آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

این مقاله چشم‏اندازى کوتاه به آراى سیاسى فارابى است . فارابى نخستین فیلسوف مسلمان است که به تبعیت از افلاطون، به طرح مسئله سرشت مدینه و ارتباطش با انسان پرداخته است .
او با دو پرسش اساسى روبه‏رو بود: یکى نسبت میان وحى و عقل (فلسفه و دین) و دیگرى بحران خلافت و تبدیل آن به پادشاهى، که همین مسئله، خاستگاه فلسفه سیاسى اوست . در مورد مسئله اول، فارابى به پیروى از فیلون، فیلسوف یونانى، فلسفه و دین را دو وجه یک حقیقت مى‏داند; حقیقتى که ظاهرش دین، و باطنش فلسفه است و بدین‏ترتیب، میان فلسفه، نبوت، عقل و شرع آشتى برقرار مى‏کند . اما نگرانى او از مسئله خلافت، او را به طرح عمیق بحث‏سیاست و مدینه فاضله مى‏کشاند . در این زمینه نیز او با نگرشى فلسفى وارد بحث مى‏شود . فارابى که در پى کسب سعادت از مجراى فضیلت است، مدینه‏اى را ترسیم مى‏کند که همه اعضاى آن در راه حسنات و فضایل همکارى مى‏کنند . چنین جامعه‏اى از افرادى با روحیات و استعدادهاى گوناگون تشکیل شده و رئیس آن از با استعدادترین و فاضل‏ترین افراد است . برخى از افراد جامعه خادم و بعضى مخدوم‏اند و همه تحت ریاست رئیس مدینه که سامان خاصى را ایجاد کرده، براى زدودن بدى‏ها در تلاش‏اند . او، بر خلاف افلاطون، «فیلسوف‏بودن‏» را براى ریاست مدینه کافى نمى‏داند و معتقد است رئیس مدینه فاضله باید پیامبر یا جانشین او باشد که به عقل فعال متصل است و دیگران از او راه فضیلت را مى‏آموزند; همان‏گونه که در جهان آفرینش، همه موجودات از مبدا اول (خدا) صادر شده‏اند . شاید تحت تاثیر افکار فارابى است که در جهان اسلام، هیچ‏گاه فلسفه سیاسى فارغ از شرع و دین مطرح نشده است .
همشهرى، 9/6/81

تبلیغات