جهانی شدن و استقلال فرهنگی
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
انتخاب، 11 و 12/9/81
دولت ـ ملتهای مدرنِ مسلمان ، وارث دنیایی از تناقضات شدهاند. درست هنگامی که این دولت ـ ملتها، پس از کسب استقلال، در پی استعمارزدایی فرهنگی و سیاسی بودند، استعمار نوظهور یافت. استعمار، در این مرحله، از طریق ارتباطات جدید اقتصادی و سیاسی، این امکان را یافته است که در مسائل بینالمللی و اقتصادیِ کشورهای مورد اشاره تفوق خود را حفظ کند. به عقیده بسیاری از متفکران عرب، جهانیشدن، آخرین مرحله از استعمار نو است. اساس استعمارگری نو، شکل جدیدی از سلطه اقتصادی است که دیگر اشکال سلطه، یعنی سلطه سیاسی، فرهنگی و فکری را ایجاد میکند.
طی جنگ سرد، کشورهای جهان سوم تا حدودی از نفوذ سیاسی و فرهنگی غرب در امان بودند. بافروپاشی شوروی و شکست نظامی عراق، وضع پیشین جای خود را به وضعیتی داد که در آن، آمریکا به یگانه ابرقدرت جهان تبدیل شد. به نظر بسیاری از روشنفکران جهان سوم، جهانیشدن و آمریکایی شدن کاملاً درهمتنیدهاند. اکنون هویت فکری و فرهنگی ملتهای کوچک در خطر است. هدف استعمار ایجاد نخبگان فرهنگی بومیای است که ارزشهای غربی را دارا باشند و نظام آموزشی و فکری غرب را در جهان اسلام مستقر سازند.
امروزه گسترش فرهنگی از طریق تکنولوژی پیشرفته به این نتیجه انجامیده است که فرهنگ غربی، افزون بر ایدئولوژیک شدن، میکوشد ابزار انتقاد و عقلانیتگرایی را در جهان سوم تحت کنترل خود درآورد. در مورد جهان اسلام، عقلانیت اسلامی را نشانه گرفته است و میکوشد این عقلانیت را به فراموشکردن گذشته پرافتخار خود وادارد.
هدف اصلی استعمار نوین، سلطه فرهنگی و تبلیغ ارزشهای غربی در جهان سوم است. شمال، با این پیشفرض که ارزشهایش هنجار و جهانی است، از گفتوگوی کامل و همهجانبه بر سر ارزشهای فرهنگی با جنوب پرهیز میکند. از سویی، جهان اسلام مانند دیگر کشورهای جنوب، از فقدان دموکراسی، بحران در حقوق بشر و... رنج میبرد. بهزعم نویسنده، برای حفاظت از تنوع فرهنگی و تکثرگرایی در مواجهه با سلطه فزاینده آمریکا، لازم است شمال تنوع فرهنگی را به رسمیت بشناسد و جنوب نیز استقلال فرهنگی خود را تحکیم بخشد.
با وجود «تفوق اطلاعاتی» که غرب در این عصر، از خود به نمایش میگذارد، مردمان غرب، هنوز چیزهای اندکی درباره مردمان جهان سوم و چالشهای پیش روی آنان میدانند. این چهره دوگانه جهانیشدن (اطلاعات فراوان درباره جهان سوم، اما گاه اندک از مسائل و مشکلات آنان) زمانی خطرناکتر میشود که نیروهای سرمایهگذاری جدید به هر گوشه از جهان رخنه میکنند و آن را مطابق با خواستههای اقتصادی جهان مدرن میسازند. فرار مغزها یکی دیگر از پیامدهای جهانیشدن است که میان شمال و جنوب، شکافهای بنیادین «علمی» ایجاد میکند. آینده دو سناریوی احتمالی دارد: (1) تقویت نظام بینالمللی همگن، آنگونه که امروز در نظم نوین جهانی مییابیم؛ (2) حفظ تنوع فرهنگی. بدون این دومی، جهان سوم آزادی و استقلال فرهنگی کامل را تجربه نخواهد کرد. نویسنده، در پایان، به نسبت میان صهیونیسم و پدیده جهانیشدن میپردازد.
دولت ـ ملتهای مدرنِ مسلمان ، وارث دنیایی از تناقضات شدهاند. درست هنگامی که این دولت ـ ملتها، پس از کسب استقلال، در پی استعمارزدایی فرهنگی و سیاسی بودند، استعمار نوظهور یافت. استعمار، در این مرحله، از طریق ارتباطات جدید اقتصادی و سیاسی، این امکان را یافته است که در مسائل بینالمللی و اقتصادیِ کشورهای مورد اشاره تفوق خود را حفظ کند. به عقیده بسیاری از متفکران عرب، جهانیشدن، آخرین مرحله از استعمار نو است. اساس استعمارگری نو، شکل جدیدی از سلطه اقتصادی است که دیگر اشکال سلطه، یعنی سلطه سیاسی، فرهنگی و فکری را ایجاد میکند.
طی جنگ سرد، کشورهای جهان سوم تا حدودی از نفوذ سیاسی و فرهنگی غرب در امان بودند. بافروپاشی شوروی و شکست نظامی عراق، وضع پیشین جای خود را به وضعیتی داد که در آن، آمریکا به یگانه ابرقدرت جهان تبدیل شد. به نظر بسیاری از روشنفکران جهان سوم، جهانیشدن و آمریکایی شدن کاملاً درهمتنیدهاند. اکنون هویت فکری و فرهنگی ملتهای کوچک در خطر است. هدف استعمار ایجاد نخبگان فرهنگی بومیای است که ارزشهای غربی را دارا باشند و نظام آموزشی و فکری غرب را در جهان اسلام مستقر سازند.
امروزه گسترش فرهنگی از طریق تکنولوژی پیشرفته به این نتیجه انجامیده است که فرهنگ غربی، افزون بر ایدئولوژیک شدن، میکوشد ابزار انتقاد و عقلانیتگرایی را در جهان سوم تحت کنترل خود درآورد. در مورد جهان اسلام، عقلانیت اسلامی را نشانه گرفته است و میکوشد این عقلانیت را به فراموشکردن گذشته پرافتخار خود وادارد.
هدف اصلی استعمار نوین، سلطه فرهنگی و تبلیغ ارزشهای غربی در جهان سوم است. شمال، با این پیشفرض که ارزشهایش هنجار و جهانی است، از گفتوگوی کامل و همهجانبه بر سر ارزشهای فرهنگی با جنوب پرهیز میکند. از سویی، جهان اسلام مانند دیگر کشورهای جنوب، از فقدان دموکراسی، بحران در حقوق بشر و... رنج میبرد. بهزعم نویسنده، برای حفاظت از تنوع فرهنگی و تکثرگرایی در مواجهه با سلطه فزاینده آمریکا، لازم است شمال تنوع فرهنگی را به رسمیت بشناسد و جنوب نیز استقلال فرهنگی خود را تحکیم بخشد.
با وجود «تفوق اطلاعاتی» که غرب در این عصر، از خود به نمایش میگذارد، مردمان غرب، هنوز چیزهای اندکی درباره مردمان جهان سوم و چالشهای پیش روی آنان میدانند. این چهره دوگانه جهانیشدن (اطلاعات فراوان درباره جهان سوم، اما گاه اندک از مسائل و مشکلات آنان) زمانی خطرناکتر میشود که نیروهای سرمایهگذاری جدید به هر گوشه از جهان رخنه میکنند و آن را مطابق با خواستههای اقتصادی جهان مدرن میسازند. فرار مغزها یکی دیگر از پیامدهای جهانیشدن است که میان شمال و جنوب، شکافهای بنیادین «علمی» ایجاد میکند. آینده دو سناریوی احتمالی دارد: (1) تقویت نظام بینالمللی همگن، آنگونه که امروز در نظم نوین جهانی مییابیم؛ (2) حفظ تنوع فرهنگی. بدون این دومی، جهان سوم آزادی و استقلال فرهنگی کامل را تجربه نخواهد کرد. نویسنده، در پایان، به نسبت میان صهیونیسم و پدیده جهانیشدن میپردازد.