمانى که روحیه پوزیتویسم بر فرهنگ مدرن حاکم بود نمىتوانست ظاهر شود.
گفتوگوهایى که پیرامون «حلقه دین» در دهه سوم قرن بیستم به بعد شکل گرفت دیدگاه مزبور را درباره معرفت علمى مورد تردید قرار داد و براى فمینیستها این فرصت را پدید آورد تا از سهم عنصر جنسیت در معرفت علمى سخن بگویند.
در اینجا به دنبال بنیادهاى معرفتى و فلسفى جنسیت در حوزه اندیشه اسلامى هستیم که قبل از ورود به بحث دو تذکر لازم است. اول اینکه توجه ما به شالکه معرفتى و فلسفى در دنیاى اسلام است نه معرفتشناسان و فیلسوفان. و نکته دوم اینکه بحث ما بر اساس مشترکات بین مکاتب فلسفى است.
بنیادهاى فلسفى
دو بخش مادى و صورى براى موجودات در حال تغییر اثبات مىشود. صورت براى عروض تغییرات و ماده براى حمل استعداد قبول صورت جدید و وحدت متحرک در طول تغییر، که حضور این صورت جدید از طریق خواص و آثار آن قابل شناسایى است.
صورت گیاهى داراى وحدت و شخصیت جدیدى است که از طریق آثارى چون تغذیه و نمو و تولید مثل شناخته مىشود ومسئله نرینگى و مادینگى از همین مقطع شکل مىگیرد.
صورت حیوانى موجود نباتى نیز به نوبه خود ماده براى صورت حیوانى است. خصوصیت ویژه صورت حیوانى احساس و حرکت است.
صورت انسانى موجودى که داراى کمال حیوان است، در شرایط ویژهاى مىتواند صورت نوعیه دیگرى را بپذیرد و آن صورت انسانى است. خصوصیت ویژه صورت انسانى ادراک حقائق کلى و عقلى است که از آن به عنوان نطق یاد مىشود.
علت مادى پدید آمدن، صورتهاى جمادى، حیوانى، نباتى هستند که اینان و لوازمشان دخیل در حقیقت انسانى نیستند لذا ذکوریت و اناثیت از حقیقت انسان نیست بلکه از لوازم ماده نباتى اوست. با آنکه ذکوریت و اُنوثیت از لوازم بخش مادى وجود انسان است، حضور نفس در این بخش موجب مىشود تا مسئله جنسیت صورت انسانى و چهرهاى عقلانى پیدا کند.
بنیادهاى معرفتى
در نزد فلاسفه اسلامى عقل در صورت نوعیه انسان اخذ شده که داراى مراتبى است. برخى مجرد محض هستند که این نوع در تعریف انسان نیست، بلکه مأخوذ در نفس است. انسان موجودى است که به حب ذات، مجرد ولى در فصل و تدبیر نیازمند به ماده است. این معنا از عقل اولاً داراى دو بخش عملى و نظرى بوده که عقل نظرى به ادراک حقایق مىپردازد و عقل عملى به حوزه تدبیر، عزم و جزم دارد. ثانیا به حسب قوه و فعل نیز به چهار قسم تقسیم مىشود: 1. عقل بالقوه؛ 2. عقل بالملکه؛ 3. عقل بالفعل؛ 4. عقل مستفاد.
عقل بالقوه مرز بین انسان و حیوان است. عقل بالملکه عقلى است که قضایاى اول و بدیهى را ادراک مىکند. عقل بالفعل عقلى است که با استفاده از بدیهیات و معارفى که در بالملکه است به سوى معارف نظرى حرکت کرده و برخى از آنان را به فعلیت رسانده است. بر مبناى فلسفه اسلامى نفس انسانى یک حقیقت واحدى است که فراتر از افق جنس و جنسیت است. این نفس به هیچ یک از خصوصیاتى که در حوزه مکان و زمان قرار مىگیرد متصف نمىباشد.
بر مبناى فلسفه اسلامى زنان و مردان مىتوانند از ادراک واحد و یگانهاى برخوردار باشند. بر مبناى فلسفه اسلامى مسیرى را که فمینیسم معاصر با محور قرار دادن عنصر جنسیت طى مىکند بر اساس غفلت از هویت عقلانى آدمى است.
در فلسفه اسلامى عقل نظرى و عقل عملى فارغ از همه تعلقات مادى بوده و عنصر جنسیت در دریافتها و رفتار مربوط به آنها فرصت تأثیرگذارى ندارد.
از بیان فوق دانسته مىشود نگرش معرفتى فیلسوفان مسلمان به رابطه دو عنصر عقل و جنسیت، نگرشى انتقادى است. در نگاه مطلوب فلسفه اسلامى، زن و مرد براى سعادت خود به گونهاى یکسان به هدایت و استفاده از آن نیاز دارند. و روابط اجتماعى که در چارچوب فرهنگ انسانى شکل مىگیرند نیز باید زمینههاى فعلیت یافتن آن را براى همگان به گونهاى یکسان فراهم آورند.
جهانىشدن و حکومت جهانى حضرت مهدى(عج)
محمدرضا جواهرى
دوماهنامه پژوهش، ش 13، مرداد و شهریور 84
نگارنده در این مقاله ارتباط میان جهانىشدن و مهدویت را مورد کاوش قرار مىدهد. به اعتقاد وى ماهیت جهانىشدن بر اساس جهانبینىها و مکاتب مختلف، متفاوت بوده و در تعریف حقیقى جهانىسازى مىتوان از آن به کوششى براى ساختن جهان بر مبناى ارزشهاى اسلامى تعبیر نمود.
در احادیث رسیده از ائمه معصومین جهانى بودن انقلاب حضرت مهدى(عج) و گسترش اسلام در عصر ظهور آن حضرت پیشبینى شده که نمونههایى از این احادیث در این پژوهش بازگو مىشود.
فمینیسم در یک تقسیمبندى به دو بُعد عملى به شکل جریان اجتماعى و نظرى به شکل ایدئولوژى تقسیم مىشود که در عین تفاوت با یکدیگر در تعاملاند. فمینیسم به لحاظ تاریخى داراى دورههایى است که هر دوره ویژگى خاصى دارد که تأثیرگذارترین عامل آن مبانى معرفتشناختى و فلسفه آن است. نمونه آن موج سوم فمینیسم است که این موج تا زمانى که روحیه پوزیتویسم بر فرهنگ مدرن حاکم بود نمىتوانست ظاهر شود.
گفتوگوهایى که پیرامون «حلقه دین» در دهه سوم قرن بیستم به بعد شکل گرفت دیدگاه مزبور را درباره معرفت علمى مورد تردید قرار داد و براى فمینیستها این فرصت را پدید آورد تا از سهم عنصر جنسیت در معرفت علمى سخن بگویند.
در اینجا به دنبال بنیادهاى معرفتى و فلسفى جنسیت در حوزه اندیشه اسلامى هستیم که قبل از ورود به بحث دو تذکر لازم است. اول اینکه توجه ما به شالکه معرفتى و فلسفى در دنیاى اسلام است نه معرفتشناسان و فیلسوفان. و نکته دوم اینکه بحث ما بر اساس مشترکات بین مکاتب فلسفى است.
بنیادهاى فلسفى
دو بخش مادى و صورى براى موجودات در حال تغییر اثبات مىشود. صورت براى عروض تغییرات و ماده براى حمل استعداد قبول صورت جدید و وحدت متحرک در طول تغییر، که حضور این صورت جدید از طریق خواص و آثار آن قابل شناسایى است.
صورت گیاهى داراى وحدت و شخصیت جدیدى است که از طریق آثارى چون تغذیه و نمو و تولید مثل شناخته مىشود ومسئله نرینگى و مادینگى از همین مقطع شکل مىگیرد.
صورت حیوانى موجود نباتى نیز به نوبه خود ماده براى صورت حیوانى است. خصوصیت ویژه صورت حیوانى احساس و حرکت است.
صورت انسانى موجودى که داراى کمال حیوان است، در شرایط ویژهاى مىتواند صورت نوعیه دیگرى را بپذیرد و آن صورت انسانى است. خصوصیت ویژه صورت انسانى ادراک حقائق کلى و عقلى است که از آن به عنوان نطق یاد مىشود.
علت مادى پدید آمدن، صورتهاى جمادى، حیوانى، نباتى هستند که اینان و لوازمشان دخیل در حقیقت انسانى نیستند لذا ذکوریت و اناثیت از حقیقت انسان نیست بلکه از لوازم ماده نباتى اوست. با آنکه ذکوریت و اُنوثیت از لوازم بخش مادى وجود انسان است، حضور نفس در این بخش موجب مىشود تا مسئله جنسیت صورت انسانى و چهرهاى عقلانى پیدا کند.
بنیادهاى معرفتى
در نزد فلاسفه اسلامى عقل در صورت نوعیه انسان اخذ شده که داراى مراتبى است. برخى مجرد محض هستند که این نوع در تعریف انسان نیست، بلکه مأخوذ در نفس است. انسان موجودى است که به حب ذات، مجرد ولى در فصل و تدبیر نیازمند به ماده است. این معنا از عقل اولاً داراى دو بخش عملى و نظرى بوده که عقل نظرى به ادراک حقایق مىپردازد و عقل عملى به حوزه تدبیر، عزم و جزم دارد. ثانیا به حسب قوه و فعل نیز به چهار قسم تقسیم مىشود: 1. عقل بالقوه؛ 2. عقل بالملکه؛ 3. عقل بالفعل؛ 4. عقل مستفاد.
عقل بالقوه مرز بین انسان و حیوان است. عقل بالملکه عقلى است که قضایاى اول و بدیهى را ادراک مىکند. عقل بالفعل عقلى است که با استفاده از بدیهیات و معارفى که در بالملکه است به سوى معارف نظرى حرکت کرده و برخى از آنان را به فعلیت رسانده است. بر مبناى فلسفه اسلامى نفس انسانى یک حقیقت واحدى است که فراتر از افق جنس و جنسیت است. این نفس به هیچ یک از خصوصیاتى که در حوزه مکان و زمان قرار مىگیرد متصف نمىباشد.
بر مبناى فلسفه اسلامى زنان و مردان مىتوانند از ادراک واحد و یگانهاى برخوردار باشند. بر مبناى فلسفه اسلامى مسیرى را که فمینیسم معاصر با محور قرار دادن عنصر جنسیت طى مىکند بر اساس غفلت از هویت عقلانى آدمى است.
در فلسفه اسلامى عقل نظرى و عقل عملى فارغ از همه تعلقات مادى بوده و عنصر جنسیت در دریافتها و رفتار مربوط به آنها فرصت تأثیرگذارى ندارد.
از بیان فوق دانسته مىشود نگرش معرفتى فیلسوفان مسلمان به رابطه دو عنصر عقل و جنسیت، نگرشى انتقادى است. در نگاه مطلوب فلسفه اسلامى، زن و مرد براى سعادت خود به گونهاى یکسان به هدایت و استفاده از آن نیاز دارند. و روابط اجتماعى که در چارچوب فرهنگ انسانى شکل مىگیرند نیز باید زمینههاى فعلیت یافتن آن را براى همگان به گونهاى یکسان فراهم آورند.
جهانىشدن و حکومت جهانى حضرت مهدى(عج)
محمدرضا جواهرى
دوماهنامه پژوهش، ش 13، مرداد و شهریور 84
نگارنده در این مقاله ارتباط میان جهانىشدن و مهدویت را مورد کاوش قرار مىدهد. به اعتقاد وى ماهیت جهانىشدن بر اساس جهانبینىها و مکاتب مختلف، متفاوت بوده و در تعریف حقیقى جهانىسازى مىتوان از آن به کوششى براى ساختن جهان بر مبناى ارزشهاى اسلامى تعبیر نمود.
در احادیث رسیده از ائمه معصومین جهانى بودن انقلاب حضرت مهدى(عج) و گسترش اسلام در عصر ظهور آن حضرت پیشبینى شده که نمونههایى از این احادیث در این پژوهش بازگو مىشود.