اسلام، جغرافیای سیاسی در حال تغییر
آرشیو
چکیده
نویسنده در پى یافتن پاسخى براى این پرسش است که «مذهب، چگونه در این برهه تاریخى و در این زمینه بهخصوص، به موضوع مورد بررسى در ذهن بسیارى از مردم تبدیل شده است؟». شکسته شدن انحصارهاى روشنفکرى، آموزش همگانى و ارتباطات جمعى و بهخصوص تعدد رسانهها و عرضه گسترده عقاید، از جمله عواملى هستند که از نظر نویسنده مقاله در ایجاد تحول مورد بحث مؤثر بودهاند.متن
مجموعه ارتباطات گسترده و آموزش جمعى، شبیه به نقشى که صنعت چاپ در قرن شانزدهم در اروپا ایفا کرد، در حال تغییر دادن بخش عمدهاى از دنیاى مسلمانان است که از آفریقاى شمالى تا آسیاى مرکزى، شبه قاره هند و مجمعالجزایر اندونزى گسترش یافته است. شمار کمنظیرى از معتقدان به اسلام، چه در شهر بزرگ و بینالمللى استانبول یا حومه پاریس و یا در آبادىهاى دورافتاده سرزمین کوهستانى عمان، به بحث و بررسى اساس اعمال و عقاید دینى خود مشغولند. تصور چنین بحثهایى به هیچ وجه به ذهن اسلاف آنها که خودآگاهى اعتقادى پایینترى داشتند، خطور نمىکرد. امروز دغدغههاى اساسى ذهن خودآگاه بسیارى از دینداران را سؤالاتى چون «(ماهیت) دین من چیست؟»، «چه اهمیتى براى زندگىام دارد؟» و «باورهاى دینى، چگونه اعمالم را جهت مىدهد؟» تشکیل مىدهد. این سؤالات عینى و روشن، مشخصاً پرسشهاى مدرنى هستند که بیش از پیش به بحثها و اعمال همه مسلمانان شکل مىدهند و این در حالى است که گروهى در تلاشند تا با برگشت به سنتهاى پذیرفته شده و مرسوم، به اعمال و اعتقاداتشان مشروعیت دهند. توجه اصلى من روى این موضوع بوده است که مذهب، چگونه در این برهه تاریخى و در این زمینه بهخصوص، به موضوع مورد بررسى در ذهن بسیارى از مردم تبدیل شده است. پاسخ به این سؤال، آسانتر از پاسخ به پرسش در مورد علت مسأله است؛ اما این پرسشى است که تا حد زیادى مورد بىتوجهى قرار گرفته است.
شکسته شدن انحصارهاى روشنفکرى
یک عامل بسیار مهمتر در ایجاد تغییرات فوق، دسترسى بىسابقه مردم عادى به منابع اطلاعات و آگاهى در مورد مذهب و سایر امور اجتماعىشان در دوره حاضر است. همواره شاهد آن هستیم که در کشورهاى بسیارى، سران دولتها، درس خواندههاى مذهبى سنتى و وعاظ تأیید شده رسمى، در انحصارى کردن ابزار پرورش عالمان دینى دچار مشکل شدهاند. انحصارهاى گذشته روشنفکرى، به گونهاى قطعى و برگشتناپذیر در هم شکستهاند. آنچه که عصر حاضر را از گذشته متمایز مىکند، وجود شمار زیادى از معتقدان دینى است که به شدت علاقهمند به نوسازى مذهب، جامعه و نظام اجتماعىاند. در گذشته، افراد قدم اول و اصلى را براى تغییرات اساسى در تعالیم و ایدههاشان، در یک روند از بالا به پایین و در ایدئولوژىهاى رسمى جستوجو مىکردند. زعماى مذهبى و سیاسى دستورالعملى را ارائه مىدادند و دیگران پیروى مىکردند. ولى امروزه در اواخر قرن بیستم، انگیزه و جنبش اصلى براى تغییر ارزشهاى مذهبى، سیاسى و فرهنگى، نشأت گرفته از «پایین» است. در واقع، تغییرات مهم فقط در عرصه ایدئولوژىهاى مشخص رخ نمىدهد؛ بلکه این تغییرات را در حوزه مفاهیم پایهاى مطلق هم که عقاید و اعمال را قاعدهبندى مىکنند، شاهدیم.
گروهى از محققین از جمله فریبا عادلخواه و الیور روى دانشمند علوم سیاسى معتقدند که در سالیان اخیر نسل جدیدى در ایران به وجود آمده که حتى در زمان انقلاب سالهاى 79 - 1978 چشم به جهان نگشوده بودند. این نسل در حال ایجاد تغییرات اساسى در جامعه ایران است که مىتوان آن را دستکم معادل تغییرات حاصل در زمان انقلاب دانست. این دگرگونىها شامل بالا رفتن احساس استقلال و خودبسندگى در مردان و زنان و همچنین ضرورت به وجود آمدن محیطى است که در آن، مذهب و سیاست، نه به شکلى که مورد نظر و خواست رهبران مذهبى رسمى ایران است، بلکه به گونهاى ظریف در هم تنیده شدهاند.
اسلام در دوران مدرن
اگر مدرنیته را چون حالتى ضرورى از شکلگیرى فضاى عمومى جدید و از جمله محیطهاى دور از تصور نسلهاى قبل بدانیم، آنگاه پیشرفتهایى که در فرانسه، ترکیه، ایران و دیگر نقاط جهان رخ دادهاست، دال بر این خواهد بود که ما در حال حاضر در دورهاى از تغییرات عمیق اجتماعى در بخش مسلمان نشین جهان به سر مىبریم. شاخصه این عصر مدرن، آن است که گفتوگو و بحث درباره سنت، در مقیاس وسیعى در میان مسلمانان انجام مىگیرد. این مباحثهها همچنین شامل آگاهى پیدا کردن از دیگر سنن مسلمانان و غیر مسلمانان مىشود.
تعدد رسانهاى
در سرتاسر دنیاى مسلمانان، آموزش همگانى و ارتباطات جمعى، مخصوصاً رشد تعداد رسانهها و شیوههاى برقرارى ارتباط، تأثیر عمیقى بر نوع تفکر مردم راجع به مذهب و سیاست داشته است. هر چه بر تعداد شیوههاى ارتباطى افزوده مىشود، کنترل یکسویه اطلاعات و آرا، به مراتب دشوارتر مىگردد و به شکلى غیر عامدانه سبب رشد یک جامعه مدنى با تنوعى از عقاید مىشود.
براى مثال، کتاب قرآن و کتاب مقدس را که در 1992 توسط یک مهندس ساختمان سورى به نام محمد شهرور نوشته شده است، در نظر بگیرید. شهرور بحثى را مطرح مىکند که موضوعات متفاوتى از نقش زنان در جامعه، تا برقرار کردن مجدد ارتباطى خلاق با فلسفههاى غیراسلامى را در بر دارد و اظهار مىکند که مسلمانان باید با قرائت و تفسیر مجدد متون مذهبى خود، آنها را براى مسائل اجتماعى و اخلاقى معاصر، قابل استفاده کنند. شهرور در حمله به معرفت متعارف دینى و مسلمات جزمى تندروهاى مذهبى و در بحث درباره ارائه یک بازتفسیر آزاد و دائمى که در جهت پیدا کردن راهى براى به کار بردن متون مذهبى در زندگى سیاسى و اجتماعى انجام مىشود، تنها نیست. براى مثال صادق جلالالعزم متفکر سکولاریست سورى هم داراى رویکرد مشابهى است. در تاریخ 27 مى 1997 مناظرهاى بین العزم و شیخ یوسف الکرادوى که یک روشنفکر محافظهکار مذهبى است، در تلویزیون ماهوارهاى الجزیره و در برنامه «جهت مخالف» پخش شد. شاید در حافظه بسیارى از تماشاگران، این نخستین بارى بود که دیدگاه سنتى مذهبى در موضعى تدافعى و ضعیفتر قرار داشت.
افراد دیگرى هم در حمایت از این اصلاحات شرکت دارند. فتحاللَّه گولن، نمونه ترکیهاى بیلى گراهام، مرد معروف رسانهاى و مبلغ مسیحى آمریکایى است که توانسته دسته وسیعى از مخاطبان را جلب کند. گولن در گفتوگوهاى زنده تلویزیونى، مصاحبهها و گفتارهاى پراکندهاش در مورد اسلام و علم، دموکراسى، مدرنیته، تسامح دینى و ایدئولوژیک، اهمیت آموزش و پرورش و رخدادهاى روز به بحث مىنشیند. او امروز نبض طیف وسیعى از مخاطبان ترک و مذهبىاش را در دست دارد. حرکتهاى مذهبى مثل رساله نور در ترکیه، به طور روزافزونى در جلب میانهروهاى مذهبى موفق عمل کردهاند. آنها با تأکید بر پیوند بین اسلام و خردورزى، علم و مدرنیته و عدم وجود تضاد ذاتى بین غرب و شرق، با پیش انداختن نقش آموزش در تمام سطوح، سبب جلب شمار کثیرى از تحصیلکردگان ترک شدهاند.
همه کتب مذهبى، داراى جهتگیرى روشنفکرى نیستند. تعلیم و تربیت گسترده، منجر به ایجاد طیف وسیعى از مخاطبان شده که توانایى خواندن دارند؛ اما داراى سطح آگاهى بالایى نیستند و این خود سبب افزایش مشخص آنچه محقق فرانسوى، یوز گونزالس کوئیجانو، «کتابهاى اسلامى ژنریک» مىخواند، شده است. اینها کتبى ارزان قیمت و خوشچاپند که براى این گروه از خوانندگان نوشته شدهاند. بسیارى از این کتابها، توجه خود را معطوف به نیازهاى عملى زندگى مسلمانان در جهان مدرن و خطرات تخلف از دستورات اسلامى کردهاند و گرایش کلى به سمت تعقل و میانهروى در آنها نمودى ندارد. امروز اگر در عرض یک سال 5000 جلد از رمان نجیب محفوظ (نویسنده مصرى دارنده جایزه نوبل)، در کشورش به فروش برسد، موفقیتى براى وى محسوب مىشود؛ در همان حال کتابهاى اسلامى اغلب از فروش شش رقمى برخوردارند.
عرضه گسترده عقاید
امروزه در نتیجه دسترسى بىواسطه و گسترده به نظرات مختلف که به صورت کتاب، مقاله، نوار یا پخش برنامه ارائه مىشوند، مرتباً تعداد بیشترى از مسلمانان، شخصاً به تفسیر متون مرجع اسلامى (سنتى یا مدرن) مبادرت مىکنند. این امر تا حد زیادى از گشوده شدن فضاى اقتصادى در بسیارى از کشورهاى مسلمان حاصل شده که اجازه مىدهد تا عوامل بازار، علىرغم کسب نتایج ناگوار در کوتاه مدت، به شکلدهى مجدد اقتصاد خویش اقدام کنند. نتیجه حاصل، درهم ریختن برداشتهاى سلسله مراتبى پیشین از مرجعیت و اقتدار مذهبى است.
این دیدگاه نو روز به روز با باز شدن زمینه براى به کارگیرى زبان نمادین (سمبلیک) اسلام نضج مىگیرد. ترکیب رسانههاى جدید و شرکتکنندگان جدید بحثهاى مذهبى و سیاسى، سبب مىشود تا علاقهمندان از شیوههاى مختلفى که در آن، اسلام و ارزشهاى اسلامى قادر به بازآفرینىاند، آگاهتر شوند. در واقع، شاهد برخوردى نه بین غرب و یک گروه مقابل، بلکه بین صاحبان عقاید و آراى گوناگون در درون یک ملت یا تمدن هستیم.
البته باید توجه داشت که اولاً وجود یک فضاى عمومى رو به گسترش، ضرورتاً به معناى وجود چشماندازهاى مطلوبترى براى دموکراسى و حتى جامعه مدنى نیست. رژیمهاى اقتدارطلب، قابلیت همخوانى و وفق یافتن را با یک فضاى عمومى گسترش یافته دارند؛ گرچه این فضا راههاى مساعدترى براى آگاهى از نمونههاى رقیب و جایگزین اقتدار سیاسى و مذهبى در اختیار مىگذارد. هرچند جامعه مدنى، پیششرط و مقدمهاى براى دموکراسى محسوب مىشود؛ اما الزاماً در بردارنده دموکراسى نیست. دوم، اینکه مذهب بر خلاف فرضیات نظریهپردازان سابق مدرنیزاسیون، نقش عمدهاى را در زندگى جمعى بازى مىکند. در اینجا باید به نمونههایى چون انقلاب ایران، جنبش همبستگى در لهستان و یا افزایش اهمیت سیاسى الهیات رهایى بخش در آمریکاى لاتین اشاره کنم. در پرو و گواتمالا، همچنان که گروههایى از روحانیون شامل کاتولیکهاى پیشرو، سبب شکل گرفتن یک ثبات اجتماعى مىشوند که نه تحمیل شده از بالا، بلکه شکل گرفته از پایین است، سطوح بالاترى از اعتماد و اطمینان و توانهاى تشکیلاتى به دنبال دگرگونىهاى مذهبى رخ نموده است. سوم، اینکه اکنون زمان آن رسیده تا نقش روشنفکران مذهبى را دوباره بررسى کنیم. در دهه 1960 ادوارد شیلز، این بحث را مطرح کرد که تنها روشنفکران دلبسته به ارزشهاى مدرن بینش فرا رفتن از هویتهاى کوچک و محدود و پیوستن به مفهوم یک ملت - دولت مدرن را دارند. چنین رویکردى تلویحاً نقش روشنفکران مذهبى را کمرنگ و حاشیهاى مىسازد. مدرنیته معمولاً به صورت وضعیتى از افزایش دامنه انتخابها، بسط و گسترش آزادىهاى انسانى و انتخاب مردم در عهدهدار شدن مسؤولیت خویش در نظر گرفته مىشود. در این دیدگاه، مذهب فقط با تطبیق خود با شاخصههایى چون عقلانیت، نسبىگرایى، پذیرفتن سکولاریزاسیون، توافق با علم، ارتباطات اقتصادى و دولت، قادر است که تأثیر خود را حفظ کند. اگر مجدداً آنچه را اروپا با سکولاریسم تجربه نمود، مورد ارزیابى قرار دهیم، آنگاه کمتر نقش اعمال و ایدههاى مذهبى را در زندگى جمعى مسلمانان موردى استثنایى فرض خواهیم کرد. در واقع، مدافعان معاصر سکولاریسم، اغلب در ماندگارى و روشنبینى مؤسسههاى کاملاً سکولار در ایالات متحده، هند و دیگر کشورها، مبالغه مىکنند. به نظر مىرسد در بسیارى نقاط، سکولاریسم ستیزهجو، نوعى از قرابت را با اقتدارگرایى و عدم تسامح به
همراه دارد. فتحاللَّه گولن در ترکیه، محمد خاتمى در ایران و محمد شهرور در سوریه، این چنین، مخاطبانشان را جلب کردهاند. در واقع مذهب و روشنفکران مذهبى نقش خود را به صورت تداوم یافته در جامعه مدرن بازى مىکنند.
گیلز کپل، چندین سال پیش در عبارت مهیجى بیان داشت: بنیادگرایى، «انتقام خدا»، اما امرى کاملاً مدرن بود. اعتقاد بعضى بر این است که در دهکده جهانى، تنها «تهدید سبز» امکان جهاد و ایستادگى در برابر پیشروى مدرنیزاسیون و روشنفکرى را ارائه مىدهد. من مخالف این عقیدهام و بر این اعتقادم که مباحث در بین روشنفکران دنیاى مسلمان به طور روزافزونى نشانگر همان بحثهایى است که در دیگر نقاط دنیا مطرح است.
اشاره
نویسنده همچون بسیارى دیگر از متفکران معاصر غرب در پى یافتن پاسخى براى این پرسش است که «مذهب، چگونه در این برهه تاریخى و در این زمینه بهخصوص، به موضوع مورد بررسى در ذهن بسیارى از مردم تبدیل شده است؟» اما آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفته و گاه از سوى اندیشمندان و سیاستمداران غربى عمداً مورد تغافل قرار مىگیرد، جایگاه اصلى و اهمیت این حادثه در این برهه خاص تاریخى است. درک و تحلیل این نکته، نه تنها مىتواند بستر پاسخگویى به پرسش یاد شده را فراهم سازد؛ بلکه از سوء تعبیرهایى که گاه از سوى غربىها ترویج مىشود، جلوگیرى مىکند. نویسندگان غربى، چنان که نویسنده نیز اشاره کرده است، به جاى رویارویى واقعبینانه با این مسأله، سعى کردهاند با تعابیرى چون بنیادگرایى، ارتجاع، اسلام سیاسى، خشونتگرایى و تروریسم، براى این معادله پیچیده، راه حلى ساده و آسان بیابند. نکات زیر احتمالاً به روشنتر شدن فضاى بحث و ارائه ابعاد دیگرى از موضوع کمک مىکند.
1. چنان که گفته شد، پیش از پرداختن به ماهیت و علت پدیده نوین اسلامگرایى، باید به اهمیت و جایگاه آن در عصر کنونى واقف گشت. این پدیده تقریباً در سه دهه پیش، آنگاه رخ نمود که مدرنیسم غربى در قلههاى شکوفایى و سلطه بر شرایط فرهنگى و سیاسى جهان، مىرفت تا همه شؤون حیات اجتماعى مسلمانان را در بر گیرد. در آن هنگام، نه تنها سرمایهدارى لیبرال پیروزمندانه در توسعه دامنه قدرت سیاسى و اقتصادى خود به سرعت پیش مىرفت؛ بلکه سوسیالیسم مارکسیستى نیز بر بخش عمدهاى از کشورهاى جهان سیطره داشت و جنبشهاى چپ را در گوشه و کنار جهان به خوبى هدایت مىکرد. آن زمان، در منطق غرب، عهد دین پایان یافته تلقى مىشد و بسیارى از عالمان و روشنفکران مسلمان، حتى تصور ظهور دوباره دین در صحنه جامعه و جهان مدرن را در مخیّله خویش راه نمىدادند. آنچه در این پدیده به وضوح تازگى داشت، رویکرد گروههایى از جوانان به مذهب بود که نه تنها تمام آموزهها و تربیت خویش را از فرهنگ سکولار غربى گرفته بودند؛ بلکه بیشتر عمر و حیات خود را در متن جامعهاى مدرن، با حاشیهاى از اسلام سنتى گذرانده بودند. بنابراین، نشانههاى این گونه گرایشهاى دینخواهانه هم اکنون در جوامع غربى و غیر غربى نیز پدیدار شده است و به تدریج فرایند «سکولارگرایى» به «سکولارزدایى» تبدیل مىشود.(1)این پدیده اسلامخواهى را بیش از هر چیز باید یک «نه» بزرگ به مدرنیته، در هر دو گرایش چپ و راست، تلقى و تفسیر کرد.
2. با پذیرش اصل فوق مىتوان با نویسنده محترم همراه شد که یکى از لوازم این گرایش عام، رویکرد گسترده به متون اسلامى و بازخوانى آنها از سوى نسل جوان است. نویسنده، این گرایش را در ادامه همان جریان پیشین روشنفکرى و توسعه همان تجربه مىداند. البته تردیدى نیست که روشنفکران مسلمان یا سکولار نیز در حاشیه این فرایند رشدى افزونتر داشتهاند؛ ولى آنچه در متن این پدیده قابل رؤیت است، گرایش و قرائتى از نوع دیگر است. با استناد به قرائن و شواهد گوناگون مىتوان گفت که اقبال گسترده به منابع دینى در شکل جدید، نه در قالب بازتفسیرهاى روشنفکرانه از دین در توجیه مؤلفههاى مدرنیته، بلکه در قالب دریافتى نوین و اصیل از اسلام به عنوان راهنماى عمل و برنامه زندگى اجتماعى بوده است. به نظر مىرسد که نویسنده محترم نتوانسته است این متن را از حاشیه آن جدا کند.
در یک کلام، موج جدید اسلامگرایى، به جاى آنکه اسلام را به دین شخصى تحویل بَرد و آن را در حوزه خصوصى محصور کند، خواهان اسلام سیاسى و بازگشت به بنیادهاى اسلامى براى رهایى انسان از فروغلتیدن در تباهىهاى اجتماعى و اخلاقى مدرن است.
3. حقیقت آن است که در دنیاى اسلام در قرن گذشته طیفى از آراء و برداشتها وجود داشته است که از یک سو به سلفىگرى و اقتدارطلبى و از سوى دیگر به تأویلگرایىهاى مدرن ختم مىشده است؛ اما در این بین برداشتها و جریانهاى متنوع دیگرى هم بودهاند که ظاهراً بیشترین تأثیر را در ظهور موج نوین اسلامخواهى داشتهاند. نویسنده محترم به دلیل ناآشنایى با این گرایشهاى میانه، تحلیل خود را صرفاً به دو سویه افراطى و تفریطى این طیف محدود ساخته است و با نفى اولى، لزوماً دومى را صحنهگردان این میدان معرفى مىکند. ایشان بنیادگرایى را امرى «کاملاً مدرن» مىخواند و معتقد است که «مباحث در بین روشنفکران مسلمان به طور روزافزونى نشانگر همان بحثهایى است که در دیگر نقاط دنیا مطرح است»؛ حال آنکه در یک نگرش دقیقتر مىتوان دریافت که آنچه انقلاب اسلامى ایران و سایر جنبشهاى دینى در دهههاى اخیر را پایهگذارى و آبیارى کرده است، نه گرایشهاى سنتى و سلفى بوده است و نه مباحث روشنفکرى. این پدیده بیش از هر چیز، مرهون «اسلام اجتهادى» است که بر دو پایه اصالت و کارآمدى، به طور همزمان، تکیه دارد و حیات مادى و معنوى را در گرو تحقق اسلام ناب در صحنه عینى و عملى زندگى مىداند. به وضوح مىتوان نشان داد که در چند دهه اخیر نه تنها روشنفکرى مدرن - سکولار یا دینى - نتوانسته است با این رویکرد و ذهنیت فراگیر و رو به رشد مسلمانان همراهى کند؛ بلکه مدلها و برنامههاى سیاسى و اجتماعى آن نیز با شکستهاى جدى مواجه شده است.
4. با توجه به آنچه گفته شد، مىتوان با نویسنده موافقت کرد که نه تنها جغرافیاى سیاسى اسلام در حال تغییر است؛ بلکه جغرافیاى فرهنگى و تمدنى اسلام نیز در آستانه یک تحول جدى است. اما بىتردید پیشبینى ما نسبت به آینده تحولات و مکانیزم حاکم بر این فرایند، با آنچه نویسنده مطرح کرده است، فاصله دارد. البته این مسأله به سادگى قابل فهم و تحلیل نیست و عوامل و شرایط بسیارى در آن مؤثر است. در این میان، شرایط آینده جامعه جهانى از یک سو و توان تحرک و سازماندهى جمعى در هستههاى اسلامى در سراسر جهان از سوى دیگر، دو عامل اصلى و تأثیرگذار مىباشند. ظاهراً براى داورى دقیق باید بیشتر انتظار کشید و روند تحولات جهانى و تحولات درونى جهان اسلام را با دقت و ژرفنگرى بیشتر پىگیرى کرد.
پى نوشت:
1) رک.: بازتاب اندیشه، ش 20، مقاله «موج نوین سکولارزدایى» از پیتر ال.برگر.
آفتاب، ش 10