آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آنچه در زیر مى‏خوانید، خلاصه یک نوشتار و یک گفتار است که هر دو یک مسأله واحد را دنبال مى‏کنند. متن نخست، مقدمه کتاب شاهد قدسى و شاهد بازارى است که اخیراً انتشار یافته است و متن دوم، سخنرانى آقاى حجاریان در نقد فیلم «زیر نور ماه» است. ایشان معتقد است که در دوران مدرنیته، عرفى شدن دین امرى گریزناپذیر است. عرفى شدن گاه به معناى جدایى میان نهاد دین و نهاد دولت و گاه به معناى قدسیت‏زدایى از امور دینى است. نکته این‏جاست که هر چه عرفى شدن به معناى اول شدت گیرد، روند عرفى شدن به معناى دوم کند مى‏شود و بالعکس.

متن

1. عرفى شدن، بخشى از روند عام‏ترى است که تحت عنوان «افتراق ساختارى» یا «تخصیص نقش‏ها» از آن یاد مى‏شود. در واقع روندهاى عامى که موجب دگرگونى و تحول جوامع مى‏شوند، تجلیات گوناگونى دارند که عرفى شدن هم یکى از این تجلیات است. افتراق ساختارها و تخصیص نقش‏ها، حوزه خصوصى و حوزه عمومى را از یکدیگر تفکیک مى‏کند. این دو حوزه در گذشته تمایز چندانى از یکدیگر نداشتند. پادشاه ابوالملة بود و مردم رعایاى او به حساب مى‏آمدند؛ مفهوم «شهروند» هنوز پدید نیامده بود. اما به‏تدریج حوزه عمومى شکل گرفت و از حوزه خصوصى متمایز شد؛ دولت به حوزه عمومى درآمد و دین در حوزه خصوصى جاى گرفت. بنابراین، یکى از وجوه و معانى «سکولاریزاسیون» تفکیک نهاد دین از نهاد دولت است.
2. یکى دیگر از وجوه و معانى سکولاریزاسیون، دنیوى شدن امور و ارزش‏هاى قدسى است. دنیوى شدن عمدتاً محصول روند و فرایند دیگرى است که به آن «بازارى شدن» گفته مى‏شود. عرف، امرى بین‏الاذهانى است که در حین تعاملات بازارى، یعنى در طى داد و ستد شکل مى‏گیرد. هر چه بازار گسترده‏تر مى‏شود، بر تعداد طرفین قرارداد نیز افزوده مى‏شود و امور بیشتر جنبه عرفى پیدا مى‏کنند.
ارزش‏هاى دینى، از این حیث تفاوتى با سایر ارزش‏ها ندارند. ارزش‏هاى هر دین در میان پیروان همان دین بسیار مقدس و معاوضه‏ناپذیرند؛ اما چه بسا در جامعه‏اى بزرگ‏تر از جماعت مؤمنان، واجد چنان تقدیسى نباشند. مثلاً صلیب براى رومیان نوعى دار بود؛ اما براى مسیحیان به یک ارزش تبدیل شد؛ زیرا مسیح را به صلیب کشیدند. حال مى‏توان پرسید اگر مقیاس و مناط ما کل جامعه بشرى باشد، آیا هیچ ارزشى باقى مى‏ماند؟ آیا مى‏توان از ارزش‏ها و قوانین بین‏المللى قدسى سخن گفت؟ در جامعه بین‏المللى، طرفین مبادله آن قدر زیاد شده‏اند که شاید بتوان گفت هیچ قانون بین‏المللى قدسیى وجود ندارد.
3. عرفى شدن یکى از مهم‏ترین تجلیات مدرنیته است و گوهر مدرنیته، خرد نقاد است. مدرنیته به واسطه همین خصلت، یعنى برخوردارى از عقل نقاد، اسیدیته بالایى دارد و هر چه در کاسه تیزاب مدرنیته مى‏افتد، دیر یا زود در این تیزاب حل مى‏شود. حال مى‏توان پرسید که دین در مواجهه با تیزاب مدرنیته چه تحولاتى را از سر گذرانده و چه مسیرهایى را طى کرده است؟ بخش‏هایى از دین با پناه گرفتن در عرصه خصوصى تن به محک تیزاب مدرنیته نداده و موفق شده‏اند مدت‏هاى مدید به حیات قدسى خود ادامه دهند. عرصه عمومى، عرصه آزمون است و آنچه از عرصه عمومى به عرصه خصوصى مى‏رود، از آزمون‏هاى عرصه عمومى مى‏گریزد. اما بخش‏هایى از دین وارد چالش تمام‏عیار با مدرنیته شدند و طى این زد و خورد، حواشى ناکارآمدشان فرسایش پیدا کرد و هسته عقلانیتشان باقى ماند. بسیارى از امور قدسى واجد یک هسته عقلانى‏اند و گاه همین هسته عقلانى است که به حیات خود ادامه مى‏دهد. مثلاً نظام حقوقى فرانسه، انگلیس و آمریکا ریشه‏هاى مذهبى قویى دارد و نیز بسیارى از ایدئولوژى‏هاى مدرن در واقع اشکال بازسازى‏شده قدسیات دوران پیشامدرن هستند. گاه امور قدسى به فرهنگ تبدیل مى‏شوند و بقایشان را حفظ مى‏کنند؛ یعنى دین شریعتى به دین شعائرى تبدیل مى‏شود. در دین مدنى، بسیارى از مقولات و مفاهیم، قدسى نیستند؛ اما ریشه قدسى دارند. به این ترتیب، بخش‏هایى از دین در فضاى عمومى باقى مى‏ماند؛ اما پاى‏بندى یا عدم پاى‏بندى به آنها با تشویق و تنبیه دنیوى همراه نیست. گاه نیز پاره‏هایى از دین در حاشیه فضاى عمومى قرار مى‏گیرند - مثلاً در ذهن یک فرد، در یک کتاب، در یک فرقه - و در آن‏جا به دور خودشان پیله مى‏تنند تا در روز مبادا مجدداً ظهور کنند. این اتفاق در کشورهاى کاملاً سکولار، نظیر هلند و انگلیس نیز رخ داده است. در آمریکا هم فرقه‏هاى دینى متعدد و قدسیات فراوانى وجود دارد.
4. به طور کلى به نظر مى‏رسد که نظریه‏هاى قدیمى درباره سکولاریزاسیون، یعنى آراى کسانى همچون کنت، اسپنسر، زیمل، تونیس، دورکیم و وبر، دیگر مقبولیت چندانى ندارد و جاى خود را به نظریات جدیدترى داده است که متفکرانى همچون چارلز گلاک، رادنى استارت و فیلیپ هامون مطرح کرده‏اند. در این نظریه‏هاى جدید عمدتاً این نکته مورد بررسى قرار مى‏گیرد که امور قدسى چگونه به حیات خود ادامه مى‏دهند، چگونه مى‏روند و چگونه بازمى‏گردند. در کشور ما، به نام دین انقلابى رخ داد و دولتى شکل گرفت؛ یعنى امر قدسى در قالب پدیده انقلاب و نهاد دولت، آن هم در عصر عرفى، مجدداً به صحنه آمد. در چنین شرایطى طبیعى بود که امکان یا امتناع دولت دینى و همچنین سرنوشت امر قدسى در جهان عرفى‏شده، دغدغه اصلى یک فرد مسلمان بشود. به علاوه، پس از انقلاب اسلامى در جامعه ما روندهاى پیچیده و گاه متناقض در جریان بود. از یک طرف امور دینى‏تر مى‏شد و از طرف دیگر سکولاریزاسیون با قوت تمام در حال پیشرفت بود. مثلاً این تناقض‏ها در دستگاه قضایى دیده مى‏شد.
5. نکته‏اى که لازم است در این‏جا بر آن تأکید کنم، تفاوت میان سکولاریسم و سکولاریزاسیون است. سکولاریزم یک ایدئولوژى است؛ در حالى که سکولاریزاسیون یک فرایند اجتماعى است. فرد سکولاریست معتقد است که باید همه چیز را عرفى کرد؛ اما سکولاریزاسیون یک پدیده تاریخى - اجتماعى است که واقع شده است. اگر جامعه‏شناس از وقوع روند سکولاریزاسیون خبر داد و ویژگى‏هاى آن را توصیف کرد، الزاماً دلیلى ندارد که سکولاریست باشد؛ بلکه ممکن است حتى مخالف روند سکولاریزاسیون هم باشد. بحث‏هاى من در کتاب حاضر، جامعه‏شناختى و ناظر به روند سکولاریزاسیون است. من هیچ‏جا درباره این روند داورى ارزشى نکرده‏ام و سکولاریسم از دایره بحثم بیرون بوده است.
هر دستگاه نظرى که واجد جزمیات باشد، در معرض عرفى شدن قرار مى‏گیرد. هنگامى که چنین دستگاه‏هایى را سنخ‏شناسى مى‏کنیم، چهار مقوله سنت‏ها، ایدئولوژى‏ها، گفتمان‏ها و یتوپیاها را از یکدیگر تمیز مى‏دهیم.
عرفى شدن علیه عرفى شدن:
یک معناى عرفى شدن عبارت است از جدا شدن نهاد سیاست از نهاد دین. در زمان‏هاى قدیم این دو نهاد در هم ادغام شده بودند. مثلاً پادشاه در ایران باستان، بزرگ ارتش‏تاران بود، بزرگ دین‏یاران بود و بزرگ زمین‏داران بود. یا در اروپا رژیم‏هاى تئوکراتیک داشتیم معروف به «قیصر پاپى» که هم صاحب قدرت سیاسى بودند و هم صاحب قدرت دینى. حتى ممکن است در جایى پادشاه مستقیماً نماینده دین نباشد، اما نهاد دین را در چنگ قدرت خودش داشته باشد؛ مانند حکومت تزارها در روسیه قبل از انقلاب که کلیساى ارتدوکس بخشى از بوروکراسى دولتى محسوب مى‏شد. در کشورهاى اسلامى نیز تا حدود زیادى دین رسمى در چنگ قدرت پادشاهان و خلفا بود. البته این حالت بیشتر در اهل سنت تجلى داشت. یک معناى عرفى شدن این است که این دو نهاد کم کم از هم جدا شدند. دولت‏مردان به سوى خودشان رفتند و دین‏یاران هم به سمت خودشان رفتند. عکس این پدیده هم بعضى مواقع اتفاق افتاده که به آن «باز قدسى شدن»، یعنى ادغام نهاد دین در نهاد سیاست گفته مى‏شود؛ چنان که بعد از انقلاب این دو نهاد در هم ادغام شدند و تقریباً یکى شدند.
اما معناى دیگر عرفى شدن که جامعه‏شناسان مطرح مى‏کنند، عبور از ساحت قدسى به سپهر عرفى است. مثلاً امرى در نظر ما مقدس است؛ اما از آن کم کم تقدس‏زدایى مى‏کنیم. فرض کنید مسجد را تخریب مى‏کنند و تبدیل به مغازه مى‏کنند؛ یا چیزهایى که حرام بوده، مباح مى‏گردد. عبور از ساحت قدسى به ساحت عرفى مستلزم نوعى فرسایش در قدسیات است.
به نظر من مى‏رسد که ما بر سر یک دوراهى قرار داریم که این فیلم (زیر نور ماه) به‏خوبى آن را نشان داده است: چالش یک فرد با ذهنیت خودش که کدام ساحت زندگى را براى خودش انتخاب کند. وقتى نهاد دین در نهاد دولت ادغام شود، طبیعتاً دین مقدارى قدسیت خودش را از دست مى‏دهد؛ چون تابع قدرت سیاسى مى‏شود. اگر هم‏اکنون علمایى را که وارد حکومت شده‏اند و مناصب اجرایى را در دست گرفته‏اند با علمایى که وارد این دستگاه نشده‏اند مقایسه کنید، دسته دوم به نظر مردم خیلى مقدس‏تر هستند. مثلاً در انقلاب کبیر فرانسه وقتى گیوتین پایین آمد، هم سر لویى شانزدهم را قطع کرد و هم سر اسقف پاریس را. به همین خاطر مردم فرانسه از همه مردم دنیا لاییک‏تر و به‏شدت سکولار هستند؛ زیرا همیشه دین را به‏نوعى همکار فئودالیسم و استبداد دیده‏اند. در روسیه هم همین‏طور بوده است. در زمان انقلاب اکتبر 1917 دین کاملاً از چشم مردم افتاده بود؛ چون بخشى از دولت محسوب مى‏شد اما به دلیل عملکرد بد کمونیسم در روسیه، دین دوباره برگشت.
تا این‏جا این نتیجه گرفته شد که تبعیت دین از دولت و سیاست، قطعاً باعث فرسایش نهاد دین مى‏شود؛ به‏ویژه اگر دولت نتواند توسعه ایجاد کند، و کارآمدى از خود نشان دهد. در زمان شاه تعداد کمى از علما در دستگاه بودند؛ لذا کل روحانیت قدسیت خود را داشتند؛ اما اکنون اکثر علما بخشى از دستگاه ایدئولوژیک دولت (به تعبیر گرامشى) هستند و در دستگاه ادغام شده‏اند. روایتى از امام صادق‏علیه السلام است که سکونى آن را نقل کرده است: «برحذر باشید از علمایى که داخل دنیا شده‏اند.» پرسیدند: «اینها کدام علما هستند؟» فرمودند: «آنهایى که از سلطان تبعیت مى‏کنند»؛ چون توجیه‏گر وضع موجود مى‏شوند.
پس دو نوع عرفى شدن داریم که آن را با «عرفى شدن یک و دو» مشخص مى‏کنیم. هر چه عرفى شدن یک سرعت بگیرد، عرفى شدن دو کند مى‏شود و بالعکس. به‏اصطلاح امروزى‏ها، بازى با حاصل جمع صفر است؛ یعنى شخص مى‏تواند این لباس را داشته باشد، ولى کم کم از دولت فاصله بگیرد. هم اکنون برخى از علما ترجیح مى‏دهند که سمت دولت نروند و حتى از دولت وجوهات شرعیه هم نگیرند و تولیت هم قبول نکنند. به نظر من، حرف این فیلم دغدغه روحانیت ماست. این نظر از آنجاست که بخشى از روحانیت به هر قیمتى در خدمت مشروعیت‏بخشى به کلیه اعمال دولت بوده و لسان دین را ریاکارانه، متملقانه و نفاق‏آلوده کرده و این لسان دیگر تأثیر ندارد. به نظر من، عرفى شدن یک علیه عرفى شدن دو، مشکل بنیادى دین در ایران کنونى است که البته این پارادوکس را باید خود روحانیت حل کند. شاید نخستین بار که امام از پاریس به تهران آمد، در نظرش این نبود که علما مستقیماً وارد دولت شوند و خودشان هم به قم رفتند و در آن‏جا گفتند من طلبه‏اى هستم و درس مى‏دهم و کارى هم به تهران ندارم؛ اما بعد این کار نشد و جواب نداد. حتى آقاى گلپایگانى در وصیت‏نامه خودشان دقت کرده‏اند و بسیار مى‏گویند مبادا طلاب از دولت شهریه بگیرند و باید شهریه طلاب مستقیماً توسط مردم معتقد جمع شود. در وصایاى امام هم آمده که مبادا حوزه از بودجه دولتى استفاده کند.
البته نمى‏خواهم بگویم دولت خیلى موجود بدى است. دولت ما به‏عنوان دولت جهان سومى مشکلاتى پیدا کرده است. شاید اگر دولت ما مى‏توانست استاندارد زندگى مردم را بالا ببرد، اقبال به دین هم بالا مى‏رفت؛ اما کم کم استانداردهاى زندگى پایین آمده و درآمد سرانه کمتر شده؛ لذا مردم همه را از چشم دولت و روحانیت مى‏بینند. براى توضیح بیشتر باید گفت چرا آمریکا مثل فرانسه نشد؟ مگر در آمریکا چه اتفاقى افتاد؟ کلیسا در آمریکا حساب خودش را از دولت جدا کرد و طرف دولت نرفت. کلیسا در قالب یک نهاد مدنى و مستقل از دولت عمل کرد و به عنوان ناظر و منتقد بر دولت و خدمت‏گزار مردم بود و به هیچ وجه سیماى سیاسى پیدا نکرد؛ لذا آمریکایى‏ها متدین‏تر از فرانسوى‏ها هستند. فرانسوى‏ها دین را به عنوان پدیده‏اى خطرناک مى‏دانند. فکر نکنید دولت فرانسه نمى‏گذارد دخترهاى مسلمان چارقد سر بکنند؛ بلکه خود مردم نمى‏گذارند و کاملاً از دین زده شده‏اند.
‏اشاره
آقاى سعید حجاریان از نخستین نویسندگانى است که در دو دهه اخیر مسأله سکولاریزاسیون یا عرفى شدن را در کانون توجه و مطالعات خویش قرار داده است و حقیقتاً در نشر این اندیشه در بین روشنفکران جوان نقش به‏سزایى دارد. وى با حضور فعال در حلقه کیان از آغاز دهه هفتاد، به نگارش مقالاتى با نام مستعار «جهانگیر صالح پور» در این نشریه پرداخت و مسأله عرفى شدن دین را پى گرفت. مقالات ایشان اخیراً در کتاب شاهد قدسى و شاهد بازارى به چاپ رسیده است که جا دارد از سوى اندیشه‏وران گران‏مایه مورد نقد و بررسى جدى قرار گیرد. آنچه در ذیل مى‏آید نکاتى است که به دو نوشتار حاضر بازمى‏گردد:
1. نویسنده محترم به‏درستى میان سکولاریزاسیون (عرفى شدن) و سکولاریسم (عرفى‏گرایى) فرق نهاده و موضوع بحث خویش را عرفى شدن که یک مبحث جامعه شناختى است، قرار داده است. اما با این حال، ایشان در کلیه آثار خویش مرز میان این دو بحث را درنوردیده و هم به لحاظ محتوایى و هم به لحاظ روش‏شناختى بین این دو حوزه خلط کرده است. در نگرش جامعه‏شناختى، باید به توصیف و تحلیل مسأله پرداخت و ریشه‏ها و اسباب آن را نشان داد و از بیان درستى یا نادرستى آن پرهیز نمود. از آثار اخیر روشنفکران ایرانى به‏نیکى برمى‏آید که سکولاریزاسیون براى آنها نه تنها یک پروسه یا فرایند اجتماعى، بلکه یک پروژه براى جداسازى دین و دولت در نظام سیاسى ایران بوده است. سال‏ها قبل، اندیشمند مالزیایى، آقاى نقیب‏العطاس، در کتاب اسلام و سکولاریسم نشان داد که بسیارى از روشنفکران مسلمان براى طرح مسأله سکولاریسم از پوشش سکولاریزاسیون استفاده مى‏کنند. وى این جریان را «سکولاریزاسیونیسم»(1) یا «عرفى شدن‏گرایى» نامید و از آن به‏عنوان ایدئولوژى جدید روشنفکران مسلمان یاد کرد.
2. در دهه‏هاى اخیر موضوع عرفى شدن یکى از مسائل جدى جامعه‏شناسى دین بوده و نقطه نظرات گوناگون و قابل توجهى در این باب اظهار شده است. اما آقاى حجاریان در این نوشتار و در متن مقالات خود بیش از آن‏که به تحلیل دقیق مسأله و آراى گوناگون بپردازد و دست کم تحقیقات میدانى فراوانى را که در غرب انجام شده مورد توجه قرار دهد بیشتر با ذهنیت خویش به سراغ موضوع رفته است. جامعه‏شناسى دین امروزه سه پدیده عرفى‏شدن یا سه جنبه از پدیده عرفى شدن را مورد توجه قرار مى‏دهد: عرفى شدن در جامعه، عرفى شدن در دین و عرفى شدن در مردم. در جامعه این پدیده زمانى رخ مى‏دهد که نهاد دین از سایر نهادهاى اجتماعى افتراق مى‏یابد. عرفى شدن در دین با تعریف و تبیین عرفى از مفاهیم و شعائر دینى مشخص مى‏شود و در مردم نیز عرفى شدن با کاهش تعلقات دینى و افزایش و گرایشات دنیوى در بین متدینان همراه است. به نظر مى‏رسد که ایشان پدیده عرفى شدن در دین و متدینان را از یکدیگر تفکیک نکرده است. درست است که این سه پدیده با یکدیگر پیوندهایى دارند و بر یکدیگر تأثیر مى‏گذارند، اما تصویرى که ایشان ارائه کرده و این دو معناى عرفى شدن را در مقابل یکدیگر قرار داده است، تا حدودى ساده‏سازى و سطحى‏نگرى است. رشد یا افول سکولاریزاسیون به هر یک از معانى سه‏گانه، تابع شرایط و عوامل مختلفى است. استناد به چند حادثه تاریخى و بى‏توجهى به مجموعه شرایط و اسباب مى‏تواند گمراه‏کننده باشد. براى مثال، چنان که خود ایشان هم تصریح کرده است، اگر دولت دینى کارآمد باشد، سطح دین‏دارى در مردم نیز ارتقا مى‏یابد؛ بنابراین، معادله‏اى که ایشان برقرار ساخته و نتیجه گرفته است که براى حفظ قداست دین و دین‏دارى باید نهاد دولت را از نهاد دین جدا ساخت، از مبناى منطقى و علمى برخوردار نیست.
3. با یک مرور اجمالى بر مقالات آقاى حجاریان مى‏توان دریافت که پیام اصلى ایشان به دین‏داران این است که دین‏دارى را تنها در سایه یک حکومت عرفى مى‏توان زنده و پاینده داشت. ایشان تلویحاً خواننده را به این نتیجه مى‏رساند که در عصر مدرنیته باید از انگاره اسلام سیاسى یا اسلام حکومتى دست شست؛ یا باید دین شخصى در حوزه خصوصى را مطرح ساخت و یا باید از حضور دین در جامعه مدرن چشم پوشید. در پاسخ به این نگرش اجمالاً مى‏توان دو نکته را یادآور شد:
الف) آنچه جامعه‏شناسان غربى درباره سکولاریزاسیون گفته‏اند، عمدتاً مبتنى بر تصورات مسیحى از دین و رابطه دین و دنیا در اندیشه اروپایى است. حتى برخى از جامعه‏شناسان غربى تصریح کرده‏اند که اسلام، بر خلاف مسیحیت، امور قدسى(2) را از امور دنیوى(3) جدا نمى‏انگارد و اساساً تلقى غربى از عرفى شدن بدان شکل در جامعه اسلامى مصداق ندارد. به نظر مى‏رسد که روشنفکران ما به‏جاى ترجمه و اقتباس اندیشه‏هاى دیگران، بهتر است با نگرشى بومى به تحلیل پدیده‏هاى اجتماعى ایران و جهان اسلام بپردازند.
ب) بر خلاف آنچه گاه القا مى‏شود، پدیده عرفى شدن حتى در غرب مسیحى نیز یک پدیده قهرى و جبرى نیست. تحقیقات اخیر در جامعه‏شناسى دین نشان داده است که در بسیارى موارد، همزمان با ظهور سکولاریزاسیون در برخى جوامع، در جوامع دیگر پدیده دینى‏شدن رخ داده است. نکته مهمى که به‏ویژه در سال‏هاى اخیر قابل توجه است، پدیده ضد سکولاریزاسیون(4) است که در بسیارى از جوامع اروپایى و اسلامى در حال رشد است. آقاى حجاریان در مقالات قبلى خود از این پدیده معمولاً نامى نمى‏برد و در مقدمه کتاب اخیر خود با آن که اشاره‏اى به این موضوع دارد، اما هیچ تأمل و تردیدى نسبت به برداشت‏هاى قبلى خود روا نمى‏دارد و بر همان رویه گذشته، پدیده سکولاریزاسیون را به عنوان یگانه سرنوشت نظام سیاسى ایران مى‏داند.
ج) بر خلاف آنچه ایشان بارها بیان داشته است، جدایى دین و دولت در دنیاى غرب به هیچ روى به افزایش دین‏دارى نینجامیده است؛ بلکه گام به گام کلیه عرصه‏هاى جمعى و فردى را از ارزش‏ها و معنویات تهى ساخته است. نگاهى کوتاه به فرایند تحولات فرهنگى در جهان غرب، گواه گویایى بر این نکته است.
4. انقلاب اسلامى ایران که به عنوان ظهور اسلام‏گرایى در اوج عصر مدرن شگفتى همگان را برانگیخت، از چارچوب تحلیل نویسنده بیرون افتاده است. تردیدى نیست که نظام اسلامى در برابر امواج عرفى‏گرایى از فراز و نشیب‏هایى برخوردار شود و تا رسیدن به یک الگوى نوین در ارتباط دین و دولت راهى طولانى داشته باشد؛ اما به‏راحتى نمى‏توان از فرهنگ انقلاب اسلامى و پیامدهاى جهانى آن چشم پوشید و در فضاى درخشش جریان اسلام‏گرایى و ناکامى‏هاى مدرنیته، همچنان به تجویز نسخه‏هاى قدیمى مدرنیسم پرداخت. امروزه انگاره احیاى فرهنگ اجتماعى اسلام و تأسیس تمدن نوین اسلامى از مرزهاى ایران گذشته و در حال گسترش در بین ملت‏هاى مختلف جهان است. جا دارد که روشنفکران ایرانى به جاى واگویى تئورى‏هاى دیگران، به نظریه‏پردازى در این حوزه نوپیدا اقدام نمایند.
5 . برداشت‏هاى نویسنده از روایات و کلمات امام خمینى‏قدس سره نادرست است. امام صادق‏علیه السلام در این روایت به نکوهش عالمانى پرداخته‏اند که در حکومت‏هاى جور وارد شده و به دنیاگرایى روى آورده‏اند و این مسأله با حضور در عرصه مدیریت دینى جامعه فرقى اساسى دارد. سخنان صریح امام خمینى‏قدس سره در ضرورت حضور عالمان در عرصه سیاست، به آغاز نهضت اسلامى در سال 42 بازمى‏گردد و برداشت آقاى حجاریان، تحریفى آشکار در اندیشه امام خمینى‏قدس سره است.
پىنوشت:
1) secularizationism
2) sacred
3) secular
4) desecularization
آبان، ش 5 و ایران، 14/7/80

تبلیغات