مراتب فقهی مخاطبان سینما
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
آیا مىتوان در صحنههایى از فیلم براى نشان دادن واقعیت به مخاطب، روابطى را که شرعاً حرام است نشان داد؟ نویسنده معتقد است که مىتوان با عقد شرعى بین بازیگران و یا با استناد به قاعده ضرورت یا نفى سبیل این عمل را شرعاً مجاز دانست. وانگهى، تأثیر هنر بر اخلاق مخاطبان چندان قطعى نیست که بتوان بدینوسیله به حذف صحنههاى یادشده پرداخت.متن
براى ایجاد حسباورپذیرى مخاطبان باید فیلم بر حسب موضوع خود به واقعیتهاى جامعه انسانى همان گونه که هستند بپردازد، از جمله ارتباطات جنسى زن یا مرد و یا حضور بدون پوشش شرعى زن یا مرد در یک یا چند سکانس فیلم براى القاى تمام واقعیت. در مواردى که این سکانسها مشمول حکم حرمت نظر به زن یا مرد مسلمان مىشود فقه چه راهکارهایى براى حل این مسأله دارد؟
چه بسا که کارگردان بتواند با تمهیداتى یک مفهوم جنسى را بدون نشان دادن صریح و روشن صحنه ارتباط القا کند. تقریباً بیشتر فیلمهاى سینماى اندیشه و فرهیخته از این قبیل هستند. کارگردانان بزرگى چون برتولوچى، آنتونیونى، اسکورسیزى، در فیلمهایى که مىسازند بهرغم پرداختن به مواضع انسانى چون عشق و روابط جنسى تنها به همان اندازه که رساننده مفهوم مورد نظر است سکانسها را مىچینند و هیچ صحنه اضافى و بیهودهاى وجود ندارد. پرسش ما در حقیقت به تولیدات سینمایى چنین کارگردانانى باز مىگردد که دنبال طرح اندیشه در سینما هستند و با دقت تمام اجزاى فیلم خود را برمىگزینند.
الف) از راه احکام فقهى
چنین به نظر مىرسد که تولید صحنههاى حرام و نمایش آنها از باب حرمت نظر «ریبه» و «تلذذ» به اجنبیه و اجنبى باشد. فقط به ذکر مطالب مهم اکتفا مىشود: 1. در اینکه پوشانیدن غیر وجه و کفین بر زن واجب است از لحاظ فقه اسلام هیچ گونه تردیدى وجود ندارد؛ 2. «مسأله وجوب پوشش» را که وظیفه زن است از مسأله «حرمت نظر بر زن» که مربوط به مرد است باید تفکیک کرد. ممکن است کسى قائل شود به عدم وجوب پوشیدن وجه و کفین بر زن و در عین حال نظر بدهد به حرمت نظر از جانب مرد. 3. در مسأله جواز نظر، تردیدى نیست که اگر نظر از روى «تلذذ» یا «ریبه» باشد حرام است.
بحث حاضر را مىتوان به دو مرحله تفکیک کرد:
الف) ساختن و تولید چنین فیلمهایى با چنین سکانسهایى که خلاف شرع هستند؛
ب) دیدن مخاطبان و تماشاگران و دیگر عوامل تولید.
الف)ساختن فیلمهایى با سکانسهای خلاف شرع:
در مورد اول، بر اساس ظواهر ادله اولیه که به آنها اشاره شد حکم حرمت قطعى اختصاص به «نامحرم» دارد بنابراین اگر این مشکل برطرف گردد و «محرمیت» حاصل گردد عوامل تولید از قبیل بازیگران و گریمورها از حرمت مىرهند و جواز قطعى درباره آنها صادر مىشود. زنان بازیگر در صورتى که ازدواج نکرده باشند مىتوانند براى ساعت یا ساعتهایى به عقد مردان بازیگر درآیند و نقشهاى متفاوت مورد نیاز در برابر آنها را که نیاز به محرمیت دارد همچون همسرى، مادرى یا خواهرى و غیره را ایفا کنند و هیچ نیاز به عده مورد بحث در فقه هم نخواهند داشت و نیز از آنجا که دست دادن زن و مرد نامحرم از روى حایل مورد جواز فقهاست مىتوان تمهیداتى مانند گریم و غیره اندیشید که در عین ایجاد تماس و ارتباط جسمى، حرامى صورت نپذیرد. در این مرحله، بدون نیاز به ادله ثانویه و بر اساس ادله اولیه مىتوان حلیت را با تمهیداتى نه چندان دشوار فراهم آورد.
ب) تماشا و رؤیت تماشاگران:
به رغم تفاوت دیدگاهى که ممکن است درباره میزان پوشش شرعى زن و مرد وجود داشته باشد، اما «نظر به ریبه یا تلذذ» قطعاً از نظر شرعى حرام تلقى مىشود و ربطى به میزان پوشش شرعى زنان و نیز تفاوتى میان محرم و نامحرم (به جز همسران) وجود ندارد. در این باره بعضى از فقیهان میان پخش مستقیم فیلم و پخش غیر مستقیم آن تفاوت قائل شدهاند و معتقد به حرمت پخش مستقیم صحنههاى خلاف شرع شدهاند. از این نکته که بگذریم در استفتاى حضرت امامقدس سره درباره سریال تلویزیونى «پاییز صحرا» که بدان اشارت رفت، ایشان ساخت و پخش و دیدن صورت آرایش شده زنان را با قید عدم نظر به ریبه یا تلذذ جائز دانستند. پرسش فعلى ما درباره دیگر روابط زن و مرد در فیلم چون بوسه یا لمس و نیز عریان بودن بعضى از قسمتهاى بدن مىباشد که بر اساس فیلمنامه ضرورى هستند و به طور طبیعى ممکن است موجب تهییج شهوت و یا جلب نظر یا ریبه و تلذذ بینندگان شود.
در این باره مىتوان با قاعده «ضرورت» کارشناسان را استثنا کرد و با قاعده نفى سبیل احتمالاً همه تماشاگران را و اما قاعده ضرورت در فقه از قواعد اصلى و حاکم است یعنى در هنگام اقتضا و ضرورت تقریباً همه احکام از حالت حرمت به حلیت تبدیل مىشوند مادامى که ضرورت باقى باشد؛ مانند جواز اکل میته که در حالت عادى حرام و در حالت اضطرار جائز، بلکه واجب خواهد بود. آیا در این هنگام براى کارشناسان سینمایى و دانشجویان و پژوهشگران در این رشته براى کسب تخصص و شناخت عمیقتر تأثیرات فیلم بر روى بینندگان با موضوعات مختلف نمىتواند نوعى ضرورت تلقى شده و مجاز شود همان گونه که براى پزشک مجاز مىشود؟
اما قاعده نفى سبیل، یکى از قواعد مسلم فقه اسلامى و مستند به دلایلى چون آیه «لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»(1) است. هرگونه حکمى که از ناحیه آن، موجبى براى علو و سلطنت کافر بر مسلم باشد به مقتضاى این آیه شریفه مرفوع است. به مقتضاى این قاعده هر عقد و پیمان و هر قراردادى به حسب طبع اولیهاش اگر موجب علو و عزت و شرف کافر بر مسلم بشود منفى است. در سایر اطلاقات و عمومات اولیه نیز هر جا که اطلاق و عموم سبب عزت کافر و ذلت مسلم شود این قاعده آن را نفى مىکند. در حال حاضر که کفار از طریق رسانههاى ارتباطى چون ماهواره به انتقال اندیشهها و فراوردههاى خود مىپردازند، به هر میزان بتوان با این تولیت فرهنگى مقابله کرد واجب و ضرورى است. بنابراین با گزینش فیلمهاى سینماى اندیشه بدون سانسور اگر بتوان به جریان آزاد و مستقل سینما پیوست و با این ولایت فرهنگى مخالفت نمود و نیز از طریق تولید فیلمهاى جذاب داخلى که آزادانهتر روابط زن و مرد را بر اساس فیلمنامه نشان دهد مىتوان هر چه بیشتر در برابر ولایت فرهنگى کفار مقاومت کرد.
ب) از راه کشف مناط حکم (نقد اخلاقى)
فقیهان مناط حرمت نظر در چنین مواردى را حفظ اخلاق عمومى جامعه مىدانند. و نقد آنها بر تولید و تماشاى فیلمهایى که اخلاق عمومى جامعه را خدشهدار مىسازند از حیث رتبه در ردیف نقدهاى اخلاقى قرار مىگیرد.
در دنیاى مدرن فرض رایج این است که هنر هر چه باشد از درجهاى از خودمختارى برخوردار است و گستره خاص خود را دارد و باید ابتدا بر اساس ارزشها و معیارهاى خاص خود مورد داورى قرار گیرد که همان تفاوت زیباشناسى و اخلاقى است. در جهان باستان چنین فرضى (فرض خودمختارى هنر) مورد پذیرش نبود؛ بلکه فرض مسلم این بود که شاعران همچون آموزگارانند و هنر داراى تأثیرات اخلاقى بر مخاطبان خود است. ما همچنان حوزههاى اخلاقى و سیاست را جدا فرض مىکنیم یعنى اعمالمان را نسبت به یکدیگر در مقام فرد از نقشمان به عنوان شهروندان دولت متمایز مىانگاریم. باستانیان به چنین تمایز قاطعى قائل نبودند. بنابراین فرضشان این بود که تأثیرات هنر هم به لحاظ سیاسى و هم به لحاظ اخلاقى واجد اهمیت است.
تفاوت هنر و تبلیغات:
معمولاً بین هنر و تبلیغات فرق مىنهند؛ زیرا هنر موفق از پیچیدگى و غنایى برخوردار است که با یک پیام اخلاقى یا سیاسى ساده جور درنمىآید. جاى انکار نیست که هنر در القاى ارزشها و رهیافت تأثیر دارد؛ زیرا مىتواند بر زاویه دید ما نسبت به زندگى نافذ باشد؛ براى مثال فیلم خشن مىتواند رهیافتى را القا کند که خشونت را همچون پاسخى پسندیده در برابر تهدید یا آسیب مىنگرد، ولى چنین تأثیراتى اجتنابناپذیر نیست؛ زیرا اگر قبل از رفتن به سینما رهیافت دیگرى در ذهن ما شکل گرفته باشد و از خشونت بیزار باشیم، این بیزارى همچنان حفظ خواهد شد و تأثیر یک فیلم خشن را تعدیل یا زایل خواهد کرد. تأثیر کارهاى هنرى بر ارزشها و نگرشها اغلب ظریف، غیر مستقیم و فقط با باریکاندیشى قابل درک است. درست است که موردهاى معروفى از آثار بسیار موفق وجود دارد که تأثیرشان فورى و مستقیم است. لیکن رابطه هنر با ارزشها و نگرشهاى زندگى حقیقى معمولاً این چنین مستقیم نیست. اگر قبول داشته باشیم که هنر مىتواند بر ارزشها و نگرش هاى ما تأثیر بگذارد نباید از سانسور جانبدارى کنیم. تأثیر هنر بر بزرگسالان کمال یافته از این نظر کاهش مىپذیرد که شخصیت آنان پیشاپیش تا حد زیادى شکل یافته است. این تأثیر بر کودکان و نوجوانان که منش اخلاقیشان همچنان در حال پرورش یافتن است بسیار نیرومند است. بنابراین از نگاه فقیهانه مىتوان بار دیگر پرسید که اگر ملاک حرمت تصاویر سینمایى حفظ ارزشهاى اخلاقى باشد با توجه به مباحث مطرح شده درباره تأثیرات یک فیلم هنرى که به طور مستقیم بر ارزشها و باورهاى دینى و اخلاقى مخاطبان اثر نمىکند بلکه کاملاً به پیشزمینههاى ذهنى مخاطبان و تفسیرهاى آنان باز مىگردد، آیا نمىتوان پرسید که به لحاظ قدرت درک و تشخیص مخاطبان گوناگون مىتوان تفاوت در حکم قائل شد و با تقسیمبندى مخاطبان، حکم شرعى را مترتب نمود؟ چنان که درباره حرمت حفظ و مطالعه کتب ضلال فقیهان فتوا به حرمت دادهاند ولى براى گروهى که اهل تشخیص باشند این کار را جایز یا حتى واجب مىدانند، در مسأله کنونى نیز مىتوان مخاطبان ویژه را با همین ملاک رخصت داد.
از سوى دیگر، آیا نیت هنرمند (کارگردان یا فیلمنانهنویس) مىتواند فیلم او را داراى احکام شرعى متفاوت نماید، یعنى اگر با نیت خیر، شر را نمایش دهد و یا با نیت شر خیر را عرضه کند، دو نوع حکم متباین در انتظار فیلم او خواهد بود؟ نیت چنان که در احکام عبادى رکن تلقى مىشود در همه رفتارهاى انسانى نیز کاربرد دارد. نیت است که بین اشتباه برداشتن چیزى و دزدیدن آن چیز، بین قتل غیر عمد و جنایت تفاوت ایجاد مىکند. در حوزه زبان، نیت رابطه نزدیکى با معنا دارد. هنگامى که حرف مىزنیم نیتمان این است که معنى کلماتمان را منتقل کنیم و فرضمان این است که آن نیت بر شنوندگان مامعلوم مىشود. در این صورت اگر در مجموعه یک فیلم سکانسهاى شرى وجود داشت: اولاً در باب قضاوت درباره آنها نیازمند دیدن همه فیلم و بلکه همه آثار هنرمند مذکور هستیم تا بتوانیم نیت او را درک کنیم. ثانیاً در فقه موردى وجود دارد(مثل دروغ مصلحتآمیز) که به فتواى همه فقیهان هر چند وسیله نامشروع است، اما به سبب ترتب مصلحت بر آن ارتکابش مجاز مىشود. آیا در این مورد نیز مىتوان وجود مصلحتى به نام استفاده از رسانه برتر و رساندن یک مفهوم اخلاقى در نهایت فیلم را تصور کرد؟
اشاره
چنان که پیداست مقاله یادشده از نظر مضمون و محتوا با فضاى کلى نشریه بازتاب اندیشه چندان هماهنگ نیست. درج این مقاله نه به لحاظ مضمون، بلکه بیشتر از جهت نوع نگاه و شیوه برخورد با مسائل اجتماعى و فقهى است. همان طور که نویسنده محترم نیز اشاره کرده است، مسأله یادشده (رابطه هنر و اخلاق) یکى از مباحث دیرین در تاریخ اندیشه هنرى است و به یقین مىتوان گفت که تا عصر رنسانس در اروپا - که پردههاى اخلاق و معنویت آشکارا دریده شد - اندیشمندان و هنرمندان معمولاً حرمتهاى اخلاقى را در حریم هنر پاس مىداشتند. ظهور سینما در قرن بیستم - بهویژه در آمریکا - این پرسش را به طور جدى مطرح ساخت و گروههاى مختلف را به واکنش واداشت. در تاریخ سینما، هالیوود را پایهگذار ناهنجارىهاى اخلاقى در هنرهاى تصویرى مىدانند که حتى جامعه آمریکا و اروپا را به شدت برانگیخت.
در سینماى پس از انقلاب اسلامى نیز این پرسش بار دیگر مطرح شد و موافقت و مخالفت با سانسورهاى اخلاقى در سینما و تلویزیون بالا گرفت. نویسنده تلاش دارد که با استنادات فقهى و دلائل کارشناسى، جواز تولید و تماشاى صحنههاى جنسى و امثال آن را تا حدودى اثبات کند. اگر از مباحث پراکنده و مفصل و گاه آشفتگى در استدلالها و استنتاجها بگذریم،(2) بهتر است با نگاهى به مدعا و دلائل ایشان، به بازنگرى در این گونه تحلیلها بپردازیم.
1. مدعاى اصلى نویسنده در خصوص احکام شرعى «روابط زن و مرد در فیلم چون بوسه یا لمس و نیز عریان بودن قسمتهایى از بدن مىباشد که بر اساس فیلمنامه ضرورى هستند و به طور طبیعى ممکن است موجب تهییج و یا جلب نظر یا ریبه و تلذذ بینندگان شود». نویسنده براى جواز این صحنهها، نخست عقد شرعى بازیگران را تجویز مىکند و آنگاه که دشوارى و ناکارآمدى این راه حل را در غالب مواد براى سازندگان و براى بینندگان مشاهده مىکند، به دو قاعده ضرورت و نفى سبیل استناد مىجوید. این استناد براى کسانى که اندکى با فقه و دانش سینما آشنا باشند، شگفتانگیز است. از نظر موضوعشناسى مىتوان بسیار سخن گفت و نشان داد که پیشفرض نویسنده درباره ضرورت چنین صحنههایى نه از نقطه نظر فرهنگى و اجتماعى قابل قبول است و نه از نظر فنون و تکنیکهاى سینمایى. نشان دادن واقعیتها همیشه مستلزم باز نمود آنها به طور کامل نیست بلکه با استفاده از اِلِمانهاى تصویرى، تروکاژهاى سینمایى، اصول هنرى مونتاژ و... مىتوان - پیام را با ایجاد انگاره یا احساس خاص بدون نشان دادن صحنههاى عینى، القا کرد. این نکته در تاریخ سینماى جهان و ایران نمونههاى فراوان و موفقى دارد. ظاهراً ذهنیت نویسنده متأثر از مکتب رئالیسم در ادبیات و هنر غرب و نیز نظریه «بازنمود» در دانش زیبایىشناسى(3) است که البته نقدهاى فراوانى بر آنها وارد شده است و اکنون دیگر چندان اعتبارى ندارند.
اما از نظر فقهى، برداشت نویسنده محترم از «ضرورت» و «نفى سبیل» آن قدر سطحى و غیر علمى است که نیاز به بحث ندارد. با فرض نویسنده، مىتوان همه احکام اولیه را با اندک احتمالى در ضرورت آن، زیر پا گذاشت. وانگهى، قاعده ضرورت - در مواردى که به کار مىآید - براى آن است که مکلف خود را از شرایط اضطرارى برهاند نه آنکه همچنان با ضرورتتراشى به ورطه حرمتهاى شرعى و رذائل اخلاقى فروتر رود. جالب این است که نویسنده، استفاده از این گونه صحنهها را که به اعتراف خود ایشان «به طور طبیعى موجب تهییج و یا جلب نظر و ریبه و تلذذ بینندگان مىشود» براى نفى ولایت فرهنگى کافران لازم و ضرورى مىشمارد. ظاهراً ایشان ندانستهاند که «ولایت فرهنگى کفار» با ابزارها و عناصرى صورت مىگیرد و با استفاده از عناصر غیر اخلاقى دشمن، هرگز نمىتوان به مقابله فرهنگى با او پرداخت، بلکه وارد شدن در این مسیر، راهى جز ذلت و انحراف را به دنبال نخواهد داشت.
2. به نویسنده محترم باید خاطرنشان کرد که سینماى غرب نیز از آغاز با همین توجیهات به وادى ابتذال گام نهاد، به طورى که امروزه اندیشمندان و فرهنگ دوستان غربى را هم یاراى جلوگیرى از این سیل بنیانکن نیست. چنان که تجربه سینماى پس از انقلاب نشان داده است، مىتوان با آثارى انسانى و اخلاقى که بر بنیاد فطرت پاک بشرى استوار است، مخاطبان فراوانى را به خود جلب کرد و گستره ولایت الهى را تا دورترین نقاط جهان امتداد بخشید.
3. نویسنده با اشاره به سینماى اندیشهاى غرب، در مورد کارگردانان بزرگ معاصر اروپا به گونهاى اغراقآمیز آنان را ستوده و معتقد است که در آثار آنها هیچ سکانس زائدى وجود ندارد و تنها با همان صحنهها مىتوان پیام را القا کرد. در حالى که بر آگاهان پوشیده نیست که در بین آثار همین کارگردانان نیز کارهاى سبک و کممایه وجود دارد و چنین قضاوتى را حتى خود آنان در حق خویش ندارند. اساساً این داورىهاى مطلقگرایانه و یک جانبه را در حوزه هنر، به ویژه در عرصه سینما که هنرى متنوع و قابل انعطاف و خلاقیتپذیر است، پسندیده و شایسته نیست.
4. نویسنده با این ادعا که تأثیر اخلاقى هنر و سینما بر مخاطبان قطعى و یقینى نیست و عوامل گوناگون دیگر نیز در این زمینه نقش دارند، حذف سکانسهاى حرام را نادرست و فاقد توجیه علمى مىداند. وى معتقد است که این گونه تأثیرات تابع ذهنیت و شخصیت مخاطب است. حال آنکه مخاطبان اصلى سینما غالباً تودههاى مردم و افراد معمولى جامعه هستند و آثار مخرب صحنههاى غیر اخلاقى بر آنان پوشیده نیست. حتى نمىتوان انکار کرد که تکرار این صحنهها و حرمتشکنىها در شخصیت خواص نیز مؤثر مىافتد. آنجا که حضرت یوسفعلیه السلام عاجزانه خود را ناتوان مىشمارد و به خداى خویش پناه مىبرد و «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ َلأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ»(4) مىگوید، چگونه نویسنده محترم باجرأت و جسارت از عدم تأثیر این صحنهها بر بزرگسالان سخن مىگوید؟ وانگهى، ایشان گمان کرده است که براى ممنوعیت اخلاقى یا حرمت شرعى در این گونه موارد لزوماً باید به طور یقین چنین تأثیرات مخربى را اثبات کرد، حال آنکه احتمال عقلایى و قابل توجه نیز کافى است.
5. ایشان با تفکیک هنر از تبلیغات معتقد است که «هنر موفق از پیچیدگى و غنایى برخوردار است که با یک پیام اخلاقى یا سیاسى ساده جور درنمىآید». و با رویارو قرار دادن نگرش جهان باستان و دنیاى مدرن، اظهار مىدارد که «در دنیاى مدرن فرض رایج این است که هنر هر چه باشد از درجهاى از خودمختارى برخوردار است و گستره خاص خود را دارد و...» و حتى گامى فراتر مىنهد و سیاست را نیز از اخلاق جدا مىکند: «ما همچنان حوزههاى اخلاقى و سیاست را جدا فرض مىکنیم، یعنى اعمالمان را نسبت به یکدیگر در مقام فرد از نقشمان به عنوان شهروندان دولت متمایز مىانگاریم. باستانیان به چنین تمایز قاطعى قائل نبودند، بنابراین فرضشان این بود که که تأثیرات هنر هم به لحاظ سیاسى و هم به لحاظ اخلاقى واجد اهمیت است». البته تردیدى نیست که هنر همچون فلسفه و علم داراى ویژگىها و ساختار ویژهاى است ولى این «تمایز قاطع» که نویسنده مطرح مىسازد و بریده از اخلاق و دین، براى هنر نظام ارزشى مستقلى را تعریف مىکند، سرانجام به نظریه «هنر براى هنر» مىانجامد که ریشه در فرهنگ و هنر سکولار دارد. آنچه ایشان به «باستانیان» نسبت مىدهد، همان نظریهاى است که در همه ادیان و مکاتب عمده بشرى مورد پذیرش و پیروى بوده است و غربیان تنها در دوره مدرنیته به راهى دیگر رفتهاند. با این نگرش به هنر، دیگر نیازى نیست که نویسنده محترم به جستوجوى راه حلهاى دینى و شرعى باشد، بلکه با تفکیک حوزه هنر از دین و اخلاق مىتوان دخالت این دو را در آن عرصه ممنوع دانست.
6. در این مقاله، بارها به تشبیه و تمثیلهایى تمسک شده است که از نظر منطقى ناموجه است. براى مثال، ایشان تولید و تماشاى چنین صحنههایى را با مطالعه کتب ضلال براى پاسخگویى مقایسه کرده است، حال آنکه از این مقایسه تنها مىتوان استنباط کرد که براى رد و مقابله با این گونه فیلمها، تنها صاحبنظرانى که در صدد پاسخگویى هستند، مىتوانند به تماشاى بعضى از آثار در حد ضرورت بپردازند. به زعم نویسنده، آیا مىتوان گفت که نگارش و توزیع کتب ضلال جایز است؟
7. اما آنچه نویسنده درباره رابطه نیت و اثر هنرى گفته شده است، سخت سست و بىپایه است. البته بىگمان نیت هنرمند در محتواى اثر هنرى تأثیر دارد ولى نمىتوان ارزش هنرى یا اخلاقى اثر را بر اساس نیت هنرمند صورت داد. به اصطلاح، «حسن فعلى» را از «حسن فاعلى» باید تفکیک کرد؛ یک عمل زشت و غیر اخلاقى به دلیل نادانى یا اشتباه نویسنده هیچگاه ارزش منفى خود را از دست نمىدهد. براى داورى شرعى و اخلاقى نسبت به یک سکانس فیلم نه تنها نیاز به نیت سازنده نیست، بلکه مراجعه به سایر آثار او هم ضرورتى ندارد.
پى نوشت:
1) نساء: 141
2) البته این بخشهاى مقاله را از تلخیص کنونى حذف کردهایم.
انتخاب، 26 و 27/10/80
چه بسا که کارگردان بتواند با تمهیداتى یک مفهوم جنسى را بدون نشان دادن صریح و روشن صحنه ارتباط القا کند. تقریباً بیشتر فیلمهاى سینماى اندیشه و فرهیخته از این قبیل هستند. کارگردانان بزرگى چون برتولوچى، آنتونیونى، اسکورسیزى، در فیلمهایى که مىسازند بهرغم پرداختن به مواضع انسانى چون عشق و روابط جنسى تنها به همان اندازه که رساننده مفهوم مورد نظر است سکانسها را مىچینند و هیچ صحنه اضافى و بیهودهاى وجود ندارد. پرسش ما در حقیقت به تولیدات سینمایى چنین کارگردانانى باز مىگردد که دنبال طرح اندیشه در سینما هستند و با دقت تمام اجزاى فیلم خود را برمىگزینند.
الف) از راه احکام فقهى
چنین به نظر مىرسد که تولید صحنههاى حرام و نمایش آنها از باب حرمت نظر «ریبه» و «تلذذ» به اجنبیه و اجنبى باشد. فقط به ذکر مطالب مهم اکتفا مىشود: 1. در اینکه پوشانیدن غیر وجه و کفین بر زن واجب است از لحاظ فقه اسلام هیچ گونه تردیدى وجود ندارد؛ 2. «مسأله وجوب پوشش» را که وظیفه زن است از مسأله «حرمت نظر بر زن» که مربوط به مرد است باید تفکیک کرد. ممکن است کسى قائل شود به عدم وجوب پوشیدن وجه و کفین بر زن و در عین حال نظر بدهد به حرمت نظر از جانب مرد. 3. در مسأله جواز نظر، تردیدى نیست که اگر نظر از روى «تلذذ» یا «ریبه» باشد حرام است.
بحث حاضر را مىتوان به دو مرحله تفکیک کرد:
الف) ساختن و تولید چنین فیلمهایى با چنین سکانسهایى که خلاف شرع هستند؛
ب) دیدن مخاطبان و تماشاگران و دیگر عوامل تولید.
الف)ساختن فیلمهایى با سکانسهای خلاف شرع:
در مورد اول، بر اساس ظواهر ادله اولیه که به آنها اشاره شد حکم حرمت قطعى اختصاص به «نامحرم» دارد بنابراین اگر این مشکل برطرف گردد و «محرمیت» حاصل گردد عوامل تولید از قبیل بازیگران و گریمورها از حرمت مىرهند و جواز قطعى درباره آنها صادر مىشود. زنان بازیگر در صورتى که ازدواج نکرده باشند مىتوانند براى ساعت یا ساعتهایى به عقد مردان بازیگر درآیند و نقشهاى متفاوت مورد نیاز در برابر آنها را که نیاز به محرمیت دارد همچون همسرى، مادرى یا خواهرى و غیره را ایفا کنند و هیچ نیاز به عده مورد بحث در فقه هم نخواهند داشت و نیز از آنجا که دست دادن زن و مرد نامحرم از روى حایل مورد جواز فقهاست مىتوان تمهیداتى مانند گریم و غیره اندیشید که در عین ایجاد تماس و ارتباط جسمى، حرامى صورت نپذیرد. در این مرحله، بدون نیاز به ادله ثانویه و بر اساس ادله اولیه مىتوان حلیت را با تمهیداتى نه چندان دشوار فراهم آورد.
ب) تماشا و رؤیت تماشاگران:
به رغم تفاوت دیدگاهى که ممکن است درباره میزان پوشش شرعى زن و مرد وجود داشته باشد، اما «نظر به ریبه یا تلذذ» قطعاً از نظر شرعى حرام تلقى مىشود و ربطى به میزان پوشش شرعى زنان و نیز تفاوتى میان محرم و نامحرم (به جز همسران) وجود ندارد. در این باره بعضى از فقیهان میان پخش مستقیم فیلم و پخش غیر مستقیم آن تفاوت قائل شدهاند و معتقد به حرمت پخش مستقیم صحنههاى خلاف شرع شدهاند. از این نکته که بگذریم در استفتاى حضرت امامقدس سره درباره سریال تلویزیونى «پاییز صحرا» که بدان اشارت رفت، ایشان ساخت و پخش و دیدن صورت آرایش شده زنان را با قید عدم نظر به ریبه یا تلذذ جائز دانستند. پرسش فعلى ما درباره دیگر روابط زن و مرد در فیلم چون بوسه یا لمس و نیز عریان بودن بعضى از قسمتهاى بدن مىباشد که بر اساس فیلمنامه ضرورى هستند و به طور طبیعى ممکن است موجب تهییج شهوت و یا جلب نظر یا ریبه و تلذذ بینندگان شود.
در این باره مىتوان با قاعده «ضرورت» کارشناسان را استثنا کرد و با قاعده نفى سبیل احتمالاً همه تماشاگران را و اما قاعده ضرورت در فقه از قواعد اصلى و حاکم است یعنى در هنگام اقتضا و ضرورت تقریباً همه احکام از حالت حرمت به حلیت تبدیل مىشوند مادامى که ضرورت باقى باشد؛ مانند جواز اکل میته که در حالت عادى حرام و در حالت اضطرار جائز، بلکه واجب خواهد بود. آیا در این هنگام براى کارشناسان سینمایى و دانشجویان و پژوهشگران در این رشته براى کسب تخصص و شناخت عمیقتر تأثیرات فیلم بر روى بینندگان با موضوعات مختلف نمىتواند نوعى ضرورت تلقى شده و مجاز شود همان گونه که براى پزشک مجاز مىشود؟
اما قاعده نفى سبیل، یکى از قواعد مسلم فقه اسلامى و مستند به دلایلى چون آیه «لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»(1) است. هرگونه حکمى که از ناحیه آن، موجبى براى علو و سلطنت کافر بر مسلم باشد به مقتضاى این آیه شریفه مرفوع است. به مقتضاى این قاعده هر عقد و پیمان و هر قراردادى به حسب طبع اولیهاش اگر موجب علو و عزت و شرف کافر بر مسلم بشود منفى است. در سایر اطلاقات و عمومات اولیه نیز هر جا که اطلاق و عموم سبب عزت کافر و ذلت مسلم شود این قاعده آن را نفى مىکند. در حال حاضر که کفار از طریق رسانههاى ارتباطى چون ماهواره به انتقال اندیشهها و فراوردههاى خود مىپردازند، به هر میزان بتوان با این تولیت فرهنگى مقابله کرد واجب و ضرورى است. بنابراین با گزینش فیلمهاى سینماى اندیشه بدون سانسور اگر بتوان به جریان آزاد و مستقل سینما پیوست و با این ولایت فرهنگى مخالفت نمود و نیز از طریق تولید فیلمهاى جذاب داخلى که آزادانهتر روابط زن و مرد را بر اساس فیلمنامه نشان دهد مىتوان هر چه بیشتر در برابر ولایت فرهنگى کفار مقاومت کرد.
ب) از راه کشف مناط حکم (نقد اخلاقى)
فقیهان مناط حرمت نظر در چنین مواردى را حفظ اخلاق عمومى جامعه مىدانند. و نقد آنها بر تولید و تماشاى فیلمهایى که اخلاق عمومى جامعه را خدشهدار مىسازند از حیث رتبه در ردیف نقدهاى اخلاقى قرار مىگیرد.
در دنیاى مدرن فرض رایج این است که هنر هر چه باشد از درجهاى از خودمختارى برخوردار است و گستره خاص خود را دارد و باید ابتدا بر اساس ارزشها و معیارهاى خاص خود مورد داورى قرار گیرد که همان تفاوت زیباشناسى و اخلاقى است. در جهان باستان چنین فرضى (فرض خودمختارى هنر) مورد پذیرش نبود؛ بلکه فرض مسلم این بود که شاعران همچون آموزگارانند و هنر داراى تأثیرات اخلاقى بر مخاطبان خود است. ما همچنان حوزههاى اخلاقى و سیاست را جدا فرض مىکنیم یعنى اعمالمان را نسبت به یکدیگر در مقام فرد از نقشمان به عنوان شهروندان دولت متمایز مىانگاریم. باستانیان به چنین تمایز قاطعى قائل نبودند. بنابراین فرضشان این بود که تأثیرات هنر هم به لحاظ سیاسى و هم به لحاظ اخلاقى واجد اهمیت است.
تفاوت هنر و تبلیغات:
معمولاً بین هنر و تبلیغات فرق مىنهند؛ زیرا هنر موفق از پیچیدگى و غنایى برخوردار است که با یک پیام اخلاقى یا سیاسى ساده جور درنمىآید. جاى انکار نیست که هنر در القاى ارزشها و رهیافت تأثیر دارد؛ زیرا مىتواند بر زاویه دید ما نسبت به زندگى نافذ باشد؛ براى مثال فیلم خشن مىتواند رهیافتى را القا کند که خشونت را همچون پاسخى پسندیده در برابر تهدید یا آسیب مىنگرد، ولى چنین تأثیراتى اجتنابناپذیر نیست؛ زیرا اگر قبل از رفتن به سینما رهیافت دیگرى در ذهن ما شکل گرفته باشد و از خشونت بیزار باشیم، این بیزارى همچنان حفظ خواهد شد و تأثیر یک فیلم خشن را تعدیل یا زایل خواهد کرد. تأثیر کارهاى هنرى بر ارزشها و نگرشها اغلب ظریف، غیر مستقیم و فقط با باریکاندیشى قابل درک است. درست است که موردهاى معروفى از آثار بسیار موفق وجود دارد که تأثیرشان فورى و مستقیم است. لیکن رابطه هنر با ارزشها و نگرشهاى زندگى حقیقى معمولاً این چنین مستقیم نیست. اگر قبول داشته باشیم که هنر مىتواند بر ارزشها و نگرش هاى ما تأثیر بگذارد نباید از سانسور جانبدارى کنیم. تأثیر هنر بر بزرگسالان کمال یافته از این نظر کاهش مىپذیرد که شخصیت آنان پیشاپیش تا حد زیادى شکل یافته است. این تأثیر بر کودکان و نوجوانان که منش اخلاقیشان همچنان در حال پرورش یافتن است بسیار نیرومند است. بنابراین از نگاه فقیهانه مىتوان بار دیگر پرسید که اگر ملاک حرمت تصاویر سینمایى حفظ ارزشهاى اخلاقى باشد با توجه به مباحث مطرح شده درباره تأثیرات یک فیلم هنرى که به طور مستقیم بر ارزشها و باورهاى دینى و اخلاقى مخاطبان اثر نمىکند بلکه کاملاً به پیشزمینههاى ذهنى مخاطبان و تفسیرهاى آنان باز مىگردد، آیا نمىتوان پرسید که به لحاظ قدرت درک و تشخیص مخاطبان گوناگون مىتوان تفاوت در حکم قائل شد و با تقسیمبندى مخاطبان، حکم شرعى را مترتب نمود؟ چنان که درباره حرمت حفظ و مطالعه کتب ضلال فقیهان فتوا به حرمت دادهاند ولى براى گروهى که اهل تشخیص باشند این کار را جایز یا حتى واجب مىدانند، در مسأله کنونى نیز مىتوان مخاطبان ویژه را با همین ملاک رخصت داد.
از سوى دیگر، آیا نیت هنرمند (کارگردان یا فیلمنانهنویس) مىتواند فیلم او را داراى احکام شرعى متفاوت نماید، یعنى اگر با نیت خیر، شر را نمایش دهد و یا با نیت شر خیر را عرضه کند، دو نوع حکم متباین در انتظار فیلم او خواهد بود؟ نیت چنان که در احکام عبادى رکن تلقى مىشود در همه رفتارهاى انسانى نیز کاربرد دارد. نیت است که بین اشتباه برداشتن چیزى و دزدیدن آن چیز، بین قتل غیر عمد و جنایت تفاوت ایجاد مىکند. در حوزه زبان، نیت رابطه نزدیکى با معنا دارد. هنگامى که حرف مىزنیم نیتمان این است که معنى کلماتمان را منتقل کنیم و فرضمان این است که آن نیت بر شنوندگان مامعلوم مىشود. در این صورت اگر در مجموعه یک فیلم سکانسهاى شرى وجود داشت: اولاً در باب قضاوت درباره آنها نیازمند دیدن همه فیلم و بلکه همه آثار هنرمند مذکور هستیم تا بتوانیم نیت او را درک کنیم. ثانیاً در فقه موردى وجود دارد(مثل دروغ مصلحتآمیز) که به فتواى همه فقیهان هر چند وسیله نامشروع است، اما به سبب ترتب مصلحت بر آن ارتکابش مجاز مىشود. آیا در این مورد نیز مىتوان وجود مصلحتى به نام استفاده از رسانه برتر و رساندن یک مفهوم اخلاقى در نهایت فیلم را تصور کرد؟
اشاره
چنان که پیداست مقاله یادشده از نظر مضمون و محتوا با فضاى کلى نشریه بازتاب اندیشه چندان هماهنگ نیست. درج این مقاله نه به لحاظ مضمون، بلکه بیشتر از جهت نوع نگاه و شیوه برخورد با مسائل اجتماعى و فقهى است. همان طور که نویسنده محترم نیز اشاره کرده است، مسأله یادشده (رابطه هنر و اخلاق) یکى از مباحث دیرین در تاریخ اندیشه هنرى است و به یقین مىتوان گفت که تا عصر رنسانس در اروپا - که پردههاى اخلاق و معنویت آشکارا دریده شد - اندیشمندان و هنرمندان معمولاً حرمتهاى اخلاقى را در حریم هنر پاس مىداشتند. ظهور سینما در قرن بیستم - بهویژه در آمریکا - این پرسش را به طور جدى مطرح ساخت و گروههاى مختلف را به واکنش واداشت. در تاریخ سینما، هالیوود را پایهگذار ناهنجارىهاى اخلاقى در هنرهاى تصویرى مىدانند که حتى جامعه آمریکا و اروپا را به شدت برانگیخت.
در سینماى پس از انقلاب اسلامى نیز این پرسش بار دیگر مطرح شد و موافقت و مخالفت با سانسورهاى اخلاقى در سینما و تلویزیون بالا گرفت. نویسنده تلاش دارد که با استنادات فقهى و دلائل کارشناسى، جواز تولید و تماشاى صحنههاى جنسى و امثال آن را تا حدودى اثبات کند. اگر از مباحث پراکنده و مفصل و گاه آشفتگى در استدلالها و استنتاجها بگذریم،(2) بهتر است با نگاهى به مدعا و دلائل ایشان، به بازنگرى در این گونه تحلیلها بپردازیم.
1. مدعاى اصلى نویسنده در خصوص احکام شرعى «روابط زن و مرد در فیلم چون بوسه یا لمس و نیز عریان بودن قسمتهایى از بدن مىباشد که بر اساس فیلمنامه ضرورى هستند و به طور طبیعى ممکن است موجب تهییج و یا جلب نظر یا ریبه و تلذذ بینندگان شود». نویسنده براى جواز این صحنهها، نخست عقد شرعى بازیگران را تجویز مىکند و آنگاه که دشوارى و ناکارآمدى این راه حل را در غالب مواد براى سازندگان و براى بینندگان مشاهده مىکند، به دو قاعده ضرورت و نفى سبیل استناد مىجوید. این استناد براى کسانى که اندکى با فقه و دانش سینما آشنا باشند، شگفتانگیز است. از نظر موضوعشناسى مىتوان بسیار سخن گفت و نشان داد که پیشفرض نویسنده درباره ضرورت چنین صحنههایى نه از نقطه نظر فرهنگى و اجتماعى قابل قبول است و نه از نظر فنون و تکنیکهاى سینمایى. نشان دادن واقعیتها همیشه مستلزم باز نمود آنها به طور کامل نیست بلکه با استفاده از اِلِمانهاى تصویرى، تروکاژهاى سینمایى، اصول هنرى مونتاژ و... مىتوان - پیام را با ایجاد انگاره یا احساس خاص بدون نشان دادن صحنههاى عینى، القا کرد. این نکته در تاریخ سینماى جهان و ایران نمونههاى فراوان و موفقى دارد. ظاهراً ذهنیت نویسنده متأثر از مکتب رئالیسم در ادبیات و هنر غرب و نیز نظریه «بازنمود» در دانش زیبایىشناسى(3) است که البته نقدهاى فراوانى بر آنها وارد شده است و اکنون دیگر چندان اعتبارى ندارند.
اما از نظر فقهى، برداشت نویسنده محترم از «ضرورت» و «نفى سبیل» آن قدر سطحى و غیر علمى است که نیاز به بحث ندارد. با فرض نویسنده، مىتوان همه احکام اولیه را با اندک احتمالى در ضرورت آن، زیر پا گذاشت. وانگهى، قاعده ضرورت - در مواردى که به کار مىآید - براى آن است که مکلف خود را از شرایط اضطرارى برهاند نه آنکه همچنان با ضرورتتراشى به ورطه حرمتهاى شرعى و رذائل اخلاقى فروتر رود. جالب این است که نویسنده، استفاده از این گونه صحنهها را که به اعتراف خود ایشان «به طور طبیعى موجب تهییج و یا جلب نظر و ریبه و تلذذ بینندگان مىشود» براى نفى ولایت فرهنگى کافران لازم و ضرورى مىشمارد. ظاهراً ایشان ندانستهاند که «ولایت فرهنگى کفار» با ابزارها و عناصرى صورت مىگیرد و با استفاده از عناصر غیر اخلاقى دشمن، هرگز نمىتوان به مقابله فرهنگى با او پرداخت، بلکه وارد شدن در این مسیر، راهى جز ذلت و انحراف را به دنبال نخواهد داشت.
2. به نویسنده محترم باید خاطرنشان کرد که سینماى غرب نیز از آغاز با همین توجیهات به وادى ابتذال گام نهاد، به طورى که امروزه اندیشمندان و فرهنگ دوستان غربى را هم یاراى جلوگیرى از این سیل بنیانکن نیست. چنان که تجربه سینماى پس از انقلاب نشان داده است، مىتوان با آثارى انسانى و اخلاقى که بر بنیاد فطرت پاک بشرى استوار است، مخاطبان فراوانى را به خود جلب کرد و گستره ولایت الهى را تا دورترین نقاط جهان امتداد بخشید.
3. نویسنده با اشاره به سینماى اندیشهاى غرب، در مورد کارگردانان بزرگ معاصر اروپا به گونهاى اغراقآمیز آنان را ستوده و معتقد است که در آثار آنها هیچ سکانس زائدى وجود ندارد و تنها با همان صحنهها مىتوان پیام را القا کرد. در حالى که بر آگاهان پوشیده نیست که در بین آثار همین کارگردانان نیز کارهاى سبک و کممایه وجود دارد و چنین قضاوتى را حتى خود آنان در حق خویش ندارند. اساساً این داورىهاى مطلقگرایانه و یک جانبه را در حوزه هنر، به ویژه در عرصه سینما که هنرى متنوع و قابل انعطاف و خلاقیتپذیر است، پسندیده و شایسته نیست.
4. نویسنده با این ادعا که تأثیر اخلاقى هنر و سینما بر مخاطبان قطعى و یقینى نیست و عوامل گوناگون دیگر نیز در این زمینه نقش دارند، حذف سکانسهاى حرام را نادرست و فاقد توجیه علمى مىداند. وى معتقد است که این گونه تأثیرات تابع ذهنیت و شخصیت مخاطب است. حال آنکه مخاطبان اصلى سینما غالباً تودههاى مردم و افراد معمولى جامعه هستند و آثار مخرب صحنههاى غیر اخلاقى بر آنان پوشیده نیست. حتى نمىتوان انکار کرد که تکرار این صحنهها و حرمتشکنىها در شخصیت خواص نیز مؤثر مىافتد. آنجا که حضرت یوسفعلیه السلام عاجزانه خود را ناتوان مىشمارد و به خداى خویش پناه مىبرد و «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ َلأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ»(4) مىگوید، چگونه نویسنده محترم باجرأت و جسارت از عدم تأثیر این صحنهها بر بزرگسالان سخن مىگوید؟ وانگهى، ایشان گمان کرده است که براى ممنوعیت اخلاقى یا حرمت شرعى در این گونه موارد لزوماً باید به طور یقین چنین تأثیرات مخربى را اثبات کرد، حال آنکه احتمال عقلایى و قابل توجه نیز کافى است.
5. ایشان با تفکیک هنر از تبلیغات معتقد است که «هنر موفق از پیچیدگى و غنایى برخوردار است که با یک پیام اخلاقى یا سیاسى ساده جور درنمىآید». و با رویارو قرار دادن نگرش جهان باستان و دنیاى مدرن، اظهار مىدارد که «در دنیاى مدرن فرض رایج این است که هنر هر چه باشد از درجهاى از خودمختارى برخوردار است و گستره خاص خود را دارد و...» و حتى گامى فراتر مىنهد و سیاست را نیز از اخلاق جدا مىکند: «ما همچنان حوزههاى اخلاقى و سیاست را جدا فرض مىکنیم، یعنى اعمالمان را نسبت به یکدیگر در مقام فرد از نقشمان به عنوان شهروندان دولت متمایز مىانگاریم. باستانیان به چنین تمایز قاطعى قائل نبودند، بنابراین فرضشان این بود که که تأثیرات هنر هم به لحاظ سیاسى و هم به لحاظ اخلاقى واجد اهمیت است». البته تردیدى نیست که هنر همچون فلسفه و علم داراى ویژگىها و ساختار ویژهاى است ولى این «تمایز قاطع» که نویسنده مطرح مىسازد و بریده از اخلاق و دین، براى هنر نظام ارزشى مستقلى را تعریف مىکند، سرانجام به نظریه «هنر براى هنر» مىانجامد که ریشه در فرهنگ و هنر سکولار دارد. آنچه ایشان به «باستانیان» نسبت مىدهد، همان نظریهاى است که در همه ادیان و مکاتب عمده بشرى مورد پذیرش و پیروى بوده است و غربیان تنها در دوره مدرنیته به راهى دیگر رفتهاند. با این نگرش به هنر، دیگر نیازى نیست که نویسنده محترم به جستوجوى راه حلهاى دینى و شرعى باشد، بلکه با تفکیک حوزه هنر از دین و اخلاق مىتوان دخالت این دو را در آن عرصه ممنوع دانست.
6. در این مقاله، بارها به تشبیه و تمثیلهایى تمسک شده است که از نظر منطقى ناموجه است. براى مثال، ایشان تولید و تماشاى چنین صحنههایى را با مطالعه کتب ضلال براى پاسخگویى مقایسه کرده است، حال آنکه از این مقایسه تنها مىتوان استنباط کرد که براى رد و مقابله با این گونه فیلمها، تنها صاحبنظرانى که در صدد پاسخگویى هستند، مىتوانند به تماشاى بعضى از آثار در حد ضرورت بپردازند. به زعم نویسنده، آیا مىتوان گفت که نگارش و توزیع کتب ضلال جایز است؟
7. اما آنچه نویسنده درباره رابطه نیت و اثر هنرى گفته شده است، سخت سست و بىپایه است. البته بىگمان نیت هنرمند در محتواى اثر هنرى تأثیر دارد ولى نمىتوان ارزش هنرى یا اخلاقى اثر را بر اساس نیت هنرمند صورت داد. به اصطلاح، «حسن فعلى» را از «حسن فاعلى» باید تفکیک کرد؛ یک عمل زشت و غیر اخلاقى به دلیل نادانى یا اشتباه نویسنده هیچگاه ارزش منفى خود را از دست نمىدهد. براى داورى شرعى و اخلاقى نسبت به یک سکانس فیلم نه تنها نیاز به نیت سازنده نیست، بلکه مراجعه به سایر آثار او هم ضرورتى ندارد.
پى نوشت:
1) نساء: 141
2) البته این بخشهاى مقاله را از تلخیص کنونى حذف کردهایم.
3) aesthetics
4) یوسف: 53انتخاب، 26 و 27/10/80