آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نوشتار نویسنده را در چند بند می‏توان به صورت ذیل بیان نمود: 1. مشروعیت حکومت از نظر شیعه بر پایه مشروعیت الاهی و رضایت مردمی است؛ 2. بنابراین زمانی که مردم حق انتخاب حاکم را داشته باشند، به طریق اولی حق انتخاب نوع حکومت را نیز خواهند داشت؛ 3. از آنجا که انسان موجودی مختار و عاقل است، باید نسبت به حکومت ولایت فقیه در زمان غیبت آگاهی کافی داشته باشد و 4. مردم چه در زمان وجود ائمه اطهار علیهم‏السلام و چه در زمان غیبت، هیچ‏گاه با حکومت اسلامی آشنا نشده‏اند. در زمان حضور معصوم به علت وجود موانع بسیار و در زمان غیبت نیز عوامل ذیل موجب گردید فقها هیچ‏گونه اقدامی برای آگاه کردن مردم و برپایی حکومت اسلامی نکنند: 1. وجود حاکمان ظالم؛ 2. مشروط دانستن کوشش برای برپایی حکومت اسلامی به ایمنی از ضرر از سوی اکثر فقها و 3. ترس فقها از ضرر و غبن. این عوامل موجب شد آنان حتی با وجود آماده بودن شرایط در برخی از دوران تاریخ تشیع، هیچ‏گاه برای برپایی حکومت اقدامی نکنند.

متن

در تفکر شیعی، سزاوارترین فرد برای اداره جامعه اسلامی، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است و بعد از ایشان این مهم به امام معصوم علیه‏السلام می‏رسد. بر اساس این بینش، این حکومت در عصر غیبت به عهده فقهای جامع‏الشرایط، که دارای صفاتی چون اجتهاد، مدیریت، حسن تدبیر و آگاه به شرایط زمانه خود است، می‏باشد. مشروعیت حاکم اسلامی دو پایه دارد: مشروعیت الاهی و رضایت مردمی. بر این اساس، زمانی که مردم حق انتخاب حاکم را داشته باشند، به طریق اولی حق انتخاب نوع حکومت را نیز خواهند داشت. حکومت از دیدگاه شیعه، وسیله است: وسیله‏ای برای تحقق احکام و فرامین الاهی برای سعادت دنیا و آخرت بشر. لذا، در صورت عدم رضایت مردم ضرورتی ندارد تا با زور و تزویر از آن حراست کرد. آنچه حاکم اسلامی باید هدف خود قرار دهد و از مسئولان حکومتی بخواهد «اجرای قرآن، گسترش عدالت و تعدیل ثروت، ریشه کن کردن بردگی و از میان بردن فواصل طبقاتی» می‏باشد. قطعا چنین حکومتی و آموزه‏های چنین مکتبی، برای حاکمان و سلاطین جور قابل پذیرش نبوده است. به همین دلیل همواره تشیع در اقلیت بوده است.
انحرافات اولیه صدر اسلام، یکی از عوامل بیرونی در تضعیف تشیع بود. یکی از این انحرافات، زیر پاگذاشتن حدیث غدیر خم در روز وفات پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود. یکی از آثار سوء این انحراف، به قدرت رسیدن عثمان بعد از مرگ عمر بود. زیرا او زمینه‏ساز حضور افرادی در قدرت سیاسی و حاکمیت اسلامی شد که اساسا هیچ اعتقادی به اسلام نداشتند. مسئله بعدی، کشورگشایی‏های دوره عمر بود که موجب شد افراد زیادی در جامعه تازه‏مسلمانی که هنوز تربیت اسلامی را نهادینه نکرده بود، وارد شوند و این امر باعث ایجاد شکاف‏های عمیق اجتماعی شد. برپایی حکومت‏های جور، از دیگر عوامل تضعیف تشیع به شمار می‏آید.
به قدرت رسیدن عثمان موجب روی کار آمدن فرزندان امیه در دستگاه خلافت شد. آنان افکار و اندیشه‏های حضرت علی علیه‏السلام و فرزندان ایشان را مغایر و مزاحم اسلام می‏دانستند. لذا، تلاش‏های زیادی را برای مقابله با آن انجام دادند. فشارهای شدید و قتل عام شیعیان، روز به روز گسترش یافت. این امر اولاً، مانع از گرایش مردم به تشیع شد و ثانیا، باعث شد آموزه‏هایی که خاندان علی علیه‏السلام آورده بودند کفرآمیز تلقی شود. به همین دلیل، علما و پیشوایان شیعه را «رافضیان» می‏خواندند. این وضعیت تنها به دوران ائمه علیهم‏السلام ختم نمی‏شود؛ بلکه در ادوار بعدی نیز شاهد این فشارها بر فقها هستیم.
فقه اهل سنت از دیگر عوامل تضعیف شیعه بود؛ چرا که آنان حکومت را در زمره مصالح عامه می‏دانند که به نظرات امت واگذار شده است. این در حالی است که اهل سنت، مشروعیت از طریق غلبه را نیز می‏پذیرند. لذا، این نتیجه به دست می‏آید که اگر مردم از ترس یا به طریق دیگر (نامشروع) حکومت را قبول کنند، آن حکومت مشروع است. به هر حال، هر قدر که گستره فعالیت فقهای اهل سنت بیشتر می‏شد، فشار بر فقهای شیعه که متهم به رافضی‏گری می‏شدند، بیشتر می‏گردید؛ تا جایی که یا در زندان بودند و یا مانند شهید اول و شهید ثانی و دیگران، شهید شدند که در نتیجه این امر، فقه شیعه به انزوا گرایید.
نقش فقهای شیعه را به عنوان یکی از عوامل درونیِ به انزوا کشیده شدن تشیع می‏توان نام برد. فقه سیاسی شیعه در این رهگذر به دلیل فشارهای حکومت‏هایی که مخالف تفکر شیعی بودند، به صورت مستقل از فقه عمومی عرضه نشد تا بتواند فرصت نشر پیدا کند. آنچه در طول تاریخ فقه شیعه مطرح شد، مشخص کردن حدود امور حسبه و نحوه اقامه آنها بوده است. آیا حدود امور حسبه فقط مجانین و صغار و ... را دربرمی‏گیریم یا کل حکومت هم از امور حسبه است؛ اگرچه از لحاظ نظری هم دامنه شمولیت و هم ضرورت تشکیل حکومت مشخص است.
مهم‏ترین عاملی که مانع تشکیل حکومت می‏شد، مشروط کردن اقامه آن به عدم ضرر و مهیا بودن تمام و کمال شرایط توسط فقها می‏باشد. دیدگاه بیشتر فقها این بود که تشکیل حکومت صالح در زمان غیبت امکان‏پذیر نیست و لذا باید تلاش کرد تا از دامنه تباه شدن حقوق مردم کم شود. بدین صورت که اگر «سلطان» ستمگری یکی از مسلمانان (شیعه) را به جانشینی خود در منطقه‏ای بگمارد و اجرای حدود را به او بسپارد، وی اجازه دارد به آن اقدام نماید. تقلیل دادن جایگاه نایب امام به کارگزار یک حاکم ستمگر، ظاهرا برای کم کردن فشار بر مسلمانان به ویژه شیعیان بود؛ اما واقعیت امر با توجه به فرمایشات و فتاوی فقها، جدای از این مسئله، مصلحت‏اندیشی آنها بوده است. شاید ترس و غبن موجب می‏شد تا مصلحت‏گرا شوند. لذا، در حالی که مجوز تشکیل حکومت برای فقها موجود بود، اما به بهانه زیان‏های احتمالی هرگز به این کار اقدام نکردند.
وجود فرق شیعی و حکومت‏های منسوب به شیعه از دیگر عوامل انزوای تشیع بود. برخی شیعه را به سه دسته، شیعه سیاسی، شیعه محب اهل بیت علیهم‏السلام و شیعه اعتقادی تقسیم می‏کنند. شیعه اعتقادی روایات رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را تنها از طریق علما و ائمه علیهم‏السلام می‏پذیرند. بر این اساس، آنچه در تاریخ تشیع شاهدیم، اندک بودن شیعه اعتقادی بوده است؛ زیرا بسیاری از مردمی که با حضرت علی علیه‏السلام بیعت کردند، او را ادامه خلفای قبل می‏دانستند و تابع فقه او نبودند. حتی زمانی که حکومت علویان را تشکیل دادند، از فقه حنفی تبعیت می‏کردند. در کنار این مسائل، باید به فرقه‏های گوناگون شیعه اشاره کرد؛ تا آنجا که «اشعری از چهل‏وپنج فرقه گوناگون شیعی نام می‏برد». از آن جمله می‏توان به امامیه، اسماعیلیه، زیدیه و شیعیان غلاة اشاره کرد. تمام این افراط‏کاری‏ها و بدعت‏ها و حتی ترورهای اسماعیلیان، به حساب کل تشیع گذاشته می‏شد و بهانه مناسب برای سرکوب آنها مهیا شد و زمینه را برای هر چه بیشتر منزوی شدن و در اقلیت قرار گرفتن شیعه فراهم کرد. با توجه به آنچه گفته شد می‏توان اذعان کرد که شیعه بیش از پیش در اقلیت قرار گرفت و تمام آموزه‏های شیعه دوازده امامی تحت‏الشعاع انحرافات فرق دیگر شیعه قرار گرفته بود.
و با آنکه شیعه، در درون خود، همه فاکتورهای لازم جهت تشکیل حکومت را دارا بود، اما در طول تاریخ حکومت اسلامی به دلایل گوناگون، شرایط آن حاصل نشد. یعنی مهم‏ترین شرط یعنی شناخت آن توسط مردم محقق نشد تا پایه‏های مشروعیت حکومت کامل شود. فقهای شیعه نیز به دلایل فراوان از جمله فشارهای زیاد خلفا، طریق مصلحت پیشه کردند و با آوردن مستنداتی، از زیر بار مسئولیت تشکیل حکومت شانه خالی کردند و تنها به مشروعیت بخشیدن و توجیه کردن حکومت‏های (حتی ستمگر) شیعه پرداختند.
اشاره
مباحث مطرح شده بیان می‏دارد که مشروعیت یک حکومت، به رضایت مردم از آن بستگی دارد و رضایت مردم نیز بدون آگاهی از آن حکومت ممکن نیست. همچنین در طول تاریخ مردم هیچ‏گاه این آگاهی را پیدا نکردند. و بنابراین پایه‏های مشروعیت یک نظام اسلامی نیز هیچ‏گاه محقق نشده است. هیچ حکومت اسلامی تاکنون نمی‏توانسته برپاگردد و اگر هم تشکیل شده، به علت عدم آگاهی مردم از آن، مشروع نبوده است. درباره موارد فوق به ترتیب می‏توان به نکاتی اشاره کرد:
نکته اول، مطلب ذکر شده صحیح است. اما معنای «رضایت مردمی» از نظر شیعه این نیست که مردم مختارند هر فردی را که مایل باشند با صرف نظر از تعالیم اسلامی انتخاب نمایند؛ بلکه رضایت مردمی موجب می‏گردد حاکم مشروع، یعنی حاکمی که از نظر شرع مقدس می‏تواند پست حاکمیت را دارا باشد، توانایی اعمال ولایت را پیدا کند. بنابراین، رضایت مردمی در مشروعیت حکومت دخالت نمی‏کند؛ بلکه تمام نقش را در فعالیت و برپایی نظام ایفا می‏کند. به گونه‏ای که اگر حتی حاکم معصوم باشد، چنانچه رضایت مردمی بر حکومت او نباشد، عملاً او نمی‏تواند حکومت کند، نه اینکه حکومت او مشروع نیست. تمام ادله اثبات ولایت فقیه (ادله عقلی و نقلی آن) تنها قسمت مشروعیت حاکمیت فقیه جامع الشرایط را ثابت می‏کند؛ اما رضایت مردمی امری عقلی است که هر نظامی برای برپایی نیازمند به اوست و در این مسئله هیچ تفاوتی میان حکومت‏های اسلامی و غیراسلامی نیست. به همین دلیل، هیچ‏گاه نمی‏توان نتیجه گرفت که «مردمی که می‏توانند حاکم را تعیین کنند، به طریق اولی می‏توانند نوع حکومت را هم معین کنند».(1)
نکته دوم، با توجه به آنچه گفته شد، به خوبی مغالطه نویسنده در رابطه تعیین نوع حکومت توسط مردم روشن می‏گردد. زیرا اولاً، همان‏گونه که اشاره گردید در تفکر شیعی، مردم نمی‏توانند فردی که دارای شرایط ولایت فقیه نیست را انتخاب نمایند. یعنی تا زمانی که مردم ولایت فقیه جامع‏الشرایط که شرایط او از سوی شارع معین گردیده است را نپذیرفته‏اند، نمی‏توان از تشکیل حکومت اسلامی مورد نظر شیعه سخن گفت. بنابراین، نمی‏توان از لزوم رضایت مردمی در برپایی حکومت دینی، آزادی آنان در نوع حکومت را نتیجه گرفت.
ثانیا، حتی اگر پذیرفته شود که مردم از نظر شیعیان می‏توانند هر فردی را که مایل‏اند به عنوان حاکم در نظام اسلامی انتخاب نمایند، نمی‏توان نتیجه گرفت که نوع حکومت را نیز مردم می‏توانند تعیین کنند. چگونه می‏توان این مسئله را به شیعه نسبت داد، درحالی‏که بسیاری از حکومت‏هایی که مردم بر سر آن توافق کرده‏اند، در مقابل تفکر امامیه و ائمه قرار گرفته‏اند. آیا حکومت‏های بنی‏امیه و بنی‏عباس و خصوصا خلفای سه گانه که از پشتیبانی قاطبه مردم زمان خود برخوردار بوده‏اند، مورد تأیید شیعیان نیز بودند. آیا این پشتیبانی‏های مردمی، پایه‏های مشروعیت این حکومت‏ها را از نظر شیعیان، ساخته است.
ثالثا، روشن نیست مراد نویسنده از «نوع حکومت» چیست. زیرا اگر مراد نوع حکومت از نظر مبانی فکری و عقیدتی است که بر اساس آن، حکومت شکل گرفته است، که در این صورت به هیچ‏وجه از نظر شیعه، مردم نمی‏توانند حکومت‏های غیردینی را انتخاب نمایند. همان‏گونه که تاریخ نشان می‏دهد، همواره شیعیان با این نوع حکومت‏ها در ستیز بوده‏اند. زیرا از این دیدگاه تنها یک نوع حکومت مشروع است و آن حکومت اسلامی است؛ یعنی حکومتی که بر اساس مبانی اسلامی شکل گرفته باشد. اگر مراد از نوع حکومت، ساختار و شکل حکومت باشد که در این صورت نیز نمی‏توان به‏طور مطلق همه انواع حکومت‏ها را مشروع دانست.
نکته سوم، گفته شد مردم در زمان ائمه اطهار علیهم‏السلام با حکومت اسلامی آشنا نشده‏اند. اگر مراد این است که معصومین علیهم‏السلام حکومت اسلامی را برای مردم تعیین نکرده‏اند، که در این صورت باید نویسنده را به بازخوانی تاریخ و بررسی روایات متعدد و سیره معصومین علیهم‏السلام فراخواند. چه اینکه فقهای عظام برای اثبات ولایت فقیه، جمعا به این دلیل عقلی و نقلی تمسک می‏کنند و این غیر از فقهایی است که مسئله ولایت فقیه را از مسلمات دین می‏شمارند که نیازی به استدلال ندارد. چگونه ممکن است که این همه روایات و سیره اهل بیت علیهم‏السلام پس از غیبت به دست فقها برسد و دلیل عقلی نیز بر آن دلالت کند، ولی ائمه علیهم‏السلام چیزی
______________________________
1. سخن نویسنده در این زمینه در نکته دوم آمده است.
______________________________
درباره حکومت اسلامی نگفته باشند.
اما اگر مراد این است که معصومین حکومت اسلامی را تبیین کرده‏اند، ولی حاکمان غاصب اجازه ندادند این مطالب به مردم برسد، این مسئله نیز صحیح نیست: زیرا ائمه در اغلب موارد، مباحث خود را مستقیما نزد عموم مردم در خطبه‏ها و یا موارد دیگر بیان می‏کردند که همین موارد امروزه دست‏مایه فقهای امامیه در اثبات ولایت فقیه است. علاوه بر آن، چگونه می‏توان گفت مردمی که حکومت اسلامی رسول گرامی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و حکومت امیرالمؤمنین علیه‏السلام در زمان زعامتش را دیده‏اند و آن را حس کرده‏اند، از حکومت اسلامی اطلاعی ندارند. اما در زمان غیبت باید گفت اولاً، اگرچه می‏پذیریم حاکمان غاصب در طول تاریخ همواره جایگاه حکومت را غصب کرده‏اند، اما اینکه این مسئله دلیل بر عدم آگاهی مردم از حکومت اسلامی باشد جای بسی تأمل است. زیرا با توجه به وجود روایات متعدد و همچنین سیره رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و امیرمؤمنان علیه‏السلام در مسئله حکومت و همچنین به واسطه وجود دلیل عقلی بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی، به راحتی نمی‏توان گفت که مردم از حکومت اسلامی بی‏خبر بوده‏اند؛ خصوصا آنکه این مسئله از مبتلابه‏ترین مسائل بوده است و فقها و عالمان دینی نیز همواره در جهت آگاه کردن مردم از مسائل اسلامی، از هیچ کوششی فروگذار نکرده‏اند. حتی اگر بپذیریم علما برای برپایی حکومت اقدامی نکرده باشند، اما به هیچ روی نمی‏توان سعی و کوشش خستگی‏ناپذیر علما و فقیهان در آگاه کردن مردم را منکر شد.
ثانیا، گفته شد فقها به علت ترس از ضرر و یا مغبون شدن، برای برپایی حکومت اسلامی اقدامی نکرده‏اند. با قاطعیت می‏توان گفت هیچ گروهی در تاریخ بیش از علمای شیعه در راه تبلیغ دین و آگاه کردن مردم از آموزه‏های دینی و در جهت برپایی احکام اسلامی و همچنین در جهت کسب قدرت برای برپایی احکام الاهی، کوشش و سعی بلیغ نکرده است.
مجاهدت‏های عالمان دینی در این راه مثال‏زدنی است. آنان از پذیرش هر سختی و فداکردن جان و مال در راه اجرای احکام اسلامی در جامعه دریغ نورزیده‏اند. چگونه می‏توان آنان را به ترس و یا پرهیز از ضرر متهم نمود. اعطای هزاران شهید و تبعیدی و شکنجه شده در راه دین از افتخارات علما و فقها در دوران غیبت است. شهیدانی چون شهید اول و ثانی و هزاران شهید راه استقرار حکومت اسلامی، مجاهدانی همچون سید مرتضی و سید رضی و شیخ مفید و شیخ طوسی، محقق کرکی، شیخ فضل‏الله نوری، نراقی، بروجردی، مطهری، امام خمینی تنها نمونه‏هایی از خیل عظیم مجاهدین فی‏سبیل‏الله می‏باشند که آگاهی هر یک از مسلمانان امروز، از نویسنده مقاله گرفته تا عموم مردم مسلمان، به واسطه مجاهدت‏های آنان صورت گرفته است.
باید توجه داشت که در طول تاریخ تشیع پس از آغاز غیبت کبری، بسیاری از علما و فقهای عظام برای برپایی آن مبارزه کرده‏اند و با طرح مباحث حکومت اسلامی در کتاب‏های خود، زمینه را برای اجرای آن فراهم آورده‏اند. تا آنجاکه در زمان شاه طهماسب صفوی مرحوم محقق کرکی موفق به اعمال ولایت در اموری می‏شود که تا آن زمان شرایط برای اجرای آن محقق نشده بود. به گونه‏ای که پس از بحث‏های فراوان، چنان شاه طهماسب را به ولایت فقیه معتقد ساخت که شاه طی بیانیه‏ای پس از طرح مسئله ولایت فقیه، به استناد روایت مقبوله عمربن حنظله می‏گوید:
بر این اساس، هر کس از فرمان خاتم‏المجتهدان و وارث علوم پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و نایب امامان معصوم علیهم‏السلام (علی‏بن‏عبدالعالی کرکی) ــ که نامش علی است و همچنان سربلند و عالی مقام باد ــ اطاعت نکند و تسلیم محض اوامر او نباشد، در این درگاه مورد لعن و نفرین بوده و جایی ندارد و با تدبیر اساسی و تأدیب‏های بجا، مؤاخذه خواهد شد.(1)
وی صریحا ولایت محقق کرکی را می‏پذیرد و با صراحت می‏گوید: «شما به حکومت و تدبیر امور مملکت سزاوارتر از من هستید؛ زیرا شما نایب امام زمان (عج) هستید و من یکی از حکام شما هستم و به امر و نهی شما عمل می‏کنم».(2)
شیخ جعفر کاشف‏الغطا نیز همچون همه فقهای زمان خود معتقد بود که در زمان غیبت باید فقیه جامع‏الشرایط حکومت اسلامی را سرپرستی نماید. وی برای برپایی حکومت اسلامی از چیزی نمی‏ترسید: بلکه معتقد بود فقیه جامع‏الشرایط می‏تواند به جانشینی ائمه معصومین علیهم‏السلام فرمان جهاد صادر کند و خود نیز چند بار فرمان جهاد صادر کرد و فرماندهی آنها را نیز به عهده گرفت.(3)
شهرت مسئله اعتقاد به ولایت فقیه و حاکمیت فقها آن‏چنان در میان فقها و مردم گسترده بود که این مسئله از نگاه جهانگردانی همچون انگلبرت کمپفر آلمانی(4) و شوالیه شارون فرانسوی(5) و تاورینه، دیگر جهانگرد فرانسوی،(6) دور نمانده است. کمپفر در این زمینه می‏نویسد: «شگفت آنکه متألهین و عالمین به کتاب (قرآن) نیز در اعتقاد به مجتهد، با مردم ساده‏دل شریک‏اند و می‏پندارند که طبق آیین خداوند، پیشوایی روحانیِ مردم و قیادت مسلمین، به عهده مجتهد گذاشته شده است».
______________________________
1. محمد باقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، قم، ج 4، صص 362و363
2. علی دوانی، مفاخر اسلامی امیرکبیر، تهران، 1364، ج 1، ص 441 و محمد باقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج 4، ص 361
3. بخشایشی، فقهای نامدار شیعه، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ص 292 و محمدبن‏رجبی، رسائل و فتاوای جهادی، ص 23
4. Engelbert Kaempfer، سفرنامه کمپفر به ایران، ترجمه کیکاووس جهانداری
5. سفرنامه شوالیه شارون، ترجمه اقبال یغمایی
6. ژان پانیت تاورینه، سفرنامه تاورینه، به کوشش حمید شیدایی، ترجمه ابوتراب نوری
______________________________
اینکه جهانگردان غیرمسلمانی در آن زمان ولایت فقیه را در میان فقها و مردم می‏بینند و بدان تصریح می‏کنند و می‏گویند تاکنون فقها برای برپایی حکومت اسلامی و آگاه کردن مردم اقدامی صورت نداده‏اند، جای بسی تعجب است. تاریخ مبارزه علیه ظلم و ستم و استثمار و استعمار مملو از عالمان مسلمانی است که بدون توجه به آنان هیچ‏گاه نمی‏توان تاریخ را تحلیل کرد. برخی از این مبارزات آن‏چنان گسترده بوده‏اند و مردم به‏طور گسترده از آن دفاع کرده‏اند که استعمارگران را با همه توش و توان نظامی، سال‏ها به خود مشغول می‏ساخت. صدور فرمان جهاد مراجع و علمای برجسته شیعه همچون آخوند خراسانی و حاج شیخ عبدالله مازندرانی و دیگر علمای نجف بر ضد اشغالگران ایتالیایی در سال 1911، که طرابلس غرب (لیبی) را به اشغال نظامی خود درآوردند، صدور فرمان جهاد علمای سنی و شیعه در معارضه با متفقین و حمایت از سرزمین‏های اسلامی در شروع جنگ جهانی اول، برپایی نهضت مشروطه که با اهتمام جدی علمای مجاهدی همچون آخوند خراسانی، مرحوم نایینی، شیخ فضل الله نوری از طلاب حوزه‏های علمیه با پشتیبانی گسترده مردم، برپایی انقلاب شکوهمند اسلامی مردم ایران به رهبری مرجع عالی‏قدر جهان تشیع امام خمینی قدس‏سره و... همه و همه تنها نمونه‏هایی از فداکاری‏ها و اقدامات سیاسی عالمان دینی به شمار می‏آیند. همچنین علمای مجاهد دیگری که برای برپایی حکومت اسلامی اقدام نمودند، همچون سید عبدالحسین شرف‏الدین عاملی با اعلام فرمان جهاد علیه دولت استعارگر فرانسه، خواهان تشکیل حکومت اسلامی و دفع دست ایادی کفر شدند.
شیخ فتح الله شریعت اصفهانی که از مراجع تقلید بود، با صدور هشت فرمان جهاد علیه کشورهای ایتالیا، انگلیس، روس و رژیم پهلوی، آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی در مبارزه با بهاییت، کمونیسم و دراویش و... ادامه دادن مبارزات امام خمینی پس از تبعید ایشان، آیت الله شیخ محمد خالصی زاده در مبارزه با استعمار انگلستان و صدور فرمان جهاد علیه آنان و مبارزه علیه رژیم طاغوت رضاخان و نوشتن کتاب نظام عائله اسلامی و 27 سال زندانی کشیدن و 7 بار ترور نافرجام، آیت الله میرزا علی محمد اژه‏ای و آیت الله ملا علی اکبر اژه‏ای اصفهانی در مبارزه با استعمار روس در ایران و کوشش برای برپایی حکومتی اسلامی در کشورهای اسلامی، مرحوم آیت الله سید حسن مدرس در مبارزه با حکومت طاغوت رضاخان، شهید نواب صفوی در مبارزه با حاکمان طاغوت و منحرفین ملحد و با نوشتن کتاب جامعه و حکومت اسلامی، تنها و تنها نمونه‏های کوچکی در سعی و کوشش علما برای از میان برداشتن ظلم و جور و برپایی حکومت‏هایی اسلامی به شمار می‏آیند.(1) چگونه می‏توان این ستارگان درخشان رشادت و ایثار را به سکوت و یا ترس از
______________________________
1. رک: محمد حسن رجبی، علمای مجاهد
______________________________
ضرر و مواردی این‏گونه متهم کرد.
نکته سوم، نویسنده با استفاده از تعابیر کلی، به‏یک‏باره همه رشادت‏ها و شور و شعور مراجع تقلید، روحانیت معزز و مردم ایثارگر را در انقلاب بزرگ ایران نادیده می‏گیرد و حتی یک کلمه از این معجزه الاهی سخنی به میان نمی‏آورند. چگونه می‏توان معتقد شد از زمان بعثت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تاکنون هیچ‏گاه مردم به حکومت اسلامی آگاهی پیدا نکرده‏اند، درحالی‏که نویسنده همین آزادی قلم خود را مرهون هزاران هزار شهید فرهیخته و آگاه و فداکار است. چگونه می‏توان بر این همه عقلانیت مردم مسلمان در برپایی حکومت اسلامی چشم فروبست، درحالی‏که همه مردم جهان حتی دشمنان این انقلاب به مکتبی بودن آن با رهبری مرجعیت شیعه اذعان دارند.

تبلیغات