روشنفکری دینی و تحولات اصلاحی
آرشیو
چکیده
متن
نوروز، 12/8/80
امکانپذیرى روشنفکرى دینى از دیدگاه ما به امکان جمع میان «دیندارى» و «عقلانیت انتقادى» بازمىگردد. روشنفکرى دینى در سده اخیر ایران به چهار دوره تقسیم مىشود: 1. دوره مشروطه؛ 2. دوره تجربه (پس از شهریور 20)؛ 3. دوره غربستیزى (پس از دهه چهل)؛ 4. دوره بازنگرى (از سال 1367). روشنفکر دینى در دوره سوم و چهارم به طور نسبى نقش برجستهترى دارد. در دوره سوم به دلیل ضعیف شدن دو جریان روشنفکرى رقیب (جریان مارکسیستى و جریان نیروى سومى) بهتدریج سردرگمى جنبش اجتماعى به روشنفکران دینى انتقال یافت و آنها در کنار روحانیون نقشى اساسى در پیروزى انقلاب اسلامى ایفا کردند.
روشنفکران دینى در دوره چهارم با پرسشهاى تازهاى مواجه شدهاند. با حاکمیت اصلاحطلبان در نهادهاى انتخابى، نیاز به ارائه یک برنامه تفصیلى که بتواند راهنماى عملى باشد، احساس مىگردد. در زمینه اندیشه دینى نیز گفتمان «بنیادگرا و شریعتمحور» توان حضور جدى در عرصه اندیشه و جامعه را از دست داده است و گفتمانهاى دیگرى روشنفکران دینى را به چالش و رقابت فرا مىخواند.
رهبرى اصلاحات دو جنبه متمایز دارد: نخست، هدایت فکرى، به معناى ایجاد مفاهیم جدید و ارائه سرمشقهاى راهنماى عمل و اندیشه و رفتن به سوى نظریهپردازىهاى کلى است و دیگرى، مدیریت اصلاحات، به معناى برنامهریزى، سازماندهى، هدایت و نظارت و مهار است.
برنامه پژوهشى نواندیشى دینى که همان وجه اندیشهاى روشنفکرى دینى است، در مقایسه با سایر برنامههاى پژوهشى در عرصه دینى (بنیادگرایى و سنت گرایى) پیشرو است. نواندیشى دینى با ارائه چارچوبى معرفتشناختى، به تفسیر روشى از رابطه میان بینش دینى و دانشهاى بشرى از یک سو و اندیشه دینى و نظام معیشتى از سوى دیگر دست مىیابد؛ در میان دادههاى دینى، بین «ذاتى» و «عرضى» فرق مىگذارد و با تفسیر دینشناسى به عنوان دانشى جمعى، تاریخى و بشرى، امکان قرار دادن قرائتها و تفاسیر معتبر، اما متفاوت از دین را تحت یک منظومه واحد فراهم مىسازد.
Fair Play در عرصه رقابت سیاسى
على کهننسب
همبستگى، 7/8/80
مقاله فوق که داراى نقلقولهاى بسیارى از افراد و شخصیتهاست، به بحث پیرامون نقش احزاب و رقابتهاى سیاسى و موانع تکثرگرایى در جامعه ایران مىپردازد. در یک نظام دموکراتیک، مطالبات مردم از طریق احزاب و گروهها پىگیرى مىشود که روشى بسیار کمهزینه است. علاوه بر آن، رقابتهاى سیاسى مىتواند ابزارى نظارتى به حساب آید. گرچه چند سالى است که جامعه ما شاهد گسترش تکثرگرایى است، اما هنوز موانع بسیارى وجود دارد. مقاله به نقل از آقاى خاتمى، استبدادزدگى تاریخى جامعه ما، ریشهدار بودن روحیه فردگرایى، تکگویى به جاى گفتوگو و توسعهنیافتگى نهادها و مناسبات مدنى را از موانع مؤثر تکثرگرایى مىشمرد. آقاى مهاجرانى نیز ضمن نفى مطلقگرایى احزاب، مدعى است ارزشها و ضد ارزشها نسبىاند و باید آنها را تنها با دو ملاک «آزادى» و «حکمت» سنجید. در این مقاله همچنین بر ضرورت همسان کردن ارزشهاى حاکم با ارزشهاى نو به منظور جلوگیرى از ایجاد شکاف ارزشى و نیز لزوم بسترسازى مناسب و تدوین قوانین جهت افزایش مشارکت تأکید شده است.
قدسیت دین و عرفى بودن
مرکز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه علمیه قم
ایران، 5/8/80
مقاله حاضر نقدى بر نوشتار آقاى حجاریان با عنوان «عرفى شدن علیه عرفى شدن»(1) است. حجاریان با ارائه دو تعریف از عرفى شدن که عبارت است از «جدا شدن نهاد سیاست از نهاد دین» و «عبور از ساحت قدسى به ساحت عرفى»، در صدد بود نشان دهد که جدایى دو نهاد فوق از عرفى شدن مفاهیم دینى جلوگیرى مىکند و ادغامشان در یکدیگر از قدسیت دین و عالمان دینى مىکاهد.
آقاى حجاریان احترام صورى به آداب یا عالمان دینى را نشانه مقدس بودن دین شمرده است؛ حال آنکه اولیاى دین در طول تاریخ معمولاً از چنین احترام و تقدسى نزد مردم برخوردار نبودهاند. آیا با این دیدگاه عامیانه مىتوان حضور تام دین در صحنههاى زندگى بشرى را انکار کرد؟ وانگهى، مقایسه حضور اسلام در ایران با مسیحیت در کشورهاى غربى نادرست است؛ زیرا اسلام، بر خلاف مسیحیت، کامل و مصون از تحریف است و ارائه آن در جامعه نیز بهمنظور هدایت است؛ نه براى رسیدن استثمارگران به مقاصد خودشان.
مقاله همچنین به نقد فهم آقاى حجاریان از روایات و سخنان امام خمینى پرداخته است؛ اما به نقد مبانى تئوریک گفتههاى آقاى حجاریان اشارهاى نمىکند.
تمدن اسلامى، تمدنى مکمل
فرانکو امتو / عباس خوشعمل
جامجم، 3 و 6/8/1380
پرفسور فرانکو امتو از مسیحیانى است که سالها در زمینه تمدن اسلامى تحقیق کرده است. وى یکى از اهداف دین را پاسخگویى به مشکلات حیات انسانى برمىشمرد و ادعا مىکند انسانها مىتوانند هر دینى را بپذیرند و در عین حال به سوى خدا حرکت کنند و در این صورت دعوت دین و خدا را پذیرفتهاند.
قسمت اعظم مقاله در بیان نمودهاى تمدن اسلامى است. تمدن اسلامى با رهنمودهاى پیامبر اسلام و بزرگان دین و تعالیم قرآن نضج گرفت و با نیروى شوق و اراده مسلمانان، بعدى جهانى یافت. مسلمانان با ترجمه آثار علمى تمدنهاى مختلف جهان، به دانش خویش افزودند و در عین حال بهجاى تقلید از آن تمدنها، به ترکیب و تکمیل و بناى تمدنى نو پرداختند. پرورش 4000 شاگرد توسط امام صادقعلیه السلام از نمونههاى تعلیم دانش در صدر اسلام است. مسلمانان با آموختن فن کاغذسازى آن را توسعه دادند، و در روزگارى که غرب در جهل به سر مىبرد، کتابخانههاى متعددى در سراسر ممالک اسلامى یافت مىشد که گاه بیش از یک میلیون جلد را در خود جاى مىداد. پىریزى علم جبر و کشف عدد «صفر» و ابداع علامتهاى اعشارى توسط خوارزمى، تبیین قواعد علم مثلثات توسط خواجه نصیرالدین طوسى، اختراع ساعت و اثبات ساخت شیشه از سنگ توسط عباس فرناس، ارائه نظریههاى نوین در دانش اجتماعى و فلسفه تاریخ به وسیله ابنخلدون، اختراعاتى نظیر قطبنما و عدسى و کشف الکل، پتاس، نیترات و بسیارى از اسیدها، نمونههایى از تمدن اسلامى است. در روزگارى که کلیسا علم پزشکى را مردود مىدانست، مسلمانان بیمارستانهاى مجهزى ابداع کرده بودند و همانان مبتکر عمل جراحى، بىهوشى و موسیقىدرمانى بودند.
گرچه نگارش مقاله در سال 1374 صورت گرفته، اما ترجمه آن در زمانى که نخست وزیر ایتالیا با وقاحت تمام سخن از پیشرفت تمدن غرب و عقبماندگى تمدن اسلامى بر زبان مىآورد، مىتواند پاسخى از یک محقق هموطن او باشد.
ناکام در ستیز با تاریخ
حمید احمدى
ایران، 14/8/80
در این گفتوگو که با هدف بررسى بنیادگرایى اسلامى انجام شده، بین بنیادگرایى و نوگرایى تفاوت گذاشته شده است. «بنیادگرایى» در یک استعمال این واژه، خالى از بار منفى است و هر متفکر مسلمانى را در بر مىگیرد؛ اما در اصطلاح سیاستمداران و روزنامهنگاران غربى، به گروههایى اشاره مىکند که با رجوع به بنیادهاى اصیل دین خود، دنیاى مدرن را به نقد مىکشند و آن را کاملاً نفى مىکنند. آنچه موجب این نگاه نوستالژیک مىشود، گزینش یک تفسیر خاص از دین است. در مقابل، نوگرایان هم دین و هم دنیاى مدرن را به رسمیت مىشناسند.
به اعتقاد دکتر احمدى، دلایل گسترش بنیادگرایى عبارت است از: هویت دینى جوامع اسلامى که موجب مىشود به نهضتهاى اسلامى روى خوش نشان دهند؛ به بنبست رسیدن جوامع اسلامى در روند توسعه و نوسازى و نسبت دادن آن به الگوهاى سیاسى غیردینى، از قبیل ناسیونالیسم و سکولاریسم؛ معضلات اخلاقى و نابسامانىهاى رفتارى. از آنجا که تشکیل حکومت دینى موجب بروز مناقشات تئوریک دینى مىشود، این فکر را پدید مىآورد که مشکلات ربطى به نوع حکومت ندارد و به همین دلیل است که بنیادگرایى اسلامى در کشورهایى مثل مالزى، مصر و ترکیه که سابقه حکومت دینى دارد، کمتر از سایر کشورهاست (البته ایشان اشارهاى به دلایل گسترش اسلامخواهى در سه کشور مذکور و نیز تأثیر نوع نگاه حاکمیت به اسلام و عملکرد حاکمان در عقبنشینى مردم از اسلامگرایى نمىکند).
روشهاى نگرش میانتمدنى
احمد صورى
همبستگى، 16/8/80
در این مقاله، نگارنده از زاویهاى بدیع به مسأله سازوکارهاى میانتمدنى براى برقرارى گفتوگو میان آنها پرداخته است. به نظر وى تمدن عبارت است از مجموعه پاسخهاى عاقلانه به چالشهاى محیط، مسائل ناشى از مشکلات اداره درونى جامعه و تطور تاریخى و منحصر به فرد این پاسخها و جرح و تعدیل مداوم آنها در پاسخ به عوامل خارجى و نیز در تقابل با یکدیگر. تمدن در دو شکل «واقعى» و «آرمانى» قابل مطالعه است. سؤال اساسى این است که تمدنها چه شیوههاى ارتباطىاى با یکدیگر دارند و روشهاى نگرش میانتمدنى چیستند؟ روشهاى نگرش میانتمدنى سه نوع «تکبینى»، «دوبینى» و «نگرش در عمق، یا تصورتمدنى» هستند که اولى بسیار تنگنظرانه است و تمدن دیگر را از طریق منفذى باریک مىنگرد. دومى از زمانى آغاز مىشود که ناظر، به غیر علمى و غیر منصفانه بودن نگرش تکبینى پى مىبرد و تلاش مىکند هر تمدن را جداگانه و بىطرفانه مطالعه کند و سومى به مشکلات هر دو نگاه قبلى پى برده، قدرت داورى پیدا مىکند و از حالت یک ناظر بىطرف که در میان فرهنگها و تمدنهاى متعارض (در نگاه دوم) گیر کرد، خارج مىشود و مىتواند تصویرهاى مربوط به تمدن خودى و تمدن دیگرى را بر هم منطبق سازد. این کار از طریق به کارگیرى اسلوب روششناسى تاریخى جدید میسر مىشود. این روششناسى، متأثر از فلسفههاى نوکانتى است که در آن سؤالهایى فرضى مطرح مىشود تا در امکانهاى بالقوه تحقیق و تدبر کند.
به نظر نویسنده، استفاده از تصورتمدنى براى ما فوایدى دارد: اول آنکه از پیشداورى تمدنها نسبت به یکدیگر کاسته مىشود. دوم آنکه به کمک آن مىتوان به نگرشى عمیق دست یافت. همچنین این نگرش موجبات همزیستى و تعامل بین تمدنها را فراهم مىآورد.
اگر همه آنچه نویسنده گفته درست باشد، جاى این تأمل وجود دارد که آیا نگرش سوم واقعى است و مىتواند تصویرى درست از «ما» و «دیگرى» عرضه کند؟ آیا تأکید بیش از حد بر مشترکات، مانع از دیدن تفاوتها و دیگر بودگىها نمىشود؟
تأملاتى بر مفاهیم جبر و اختیار
فریبرز درجزى
همبستگى، 2/8/80
مقاله به تحلیل دو مقوله «جبر» و «اختیار» از دیدگاه فلسفى و قرآنى مىپردازد. از دیدگاه فلسفى، اصل علیت و موجبیت على دستاویز جبریون قرار گرفته تا توجیهگر همه اعمال انسانى باشند. دلیل دیگر این گروه، علم بىپایان الهى به افعال انسانهاست و اینکه اختیار با علم الهى منافات دارد. در مقابل، طرفداران نظریه اختیار به امورى چون وقوف هر فرد نسبت به آزادى خود، وجود قوانین عرفى، اخلاقى و اجتماعى و نیز «اصل عدم قطعیت» هایزنبرگ در فیزیک جدید که نافى اصل موجبیت على در ذرات فیزیکى است استدلال مىکنند. به عقیده ویلیام جیمز، حالت پشیمانى پس از عمل نیز دلیلى بر اختیار است. به عقیده نویسنده، یکى از امورى که موجب مىشود پاى جبر را پیش بکشیم، ناآگاهى ما از تأثیرات اعمالمان بر سرنوشتمان مىباشد.
در قرآن کریم نیز بارها بر تأثیر اراده انسانها بر سرنوشت خویش اشاره شده و در منطق قرآنى فرد و جامعه مسؤول اعمال خویشند و تمسک به جبر که عذرى ناموجه براى توجیهگرى است (إنَّ الإنْسانَ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَةٌ * وَلَوْ أَلْقى مَعاذیرَهُ) با کنترل الهى بر آسمانها و زمین تفاوت دارد.
اشکال نوظهور دموکراسى در جهان
لیزا جردن - پیتر وان توژیل / مرکز اطلاعرسانى و توانمندسازى سازمانهاى غیر دولتى
ایران، 3/8/80
مقاله با اشاره به تعریف «N.G.O» و نیز ویژگىهاى فزاینده جهانى شدن، به نقش و جایگاه N.G.Oها در این فرایند مىپردازد. «N.G.O»ها سازمانهایى خصوصى، خودگردان و غیر انتفاعى هستند که براى برآوردن اهداف گستردهاى در زمینه حقوق بشر، فقر، برابرى، محیط زیست و توسعه پایدار فعالیت مىکنند. مفهوم «سعادت» در دهکده جهانى مفهومى است که نه به وسیله افراد، بلکه به وسیله مؤسسات تبلیغاتى تعریف مىشود و سرمنشأ بسیارى از تأثیرات بر زندگى افراد، تصمیمگیرىهاى قدرتهاى بزرگ در بیرون مرزهاى جغرافیایى است. این موجب مىشود مفهوم «شهروند جهانى» جاى خود را به مفهوم «برده جهانى» دهد. در این فضاى نابرابر قدرت و امکانات، N.G.Oها با ارائه سرمایه و خدمات و ابراز عقاید، روابط را تعدیل و شهروند جهانى را احیا مىکنند. تمام فعالیتهاى این سازمانها در فضاى سیاسى جریان دارد. شأن N.G.Oها مسؤولیت سیاسى است که خود را در حوزههاى مختلفى از جمله تقسیم عرصههاى سیاسى و رسمىسازى روابط نشان مىدهد. از دیگر مسائلى که مقاله به آن پرداخته است، خطر روابط نامتعادل بین N.G.Oهاى مختلف و چگونگى جریان اطلاعات بین آنها و در درون هر N.G.O است.
گرچه مقاله ترسیمکننده دورنمایى زیبا و بشردوستانه از اهداف و فعالیتهاى N.G.Oهاست، اما نمىتوان به آنها فارغ از نقدهایى که بر اصل پدیده جهانى شدن وجود دارد، نگریست.
سنت و مدرنیته در گفتمان روشنفکرى ایران
گفتوگو با هوشنگ ماهرویان
همبستگى، 2 ، 7 و 9/8/80
آقاى ماهرویان در این گفتوگو به ویژگىهاى روشنفکرى معاصر ایران مىپردازد و مدرنیته را مهمترین مولفه شناخت و تقسیمبندى جریانهاى روشنفکرى مىداند. به عقیده ایشان، روشنفکر معاصر در مقابله با مدرنیته سه رویکرد داشته است: رویکرد تجددخواهى بدون توجه به هویت ایرانى (تقىزاده)؛ رویکرد التقاطى که مؤلفههاى مدرنیته را در سنت جستوجو مىکرد (ملکمخان، میرزاى نایینى، بازرگانى و شریعتى) و رویکرد نفى مدرنیته و اکتفا به سنت در زمینه پاسخگویى به نیازها (شیخ فضلاللَّه نورى) که موجب بنیادگرایى مىشود و هر سه محکوم به شکست مىباشند.
از ویژگىهاى فضاى روشنفکرى قبل از دوران رضا شاه، فقدان تفکر ایدئولوژیک بود و امثال میرزا ملکم خان تنها به کلىگویى مىپرداختند و پس از زمان رضاشاه بود که روشنفکرانى چون نیما یوشیج، جمالزاده و کسروى به نقد سنت در حیطههاى کارى خود پرداختند. آقاى ماهرویان معتقد است روشنفکر باید فارغ از هر نوع پیشداورى قبلى، از جمله ایدئولوژى، تخصص و سیاست، صرفاً به تولید فکر بپردازد (اما توضیحى نمىدهد که تولید فکر و نقد آرا بدون پیشداورى قبلى چگونه ممکن است) و نباید وارد صحنه اجرایى و عملى شود. مسأله توجه نحلههاى روشنفکرى به آزادىهاى فردى نیز از جمله مسائل مطرح شده در این گفتوگوست.
تجدد و بحران هویت
مهدى رهبرى
انتخاب، 29/8/80
هویت ما چیست؟ و تکلیف ما در برخورد با مدرنیته کدام است؟ نویسنده معتقد است ما دچار نوعى سرگشتگى و بحران هویت شدهایم که علت آن، هجوم ناگهانى مدرنیته با عناصر خاص خودش (عقلانیت ابزارى، فردگرایى، نسبیت، قداستزدایى و...) به جامعه بسته ماست که عناصر سنتى آن را سخت تهدید مىکند. در چنین شرایطى نخبگان جامعه به جاى مواجهه درست با فرهنگ غرب، یا به نفى کامل آن پرداختند (سالهاى اول پس از انقلاب) و یا آن را کاملاً پذیرفتند (دوران پهلوى). به عقیده وى، این بحران، مانع اصلى توسعهیافتگى، یعنى شکلگیرى باورهاى متناسب با شاخصهاى توسعه است. رفتارهاى فرد و جامعه نتیجه باورها هستند و اسباب مادى (سرمایه، نیروى کار و...) بستر فیزیکى ظهور فرهنگ غیر مادى است. بدین ترتیب غناى فرهنگى شرط توسعهیافتگى تلقى مىشود. از سوى دیگر اجماع نظر نخبگان با یکدیگر و با کل جامعه موجب نهادینه شدن استنباطهاى روشن در اذهان مىشود. دو عامل فوق مىتواند جامعه ما را از ناهنجارىهاى اجتماعى، چنددستگى سیاسى و تصمیمگیرىهاى اشتباه و پرهزینه نجات دهد.
«روشنفکر» غلط است!
مهران رضایى
جامجم، 13/8/1380
نویسنده به منظور ارزیابى تطبیقى واژه «انتلکتوال» با واژه «روشنفکر» به ذکر تاریخچه مختصرى از انتلکتوالیسم و ارتباط آن با پدیده روشنگرى مىپردازد. «انتلکتوئل» در اصل به معناى «فرد داراى قدرت درک» است؛ ولى بهتدریج کثرت معنایى خاصى پیدا کرده است. انتلکتوالیسم با روشنگرى پیوند دارد و انتلکتوئل خود از مداخلهکنندگان در جنبش روشنگرى است؛ نه محصول آن. اما روشنگرى، که خود نیز واژهاى سرگردان است، معمولاً با آرمانهاى پیشرفت، آزادى، عقل و نقد شناخته مىشود و مدافع شأن انسان و اومانیسم است. این اهداف، پروژهاى براى انتلکتوئل است و هرگاه او احساس کند روشنگرى دچار انحراف شده است، نسبت به وضع موجود اعتراض مىکند. نقد مدرنیته توسط انتلکتوئلها که به دنبال محدود شدن آزادىهاى فردى در نظام سرمایهدارى و تقلیل اهداف در حد ایدههایى کلى بود، از همین قبیل به شمار مىآید و در حقیقت بازگشتى به آرمانهاى انسانگرایى اومانیستهاى اولیه بود.
اما در کشور ما بین روشنگرى و انتلکتوالیسم فرقى نهاده نشده و آنچه از روشنفکرى اراده مىشود، بیشتر روشنگرى و مدرنیته است؛ لذا روشنفکر را منتقد سنتهاى دینى - اسطورهاى مىدانیم که به تقدسزدایى مىپردازد تا به مفاهیم ناب و واضح دست یابد. غربزدگى، در افتادن با دین و سنت و آرمانهاى بومى، ذاتى مفهوم «انتلکتوئل» نیستند.
نویسنده در انتها به این نتیجه مىرسد که نمىتوان راه حلى براى تعریف مشخص واژه «انتلکتوئل» ارائه کرد و معناى لغوى آن، معنایى هرج و مرجپذیر است. گرچه به عقیده نویسنده، روشنفکر نه لقبى براى پز دادن و نه انگى براى تهمت زدن است و هر کس هنگام مواجهه با این واژه تنها آرمانهاى فکرى خود را روایت مىکند، اما از واقعیتهاى تاریخى دوران معاصر کشورمان و این که اغلب روشنفکران خود را وقف آرمانهاى روشنگرى غربى کردهاند، نباید غافل بمانیم.
حکمت غیبت و مهدویت
نوروز، 9/8/80
مقاله ضمن اشاره به سابقه موعودگرایى، به بررسى مهدویت، آثار آن و جایگاه امام غایب در نظام هستى مىپردازد. همه ادیان الهى به ظهور منجىاى از نسل پیامبران ایمان دارند و مسلمانان نیز به ظهور شخصى به نام «مهدى» از نسل رسول خاتمصلى الله علیه وآله وسلم معتقدند. اما اعتقاد به مهدویت در شیعه جایگاه خاصى دارد. از نظر تاریخى، هدف خلفاى بنىعباس قطع رشته امامت بود که این توطئه با غیبت امام نقش بر آب شد. اما از زاویه معنوى، مهدویت به معناى استمرار اتصال جامعه بشرى به معنویت عالم قدسى است. امام غایب گرچه حضور جسمانى ندارد، اما مىتواند مؤمن را به عالم غیب پیوند دهد. امامان، راسخان در علم خدا و کتاب ناطق الهىاند. تأکید رسول اکرمصلى الله علیه وآله وسلم بر پیوند قرآن و عترت، نه به معناى وجود خطى و مادى کتاب و وجود جسمانى امام، بلکه به معناى پیوند روح قرآن و وحى با نور معنوى عترت است. ایشان نه تنها در استنباط حکم خدا، که در بقاى حیات معنوى نقش اساسى دارند و عدم تداوم امامت، به معناى عدم امکان دسترسى مؤمنان به حقیقت و باطن دین خواهد بود و به همین جهت است که مرگ با عدم معرفت به ایشان، مرگ جاهلى قلمداد شده است.ظهور مهدى موعودعلیه السلام نیز با عرضه باطن دین همراه خواهد بود؛ نه جعل قانونى جدید.
انتظار بشر از دین یا انتظار دین از بشر
آیتاللَّه جعفر سبحانى
رسالت، 20/8/80
به نظر نویسنده، مسأله «انتظار بشر از دین» صورت تحریفشده مسأله «آثار سازنده دین» است. به نظر ایشان، عنوان «انتظار بشر» حاکى از آن است که به جاى نگریستن دین از منظر «عبودیت» و «الوهیت» و اینکه ارتباط آن با بشر، ارتباط آفریدگار با آفریده تلقى گردد، از دید ابزارى مورد توجه قرار مىگیرد و آن را در کنار دیگر ابزار زندگى که هر یک مشکلى را از انسان برطرف مىسازد، قرار مىدهند.
آنان که انتظار بشر از دین را مطرح مىکنند، ناخودآگاه تحت تأثیر اومانیسم قرار گرفته، به دین از دیدگاه انسانمحورى مىنگرند. در این تحلیل، عقلانیت بشر بر وحیانى بودن دین مقدم شمرده شده و اصالت به خواستههاى انسان داده شده است؛ در حالى که واقعیت به گونه دیگرى است و اگر اصالتى هست، از آن خدا و دین اوست.
مسؤولیت و نقش احزاب در نظام مردمسالارى دینى
گفتوگو با دکتر جهانبخش ایزدى
جامجم، 15/8/1380
این گفتوگو جهت تبیین ماهیت نظام مردمسالارى دینى، نقش احزاب، جایگاه منتقدان و اهمیت افکار عمومى در این نظام انجام شده است. آقاى دکتر ایزدى معتقد است نگاه غرب به انسان، نگاهى ابزارى و بر اساس منافع دنیوى است و انسان را موجودى تک بعدى [ دنیوى محض] مىداند؛ اما اسلام انسان را داراى کرامت، حقوق معنوى و قابلیت رشد نامحدود مىداند و به او نگاه ابزارى ندارد؛ لذا نظام مردمسالارى دینى به جاى اخذ مبانى دموکراسى غربى، براى فهم حقوق انسانها به دین مراجعه مىکند و دین علاوه بر جنبههاى فردى، کارکردهاى اجتماعى، سیاسى و فرهنگى نیز دارد.
از فواید احزاب در نظام مردمسالارى دینى، تضارب آرا نسبت به مسائل عمومى جامعه، نقد عملکرد نهادهاى قدرت، جهتدادن به مطالبات مردم، جلوگیرى از اقتدارگرایى، آموزش کادرهاى سیاسى و افزایش مشارکت سیاسى مردم است. احزاب باید داراى تشکیلات و مرامنامه باشند و تنها از راههاى قانونى براى کسب قدرت تلاش کنند و این تلاش اگر به همراه اهداف عقلانى باشد، قدرتطلبى مذموم نخواهد بود.
به عقیده دکتر ایزدى، در این نظام مخالف و منتقدى جایگاه دارد که در چارچوب قانون عمل کند و باید روش طرح مطالبات خود را نیز بداند. همچنین نظام باید ضمن بسترسازى مناسب جهت طرح این خواستهها، از برخوردهاى غیرمنطقى بپرهیزد. رابطه مردم با نظام در چنین نظامى، رابطه شهروند و مسؤول است؛ نه رابطه چوپان و رعیت. مردم ولى نعمت انقلابند و اگر آنان حکومتى را نخواهند، آن حکومت بالفعل وقوع پیدا نمىکند.
فرداى بنیادگرایى
حمید احمدى
ایران، 17/8/80
در این گفتوگو به سه گرایش عمده در اسلامگرایى اشاره مىشود: دسته اول، گروهى هستند که اصلاً سیاسى نیستند و نمىخواهند اسلام را سیاسى و ابزار کسب و اعمال قدرت کنند. صاحبان این گرایش گرچه در فرایند مبارزات سیاسى از اسلام هم الهام مىگیرند، اما نمىخواهند یک نظام سیاسى اسلامى درست کنند. چپ اسلامى در مصر و بعضى طرفداران شریعتى در ایران این گونه مىاندیشند. دسته دوم، اسلامگرایان سیاسى معتدل و میانهرو هستند. این گرایش از دهه 70 میلادى انسجام بیشترى پیدا کرده است. کشمکشهاى خونین دهه 70 میلادى میان اسلامگرایان و نظامهاى سیاسى، گروههاى اسلامى را به سمت اعتدال سوق داد. جریان سوم، جریانى افراطى است که برداشتى رادیکال از اندیشههاى سید قطب را مبنا قرار مىدهد. این جریان بهدلیل اینکه مقبولیت این نوع اسلامگرایى از بین رفته، در اقلیت است؛ زیرا در بستر مدرنیسم، رهیافتهاى خشن پذیرفته نیست. به نظر نویسنده، چشمانداز آتى اسلامگرایى عمدتاً تأکید بر وجه قدسى و معنوى دین خواهد بود و تجربه حکومتهاى دینى هم به این فرایند دامن خواهد زد.
مقارنهاى مبارک در ساحت دین و دموکراسى
محمدجعفر محلاتى
صداى عدالت، 5/8/80
نویسنده که نماینده اسبق ایران در سازمان ملل و استاد کنونى دانشگاههاى آمریکاست، معتقد است همزمان با بازبینى فضیلتهاى دموکراسى در جامعه ایران در سالهاى اخیر، جامعه آمریکا نیز به سمت عرفان اسلامى و ایرانى هجوم آورده است. وى مىگوید: گرچه به گفته مقامات ایرانى ظرف دو دهه نزدیک بیست انتخابات برگزار شده، اما بسیارى از انتخاباتهاى برگزارشده در خاورمیانه صورى بوده است(کلام وى خالى از اشاره به صورى بودن انتخاباتهاى قبلى ایران نیست). ایشان انتخابات جدید ایران را به ضمیمه آزادى مطبوعات، روند قانونى در مقابله با آزادى مطبوعات و قواى سهگانه مستقل، حاکى از موفقیت ایران در ارائه مدل نوینى از دموکراسى غیر وابسته به غرب و آمریکا مىداند که مىتواند الگوى کشورهاى خاورمیانه باشد. وى مىگوید: همزمان با این گرایش در ایران، جوانان آمریکایى جویاى هویت، به عرفان اسلامى و شرقى رو کردهاند و حتى دولتمردان آمریکایى نیز نسبت به گسترش مشارکت مسلمانان در قدرت ابراز تمایل نمودهاند.
لازم به ذکر است که نویسنده هیچ اشارهاى به این نکته نمىکند که اگر دموکراسى غربى که منادى حقوق و آزادى انسانى است داراى فضیلت است و مىتواند الگوى موفقى باشد، پس چرا جوانان آمریکایى بىهویت شدهاند و اکنون آنچه را که دموکراسى از آنان ربوده، در اسلام مىجویند.
پى نوشت:
1) رک.: بازتاب اندیشه، ش 19.
امکانپذیرى روشنفکرى دینى از دیدگاه ما به امکان جمع میان «دیندارى» و «عقلانیت انتقادى» بازمىگردد. روشنفکرى دینى در سده اخیر ایران به چهار دوره تقسیم مىشود: 1. دوره مشروطه؛ 2. دوره تجربه (پس از شهریور 20)؛ 3. دوره غربستیزى (پس از دهه چهل)؛ 4. دوره بازنگرى (از سال 1367). روشنفکر دینى در دوره سوم و چهارم به طور نسبى نقش برجستهترى دارد. در دوره سوم به دلیل ضعیف شدن دو جریان روشنفکرى رقیب (جریان مارکسیستى و جریان نیروى سومى) بهتدریج سردرگمى جنبش اجتماعى به روشنفکران دینى انتقال یافت و آنها در کنار روحانیون نقشى اساسى در پیروزى انقلاب اسلامى ایفا کردند.
روشنفکران دینى در دوره چهارم با پرسشهاى تازهاى مواجه شدهاند. با حاکمیت اصلاحطلبان در نهادهاى انتخابى، نیاز به ارائه یک برنامه تفصیلى که بتواند راهنماى عملى باشد، احساس مىگردد. در زمینه اندیشه دینى نیز گفتمان «بنیادگرا و شریعتمحور» توان حضور جدى در عرصه اندیشه و جامعه را از دست داده است و گفتمانهاى دیگرى روشنفکران دینى را به چالش و رقابت فرا مىخواند.
رهبرى اصلاحات دو جنبه متمایز دارد: نخست، هدایت فکرى، به معناى ایجاد مفاهیم جدید و ارائه سرمشقهاى راهنماى عمل و اندیشه و رفتن به سوى نظریهپردازىهاى کلى است و دیگرى، مدیریت اصلاحات، به معناى برنامهریزى، سازماندهى، هدایت و نظارت و مهار است.
برنامه پژوهشى نواندیشى دینى که همان وجه اندیشهاى روشنفکرى دینى است، در مقایسه با سایر برنامههاى پژوهشى در عرصه دینى (بنیادگرایى و سنت گرایى) پیشرو است. نواندیشى دینى با ارائه چارچوبى معرفتشناختى، به تفسیر روشى از رابطه میان بینش دینى و دانشهاى بشرى از یک سو و اندیشه دینى و نظام معیشتى از سوى دیگر دست مىیابد؛ در میان دادههاى دینى، بین «ذاتى» و «عرضى» فرق مىگذارد و با تفسیر دینشناسى به عنوان دانشى جمعى، تاریخى و بشرى، امکان قرار دادن قرائتها و تفاسیر معتبر، اما متفاوت از دین را تحت یک منظومه واحد فراهم مىسازد.
Fair Play در عرصه رقابت سیاسى
على کهننسب
همبستگى، 7/8/80
مقاله فوق که داراى نقلقولهاى بسیارى از افراد و شخصیتهاست، به بحث پیرامون نقش احزاب و رقابتهاى سیاسى و موانع تکثرگرایى در جامعه ایران مىپردازد. در یک نظام دموکراتیک، مطالبات مردم از طریق احزاب و گروهها پىگیرى مىشود که روشى بسیار کمهزینه است. علاوه بر آن، رقابتهاى سیاسى مىتواند ابزارى نظارتى به حساب آید. گرچه چند سالى است که جامعه ما شاهد گسترش تکثرگرایى است، اما هنوز موانع بسیارى وجود دارد. مقاله به نقل از آقاى خاتمى، استبدادزدگى تاریخى جامعه ما، ریشهدار بودن روحیه فردگرایى، تکگویى به جاى گفتوگو و توسعهنیافتگى نهادها و مناسبات مدنى را از موانع مؤثر تکثرگرایى مىشمرد. آقاى مهاجرانى نیز ضمن نفى مطلقگرایى احزاب، مدعى است ارزشها و ضد ارزشها نسبىاند و باید آنها را تنها با دو ملاک «آزادى» و «حکمت» سنجید. در این مقاله همچنین بر ضرورت همسان کردن ارزشهاى حاکم با ارزشهاى نو به منظور جلوگیرى از ایجاد شکاف ارزشى و نیز لزوم بسترسازى مناسب و تدوین قوانین جهت افزایش مشارکت تأکید شده است.
قدسیت دین و عرفى بودن
مرکز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه علمیه قم
ایران، 5/8/80
مقاله حاضر نقدى بر نوشتار آقاى حجاریان با عنوان «عرفى شدن علیه عرفى شدن»(1) است. حجاریان با ارائه دو تعریف از عرفى شدن که عبارت است از «جدا شدن نهاد سیاست از نهاد دین» و «عبور از ساحت قدسى به ساحت عرفى»، در صدد بود نشان دهد که جدایى دو نهاد فوق از عرفى شدن مفاهیم دینى جلوگیرى مىکند و ادغامشان در یکدیگر از قدسیت دین و عالمان دینى مىکاهد.
آقاى حجاریان احترام صورى به آداب یا عالمان دینى را نشانه مقدس بودن دین شمرده است؛ حال آنکه اولیاى دین در طول تاریخ معمولاً از چنین احترام و تقدسى نزد مردم برخوردار نبودهاند. آیا با این دیدگاه عامیانه مىتوان حضور تام دین در صحنههاى زندگى بشرى را انکار کرد؟ وانگهى، مقایسه حضور اسلام در ایران با مسیحیت در کشورهاى غربى نادرست است؛ زیرا اسلام، بر خلاف مسیحیت، کامل و مصون از تحریف است و ارائه آن در جامعه نیز بهمنظور هدایت است؛ نه براى رسیدن استثمارگران به مقاصد خودشان.
مقاله همچنین به نقد فهم آقاى حجاریان از روایات و سخنان امام خمینى پرداخته است؛ اما به نقد مبانى تئوریک گفتههاى آقاى حجاریان اشارهاى نمىکند.
تمدن اسلامى، تمدنى مکمل
فرانکو امتو / عباس خوشعمل
جامجم، 3 و 6/8/1380
پرفسور فرانکو امتو از مسیحیانى است که سالها در زمینه تمدن اسلامى تحقیق کرده است. وى یکى از اهداف دین را پاسخگویى به مشکلات حیات انسانى برمىشمرد و ادعا مىکند انسانها مىتوانند هر دینى را بپذیرند و در عین حال به سوى خدا حرکت کنند و در این صورت دعوت دین و خدا را پذیرفتهاند.
قسمت اعظم مقاله در بیان نمودهاى تمدن اسلامى است. تمدن اسلامى با رهنمودهاى پیامبر اسلام و بزرگان دین و تعالیم قرآن نضج گرفت و با نیروى شوق و اراده مسلمانان، بعدى جهانى یافت. مسلمانان با ترجمه آثار علمى تمدنهاى مختلف جهان، به دانش خویش افزودند و در عین حال بهجاى تقلید از آن تمدنها، به ترکیب و تکمیل و بناى تمدنى نو پرداختند. پرورش 4000 شاگرد توسط امام صادقعلیه السلام از نمونههاى تعلیم دانش در صدر اسلام است. مسلمانان با آموختن فن کاغذسازى آن را توسعه دادند، و در روزگارى که غرب در جهل به سر مىبرد، کتابخانههاى متعددى در سراسر ممالک اسلامى یافت مىشد که گاه بیش از یک میلیون جلد را در خود جاى مىداد. پىریزى علم جبر و کشف عدد «صفر» و ابداع علامتهاى اعشارى توسط خوارزمى، تبیین قواعد علم مثلثات توسط خواجه نصیرالدین طوسى، اختراع ساعت و اثبات ساخت شیشه از سنگ توسط عباس فرناس، ارائه نظریههاى نوین در دانش اجتماعى و فلسفه تاریخ به وسیله ابنخلدون، اختراعاتى نظیر قطبنما و عدسى و کشف الکل، پتاس، نیترات و بسیارى از اسیدها، نمونههایى از تمدن اسلامى است. در روزگارى که کلیسا علم پزشکى را مردود مىدانست، مسلمانان بیمارستانهاى مجهزى ابداع کرده بودند و همانان مبتکر عمل جراحى، بىهوشى و موسیقىدرمانى بودند.
گرچه نگارش مقاله در سال 1374 صورت گرفته، اما ترجمه آن در زمانى که نخست وزیر ایتالیا با وقاحت تمام سخن از پیشرفت تمدن غرب و عقبماندگى تمدن اسلامى بر زبان مىآورد، مىتواند پاسخى از یک محقق هموطن او باشد.
ناکام در ستیز با تاریخ
حمید احمدى
ایران، 14/8/80
در این گفتوگو که با هدف بررسى بنیادگرایى اسلامى انجام شده، بین بنیادگرایى و نوگرایى تفاوت گذاشته شده است. «بنیادگرایى» در یک استعمال این واژه، خالى از بار منفى است و هر متفکر مسلمانى را در بر مىگیرد؛ اما در اصطلاح سیاستمداران و روزنامهنگاران غربى، به گروههایى اشاره مىکند که با رجوع به بنیادهاى اصیل دین خود، دنیاى مدرن را به نقد مىکشند و آن را کاملاً نفى مىکنند. آنچه موجب این نگاه نوستالژیک مىشود، گزینش یک تفسیر خاص از دین است. در مقابل، نوگرایان هم دین و هم دنیاى مدرن را به رسمیت مىشناسند.
به اعتقاد دکتر احمدى، دلایل گسترش بنیادگرایى عبارت است از: هویت دینى جوامع اسلامى که موجب مىشود به نهضتهاى اسلامى روى خوش نشان دهند؛ به بنبست رسیدن جوامع اسلامى در روند توسعه و نوسازى و نسبت دادن آن به الگوهاى سیاسى غیردینى، از قبیل ناسیونالیسم و سکولاریسم؛ معضلات اخلاقى و نابسامانىهاى رفتارى. از آنجا که تشکیل حکومت دینى موجب بروز مناقشات تئوریک دینى مىشود، این فکر را پدید مىآورد که مشکلات ربطى به نوع حکومت ندارد و به همین دلیل است که بنیادگرایى اسلامى در کشورهایى مثل مالزى، مصر و ترکیه که سابقه حکومت دینى دارد، کمتر از سایر کشورهاست (البته ایشان اشارهاى به دلایل گسترش اسلامخواهى در سه کشور مذکور و نیز تأثیر نوع نگاه حاکمیت به اسلام و عملکرد حاکمان در عقبنشینى مردم از اسلامگرایى نمىکند).
روشهاى نگرش میانتمدنى
احمد صورى
همبستگى، 16/8/80
در این مقاله، نگارنده از زاویهاى بدیع به مسأله سازوکارهاى میانتمدنى براى برقرارى گفتوگو میان آنها پرداخته است. به نظر وى تمدن عبارت است از مجموعه پاسخهاى عاقلانه به چالشهاى محیط، مسائل ناشى از مشکلات اداره درونى جامعه و تطور تاریخى و منحصر به فرد این پاسخها و جرح و تعدیل مداوم آنها در پاسخ به عوامل خارجى و نیز در تقابل با یکدیگر. تمدن در دو شکل «واقعى» و «آرمانى» قابل مطالعه است. سؤال اساسى این است که تمدنها چه شیوههاى ارتباطىاى با یکدیگر دارند و روشهاى نگرش میانتمدنى چیستند؟ روشهاى نگرش میانتمدنى سه نوع «تکبینى»، «دوبینى» و «نگرش در عمق، یا تصورتمدنى» هستند که اولى بسیار تنگنظرانه است و تمدن دیگر را از طریق منفذى باریک مىنگرد. دومى از زمانى آغاز مىشود که ناظر، به غیر علمى و غیر منصفانه بودن نگرش تکبینى پى مىبرد و تلاش مىکند هر تمدن را جداگانه و بىطرفانه مطالعه کند و سومى به مشکلات هر دو نگاه قبلى پى برده، قدرت داورى پیدا مىکند و از حالت یک ناظر بىطرف که در میان فرهنگها و تمدنهاى متعارض (در نگاه دوم) گیر کرد، خارج مىشود و مىتواند تصویرهاى مربوط به تمدن خودى و تمدن دیگرى را بر هم منطبق سازد. این کار از طریق به کارگیرى اسلوب روششناسى تاریخى جدید میسر مىشود. این روششناسى، متأثر از فلسفههاى نوکانتى است که در آن سؤالهایى فرضى مطرح مىشود تا در امکانهاى بالقوه تحقیق و تدبر کند.
به نظر نویسنده، استفاده از تصورتمدنى براى ما فوایدى دارد: اول آنکه از پیشداورى تمدنها نسبت به یکدیگر کاسته مىشود. دوم آنکه به کمک آن مىتوان به نگرشى عمیق دست یافت. همچنین این نگرش موجبات همزیستى و تعامل بین تمدنها را فراهم مىآورد.
اگر همه آنچه نویسنده گفته درست باشد، جاى این تأمل وجود دارد که آیا نگرش سوم واقعى است و مىتواند تصویرى درست از «ما» و «دیگرى» عرضه کند؟ آیا تأکید بیش از حد بر مشترکات، مانع از دیدن تفاوتها و دیگر بودگىها نمىشود؟
تأملاتى بر مفاهیم جبر و اختیار
فریبرز درجزى
همبستگى، 2/8/80
مقاله به تحلیل دو مقوله «جبر» و «اختیار» از دیدگاه فلسفى و قرآنى مىپردازد. از دیدگاه فلسفى، اصل علیت و موجبیت على دستاویز جبریون قرار گرفته تا توجیهگر همه اعمال انسانى باشند. دلیل دیگر این گروه، علم بىپایان الهى به افعال انسانهاست و اینکه اختیار با علم الهى منافات دارد. در مقابل، طرفداران نظریه اختیار به امورى چون وقوف هر فرد نسبت به آزادى خود، وجود قوانین عرفى، اخلاقى و اجتماعى و نیز «اصل عدم قطعیت» هایزنبرگ در فیزیک جدید که نافى اصل موجبیت على در ذرات فیزیکى است استدلال مىکنند. به عقیده ویلیام جیمز، حالت پشیمانى پس از عمل نیز دلیلى بر اختیار است. به عقیده نویسنده، یکى از امورى که موجب مىشود پاى جبر را پیش بکشیم، ناآگاهى ما از تأثیرات اعمالمان بر سرنوشتمان مىباشد.
در قرآن کریم نیز بارها بر تأثیر اراده انسانها بر سرنوشت خویش اشاره شده و در منطق قرآنى فرد و جامعه مسؤول اعمال خویشند و تمسک به جبر که عذرى ناموجه براى توجیهگرى است (إنَّ الإنْسانَ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَةٌ * وَلَوْ أَلْقى مَعاذیرَهُ) با کنترل الهى بر آسمانها و زمین تفاوت دارد.
اشکال نوظهور دموکراسى در جهان
لیزا جردن - پیتر وان توژیل / مرکز اطلاعرسانى و توانمندسازى سازمانهاى غیر دولتى
ایران، 3/8/80
مقاله با اشاره به تعریف «N.G.O» و نیز ویژگىهاى فزاینده جهانى شدن، به نقش و جایگاه N.G.Oها در این فرایند مىپردازد. «N.G.O»ها سازمانهایى خصوصى، خودگردان و غیر انتفاعى هستند که براى برآوردن اهداف گستردهاى در زمینه حقوق بشر، فقر، برابرى، محیط زیست و توسعه پایدار فعالیت مىکنند. مفهوم «سعادت» در دهکده جهانى مفهومى است که نه به وسیله افراد، بلکه به وسیله مؤسسات تبلیغاتى تعریف مىشود و سرمنشأ بسیارى از تأثیرات بر زندگى افراد، تصمیمگیرىهاى قدرتهاى بزرگ در بیرون مرزهاى جغرافیایى است. این موجب مىشود مفهوم «شهروند جهانى» جاى خود را به مفهوم «برده جهانى» دهد. در این فضاى نابرابر قدرت و امکانات، N.G.Oها با ارائه سرمایه و خدمات و ابراز عقاید، روابط را تعدیل و شهروند جهانى را احیا مىکنند. تمام فعالیتهاى این سازمانها در فضاى سیاسى جریان دارد. شأن N.G.Oها مسؤولیت سیاسى است که خود را در حوزههاى مختلفى از جمله تقسیم عرصههاى سیاسى و رسمىسازى روابط نشان مىدهد. از دیگر مسائلى که مقاله به آن پرداخته است، خطر روابط نامتعادل بین N.G.Oهاى مختلف و چگونگى جریان اطلاعات بین آنها و در درون هر N.G.O است.
گرچه مقاله ترسیمکننده دورنمایى زیبا و بشردوستانه از اهداف و فعالیتهاى N.G.Oهاست، اما نمىتوان به آنها فارغ از نقدهایى که بر اصل پدیده جهانى شدن وجود دارد، نگریست.
سنت و مدرنیته در گفتمان روشنفکرى ایران
گفتوگو با هوشنگ ماهرویان
همبستگى، 2 ، 7 و 9/8/80
آقاى ماهرویان در این گفتوگو به ویژگىهاى روشنفکرى معاصر ایران مىپردازد و مدرنیته را مهمترین مولفه شناخت و تقسیمبندى جریانهاى روشنفکرى مىداند. به عقیده ایشان، روشنفکر معاصر در مقابله با مدرنیته سه رویکرد داشته است: رویکرد تجددخواهى بدون توجه به هویت ایرانى (تقىزاده)؛ رویکرد التقاطى که مؤلفههاى مدرنیته را در سنت جستوجو مىکرد (ملکمخان، میرزاى نایینى، بازرگانى و شریعتى) و رویکرد نفى مدرنیته و اکتفا به سنت در زمینه پاسخگویى به نیازها (شیخ فضلاللَّه نورى) که موجب بنیادگرایى مىشود و هر سه محکوم به شکست مىباشند.
از ویژگىهاى فضاى روشنفکرى قبل از دوران رضا شاه، فقدان تفکر ایدئولوژیک بود و امثال میرزا ملکم خان تنها به کلىگویى مىپرداختند و پس از زمان رضاشاه بود که روشنفکرانى چون نیما یوشیج، جمالزاده و کسروى به نقد سنت در حیطههاى کارى خود پرداختند. آقاى ماهرویان معتقد است روشنفکر باید فارغ از هر نوع پیشداورى قبلى، از جمله ایدئولوژى، تخصص و سیاست، صرفاً به تولید فکر بپردازد (اما توضیحى نمىدهد که تولید فکر و نقد آرا بدون پیشداورى قبلى چگونه ممکن است) و نباید وارد صحنه اجرایى و عملى شود. مسأله توجه نحلههاى روشنفکرى به آزادىهاى فردى نیز از جمله مسائل مطرح شده در این گفتوگوست.
تجدد و بحران هویت
مهدى رهبرى
انتخاب، 29/8/80
هویت ما چیست؟ و تکلیف ما در برخورد با مدرنیته کدام است؟ نویسنده معتقد است ما دچار نوعى سرگشتگى و بحران هویت شدهایم که علت آن، هجوم ناگهانى مدرنیته با عناصر خاص خودش (عقلانیت ابزارى، فردگرایى، نسبیت، قداستزدایى و...) به جامعه بسته ماست که عناصر سنتى آن را سخت تهدید مىکند. در چنین شرایطى نخبگان جامعه به جاى مواجهه درست با فرهنگ غرب، یا به نفى کامل آن پرداختند (سالهاى اول پس از انقلاب) و یا آن را کاملاً پذیرفتند (دوران پهلوى). به عقیده وى، این بحران، مانع اصلى توسعهیافتگى، یعنى شکلگیرى باورهاى متناسب با شاخصهاى توسعه است. رفتارهاى فرد و جامعه نتیجه باورها هستند و اسباب مادى (سرمایه، نیروى کار و...) بستر فیزیکى ظهور فرهنگ غیر مادى است. بدین ترتیب غناى فرهنگى شرط توسعهیافتگى تلقى مىشود. از سوى دیگر اجماع نظر نخبگان با یکدیگر و با کل جامعه موجب نهادینه شدن استنباطهاى روشن در اذهان مىشود. دو عامل فوق مىتواند جامعه ما را از ناهنجارىهاى اجتماعى، چنددستگى سیاسى و تصمیمگیرىهاى اشتباه و پرهزینه نجات دهد.
«روشنفکر» غلط است!
مهران رضایى
جامجم، 13/8/1380
نویسنده به منظور ارزیابى تطبیقى واژه «انتلکتوال» با واژه «روشنفکر» به ذکر تاریخچه مختصرى از انتلکتوالیسم و ارتباط آن با پدیده روشنگرى مىپردازد. «انتلکتوئل» در اصل به معناى «فرد داراى قدرت درک» است؛ ولى بهتدریج کثرت معنایى خاصى پیدا کرده است. انتلکتوالیسم با روشنگرى پیوند دارد و انتلکتوئل خود از مداخلهکنندگان در جنبش روشنگرى است؛ نه محصول آن. اما روشنگرى، که خود نیز واژهاى سرگردان است، معمولاً با آرمانهاى پیشرفت، آزادى، عقل و نقد شناخته مىشود و مدافع شأن انسان و اومانیسم است. این اهداف، پروژهاى براى انتلکتوئل است و هرگاه او احساس کند روشنگرى دچار انحراف شده است، نسبت به وضع موجود اعتراض مىکند. نقد مدرنیته توسط انتلکتوئلها که به دنبال محدود شدن آزادىهاى فردى در نظام سرمایهدارى و تقلیل اهداف در حد ایدههایى کلى بود، از همین قبیل به شمار مىآید و در حقیقت بازگشتى به آرمانهاى انسانگرایى اومانیستهاى اولیه بود.
اما در کشور ما بین روشنگرى و انتلکتوالیسم فرقى نهاده نشده و آنچه از روشنفکرى اراده مىشود، بیشتر روشنگرى و مدرنیته است؛ لذا روشنفکر را منتقد سنتهاى دینى - اسطورهاى مىدانیم که به تقدسزدایى مىپردازد تا به مفاهیم ناب و واضح دست یابد. غربزدگى، در افتادن با دین و سنت و آرمانهاى بومى، ذاتى مفهوم «انتلکتوئل» نیستند.
نویسنده در انتها به این نتیجه مىرسد که نمىتوان راه حلى براى تعریف مشخص واژه «انتلکتوئل» ارائه کرد و معناى لغوى آن، معنایى هرج و مرجپذیر است. گرچه به عقیده نویسنده، روشنفکر نه لقبى براى پز دادن و نه انگى براى تهمت زدن است و هر کس هنگام مواجهه با این واژه تنها آرمانهاى فکرى خود را روایت مىکند، اما از واقعیتهاى تاریخى دوران معاصر کشورمان و این که اغلب روشنفکران خود را وقف آرمانهاى روشنگرى غربى کردهاند، نباید غافل بمانیم.
حکمت غیبت و مهدویت
نوروز، 9/8/80
مقاله ضمن اشاره به سابقه موعودگرایى، به بررسى مهدویت، آثار آن و جایگاه امام غایب در نظام هستى مىپردازد. همه ادیان الهى به ظهور منجىاى از نسل پیامبران ایمان دارند و مسلمانان نیز به ظهور شخصى به نام «مهدى» از نسل رسول خاتمصلى الله علیه وآله وسلم معتقدند. اما اعتقاد به مهدویت در شیعه جایگاه خاصى دارد. از نظر تاریخى، هدف خلفاى بنىعباس قطع رشته امامت بود که این توطئه با غیبت امام نقش بر آب شد. اما از زاویه معنوى، مهدویت به معناى استمرار اتصال جامعه بشرى به معنویت عالم قدسى است. امام غایب گرچه حضور جسمانى ندارد، اما مىتواند مؤمن را به عالم غیب پیوند دهد. امامان، راسخان در علم خدا و کتاب ناطق الهىاند. تأکید رسول اکرمصلى الله علیه وآله وسلم بر پیوند قرآن و عترت، نه به معناى وجود خطى و مادى کتاب و وجود جسمانى امام، بلکه به معناى پیوند روح قرآن و وحى با نور معنوى عترت است. ایشان نه تنها در استنباط حکم خدا، که در بقاى حیات معنوى نقش اساسى دارند و عدم تداوم امامت، به معناى عدم امکان دسترسى مؤمنان به حقیقت و باطن دین خواهد بود و به همین جهت است که مرگ با عدم معرفت به ایشان، مرگ جاهلى قلمداد شده است.ظهور مهدى موعودعلیه السلام نیز با عرضه باطن دین همراه خواهد بود؛ نه جعل قانونى جدید.
انتظار بشر از دین یا انتظار دین از بشر
آیتاللَّه جعفر سبحانى
رسالت، 20/8/80
به نظر نویسنده، مسأله «انتظار بشر از دین» صورت تحریفشده مسأله «آثار سازنده دین» است. به نظر ایشان، عنوان «انتظار بشر» حاکى از آن است که به جاى نگریستن دین از منظر «عبودیت» و «الوهیت» و اینکه ارتباط آن با بشر، ارتباط آفریدگار با آفریده تلقى گردد، از دید ابزارى مورد توجه قرار مىگیرد و آن را در کنار دیگر ابزار زندگى که هر یک مشکلى را از انسان برطرف مىسازد، قرار مىدهند.
آنان که انتظار بشر از دین را مطرح مىکنند، ناخودآگاه تحت تأثیر اومانیسم قرار گرفته، به دین از دیدگاه انسانمحورى مىنگرند. در این تحلیل، عقلانیت بشر بر وحیانى بودن دین مقدم شمرده شده و اصالت به خواستههاى انسان داده شده است؛ در حالى که واقعیت به گونه دیگرى است و اگر اصالتى هست، از آن خدا و دین اوست.
مسؤولیت و نقش احزاب در نظام مردمسالارى دینى
گفتوگو با دکتر جهانبخش ایزدى
جامجم، 15/8/1380
این گفتوگو جهت تبیین ماهیت نظام مردمسالارى دینى، نقش احزاب، جایگاه منتقدان و اهمیت افکار عمومى در این نظام انجام شده است. آقاى دکتر ایزدى معتقد است نگاه غرب به انسان، نگاهى ابزارى و بر اساس منافع دنیوى است و انسان را موجودى تک بعدى [ دنیوى محض] مىداند؛ اما اسلام انسان را داراى کرامت، حقوق معنوى و قابلیت رشد نامحدود مىداند و به او نگاه ابزارى ندارد؛ لذا نظام مردمسالارى دینى به جاى اخذ مبانى دموکراسى غربى، براى فهم حقوق انسانها به دین مراجعه مىکند و دین علاوه بر جنبههاى فردى، کارکردهاى اجتماعى، سیاسى و فرهنگى نیز دارد.
از فواید احزاب در نظام مردمسالارى دینى، تضارب آرا نسبت به مسائل عمومى جامعه، نقد عملکرد نهادهاى قدرت، جهتدادن به مطالبات مردم، جلوگیرى از اقتدارگرایى، آموزش کادرهاى سیاسى و افزایش مشارکت سیاسى مردم است. احزاب باید داراى تشکیلات و مرامنامه باشند و تنها از راههاى قانونى براى کسب قدرت تلاش کنند و این تلاش اگر به همراه اهداف عقلانى باشد، قدرتطلبى مذموم نخواهد بود.
به عقیده دکتر ایزدى، در این نظام مخالف و منتقدى جایگاه دارد که در چارچوب قانون عمل کند و باید روش طرح مطالبات خود را نیز بداند. همچنین نظام باید ضمن بسترسازى مناسب جهت طرح این خواستهها، از برخوردهاى غیرمنطقى بپرهیزد. رابطه مردم با نظام در چنین نظامى، رابطه شهروند و مسؤول است؛ نه رابطه چوپان و رعیت. مردم ولى نعمت انقلابند و اگر آنان حکومتى را نخواهند، آن حکومت بالفعل وقوع پیدا نمىکند.
فرداى بنیادگرایى
حمید احمدى
ایران، 17/8/80
در این گفتوگو به سه گرایش عمده در اسلامگرایى اشاره مىشود: دسته اول، گروهى هستند که اصلاً سیاسى نیستند و نمىخواهند اسلام را سیاسى و ابزار کسب و اعمال قدرت کنند. صاحبان این گرایش گرچه در فرایند مبارزات سیاسى از اسلام هم الهام مىگیرند، اما نمىخواهند یک نظام سیاسى اسلامى درست کنند. چپ اسلامى در مصر و بعضى طرفداران شریعتى در ایران این گونه مىاندیشند. دسته دوم، اسلامگرایان سیاسى معتدل و میانهرو هستند. این گرایش از دهه 70 میلادى انسجام بیشترى پیدا کرده است. کشمکشهاى خونین دهه 70 میلادى میان اسلامگرایان و نظامهاى سیاسى، گروههاى اسلامى را به سمت اعتدال سوق داد. جریان سوم، جریانى افراطى است که برداشتى رادیکال از اندیشههاى سید قطب را مبنا قرار مىدهد. این جریان بهدلیل اینکه مقبولیت این نوع اسلامگرایى از بین رفته، در اقلیت است؛ زیرا در بستر مدرنیسم، رهیافتهاى خشن پذیرفته نیست. به نظر نویسنده، چشمانداز آتى اسلامگرایى عمدتاً تأکید بر وجه قدسى و معنوى دین خواهد بود و تجربه حکومتهاى دینى هم به این فرایند دامن خواهد زد.
مقارنهاى مبارک در ساحت دین و دموکراسى
محمدجعفر محلاتى
صداى عدالت، 5/8/80
نویسنده که نماینده اسبق ایران در سازمان ملل و استاد کنونى دانشگاههاى آمریکاست، معتقد است همزمان با بازبینى فضیلتهاى دموکراسى در جامعه ایران در سالهاى اخیر، جامعه آمریکا نیز به سمت عرفان اسلامى و ایرانى هجوم آورده است. وى مىگوید: گرچه به گفته مقامات ایرانى ظرف دو دهه نزدیک بیست انتخابات برگزار شده، اما بسیارى از انتخاباتهاى برگزارشده در خاورمیانه صورى بوده است(کلام وى خالى از اشاره به صورى بودن انتخاباتهاى قبلى ایران نیست). ایشان انتخابات جدید ایران را به ضمیمه آزادى مطبوعات، روند قانونى در مقابله با آزادى مطبوعات و قواى سهگانه مستقل، حاکى از موفقیت ایران در ارائه مدل نوینى از دموکراسى غیر وابسته به غرب و آمریکا مىداند که مىتواند الگوى کشورهاى خاورمیانه باشد. وى مىگوید: همزمان با این گرایش در ایران، جوانان آمریکایى جویاى هویت، به عرفان اسلامى و شرقى رو کردهاند و حتى دولتمردان آمریکایى نیز نسبت به گسترش مشارکت مسلمانان در قدرت ابراز تمایل نمودهاند.
لازم به ذکر است که نویسنده هیچ اشارهاى به این نکته نمىکند که اگر دموکراسى غربى که منادى حقوق و آزادى انسانى است داراى فضیلت است و مىتواند الگوى موفقى باشد، پس چرا جوانان آمریکایى بىهویت شدهاند و اکنون آنچه را که دموکراسى از آنان ربوده، در اسلام مىجویند.
پى نوشت:
1) رک.: بازتاب اندیشه، ش 19.