حکومت در اندیشه سیاسی شیعه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نوشتار نویسنده را در چند بند میتوان به صورت ذیل بیان نمود: 1. مشروعیت حکومت از نظر شیعه بر پایه مشروعیت الاهی و رضایت مردمی است؛ 2. بنابراین زمانی که مردم حق انتخاب حاکم را داشته باشند، به طریق اولی حق انتخاب نوع حکومت را نیز خواهند داشت؛ 3. از آنجا که انسان موجودی مختار و عاقل است، باید نسبت به حکومت ولایت فقیه در زمان غیبت آگاهی کافی داشته باشد و 4. مردم چه در زمان وجود ائمه اطهار علیهمالسلام و چه در زمان غیبت، هیچگاه با حکومت اسلامی آشنا نشدهاند. در زمان حضور معصوم به علت وجود موانع بسیار و در زمان غیبت نیز عوامل ذیل موجب گردید فقها هیچگونه اقدامی برای آگاه کردن مردم و برپایی حکومت اسلامی نکنند: 1. وجود حاکمان ظالم؛ 2. مشروط دانستن کوشش برای برپایی حکومت اسلامی به ایمنی از ضرر از سوی اکثر فقها و 3. ترس فقها از ضرر و غبن. این عوامل موجب شد آنان حتی با وجود آماده بودن شرایط در برخی از دوران تاریخ تشیع، هیچگاه برای برپایی حکومت اقدامی نکنند.متن
در تفکر شیعی، سزاوارترین فرد برای اداره جامعه اسلامی، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است و بعد از ایشان این مهم به امام معصوم علیهالسلام میرسد. بر اساس این بینش، این حکومت در عصر غیبت به عهده فقهای جامعالشرایط، که دارای صفاتی چون اجتهاد، مدیریت، حسن تدبیر و آگاه به شرایط زمانه خود است، میباشد. مشروعیت حاکم اسلامی دو پایه دارد: مشروعیت الاهی و رضایت مردمی. بر این اساس، زمانی که مردم حق انتخاب حاکم را داشته باشند، به طریق اولی حق انتخاب نوع حکومت را نیز خواهند داشت. حکومت از دیدگاه شیعه، وسیله است: وسیلهای برای تحقق احکام و فرامین الاهی برای سعادت دنیا و آخرت بشر. لذا، در صورت عدم رضایت مردم ضرورتی ندارد تا با زور و تزویر از آن حراست کرد. آنچه حاکم اسلامی باید هدف خود قرار دهد و از مسئولان حکومتی بخواهد «اجرای قرآن، گسترش عدالت و تعدیل ثروت، ریشه کن کردن بردگی و از میان بردن فواصل طبقاتی» میباشد. قطعا چنین حکومتی و آموزههای چنین مکتبی، برای حاکمان و سلاطین جور قابل پذیرش نبوده است. به همین دلیل همواره تشیع در اقلیت بوده است.
انحرافات اولیه صدر اسلام، یکی از عوامل بیرونی در تضعیف تشیع بود. یکی از این انحرافات، زیر پاگذاشتن حدیث غدیر خم در روز وفات پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود. یکی از آثار سوء این انحراف، به قدرت رسیدن عثمان بعد از مرگ عمر بود. زیرا او زمینهساز حضور افرادی در قدرت سیاسی و حاکمیت اسلامی شد که اساسا هیچ اعتقادی به اسلام نداشتند. مسئله بعدی، کشورگشاییهای دوره عمر بود که موجب شد افراد زیادی در جامعه تازهمسلمانی که هنوز تربیت اسلامی را نهادینه نکرده بود، وارد شوند و این امر باعث ایجاد شکافهای عمیق اجتماعی شد. برپایی حکومتهای جور، از دیگر عوامل تضعیف تشیع به شمار میآید.
به قدرت رسیدن عثمان موجب روی کار آمدن فرزندان امیه در دستگاه خلافت شد. آنان افکار و اندیشههای حضرت علی علیهالسلام و فرزندان ایشان را مغایر و مزاحم اسلام میدانستند. لذا، تلاشهای زیادی را برای مقابله با آن انجام دادند. فشارهای شدید و قتل عام شیعیان، روز به روز گسترش یافت. این امر اولاً، مانع از گرایش مردم به تشیع شد و ثانیا، باعث شد آموزههایی که خاندان علی علیهالسلام آورده بودند کفرآمیز تلقی شود. به همین دلیل، علما و پیشوایان شیعه را «رافضیان» میخواندند. این وضعیت تنها به دوران ائمه علیهمالسلام ختم نمیشود؛ بلکه در ادوار بعدی نیز شاهد این فشارها بر فقها هستیم.
فقه اهل سنت از دیگر عوامل تضعیف شیعه بود؛ چرا که آنان حکومت را در زمره مصالح عامه میدانند که به نظرات امت واگذار شده است. این در حالی است که اهل سنت، مشروعیت از طریق غلبه را نیز میپذیرند. لذا، این نتیجه به دست میآید که اگر مردم از ترس یا به طریق دیگر (نامشروع) حکومت را قبول کنند، آن حکومت مشروع است. به هر حال، هر قدر که گستره فعالیت فقهای اهل سنت بیشتر میشد، فشار بر فقهای شیعه که متهم به رافضیگری میشدند، بیشتر میگردید؛ تا جایی که یا در زندان بودند و یا مانند شهید اول و شهید ثانی و دیگران، شهید شدند که در نتیجه این امر، فقه شیعه به انزوا گرایید.
نقش فقهای شیعه را به عنوان یکی از عوامل درونیِ به انزوا کشیده شدن تشیع میتوان نام برد. فقه سیاسی شیعه در این رهگذر به دلیل فشارهای حکومتهایی که مخالف تفکر شیعی بودند، به صورت مستقل از فقه عمومی عرضه نشد تا بتواند فرصت نشر پیدا کند. آنچه در طول تاریخ فقه شیعه مطرح شد، مشخص کردن حدود امور حسبه و نحوه اقامه آنها بوده است. آیا حدود امور حسبه فقط مجانین و صغار و ... را دربرمیگیریم یا کل حکومت هم از امور حسبه است؛ اگرچه از لحاظ نظری هم دامنه شمولیت و هم ضرورت تشکیل حکومت مشخص است.
مهمترین عاملی که مانع تشکیل حکومت میشد، مشروط کردن اقامه آن به عدم ضرر و مهیا بودن تمام و کمال شرایط توسط فقها میباشد. دیدگاه بیشتر فقها این بود که تشکیل حکومت صالح در زمان غیبت امکانپذیر نیست و لذا باید تلاش کرد تا از دامنه تباه شدن حقوق مردم کم شود. بدین صورت که اگر «سلطان» ستمگری یکی از مسلمانان (شیعه) را به جانشینی خود در منطقهای بگمارد و اجرای حدود را به او بسپارد، وی اجازه دارد به آن اقدام نماید. تقلیل دادن جایگاه نایب امام به کارگزار یک حاکم ستمگر، ظاهرا برای کم کردن فشار بر مسلمانان به ویژه شیعیان بود؛ اما واقعیت امر با توجه به فرمایشات و فتاوی فقها، جدای از این مسئله، مصلحتاندیشی آنها بوده است. شاید ترس و غبن موجب میشد تا مصلحتگرا شوند. لذا، در حالی که مجوز تشکیل حکومت برای فقها موجود بود، اما به بهانه زیانهای احتمالی هرگز به این کار اقدام نکردند.
وجود فرق شیعی و حکومتهای منسوب به شیعه از دیگر عوامل انزوای تشیع بود. برخی شیعه را به سه دسته، شیعه سیاسی، شیعه محب اهل بیت علیهمالسلام و شیعه اعتقادی تقسیم میکنند. شیعه اعتقادی روایات رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را تنها از طریق علما و ائمه علیهمالسلام میپذیرند. بر این اساس، آنچه در تاریخ تشیع شاهدیم، اندک بودن شیعه اعتقادی بوده است؛ زیرا بسیاری از مردمی که با حضرت علی علیهالسلام بیعت کردند، او را ادامه خلفای قبل میدانستند و تابع فقه او نبودند. حتی زمانی که حکومت علویان را تشکیل دادند، از فقه حنفی تبعیت میکردند. در کنار این مسائل، باید به فرقههای گوناگون شیعه اشاره کرد؛ تا آنجا که «اشعری از چهلوپنج فرقه گوناگون شیعی نام میبرد». از آن جمله میتوان به امامیه، اسماعیلیه، زیدیه و شیعیان غلاة اشاره کرد. تمام این افراطکاریها و بدعتها و حتی ترورهای اسماعیلیان، به حساب کل تشیع گذاشته میشد و بهانه مناسب برای سرکوب آنها مهیا شد و زمینه را برای هر چه بیشتر منزوی شدن و در اقلیت قرار گرفتن شیعه فراهم کرد. با توجه به آنچه گفته شد میتوان اذعان کرد که شیعه بیش از پیش در اقلیت قرار گرفت و تمام آموزههای شیعه دوازده امامی تحتالشعاع انحرافات فرق دیگر شیعه قرار گرفته بود.
و با آنکه شیعه، در درون خود، همه فاکتورهای لازم جهت تشکیل حکومت را دارا بود، اما در طول تاریخ حکومت اسلامی به دلایل گوناگون، شرایط آن حاصل نشد. یعنی مهمترین شرط یعنی شناخت آن توسط مردم محقق نشد تا پایههای مشروعیت حکومت کامل شود. فقهای شیعه نیز به دلایل فراوان از جمله فشارهای زیاد خلفا، طریق مصلحت پیشه کردند و با آوردن مستنداتی، از زیر بار مسئولیت تشکیل حکومت شانه خالی کردند و تنها به مشروعیت بخشیدن و توجیه کردن حکومتهای (حتی ستمگر) شیعه پرداختند.
اشاره
مباحث مطرح شده بیان میدارد که مشروعیت یک حکومت، به رضایت مردم از آن بستگی دارد و رضایت مردم نیز بدون آگاهی از آن حکومت ممکن نیست. همچنین در طول تاریخ مردم هیچگاه این آگاهی را پیدا نکردند. و بنابراین پایههای مشروعیت یک نظام اسلامی نیز هیچگاه محقق نشده است. هیچ حکومت اسلامی تاکنون نمیتوانسته برپاگردد و اگر هم تشکیل شده، به علت عدم آگاهی مردم از آن، مشروع نبوده است. درباره موارد فوق به ترتیب میتوان به نکاتی اشاره کرد:
نکته اول، مطلب ذکر شده صحیح است. اما معنای «رضایت مردمی» از نظر شیعه این نیست که مردم مختارند هر فردی را که مایل باشند با صرف نظر از تعالیم اسلامی انتخاب نمایند؛ بلکه رضایت مردمی موجب میگردد حاکم مشروع، یعنی حاکمی که از نظر شرع مقدس میتواند پست حاکمیت را دارا باشد، توانایی اعمال ولایت را پیدا کند. بنابراین، رضایت مردمی در مشروعیت حکومت دخالت نمیکند؛ بلکه تمام نقش را در فعالیت و برپایی نظام ایفا میکند. به گونهای که اگر حتی حاکم معصوم باشد، چنانچه رضایت مردمی بر حکومت او نباشد، عملاً او نمیتواند حکومت کند، نه اینکه حکومت او مشروع نیست. تمام ادله اثبات ولایت فقیه (ادله عقلی و نقلی آن) تنها قسمت مشروعیت حاکمیت فقیه جامع الشرایط را ثابت میکند؛ اما رضایت مردمی امری عقلی است که هر نظامی برای برپایی نیازمند به اوست و در این مسئله هیچ تفاوتی میان حکومتهای اسلامی و غیراسلامی نیست. به همین دلیل، هیچگاه نمیتوان نتیجه گرفت که «مردمی که میتوانند حاکم را تعیین کنند، به طریق اولی میتوانند نوع حکومت را هم معین کنند».(1)
نکته دوم، با توجه به آنچه گفته شد، به خوبی مغالطه نویسنده در رابطه تعیین نوع حکومت توسط مردم روشن میگردد. زیرا اولاً، همانگونه که اشاره گردید در تفکر شیعی، مردم نمیتوانند فردی که دارای شرایط ولایت فقیه نیست را انتخاب نمایند. یعنی تا زمانی که مردم ولایت فقیه جامعالشرایط که شرایط او از سوی شارع معین گردیده است را نپذیرفتهاند، نمیتوان از تشکیل حکومت اسلامی مورد نظر شیعه سخن گفت. بنابراین، نمیتوان از لزوم رضایت مردمی در برپایی حکومت دینی، آزادی آنان در نوع حکومت را نتیجه گرفت.
ثانیا، حتی اگر پذیرفته شود که مردم از نظر شیعیان میتوانند هر فردی را که مایلاند به عنوان حاکم در نظام اسلامی انتخاب نمایند، نمیتوان نتیجه گرفت که نوع حکومت را نیز مردم میتوانند تعیین کنند. چگونه میتوان این مسئله را به شیعه نسبت داد، درحالیکه بسیاری از حکومتهایی که مردم بر سر آن توافق کردهاند، در مقابل تفکر امامیه و ائمه قرار گرفتهاند. آیا حکومتهای بنیامیه و بنیعباس و خصوصا خلفای سه گانه که از پشتیبانی قاطبه مردم زمان خود برخوردار بودهاند، مورد تأیید شیعیان نیز بودند. آیا این پشتیبانیهای مردمی، پایههای مشروعیت این حکومتها را از نظر شیعیان، ساخته است.
ثالثا، روشن نیست مراد نویسنده از «نوع حکومت» چیست. زیرا اگر مراد نوع حکومت از نظر مبانی فکری و عقیدتی است که بر اساس آن، حکومت شکل گرفته است، که در این صورت به هیچوجه از نظر شیعه، مردم نمیتوانند حکومتهای غیردینی را انتخاب نمایند. همانگونه که تاریخ نشان میدهد، همواره شیعیان با این نوع حکومتها در ستیز بودهاند. زیرا از این دیدگاه تنها یک نوع حکومت مشروع است و آن حکومت اسلامی است؛ یعنی حکومتی که بر اساس مبانی اسلامی شکل گرفته باشد. اگر مراد از نوع حکومت، ساختار و شکل حکومت باشد که در این صورت نیز نمیتوان بهطور مطلق همه انواع حکومتها را مشروع دانست.
نکته سوم، گفته شد مردم در زمان ائمه اطهار علیهمالسلام با حکومت اسلامی آشنا نشدهاند. اگر مراد این است که معصومین علیهمالسلام حکومت اسلامی را برای مردم تعیین نکردهاند، که در این صورت باید نویسنده را به بازخوانی تاریخ و بررسی روایات متعدد و سیره معصومین علیهمالسلام فراخواند. چه اینکه فقهای عظام برای اثبات ولایت فقیه، جمعا به این دلیل عقلی و نقلی تمسک میکنند و این غیر از فقهایی است که مسئله ولایت فقیه را از مسلمات دین میشمارند که نیازی به استدلال ندارد. چگونه ممکن است که این همه روایات و سیره اهل بیت علیهمالسلام پس از غیبت به دست فقها برسد و دلیل عقلی نیز بر آن دلالت کند، ولی ائمه علیهمالسلام چیزی
______________________________
1. سخن نویسنده در این زمینه در نکته دوم آمده است.
______________________________
درباره حکومت اسلامی نگفته باشند.
اما اگر مراد این است که معصومین حکومت اسلامی را تبیین کردهاند، ولی حاکمان غاصب اجازه ندادند این مطالب به مردم برسد، این مسئله نیز صحیح نیست: زیرا ائمه در اغلب موارد، مباحث خود را مستقیما نزد عموم مردم در خطبهها و یا موارد دیگر بیان میکردند که همین موارد امروزه دستمایه فقهای امامیه در اثبات ولایت فقیه است. علاوه بر آن، چگونه میتوان گفت مردمی که حکومت اسلامی رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله و حکومت امیرالمؤمنین علیهالسلام در زمان زعامتش را دیدهاند و آن را حس کردهاند، از حکومت اسلامی اطلاعی ندارند. اما در زمان غیبت باید گفت اولاً، اگرچه میپذیریم حاکمان غاصب در طول تاریخ همواره جایگاه حکومت را غصب کردهاند، اما اینکه این مسئله دلیل بر عدم آگاهی مردم از حکومت اسلامی باشد جای بسی تأمل است. زیرا با توجه به وجود روایات متعدد و همچنین سیره رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امیرمؤمنان علیهالسلام در مسئله حکومت و همچنین به واسطه وجود دلیل عقلی بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی، به راحتی نمیتوان گفت که مردم از حکومت اسلامی بیخبر بودهاند؛ خصوصا آنکه این مسئله از مبتلابهترین مسائل بوده است و فقها و عالمان دینی نیز همواره در جهت آگاه کردن مردم از مسائل اسلامی، از هیچ کوششی فروگذار نکردهاند. حتی اگر بپذیریم علما برای برپایی حکومت اقدامی نکرده باشند، اما به هیچ روی نمیتوان سعی و کوشش خستگیناپذیر علما و فقیهان در آگاه کردن مردم را منکر شد.
ثانیا، گفته شد فقها به علت ترس از ضرر و یا مغبون شدن، برای برپایی حکومت اسلامی اقدامی نکردهاند. با قاطعیت میتوان گفت هیچ گروهی در تاریخ بیش از علمای شیعه در راه تبلیغ دین و آگاه کردن مردم از آموزههای دینی و در جهت برپایی احکام اسلامی و همچنین در جهت کسب قدرت برای برپایی احکام الاهی، کوشش و سعی بلیغ نکرده است.
مجاهدتهای عالمان دینی در این راه مثالزدنی است. آنان از پذیرش هر سختی و فداکردن جان و مال در راه اجرای احکام اسلامی در جامعه دریغ نورزیدهاند. چگونه میتوان آنان را به ترس و یا پرهیز از ضرر متهم نمود. اعطای هزاران شهید و تبعیدی و شکنجه شده در راه دین از افتخارات علما و فقها در دوران غیبت است. شهیدانی چون شهید اول و ثانی و هزاران شهید راه استقرار حکومت اسلامی، مجاهدانی همچون سید مرتضی و سید رضی و شیخ مفید و شیخ طوسی، محقق کرکی، شیخ فضلالله نوری، نراقی، بروجردی، مطهری، امام خمینی تنها نمونههایی از خیل عظیم مجاهدین فیسبیلالله میباشند که آگاهی هر یک از مسلمانان امروز، از نویسنده مقاله گرفته تا عموم مردم مسلمان، به واسطه مجاهدتهای آنان صورت گرفته است.
باید توجه داشت که در طول تاریخ تشیع پس از آغاز غیبت کبری، بسیاری از علما و فقهای عظام برای برپایی آن مبارزه کردهاند و با طرح مباحث حکومت اسلامی در کتابهای خود، زمینه را برای اجرای آن فراهم آوردهاند. تا آنجاکه در زمان شاه طهماسب صفوی مرحوم محقق کرکی موفق به اعمال ولایت در اموری میشود که تا آن زمان شرایط برای اجرای آن محقق نشده بود. به گونهای که پس از بحثهای فراوان، چنان شاه طهماسب را به ولایت فقیه معتقد ساخت که شاه طی بیانیهای پس از طرح مسئله ولایت فقیه، به استناد روایت مقبوله عمربن حنظله میگوید:
بر این اساس، هر کس از فرمان خاتمالمجتهدان و وارث علوم پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و نایب امامان معصوم علیهمالسلام (علیبنعبدالعالی کرکی) ــ که نامش علی است و همچنان سربلند و عالی مقام باد ــ اطاعت نکند و تسلیم محض اوامر او نباشد، در این درگاه مورد لعن و نفرین بوده و جایی ندارد و با تدبیر اساسی و تأدیبهای بجا، مؤاخذه خواهد شد.(1)
وی صریحا ولایت محقق کرکی را میپذیرد و با صراحت میگوید: «شما به حکومت و تدبیر امور مملکت سزاوارتر از من هستید؛ زیرا شما نایب امام زمان (عج) هستید و من یکی از حکام شما هستم و به امر و نهی شما عمل میکنم».(2)
شیخ جعفر کاشفالغطا نیز همچون همه فقهای زمان خود معتقد بود که در زمان غیبت باید فقیه جامعالشرایط حکومت اسلامی را سرپرستی نماید. وی برای برپایی حکومت اسلامی از چیزی نمیترسید: بلکه معتقد بود فقیه جامعالشرایط میتواند به جانشینی ائمه معصومین علیهمالسلام فرمان جهاد صادر کند و خود نیز چند بار فرمان جهاد صادر کرد و فرماندهی آنها را نیز به عهده گرفت.(3)
شهرت مسئله اعتقاد به ولایت فقیه و حاکمیت فقها آنچنان در میان فقها و مردم گسترده بود که این مسئله از نگاه جهانگردانی همچون انگلبرت کمپفر آلمانی(4) و شوالیه شارون فرانسوی(5) و تاورینه، دیگر جهانگرد فرانسوی،(6) دور نمانده است. کمپفر در این زمینه مینویسد: «شگفت آنکه متألهین و عالمین به کتاب (قرآن) نیز در اعتقاد به مجتهد، با مردم سادهدل شریکاند و میپندارند که طبق آیین خداوند، پیشوایی روحانیِ مردم و قیادت مسلمین، به عهده مجتهد گذاشته شده است».
______________________________
1. محمد باقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، قم، ج 4، صص 362و363
2. علی دوانی، مفاخر اسلامی امیرکبیر، تهران، 1364، ج 1، ص 441 و محمد باقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج 4، ص 361
3. بخشایشی، فقهای نامدار شیعه، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ص 292 و محمدبنرجبی، رسائل و فتاوای جهادی، ص 23
4. Engelbert Kaempfer، سفرنامه کمپفر به ایران، ترجمه کیکاووس جهانداری
5. سفرنامه شوالیه شارون، ترجمه اقبال یغمایی
6. ژان پانیت تاورینه، سفرنامه تاورینه، به کوشش حمید شیدایی، ترجمه ابوتراب نوری
______________________________
اینکه جهانگردان غیرمسلمانی در آن زمان ولایت فقیه را در میان فقها و مردم میبینند و بدان تصریح میکنند و میگویند تاکنون فقها برای برپایی حکومت اسلامی و آگاه کردن مردم اقدامی صورت ندادهاند، جای بسی تعجب است. تاریخ مبارزه علیه ظلم و ستم و استثمار و استعمار مملو از عالمان مسلمانی است که بدون توجه به آنان هیچگاه نمیتوان تاریخ را تحلیل کرد. برخی از این مبارزات آنچنان گسترده بودهاند و مردم بهطور گسترده از آن دفاع کردهاند که استعمارگران را با همه توش و توان نظامی، سالها به خود مشغول میساخت. صدور فرمان جهاد مراجع و علمای برجسته شیعه همچون آخوند خراسانی و حاج شیخ عبدالله مازندرانی و دیگر علمای نجف بر ضد اشغالگران ایتالیایی در سال 1911، که طرابلس غرب (لیبی) را به اشغال نظامی خود درآوردند، صدور فرمان جهاد علمای سنی و شیعه در معارضه با متفقین و حمایت از سرزمینهای اسلامی در شروع جنگ جهانی اول، برپایی نهضت مشروطه که با اهتمام جدی علمای مجاهدی همچون آخوند خراسانی، مرحوم نایینی، شیخ فضل الله نوری از طلاب حوزههای علمیه با پشتیبانی گسترده مردم، برپایی انقلاب شکوهمند اسلامی مردم ایران به رهبری مرجع عالیقدر جهان تشیع امام خمینی قدسسره و... همه و همه تنها نمونههایی از فداکاریها و اقدامات سیاسی عالمان دینی به شمار میآیند. همچنین علمای مجاهد دیگری که برای برپایی حکومت اسلامی اقدام نمودند، همچون سید عبدالحسین شرفالدین عاملی با اعلام فرمان جهاد علیه دولت استعارگر فرانسه، خواهان تشکیل حکومت اسلامی و دفع دست ایادی کفر شدند.
شیخ فتح الله شریعت اصفهانی که از مراجع تقلید بود، با صدور هشت فرمان جهاد علیه کشورهای ایتالیا، انگلیس، روس و رژیم پهلوی، آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی در مبارزه با بهاییت، کمونیسم و دراویش و... ادامه دادن مبارزات امام خمینی پس از تبعید ایشان، آیت الله شیخ محمد خالصی زاده در مبارزه با استعمار انگلستان و صدور فرمان جهاد علیه آنان و مبارزه علیه رژیم طاغوت رضاخان و نوشتن کتاب نظام عائله اسلامی و 27 سال زندانی کشیدن و 7 بار ترور نافرجام، آیت الله میرزا علی محمد اژهای و آیت الله ملا علی اکبر اژهای اصفهانی در مبارزه با استعمار روس در ایران و کوشش برای برپایی حکومتی اسلامی در کشورهای اسلامی، مرحوم آیت الله سید حسن مدرس در مبارزه با حکومت طاغوت رضاخان، شهید نواب صفوی در مبارزه با حاکمان طاغوت و منحرفین ملحد و با نوشتن کتاب جامعه و حکومت اسلامی، تنها و تنها نمونههای کوچکی در سعی و کوشش علما برای از میان برداشتن ظلم و جور و برپایی حکومتهایی اسلامی به شمار میآیند.(1) چگونه میتوان این ستارگان درخشان رشادت و ایثار را به سکوت و یا ترس از
______________________________
1. رک: محمد حسن رجبی، علمای مجاهد
______________________________
ضرر و مواردی اینگونه متهم کرد.
نکته سوم، نویسنده با استفاده از تعابیر کلی، بهیکباره همه رشادتها و شور و شعور مراجع تقلید، روحانیت معزز و مردم ایثارگر را در انقلاب بزرگ ایران نادیده میگیرد و حتی یک کلمه از این معجزه الاهی سخنی به میان نمیآورند. چگونه میتوان معتقد شد از زمان بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآله تاکنون هیچگاه مردم به حکومت اسلامی آگاهی پیدا نکردهاند، درحالیکه نویسنده همین آزادی قلم خود را مرهون هزاران هزار شهید فرهیخته و آگاه و فداکار است. چگونه میتوان بر این همه عقلانیت مردم مسلمان در برپایی حکومت اسلامی چشم فروبست، درحالیکه همه مردم جهان حتی دشمنان این انقلاب به مکتبی بودن آن با رهبری مرجعیت شیعه اذعان دارند.
انحرافات اولیه صدر اسلام، یکی از عوامل بیرونی در تضعیف تشیع بود. یکی از این انحرافات، زیر پاگذاشتن حدیث غدیر خم در روز وفات پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود. یکی از آثار سوء این انحراف، به قدرت رسیدن عثمان بعد از مرگ عمر بود. زیرا او زمینهساز حضور افرادی در قدرت سیاسی و حاکمیت اسلامی شد که اساسا هیچ اعتقادی به اسلام نداشتند. مسئله بعدی، کشورگشاییهای دوره عمر بود که موجب شد افراد زیادی در جامعه تازهمسلمانی که هنوز تربیت اسلامی را نهادینه نکرده بود، وارد شوند و این امر باعث ایجاد شکافهای عمیق اجتماعی شد. برپایی حکومتهای جور، از دیگر عوامل تضعیف تشیع به شمار میآید.
به قدرت رسیدن عثمان موجب روی کار آمدن فرزندان امیه در دستگاه خلافت شد. آنان افکار و اندیشههای حضرت علی علیهالسلام و فرزندان ایشان را مغایر و مزاحم اسلام میدانستند. لذا، تلاشهای زیادی را برای مقابله با آن انجام دادند. فشارهای شدید و قتل عام شیعیان، روز به روز گسترش یافت. این امر اولاً، مانع از گرایش مردم به تشیع شد و ثانیا، باعث شد آموزههایی که خاندان علی علیهالسلام آورده بودند کفرآمیز تلقی شود. به همین دلیل، علما و پیشوایان شیعه را «رافضیان» میخواندند. این وضعیت تنها به دوران ائمه علیهمالسلام ختم نمیشود؛ بلکه در ادوار بعدی نیز شاهد این فشارها بر فقها هستیم.
فقه اهل سنت از دیگر عوامل تضعیف شیعه بود؛ چرا که آنان حکومت را در زمره مصالح عامه میدانند که به نظرات امت واگذار شده است. این در حالی است که اهل سنت، مشروعیت از طریق غلبه را نیز میپذیرند. لذا، این نتیجه به دست میآید که اگر مردم از ترس یا به طریق دیگر (نامشروع) حکومت را قبول کنند، آن حکومت مشروع است. به هر حال، هر قدر که گستره فعالیت فقهای اهل سنت بیشتر میشد، فشار بر فقهای شیعه که متهم به رافضیگری میشدند، بیشتر میگردید؛ تا جایی که یا در زندان بودند و یا مانند شهید اول و شهید ثانی و دیگران، شهید شدند که در نتیجه این امر، فقه شیعه به انزوا گرایید.
نقش فقهای شیعه را به عنوان یکی از عوامل درونیِ به انزوا کشیده شدن تشیع میتوان نام برد. فقه سیاسی شیعه در این رهگذر به دلیل فشارهای حکومتهایی که مخالف تفکر شیعی بودند، به صورت مستقل از فقه عمومی عرضه نشد تا بتواند فرصت نشر پیدا کند. آنچه در طول تاریخ فقه شیعه مطرح شد، مشخص کردن حدود امور حسبه و نحوه اقامه آنها بوده است. آیا حدود امور حسبه فقط مجانین و صغار و ... را دربرمیگیریم یا کل حکومت هم از امور حسبه است؛ اگرچه از لحاظ نظری هم دامنه شمولیت و هم ضرورت تشکیل حکومت مشخص است.
مهمترین عاملی که مانع تشکیل حکومت میشد، مشروط کردن اقامه آن به عدم ضرر و مهیا بودن تمام و کمال شرایط توسط فقها میباشد. دیدگاه بیشتر فقها این بود که تشکیل حکومت صالح در زمان غیبت امکانپذیر نیست و لذا باید تلاش کرد تا از دامنه تباه شدن حقوق مردم کم شود. بدین صورت که اگر «سلطان» ستمگری یکی از مسلمانان (شیعه) را به جانشینی خود در منطقهای بگمارد و اجرای حدود را به او بسپارد، وی اجازه دارد به آن اقدام نماید. تقلیل دادن جایگاه نایب امام به کارگزار یک حاکم ستمگر، ظاهرا برای کم کردن فشار بر مسلمانان به ویژه شیعیان بود؛ اما واقعیت امر با توجه به فرمایشات و فتاوی فقها، جدای از این مسئله، مصلحتاندیشی آنها بوده است. شاید ترس و غبن موجب میشد تا مصلحتگرا شوند. لذا، در حالی که مجوز تشکیل حکومت برای فقها موجود بود، اما به بهانه زیانهای احتمالی هرگز به این کار اقدام نکردند.
وجود فرق شیعی و حکومتهای منسوب به شیعه از دیگر عوامل انزوای تشیع بود. برخی شیعه را به سه دسته، شیعه سیاسی، شیعه محب اهل بیت علیهمالسلام و شیعه اعتقادی تقسیم میکنند. شیعه اعتقادی روایات رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را تنها از طریق علما و ائمه علیهمالسلام میپذیرند. بر این اساس، آنچه در تاریخ تشیع شاهدیم، اندک بودن شیعه اعتقادی بوده است؛ زیرا بسیاری از مردمی که با حضرت علی علیهالسلام بیعت کردند، او را ادامه خلفای قبل میدانستند و تابع فقه او نبودند. حتی زمانی که حکومت علویان را تشکیل دادند، از فقه حنفی تبعیت میکردند. در کنار این مسائل، باید به فرقههای گوناگون شیعه اشاره کرد؛ تا آنجا که «اشعری از چهلوپنج فرقه گوناگون شیعی نام میبرد». از آن جمله میتوان به امامیه، اسماعیلیه، زیدیه و شیعیان غلاة اشاره کرد. تمام این افراطکاریها و بدعتها و حتی ترورهای اسماعیلیان، به حساب کل تشیع گذاشته میشد و بهانه مناسب برای سرکوب آنها مهیا شد و زمینه را برای هر چه بیشتر منزوی شدن و در اقلیت قرار گرفتن شیعه فراهم کرد. با توجه به آنچه گفته شد میتوان اذعان کرد که شیعه بیش از پیش در اقلیت قرار گرفت و تمام آموزههای شیعه دوازده امامی تحتالشعاع انحرافات فرق دیگر شیعه قرار گرفته بود.
و با آنکه شیعه، در درون خود، همه فاکتورهای لازم جهت تشکیل حکومت را دارا بود، اما در طول تاریخ حکومت اسلامی به دلایل گوناگون، شرایط آن حاصل نشد. یعنی مهمترین شرط یعنی شناخت آن توسط مردم محقق نشد تا پایههای مشروعیت حکومت کامل شود. فقهای شیعه نیز به دلایل فراوان از جمله فشارهای زیاد خلفا، طریق مصلحت پیشه کردند و با آوردن مستنداتی، از زیر بار مسئولیت تشکیل حکومت شانه خالی کردند و تنها به مشروعیت بخشیدن و توجیه کردن حکومتهای (حتی ستمگر) شیعه پرداختند.
اشاره
مباحث مطرح شده بیان میدارد که مشروعیت یک حکومت، به رضایت مردم از آن بستگی دارد و رضایت مردم نیز بدون آگاهی از آن حکومت ممکن نیست. همچنین در طول تاریخ مردم هیچگاه این آگاهی را پیدا نکردند. و بنابراین پایههای مشروعیت یک نظام اسلامی نیز هیچگاه محقق نشده است. هیچ حکومت اسلامی تاکنون نمیتوانسته برپاگردد و اگر هم تشکیل شده، به علت عدم آگاهی مردم از آن، مشروع نبوده است. درباره موارد فوق به ترتیب میتوان به نکاتی اشاره کرد:
نکته اول، مطلب ذکر شده صحیح است. اما معنای «رضایت مردمی» از نظر شیعه این نیست که مردم مختارند هر فردی را که مایل باشند با صرف نظر از تعالیم اسلامی انتخاب نمایند؛ بلکه رضایت مردمی موجب میگردد حاکم مشروع، یعنی حاکمی که از نظر شرع مقدس میتواند پست حاکمیت را دارا باشد، توانایی اعمال ولایت را پیدا کند. بنابراین، رضایت مردمی در مشروعیت حکومت دخالت نمیکند؛ بلکه تمام نقش را در فعالیت و برپایی نظام ایفا میکند. به گونهای که اگر حتی حاکم معصوم باشد، چنانچه رضایت مردمی بر حکومت او نباشد، عملاً او نمیتواند حکومت کند، نه اینکه حکومت او مشروع نیست. تمام ادله اثبات ولایت فقیه (ادله عقلی و نقلی آن) تنها قسمت مشروعیت حاکمیت فقیه جامع الشرایط را ثابت میکند؛ اما رضایت مردمی امری عقلی است که هر نظامی برای برپایی نیازمند به اوست و در این مسئله هیچ تفاوتی میان حکومتهای اسلامی و غیراسلامی نیست. به همین دلیل، هیچگاه نمیتوان نتیجه گرفت که «مردمی که میتوانند حاکم را تعیین کنند، به طریق اولی میتوانند نوع حکومت را هم معین کنند».(1)
نکته دوم، با توجه به آنچه گفته شد، به خوبی مغالطه نویسنده در رابطه تعیین نوع حکومت توسط مردم روشن میگردد. زیرا اولاً، همانگونه که اشاره گردید در تفکر شیعی، مردم نمیتوانند فردی که دارای شرایط ولایت فقیه نیست را انتخاب نمایند. یعنی تا زمانی که مردم ولایت فقیه جامعالشرایط که شرایط او از سوی شارع معین گردیده است را نپذیرفتهاند، نمیتوان از تشکیل حکومت اسلامی مورد نظر شیعه سخن گفت. بنابراین، نمیتوان از لزوم رضایت مردمی در برپایی حکومت دینی، آزادی آنان در نوع حکومت را نتیجه گرفت.
ثانیا، حتی اگر پذیرفته شود که مردم از نظر شیعیان میتوانند هر فردی را که مایلاند به عنوان حاکم در نظام اسلامی انتخاب نمایند، نمیتوان نتیجه گرفت که نوع حکومت را نیز مردم میتوانند تعیین کنند. چگونه میتوان این مسئله را به شیعه نسبت داد، درحالیکه بسیاری از حکومتهایی که مردم بر سر آن توافق کردهاند، در مقابل تفکر امامیه و ائمه قرار گرفتهاند. آیا حکومتهای بنیامیه و بنیعباس و خصوصا خلفای سه گانه که از پشتیبانی قاطبه مردم زمان خود برخوردار بودهاند، مورد تأیید شیعیان نیز بودند. آیا این پشتیبانیهای مردمی، پایههای مشروعیت این حکومتها را از نظر شیعیان، ساخته است.
ثالثا، روشن نیست مراد نویسنده از «نوع حکومت» چیست. زیرا اگر مراد نوع حکومت از نظر مبانی فکری و عقیدتی است که بر اساس آن، حکومت شکل گرفته است، که در این صورت به هیچوجه از نظر شیعه، مردم نمیتوانند حکومتهای غیردینی را انتخاب نمایند. همانگونه که تاریخ نشان میدهد، همواره شیعیان با این نوع حکومتها در ستیز بودهاند. زیرا از این دیدگاه تنها یک نوع حکومت مشروع است و آن حکومت اسلامی است؛ یعنی حکومتی که بر اساس مبانی اسلامی شکل گرفته باشد. اگر مراد از نوع حکومت، ساختار و شکل حکومت باشد که در این صورت نیز نمیتوان بهطور مطلق همه انواع حکومتها را مشروع دانست.
نکته سوم، گفته شد مردم در زمان ائمه اطهار علیهمالسلام با حکومت اسلامی آشنا نشدهاند. اگر مراد این است که معصومین علیهمالسلام حکومت اسلامی را برای مردم تعیین نکردهاند، که در این صورت باید نویسنده را به بازخوانی تاریخ و بررسی روایات متعدد و سیره معصومین علیهمالسلام فراخواند. چه اینکه فقهای عظام برای اثبات ولایت فقیه، جمعا به این دلیل عقلی و نقلی تمسک میکنند و این غیر از فقهایی است که مسئله ولایت فقیه را از مسلمات دین میشمارند که نیازی به استدلال ندارد. چگونه ممکن است که این همه روایات و سیره اهل بیت علیهمالسلام پس از غیبت به دست فقها برسد و دلیل عقلی نیز بر آن دلالت کند، ولی ائمه علیهمالسلام چیزی
______________________________
1. سخن نویسنده در این زمینه در نکته دوم آمده است.
______________________________
درباره حکومت اسلامی نگفته باشند.
اما اگر مراد این است که معصومین حکومت اسلامی را تبیین کردهاند، ولی حاکمان غاصب اجازه ندادند این مطالب به مردم برسد، این مسئله نیز صحیح نیست: زیرا ائمه در اغلب موارد، مباحث خود را مستقیما نزد عموم مردم در خطبهها و یا موارد دیگر بیان میکردند که همین موارد امروزه دستمایه فقهای امامیه در اثبات ولایت فقیه است. علاوه بر آن، چگونه میتوان گفت مردمی که حکومت اسلامی رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله و حکومت امیرالمؤمنین علیهالسلام در زمان زعامتش را دیدهاند و آن را حس کردهاند، از حکومت اسلامی اطلاعی ندارند. اما در زمان غیبت باید گفت اولاً، اگرچه میپذیریم حاکمان غاصب در طول تاریخ همواره جایگاه حکومت را غصب کردهاند، اما اینکه این مسئله دلیل بر عدم آگاهی مردم از حکومت اسلامی باشد جای بسی تأمل است. زیرا با توجه به وجود روایات متعدد و همچنین سیره رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امیرمؤمنان علیهالسلام در مسئله حکومت و همچنین به واسطه وجود دلیل عقلی بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی، به راحتی نمیتوان گفت که مردم از حکومت اسلامی بیخبر بودهاند؛ خصوصا آنکه این مسئله از مبتلابهترین مسائل بوده است و فقها و عالمان دینی نیز همواره در جهت آگاه کردن مردم از مسائل اسلامی، از هیچ کوششی فروگذار نکردهاند. حتی اگر بپذیریم علما برای برپایی حکومت اقدامی نکرده باشند، اما به هیچ روی نمیتوان سعی و کوشش خستگیناپذیر علما و فقیهان در آگاه کردن مردم را منکر شد.
ثانیا، گفته شد فقها به علت ترس از ضرر و یا مغبون شدن، برای برپایی حکومت اسلامی اقدامی نکردهاند. با قاطعیت میتوان گفت هیچ گروهی در تاریخ بیش از علمای شیعه در راه تبلیغ دین و آگاه کردن مردم از آموزههای دینی و در جهت برپایی احکام اسلامی و همچنین در جهت کسب قدرت برای برپایی احکام الاهی، کوشش و سعی بلیغ نکرده است.
مجاهدتهای عالمان دینی در این راه مثالزدنی است. آنان از پذیرش هر سختی و فداکردن جان و مال در راه اجرای احکام اسلامی در جامعه دریغ نورزیدهاند. چگونه میتوان آنان را به ترس و یا پرهیز از ضرر متهم نمود. اعطای هزاران شهید و تبعیدی و شکنجه شده در راه دین از افتخارات علما و فقها در دوران غیبت است. شهیدانی چون شهید اول و ثانی و هزاران شهید راه استقرار حکومت اسلامی، مجاهدانی همچون سید مرتضی و سید رضی و شیخ مفید و شیخ طوسی، محقق کرکی، شیخ فضلالله نوری، نراقی، بروجردی، مطهری، امام خمینی تنها نمونههایی از خیل عظیم مجاهدین فیسبیلالله میباشند که آگاهی هر یک از مسلمانان امروز، از نویسنده مقاله گرفته تا عموم مردم مسلمان، به واسطه مجاهدتهای آنان صورت گرفته است.
باید توجه داشت که در طول تاریخ تشیع پس از آغاز غیبت کبری، بسیاری از علما و فقهای عظام برای برپایی آن مبارزه کردهاند و با طرح مباحث حکومت اسلامی در کتابهای خود، زمینه را برای اجرای آن فراهم آوردهاند. تا آنجاکه در زمان شاه طهماسب صفوی مرحوم محقق کرکی موفق به اعمال ولایت در اموری میشود که تا آن زمان شرایط برای اجرای آن محقق نشده بود. به گونهای که پس از بحثهای فراوان، چنان شاه طهماسب را به ولایت فقیه معتقد ساخت که شاه طی بیانیهای پس از طرح مسئله ولایت فقیه، به استناد روایت مقبوله عمربن حنظله میگوید:
بر این اساس، هر کس از فرمان خاتمالمجتهدان و وارث علوم پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و نایب امامان معصوم علیهمالسلام (علیبنعبدالعالی کرکی) ــ که نامش علی است و همچنان سربلند و عالی مقام باد ــ اطاعت نکند و تسلیم محض اوامر او نباشد، در این درگاه مورد لعن و نفرین بوده و جایی ندارد و با تدبیر اساسی و تأدیبهای بجا، مؤاخذه خواهد شد.(1)
وی صریحا ولایت محقق کرکی را میپذیرد و با صراحت میگوید: «شما به حکومت و تدبیر امور مملکت سزاوارتر از من هستید؛ زیرا شما نایب امام زمان (عج) هستید و من یکی از حکام شما هستم و به امر و نهی شما عمل میکنم».(2)
شیخ جعفر کاشفالغطا نیز همچون همه فقهای زمان خود معتقد بود که در زمان غیبت باید فقیه جامعالشرایط حکومت اسلامی را سرپرستی نماید. وی برای برپایی حکومت اسلامی از چیزی نمیترسید: بلکه معتقد بود فقیه جامعالشرایط میتواند به جانشینی ائمه معصومین علیهمالسلام فرمان جهاد صادر کند و خود نیز چند بار فرمان جهاد صادر کرد و فرماندهی آنها را نیز به عهده گرفت.(3)
شهرت مسئله اعتقاد به ولایت فقیه و حاکمیت فقها آنچنان در میان فقها و مردم گسترده بود که این مسئله از نگاه جهانگردانی همچون انگلبرت کمپفر آلمانی(4) و شوالیه شارون فرانسوی(5) و تاورینه، دیگر جهانگرد فرانسوی،(6) دور نمانده است. کمپفر در این زمینه مینویسد: «شگفت آنکه متألهین و عالمین به کتاب (قرآن) نیز در اعتقاد به مجتهد، با مردم سادهدل شریکاند و میپندارند که طبق آیین خداوند، پیشوایی روحانیِ مردم و قیادت مسلمین، به عهده مجتهد گذاشته شده است».
______________________________
1. محمد باقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، قم، ج 4، صص 362و363
2. علی دوانی، مفاخر اسلامی امیرکبیر، تهران، 1364، ج 1، ص 441 و محمد باقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج 4، ص 361
3. بخشایشی، فقهای نامدار شیعه، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ص 292 و محمدبنرجبی، رسائل و فتاوای جهادی، ص 23
4. Engelbert Kaempfer، سفرنامه کمپفر به ایران، ترجمه کیکاووس جهانداری
5. سفرنامه شوالیه شارون، ترجمه اقبال یغمایی
6. ژان پانیت تاورینه، سفرنامه تاورینه، به کوشش حمید شیدایی، ترجمه ابوتراب نوری
______________________________
اینکه جهانگردان غیرمسلمانی در آن زمان ولایت فقیه را در میان فقها و مردم میبینند و بدان تصریح میکنند و میگویند تاکنون فقها برای برپایی حکومت اسلامی و آگاه کردن مردم اقدامی صورت ندادهاند، جای بسی تعجب است. تاریخ مبارزه علیه ظلم و ستم و استثمار و استعمار مملو از عالمان مسلمانی است که بدون توجه به آنان هیچگاه نمیتوان تاریخ را تحلیل کرد. برخی از این مبارزات آنچنان گسترده بودهاند و مردم بهطور گسترده از آن دفاع کردهاند که استعمارگران را با همه توش و توان نظامی، سالها به خود مشغول میساخت. صدور فرمان جهاد مراجع و علمای برجسته شیعه همچون آخوند خراسانی و حاج شیخ عبدالله مازندرانی و دیگر علمای نجف بر ضد اشغالگران ایتالیایی در سال 1911، که طرابلس غرب (لیبی) را به اشغال نظامی خود درآوردند، صدور فرمان جهاد علمای سنی و شیعه در معارضه با متفقین و حمایت از سرزمینهای اسلامی در شروع جنگ جهانی اول، برپایی نهضت مشروطه که با اهتمام جدی علمای مجاهدی همچون آخوند خراسانی، مرحوم نایینی، شیخ فضل الله نوری از طلاب حوزههای علمیه با پشتیبانی گسترده مردم، برپایی انقلاب شکوهمند اسلامی مردم ایران به رهبری مرجع عالیقدر جهان تشیع امام خمینی قدسسره و... همه و همه تنها نمونههایی از فداکاریها و اقدامات سیاسی عالمان دینی به شمار میآیند. همچنین علمای مجاهد دیگری که برای برپایی حکومت اسلامی اقدام نمودند، همچون سید عبدالحسین شرفالدین عاملی با اعلام فرمان جهاد علیه دولت استعارگر فرانسه، خواهان تشکیل حکومت اسلامی و دفع دست ایادی کفر شدند.
شیخ فتح الله شریعت اصفهانی که از مراجع تقلید بود، با صدور هشت فرمان جهاد علیه کشورهای ایتالیا، انگلیس، روس و رژیم پهلوی، آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی در مبارزه با بهاییت، کمونیسم و دراویش و... ادامه دادن مبارزات امام خمینی پس از تبعید ایشان، آیت الله شیخ محمد خالصی زاده در مبارزه با استعمار انگلستان و صدور فرمان جهاد علیه آنان و مبارزه علیه رژیم طاغوت رضاخان و نوشتن کتاب نظام عائله اسلامی و 27 سال زندانی کشیدن و 7 بار ترور نافرجام، آیت الله میرزا علی محمد اژهای و آیت الله ملا علی اکبر اژهای اصفهانی در مبارزه با استعمار روس در ایران و کوشش برای برپایی حکومتی اسلامی در کشورهای اسلامی، مرحوم آیت الله سید حسن مدرس در مبارزه با حکومت طاغوت رضاخان، شهید نواب صفوی در مبارزه با حاکمان طاغوت و منحرفین ملحد و با نوشتن کتاب جامعه و حکومت اسلامی، تنها و تنها نمونههای کوچکی در سعی و کوشش علما برای از میان برداشتن ظلم و جور و برپایی حکومتهایی اسلامی به شمار میآیند.(1) چگونه میتوان این ستارگان درخشان رشادت و ایثار را به سکوت و یا ترس از
______________________________
1. رک: محمد حسن رجبی، علمای مجاهد
______________________________
ضرر و مواردی اینگونه متهم کرد.
نکته سوم، نویسنده با استفاده از تعابیر کلی، بهیکباره همه رشادتها و شور و شعور مراجع تقلید، روحانیت معزز و مردم ایثارگر را در انقلاب بزرگ ایران نادیده میگیرد و حتی یک کلمه از این معجزه الاهی سخنی به میان نمیآورند. چگونه میتوان معتقد شد از زمان بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآله تاکنون هیچگاه مردم به حکومت اسلامی آگاهی پیدا نکردهاند، درحالیکه نویسنده همین آزادی قلم خود را مرهون هزاران هزار شهید فرهیخته و آگاه و فداکار است. چگونه میتوان بر این همه عقلانیت مردم مسلمان در برپایی حکومت اسلامی چشم فروبست، درحالیکه همه مردم جهان حتی دشمنان این انقلاب به مکتبی بودن آن با رهبری مرجعیت شیعه اذعان دارند.