دین و فلسفه در محاق گفت و گو
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
به نظر آقای مصلح بحث «گفتوگو» از مهمترین مسائل فکری ـ فلسفی نیمه دوم قرن بیستم است و متفکران بزرگ به آن توجه کردهاند. در این مصاحبه مفهوم «گفتوگوی تمدنها» و نیز جایگاه ایران و جهان اسلام مورد بحث قرار گرفته است. به نظر آقای مصلح نبود وفاق در میان نخبگان جامعه ایرانی، همواره موجب فرصتسوزی و عدم تعادل جامعه شده است.متن
انتخاب 15/12/81
با توجه به اینکه در چند سال اخیر به مسئله «گفتوگو» پرداختهاید و به خصوص با توجه به مسئولیت شما در مرکز گفتوگوی تمدنها، از «گفتوگو» و «گفتوگوی تمدنها» چه استنباطی دارید؟
گفتوگوی تمدنها جزء مهمترین مسائل فلسفی، فرهنگی و اجتماعی نیمه دوم قرن بیستم است. به طوری که متفکران بزرگ این قرن هر کدام به نحوی به شأن و اهمیت گفتوگو به عنوان یک اصل اساسی در حیات انسان معاصر توجه کرده و آن را مورد بحث قرار دادهاند. قرار گرفتن «گفتوگو و دیالوگ» در مرکز بحثها و تفکرات فیلسوفان بزرگ را باید پدیداری خاص از واقعیتهای حیات انسان معاصر تلقی کرد.
در حال حاضر در اغلب کشورهای توسعه یافته میان فرهنگها و سنتها آن چنان تلاقی و درهم آمیختگیای صورت گرفته است که به تعبیر شعار سال 2000 در اروپا، «تقریبا دیگر همه خارجی هستند». در هیچ مقطع دیگری از تاریخ مانند چند دهه اخیر، سرنوشت ملتها اینطور به هم گره نخورده است به شکلی که اکنون هر گونه اقدام و اتفاق در یک نقطه جهان در کل جهان تأثیر میگذارد. چنین وضعیتی نیازمند همفکری و همکاری و همراهی تمامی مردم، علیرغم تنوعها و تفاوتهاست. ضرورتهای حیات انسان معاصر آنگونه است که هیچ ملتی نمیتواند بدون ارتباط، توجه به دیگری، شناخت دیگران و همراهی با سایر ملل به حیات خود ادامه دهد. اکنون در ادبیات مردم فرهیخته و تحصیل کرده جهان، گفتوگو و دیالوگ حاصل مجموعه این معانی است.
دو واژه «گفتوگو و نزاع» به صورت دو اصطلاح مقابل هم در ادبیات سیاسی و فرهنگی معاصر کاملاً شناخته شده است. روش دولت آمریکا را میتوان به عنوان نمودی از تئوری نزاع تمدنها و بسیاری از روشنفکران، سیاستمداران و مردم عادی را به عنوان قائلان به روش گفتوگو میتوان به شمار آورد.
گفتوگوی شرق و غرب به چه معناست؟
در مورد اصطلاح شرق و غرب توضیحی لازم است. معمولاً منظور از «غرب»، تمدن و فرهنگی است که از ابتدای دوره جدید، یعنی قرن هفدهم و هجدهم در اروپا، آغاز شده و با انقلابهای فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و صنعتی توأم بوده است. با این تعبیر، در حال حاضر غرب شامل اروپا و آمریکا میشود. اما به صورت دقیقتر، بهکار بردن این تعبیر دشواریهایی به همراه دارد. شرق، به ویژه وقتی در مقابل غرب قرار میگیرد، اغلب اشاره به تمدنهای بزرگ هند و چین دارد و مراد شرق دور است. در برخی فرهنگها کل آسیا، در مقابل اروپا، را شرق میگویند و آن را به سه بخش، شرق نزدیک، شرق میانه و شرق دور تقسیم میکنند. اغلب تاریخ تمدنها با این تلقی نوشته شده است.
وقتی میگوییم گفتوگوی شرق و غرب، باید مقصود خود از نوع گفتوگو را هم مشخص کنیم. آیا منظور گفتوگوی سیاسی است یا گفتوگوی فکری و فرهنگی؟ در گفتوگوی فکری و فرهنگی، مبدأ تمدن غرب، یونان است، چون در بسیاری از کشورهای غیراروپایی مثل مصر و اغلب کشورهای اسلامی و حتی ایران، فرهنگ یونانی وارد و با این فرهنگها عجین شد. این بخش از عالم شباهتهایی با غرب دارد.
غرب با معنای عمیق تمدنی در مقابل شرق دور قرار میگیرد؛ تمدنهایی مثل چین، ژاپن و هند. لذا در تاریخ فلسفه که به سطح عمیقتر تمدنها توجه دارد، فلسفه اسلامی و یهودی را هم در بخش قرون وسطی آوردهاند؛ یعنی به عنوان زیرمجموعهای از فلسفه غرب، ولی فلسفههای چین و هند را جزو فلسفه کهن شرق دانستهاند. در هر صورت علیرغم این دشواریهای زبانی و کلامی، مقصود از گفتوگوی شرق و غرب کوشش صاحبان و پیروان تمدنها و فرهنگهایی با سرچشمههای متفاوت، برای فهم متقابل است.
در بحث گفتوگوی تمدنها و فرهنگها ایران در کجا واقع شده است؟
ایران وضع بسیار خاصی دارد، این خاص بودن از دو جهت است، یکی از جهت تاریخ، فرهنگ و تمدن و دیگر از جهت وضعیت آن در تلاقی با غرب در دوره جدید. یکی از متفکران معاصر اصطلاحی بهکار بردهاند که مناسب به نظر میرسد: ایران سرزمین یا منطقه میانه است. ایران از نظر جغرافیایی در میانه واقع شده است. در این سرزمین همواره مردمانی با دو جنبه و دو روح شرقی و غربی زیستهاند. به عنوان مثال در ایران همواره عارفان و صوفیان، آن هم به صورت جمعیتها و فرقههای اجتماعی حضور داشتهاند. مردمانی با روحیه شرقی و اهل اشراق در کنار متفکران اهل فلسفه و حوزههای درس فلسفه کم و بیش همواره در ایران بودهاند. لذا در جهان اسلام بزرگترین عرفا و بزرگترین فلاسفه مثل ابن سینا و فارابی و سهروردی اهل این سرزمین بودهاند. ایران در تاریخ قبل از دوره جدید نقشهای بزرگ ایفا کرده و در مراودات بین فرهنگی و تمدنی منشاء اثرات بزرگ بوده است. اما از آغاز دوره جدید به تعبیر عامیانهتر هنوز نتوانسته خود را جمع و جور کند و نقشی در خور و متناسب با سابقه و قابلیتهایش در عالم جدید ایفا کند.
اگرچه ایران در طرح بحث گفتوگوی تمدنها نقش اساسی ایفا نمود، ولی در تداوم آن فعالیتی در حد انتظار انجام نداد. جمهوری اسلامی ایران میتوانست در تداوم طرحی که بدان دعوت کرد، منافعی بسیار بیشتر از آنکه حاصل کرد، به دست آورد.
گفتوگو باید همدلانه باشد یا منتقدانه؟ به خصوص گفتوگوی شرق و غرب؟
هر دو. در جریان گفتوگو دو طرف باید صمیمانه در گفتوگو وارد شوند. این گفتوگو در زمان ما از سر تصمیم فردی نیست بلکه یک ضرورت است و شاید به تعبیر فلسفی بتوانیم بگوییم ضرورت وجودی (وجود شناسانه) دارد. لذا در جریان گفتوگو باید همدلی و انتقاد هر دو به قصد نیل به وفاق و همدلی وجود داشته باشد.
در حال حاضر مطالعات بین فرهنگی و بین تمدنی در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی چه وضعیتی دارد؟
بر اساس نحوه نگاه غرب به دیگر ملتها وضع مطالعات و تحقیقات هم تغییر کرده است. شاید بتوان در مسیر این مطالعات سه دوره را از هم تفکیک کرد: مطالعات شرقشناسی، مطالعات تطبیقی و مطالعات به قصد گفتوگو.
در دوره اول شرق موضوع تحقیق و مطالعه غرب است و نوع نگاه به فرهنگ و سنتهای غیرغربی، موزهای است. در همین عرصه دانشمندان و متفکران شرقشناس بزرگی وجود داشتهاند و به تدریج همین نگاه و روش به متفکران شرقی از جمله ایرانیها منتقل شده است؛ اما متفکران بزرگ شرقی که به این سبک به مطالعه فرهنگ خویش پرداختهاند، تنها در حد تهیهکنندگان مصالح برای متفکران غربی بودهاند.
با توجه به تغییراتی که از اوایل قرن بیستم در جهان و نسبت غرب و شرق پدید آمد و به خصوص پیدایش روش پدیدارشناسی، این مطالعات اغلب عنوان مطالعات تطبیقی پیدا کرد. نمونه آن در ایران، هانری کربن است. مطالعات تطبیقی در چند دهه اخیر در دانشگاههای ما هم به نحوی ناظر به مقایسه و تطبیق بین فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی با فرهنگ غرب و اروپا بوده است. در این دو دوره عنوان مرکز و پیرامون، کاملاً بر نسبت غرب با تمدنهای غیرغربی صدق میکند.
از آغاز تحولات بزرگ در اروپا و تفوق علمی، صنعتی و سیاسی امواج تغییر و تحول همواره از مرکز به پیرامون سرایت کرده است. اما علائمی از تغییر در این سنت دیده میشود و افزایش زمزمه «گفتوگو» علامت آن است.
لُب سخن آن است که فرهنگها و سنتهای مختلف به یکدیگر نیازمندند و باید برای اداره جهانی که در آن سرنوشتها، همه به هم گره خورده است، همکاری و همراهی داشته باشند. این سخن به معنی رفع رقابت و نزاعها نیست. عرصهای فراهم شده که در آن ملتها با ریشههای مختلف، در نسبت جدیدی با یکدیگر قرار گرفتهاند. امروز برای حل مشکلات جهانی همه به هم نیازمندند و مقدمه لازم برای تداوم حیات مشترک گفتوگو، تفاهم و مشارکت است.
در دوره کنونی، مسائل جهان اسلام تنها مسائل مردم مسلمان نیست و بر عکس جهان مسیحی، جهان بودایی و سایر جهانها با تقسیم بندیهای دیگر. این وضعیت باعث افزایش اهمیت مطالعات و تحقیقات بین فرهنگی و بین تمدنی شده است.
جایگاه جهان اسلام در گفتوگوی تمدنها را چطور ارزیابی میکنید؟
در حال حاضر سخن گفتن از جهان اسلام به عنوان یک واحد بسیار دشوار است. واقعیت آن است که ما با جهان اسلام به عنوان یک واحد روبهرو نیستیم. تنوعات فرهنگی و فکری و اجتماعی و سیاسی آنقدر زیاد است که به دشواری میتوان از جهان اسلام سخن گفت.
هنوز در عالمی زندگی میکنیم که مهمترین عامل تقسیم کننده جهان، دولت و نظامهای سیاسی است. این مسئله شاید در کشورهای اروپایی کمرنگتر شده ولی در عمده کشورهای اسلامی هنوز دولت و سیاست نقش اصلی را در سرنوشت مردم ایفا میکند. اما شاید در حال حرکت به سوی جهانی هستیم که در آن تقسیماتی مثل جهان اسلام اهمیت بیشتری پیدا میکند. حوادث چند سال اخیر، به خصوص سیاستهای جهانی سازی آمریکا و برخی طرحهای استراتژیک، مانند، طرح جنگ تمدنهای هانتینگتون نیز این حرکت را سرعت بیشتری میبخشد. متأسفانه نشانههای اندکی از فهم وضعیت عصر گفتوگو و لزوم همفکری و مشارکت در این کشورها به چشم میخورد. سیر حوادث پس از 11 سپتامبر به سمتی است که اسلام و کشورهای اسلامی روز به روز اهمیت بیشتری پیدا کردهاند. شاید ادامه این وضعیت و عوامل تحریک کنندهای که بدان اشاره شد متفکران و سیاستمداران کشورهای اسلامی را به سمت همفکری و احراز نقشهای اساسیتر در جهان بکشاند.
با توجه به اینکه حوزه کار شما فلسفه است، ارزیابی شما از مسئله گفتوگو و جایگاه آن در فلسفه معاصر چیست؟
به نظر میرسد که سیر فلسفه معاصر غرب به سمتی است که زمینه گفتوگو را فراهم کرده است. نیچه و هیدگر بیش از بقیه راه گفتوگو را تسهیل نمودهاند. یک تمدن و فرهنگ هنگامی به گفتوگو رو میآورد که احساس مطلق و یگانه و کامل بودن در آن، رو به کاستی رود. نیچه و هیدگر کلیت تمدن مدرن را از درون مورد نقد و ارزیابی قرار دادند.
با توجه به خصوصیاتی که برای عصر ما برشمردیم، وضعیت «جامعه ایرانی» را چگونه ارزیابی میکنید؟
در دو قرن اخیر هیچ تمدن و مللی نبوده است که دورهای از تلاطم و عدم تعادل نداشته باشد. مدرنیته و مظاهر آن تمامی سنتهای تاریخ بشر را دیر و زود به چالش کشانده است. مدرنیته با چنین خصوصیتی چندین نسل از ملل مختلف را به نسلهای انتقال تبدیل کرده است. معقولترین رفتار در بین کشورهای غیرغربی، رفتار آنهایی بوده است که پس از مواجهه با تمدن جدید کوشیدهاند وضعیت جدید را بفهمند و تغییر و تحولات جامعه خویش را معقول و معتدل هدایت کنند. مللی که خود را بهطور کامل به امواج سپردهاند و مللی که خواستهاند با تکلف و نابخردی در مقابل تغییرات مقاومت کنند، دچار تلاطمهای بزرگ و سرنوشت ناگوار شدهاند. البته مللی هستند که در دورهای کوتاه تلاطم را پشت سر گذاشتهاند. شاید بتوان به عنوان نمونه این تجربه از ژاپن نام برد.
توجه شود که اصطلاح «تعادل» در اینجا کاملاً نسبی است. از تعادل قالبی خاص ارائه نشده است.
بر اساس این تحلیل ایران و جامعه ایرانی در زمره کشورهای پر تلاطم در دوره جدید قرار میگیرد. ایران از حدود دویست سال قبل همواره دچار تلاطم و بیقراری بوده است.
وحدت و یکپارچگی ملی که زمینه هر گونه اراده جمعی برای تحول و حضور مؤثر در جامعه بین الملل است، در دراز مدت تحقق نیافته است. انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی دو نقطه اوج در تاریخ تحولات ایران در دوره جدید بوده است. ولی در مرحله بهرهگیری و برنامهریزی، آنگونه که در خور بوده است از این دو حرکت استفاده نکردهایم. پراکندگی و عدم وفاق نخبگان جامعه ایرانی همواره موجب فرصتسوزی شده است. بهترین مسئله کنونی ما پایان دادن به این وضعیت است.
اشاره
1. اختصاص دادن بحث «گفتوگو» به قرن بیستم با توجه به وضع گذشته جهان اسلام و حوزههای علمی آن از جهاتی نادرست است. دو مفهوم «مناظره» و «مباحثه» از قبل در فرهنگ حوزههای علمی جهان اسلام وجود داشته که نیازمند توجه و بازآموزی است. «مناظره» مفهومی است که از جهاتی شبیه مفهوم «گفتوگو» است. در گفتوگو نقادی وجود دارد و مناظره نیز وجود دارد. اما همدلی موجود در «گفتوگو» در مناظره چندان برجسته نیست. البته نکات دیگری درباره مفهوم مناظره وجود دارد که فعلاً به آنها نمیپردازیم.
اما مفهوم «مباحثه» کاملاً واجد هر دو ویژگی ذکر شده در مفهوم «گفتوگو»، و ویژگیهای دیگری که ذکر نشدهاند، هست. در مباحثه تلاشی جمعی برای فهم و دریافت حقیقت صورت میگیرد.
پیش فرض مباحثه، از آن نوع که در حوزههای علمیه جهان اسلام رایج بوده است، این است که هر طرف مباحثه بخشی از حقیقت را دارد و برای یافتن بخشهای دیگر حقیقت به کمک و همدلی جمعی نیازمند است.
هدف از مباحثه کوبیدن یا حذف طرف دیگر نیست، وگرنه مباحثه دوام نمیآورد بلکه هدف کشف دیگر حقایق با کمک دیگری است. همه اطراف مباحثه در یک سطح قرار میگیرند و کسی خود را برتر از دیگری به حساب نمیآورد، کسی خود را استاد و دیگری را شاگرد نمیداند. بنابراین هیچ یک از اطراف مباحثه دیگری را نفی نمیکند و خود را نیز مطلق نمیشمارد، هر چند نقادی رکن جدی مباحثه است. همچنین اگر کسی طراز علمی لازم را نداشته باشد، جواز ورود در مباحثه را ندارد.
آنچه در مباحثه به دست میآید، صرفا حاصلجمع داشتههای اطراف مباحثه نیست، بلکه حاصل ضرب آنها در یکدیگر است. یعنی در مباحثه، علاوه بر آموختن معلومات دیگری، کشفهای تازهای صورت میپذیرد که تا آن زمان برای هیچ یک از اطراف مباحثه معلوم نبود. این نکته بزرگترین امتیاز مباحثه است که هم بسیار تأثیرگذار است و هم بسیار فراوان است. به بیان دیگر، میتوان محصول اصلی مباحثه را همین بخش آن، یعنی نوآوری و کشف مطالب جدید یا اختراع نظریات تازه دانست.
بنابراین میتوان بهطور خلاصه ویژگیهای مباحثه را اینچنین برشمرد:
1. تلاش جمعی برای کشف حقیقت؛ 2. همدلی و همراهی؛ 3. نقادی؛ 4. نفی مطلق انگاری؛ 5 . داشتن طراز علمی لازم؛ 6. تولید اندیشه.
2. مباحثه به شکلهای مختلفی در حوزههای علمیه برگزار میشده است. یک شکل آن مباحثههای روزانه علمی در جمعهای کوچک 2، 3 یا 4 نفره است. یک شکل دیگر مباحثه، که به «مباحثه کمپانی» معروف است، در جمعهای وسیع و معمولاً به صورت هفتگی میان علمای سطوح بالاتر انجام میشده است. مباحثه کمپانی چیزی شبیه کنفرانسهای علمی امروز بوده است. در این جلسات یک موضوع به بحث گذاشته شده و صاحب نظران پیرامون آن به بحث و ارائه نظر میپرداختند و نیز نظریههای مطرح شده را به نقد میکشیدند و معمولاً هیچ گونه محدودیتی در طرح موضوعات و نظرها وجود نداشت. این شکل مباحثه بسیار به آنچه اینک تحت نام «گفتوگو» از آن یاد میشود شباهت دارد.
3. سنت «مباحثه» قرنهاست که در جهان اسلام جریان دارد و تا به امروز دوام داشته است. غفلت از این سنت و توجه به آنچه امروز در جهان غرب به آن رسیدهاند و بازتاب آن به عنوان تحولی جدید، اتفاقی است که در مجامع روشنفکری ما در حال رخ دادن است و موجب فراموش کردن هویت غنی اسلامی و با خودبیگانه شدن است.
4. اشاره آقای مصلح به تلاطم و عدم تعادل در دویست سال اخیر، اشارهای درست است. یکی از عوامل این تلاطم و عدم تعادل جامعه، همان غفلتی است که در میان نخبگان ما نسبت به سنتهای غنی و قوی جامعه و فرهنگ صورت گرفته است. البته عوامل دیگری نیز برای تلاطم جامعه وجود دارد که از آن جمله باید به بیتوجهی بخشی از نخبگان جامعه به تحولات وسیع و سریع جهان اشاره کرد.
با توجه به اینکه در چند سال اخیر به مسئله «گفتوگو» پرداختهاید و به خصوص با توجه به مسئولیت شما در مرکز گفتوگوی تمدنها، از «گفتوگو» و «گفتوگوی تمدنها» چه استنباطی دارید؟
گفتوگوی تمدنها جزء مهمترین مسائل فلسفی، فرهنگی و اجتماعی نیمه دوم قرن بیستم است. به طوری که متفکران بزرگ این قرن هر کدام به نحوی به شأن و اهمیت گفتوگو به عنوان یک اصل اساسی در حیات انسان معاصر توجه کرده و آن را مورد بحث قرار دادهاند. قرار گرفتن «گفتوگو و دیالوگ» در مرکز بحثها و تفکرات فیلسوفان بزرگ را باید پدیداری خاص از واقعیتهای حیات انسان معاصر تلقی کرد.
در حال حاضر در اغلب کشورهای توسعه یافته میان فرهنگها و سنتها آن چنان تلاقی و درهم آمیختگیای صورت گرفته است که به تعبیر شعار سال 2000 در اروپا، «تقریبا دیگر همه خارجی هستند». در هیچ مقطع دیگری از تاریخ مانند چند دهه اخیر، سرنوشت ملتها اینطور به هم گره نخورده است به شکلی که اکنون هر گونه اقدام و اتفاق در یک نقطه جهان در کل جهان تأثیر میگذارد. چنین وضعیتی نیازمند همفکری و همکاری و همراهی تمامی مردم، علیرغم تنوعها و تفاوتهاست. ضرورتهای حیات انسان معاصر آنگونه است که هیچ ملتی نمیتواند بدون ارتباط، توجه به دیگری، شناخت دیگران و همراهی با سایر ملل به حیات خود ادامه دهد. اکنون در ادبیات مردم فرهیخته و تحصیل کرده جهان، گفتوگو و دیالوگ حاصل مجموعه این معانی است.
دو واژه «گفتوگو و نزاع» به صورت دو اصطلاح مقابل هم در ادبیات سیاسی و فرهنگی معاصر کاملاً شناخته شده است. روش دولت آمریکا را میتوان به عنوان نمودی از تئوری نزاع تمدنها و بسیاری از روشنفکران، سیاستمداران و مردم عادی را به عنوان قائلان به روش گفتوگو میتوان به شمار آورد.
گفتوگوی شرق و غرب به چه معناست؟
در مورد اصطلاح شرق و غرب توضیحی لازم است. معمولاً منظور از «غرب»، تمدن و فرهنگی است که از ابتدای دوره جدید، یعنی قرن هفدهم و هجدهم در اروپا، آغاز شده و با انقلابهای فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و صنعتی توأم بوده است. با این تعبیر، در حال حاضر غرب شامل اروپا و آمریکا میشود. اما به صورت دقیقتر، بهکار بردن این تعبیر دشواریهایی به همراه دارد. شرق، به ویژه وقتی در مقابل غرب قرار میگیرد، اغلب اشاره به تمدنهای بزرگ هند و چین دارد و مراد شرق دور است. در برخی فرهنگها کل آسیا، در مقابل اروپا، را شرق میگویند و آن را به سه بخش، شرق نزدیک، شرق میانه و شرق دور تقسیم میکنند. اغلب تاریخ تمدنها با این تلقی نوشته شده است.
وقتی میگوییم گفتوگوی شرق و غرب، باید مقصود خود از نوع گفتوگو را هم مشخص کنیم. آیا منظور گفتوگوی سیاسی است یا گفتوگوی فکری و فرهنگی؟ در گفتوگوی فکری و فرهنگی، مبدأ تمدن غرب، یونان است، چون در بسیاری از کشورهای غیراروپایی مثل مصر و اغلب کشورهای اسلامی و حتی ایران، فرهنگ یونانی وارد و با این فرهنگها عجین شد. این بخش از عالم شباهتهایی با غرب دارد.
غرب با معنای عمیق تمدنی در مقابل شرق دور قرار میگیرد؛ تمدنهایی مثل چین، ژاپن و هند. لذا در تاریخ فلسفه که به سطح عمیقتر تمدنها توجه دارد، فلسفه اسلامی و یهودی را هم در بخش قرون وسطی آوردهاند؛ یعنی به عنوان زیرمجموعهای از فلسفه غرب، ولی فلسفههای چین و هند را جزو فلسفه کهن شرق دانستهاند. در هر صورت علیرغم این دشواریهای زبانی و کلامی، مقصود از گفتوگوی شرق و غرب کوشش صاحبان و پیروان تمدنها و فرهنگهایی با سرچشمههای متفاوت، برای فهم متقابل است.
در بحث گفتوگوی تمدنها و فرهنگها ایران در کجا واقع شده است؟
ایران وضع بسیار خاصی دارد، این خاص بودن از دو جهت است، یکی از جهت تاریخ، فرهنگ و تمدن و دیگر از جهت وضعیت آن در تلاقی با غرب در دوره جدید. یکی از متفکران معاصر اصطلاحی بهکار بردهاند که مناسب به نظر میرسد: ایران سرزمین یا منطقه میانه است. ایران از نظر جغرافیایی در میانه واقع شده است. در این سرزمین همواره مردمانی با دو جنبه و دو روح شرقی و غربی زیستهاند. به عنوان مثال در ایران همواره عارفان و صوفیان، آن هم به صورت جمعیتها و فرقههای اجتماعی حضور داشتهاند. مردمانی با روحیه شرقی و اهل اشراق در کنار متفکران اهل فلسفه و حوزههای درس فلسفه کم و بیش همواره در ایران بودهاند. لذا در جهان اسلام بزرگترین عرفا و بزرگترین فلاسفه مثل ابن سینا و فارابی و سهروردی اهل این سرزمین بودهاند. ایران در تاریخ قبل از دوره جدید نقشهای بزرگ ایفا کرده و در مراودات بین فرهنگی و تمدنی منشاء اثرات بزرگ بوده است. اما از آغاز دوره جدید به تعبیر عامیانهتر هنوز نتوانسته خود را جمع و جور کند و نقشی در خور و متناسب با سابقه و قابلیتهایش در عالم جدید ایفا کند.
اگرچه ایران در طرح بحث گفتوگوی تمدنها نقش اساسی ایفا نمود، ولی در تداوم آن فعالیتی در حد انتظار انجام نداد. جمهوری اسلامی ایران میتوانست در تداوم طرحی که بدان دعوت کرد، منافعی بسیار بیشتر از آنکه حاصل کرد، به دست آورد.
گفتوگو باید همدلانه باشد یا منتقدانه؟ به خصوص گفتوگوی شرق و غرب؟
هر دو. در جریان گفتوگو دو طرف باید صمیمانه در گفتوگو وارد شوند. این گفتوگو در زمان ما از سر تصمیم فردی نیست بلکه یک ضرورت است و شاید به تعبیر فلسفی بتوانیم بگوییم ضرورت وجودی (وجود شناسانه) دارد. لذا در جریان گفتوگو باید همدلی و انتقاد هر دو به قصد نیل به وفاق و همدلی وجود داشته باشد.
در حال حاضر مطالعات بین فرهنگی و بین تمدنی در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی چه وضعیتی دارد؟
بر اساس نحوه نگاه غرب به دیگر ملتها وضع مطالعات و تحقیقات هم تغییر کرده است. شاید بتوان در مسیر این مطالعات سه دوره را از هم تفکیک کرد: مطالعات شرقشناسی، مطالعات تطبیقی و مطالعات به قصد گفتوگو.
در دوره اول شرق موضوع تحقیق و مطالعه غرب است و نوع نگاه به فرهنگ و سنتهای غیرغربی، موزهای است. در همین عرصه دانشمندان و متفکران شرقشناس بزرگی وجود داشتهاند و به تدریج همین نگاه و روش به متفکران شرقی از جمله ایرانیها منتقل شده است؛ اما متفکران بزرگ شرقی که به این سبک به مطالعه فرهنگ خویش پرداختهاند، تنها در حد تهیهکنندگان مصالح برای متفکران غربی بودهاند.
با توجه به تغییراتی که از اوایل قرن بیستم در جهان و نسبت غرب و شرق پدید آمد و به خصوص پیدایش روش پدیدارشناسی، این مطالعات اغلب عنوان مطالعات تطبیقی پیدا کرد. نمونه آن در ایران، هانری کربن است. مطالعات تطبیقی در چند دهه اخیر در دانشگاههای ما هم به نحوی ناظر به مقایسه و تطبیق بین فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی با فرهنگ غرب و اروپا بوده است. در این دو دوره عنوان مرکز و پیرامون، کاملاً بر نسبت غرب با تمدنهای غیرغربی صدق میکند.
از آغاز تحولات بزرگ در اروپا و تفوق علمی، صنعتی و سیاسی امواج تغییر و تحول همواره از مرکز به پیرامون سرایت کرده است. اما علائمی از تغییر در این سنت دیده میشود و افزایش زمزمه «گفتوگو» علامت آن است.
لُب سخن آن است که فرهنگها و سنتهای مختلف به یکدیگر نیازمندند و باید برای اداره جهانی که در آن سرنوشتها، همه به هم گره خورده است، همکاری و همراهی داشته باشند. این سخن به معنی رفع رقابت و نزاعها نیست. عرصهای فراهم شده که در آن ملتها با ریشههای مختلف، در نسبت جدیدی با یکدیگر قرار گرفتهاند. امروز برای حل مشکلات جهانی همه به هم نیازمندند و مقدمه لازم برای تداوم حیات مشترک گفتوگو، تفاهم و مشارکت است.
در دوره کنونی، مسائل جهان اسلام تنها مسائل مردم مسلمان نیست و بر عکس جهان مسیحی، جهان بودایی و سایر جهانها با تقسیم بندیهای دیگر. این وضعیت باعث افزایش اهمیت مطالعات و تحقیقات بین فرهنگی و بین تمدنی شده است.
جایگاه جهان اسلام در گفتوگوی تمدنها را چطور ارزیابی میکنید؟
در حال حاضر سخن گفتن از جهان اسلام به عنوان یک واحد بسیار دشوار است. واقعیت آن است که ما با جهان اسلام به عنوان یک واحد روبهرو نیستیم. تنوعات فرهنگی و فکری و اجتماعی و سیاسی آنقدر زیاد است که به دشواری میتوان از جهان اسلام سخن گفت.
هنوز در عالمی زندگی میکنیم که مهمترین عامل تقسیم کننده جهان، دولت و نظامهای سیاسی است. این مسئله شاید در کشورهای اروپایی کمرنگتر شده ولی در عمده کشورهای اسلامی هنوز دولت و سیاست نقش اصلی را در سرنوشت مردم ایفا میکند. اما شاید در حال حرکت به سوی جهانی هستیم که در آن تقسیماتی مثل جهان اسلام اهمیت بیشتری پیدا میکند. حوادث چند سال اخیر، به خصوص سیاستهای جهانی سازی آمریکا و برخی طرحهای استراتژیک، مانند، طرح جنگ تمدنهای هانتینگتون نیز این حرکت را سرعت بیشتری میبخشد. متأسفانه نشانههای اندکی از فهم وضعیت عصر گفتوگو و لزوم همفکری و مشارکت در این کشورها به چشم میخورد. سیر حوادث پس از 11 سپتامبر به سمتی است که اسلام و کشورهای اسلامی روز به روز اهمیت بیشتری پیدا کردهاند. شاید ادامه این وضعیت و عوامل تحریک کنندهای که بدان اشاره شد متفکران و سیاستمداران کشورهای اسلامی را به سمت همفکری و احراز نقشهای اساسیتر در جهان بکشاند.
با توجه به اینکه حوزه کار شما فلسفه است، ارزیابی شما از مسئله گفتوگو و جایگاه آن در فلسفه معاصر چیست؟
به نظر میرسد که سیر فلسفه معاصر غرب به سمتی است که زمینه گفتوگو را فراهم کرده است. نیچه و هیدگر بیش از بقیه راه گفتوگو را تسهیل نمودهاند. یک تمدن و فرهنگ هنگامی به گفتوگو رو میآورد که احساس مطلق و یگانه و کامل بودن در آن، رو به کاستی رود. نیچه و هیدگر کلیت تمدن مدرن را از درون مورد نقد و ارزیابی قرار دادند.
با توجه به خصوصیاتی که برای عصر ما برشمردیم، وضعیت «جامعه ایرانی» را چگونه ارزیابی میکنید؟
در دو قرن اخیر هیچ تمدن و مللی نبوده است که دورهای از تلاطم و عدم تعادل نداشته باشد. مدرنیته و مظاهر آن تمامی سنتهای تاریخ بشر را دیر و زود به چالش کشانده است. مدرنیته با چنین خصوصیتی چندین نسل از ملل مختلف را به نسلهای انتقال تبدیل کرده است. معقولترین رفتار در بین کشورهای غیرغربی، رفتار آنهایی بوده است که پس از مواجهه با تمدن جدید کوشیدهاند وضعیت جدید را بفهمند و تغییر و تحولات جامعه خویش را معقول و معتدل هدایت کنند. مللی که خود را بهطور کامل به امواج سپردهاند و مللی که خواستهاند با تکلف و نابخردی در مقابل تغییرات مقاومت کنند، دچار تلاطمهای بزرگ و سرنوشت ناگوار شدهاند. البته مللی هستند که در دورهای کوتاه تلاطم را پشت سر گذاشتهاند. شاید بتوان به عنوان نمونه این تجربه از ژاپن نام برد.
توجه شود که اصطلاح «تعادل» در اینجا کاملاً نسبی است. از تعادل قالبی خاص ارائه نشده است.
بر اساس این تحلیل ایران و جامعه ایرانی در زمره کشورهای پر تلاطم در دوره جدید قرار میگیرد. ایران از حدود دویست سال قبل همواره دچار تلاطم و بیقراری بوده است.
وحدت و یکپارچگی ملی که زمینه هر گونه اراده جمعی برای تحول و حضور مؤثر در جامعه بین الملل است، در دراز مدت تحقق نیافته است. انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی دو نقطه اوج در تاریخ تحولات ایران در دوره جدید بوده است. ولی در مرحله بهرهگیری و برنامهریزی، آنگونه که در خور بوده است از این دو حرکت استفاده نکردهایم. پراکندگی و عدم وفاق نخبگان جامعه ایرانی همواره موجب فرصتسوزی شده است. بهترین مسئله کنونی ما پایان دادن به این وضعیت است.
اشاره
1. اختصاص دادن بحث «گفتوگو» به قرن بیستم با توجه به وضع گذشته جهان اسلام و حوزههای علمی آن از جهاتی نادرست است. دو مفهوم «مناظره» و «مباحثه» از قبل در فرهنگ حوزههای علمی جهان اسلام وجود داشته که نیازمند توجه و بازآموزی است. «مناظره» مفهومی است که از جهاتی شبیه مفهوم «گفتوگو» است. در گفتوگو نقادی وجود دارد و مناظره نیز وجود دارد. اما همدلی موجود در «گفتوگو» در مناظره چندان برجسته نیست. البته نکات دیگری درباره مفهوم مناظره وجود دارد که فعلاً به آنها نمیپردازیم.
اما مفهوم «مباحثه» کاملاً واجد هر دو ویژگی ذکر شده در مفهوم «گفتوگو»، و ویژگیهای دیگری که ذکر نشدهاند، هست. در مباحثه تلاشی جمعی برای فهم و دریافت حقیقت صورت میگیرد.
پیش فرض مباحثه، از آن نوع که در حوزههای علمیه جهان اسلام رایج بوده است، این است که هر طرف مباحثه بخشی از حقیقت را دارد و برای یافتن بخشهای دیگر حقیقت به کمک و همدلی جمعی نیازمند است.
هدف از مباحثه کوبیدن یا حذف طرف دیگر نیست، وگرنه مباحثه دوام نمیآورد بلکه هدف کشف دیگر حقایق با کمک دیگری است. همه اطراف مباحثه در یک سطح قرار میگیرند و کسی خود را برتر از دیگری به حساب نمیآورد، کسی خود را استاد و دیگری را شاگرد نمیداند. بنابراین هیچ یک از اطراف مباحثه دیگری را نفی نمیکند و خود را نیز مطلق نمیشمارد، هر چند نقادی رکن جدی مباحثه است. همچنین اگر کسی طراز علمی لازم را نداشته باشد، جواز ورود در مباحثه را ندارد.
آنچه در مباحثه به دست میآید، صرفا حاصلجمع داشتههای اطراف مباحثه نیست، بلکه حاصل ضرب آنها در یکدیگر است. یعنی در مباحثه، علاوه بر آموختن معلومات دیگری، کشفهای تازهای صورت میپذیرد که تا آن زمان برای هیچ یک از اطراف مباحثه معلوم نبود. این نکته بزرگترین امتیاز مباحثه است که هم بسیار تأثیرگذار است و هم بسیار فراوان است. به بیان دیگر، میتوان محصول اصلی مباحثه را همین بخش آن، یعنی نوآوری و کشف مطالب جدید یا اختراع نظریات تازه دانست.
بنابراین میتوان بهطور خلاصه ویژگیهای مباحثه را اینچنین برشمرد:
1. تلاش جمعی برای کشف حقیقت؛ 2. همدلی و همراهی؛ 3. نقادی؛ 4. نفی مطلق انگاری؛ 5 . داشتن طراز علمی لازم؛ 6. تولید اندیشه.
2. مباحثه به شکلهای مختلفی در حوزههای علمیه برگزار میشده است. یک شکل آن مباحثههای روزانه علمی در جمعهای کوچک 2، 3 یا 4 نفره است. یک شکل دیگر مباحثه، که به «مباحثه کمپانی» معروف است، در جمعهای وسیع و معمولاً به صورت هفتگی میان علمای سطوح بالاتر انجام میشده است. مباحثه کمپانی چیزی شبیه کنفرانسهای علمی امروز بوده است. در این جلسات یک موضوع به بحث گذاشته شده و صاحب نظران پیرامون آن به بحث و ارائه نظر میپرداختند و نیز نظریههای مطرح شده را به نقد میکشیدند و معمولاً هیچ گونه محدودیتی در طرح موضوعات و نظرها وجود نداشت. این شکل مباحثه بسیار به آنچه اینک تحت نام «گفتوگو» از آن یاد میشود شباهت دارد.
3. سنت «مباحثه» قرنهاست که در جهان اسلام جریان دارد و تا به امروز دوام داشته است. غفلت از این سنت و توجه به آنچه امروز در جهان غرب به آن رسیدهاند و بازتاب آن به عنوان تحولی جدید، اتفاقی است که در مجامع روشنفکری ما در حال رخ دادن است و موجب فراموش کردن هویت غنی اسلامی و با خودبیگانه شدن است.
4. اشاره آقای مصلح به تلاطم و عدم تعادل در دویست سال اخیر، اشارهای درست است. یکی از عوامل این تلاطم و عدم تعادل جامعه، همان غفلتی است که در میان نخبگان ما نسبت به سنتهای غنی و قوی جامعه و فرهنگ صورت گرفته است. البته عوامل دیگری نیز برای تلاطم جامعه وجود دارد که از آن جمله باید به بیتوجهی بخشی از نخبگان جامعه به تحولات وسیع و سریع جهان اشاره کرد.