انقلاب در فلسفه علم
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
شرق، ش 336، 18/8/83
هدف این نوشته، بررسى تأثیرگذارى نظریات «توماس کوهن» در عرصه فلسفه علم مىباشد. این تأثیرات با انتشار کتاب «ساختار انقلابهاى علمى» آغاز شد، کتاب او باورهاى گذشته درباره ماهیت علم و تمایز بین شاهد و نظریه را مورد نقّادى قرار دارد. بنا به گزارش نویسنده، کوهن معتقد بود روایتهاى دانشمندان از تاریخ علم با روایتهاى دانشمندان از تاریخ علم با روایتهاى استقراگرایان و ابطال گرایان هماهنگ نیستند و ضمن آنکه شکل ساده و تحریف شده واقعیت، هستند، غالبا نیز سعى در موجه نشان دادن نظریههاى جدید دارند. درحالىکه به نظر کوهن، تاریخ علم انباشتن تدریجى معرفت علمى نیست و چنین نیست که همه باورهاى متروک، غیرعلمى باشند.
فراز بعدى مقاله اشارهاى است به انتقادات کوهن به آزمایش کردن نظریهها و ارتباط آزمون و نظریه با هم و نیز تأکید بر اینکه گاهى نظریهها، شواهد و آزمایشها تحت تأثیر قرار مىگیرند.
نویسنده بخش عمده مقاله را به توضیح واژه «پارادایم» اختصاص داده است که اساسىترین مفهوم فلسفه علم کوهن است. وى دو کاربرد پارادایم را تبیین مىکند که عبارتند از، «ماتریس زمینهاى» و «الگو یا نمونه شاخص» و ضمن توضیح مفصل این مفاهیم مثالهایى را نیز ذکر مىکند. ماتریس زمینهاى، پیش فرضهاى یک علم است که چارچوب و محدوده عمل دانشمندان آن علم را مشخص مىکند و الگو بخشهاى موفق علم را تشکیل مىدهد که هر دانشمندى آنها را فرا مىگیرد. در ادامه، مفهوم «علم متعارف» معرفى و تبیین مىشود و دلایل کوهن براى جهنمى بودن تکامل علم مورد اشاره قرار مىگیرد. گذرى به اختلاف نظر کوهن با «پوپر» درباره ابطالگرایى و سنخ گزارههاى علمى، نیز سطورى را به خود اختصاص داده است. نویسنده در بخش بعدى چگونگى تغییر پارادایم در یک علم را توضیح مىدهد و مهمترین عامل تغییر آنرا وجود شواهد متعارض و نامتعارفى مىداند که حل نمىشوند. و وقتى تعداد آنها افزایش پیدا کرد، بحران پارادایم پیش مىآید و سرانجام به تغییر پارادایم یا همان انقلاب علمى منجر مىشود.
این بحران در سه حالت رخ مىدهد در مقاله آنها را ذکر مىکند. البته برخى از انقلابها فقط باعث تغییر در نظریهاى خاص مىشوند نه تغییر بنیادى در علمى مبنایى.
سطور پایانى این نوشتار، نوعى نقد و ارزیابى نظریات کوهن توسط نویسنده به شمار مىرود.
هدف این نوشته، بررسى تأثیرگذارى نظریات «توماس کوهن» در عرصه فلسفه علم مىباشد. این تأثیرات با انتشار کتاب «ساختار انقلابهاى علمى» آغاز شد، کتاب او باورهاى گذشته درباره ماهیت علم و تمایز بین شاهد و نظریه را مورد نقّادى قرار دارد. بنا به گزارش نویسنده، کوهن معتقد بود روایتهاى دانشمندان از تاریخ علم با روایتهاى دانشمندان از تاریخ علم با روایتهاى استقراگرایان و ابطال گرایان هماهنگ نیستند و ضمن آنکه شکل ساده و تحریف شده واقعیت، هستند، غالبا نیز سعى در موجه نشان دادن نظریههاى جدید دارند. درحالىکه به نظر کوهن، تاریخ علم انباشتن تدریجى معرفت علمى نیست و چنین نیست که همه باورهاى متروک، غیرعلمى باشند.
فراز بعدى مقاله اشارهاى است به انتقادات کوهن به آزمایش کردن نظریهها و ارتباط آزمون و نظریه با هم و نیز تأکید بر اینکه گاهى نظریهها، شواهد و آزمایشها تحت تأثیر قرار مىگیرند.
نویسنده بخش عمده مقاله را به توضیح واژه «پارادایم» اختصاص داده است که اساسىترین مفهوم فلسفه علم کوهن است. وى دو کاربرد پارادایم را تبیین مىکند که عبارتند از، «ماتریس زمینهاى» و «الگو یا نمونه شاخص» و ضمن توضیح مفصل این مفاهیم مثالهایى را نیز ذکر مىکند. ماتریس زمینهاى، پیش فرضهاى یک علم است که چارچوب و محدوده عمل دانشمندان آن علم را مشخص مىکند و الگو بخشهاى موفق علم را تشکیل مىدهد که هر دانشمندى آنها را فرا مىگیرد. در ادامه، مفهوم «علم متعارف» معرفى و تبیین مىشود و دلایل کوهن براى جهنمى بودن تکامل علم مورد اشاره قرار مىگیرد. گذرى به اختلاف نظر کوهن با «پوپر» درباره ابطالگرایى و سنخ گزارههاى علمى، نیز سطورى را به خود اختصاص داده است. نویسنده در بخش بعدى چگونگى تغییر پارادایم در یک علم را توضیح مىدهد و مهمترین عامل تغییر آنرا وجود شواهد متعارض و نامتعارفى مىداند که حل نمىشوند. و وقتى تعداد آنها افزایش پیدا کرد، بحران پارادایم پیش مىآید و سرانجام به تغییر پارادایم یا همان انقلاب علمى منجر مىشود.
این بحران در سه حالت رخ مىدهد در مقاله آنها را ذکر مىکند. البته برخى از انقلابها فقط باعث تغییر در نظریهاى خاص مىشوند نه تغییر بنیادى در علمى مبنایى.
سطور پایانى این نوشتار، نوعى نقد و ارزیابى نظریات کوهن توسط نویسنده به شمار مىرود.