جهانی شدن، سیاست و قدرت؛ بحثی در جامعه شناسی ارتباطات سیاسی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
این مقاله، مقدمه کتاب جامعهشناسى سیاسى معاصر (جهانى شدن، سیاست، قدرت) نوشته کیت نش است که توسط محمدتقى دلفروز ترجمه شده است. آقاى بشیریه در این مقدمه آثار و پیامدهاى جهانى شدن را بر دولت ملى بررسى کرده و معتقد است بر اثر این فرآیند، ویژگىهاى اصلى دولت ملى در حال زوال است. این ویژگىها را مىتوان در کارآمدى در سیاستگذارى داخلى، خودمختارى در تعیین شکل حکومت و مشروعیت داخلى خلاصه کرد. به نظر آقاى بشیریه تمام این ویژگىها در معرض زوال یا کمرنگ شدن هستند.متن
موضوع اصلى مطالعه جامعهشناسى سیاسى، با هر نگرشى، محدوده دولت ملى بوده است. اما اینک با توجه به گسترش فرآیند جهانى شدن در عرصههاى مختلف و در نتیجه تضعیف دولت ملى، به نظر مىرسد دامنه و عرصه و موضوعات و در نتیجه نگرشهاى مسلط در جامعهشناسى سیاسى دستخوش تحولات عمده و اساسى شده باشند. به نظر مىرسد پارادایم اصلى جامعهشناسى سیاسى در حال تغییر باشد. در پارادایم کلاسیک، مفاهیمى چون دولت ملى، رابطه طبقه محکوم و جامعه، طبقه حاکم، نخبگان سیاسى، احزاب و پایگاه اجتماعى رژیمهاى سیاسى غلبه داشتهاند؛ در حالى که در پارادایم جدید، ساختارهاى اقتدار در سطح جهانى، رابطه میان حکومتها و فرآیندهاى جهانى شدن در عرصه اقتصاد، سیاست، فرهنگ و ارتباطات، هویتهاى فراملّى طبقاتى، بخشهاى اجتماعى فراملّى و غیره اولویت یافتهاند.
جهانى شدن بزرگترین تهدیدى است که براى الگوى دولتمحور جامعهشناسى سیاسى کلاسیک پدیدار شده است. در نتیجه فرآیندهاى جهانى شدن، توانایى دولتهاى ملى در اتخاذ اقدامات مستقل در اجراى سیاستهاى خود محدود شده، کنترل آنها بر کالاها، تکنولوژى و اطلاعات کاهش یافته و حتى اختیار آنها در تبیین قواعد و قانونگذارى در محدوده سرزمین ملى نیز تنزل پیدا کرده است.
مفهوم «جهانى شدن» به مجموعه فرآیندهاى پیچیدهاى اطلاق مىشود که به موجب آن، دولتهاى ملى به نحو فزایندهاى به یکدیگر مرتبط و وابسته مىشوند و همین وابستگى و ارتباط است که براى مفهوم حاکمیت ملى و دولت ملى مشکلاتى ایجاد مىکند. جهانى شدن یکى از مراحل پیدایش و گسترش تجدد و سرمایهدارى است.
فرآیند جهانى شدن را معمولاً در چهار حوزه فنى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى مطالعه مىکنند. در حوزه فنى و تکنولوژیک از وقوع انقلاب صنعتى سوم سخن مىرود که موجب پدید آمدن تحولاتى اساسى در حوزه ارتباط، مصرف و اطلاعات شده است. برخى نویسندگان آن را «دهکده جهانى الکترونیکى» نامیدهاند.
در حوزه اقتصاد، بهتبع تحولات فنى مذکور، تغییرات بىسابقهاى رخ نموده است. جهانى شدن اقتصاد امکان اجراى اقتصاد کینزى را منتفى ساخته است. کنترل دولت ملى بر اقتصاد ملى معنى خود را به نحو فزایندهاى از دست مىدهد و عناصر اصلى سیاستهاى اقتصادى و مالى ملى، جهانى مىشوند. قدرت شرکتهاى چند ملیتى یا فراملّى افزایش چشمگیرى یافته است. بودجه این گونه شرکتها از بودجه بسیارى از دولتهاى ملى بیشتر است. در سایه امکانات و منابع مالى و تکنولوژیک این شرکتها، تقسیم کار بین المللى جدیدى شکل گرفته و کل جهان به بازار و میدان عملکرد آنها تبدیل شده است.
از لحاظ سیاسى، با ظهور و گسترش اختیارات نهادهاى سیاسى جهانى، عرصههاى تصمیمگیرى سیاسى بر فراز دولتهاى ملى در سطح جهانى رو به گسترش بوده است. افزایش اقتدار نهادهاى جهانى، مانند سازمان ملل، بانک جهانى، صندوق بینالمللى پول و سازمان تجارت جهانى، تا حدى نتیجه پیدایش مسائل عمده جهانى، مانند لایه اوزون و گرم شدن جهان، افزایش جمعیت، محیط زیست و... است. دولتهاى ملى بهتنهایى نمىتوانند حریفى براى برخورد با این مسائل حیاتى جهانى باشند. از سوى دیگر، توسعه حقوق بین المللى محدودیتهایى براى آزادى عمل سنتى دولتها در عرصه بینالمللى ایجاد مىکند.
در سطح فرهنگى باید از ظهور جامعه مدنى جهانى سخن گفت؛ یعنى از شبکهاى از سازمانها که اهداف و آرمانهایشان مرز نمىشناسد و از مظاهر اصلى روابط فراملّى هستند.
به طور خلاصه، بسیارى از نویسندگان، ویژگىهاى اصلى عصر جهانى شدن را در مفاهیمى چون ظهور دهکده الکترونیک جهانى، پیدایش قبیله جهانى، انقلاب اطلاعاتى، فشردگى زمان و جهان، گسترش جهان - آگاهى، پایان جغرافیا و عصر سیبرنتیک تلخیص کردهاند.
از لحاظ دانش جامعهشناسى سیاسى، نکته مهم این است که بر اثر فرآیند جهانى شدن، حاکمیت ملى دولتها عملاً دچار محدودیتهایى مىشود. حاکمیت در مفهوم سنتى آن، چه به مفهوم حاکمیت داخلى در وضع و اجراى قوانین و چه به مفهوم حاکمیت بیرونى یا استقلال دولتهاى ملى، معنایى اساساً صورى پیدا مىکند. خودمختارى دولتها در عمل مخدوش مىشود؛ هرچند بهظاهر حاکمیت ملى آنها از لحاظ حقوقى آسیب ندیده باشد. دولتهاى ملى دیگر نخواهند توانست بر خلاف مسیر تحولات سیاسى و فرهنگى جهان تصمیمگیرى کنند. استیلاى کامل دولتهاى محلى بر شیوه فرهنگى مردم خود، با توجه به گسترش ارتباطات و اطلاعات در سطح جهان، دیگر ممکن نیست.
اشاره
1. بحث جهانى شدن اینک از مباحث رایج جامعهشناسى سیاسى، فرهنگ، حقوق، اقتصاد و حتى اخلاق است و در کشور ما نیز چندى است که به این مباحث توجه شده است. نویسندگان معمولاً از آن به عنوان فرآیندى حمتى و گریزناپذیر یاد مىکنند و اغلب با نگاهى مثبت به آن مىنگرند. آقاى بشیریه در زمره همین نویسندگان قرار مىگیرد. مقاله بالا که به صورت مقدمهاى بر ترجمه کتاب جهانى شدن، سیاست، قدرت به رشته تحریر درآمده، دورنمایى کلى از فرآیند جهانى شدن در ابعاد چهارگانه فنى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى عرضه مىدارد و خلاصهاى نیکو از مباحث مطروحه در این زمینه را به خواننده ارائه مىدهد.
2. به نظر مىرسد آنچه اینک در حال وقوع است، یک فرآیند گریزناپذیر محتوم نیست و اغلب نویسندگانى که جهانى شدن را سرنوشت حتمى جامعه مىدانند، بیش از آنکه گزارشگر واقعیت باشند، به طور ناخودآگاه، به وجودآورنده آن هستند. یکى از شیوههاى رایج در نظام سرمایهدارى براى به زانو افکندن ملتهاى جهان سوم و تسلیم کردن آنها، استفاده از تبلیغات خلاف واقع براى تحققبخشیدن به چیزى است که مطلوب آنهاست؛ به این صورت که با القاى دائمى یک مطلب و مفروض و مسلم گرفتن آن در تبلیغات خود، کمکم روح مقاومت را در طرف مقابل از بین مىبرند و در او ایجاد تردید و سپس تسلیم مىکنند. هنگامى که مطلبى به صد زبان و بیان عرضه شد، اگر هم درست نباشد و پشتوانه استدلالى قوىاى نداشته باشد، مقاومت را در طرف مقابل مىشکند و او را تسلیم مىسازد. این، شکلى از مغالطه تکرار مدعا به جاى دلیل است که بسیار هم کارساز است. در بحث جهانى شدن اگر نظریهپردازان و نویسندگانى نباشند که به طور مرتب این مسأله را القا کنند و فرآیند جهانى شدن را در حال پیشرفت سریع و با پیروزى حتمى نشان دهند، ملتها و دولتها بهزودى تسلیم آن نخواهند شد و تمامیت حاکمیت ملى خود را فروگذار نخواهند کرد. اگر مسأله جهانى شدن به باور ملتى نرسد، به طور طبیعى به آن تن در نمىدهد. بنابراین، براى تسلیمسازى به ایجاد باور نیاز است و براى باورسازى نیز تبلیغ و تکرار لازم است.
مقصود این نیست که آنچه نویسندگان مذکور بیان مىکنند بهکلّى عارى از حقیقت است؛ بلکه مقصود این است که در کنار حقایقى که ذکر مىکنند، ناگفتههاى بسیارى هست که اگر گفته شوند و تبلیغ گردند، موانعى جدى بر سر راه جهانىسازى فراهم مىآورند.
3. یک بحث، اجتنابپذیر بودن فرآیند جهانىسازى است که در بند قبلى به آن اشاره شد. اما بحث دیگر در مورد نامطلوب بودن آن، بهویژه از منظر فرهنگ اسلامى است. اگر این سؤال را مطرح کنیم که فرآیند جهانى شدن، یا به تعبیر درستتر، جهانىسازى، به سود چه کسانى تمام مىشود و منافع کدام گروه را تأمین مىکند، نامطلوب بودن این فرآیند بهخوبى روشن مىشود. هنگامى که قرار شد توفیق اقتصادى در داخل یک کشور به معناى توفیق در کسب موقعیتى مطلوب در بازارهاى بینالمللى باشد و از طرف دیگر، بنا بر اذعان نویسنده محترم، قدرت شرکتهاى چند ملیتى یا فراملّى افزایش چشمگیرى یافته و بودجه اینگونه شرکتها و بنگاهها از بودجه بسیارى از دولتهاى ملى بیشتر باشد، آنگاه معلوم است که برگ برنده در دست همین شرکتهاى فراملیتى است. اگر در این فرآیند جهانى شدن سودى عاید ملتهاى جهان سوم شود، به مثابه لقمه نانى است که دزدها جلوى سگ نگاهبان مىاندازند تا او را ساکت سازند و خود به غارت اموال صاحبخانه بپردازند.
از اینها گذشته، فرهنگ اسلامى هرگونه سلطه و سَبیل کفار بر مسلمانان را غیرمجاز دانسته و مسلمانان را از ورود در هر کارى که نتیجهاش افزایش این سلطه باشد بر حذر داشته است. درست است که بهظاهر در فرآیند جهانى شدن هیچ ملیتى بر دیگران برترى ندارد، اما واضح است که قواعد بازى جهانى شدن را پیشاپیش اردوگاه سرمایهدارى غرب نگاشته است و ورود ما و هر کشور جهان سومى دیگر در این بازى، چیزى جز تن دادن به قواعد تحمیلى فرهنگ سرمایهدارى غرب نیست.
4. حال آیا راه برونشو از این تنگنا وجود دارد؟ اگر فرآیند جهانى شدن از نظر ما جهانسومىها و ما مسلمانان نامطلوب است، آیا مىتوان در برابر آن ایستادگى کرد؟ پاسخ مثبت است. عوامل متعددى وجود دارند که مىتوانند در این زمینه تأثیرگذار باشند که به چند نمونه از آنها اشاره مىشود: نظریههاى رقیبى مانند نظریه «جنگ تمدنها»ى هانتینگتون، معاهدات منطقهاى، پیمانهاى ایدئولوژیک، ایجاد بازار، بانک، دانشگاه، مراکز پژوهشى و... اسلامى که هرچند فراملیتى هستند، در عین حال در برابر موج جهانىشدن مىایستند و از فرهنگ اسلامى و اقتصاد و سیاست و تعلیم و تربیت اسلامى حفاظت توانند کرد. اگر ابعاد مختلف این نظریه و پیامدهاى ناصواب فرآیند جهانى شدن براى ملتهاى مسلمان شکافته شود و مورد تبلیغ و پىگیرى قرار گیرد، مىتوان امید داشت تحت لواى سازمان کنفرانس اسلامى یا هر سازمان بالفعل یا بالقوه دیگرى، چنین کنوانسیونهایى شکل گیرد. قدرت اقتصادى، فرهنگى، انسانى و سیاسى مسلمانان، در صورت به هم پیوستن مىتواند سدّ سکندرى در برابر موج جهانىسازى باشد.
همشهرى، ویژهنامه چهاردهمین نمایشگاه بینالمللى کتاب تهران، ش2
جهانى شدن بزرگترین تهدیدى است که براى الگوى دولتمحور جامعهشناسى سیاسى کلاسیک پدیدار شده است. در نتیجه فرآیندهاى جهانى شدن، توانایى دولتهاى ملى در اتخاذ اقدامات مستقل در اجراى سیاستهاى خود محدود شده، کنترل آنها بر کالاها، تکنولوژى و اطلاعات کاهش یافته و حتى اختیار آنها در تبیین قواعد و قانونگذارى در محدوده سرزمین ملى نیز تنزل پیدا کرده است.
مفهوم «جهانى شدن» به مجموعه فرآیندهاى پیچیدهاى اطلاق مىشود که به موجب آن، دولتهاى ملى به نحو فزایندهاى به یکدیگر مرتبط و وابسته مىشوند و همین وابستگى و ارتباط است که براى مفهوم حاکمیت ملى و دولت ملى مشکلاتى ایجاد مىکند. جهانى شدن یکى از مراحل پیدایش و گسترش تجدد و سرمایهدارى است.
فرآیند جهانى شدن را معمولاً در چهار حوزه فنى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى مطالعه مىکنند. در حوزه فنى و تکنولوژیک از وقوع انقلاب صنعتى سوم سخن مىرود که موجب پدید آمدن تحولاتى اساسى در حوزه ارتباط، مصرف و اطلاعات شده است. برخى نویسندگان آن را «دهکده جهانى الکترونیکى» نامیدهاند.
در حوزه اقتصاد، بهتبع تحولات فنى مذکور، تغییرات بىسابقهاى رخ نموده است. جهانى شدن اقتصاد امکان اجراى اقتصاد کینزى را منتفى ساخته است. کنترل دولت ملى بر اقتصاد ملى معنى خود را به نحو فزایندهاى از دست مىدهد و عناصر اصلى سیاستهاى اقتصادى و مالى ملى، جهانى مىشوند. قدرت شرکتهاى چند ملیتى یا فراملّى افزایش چشمگیرى یافته است. بودجه این گونه شرکتها از بودجه بسیارى از دولتهاى ملى بیشتر است. در سایه امکانات و منابع مالى و تکنولوژیک این شرکتها، تقسیم کار بین المللى جدیدى شکل گرفته و کل جهان به بازار و میدان عملکرد آنها تبدیل شده است.
از لحاظ سیاسى، با ظهور و گسترش اختیارات نهادهاى سیاسى جهانى، عرصههاى تصمیمگیرى سیاسى بر فراز دولتهاى ملى در سطح جهانى رو به گسترش بوده است. افزایش اقتدار نهادهاى جهانى، مانند سازمان ملل، بانک جهانى، صندوق بینالمللى پول و سازمان تجارت جهانى، تا حدى نتیجه پیدایش مسائل عمده جهانى، مانند لایه اوزون و گرم شدن جهان، افزایش جمعیت، محیط زیست و... است. دولتهاى ملى بهتنهایى نمىتوانند حریفى براى برخورد با این مسائل حیاتى جهانى باشند. از سوى دیگر، توسعه حقوق بین المللى محدودیتهایى براى آزادى عمل سنتى دولتها در عرصه بینالمللى ایجاد مىکند.
در سطح فرهنگى باید از ظهور جامعه مدنى جهانى سخن گفت؛ یعنى از شبکهاى از سازمانها که اهداف و آرمانهایشان مرز نمىشناسد و از مظاهر اصلى روابط فراملّى هستند.
به طور خلاصه، بسیارى از نویسندگان، ویژگىهاى اصلى عصر جهانى شدن را در مفاهیمى چون ظهور دهکده الکترونیک جهانى، پیدایش قبیله جهانى، انقلاب اطلاعاتى، فشردگى زمان و جهان، گسترش جهان - آگاهى، پایان جغرافیا و عصر سیبرنتیک تلخیص کردهاند.
از لحاظ دانش جامعهشناسى سیاسى، نکته مهم این است که بر اثر فرآیند جهانى شدن، حاکمیت ملى دولتها عملاً دچار محدودیتهایى مىشود. حاکمیت در مفهوم سنتى آن، چه به مفهوم حاکمیت داخلى در وضع و اجراى قوانین و چه به مفهوم حاکمیت بیرونى یا استقلال دولتهاى ملى، معنایى اساساً صورى پیدا مىکند. خودمختارى دولتها در عمل مخدوش مىشود؛ هرچند بهظاهر حاکمیت ملى آنها از لحاظ حقوقى آسیب ندیده باشد. دولتهاى ملى دیگر نخواهند توانست بر خلاف مسیر تحولات سیاسى و فرهنگى جهان تصمیمگیرى کنند. استیلاى کامل دولتهاى محلى بر شیوه فرهنگى مردم خود، با توجه به گسترش ارتباطات و اطلاعات در سطح جهان، دیگر ممکن نیست.
اشاره
1. بحث جهانى شدن اینک از مباحث رایج جامعهشناسى سیاسى، فرهنگ، حقوق، اقتصاد و حتى اخلاق است و در کشور ما نیز چندى است که به این مباحث توجه شده است. نویسندگان معمولاً از آن به عنوان فرآیندى حمتى و گریزناپذیر یاد مىکنند و اغلب با نگاهى مثبت به آن مىنگرند. آقاى بشیریه در زمره همین نویسندگان قرار مىگیرد. مقاله بالا که به صورت مقدمهاى بر ترجمه کتاب جهانى شدن، سیاست، قدرت به رشته تحریر درآمده، دورنمایى کلى از فرآیند جهانى شدن در ابعاد چهارگانه فنى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى عرضه مىدارد و خلاصهاى نیکو از مباحث مطروحه در این زمینه را به خواننده ارائه مىدهد.
2. به نظر مىرسد آنچه اینک در حال وقوع است، یک فرآیند گریزناپذیر محتوم نیست و اغلب نویسندگانى که جهانى شدن را سرنوشت حتمى جامعه مىدانند، بیش از آنکه گزارشگر واقعیت باشند، به طور ناخودآگاه، به وجودآورنده آن هستند. یکى از شیوههاى رایج در نظام سرمایهدارى براى به زانو افکندن ملتهاى جهان سوم و تسلیم کردن آنها، استفاده از تبلیغات خلاف واقع براى تحققبخشیدن به چیزى است که مطلوب آنهاست؛ به این صورت که با القاى دائمى یک مطلب و مفروض و مسلم گرفتن آن در تبلیغات خود، کمکم روح مقاومت را در طرف مقابل از بین مىبرند و در او ایجاد تردید و سپس تسلیم مىکنند. هنگامى که مطلبى به صد زبان و بیان عرضه شد، اگر هم درست نباشد و پشتوانه استدلالى قوىاى نداشته باشد، مقاومت را در طرف مقابل مىشکند و او را تسلیم مىسازد. این، شکلى از مغالطه تکرار مدعا به جاى دلیل است که بسیار هم کارساز است. در بحث جهانى شدن اگر نظریهپردازان و نویسندگانى نباشند که به طور مرتب این مسأله را القا کنند و فرآیند جهانى شدن را در حال پیشرفت سریع و با پیروزى حتمى نشان دهند، ملتها و دولتها بهزودى تسلیم آن نخواهند شد و تمامیت حاکمیت ملى خود را فروگذار نخواهند کرد. اگر مسأله جهانى شدن به باور ملتى نرسد، به طور طبیعى به آن تن در نمىدهد. بنابراین، براى تسلیمسازى به ایجاد باور نیاز است و براى باورسازى نیز تبلیغ و تکرار لازم است.
مقصود این نیست که آنچه نویسندگان مذکور بیان مىکنند بهکلّى عارى از حقیقت است؛ بلکه مقصود این است که در کنار حقایقى که ذکر مىکنند، ناگفتههاى بسیارى هست که اگر گفته شوند و تبلیغ گردند، موانعى جدى بر سر راه جهانىسازى فراهم مىآورند.
3. یک بحث، اجتنابپذیر بودن فرآیند جهانىسازى است که در بند قبلى به آن اشاره شد. اما بحث دیگر در مورد نامطلوب بودن آن، بهویژه از منظر فرهنگ اسلامى است. اگر این سؤال را مطرح کنیم که فرآیند جهانى شدن، یا به تعبیر درستتر، جهانىسازى، به سود چه کسانى تمام مىشود و منافع کدام گروه را تأمین مىکند، نامطلوب بودن این فرآیند بهخوبى روشن مىشود. هنگامى که قرار شد توفیق اقتصادى در داخل یک کشور به معناى توفیق در کسب موقعیتى مطلوب در بازارهاى بینالمللى باشد و از طرف دیگر، بنا بر اذعان نویسنده محترم، قدرت شرکتهاى چند ملیتى یا فراملّى افزایش چشمگیرى یافته و بودجه اینگونه شرکتها و بنگاهها از بودجه بسیارى از دولتهاى ملى بیشتر باشد، آنگاه معلوم است که برگ برنده در دست همین شرکتهاى فراملیتى است. اگر در این فرآیند جهانى شدن سودى عاید ملتهاى جهان سوم شود، به مثابه لقمه نانى است که دزدها جلوى سگ نگاهبان مىاندازند تا او را ساکت سازند و خود به غارت اموال صاحبخانه بپردازند.
از اینها گذشته، فرهنگ اسلامى هرگونه سلطه و سَبیل کفار بر مسلمانان را غیرمجاز دانسته و مسلمانان را از ورود در هر کارى که نتیجهاش افزایش این سلطه باشد بر حذر داشته است. درست است که بهظاهر در فرآیند جهانى شدن هیچ ملیتى بر دیگران برترى ندارد، اما واضح است که قواعد بازى جهانى شدن را پیشاپیش اردوگاه سرمایهدارى غرب نگاشته است و ورود ما و هر کشور جهان سومى دیگر در این بازى، چیزى جز تن دادن به قواعد تحمیلى فرهنگ سرمایهدارى غرب نیست.
4. حال آیا راه برونشو از این تنگنا وجود دارد؟ اگر فرآیند جهانى شدن از نظر ما جهانسومىها و ما مسلمانان نامطلوب است، آیا مىتوان در برابر آن ایستادگى کرد؟ پاسخ مثبت است. عوامل متعددى وجود دارند که مىتوانند در این زمینه تأثیرگذار باشند که به چند نمونه از آنها اشاره مىشود: نظریههاى رقیبى مانند نظریه «جنگ تمدنها»ى هانتینگتون، معاهدات منطقهاى، پیمانهاى ایدئولوژیک، ایجاد بازار، بانک، دانشگاه، مراکز پژوهشى و... اسلامى که هرچند فراملیتى هستند، در عین حال در برابر موج جهانىشدن مىایستند و از فرهنگ اسلامى و اقتصاد و سیاست و تعلیم و تربیت اسلامى حفاظت توانند کرد. اگر ابعاد مختلف این نظریه و پیامدهاى ناصواب فرآیند جهانى شدن براى ملتهاى مسلمان شکافته شود و مورد تبلیغ و پىگیرى قرار گیرد، مىتوان امید داشت تحت لواى سازمان کنفرانس اسلامى یا هر سازمان بالفعل یا بالقوه دیگرى، چنین کنوانسیونهایى شکل گیرد. قدرت اقتصادى، فرهنگى، انسانى و سیاسى مسلمانان، در صورت به هم پیوستن مىتواند سدّ سکندرى در برابر موج جهانىسازى باشد.
همشهرى، ویژهنامه چهاردهمین نمایشگاه بینالمللى کتاب تهران، ش2