هنر دینی و غیر دینی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
هنر دینى آن است که بتواند هدف دین را تحقق بخشد و بدان تعمیم دهد. هنر دینى راه را به مخاطبان خود بازمىگوید و پاسدار و تجلىگاه اخلاق و ارزشهاى اخلاقى است.متن
بىشک بسیارى از جلوههاى هنر در ساحت ادیان و یا آیینهاى مقدس پا به عرصه وجود گذاشتهاند. اساساً برخى، مانند رودلف اوتو، معتقدند که دین (امر قدسى) و هنر از دو جهت همانند هستند: 1. هر دو توصیفنشدنىاند؛ 2. هر دو، خصوصیت تنزل و تعالى را براى نظارهکننده فراهم مىکنند. این دو آن قدر به هم نزدیکند که حتى ممکن است تجربه زیباشناختى هنرى براى برانگیختن تجربه دینى به کار رود. به نظر اوتو، تفاوت بین تجربه زیباشناختى و تجربه قدسى، مثل احساس عظمت از یک سو و دیدار خداوند از سویى دیگر است که به لحاظ درجه حس یا شهود، دو امر متفاوت هستند. تیلور در مثالى مىگوید: «اگر شکسپیر داخل اتاق شود، ما باید به احترام او بایستیم؛ ولى اگر مسیح بیاید، باید زانو بزنیم».
تعریف هنر دینى
مفهوم هنر دینى در تلقى وحیانى نبوى و علوى تا کنون تعریف و تحلیل نشده است. فقط اندکى از عرفا و تعداد انگشتشمارى از نظریهپردازان هنرى به چگونگى و چیستى آن اشاراتى داشتهاند. با این حال، طى گذر زمان یک تلقى عمومى از هنر در جهان اسلام شکل گرفته که کم و بیش متأثر از زیباشناسى وحیانى بوده و بیشتر به ماده و زیبایىهاى مادى توجه داشته است و نیز بهرهگیرى از دادههاى هنرى اقوام وملتهاى گوناگون، بهویژه ایرانیان در آن به چشم مىخورد، ولى با وجود این حیثیت ترکیبى و نیز پراکندگى به لحاظ جغرافیایى، یک نحوه وحدت و انسجام در آن وجود دارد. هنگامى که به گچبرى مسجد قرطبه و سپس یک صفحه از قرآن تزیینشده مصرى و آنگاه به ظرف مسین قلمزده کار ایران برخورد مىکنید، هر قدر ناآشنا به علم هنر باشید، بلافاصله میان این سه اثر وجود مشترکى مىیابید که آنها را به یکدیگر پیوسته مىسازد و همین عبارت است از روح هنر اسلامى.
ناگفته نماند که گرچه تعریف هنر دینى مانند خود هنر دشوار است، اما در تمامى تعاریفى که از هنر دینى شده است مفهوم «امر متعال یا قدسى» وجود دارد. در حقیقت، هنر دینى تجربهاى زیباشناختى از امر متعال و قدسى است. مرورى بر تاریخ هنر از انسان نخست تا به امروز، بیانگر آن است که امر متعال یا قدسى در هنرى که داراى وجه دینى است، گاه با بیان تجریدى محض، نظیر اشکال هندسى تزیینى و گاه در قالب ناتورالیستى و یا اکسپرسیونیستى و گاه با نمایش نمادین و رمزى و تمثیلى جهت ارائه معنا و عمق حس و ایمان و تجربه دینى ظاهر شده است. اما به لحاظ نظرى سه رویکرد اساسى در تحلیل شیوههاى بیانى هنر دینى و مقدس وجود دارد: 1. قالب رمز و نماد و به صورت تجریدى و آبستره؛ 2. بیان رئالیستى یا ناتورالیستى؛ 3. نگرش آیهاى که جمع بین دو روش قبلى است. یقیناً منظور از هنر دینى، جمودانگارى بر مناسک یا ظواهر دین نیست و نیز پرداختن به بیوگرافى و زندگىنامه چهرههاى شاخص دینى نمىباشد؛ بلکه منظور هنرى است که مىخواهد حقیقت ذاتى اشیا و پدیدهها و وقایع را برملا سازد. اما متأسفانه گاهى هنر به جنبههاى شیطانى و نفسانى آدمى نزدیک شده، از درون ذات خود، که زیبایى است، فاصله مىگیرد. امروز هنر تکنولوژیک که سایه خود را دامانگستر نموده است و اصالت روش، اصالت ابزار، اصالت خودبنیادى انسان و اصالت سود و فایده در آن حرف اول را مىزند، تا اندازهاى راه فراروى بشریت را تاریک و ظلمانى کرده است. البته برخى اعتقاد دارند که این جلوههاى نفسانى و شیطانى اساساً هنر نیستند.
بازشناسى هنر دینى
در بین دینشناسان و دینپژوهان کمتر وفاقى در تعریف دین دیده مىشود. به لحاظ تاریخى هم آنچه گذشتگان درباره دین گفتهاند و آنچه امروز در این باره گفته مىشود، تغایر دارد. ولى یک نکته اساسى را نمىشود کتمان کرد و آن این است که لااقل در قلمرو دین اسلام همه اینها از یک واقعیت و یا از یک حقیقت سخن مىگویند. همه این عالمان و اندیشهورزان پرده از راز یک حقیقت برمىگیرند و حتى مىتوان آن را تعمیم داد و گفت عالمان دیگر ادیان نیز در پى همان یک حقیقتند که آن حقیت، پاسخگوى نیاز درونى انسان است. آنان نیز در پى یک حقیقت گمشدهاند؛ ولى آنچه مىیابند با دیگرى تفاوت دارد. آنچه بشر تاکنون بدان رسیده و از لابهلاى سنگنوشتهها و آثار باقىمانده از غارها و افسانهها به دست آورده این است که در درازاى تاریخ، بشر با دین زاده شده و با دین زیسته و با دین هم مىمیرد. شاید بتوان گفت سه مقوله است که هر یک از ادیان به گونهاى خاص بدانها پرداخته و تفسیر خود را از آنها ارائه کردهاند. ولى در اینکه این مقولهها براى آنها از اهمیت اساسى و ویژهاى برخوردار است تردیدى نیست. این سه مقوله در حقیقت باور اصلى همه متدینان را مىسازد: 1. باور به خدا؛ 2. باور به هدفدارى جهان؛ 3. باور به نظام اخلاقى. در شرایط کنونى و فضاى معاصر، انسان از دین کارکرد روشن و شفافى را مىطلبد. انسان خردگراى امروز با ترازوى خردش در پى ارزیابى سود و زیان است. او مىکاود تا از لابهلاى فرمولهاى ارائهشده توسط دین و نسخههاى پیچیده، راه و معبرى براى تحول در درون خود و یا در جامعه بیابد. انتظار بشر از دین این است که در او دگرگونى ایجاد کند؛ به زندگى و کار و تلاش آنها معنا بدهد؛ در او نشاط و شادابى ایجاد کند و به او امید بدهد و به انسانها و انسانیت کرامت ببخشد؛ ارزشهاى اخلاقى را پاس بدارد و درصدد احیاى آنها برآید. این چیزى است که بشر مىخواهد. هنرى که بتواند وارد این قلمرو شود و با گذر از میلهها و مرزهاى دیجیتالى پا به این وادى نهد و در همین راستا به پیش رود، بهیقین هنر دینى خواهد بود. هنر دینى فقط آن نیست که کلیسا و مسجد و معبد را نشان بدهد و یا از بام تا شام از نماز و نیایش بگوید. هنر دینى آن است که بتواند هدف دین را تحقق بخشد و بدان تعمیم دهد. بهعنوان نمونه، در دورهاى که پیامبر اسلام برانگیخته شد تا مردم را هدایت کند، شعر و داستانسرایى رونق بازار بود. داستان و شعر یا در خور مجلس طرب بود و یا راهى براى فراهمساختن حرب. قرآن که از طرف خداوند نازل شد، با بهرهگیرى از نظم و تخیل شعرى و داستانسرایى، محتواى خود را در شکل و قالب زیباترى ریخت و به آنان ارائه کرد. قرآن هنر جدیدى ایجاد نکرد؛ بلکه از همان هنر موجود و فضاى موجود بهره جست و حرف خود را زد؛ حرف و سخنى که ویژگى دین و آیین خاص را داشت؛ ولى با همان زیبایى و دلنشینى؛ بلکه بهتر و پرکششتر از هنر زمان خویش.
باید توجه داشت که اگر دین به دنبال هدف است و انسان متدین انسان هدفمندى است، لغو بودن و بیهودگى در این حوزه جایى نخواهد داشت. انسان هدفمند، کارش هم هدفمند است و کارى بدون هدف انجام نمىدهد. او غایتى را فرا روى خود مىبیند و از آفرینشش نیز هدفى را مىجوید. اصلاً انسان یعنى تحقق هدف. هنر دینى هنرى است که راه را به مخاطبان خود بازمىگوید و یا مىنماید. اگر در حوزه دین هنر لغو و بیهوده نداریم، پس هنر بدون پیام نیز نمىتوانیم داشته باشیم. اصلاً انسان خردورز کار بیهوده نمىکند و آنچه مىکند اگر لغو است، پس دینى نیست و چه بسا ضد دین است. هنر دینى هنرى است که بر مدار اخلاقى انسانى سیر کند و پاسدار ارزشهاى اخلاقى باشد؛ بنابراین هنر دینى در راستاى تکامل و زندگى سعادتمند بشرى گام برمىدارد؛ هدفدار و جهتمند است و حریم و حرمت ارزشهاى اخلاقى را پاس مىدارد؛ بلکه تجلىگاه اخلاق و ارزشهاى اخلاقى است.
اشاره
نویسنده محترم در این مقاله تلاش مىکند با ارائه شاخصها و معیارهایى بین هنر دینى و غیر دینى تفکیک نماید و در مجموع به نکات خوبى اشاره کرده است. با این حال، مقاله حاضر از دو ضعف و کاستى جدى رنج مىبرد: نخست آنکه در تعریف و تبیین هنر دینى، سخنان ایشان از انسجام لازم برخوردار نیست و از یک مبناى مشترک ریشه نمىگیرد و دیگر آنکه شاخصهاى ارائهشده عمدتاً کلى است و انگاره روشنى را از هنر دینى به نمایش نمىگذارد. ملاحظات زیر در این راستا قابل توجه است:
1. نویسنده در آغاز مقاله میان دین و هنر مقایسهاى کرده است که چندان درست نمىنماید. همچنین ایشان دین را همان «امر قدسى» گرفته است که دقیق و درست نیست. تفسیر دین با امر قدسى، حتى اگر تعبیر درستى باشد، تنها تفسیر دین با یکى از عناصر دین است. هنر به جنبه صورى و ظاهرى یک پیام و مضمون مربوط است و ابعاد زیبایى شناختى یک اثر را تأمین مىکند؛ حال آنکه دین اصولاً یک پیام و مضمون الهى است که گاه در قالب هنر و گاه در قالبهاى دیگر فروریخته مىشود؛ بنابراین مقایسه این دو مقوله بهسادگى ممکن نیست و عبارات مقاله بیشتر رنگ ذوقى و استحسانى دارد. به همین ترتیب، مقایسه تجربه زیبایىشناختى و تجربه دینى هم از اساس نادرست است و به هیچ روى نمىتوان تفاوت این دو تجربه را به شدت و ضعف دانست. پرداختن به این بحث که در لسفه دین باب گسترده و گشودهاى است، نیاز به فرصت بیشترى دارد.
2. هر چند نویسنده بهدرستى تصریح کرده است که تا کنون تعریف و تحلیلى از هنر اسلامى ارائه نشده است، اما بلافاصله هنرهاى مسلمانان سده نخست را به عنوان هنر اسلامى خوانده و گچبرىها، تهذیبها و امثال آن را داراى روح هنر اسلامى شمرده است. به نظر مىرسد که این قضاوت زودهنگام، حتى با مبناى نویسنده در ادامه مقاله سازگار نیست و یا دست کم نتوانسته است آن معیارها را در اینجا تطبیق کند.
3. کسانى که به مقولهاى به نام «هنر دینى» اعتقاد دارند، معمولاً در تعریف هنر یکى از این دو رویکرد را اختیار مىکنند: برخى دین را به معناى عام آن مىگیرند که گاه شامل بسیارى از اساطیر، خرافات و حتى ایدئولوژىهاى مدرن هم مىشود و آنگاه در جستوجوى نقطه مشترک ادیان در طول تاریخ برمىآیند و سرانجام به یک تجربه مبهم از امر متعالى یا آرمانى مىرسند. برخى نیز با تکیه بر تعریف ادیان الهى، مضامین و معارف خاصى را در تعریف دین لازم مىدانند. به نظر مىرسد که نویسنده هر دو گرایش را مطرح ساخته و نتوانسته است موضع روشنى در این زمینه اتخاذ کند. بهخوبى مىتوان نشان داد که در تعریف هنر اسلامى باید اندیشهها و ارزشهاى ممتاز اسلامى گنجانده شود.
4. جدال دیگرى که در مبحث هنر دینى وجود دارد، در تعریف هنر و دامنه تأثیر دین بر مؤلفههاى یک اثر هنرى است. در اینجا نیز تقریباً مىتوان گفت که دو رویکرد اصلى وجود دارد: برخى معتقدند که دین تنها در مضمون و محتواى اثر هنرى تأثیر دارد و آنچه مربوط به قالبها و سبکهاى هنرى است، از دین و مکتب خاصى تأثیر نمىپذیرد. اما برخى بر این باورند که دین حتى در نگاه زیباشناسانه هنرمند نیز تأثیر مىگذارد و قالبهاى خاصى را اثبات یا نفى مىکند. نویسنده در این بحث نیز دوپهلو سخن گفته و استدلال خاصى بر یکى از این دو رویکرد مطرح نساخته است.
سیاست روز، 16/7/80
تعریف هنر دینى
مفهوم هنر دینى در تلقى وحیانى نبوى و علوى تا کنون تعریف و تحلیل نشده است. فقط اندکى از عرفا و تعداد انگشتشمارى از نظریهپردازان هنرى به چگونگى و چیستى آن اشاراتى داشتهاند. با این حال، طى گذر زمان یک تلقى عمومى از هنر در جهان اسلام شکل گرفته که کم و بیش متأثر از زیباشناسى وحیانى بوده و بیشتر به ماده و زیبایىهاى مادى توجه داشته است و نیز بهرهگیرى از دادههاى هنرى اقوام وملتهاى گوناگون، بهویژه ایرانیان در آن به چشم مىخورد، ولى با وجود این حیثیت ترکیبى و نیز پراکندگى به لحاظ جغرافیایى، یک نحوه وحدت و انسجام در آن وجود دارد. هنگامى که به گچبرى مسجد قرطبه و سپس یک صفحه از قرآن تزیینشده مصرى و آنگاه به ظرف مسین قلمزده کار ایران برخورد مىکنید، هر قدر ناآشنا به علم هنر باشید، بلافاصله میان این سه اثر وجود مشترکى مىیابید که آنها را به یکدیگر پیوسته مىسازد و همین عبارت است از روح هنر اسلامى.
ناگفته نماند که گرچه تعریف هنر دینى مانند خود هنر دشوار است، اما در تمامى تعاریفى که از هنر دینى شده است مفهوم «امر متعال یا قدسى» وجود دارد. در حقیقت، هنر دینى تجربهاى زیباشناختى از امر متعال و قدسى است. مرورى بر تاریخ هنر از انسان نخست تا به امروز، بیانگر آن است که امر متعال یا قدسى در هنرى که داراى وجه دینى است، گاه با بیان تجریدى محض، نظیر اشکال هندسى تزیینى و گاه در قالب ناتورالیستى و یا اکسپرسیونیستى و گاه با نمایش نمادین و رمزى و تمثیلى جهت ارائه معنا و عمق حس و ایمان و تجربه دینى ظاهر شده است. اما به لحاظ نظرى سه رویکرد اساسى در تحلیل شیوههاى بیانى هنر دینى و مقدس وجود دارد: 1. قالب رمز و نماد و به صورت تجریدى و آبستره؛ 2. بیان رئالیستى یا ناتورالیستى؛ 3. نگرش آیهاى که جمع بین دو روش قبلى است. یقیناً منظور از هنر دینى، جمودانگارى بر مناسک یا ظواهر دین نیست و نیز پرداختن به بیوگرافى و زندگىنامه چهرههاى شاخص دینى نمىباشد؛ بلکه منظور هنرى است که مىخواهد حقیقت ذاتى اشیا و پدیدهها و وقایع را برملا سازد. اما متأسفانه گاهى هنر به جنبههاى شیطانى و نفسانى آدمى نزدیک شده، از درون ذات خود، که زیبایى است، فاصله مىگیرد. امروز هنر تکنولوژیک که سایه خود را دامانگستر نموده است و اصالت روش، اصالت ابزار، اصالت خودبنیادى انسان و اصالت سود و فایده در آن حرف اول را مىزند، تا اندازهاى راه فراروى بشریت را تاریک و ظلمانى کرده است. البته برخى اعتقاد دارند که این جلوههاى نفسانى و شیطانى اساساً هنر نیستند.
بازشناسى هنر دینى
در بین دینشناسان و دینپژوهان کمتر وفاقى در تعریف دین دیده مىشود. به لحاظ تاریخى هم آنچه گذشتگان درباره دین گفتهاند و آنچه امروز در این باره گفته مىشود، تغایر دارد. ولى یک نکته اساسى را نمىشود کتمان کرد و آن این است که لااقل در قلمرو دین اسلام همه اینها از یک واقعیت و یا از یک حقیقت سخن مىگویند. همه این عالمان و اندیشهورزان پرده از راز یک حقیقت برمىگیرند و حتى مىتوان آن را تعمیم داد و گفت عالمان دیگر ادیان نیز در پى همان یک حقیقتند که آن حقیت، پاسخگوى نیاز درونى انسان است. آنان نیز در پى یک حقیقت گمشدهاند؛ ولى آنچه مىیابند با دیگرى تفاوت دارد. آنچه بشر تاکنون بدان رسیده و از لابهلاى سنگنوشتهها و آثار باقىمانده از غارها و افسانهها به دست آورده این است که در درازاى تاریخ، بشر با دین زاده شده و با دین زیسته و با دین هم مىمیرد. شاید بتوان گفت سه مقوله است که هر یک از ادیان به گونهاى خاص بدانها پرداخته و تفسیر خود را از آنها ارائه کردهاند. ولى در اینکه این مقولهها براى آنها از اهمیت اساسى و ویژهاى برخوردار است تردیدى نیست. این سه مقوله در حقیقت باور اصلى همه متدینان را مىسازد: 1. باور به خدا؛ 2. باور به هدفدارى جهان؛ 3. باور به نظام اخلاقى. در شرایط کنونى و فضاى معاصر، انسان از دین کارکرد روشن و شفافى را مىطلبد. انسان خردگراى امروز با ترازوى خردش در پى ارزیابى سود و زیان است. او مىکاود تا از لابهلاى فرمولهاى ارائهشده توسط دین و نسخههاى پیچیده، راه و معبرى براى تحول در درون خود و یا در جامعه بیابد. انتظار بشر از دین این است که در او دگرگونى ایجاد کند؛ به زندگى و کار و تلاش آنها معنا بدهد؛ در او نشاط و شادابى ایجاد کند و به او امید بدهد و به انسانها و انسانیت کرامت ببخشد؛ ارزشهاى اخلاقى را پاس بدارد و درصدد احیاى آنها برآید. این چیزى است که بشر مىخواهد. هنرى که بتواند وارد این قلمرو شود و با گذر از میلهها و مرزهاى دیجیتالى پا به این وادى نهد و در همین راستا به پیش رود، بهیقین هنر دینى خواهد بود. هنر دینى فقط آن نیست که کلیسا و مسجد و معبد را نشان بدهد و یا از بام تا شام از نماز و نیایش بگوید. هنر دینى آن است که بتواند هدف دین را تحقق بخشد و بدان تعمیم دهد. بهعنوان نمونه، در دورهاى که پیامبر اسلام برانگیخته شد تا مردم را هدایت کند، شعر و داستانسرایى رونق بازار بود. داستان و شعر یا در خور مجلس طرب بود و یا راهى براى فراهمساختن حرب. قرآن که از طرف خداوند نازل شد، با بهرهگیرى از نظم و تخیل شعرى و داستانسرایى، محتواى خود را در شکل و قالب زیباترى ریخت و به آنان ارائه کرد. قرآن هنر جدیدى ایجاد نکرد؛ بلکه از همان هنر موجود و فضاى موجود بهره جست و حرف خود را زد؛ حرف و سخنى که ویژگى دین و آیین خاص را داشت؛ ولى با همان زیبایى و دلنشینى؛ بلکه بهتر و پرکششتر از هنر زمان خویش.
باید توجه داشت که اگر دین به دنبال هدف است و انسان متدین انسان هدفمندى است، لغو بودن و بیهودگى در این حوزه جایى نخواهد داشت. انسان هدفمند، کارش هم هدفمند است و کارى بدون هدف انجام نمىدهد. او غایتى را فرا روى خود مىبیند و از آفرینشش نیز هدفى را مىجوید. اصلاً انسان یعنى تحقق هدف. هنر دینى هنرى است که راه را به مخاطبان خود بازمىگوید و یا مىنماید. اگر در حوزه دین هنر لغو و بیهوده نداریم، پس هنر بدون پیام نیز نمىتوانیم داشته باشیم. اصلاً انسان خردورز کار بیهوده نمىکند و آنچه مىکند اگر لغو است، پس دینى نیست و چه بسا ضد دین است. هنر دینى هنرى است که بر مدار اخلاقى انسانى سیر کند و پاسدار ارزشهاى اخلاقى باشد؛ بنابراین هنر دینى در راستاى تکامل و زندگى سعادتمند بشرى گام برمىدارد؛ هدفدار و جهتمند است و حریم و حرمت ارزشهاى اخلاقى را پاس مىدارد؛ بلکه تجلىگاه اخلاق و ارزشهاى اخلاقى است.
اشاره
نویسنده محترم در این مقاله تلاش مىکند با ارائه شاخصها و معیارهایى بین هنر دینى و غیر دینى تفکیک نماید و در مجموع به نکات خوبى اشاره کرده است. با این حال، مقاله حاضر از دو ضعف و کاستى جدى رنج مىبرد: نخست آنکه در تعریف و تبیین هنر دینى، سخنان ایشان از انسجام لازم برخوردار نیست و از یک مبناى مشترک ریشه نمىگیرد و دیگر آنکه شاخصهاى ارائهشده عمدتاً کلى است و انگاره روشنى را از هنر دینى به نمایش نمىگذارد. ملاحظات زیر در این راستا قابل توجه است:
1. نویسنده در آغاز مقاله میان دین و هنر مقایسهاى کرده است که چندان درست نمىنماید. همچنین ایشان دین را همان «امر قدسى» گرفته است که دقیق و درست نیست. تفسیر دین با امر قدسى، حتى اگر تعبیر درستى باشد، تنها تفسیر دین با یکى از عناصر دین است. هنر به جنبه صورى و ظاهرى یک پیام و مضمون مربوط است و ابعاد زیبایى شناختى یک اثر را تأمین مىکند؛ حال آنکه دین اصولاً یک پیام و مضمون الهى است که گاه در قالب هنر و گاه در قالبهاى دیگر فروریخته مىشود؛ بنابراین مقایسه این دو مقوله بهسادگى ممکن نیست و عبارات مقاله بیشتر رنگ ذوقى و استحسانى دارد. به همین ترتیب، مقایسه تجربه زیبایىشناختى و تجربه دینى هم از اساس نادرست است و به هیچ روى نمىتوان تفاوت این دو تجربه را به شدت و ضعف دانست. پرداختن به این بحث که در لسفه دین باب گسترده و گشودهاى است، نیاز به فرصت بیشترى دارد.
2. هر چند نویسنده بهدرستى تصریح کرده است که تا کنون تعریف و تحلیلى از هنر اسلامى ارائه نشده است، اما بلافاصله هنرهاى مسلمانان سده نخست را به عنوان هنر اسلامى خوانده و گچبرىها، تهذیبها و امثال آن را داراى روح هنر اسلامى شمرده است. به نظر مىرسد که این قضاوت زودهنگام، حتى با مبناى نویسنده در ادامه مقاله سازگار نیست و یا دست کم نتوانسته است آن معیارها را در اینجا تطبیق کند.
3. کسانى که به مقولهاى به نام «هنر دینى» اعتقاد دارند، معمولاً در تعریف هنر یکى از این دو رویکرد را اختیار مىکنند: برخى دین را به معناى عام آن مىگیرند که گاه شامل بسیارى از اساطیر، خرافات و حتى ایدئولوژىهاى مدرن هم مىشود و آنگاه در جستوجوى نقطه مشترک ادیان در طول تاریخ برمىآیند و سرانجام به یک تجربه مبهم از امر متعالى یا آرمانى مىرسند. برخى نیز با تکیه بر تعریف ادیان الهى، مضامین و معارف خاصى را در تعریف دین لازم مىدانند. به نظر مىرسد که نویسنده هر دو گرایش را مطرح ساخته و نتوانسته است موضع روشنى در این زمینه اتخاذ کند. بهخوبى مىتوان نشان داد که در تعریف هنر اسلامى باید اندیشهها و ارزشهاى ممتاز اسلامى گنجانده شود.
4. جدال دیگرى که در مبحث هنر دینى وجود دارد، در تعریف هنر و دامنه تأثیر دین بر مؤلفههاى یک اثر هنرى است. در اینجا نیز تقریباً مىتوان گفت که دو رویکرد اصلى وجود دارد: برخى معتقدند که دین تنها در مضمون و محتواى اثر هنرى تأثیر دارد و آنچه مربوط به قالبها و سبکهاى هنرى است، از دین و مکتب خاصى تأثیر نمىپذیرد. اما برخى بر این باورند که دین حتى در نگاه زیباشناسانه هنرمند نیز تأثیر مىگذارد و قالبهاى خاصى را اثبات یا نفى مىکند. نویسنده در این بحث نیز دوپهلو سخن گفته و استدلال خاصى بر یکى از این دو رویکرد مطرح نساخته است.
سیاست روز، 16/7/80