زن در افق زمان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
کتاب تأملات اسلامیه حول المرأة اثر آیت اللّه سید محمدحسین فضل اللّه است؛ که درباره شخصیت و حقوق زن تدوین شده است. تلویزیون «المشرق» طی مصاحبهای با ایشان پرسشهای درباره عناوین و محتوای این کتاب مطرح کرده است. نشریه پگاه ترجمه این مصاحبه را منعکس کرده، که شامل مباحثی در مورد شخصیت زن، تحصیل و اشتغال زنان، تساوی یا تفاوت زن و مرد در شئونات اجتماعی و سیاسی، حجاب، عقل زن، چند همسری و... میباشد.متن
واقع مطلب این است که من تحت تأثیر اوضاع و احوال یا هم افقی زمانه با چنین نگرشی به موضوع زن در اسلام، نبوده و نیستم. از نخست هم، چنین فکر میکردم. از آن زمان که در قرآن، تأمل کردم؛ دریافتم که قرآن زن را دارای حقوق انسانی میداند و در هر ارزش اخلاقی، چه مثبت و چه منفی، زن و مرد را برابر میخواند، بنابراین هیچ ارزش مثبتی وجود ندارد که فقط بر زن تکلیف شده و مرد از آن مستثنی باشد و هیچ ارزش اخلاقی منفیای وجود ندارد که فقط زن از آن نهی شده و مرد از آن نهی نشده باشد.
مسئله این است که انسانیت زن، همانندمرد، برخاسته از ژرفای وجود اوست. ازاینرو معتقد بودم، باید با پیگیری موارد شرعی که بر زندگی زن و مرد، با هم و یکجا توزیع شده است، اشتباهات را درمییافته و اصلاح کنیم و سرّ مشکلات و پیچیدگیها را کشف کنیم. اسلام با انسان آنگونه که شایسته جایگاه انسانی اوست، برخورد میکند. ازاینرو، برنامه زندگی او را بر همین اساس تنظیم میکند که در آن، انسان چه بسا نیازمند تمایل به انسان دیگر در مقابل تمایل او به خویش است. مبنای همه دریافتهای اصلی من از اسلام و جریان دین در زندگی این است که، دین برای خدمت به انسان آمده، نه انسان برای خدمت به دین.
برخی از انسانها دارای ذهنیتی خاص در فهم امور هستند و به مطالعه تطبیقی و مقایسهای نصوص روی نمیآورند یا اینکه در نصوص مستغرق میشوند بیآنکه اندکی در واقعیات غوص کنند. با اینکه همه ارزشها نسبت به زن و مرد جایگاهی برابر دارند، اما مردم برای زنان تنها به ارزش خانهداری و بچهداری و... تأکید میکنند و همین اندازه که زن باید مادری کند. ولی توجه ندارند که، مادر هم باید آگاه و دانا باشد تا بتواند نسل جدید را در دامن خویش بپرورد. مردم میگویند که زن باید خانهدار باشد، بیآنکه دقت کنند، زن خانهدار باید در سطحی باشد که خانه را پرورشگاه شایسته نسل آینده کند. وانگهی شریعت اسلام، زن را مکلف و ملزم به خانهداری نکرده است. بنابراین زن، اگر در عقد ازدواج شرط نکرده باشد، مکلف به انجام کارهای منزل نیست و مرد هم به لحاظ قانونی و شرعی مجاز نیست که زن را به انجام کارهای خانه مجبور کند؛ بلکه زن بین انجام دادن و انجام ندادن کارهای منزل آزاد است. زن میتواند در مقابل کارهایی که در منزل انجام میدهد مطالبه مزد کند. ما معتقدیم که اسلام، کار زن را محترم شمرده است. بنابراین مرد حق ندارد که، او را بهکار در مزرعه یا مغازه مجبور کند یا هر کار دیگری را در خانه و خارج از خانه بدون مزد و رضایت بر او، تحمیل کند.
در قرآن کریم آمده که اگر زن در برابر شیر دادن فرزند خویش ـ که بیشترین دلبستگی را به او دارد ـ از شوهرش تقاضای اجرت کند، بر او واجب است که اجرتش را بپردازد؛ مگر آنکه بیشتر از حقش طلب کند در این صورت، مرد میتواند فرزندش را به دایه بسپارد. مفهوم این سخن آن است که کار زن در منزل هم بدون مزد مادی نیست، بنابراین، خانهداری برای زن وظیفهای الزامی نیست؛ بلکه کاری داوطلبانه و از روی احساس مشارکت در زندگی زناشویی و از این قبیل است. اسلام چنین زنی را مجاهد مینامد: «جهاد المراة حسن التبعل» «جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است»؛ زن صالحی که سررشته امور خانه را در کنار شوهر و فرزندانش به دست دارد. ریشه دیگر قرائتهای واپسگرایانه از نقش و شخصیت زن این بود که حساسیت شدید و بیمارگونهای نسبت به بعد اخلاقی زن داشتند و میپنداشتند که رفتن زن به هر محیط باز و وسیعی مانند مدرسه و کارخانه یا هر محیط عمومی دیگری زمینه سقوط اخلاقی زن است. گویی که او دارای هیچ عامل بازدارنده اخلاقی نیست و بازداشتن او تنها به زندگی کردن یا محبوس کردن وی ممکن است! درحالیکه ما میدانیم که مسئله مناعت اخلاقی بین مرد و زن مشترک است و چه بسا عامل باز دارنده اخلاقی در زن بسیار قویتر از مرد است، که این امر، ناشی از ترس زن از نگرش منفی جامعه نسبت به خویش است و اضافه بر این، ایمان اخلاقی او نیز عامل باز دارنده است.
بنابراین، اندیشهای که زن را از علمآموزی و کار در جامعه باز میداشت؛ نتیجه بیمناکی بر فعالیت اجتماعی زن و نیز برخاسته از نگرشی بود که نقش زن را تنها در چهار دیوار خانه میپسندید. چنین ملاحظاتی بود که چنان ذهنیتهایی را تقویت میکرد. تا اینکه ورود زن به عرصه دانش و کار به گونه انقلابی تمام عیار، همانند دیگر انقلابها، از راه رسید. جالب توجه است که، اگر به دوره آغاز اسلام برگردیم، فعالیت زنان را ـ حتی در بعد سیاسی ـ امری کاملاً طبیعی مییابیم: حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در مسجد رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم میایستد و خطبهای رسا میخواند، که در آن، از حق علی علیهالسلام در امر خلافت ـ که معتقد است به غصب رفته است ـ دفاع میکند. چنانکه حضرت زینب علیهاالسلام نیز در مجلس ابن زیاد و در اجتماع مردم کوفه به شیوهای کاملاً سیاسی سخن میگوید. این نمونهها، نشانه آن است که چنین کارهایی استثنا نبوده بلکه قاعده بوده است؛ چرا که هیچ کدام از مسلمانان آن عصر به عمل حضرت زهرا علیهاالسلام یا حضرت زینب علیهاالسلام اعتراض نمیکنند، بنابراین که ذهنیت اجتماعی آنان، این کارها را برمیتابیده است.
من معتقدم که برداشتهای واپس گرایانه و ذهنیتهای منفی مسلمانان، بازتاب اوضاع نابسامان و ناامن بوده است و گرنه ما امروز، مسئولیت زن را، مهمتر از مسئولیت مرد میدانیم و معتقدیم همانطور که مرد باید با وجود همه چالشها و مشکلات در عرصه اجتماع، برای قرار گرفتن جامعه در مسیر عدالت و آزادی از خویش مایه بگذارد، زن نیز باید چنین کند و این مطلب را شاید بتوان از این آیه دریافت که «والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیأ بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»؛(1) و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند، که به کارهای پسندیده وا میدارند و از کارهای ناپسند باز میدارند».
میدانیم معروف هر آن چیزی است که، سطح انسان را بالا میبرد و منکر هر آنچه که
______________________________
1. توبه، 9: 71
______________________________
سطح انسان را پایین میآورد. بنابراین معنای آیه، این است مردان و زنان مؤمن باید همکاری کنند و در همه اموری که سطح انسانی را بالا میبرد و از سقوط شخصیت انسانی باز میدارد یار و یاور یکدیگر باشند. اسلام، با همان شدتی که مرد را مسئول امور جامعه میداند، زن را نیز مسئول میداند و اگر خصوصیت مؤنث بودن، مسئولیت مادری را متوجه زن میکند. و شأن مادری، بخشی از وقت زنان را میگیرد، شأن پدری هم پارهای از وقت پدر را میگیرد. و زن و مرد در خارج از عرصه مادری و پدری در میدانی وسیع وارد میشوند و به عنوان دو شخصیت مستقل پایه جامعهای انسانی (خانواده) را در جامعه بنیاد مینهند تا فرزندان در بستر این جامعه براساس ارزشهای انسانی رشد یابند.
زن در خانواده هم نقشی را برعهده میگیرد؛ زیرا باید در برخی شرایط شغلش را به آسانی از دست بدهد؛ یعنی هنگام قرار گرفتن بر سر دو راهی اینکه چه کسی کار خارج از منزلش را رها کند، زن برای این کار داوطلب میشود. زن عنصری است که همواره به آسانی عرصه زندگی اجتماعی را ترک میگوید و این بر میگردد به... . این مسئله، باید بهطور دقیق بررسی شود. بهطور مطلق نمیتوان حکم کرد که، زن باید در این شرایط دست از کار اجتماعی بکشد. چنانکه نمیتوان گفت که مرد باید کار اجتماعیاش را ترک کند؛ بلکه باید نیاز عمومی جامعه را در نظر گرفت. در صورتی که مسئلهای شخصی برای زن یا مرد نباشد، باید به نیاز عمومی جامعه توجه کرد.
نکته مهم این است که، بسیاری از مردم به جای آنکه به زن و مرد از بعد انسانی بنگرند، از بعد جنسیت مینگرند و انسان را از حیث مذکر یا مؤنث بودن میبینند. و چون رابطه مرد و زن تحتالشعاع چنین ذهنیت جنسیگرایانهای است، اوضاع بسی پیچیده میشود و در نتیجه مانع از شکلگیری روابط انسانی سالم و راحت بین آن دو میشود. زیرا نگرش مرد به زن به عنوان عنصری مؤنث از موضع ویژگی «مذکر بودن» است. عکس این قضیه نیز درست است. آنجا که احساسات و تمایلات جنسی به صورت خود آگاه یا ناخودآگاه و در شکلهای مختلف بر این رابطه سایه میافکند و اوضاع را آشفته میکند. برای نمونه، بسیاری از جامعهشناسان، مشکلات فراوانی را بررسی کردهاند که زنان کارمند یا منشی مردان و زن کارمندی که میان جمعی از مردان کار میکند، با آن روبه رو هستند. هنگامی که مشکلات اجتماعی را حتی در جوامع غیر دینی مطالعه میکنیم با نوعی پیچیدگی در نگرش مرد به زن کارمند مواجه میشویم. مردان به چنین زنانی غالبا نه به چشم همکار؛ بلکه به انسانی مؤنث و دارای تمایلاتی غریزی، مینگرد. زمانی که از این مانع بگذریم به سطحی میرسیم که خواهیم توانست بین زندگی اجتماعی و زندگی فرهنگی تعادل ایجاد کنیم؛ زیرا در چنین وضعی، نگرشی بیغرض و بیریا بین زن و مرد نسبت به یکدگر حکمفرما خواهد بود. البته این در صورتی است که نگرش انسانی، بیشتر رواج یابد اگر چه این امر به صورت کامل میسر نیست؛ زیرا تغییر این وضع به صورت کامل بسیار سخت و دشوار است.
به عقیده من واقعیت اجتماعی که در آن به سر میبریم؛ به ویژه واقعیات سطح زندگی غربی، این است که به هر بهانهای، از نوع لباس گرفته تا امور هنری و... زن را نمایش میدهند و ارزش فوقالعادهای به اندام زن میدهند. این امر، روابط اجتماعی را به فساد میکشاند. برخی از روانشناسان، حتی معتقدند که امکان ندارد دوستیای بیریا و بیغرض بین زن و مرد پدید آید. به تصور من، نکته فوق، بسیار مهم است باید بکوشیم تا زمینههای اجتماعی برای طرد اینگونه سوء استفادهها را پدید آوریم.
تمام سخن ما تا اینجا گویای آن است که با توجه به پویاییای که زن به اقتضای صفت انسانی در درون زندگی خویش و در درون زندگی دیگران دارد، ما به زن به عنوان انسان (و نه صرفا جنس مونث) مینگریم. به نقش مادری زن هم به عنوان نقشی انسانی و نه صرفا نقشی که فردیتش در آن خفه میشود، مینگریم. دیدگاه اسلام دیدگاهی زنده، پویا، متحرک، و متناسب با پویایی شخصیت انسانی زن است.
من در صدد نقض تفکر ناقص بودن عقل و دین و نصیب زن و نقض ابعاد این تفکر بودهام. من گفتهام نصی در تاریخ موجود است که زن را به لحاظ عقل و دین و نصب، کم بهره میداند. این نص هم به امام علی علیهالسلام منصوب و در نهج البلاغه موجود است. من در صدد مناقشه با این نص بودهام و بر این نکته اساسی تأکید کردهام که ظاهرا این مطلب با مفاهیم کلی اسلامی که از خود امام علی علیهالسلام آموختهایم سازگاری ندارد؛ به ویژه آنکه علتی که برای این عناوین ذکر میشود، با خود این عناوین تطابق ندارد. زیرا علتی که برای نقصان عقل زن ذکر میشود این است که شهادت دو زن در برابر شهادت یک مرد است. اشکالی که من به این تعلیل داشتهام این است که مسئله شهادت دادن مسئلهای است که به سلامت حواس در آنچه انسان میبیند یا میشنود و به امانت در نقل، مربوط میشود نه به بعد عقلی انسان، مسئله شهادت دادن زن چگونه میتواند به نقص عمل او مربوط باشد درحالیکه در قرآن کریم علت این امر به روشنی بیان شده است: «ان تضل احداهما فتذکر احداهما الاخری»؛(1) تا اگر یکی از آن دو (زن) فراموش کرد دیگری وی را یادآوری کند». اگر زن، موضوع را حقیقتا فراموش کرد یا در نقل آن حقیقت، دچار انحراف عاطفی شد، زن دیگری که همراه اوست، خطایش را تصحیح میکند. اگر فرض کنیم که زن ناقص باشد. انضمام ناقص به ناقص، موجب کمال نمیشود. وانگهی اگر مرد، در مسئلهای که درباره آن شهادت میدهد در مظان اتهام باشد، شهادتش پذیرفته نیست. این حکم هم از باب رعایت احتیاط در عدالت است و نقص مرد به شمار نمیآید.
اما در مسئله نقصان نصیب زن از ارث که مرد دو برابر او سهم میبرد، ما معتقدیم که عملاً سهم زن بیشتر است. زیرا اسلام در عین حال که نصف سهمش را از او گرفت، برای او مهر قرار داد و مرد را مکلف به پرداخت نفقه زن کرد. بنابراین، حتی در صورتی که زن بینیاز باشد، مجبور نیست خرج زندگی خود را بپردازد. طبعا دادن خرج فرزندان هم، بر زن واجب نیست. در حالی که مرد باید مهر همسرش را بدهد و خرج خود و همسر و فرزندان را بپردازد. در نتیجه بهره زن بیشتر از مرد میشود. زیرا نباید فقط حساب آنها را که داده میشود کرد؛ بلکه آنچه که گرفته میشود هم باید محاسبه شود. بنابراین، نصیب زنان اندک و ناقص نیست. اما نقصان ایمان زن که معاف بودن از نماز و روزه در ایام عادت ماهیانه دلیل آن ذکر شده است، مورد قبول نیست؛ زیرا این، امری تشریعی است و ربطی به ایمان زن ندارد.
من در صدد مناقشه با چنین اندیشهای بودهام و گفتهام که زن دارای عقل کامل است و میتواند بیشتر و عمیقتر از مردان هم متدین باشد و مسئله کمنصیبی بیش از آنکه متوجه زن باشد متوجه مرد است. (انتساب نص مذکور به امام علی علیهالسلام یا حداقل معنی ظاهری آن مقبول نیست).
اشاره
1. تفاوت در ارزشها
گوینده تصریح کرده است: «همه ارزشها نسبت به زن و مرد جایگاهی برابر دارند، اما مردم به ارزش خانهداری و بچهداری و... تأکید میکنند». این مطلب کلی قابل پذیرش نیست. یکی از آفات تحقیق، خلط مباحث، مراتب، عوالم و جایگاهها است. اگر ما بخواهیم ارزشها را در یک تقسیمبندی کلی تقسیم کنیم، دستکم به چهار دسته دست مییابیم:
______________________________
1. بقره، 2: 282
______________________________
1. ارزش انسانی؛ 2. ارزش ایمانی؛ 3. ارزش اخلاقی؛ 4. ارزش حقوقی.
لازمه تفاوت زن و مرد در ارزشهای اخلاقی و حقوقی، تفاوت در ارزش ایمان و انسانیت نیست. بنابراین به فرض آنکه زن و مرد در ارزش انسانی و انسانیت مساوی باشند، ممکن است در اخلاق و حقوق متفاوت باشند. مثلاً خانهداری و تربیت فرزندان و شوهرداری، برای زن ارزشمندتر باشد و کار و کسب و تلاش برای معاش خانواده برای مرد ارزشمندتر باشد، غیرت برای مرد و حیا و عفت برای زن ارزش ویژه داشته باشد و... . این تفاوتها دلیل بر تفاوت در اصل انسانیت نیست. بنابراین نمیتوان به صرف اثبات تساوی زن و مرد در انسانیت، تساوی در همه ارزشها را نتیجه گرفت.
2. تفاوت در نظامها
نظام حقوقی اسلام با نظام اخلاقی آن متفاوت است. ممکن است چیزی در نظام حقوقی جایگاهی نداشته باشد ولی در نظام اخلاقی ارزشمند باشد و یا بالعکس. مثلاً در نظام حقوقی، شیر دادن زن به فرزندش واجب نیست و زن میتواند به ازای آن مزد درخواست کند. همچنین توسعه بر عیال وظیفه حقوقی شوهر نیست و فقط نفقه شرعی زن که در فقه تعریف مشخص دارد، واجب است. ولی اسلام نخواسته است که زندگی زن و شوهر با برش تیغ حقوق پابرجا باشد. هر چند بدون آن نیز اجرای عدالت ممکن نیست، بلکه خواسته است که خانواده در میدان محبت، عشق، فداکاری و عطوفت خیمه زند. در این خیمه چه کاری بهتر از شیر دادن زن به فرزند خودش با مهر و محبت و چه کاری نیکوتر از تلاش شوهر برای رفاه، سلامتی و امنیت خانواده.
3. معروف و مصادیق آن
تعریف مبهم از مفاهیم، یکی از گردنههای انحراف علمی است، نویسنده چنین تعریف کرده است: «معروف هر آن چیزی است که سطح انسان را بالا میبرد و منکر هر آنچه که سطح انسان را پائین میآورد» و دیگران تعاریفی از قبیل «پسند عرف»، «پسند عقل» و... ارائه کردهاند. اینگونه تعاریف صحیح نیست، «پسند عرف» تعریف سکولاریسم و «پسند عقل» تعریف عقلگرایان به معنی عقل خودبنیاد است و تعریف نویسنده در تطبیق با مصادیق میتواند سلیقهای باشد همانطور که خود نویسنده کاملاً سلیقهای تطبیق داده و معیار بالا و پائین را، «نیاز جامعه» معرفی کرده است.
تعریف صحیح معروف عبارت است از: «هر آن چیزی که نزد خداوند به نیکی شناخته شده است یعنی پسند خداوند» و منکر «هر آن چیزی است که نزد خداوند به بدی شناخته شده است». این تعریف که از آیات و روایات نیز به روشنی قابل استفاده است، در تطبیق نیز به هیچ وجه نمیتواند سلیقهای باشد زیرا تمام واجبات الاهی معروف و محرمات او منکر هستند. بنابراین، فقط در صورتی که معیار بالا و پائین را حب و بغض و امر و نهی الاهی قرار دهیم، میتوان تعریف نویسنده را نیز قریب به واقع تلقی کرد.
4. انسانیت و تذکیر و تأنیث.
نویسنده اصرار دارد که میتوان به زنان و مردان فقط به عنوان انسان نگریست و این تنها راهحل تبعیضها و زدودن نگرش جنسیتی است. البته اذعان کرده است بسیار سخت و دشوار است و برخی آن را غیر ممکن دانستهاند. باید توجه داشت که انسانیت به فرض تساوی در زن و مرد، در دو قالب رخ نموده است که قابل انفکاک از آن نیست.
نه فقط انسان بلکه هر چیزی با صورت و قالب خود چنان عجین میشود که تفکیک آنها در عمل ممکن نیست مگر به از بین بردن آن صورت و تبدیل مواد آن به صورت دیگر. مثلاً وقتی چوب به شکل میز یا کمد و آهن به شکل شمشیر یا ماشین درمیآید فقط در گوشه ذهن میتوان به میز یا کمد به عنوان چوب و به شمشیر یا ماشین به عنوان آهن نگریست و در عمل با میز و کمد فقط به عنوان میز و کمد و با شمشیر فقط به عنوان شمشیر و ماشین میتوان تعامل کرد و استفاده از آنها تا وقتی که به این صورتها باقی هستند در همان قالب میسر است، مگر آنکه قالب را از هم بپاشیم و برای استفاده دیگر در قالب دیگر بریزیم.
نتیجه آنکه زن تا وقتی زن است و مرد تا وقتی مرد است نمیتوان تذکیر و تأنیث و آثار و خواص آن را زدود. و هر جای جهان که خواستهاند از این مسئله تغافل کنند و یا غفلت ورزیدهاند به عواقب سوء آن نیز دچار شدهاند. اسلام با آنکه هر دو را انسان میداند ولی برای تعامل صحیح آنها برنامه و نظام دارد.
5. عقل زن
در نقد مطالب نویسنده نسبت به عقل زن به خلاصهای از فصل عقل زن از کتاب درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، اکتفا میکنیم:
اولاً، احادیث نقصان عقل زن منحصر به روایت نهجالبلاغه نیست و روایات متعددی در منابع روایی یافت میشود که سخن از نقص عقل به میان آورده است، اگر چه روایت نهجالبلاغه معروفتر است. سند این روایات قابل بررسی است لکن صرفا با اعلام ضعف سند نمیتوان پرونده بحث را مختومه اعلام کرد. لذا برای فهم این روایات کوشش محققانه لازم است.
ثانیا، عقل اقسام و معانی مختلف دارد مانند عقل نظری، عقل عملی، عقل ابزاری و...، شاید نقص در برخی از اقسام منجر به نقص در شخصیت نگردد.
ثالثا، حداقل سه نظریه در مورد عقل زن وجود دارد:
الف) زن و مرد در هیچ یک از معانی عقل و نیز به کارگیری آن تفاوت ندارند.
ب) زن و مرد در بهرهمندی از قوه عقل یکسانند لکن به دلیل غلبه احساسات و عواطف که لازمه زندگی زناشویی و ایفای نقش مادری و همسری است، جنبه تعقلی زن در مقایسه با مرد کمتر فعال است.
ج) زن ومرد در بهرهمندی از قوای عقلانی با یکدیگر یکسان نیستند و زن از آنجا که در طرح حکیمانه عالم تکوین برای فعالیتهای ویژهای انتخاب شده است، نیازی به برخورداری از استعداد عقلانی مساوی با مردان نداشته است. تفاوت عقلانی زن و مرد در سه مرتبه عقل ابزاری، عقل نظری و عقل عملی قابل تصور و هر کدام باید جداگانه بررسی گردد. از بین سه نظریه یاد شده، به جز احتمال نخست که فاقد دلیل مستند و ناهماهنگ با مضمون روایات و آموزههای دینی است، احتمالات دیگر که مسئله را از دیدگاه تکوینی مورد ملاحظه قرار میدهد، قابل دقت و بررسی است.
مسئله این است که انسانیت زن، همانندمرد، برخاسته از ژرفای وجود اوست. ازاینرو معتقد بودم، باید با پیگیری موارد شرعی که بر زندگی زن و مرد، با هم و یکجا توزیع شده است، اشتباهات را درمییافته و اصلاح کنیم و سرّ مشکلات و پیچیدگیها را کشف کنیم. اسلام با انسان آنگونه که شایسته جایگاه انسانی اوست، برخورد میکند. ازاینرو، برنامه زندگی او را بر همین اساس تنظیم میکند که در آن، انسان چه بسا نیازمند تمایل به انسان دیگر در مقابل تمایل او به خویش است. مبنای همه دریافتهای اصلی من از اسلام و جریان دین در زندگی این است که، دین برای خدمت به انسان آمده، نه انسان برای خدمت به دین.
برخی از انسانها دارای ذهنیتی خاص در فهم امور هستند و به مطالعه تطبیقی و مقایسهای نصوص روی نمیآورند یا اینکه در نصوص مستغرق میشوند بیآنکه اندکی در واقعیات غوص کنند. با اینکه همه ارزشها نسبت به زن و مرد جایگاهی برابر دارند، اما مردم برای زنان تنها به ارزش خانهداری و بچهداری و... تأکید میکنند و همین اندازه که زن باید مادری کند. ولی توجه ندارند که، مادر هم باید آگاه و دانا باشد تا بتواند نسل جدید را در دامن خویش بپرورد. مردم میگویند که زن باید خانهدار باشد، بیآنکه دقت کنند، زن خانهدار باید در سطحی باشد که خانه را پرورشگاه شایسته نسل آینده کند. وانگهی شریعت اسلام، زن را مکلف و ملزم به خانهداری نکرده است. بنابراین زن، اگر در عقد ازدواج شرط نکرده باشد، مکلف به انجام کارهای منزل نیست و مرد هم به لحاظ قانونی و شرعی مجاز نیست که زن را به انجام کارهای خانه مجبور کند؛ بلکه زن بین انجام دادن و انجام ندادن کارهای منزل آزاد است. زن میتواند در مقابل کارهایی که در منزل انجام میدهد مطالبه مزد کند. ما معتقدیم که اسلام، کار زن را محترم شمرده است. بنابراین مرد حق ندارد که، او را بهکار در مزرعه یا مغازه مجبور کند یا هر کار دیگری را در خانه و خارج از خانه بدون مزد و رضایت بر او، تحمیل کند.
در قرآن کریم آمده که اگر زن در برابر شیر دادن فرزند خویش ـ که بیشترین دلبستگی را به او دارد ـ از شوهرش تقاضای اجرت کند، بر او واجب است که اجرتش را بپردازد؛ مگر آنکه بیشتر از حقش طلب کند در این صورت، مرد میتواند فرزندش را به دایه بسپارد. مفهوم این سخن آن است که کار زن در منزل هم بدون مزد مادی نیست، بنابراین، خانهداری برای زن وظیفهای الزامی نیست؛ بلکه کاری داوطلبانه و از روی احساس مشارکت در زندگی زناشویی و از این قبیل است. اسلام چنین زنی را مجاهد مینامد: «جهاد المراة حسن التبعل» «جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است»؛ زن صالحی که سررشته امور خانه را در کنار شوهر و فرزندانش به دست دارد. ریشه دیگر قرائتهای واپسگرایانه از نقش و شخصیت زن این بود که حساسیت شدید و بیمارگونهای نسبت به بعد اخلاقی زن داشتند و میپنداشتند که رفتن زن به هر محیط باز و وسیعی مانند مدرسه و کارخانه یا هر محیط عمومی دیگری زمینه سقوط اخلاقی زن است. گویی که او دارای هیچ عامل بازدارنده اخلاقی نیست و بازداشتن او تنها به زندگی کردن یا محبوس کردن وی ممکن است! درحالیکه ما میدانیم که مسئله مناعت اخلاقی بین مرد و زن مشترک است و چه بسا عامل باز دارنده اخلاقی در زن بسیار قویتر از مرد است، که این امر، ناشی از ترس زن از نگرش منفی جامعه نسبت به خویش است و اضافه بر این، ایمان اخلاقی او نیز عامل باز دارنده است.
بنابراین، اندیشهای که زن را از علمآموزی و کار در جامعه باز میداشت؛ نتیجه بیمناکی بر فعالیت اجتماعی زن و نیز برخاسته از نگرشی بود که نقش زن را تنها در چهار دیوار خانه میپسندید. چنین ملاحظاتی بود که چنان ذهنیتهایی را تقویت میکرد. تا اینکه ورود زن به عرصه دانش و کار به گونه انقلابی تمام عیار، همانند دیگر انقلابها، از راه رسید. جالب توجه است که، اگر به دوره آغاز اسلام برگردیم، فعالیت زنان را ـ حتی در بعد سیاسی ـ امری کاملاً طبیعی مییابیم: حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در مسجد رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم میایستد و خطبهای رسا میخواند، که در آن، از حق علی علیهالسلام در امر خلافت ـ که معتقد است به غصب رفته است ـ دفاع میکند. چنانکه حضرت زینب علیهاالسلام نیز در مجلس ابن زیاد و در اجتماع مردم کوفه به شیوهای کاملاً سیاسی سخن میگوید. این نمونهها، نشانه آن است که چنین کارهایی استثنا نبوده بلکه قاعده بوده است؛ چرا که هیچ کدام از مسلمانان آن عصر به عمل حضرت زهرا علیهاالسلام یا حضرت زینب علیهاالسلام اعتراض نمیکنند، بنابراین که ذهنیت اجتماعی آنان، این کارها را برمیتابیده است.
من معتقدم که برداشتهای واپس گرایانه و ذهنیتهای منفی مسلمانان، بازتاب اوضاع نابسامان و ناامن بوده است و گرنه ما امروز، مسئولیت زن را، مهمتر از مسئولیت مرد میدانیم و معتقدیم همانطور که مرد باید با وجود همه چالشها و مشکلات در عرصه اجتماع، برای قرار گرفتن جامعه در مسیر عدالت و آزادی از خویش مایه بگذارد، زن نیز باید چنین کند و این مطلب را شاید بتوان از این آیه دریافت که «والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیأ بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»؛(1) و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند، که به کارهای پسندیده وا میدارند و از کارهای ناپسند باز میدارند».
میدانیم معروف هر آن چیزی است که، سطح انسان را بالا میبرد و منکر هر آنچه که
______________________________
1. توبه، 9: 71
______________________________
سطح انسان را پایین میآورد. بنابراین معنای آیه، این است مردان و زنان مؤمن باید همکاری کنند و در همه اموری که سطح انسانی را بالا میبرد و از سقوط شخصیت انسانی باز میدارد یار و یاور یکدیگر باشند. اسلام، با همان شدتی که مرد را مسئول امور جامعه میداند، زن را نیز مسئول میداند و اگر خصوصیت مؤنث بودن، مسئولیت مادری را متوجه زن میکند. و شأن مادری، بخشی از وقت زنان را میگیرد، شأن پدری هم پارهای از وقت پدر را میگیرد. و زن و مرد در خارج از عرصه مادری و پدری در میدانی وسیع وارد میشوند و به عنوان دو شخصیت مستقل پایه جامعهای انسانی (خانواده) را در جامعه بنیاد مینهند تا فرزندان در بستر این جامعه براساس ارزشهای انسانی رشد یابند.
زن در خانواده هم نقشی را برعهده میگیرد؛ زیرا باید در برخی شرایط شغلش را به آسانی از دست بدهد؛ یعنی هنگام قرار گرفتن بر سر دو راهی اینکه چه کسی کار خارج از منزلش را رها کند، زن برای این کار داوطلب میشود. زن عنصری است که همواره به آسانی عرصه زندگی اجتماعی را ترک میگوید و این بر میگردد به... . این مسئله، باید بهطور دقیق بررسی شود. بهطور مطلق نمیتوان حکم کرد که، زن باید در این شرایط دست از کار اجتماعی بکشد. چنانکه نمیتوان گفت که مرد باید کار اجتماعیاش را ترک کند؛ بلکه باید نیاز عمومی جامعه را در نظر گرفت. در صورتی که مسئلهای شخصی برای زن یا مرد نباشد، باید به نیاز عمومی جامعه توجه کرد.
نکته مهم این است که، بسیاری از مردم به جای آنکه به زن و مرد از بعد انسانی بنگرند، از بعد جنسیت مینگرند و انسان را از حیث مذکر یا مؤنث بودن میبینند. و چون رابطه مرد و زن تحتالشعاع چنین ذهنیت جنسیگرایانهای است، اوضاع بسی پیچیده میشود و در نتیجه مانع از شکلگیری روابط انسانی سالم و راحت بین آن دو میشود. زیرا نگرش مرد به زن به عنوان عنصری مؤنث از موضع ویژگی «مذکر بودن» است. عکس این قضیه نیز درست است. آنجا که احساسات و تمایلات جنسی به صورت خود آگاه یا ناخودآگاه و در شکلهای مختلف بر این رابطه سایه میافکند و اوضاع را آشفته میکند. برای نمونه، بسیاری از جامعهشناسان، مشکلات فراوانی را بررسی کردهاند که زنان کارمند یا منشی مردان و زن کارمندی که میان جمعی از مردان کار میکند، با آن روبه رو هستند. هنگامی که مشکلات اجتماعی را حتی در جوامع غیر دینی مطالعه میکنیم با نوعی پیچیدگی در نگرش مرد به زن کارمند مواجه میشویم. مردان به چنین زنانی غالبا نه به چشم همکار؛ بلکه به انسانی مؤنث و دارای تمایلاتی غریزی، مینگرد. زمانی که از این مانع بگذریم به سطحی میرسیم که خواهیم توانست بین زندگی اجتماعی و زندگی فرهنگی تعادل ایجاد کنیم؛ زیرا در چنین وضعی، نگرشی بیغرض و بیریا بین زن و مرد نسبت به یکدگر حکمفرما خواهد بود. البته این در صورتی است که نگرش انسانی، بیشتر رواج یابد اگر چه این امر به صورت کامل میسر نیست؛ زیرا تغییر این وضع به صورت کامل بسیار سخت و دشوار است.
به عقیده من واقعیت اجتماعی که در آن به سر میبریم؛ به ویژه واقعیات سطح زندگی غربی، این است که به هر بهانهای، از نوع لباس گرفته تا امور هنری و... زن را نمایش میدهند و ارزش فوقالعادهای به اندام زن میدهند. این امر، روابط اجتماعی را به فساد میکشاند. برخی از روانشناسان، حتی معتقدند که امکان ندارد دوستیای بیریا و بیغرض بین زن و مرد پدید آید. به تصور من، نکته فوق، بسیار مهم است باید بکوشیم تا زمینههای اجتماعی برای طرد اینگونه سوء استفادهها را پدید آوریم.
تمام سخن ما تا اینجا گویای آن است که با توجه به پویاییای که زن به اقتضای صفت انسانی در درون زندگی خویش و در درون زندگی دیگران دارد، ما به زن به عنوان انسان (و نه صرفا جنس مونث) مینگریم. به نقش مادری زن هم به عنوان نقشی انسانی و نه صرفا نقشی که فردیتش در آن خفه میشود، مینگریم. دیدگاه اسلام دیدگاهی زنده، پویا، متحرک، و متناسب با پویایی شخصیت انسانی زن است.
من در صدد نقض تفکر ناقص بودن عقل و دین و نصیب زن و نقض ابعاد این تفکر بودهام. من گفتهام نصی در تاریخ موجود است که زن را به لحاظ عقل و دین و نصب، کم بهره میداند. این نص هم به امام علی علیهالسلام منصوب و در نهج البلاغه موجود است. من در صدد مناقشه با این نص بودهام و بر این نکته اساسی تأکید کردهام که ظاهرا این مطلب با مفاهیم کلی اسلامی که از خود امام علی علیهالسلام آموختهایم سازگاری ندارد؛ به ویژه آنکه علتی که برای این عناوین ذکر میشود، با خود این عناوین تطابق ندارد. زیرا علتی که برای نقصان عقل زن ذکر میشود این است که شهادت دو زن در برابر شهادت یک مرد است. اشکالی که من به این تعلیل داشتهام این است که مسئله شهادت دادن مسئلهای است که به سلامت حواس در آنچه انسان میبیند یا میشنود و به امانت در نقل، مربوط میشود نه به بعد عقلی انسان، مسئله شهادت دادن زن چگونه میتواند به نقص عمل او مربوط باشد درحالیکه در قرآن کریم علت این امر به روشنی بیان شده است: «ان تضل احداهما فتذکر احداهما الاخری»؛(1) تا اگر یکی از آن دو (زن) فراموش کرد دیگری وی را یادآوری کند». اگر زن، موضوع را حقیقتا فراموش کرد یا در نقل آن حقیقت، دچار انحراف عاطفی شد، زن دیگری که همراه اوست، خطایش را تصحیح میکند. اگر فرض کنیم که زن ناقص باشد. انضمام ناقص به ناقص، موجب کمال نمیشود. وانگهی اگر مرد، در مسئلهای که درباره آن شهادت میدهد در مظان اتهام باشد، شهادتش پذیرفته نیست. این حکم هم از باب رعایت احتیاط در عدالت است و نقص مرد به شمار نمیآید.
اما در مسئله نقصان نصیب زن از ارث که مرد دو برابر او سهم میبرد، ما معتقدیم که عملاً سهم زن بیشتر است. زیرا اسلام در عین حال که نصف سهمش را از او گرفت، برای او مهر قرار داد و مرد را مکلف به پرداخت نفقه زن کرد. بنابراین، حتی در صورتی که زن بینیاز باشد، مجبور نیست خرج زندگی خود را بپردازد. طبعا دادن خرج فرزندان هم، بر زن واجب نیست. در حالی که مرد باید مهر همسرش را بدهد و خرج خود و همسر و فرزندان را بپردازد. در نتیجه بهره زن بیشتر از مرد میشود. زیرا نباید فقط حساب آنها را که داده میشود کرد؛ بلکه آنچه که گرفته میشود هم باید محاسبه شود. بنابراین، نصیب زنان اندک و ناقص نیست. اما نقصان ایمان زن که معاف بودن از نماز و روزه در ایام عادت ماهیانه دلیل آن ذکر شده است، مورد قبول نیست؛ زیرا این، امری تشریعی است و ربطی به ایمان زن ندارد.
من در صدد مناقشه با چنین اندیشهای بودهام و گفتهام که زن دارای عقل کامل است و میتواند بیشتر و عمیقتر از مردان هم متدین باشد و مسئله کمنصیبی بیش از آنکه متوجه زن باشد متوجه مرد است. (انتساب نص مذکور به امام علی علیهالسلام یا حداقل معنی ظاهری آن مقبول نیست).
اشاره
1. تفاوت در ارزشها
گوینده تصریح کرده است: «همه ارزشها نسبت به زن و مرد جایگاهی برابر دارند، اما مردم به ارزش خانهداری و بچهداری و... تأکید میکنند». این مطلب کلی قابل پذیرش نیست. یکی از آفات تحقیق، خلط مباحث، مراتب، عوالم و جایگاهها است. اگر ما بخواهیم ارزشها را در یک تقسیمبندی کلی تقسیم کنیم، دستکم به چهار دسته دست مییابیم:
______________________________
1. بقره، 2: 282
______________________________
1. ارزش انسانی؛ 2. ارزش ایمانی؛ 3. ارزش اخلاقی؛ 4. ارزش حقوقی.
لازمه تفاوت زن و مرد در ارزشهای اخلاقی و حقوقی، تفاوت در ارزش ایمان و انسانیت نیست. بنابراین به فرض آنکه زن و مرد در ارزش انسانی و انسانیت مساوی باشند، ممکن است در اخلاق و حقوق متفاوت باشند. مثلاً خانهداری و تربیت فرزندان و شوهرداری، برای زن ارزشمندتر باشد و کار و کسب و تلاش برای معاش خانواده برای مرد ارزشمندتر باشد، غیرت برای مرد و حیا و عفت برای زن ارزش ویژه داشته باشد و... . این تفاوتها دلیل بر تفاوت در اصل انسانیت نیست. بنابراین نمیتوان به صرف اثبات تساوی زن و مرد در انسانیت، تساوی در همه ارزشها را نتیجه گرفت.
2. تفاوت در نظامها
نظام حقوقی اسلام با نظام اخلاقی آن متفاوت است. ممکن است چیزی در نظام حقوقی جایگاهی نداشته باشد ولی در نظام اخلاقی ارزشمند باشد و یا بالعکس. مثلاً در نظام حقوقی، شیر دادن زن به فرزندش واجب نیست و زن میتواند به ازای آن مزد درخواست کند. همچنین توسعه بر عیال وظیفه حقوقی شوهر نیست و فقط نفقه شرعی زن که در فقه تعریف مشخص دارد، واجب است. ولی اسلام نخواسته است که زندگی زن و شوهر با برش تیغ حقوق پابرجا باشد. هر چند بدون آن نیز اجرای عدالت ممکن نیست، بلکه خواسته است که خانواده در میدان محبت، عشق، فداکاری و عطوفت خیمه زند. در این خیمه چه کاری بهتر از شیر دادن زن به فرزند خودش با مهر و محبت و چه کاری نیکوتر از تلاش شوهر برای رفاه، سلامتی و امنیت خانواده.
3. معروف و مصادیق آن
تعریف مبهم از مفاهیم، یکی از گردنههای انحراف علمی است، نویسنده چنین تعریف کرده است: «معروف هر آن چیزی است که سطح انسان را بالا میبرد و منکر هر آنچه که سطح انسان را پائین میآورد» و دیگران تعاریفی از قبیل «پسند عرف»، «پسند عقل» و... ارائه کردهاند. اینگونه تعاریف صحیح نیست، «پسند عرف» تعریف سکولاریسم و «پسند عقل» تعریف عقلگرایان به معنی عقل خودبنیاد است و تعریف نویسنده در تطبیق با مصادیق میتواند سلیقهای باشد همانطور که خود نویسنده کاملاً سلیقهای تطبیق داده و معیار بالا و پائین را، «نیاز جامعه» معرفی کرده است.
تعریف صحیح معروف عبارت است از: «هر آن چیزی که نزد خداوند به نیکی شناخته شده است یعنی پسند خداوند» و منکر «هر آن چیزی است که نزد خداوند به بدی شناخته شده است». این تعریف که از آیات و روایات نیز به روشنی قابل استفاده است، در تطبیق نیز به هیچ وجه نمیتواند سلیقهای باشد زیرا تمام واجبات الاهی معروف و محرمات او منکر هستند. بنابراین، فقط در صورتی که معیار بالا و پائین را حب و بغض و امر و نهی الاهی قرار دهیم، میتوان تعریف نویسنده را نیز قریب به واقع تلقی کرد.
4. انسانیت و تذکیر و تأنیث.
نویسنده اصرار دارد که میتوان به زنان و مردان فقط به عنوان انسان نگریست و این تنها راهحل تبعیضها و زدودن نگرش جنسیتی است. البته اذعان کرده است بسیار سخت و دشوار است و برخی آن را غیر ممکن دانستهاند. باید توجه داشت که انسانیت به فرض تساوی در زن و مرد، در دو قالب رخ نموده است که قابل انفکاک از آن نیست.
نه فقط انسان بلکه هر چیزی با صورت و قالب خود چنان عجین میشود که تفکیک آنها در عمل ممکن نیست مگر به از بین بردن آن صورت و تبدیل مواد آن به صورت دیگر. مثلاً وقتی چوب به شکل میز یا کمد و آهن به شکل شمشیر یا ماشین درمیآید فقط در گوشه ذهن میتوان به میز یا کمد به عنوان چوب و به شمشیر یا ماشین به عنوان آهن نگریست و در عمل با میز و کمد فقط به عنوان میز و کمد و با شمشیر فقط به عنوان شمشیر و ماشین میتوان تعامل کرد و استفاده از آنها تا وقتی که به این صورتها باقی هستند در همان قالب میسر است، مگر آنکه قالب را از هم بپاشیم و برای استفاده دیگر در قالب دیگر بریزیم.
نتیجه آنکه زن تا وقتی زن است و مرد تا وقتی مرد است نمیتوان تذکیر و تأنیث و آثار و خواص آن را زدود. و هر جای جهان که خواستهاند از این مسئله تغافل کنند و یا غفلت ورزیدهاند به عواقب سوء آن نیز دچار شدهاند. اسلام با آنکه هر دو را انسان میداند ولی برای تعامل صحیح آنها برنامه و نظام دارد.
5. عقل زن
در نقد مطالب نویسنده نسبت به عقل زن به خلاصهای از فصل عقل زن از کتاب درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، اکتفا میکنیم:
اولاً، احادیث نقصان عقل زن منحصر به روایت نهجالبلاغه نیست و روایات متعددی در منابع روایی یافت میشود که سخن از نقص عقل به میان آورده است، اگر چه روایت نهجالبلاغه معروفتر است. سند این روایات قابل بررسی است لکن صرفا با اعلام ضعف سند نمیتوان پرونده بحث را مختومه اعلام کرد. لذا برای فهم این روایات کوشش محققانه لازم است.
ثانیا، عقل اقسام و معانی مختلف دارد مانند عقل نظری، عقل عملی، عقل ابزاری و...، شاید نقص در برخی از اقسام منجر به نقص در شخصیت نگردد.
ثالثا، حداقل سه نظریه در مورد عقل زن وجود دارد:
الف) زن و مرد در هیچ یک از معانی عقل و نیز به کارگیری آن تفاوت ندارند.
ب) زن و مرد در بهرهمندی از قوه عقل یکسانند لکن به دلیل غلبه احساسات و عواطف که لازمه زندگی زناشویی و ایفای نقش مادری و همسری است، جنبه تعقلی زن در مقایسه با مرد کمتر فعال است.
ج) زن ومرد در بهرهمندی از قوای عقلانی با یکدیگر یکسان نیستند و زن از آنجا که در طرح حکیمانه عالم تکوین برای فعالیتهای ویژهای انتخاب شده است، نیازی به برخورداری از استعداد عقلانی مساوی با مردان نداشته است. تفاوت عقلانی زن و مرد در سه مرتبه عقل ابزاری، عقل نظری و عقل عملی قابل تصور و هر کدام باید جداگانه بررسی گردد. از بین سه نظریه یاد شده، به جز احتمال نخست که فاقد دلیل مستند و ناهماهنگ با مضمون روایات و آموزههای دینی است، احتمالات دیگر که مسئله را از دیدگاه تکوینی مورد ملاحظه قرار میدهد، قابل دقت و بررسی است.