آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

این مقاله، مقدمه کتاب جامعه‏شناسى سیاسى معاصر (جهانى شدن، سیاست، قدرت) نوشته کیت نش است که توسط محمدتقى دلفروز ترجمه شده است. آقاى بشیریه در این مقدمه آثار و پیامدهاى جهانى شدن را بر دولت ملى بررسى کرده و معتقد است بر اثر این فرآیند، ویژگى‏هاى اصلى دولت ملى در حال زوال است. این ویژگى‏ها را مى‏توان در کارآمدى در سیاست‏گذارى داخلى، خودمختارى در تعیین شکل حکومت و مشروعیت داخلى خلاصه کرد. به نظر آقاى بشیریه تمام این ویژگى‏ها در معرض زوال یا کمرنگ شدن هستند.

متن

موضوع اصلى مطالعه جامعه‏شناسى سیاسى، با هر نگرشى، محدوده دولت ملى بوده است. اما اینک با توجه به گسترش فرآیند جهانى شدن در عرصه‏هاى مختلف و در نتیجه تضعیف دولت ملى، به نظر مى‏رسد دامنه و عرصه و موضوعات و در نتیجه نگرش‏هاى مسلط در جامعه‏شناسى سیاسى دستخوش تحولات عمده و اساسى شده باشند. به نظر مى‏رسد پارادایم اصلى جامعه‏شناسى سیاسى در حال تغییر باشد. در پارادایم کلاسیک، مفاهیمى چون دولت ملى، رابطه طبقه محکوم و جامعه، طبقه حاکم، نخبگان سیاسى، احزاب و پایگاه اجتماعى رژیم‏هاى سیاسى غلبه داشته‏اند؛ در حالى که در پارادایم جدید، ساختارهاى اقتدار در سطح جهانى، رابطه میان حکومت‏ها و فرآیندهاى جهانى شدن در عرصه اقتصاد، سیاست، فرهنگ و ارتباطات، هویت‏هاى فراملّى طبقاتى، بخش‏هاى اجتماعى فراملّى و غیره اولویت یافته‏اند.
جهانى شدن بزرگ‏ترین تهدیدى است که براى الگوى دولت‏محور جامعه‏شناسى سیاسى کلاسیک پدیدار شده است. در نتیجه فرآیندهاى جهانى شدن، توانایى دولت‏هاى ملى در اتخاذ اقدامات مستقل در اجراى سیاست‏هاى خود محدود شده، کنترل آنها بر کالاها، تکنولوژى و اطلاعات کاهش یافته و حتى اختیار آنها در تبیین قواعد و قانون‏گذارى در محدوده سرزمین ملى نیز تنزل پیدا کرده است.
مفهوم «جهانى شدن» به مجموعه فرآیندهاى پیچیده‏اى اطلاق مى‏شود که به موجب آن، دولت‏هاى ملى به نحو فزاینده‏اى به یکدیگر مرتبط و وابسته مى‏شوند و همین وابستگى و ارتباط است که براى مفهوم حاکمیت ملى و دولت ملى مشکلاتى ایجاد مى‏کند. جهانى شدن یکى از مراحل پیدایش و گسترش تجدد و سرمایه‏دارى است.
فرآیند جهانى شدن را معمولاً در چهار حوزه فنى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى مطالعه مى‏کنند. در حوزه فنى و تکنولوژیک از وقوع انقلاب صنعتى سوم سخن مى‏رود که موجب پدید آمدن تحولاتى اساسى در حوزه ارتباط، مصرف و اطلاعات شده است. برخى نویسندگان آن را «دهکده جهانى الکترونیکى» نامیده‏اند.
در حوزه اقتصاد، به‏تبع تحولات فنى مذکور، تغییرات بى‏سابقه‏اى رخ نموده است. جهانى شدن اقتصاد امکان اجراى اقتصاد کینزى را منتفى ساخته است. کنترل دولت ملى بر اقتصاد ملى معنى خود را به نحو فزاینده‏اى از دست مى‏دهد و عناصر اصلى سیاست‏هاى اقتصادى و مالى ملى، جهانى مى‏شوند. قدرت شرکت‏هاى چند ملیتى یا فراملّى افزایش چشمگیرى یافته است. بودجه این گونه شرکت‏ها از بودجه بسیارى از دولت‏هاى ملى بیشتر است. در سایه امکانات و منابع مالى و تکنولوژیک این شرکت‏ها، تقسیم کار بین المللى جدیدى شکل گرفته و کل جهان به بازار و میدان عملکرد آنها تبدیل شده است.
از لحاظ سیاسى، با ظهور و گسترش اختیارات نهادهاى سیاسى جهانى، عرصه‏هاى تصمیم‏گیرى سیاسى بر فراز دولت‏هاى ملى در سطح جهانى رو به گسترش بوده است. افزایش اقتدار نهادهاى جهانى، مانند سازمان ملل، بانک جهانى، صندوق بین‏المللى پول و سازمان تجارت جهانى، تا حدى نتیجه پیدایش مسائل عمده جهانى، مانند لایه اوزون و گرم شدن جهان، افزایش جمعیت، محیط زیست و... است. دولت‏هاى ملى به‏تنهایى نمى‏توانند حریفى براى برخورد با این مسائل حیاتى جهانى باشند. از سوى دیگر، توسعه حقوق بین المللى محدودیت‏هایى براى آزادى عمل سنتى دولت‏ها در عرصه بین‏المللى ایجاد مى‏کند.
در سطح فرهنگى باید از ظهور جامعه مدنى جهانى سخن گفت؛ یعنى از شبکه‏اى از سازمان‏ها که اهداف و آرمان‏هایشان مرز نمى‏شناسد و از مظاهر اصلى روابط فراملّى هستند.
به طور خلاصه، بسیارى از نویسندگان، ویژگى‏هاى اصلى عصر جهانى شدن را در مفاهیمى چون ظهور دهکده الکترونیک جهانى، پیدایش قبیله جهانى، انقلاب اطلاعاتى، فشردگى زمان و جهان، گسترش جهان - آگاهى، پایان جغرافیا و عصر سیبرنتیک تلخیص کرده‏اند.
از لحاظ دانش جامعه‏شناسى سیاسى، نکته مهم این است که بر اثر فرآیند جهانى شدن، حاکمیت ملى دولت‏ها عملاً دچار محدودیت‏هایى مى‏شود. حاکمیت در مفهوم سنتى آن، چه به مفهوم حاکمیت داخلى در وضع و اجراى قوانین و چه به مفهوم حاکمیت بیرونى یا استقلال دولت‏هاى ملى، معنایى اساساً صورى پیدا مى‏کند. خودمختارى دولت‏ها در عمل مخدوش مى‏شود؛ هرچند به‏ظاهر حاکمیت ملى آنها از لحاظ حقوقى آسیب ندیده باشد. دولت‏هاى ملى دیگر نخواهند توانست بر خلاف مسیر تحولات سیاسى و فرهنگى جهان تصمیم‏گیرى کنند. استیلاى کامل دولت‏هاى محلى بر شیوه فرهنگى مردم خود، با توجه به گسترش ارتباطات و اطلاعات در سطح جهان، دیگر ممکن نیست.
اشاره‏
1. بحث جهانى شدن اینک از مباحث رایج جامعه‏شناسى سیاسى، فرهنگ، حقوق، اقتصاد و حتى اخلاق است و در کشور ما نیز چندى است که به این مباحث توجه شده است. نویسندگان معمولاً از آن به عنوان فرآیندى حمتى و گریزناپذیر یاد مى‏کنند و اغلب با نگاهى مثبت به آن مى‏نگرند. آقاى بشیریه در زمره همین نویسندگان قرار مى‏گیرد. مقاله بالا که به صورت مقدمه‏اى بر ترجمه کتاب جهانى شدن، سیاست، قدرت به رشته تحریر درآمده، دورنمایى کلى از فرآیند جهانى شدن در ابعاد چهارگانه فنى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى عرضه مى‏دارد و خلاصه‏اى نیکو از مباحث مطروحه در این زمینه را به خواننده ارائه مى‏دهد.
2. به نظر مى‏رسد آنچه اینک در حال وقوع است، یک فرآیند گریزناپذیر محتوم نیست و اغلب نویسندگانى که جهانى شدن را سرنوشت حتمى جامعه مى‏دانند، بیش از آنکه گزارشگر واقعیت باشند، به طور ناخودآگاه، به وجودآورنده آن هستند. یکى از شیوه‏هاى رایج در نظام سرمایه‏دارى براى به زانو افکندن ملت‏هاى جهان سوم و تسلیم کردن آنها، استفاده از تبلیغات خلاف واقع براى تحقق‏بخشیدن به چیزى است که مطلوب آنهاست؛ به این صورت که با القاى دائمى یک مطلب و مفروض و مسلم گرفتن آن در تبلیغات خود، کم‏کم روح مقاومت را در طرف مقابل از بین مى‏برند و در او ایجاد تردید و سپس تسلیم مى‏کنند. هنگامى که مطلبى به صد زبان و بیان عرضه شد، اگر هم درست نباشد و پشتوانه استدلالى قوى‏اى نداشته باشد، مقاومت را در طرف مقابل مى‏شکند و او را تسلیم مى‏سازد. این، شکلى از مغالطه تکرار مدعا به جاى دلیل است که بسیار هم کارساز است. در بحث جهانى شدن اگر نظریه‏پردازان و نویسندگانى نباشند که به طور مرتب این مسأله را القا کنند و فرآیند جهانى شدن را در حال پیشرفت سریع و با پیروزى حتمى نشان دهند، ملت‏ها و دولت‏ها به‏زودى تسلیم آن نخواهند شد و تمامیت حاکمیت ملى خود را فروگذار نخواهند کرد. اگر مسأله جهانى شدن به باور ملتى نرسد، به طور طبیعى به آن تن در نمى‏دهد. بنابراین، براى تسلیم‏سازى به ایجاد باور نیاز است و براى باورسازى نیز تبلیغ و تکرار لازم است.
مقصود این نیست که آنچه نویسندگان مذکور بیان مى‏کنند به‏کلّى عارى از حقیقت است؛ بلکه مقصود این است که در کنار حقایقى که ذکر مى‏کنند، ناگفته‏هاى بسیارى هست که اگر گفته شوند و تبلیغ گردند، موانعى جدى بر سر راه جهانى‏سازى فراهم مى‏آورند.
3. یک بحث، اجتناب‏پذیر بودن فرآیند جهانى‏سازى است که در بند قبلى به آن اشاره شد. اما بحث دیگر در مورد نامطلوب بودن آن، به‏ویژه از منظر فرهنگ اسلامى است. اگر این سؤال را مطرح کنیم که فرآیند جهانى شدن، یا به تعبیر درست‏تر، جهانى‏سازى، به سود چه کسانى تمام مى‏شود و منافع کدام گروه را تأمین مى‏کند، نامطلوب بودن این فرآیند به‏خوبى روشن مى‏شود. هنگامى که قرار شد توفیق اقتصادى در داخل یک کشور به معناى توفیق در کسب موقعیتى مطلوب در بازارهاى بین‏المللى باشد و از طرف دیگر، بنا بر اذعان نویسنده محترم، قدرت شرکت‏هاى چند ملیتى یا فراملّى افزایش چشمگیرى یافته و بودجه این‏گونه شرکت‏ها و بنگاه‏ها از بودجه بسیارى از دولت‏هاى ملى بیشتر باشد، آنگاه معلوم است که برگ برنده در دست همین شرکت‏هاى فراملیتى است. اگر در این فرآیند جهانى شدن سودى عاید ملت‏هاى جهان سوم شود، به مثابه لقمه نانى است که دزدها جلوى سگ نگاهبان مى‏اندازند تا او را ساکت سازند و خود به غارت اموال صاحب‏خانه بپردازند.
از اینها گذشته، فرهنگ اسلامى هرگونه سلطه و سَبیل کفار بر مسلمانان را غیرمجاز دانسته و مسلمانان را از ورود در هر کارى که نتیجه‏اش افزایش این سلطه باشد بر حذر داشته است. درست است که به‏ظاهر در فرآیند جهانى شدن هیچ ملیتى بر دیگران برترى ندارد، اما واضح است که قواعد بازى جهانى شدن را پیشاپیش اردوگاه سرمایه‏دارى غرب نگاشته است و ورود ما و هر کشور جهان سومى دیگر در این بازى، چیزى جز تن دادن به قواعد تحمیلى فرهنگ سرمایه‏دارى غرب نیست.
4. حال آیا راه برون‏شو از این تنگنا وجود دارد؟ اگر فرآیند جهانى شدن از نظر ما جهان‏سومى‏ها و ما مسلمانان نامطلوب است، آیا مى‏توان در برابر آن ایستادگى کرد؟ پاسخ مثبت است. عوامل متعددى وجود دارند که مى‏توانند در این زمینه تأثیرگذار باشند که به چند نمونه از آنها اشاره مى‏شود: نظریه‏هاى رقیبى مانند نظریه «جنگ تمدن‏ها»ى هانتینگتون، معاهدات منطقه‏اى، پیمان‏هاى ایدئولوژیک، ایجاد بازار، بانک، دانشگاه، مراکز پژوهشى و... اسلامى که هرچند فراملیتى هستند، در عین حال در برابر موج جهانى‏شدن مى‏ایستند و از فرهنگ اسلامى و اقتصاد و سیاست و تعلیم و تربیت اسلامى حفاظت توانند کرد. اگر ابعاد مختلف این نظریه و پیامدهاى ناصواب فرآیند جهانى شدن براى ملت‏هاى مسلمان شکافته شود و مورد تبلیغ و پى‏گیرى قرار گیرد، مى‏توان امید داشت تحت لواى سازمان کنفرانس اسلامى یا هر سازمان بالفعل یا بالقوه دیگرى، چنین کنوانسیون‏هایى شکل گیرد. قدرت اقتصادى، فرهنگى، انسانى و سیاسى مسلمانان، در صورت به هم پیوستن مى‏تواند سدّ سکندرى در برابر موج جهانى‏سازى باشد.
همشهرى، ویژه‏نامه چهاردهمین نمایشگاه بین‏المللى کتاب تهران، ش2

تبلیغات