آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آیا مى‏توان در صحنه‏هایى از فیلم براى نشان دادن واقعیت به مخاطب، روابطى را که شرعاً حرام است نشان داد؟ نویسنده معتقد است که مى‏توان با عقد شرعى بین بازیگران و یا با استناد به قاعده ضرورت یا نفى سبیل این عمل را شرعاً مجاز دانست. وانگهى، تأثیر هنر بر اخلاق مخاطبان چندان قطعى نیست که بتوان بدین‏وسیله به حذف صحنه‏هاى یادشده پرداخت.

متن

براى ایجاد حس‏باورپذیرى مخاطبان باید فیلم بر حسب موضوع خود به واقعیت‏هاى جامعه انسانى همان گونه که هستند بپردازد، از جمله ارتباطات جنسى زن یا مرد و یا حضور بدون پوشش شرعى زن یا مرد در یک یا چند سکانس فیلم براى القاى تمام واقعیت. در مواردى که این سکانس‏ها مشمول حکم حرمت نظر به زن یا مرد مسلمان مى‏شود فقه چه راهکارهایى براى حل این مسأله دارد؟
چه بسا که کارگردان بتواند با تمهیداتى یک مفهوم جنسى را بدون نشان دادن صریح و روشن صحنه ارتباط القا کند. تقریباً بیشتر فیلم‏هاى سینماى اندیشه و فرهیخته از این قبیل هستند. کارگردانان بزرگى چون برتولوچى، آنتونیونى، اسکورسیزى، در فیلم‏هایى که مى‏سازند به‏رغم پرداختن به مواضع انسانى چون عشق و روابط جنسى تنها به همان اندازه که رساننده مفهوم مورد نظر است سکانس‏ها را مى‏چینند و هیچ صحنه اضافى و بیهوده‏اى وجود ندارد. پرسش ما در حقیقت به تولیدات سینمایى چنین کارگردانانى باز مى‏گردد که دنبال طرح اندیشه در سینما هستند و با دقت تمام اجزاى فیلم خود را برمى‏گزینند.
‏الف) از راه احکام فقهى
چنین به نظر مى‏رسد که تولید صحنه‏هاى حرام و نمایش آنها از باب حرمت نظر «ریبه» و «تلذذ» به اجنبیه و اجنبى باشد. فقط به ذکر مطالب مهم اکتفا مى‏شود: 1. در این‏که پوشانیدن غیر وجه و کفین بر زن واجب است از لحاظ فقه اسلام هیچ گونه تردیدى وجود ندارد؛ 2. «مسأله وجوب پوشش» را که وظیفه زن است از مسأله «حرمت نظر بر زن» که مربوط به مرد است باید تفکیک کرد. ممکن است کسى قائل شود به عدم وجوب پوشیدن وجه و کفین بر زن و در عین حال نظر بدهد به حرمت نظر از جانب مرد. 3. در مسأله جواز نظر، تردیدى نیست که اگر نظر از روى «تلذذ» یا «ریبه» باشد حرام است.
بحث حاضر را مى‏توان به دو مرحله تفکیک کرد:
الف) ساختن و تولید چنین فیلم‏هایى با چنین سکانس‏هایى که خلاف شرع هستند؛
ب) دیدن مخاطبان و تماشاگران و دیگر عوامل تولید.
الف)ساختن فیلم‏هایى با سکانس‏های خلاف شرع:
در مورد اول، بر اساس ظواهر ادله اولیه که به آنها اشاره شد حکم حرمت قطعى اختصاص به «نامحرم» دارد بنابراین اگر این مشکل برطرف گردد و «محرمیت» حاصل گردد عوامل تولید از قبیل بازیگران و گریمورها از حرمت مى‏رهند و جواز قطعى درباره آنها صادر مى‏شود. زنان بازیگر در صورتى که ازدواج نکرده باشند مى‏توانند براى ساعت یا ساعت‏هایى به عقد مردان بازیگر درآیند و نقش‏هاى متفاوت مورد نیاز در برابر آنها را که نیاز به محرمیت دارد همچون همسرى، مادرى یا خواهرى و غیره را ایفا کنند و هیچ نیاز به عده مورد بحث در فقه هم نخواهند داشت و نیز از آن‏جا که دست دادن زن و مرد نامحرم از روى حایل مورد جواز فقهاست مى‏توان تمهیداتى مانند گریم و غیره اندیشید که در عین ایجاد تماس و ارتباط جسمى، حرامى صورت نپذیرد. در این مرحله، بدون نیاز به ادله ثانویه و بر اساس ادله اولیه مى‏توان حلیت را با تمهیداتى نه چندان دشوار فراهم آورد.
ب) تماشا و رؤیت تماشاگران:‏
به رغم تفاوت دیدگاهى که ممکن است درباره میزان پوشش شرعى زن و مرد وجود داشته باشد، اما «نظر به ریبه یا تلذذ» قطعاً از نظر شرعى حرام تلقى مى‏شود و ربطى به میزان پوشش شرعى زنان و نیز تفاوتى میان محرم و نامحرم (به جز همسران) وجود ندارد. در این باره بعضى از فقیهان میان پخش مستقیم فیلم و پخش غیر مستقیم آن تفاوت قائل شده‏اند و معتقد به حرمت پخش مستقیم صحنه‏هاى خلاف شرع شده‏اند. از این نکته که بگذریم در استفتاى حضرت امام‏قدس سره درباره سریال تلویزیونى «پاییز صحرا» که بدان اشارت رفت، ایشان ساخت و پخش و دیدن صورت آرایش شده زنان را با قید عدم نظر به ریبه یا تلذذ جائز دانستند. پرسش فعلى ما درباره دیگر روابط زن و مرد در فیلم چون بوسه یا لمس و نیز عریان بودن بعضى از قسمت‏هاى بدن مى‏باشد که بر اساس فیلمنامه ضرورى هستند و به طور طبیعى ممکن است موجب تهییج شهوت و یا جلب نظر یا ریبه و تلذذ بینندگان شود.
در این باره مى‏توان با قاعده «ضرورت» کارشناسان را استثنا کرد و با قاعده نفى سبیل احتمالاً همه تماشاگران را و اما قاعده ضرورت در فقه از قواعد اصلى و حاکم است یعنى در هنگام اقتضا و ضرورت تقریباً همه احکام از حالت حرمت به حلیت تبدیل مى‏شوند مادامى که ضرورت باقى باشد؛ مانند جواز اکل میته که در حالت عادى حرام و در حالت اضطرار جائز، بلکه واجب خواهد بود. آیا در این هنگام براى کارشناسان سینمایى و دانشجویان و پژوهشگران در این رشته براى کسب تخصص و شناخت عمیق‏تر تأثیرات فیلم بر روى بینندگان با موضوعات مختلف نمى‏تواند نوعى ضرورت تلقى شده و مجاز شود همان گونه که براى پزشک مجاز مى‏شود؟
اما قاعده نفى سبیل، یکى از قواعد مسلم فقه اسلامى و مستند به دلایلى چون آیه «لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»(1) است. هرگونه حکمى که از ناحیه آن، موجبى براى علو و سلطنت کافر بر مسلم باشد به مقتضاى این آیه شریفه مرفوع است. به مقتضاى این قاعده هر عقد و پیمان و هر قراردادى به حسب طبع اولیه‏اش اگر موجب علو و عزت و شرف کافر بر مسلم بشود منفى است. در سایر اطلاقات و عمومات اولیه نیز هر جا که اطلاق و عموم سبب عزت کافر و ذلت مسلم شود این قاعده آن را نفى مى‏کند. در حال حاضر که کفار از طریق رسانه‏هاى ارتباطى چون ماهواره به انتقال اندیشه‏ها و فراورده‏هاى خود مى‏پردازند، به هر میزان بتوان با این تولیت فرهنگى مقابله کرد واجب و ضرورى است. بنابراین با گزینش فیلم‏هاى سینماى اندیشه بدون سانسور اگر بتوان به جریان آزاد و مستقل سینما پیوست و با این ولایت فرهنگى مخالفت نمود و نیز از طریق تولید فیلم‏هاى جذاب داخلى که آزادانه‏تر روابط زن و مرد را بر اساس فیلمنامه نشان دهد مى‏توان هر چه بیشتر در برابر ولایت فرهنگى کفار مقاومت کرد.
ب) از راه کشف مناط حکم (نقد اخلاقى)
فقیهان مناط حرمت نظر در چنین مواردى را حفظ اخلاق عمومى جامعه مى‏دانند. و نقد آنها بر تولید و تماشاى فیلم‏هایى که اخلاق عمومى جامعه را خدشه‏دار مى‏سازند از حیث رتبه در ردیف نقدهاى اخلاقى قرار مى‏گیرد.
در دنیاى مدرن فرض رایج این است که هنر هر چه باشد از درجه‏اى از خودمختارى برخوردار است و گستره خاص خود را دارد و باید ابتدا بر اساس ارزش‏ها و معیارهاى خاص خود مورد داورى قرار گیرد که همان تفاوت زیباشناسى و اخلاقى است. در جهان باستان چنین فرضى (فرض خودمختارى هنر) مورد پذیرش نبود؛ بلکه فرض مسلم این بود که شاعران همچون آموزگارانند و هنر داراى تأثیرات اخلاقى بر مخاطبان خود است. ما همچنان حوزه‏هاى اخلاقى و سیاست را جدا فرض مى‏کنیم یعنى اعمالمان را نسبت به یکدیگر در مقام فرد از نقشمان به عنوان شهروندان دولت متمایز مى‏انگاریم. باستانیان به چنین تمایز قاطعى قائل نبودند. بنابراین فرضشان این بود که تأثیرات هنر هم به لحاظ سیاسى و هم به لحاظ اخلاقى واجد اهمیت است.
تفاوت هنر و تبلیغات:
معمولاً بین هنر و تبلیغات فرق مى‏نهند؛ زیرا هنر موفق از پیچیدگى و غنایى برخوردار است که با یک پیام اخلاقى یا سیاسى ساده جور درنمى‏آید. جاى انکار نیست که هنر در القاى ارزش‏ها و رهیافت تأثیر دارد؛ زیرا مى‏تواند بر زاویه دید ما نسبت به زندگى نافذ باشد؛ براى مثال فیلم خشن مى‏تواند رهیافتى را القا کند که خشونت را همچون پاسخى پسندیده در برابر تهدید یا آسیب مى‏نگرد، ولى چنین تأثیراتى اجتناب‏ناپذیر نیست؛ زیرا اگر قبل از رفتن به سینما رهیافت دیگرى در ذهن ما شکل گرفته باشد و از خشونت بیزار باشیم، این بیزارى همچنان حفظ خواهد شد و تأثیر یک فیلم خشن را تعدیل یا زایل خواهد کرد. تأثیر کارهاى هنرى بر ارزش‏ها و نگرش‏ها اغلب ظریف، غیر مستقیم و فقط با باریک‏اندیشى قابل درک است. درست است که موردهاى معروفى از آثار بسیار موفق وجود دارد که تأثیرشان فورى و مستقیم است. لیکن رابطه هنر با ارزش‏ها و نگرش‏هاى زندگى حقیقى معمولاً این چنین مستقیم نیست. اگر قبول داشته باشیم که هنر مى‏تواند بر ارزش‏ها و نگرش هاى ما تأثیر بگذارد نباید از سانسور جانبدارى کنیم. تأثیر هنر بر بزرگسالان کمال یافته از این نظر کاهش مى‏پذیرد که شخصیت آنان پیشاپیش تا حد زیادى شکل یافته است. این تأثیر بر کودکان و نوجوانان که منش اخلاقیشان همچنان در حال پرورش یافتن است بسیار نیرومند است. بنابراین از نگاه فقیهانه مى‏توان بار دیگر پرسید که اگر ملاک حرمت تصاویر سینمایى حفظ ارزش‏هاى اخلاقى باشد با توجه به مباحث مطرح شده درباره تأثیرات یک فیلم هنرى که به طور مستقیم بر ارزش‏ها و باورهاى دینى و اخلاقى مخاطبان اثر نمى‏کند بلکه کاملاً به پیش‏زمینه‏هاى ذهنى مخاطبان و تفسیرهاى آنان باز مى‏گردد، آیا نمى‏توان پرسید که به لحاظ قدرت درک و تشخیص مخاطبان گوناگون مى‏توان تفاوت در حکم قائل شد و با تقسیم‏بندى مخاطبان، حکم شرعى را مترتب نمود؟ چنان که درباره حرمت حفظ و مطالعه کتب ضلال فقیهان فتوا به حرمت داده‏اند ولى براى گروهى که اهل تشخیص باشند این کار را جایز یا حتى واجب مى‏دانند، در مسأله کنونى نیز مى‏توان مخاطبان ویژه را با همین ملاک رخصت داد.
از سوى دیگر، آیا نیت هنرمند (کارگردان یا فیلمنانه‏نویس) مى‏تواند فیلم او را داراى احکام شرعى متفاوت نماید، یعنى اگر با نیت خیر، شر را نمایش دهد و یا با نیت شر خیر را عرضه کند، دو نوع حکم متباین در انتظار فیلم او خواهد بود؟ نیت چنان که در احکام عبادى رکن تلقى مى‏شود در همه رفتارهاى انسانى نیز کاربرد دارد. نیت است که بین اشتباه برداشتن چیزى و دزدیدن آن چیز، بین قتل غیر عمد و جنایت تفاوت ایجاد مى‏کند. در حوزه زبان، نیت رابطه نزدیکى با معنا دارد. هنگامى که حرف مى‏زنیم نیتمان این است که معنى کلماتمان را منتقل کنیم و فرضمان این است که آن نیت بر شنوندگان مامعلوم مى‏شود. در این صورت اگر در مجموعه یک فیلم سکانس‏هاى شرى وجود داشت: اولاً در باب قضاوت درباره آنها نیازمند دیدن همه فیلم و بلکه همه آثار هنرمند مذکور هستیم تا بتوانیم نیت او را درک کنیم. ثانیاً در فقه موردى وجود دارد(مثل دروغ مصلحت‏آمیز) که به فتواى همه فقیهان هر چند وسیله نامشروع است، اما به سبب ترتب مصلحت بر آن ارتکابش مجاز مى‏شود. آیا در این مورد نیز مى‏توان وجود مصلحتى به نام استفاده از رسانه برتر و رساندن یک مفهوم اخلاقى در نهایت فیلم را تصور کرد؟
اشاره‏
چنان که پیداست مقاله یادشده از نظر مضمون و محتوا با فضاى کلى نشریه بازتاب اندیشه چندان هماهنگ نیست. درج این مقاله نه به لحاظ مضمون، بلکه بیشتر از جهت نوع نگاه و شیوه برخورد با مسائل اجتماعى و فقهى است. همان طور که نویسنده محترم نیز اشاره کرده است، مسأله یادشده (رابطه هنر و اخلاق) یکى از مباحث دیرین در تاریخ اندیشه هنرى است و به یقین مى‏توان گفت که تا عصر رنسانس در اروپا - که پرده‏هاى اخلاق و معنویت آشکارا دریده شد - اندیشمندان و هنرمندان معمولاً حرمت‏هاى اخلاقى را در حریم هنر پاس مى‏داشتند. ظهور سینما در قرن بیستم - به‏ویژه در آمریکا - این پرسش را به طور جدى مطرح ساخت و گروه‏هاى مختلف را به واکنش واداشت. در تاریخ سینما، هالیوود را پایه‏گذار ناهنجارى‏هاى اخلاقى در هنرهاى تصویرى مى‏دانند که حتى جامعه آمریکا و اروپا را به شدت برانگیخت.
در سینماى پس از انقلاب اسلامى نیز این پرسش بار دیگر مطرح شد و موافقت و مخالفت با سانسورهاى اخلاقى در سینما و تلویزیون بالا گرفت. نویسنده تلاش دارد که با استنادات فقهى و دلائل کارشناسى، جواز تولید و تماشاى صحنه‏هاى جنسى و امثال آن را تا حدودى اثبات کند. اگر از مباحث پراکنده و مفصل و گاه آشفتگى در استدلال‏ها و استنتاج‏ها بگذریم،(2) بهتر است با نگاهى به مدعا و دلائل ایشان، به بازنگرى در این گونه تحلیل‏ها بپردازیم.
1. مدعاى اصلى نویسنده در خصوص احکام شرعى «روابط زن و مرد در فیلم چون بوسه یا لمس و نیز عریان بودن قسمت‏هایى از بدن مى‏باشد که بر اساس فیلمنامه ضرورى هستند و به طور طبیعى ممکن است موجب تهییج و یا جلب نظر یا ریبه و تلذذ بینندگان شود». نویسنده براى جواز این صحنه‏ها، نخست عقد شرعى بازیگران را تجویز مى‏کند و آن‏گاه که دشوارى و ناکارآمدى این راه حل را در غالب مواد براى سازندگان و براى بینندگان مشاهده مى‏کند، به دو قاعده ضرورت و نفى سبیل استناد مى‏جوید. این استناد براى کسانى که اندکى با فقه و دانش سینما آشنا باشند، شگفت‏انگیز است. از نظر موضوع‏شناسى مى‏توان بسیار سخن گفت و نشان داد که پیش‏فرض نویسنده درباره ضرورت چنین صحنه‏هایى نه از نقطه نظر فرهنگى و اجتماعى قابل قبول است و نه از نظر فنون و تکنیک‏هاى سینمایى. نشان دادن واقعیت‏ها همیشه مستلزم باز نمود آنها به طور کامل نیست بلکه با استفاده از اِلِمان‏هاى تصویرى، تروکاژهاى سینمایى، اصول هنرى مونتاژ و... مى‏توان - پیام را با ایجاد انگاره یا احساس خاص بدون نشان دادن صحنه‏هاى عینى، القا کرد. این نکته در تاریخ سینماى جهان و ایران نمونه‏هاى فراوان و موفقى دارد. ظاهراً ذهنیت نویسنده متأثر از مکتب رئالیسم در ادبیات و هنر غرب و نیز نظریه «بازنمود» در دانش زیبایى‏شناسى(3) است که البته نقدهاى فراوانى بر آنها وارد شده است و اکنون دیگر چندان اعتبارى ندارند.
اما از نظر فقهى، برداشت نویسنده محترم از «ضرورت» و «نفى سبیل» آن قدر سطحى و غیر علمى است که نیاز به بحث ندارد. با فرض نویسنده، مى‏توان همه احکام اولیه را با اندک احتمالى در ضرورت آن، زیر پا گذاشت. وانگهى، قاعده ضرورت - در مواردى که به کار مى‏آید - براى آن است که مکلف خود را از شرایط اضطرارى برهاند نه آن‏که همچنان با ضرورت‏تراشى به ورطه حرمت‏هاى شرعى و رذائل اخلاقى فروتر رود. جالب این است که نویسنده، استفاده از این گونه صحنه‏ها را که به اعتراف خود ایشان «به طور طبیعى موجب تهییج و یا جلب نظر و ریبه و تلذذ بینندگان مى‏شود» براى نفى ولایت فرهنگى کافران لازم و ضرورى مى‏شمارد. ظاهراً ایشان ندانسته‏اند که «ولایت فرهنگى کفار» با ابزارها و عناصرى صورت مى‏گیرد و با استفاده از عناصر غیر اخلاقى دشمن، هرگز نمى‏توان به مقابله فرهنگى با او پرداخت، بلکه وارد شدن در این مسیر، راهى جز ذلت و انحراف را به دنبال نخواهد داشت.
2. به نویسنده محترم باید خاطرنشان کرد که سینماى غرب نیز از آغاز با همین توجیهات به وادى ابتذال گام نهاد، به طورى که امروزه اندیشمندان و فرهنگ دوستان غربى را هم یاراى جلوگیرى از این سیل بنیان‏کن نیست. چنان که تجربه سینماى پس از انقلاب نشان داده است، مى‏توان با آثارى انسانى و اخلاقى که بر بنیاد فطرت پاک بشرى استوار است، مخاطبان فراوانى را به خود جلب کرد و گستره ولایت الهى را تا دورترین نقاط جهان امتداد بخشید.
3. نویسنده با اشاره به سینماى اندیشه‏اى غرب، در مورد کارگردانان بزرگ معاصر اروپا به گونه‏اى اغراق‏آمیز آنان را ستوده و معتقد است که در آثار آنها هیچ سکانس زائدى وجود ندارد و تنها با همان صحنه‏ها مى‏توان پیام را القا کرد. در حالى که بر آگاهان پوشیده نیست که در بین آثار همین کارگردانان نیز کارهاى سبک و کم‏مایه وجود دارد و چنین قضاوتى را حتى خود آنان در حق خویش ندارند. اساساً این داورى‏هاى مطلق‏گرایانه و یک جانبه را در حوزه هنر، به ویژه در عرصه سینما که هنرى متنوع و قابل انعطاف و خلاقیت‏پذیر است، پسندیده و شایسته نیست.
4. نویسنده با این ادعا که تأثیر اخلاقى هنر و سینما بر مخاطبان قطعى و یقینى نیست و عوامل گوناگون دیگر نیز در این زمینه نقش دارند، حذف سکانس‏هاى حرام را نادرست و فاقد توجیه علمى مى‏داند. وى معتقد است که این گونه تأثیرات تابع ذهنیت و شخصیت مخاطب است. حال آن‏که مخاطبان اصلى سینما غالباً توده‏هاى مردم و افراد معمولى جامعه هستند و آثار مخرب صحنه‏هاى غیر اخلاقى بر آنان پوشیده نیست. حتى نمى‏توان انکار کرد که تکرار این صحنه‏ها و حرمت‏شکنى‏ها در شخصیت خواص نیز مؤثر مى‏افتد. آن‏جا که حضرت یوسف‏علیه السلام عاجزانه خود را ناتوان مى‏شمارد و به خداى خویش پناه مى‏برد و «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ َلأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ»(4) مى‏گوید، چگونه نویسنده محترم باجرأت و جسارت از عدم تأثیر این صحنه‏ها بر بزرگسالان سخن مى‏گوید؟ وانگهى، ایشان گمان کرده است که براى ممنوعیت اخلاقى یا حرمت شرعى در این گونه موارد لزوماً باید به طور یقین چنین تأثیرات مخربى را اثبات کرد، حال آن‏که احتمال عقلایى و قابل توجه نیز کافى است.
5. ایشان با تفکیک هنر از تبلیغات معتقد است که «هنر موفق از پیچیدگى و غنایى برخوردار است که با یک پیام اخلاقى یا سیاسى ساده جور درنمى‏آید». و با رویارو قرار دادن نگرش جهان باستان و دنیاى مدرن، اظهار مى‏دارد که «در دنیاى مدرن فرض رایج این است که هنر هر چه باشد از درجه‏اى از خودمختارى برخوردار است و گستره خاص خود را دارد و...» و حتى گامى فراتر مى‏نهد و سیاست را نیز از اخلاق جدا مى‏کند: «ما همچنان حوزه‏هاى اخلاقى و سیاست را جدا فرض مى‏کنیم، یعنى اعمالمان را نسبت به یکدیگر در مقام فرد از نقشمان به عنوان شهروندان دولت متمایز مى‏انگاریم. باستانیان به چنین تمایز قاطعى قائل نبودند، بنابراین فرضشان این بود که که تأثیرات هنر هم به لحاظ سیاسى و هم به لحاظ اخلاقى واجد اهمیت است». البته تردیدى نیست که هنر همچون فلسفه و علم داراى ویژگى‏ها و ساختار ویژه‏اى است ولى این «تمایز قاطع» که نویسنده مطرح مى‏سازد و بریده از اخلاق و دین، براى هنر نظام ارزشى مستقلى را تعریف مى‏کند، سرانجام به نظریه «هنر براى هنر» مى‏انجامد که ریشه در فرهنگ و هنر سکولار دارد. آنچه ایشان به «باستانیان» نسبت مى‏دهد، همان نظریه‏اى است که در همه ادیان و مکاتب عمده بشرى مورد پذیرش و پیروى بوده است و غربیان تنها در دوره مدرنیته به راهى دیگر رفته‏اند. با این نگرش به هنر، دیگر نیازى نیست که نویسنده محترم به جست‏وجوى راه حل‏هاى دینى و شرعى باشد، بلکه با تفکیک حوزه هنر از دین و اخلاق مى‏توان دخالت این دو را در آن عرصه ممنوع دانست.
6. در این مقاله، بارها به تشبیه و تمثیل‏هایى تمسک شده است که از نظر منطقى ناموجه است. براى مثال، ایشان تولید و تماشاى چنین صحنه‏هایى را با مطالعه کتب ضلال براى پاسخ‏گویى مقایسه کرده است، حال آن‏که از این مقایسه تنها مى‏توان استنباط کرد که براى رد و مقابله با این گونه فیلم‏ها، تنها صاحب‏نظرانى که در صدد پاسخ‏گویى هستند، مى‏توانند به تماشاى بعضى از آثار در حد ضرورت بپردازند. به زعم نویسنده، آیا مى‏توان گفت که نگارش و توزیع کتب ضلال جایز است؟
7. اما آنچه نویسنده درباره رابطه نیت و اثر هنرى گفته شده است، سخت سست و بى‏پایه است. البته بى‏گمان نیت هنرمند در محتواى اثر هنرى تأثیر دارد ولى نمى‏توان ارزش هنرى یا اخلاقى اثر را بر اساس نیت هنرمند صورت داد. به اصطلاح، «حسن فعلى» را از «حسن فاعلى» باید تفکیک کرد؛ یک عمل زشت و غیر اخلاقى به دلیل نادانى یا اشتباه نویسنده هیچ‏گاه ارزش منفى خود را از دست نمى‏دهد. براى داورى شرعى و اخلاقى نسبت به یک سکانس فیلم نه تنها نیاز به نیت سازنده نیست، بلکه مراجعه به سایر آثار او هم ضرورتى ندارد.
پى نوشت:
1) نساء: 141
2) البته این بخش‏هاى مقاله را از تلخیص کنونى حذف کرده‏ایم.
3) aesthetics
4) یوسف: 53
انتخاب، 26 و 27/10/80

تبلیغات