روشن فکر ایرانی
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
شرق، ش 342 ، 28/8/83
جناب آقاى پیوندى در برابر این سؤال که ویژگى روشنفکر ایرانى در دهه 40 و 50 را توصیف کنید؟ مىگوید:
این روشنفکران نمایندگان برهه خاص هستند که شاخصترین آنها با مشارکت فعال و واکنشهاى هیجانى در قبال مسائل سیاسى واکنش نشان دادهاند، در ادامه پرسیده شد این روحیه روشنفکران را حُسن مىدانید یا قبح؟ گفت: این جزء حسن روشنفکر است به شرط آنکه استقلال رأى خود را از دست ندهد و اگر روشنفکرى در فعالیتهاى اجتماعى شرکت نکند کنار گذاشته مىشود، بالعکس روشنفکران غربى همچون سارتر مفاهیمى مانند دموکراسى، حقوق بشر، آزادى و... را در این عرصه تبدیل به ایدئولوژى کردند... . ایشان گم گشتگى هویت توسط روشنفکران را واقعى مىداند؛ چرا که آنها نتوانستند جامعه را به راه مشخص رهنمون سازند و علت گم گشتگى را نقد نکردن اندیشهها مىداند، بالعکس پیشرفت اروپا را در نقد همه چیز مىداند و متأسفانه روشنفکر ما همیشه در حد سر هم بندى فکرى کار کرده که سبب ورود به دوران بحران شده است. از ایشان سؤال شد علت این امر را در چه مىبینید؟ مىگوید: با عجله و شتابزدگى به دنبال تولید فکر و اندیشه بودن سبب این امر است و دلیل ناکارآمدى روشنفکران همین است که در لحظههاى تاریخى پاسخهاى ساده، آماده، جذّاب ولى محصور به زمان داشتند که در زمانهاى بعدى کارآیى خود را از دست مىدادند. درحالىکه پروسه تولید فکر یک ماراتن ممتد و بىپایان است.
آقاى پیوندى روند تولید فکر در ایران را نشأت گرفته از تحولات فکرى و فرهنگى اروپا و آمریکا مىداند و مىگوید: روشنفکرى موفق است که بتواند در بعد سیاسى، دینى، فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و... داراى نظر باشد که متأسفانه روشنفکر ما چشم به دهان افرادى بیرون از مرزهاى خود بسته و متأسفانه متون روشنفکرى ما مملوّ است از رفرنس به هابرماس و فوکر و سارتر و... درحالىکه نسخههاى آنها براى جامعه ما نوشته نشده بود.
در بخش دیگرى از مصاحبه مىگوید: دلزدگى و افسردگى جامعه روشنفکرى ایران معاصر مشهود است و زنگ خطر را در آنجا باید به صدا درآوریم که بستر فرهنگ ایرانى مستعد اندیشههاى صوفى گرایانه و انزواجویانه است که شاید منفى هم باشد.
اما نسل جدید ایرانى کارى کرده است که روشنفکران پراکنده در جامعه را در کنار هم قرار داده و این در نوع خود یک دموکراسى و پیروزى بزرگ است.
ایشان در پایان مصاحبه خود مىگوید: گویى روشنفکران ما عادت کردهاند که اگر به پوپر و هابرماس و فوکو رفرنس بدهند سخنانشان تضمین شده است اما اگر کتاب شایگان درباره انقلاب اسلامى را بخوانند و... وجه روشنفکرىشان آسیب دیده است. در پایان انقلاب اسلامى ایران را به زلزلهاى تشبیه مىکند که بخشهاى روشنفکرى ایران چه پوزیسیون و چه اپوزیسیون را به خود آورد که این ناکجا آباد بیراهه است و انقلاب اسلامى مانند موج، کاخ شنى روشنفکران ایدئولوژیک را فرو ریخت. ایشان گذشت یک ربع قرن از تاریخ انقلاب را بحران و گریستن به کم کارىها دانسته و ورود به عرصه گفتمان را گام جدید قلمداد مىنمایند.
جناب آقاى پیوندى در برابر این سؤال که ویژگى روشنفکر ایرانى در دهه 40 و 50 را توصیف کنید؟ مىگوید:
این روشنفکران نمایندگان برهه خاص هستند که شاخصترین آنها با مشارکت فعال و واکنشهاى هیجانى در قبال مسائل سیاسى واکنش نشان دادهاند، در ادامه پرسیده شد این روحیه روشنفکران را حُسن مىدانید یا قبح؟ گفت: این جزء حسن روشنفکر است به شرط آنکه استقلال رأى خود را از دست ندهد و اگر روشنفکرى در فعالیتهاى اجتماعى شرکت نکند کنار گذاشته مىشود، بالعکس روشنفکران غربى همچون سارتر مفاهیمى مانند دموکراسى، حقوق بشر، آزادى و... را در این عرصه تبدیل به ایدئولوژى کردند... . ایشان گم گشتگى هویت توسط روشنفکران را واقعى مىداند؛ چرا که آنها نتوانستند جامعه را به راه مشخص رهنمون سازند و علت گم گشتگى را نقد نکردن اندیشهها مىداند، بالعکس پیشرفت اروپا را در نقد همه چیز مىداند و متأسفانه روشنفکر ما همیشه در حد سر هم بندى فکرى کار کرده که سبب ورود به دوران بحران شده است. از ایشان سؤال شد علت این امر را در چه مىبینید؟ مىگوید: با عجله و شتابزدگى به دنبال تولید فکر و اندیشه بودن سبب این امر است و دلیل ناکارآمدى روشنفکران همین است که در لحظههاى تاریخى پاسخهاى ساده، آماده، جذّاب ولى محصور به زمان داشتند که در زمانهاى بعدى کارآیى خود را از دست مىدادند. درحالىکه پروسه تولید فکر یک ماراتن ممتد و بىپایان است.
آقاى پیوندى روند تولید فکر در ایران را نشأت گرفته از تحولات فکرى و فرهنگى اروپا و آمریکا مىداند و مىگوید: روشنفکرى موفق است که بتواند در بعد سیاسى، دینى، فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و... داراى نظر باشد که متأسفانه روشنفکر ما چشم به دهان افرادى بیرون از مرزهاى خود بسته و متأسفانه متون روشنفکرى ما مملوّ است از رفرنس به هابرماس و فوکر و سارتر و... درحالىکه نسخههاى آنها براى جامعه ما نوشته نشده بود.
در بخش دیگرى از مصاحبه مىگوید: دلزدگى و افسردگى جامعه روشنفکرى ایران معاصر مشهود است و زنگ خطر را در آنجا باید به صدا درآوریم که بستر فرهنگ ایرانى مستعد اندیشههاى صوفى گرایانه و انزواجویانه است که شاید منفى هم باشد.
اما نسل جدید ایرانى کارى کرده است که روشنفکران پراکنده در جامعه را در کنار هم قرار داده و این در نوع خود یک دموکراسى و پیروزى بزرگ است.
ایشان در پایان مصاحبه خود مىگوید: گویى روشنفکران ما عادت کردهاند که اگر به پوپر و هابرماس و فوکو رفرنس بدهند سخنانشان تضمین شده است اما اگر کتاب شایگان درباره انقلاب اسلامى را بخوانند و... وجه روشنفکرىشان آسیب دیده است. در پایان انقلاب اسلامى ایران را به زلزلهاى تشبیه مىکند که بخشهاى روشنفکرى ایران چه پوزیسیون و چه اپوزیسیون را به خود آورد که این ناکجا آباد بیراهه است و انقلاب اسلامى مانند موج، کاخ شنى روشنفکران ایدئولوژیک را فرو ریخت. ایشان گذشت یک ربع قرن از تاریخ انقلاب را بحران و گریستن به کم کارىها دانسته و ورود به عرصه گفتمان را گام جدید قلمداد مىنمایند.