تفاهم در میان ادیان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در این مقاله، پس از تأکید بر ضرورت گفتوگو و تفاهم جوامع مذهبى، مراحل سهگانه نیل به تفاهم میان ادیان طرح شده است که عبارتاند از: 1. تمایل صادقانه به شناخت دیدگاههاى سایر ادیان؛ 2. احترام متقابل و پرهیز از امور تنشزا که مانع همزیستى مسالمتآمیز مىشوند و 3. سازماندهى و مشارکت در انواع گفتوگوى میان ادیان. در پایان به پارهاى از مبانى عملى این گفتوگو اشاره شده است.متن
یک جامعه مذهبى براى رسیدن به دنیایى بهتر باید به دنبال همکارى با سایرین باشد. اوضاع امروزین، زندگى در کنج انزوا را براى جوامع مذهبى عملاً ناممکن ساخته است. در گذشته دو جامعه مذهبى عموماً مىکوشیدند تا یکدیگر را با سلاح عقاید و فرهنگ مغلوب سازند یا آنکه یکدیگر را کاملاً نادیده بگیرند تا آسیبى به تعصبات دینى - فرهنگىشان وارد نیاید. اما آنچه امروزه دنیا به آنها پیشنهاد مىکند، این است که گروههاى همسطح و مساوى زندگى کردن با یکدیگر را در جامعهاى با مقیاس جهانى بیاموزند. البته طرح «تشکیل جامعهاى جهانى و صلحآمیز» بدون تمایل صادقانه به همکارى و احترام دوجانبه و این عقیده که به عنوان موجود بشرى جملگى در مقابل خداوند برابریم، شکست مىخورد.
از آنجا که تفکرات و اعتقادات ما انگیزههاى ما براى حرکتند، آغاز هرگونه اقدامى براى تفاهم گسترده بین ادیان باید الزاماً همسطح با شعور بشرى باشد و از این رو، نخستین گام به سوى تفاهم بین ادیان شناخت و بررسى دین سایر ملل است.
حقیقت کثرت تجارب دینى بشریت هنگامى واقعاً آشکار مىشود که به مطالعه و بررسى سایر ادیان بپردازیم و این امر تنها زمانى امکان دارد که سنت دینى دیگران را درست از این منظر بشناسیم که یک فرد قادر است موجودیت خود را قبول و تجربه دینى سنتى غیر از خود را صادقانه تحسین کند.
مرحله نخست براى مطالعه سایر جوامع دینى، تمایل صادقانه به درک و شناخت دیدگاه سایر ملل است. در این مرحله، روش پدیدارشناسى براى مطالعه سایر ادیان توصیه مىشود. مراکز مطالعاتى که در آنها ادیان بزرگ جهانى از منظر پدیدارشناسى مورد مطالعه قرار گیرند، مبانى مستحکمى براى تحقیقات در زمینه نیل به تفاهم میان ادیان ایجاد خواهند کرد.
مرحله دوم، دعوت به آرامش در خلوت خود و احتراز از پرداختن به پروژههایى است که ممکن است مزاحم زندگى صلحآمیز ما شود. هم اینک تفاهم بین ادیان به این نقطه رسیده است که از سویى، هرکس در درون قلب خود تنها خود را بر صراط مستقیم مىداند و از سوى دیگر، براى حفظ نوعى همزیستى مسالمتآمیز، چنین ادعا مىکند که آنچه مورد اعتقاد دیگران است، اهمیت ماهوى چندانى ندارد. چنین امرى کاملاً منافقانه است.
اگر قرار است اقدامى جهت گشودن باب گفتوگو انجام شود، بر ماست تا براى سنتهاى دینى سایرین، همانند آیین خود، احترام قائل شویم. این رفتار که خود را تنها اهل طریق صواب و ممتاز از دیگران بپنداریم، مىتواند موضوع یک بازنگرى در زمینه معارف دینى باشد. در نتیجه، نوشتههاى کتب آسمانى هر یک از ادیان جهان به بینشهاى جهانشمول باز مىگردند. در کتابهاى مقدس آیین هندو، مسیحیت، بودایى، اسلام و سایر ادیان جاى پاى تفکرى را مىتوان یافت که سعى در گنجاندن تمامى بشریت در امتى واحد دارد. چنین نگرشى جهانشمول با تمایل ما مبنى بر تقسیم نوع بشر به گروههاى مختلف مبانیت دارد، ولى از آنجا که این ادیان باید به صورت حرکتهایى تکرو به حیات خود ادامه داده و توسعه مىیافتند، عملاً به طور اجتنابناپذیر سهمى از فرقهگرایى در خود داشتند. اگر بنا بود به تجربه دینى اولیه شکلى داده شود و به نسلهاى بعد انتقال یابد، تهیه و گردآورى آداب، رسوم و عقاید دینى ضرورى بود. با این حال، باید قبول کرد که این جنبه از تاریخ ادیان بسیار تأسفآمیز است؛ جنبهاى که با گذشت زمان امکان داده تا شکل خارجى ادیان مهمتر از روح اولیهشان مطرح شود. از آن هنگام که هدف هر یک از ادیان یافتن اصول عقیدتى، آداب و رسوم ویژه شد، دیگر توجهى به عنصر جهانشمولى نداشتند.
در ارتباط با ادیان بزرگ، گفتوگو به مفهوم گوش فرادادن به یکدیگر در زمینه تجربههاى دینى خود است. بدین ترتیب، از یک طرف شناختى مستقیم از نحوهاى که ادیان ظاهراً مختلف تجربه شدهاند، براى ما عاید مىشود و از طرف دیگر، تجربهاى ژرف از وحدت عاملى که «ویژگى دینى انسان» نامیده مىشود، به دست مىآید. بنابراین تشویق سازماندهى و مشارکت در انواع گفتوگوى بین ادیان، سومین راهکار براى نیل به همزیستى مسالمتآمیز بین ادیان خواهد بود.
علاوه بر جنبههاى نظرى بحث، لازم است به جنبه عملى نیز بپردازیم. قرآن دو واژه «معروف» و «منکر» را در مقابل یکدیگر به کار مىگیرد. «معروف» آن چیزى است که در همه جا مورد قبول است، مانند حقیقتگویى و «منکر» چیزى است که هیچجا مورد قبول نیست، مانند دروغبافى. انسان همواره یک انسان است، چه هندو باشد چه بودایى، مسیحى، مسلمان یا مارکسیست. آیا در بعد عملى و در رفتار، بین اصحاب «معروف» از مسیحیان، هندوها، بودایىها یا مسلمانان، نمىتواند گفتوگویى باشد؟ یقیناً این گفتوگو امر ممکنى است و باید تجربه گردد. وقتى «معروف» براى همه یکسان و مشابه است، پس چه چیز مانع اتحاد ما و کار دستهجمعى براى یک نظم جهانى درستتر، که از هرگونه بىعدالتى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى مبرا باشد، مىشود؟ چنین گفتوگویى در نیل به تفاهم میان ادیان مؤثرتر از مباحثات کاملاً نظرى است و موجب مىشود دینى که تا کنون عموماً در موضع دفاعى بوده، سرشار از امنیت و پویایى شود.
اشاره
1. تأکید نویسنده محترم بر لزوم تلاش جوامع دینى براى کسب شناختى جامع و واقعنما از سایر ادیان و جوامع دینى تأکیدى شایسته و قابل قبول است، هرچند کفایت مطالعات پدیدارشناسانه - که نویسنده آن را مطمئنترین روش مىداند - براى نیل به این هدف مىتواند مورد تردید باشند. نویسنده براى نظریهپردازى در باره طرح تفاهم میان ادیان بحث خویش را بر پارهاى مبانى دینشناسانه استوار ساخته است که خود شدیداً محل بحث و نزاعاند. اعتقاد به کثرتگرایى دینى، فرو کاستن حقیقت ادیان به انحاى تجربه دینى، خارج کردن آداب و رسوم و حتى اعتقادات دینى از روح اولیه ادیان، عدم تفکیک میان ادیان ابراهیمى (مانند اسلام) و سایر آیینهاى دینى (مانند آیین بودا و هندو) و... بخشى از این مبانى را تشکیل مىدهند. این اصول در منابع گوناگونى مورد بررسى قرار گرفتهاند که مطالعه آنها مىتواند ارزیابى دقیقترى درباره مبانى مطالعه حاضر فراهم سازد.
2. نویسنده محترم نیل به اهدافى همچون «تفاهم میان ادیان»، «تشکیل جامعهاى جهانى و صلحآمیز» و «همزیستى مصالحتآمیز ادیان» را تلویحاً به پذیرش نوعى کثرتگرایى دینى منوط ساخته است. بىتردید اهداف یادشده اهدافى معقول و پسندیدهاند، که البته دستیابى به آنها چندان هم ساده نیست؛ اما نکته این جاست که پذیرش این اهداف لزوماً منوط به قبول کثرتگرایى دینى نیست؛ مىتوان در حوزه مباحث نظرى در باب دینشناسى، با کثرتگرایى مخالفت ورزید و در همان حال، بر پایه پارهاى اصول اعتقادى، اخلاقى و حقوقى، حقوق سایر جوامع مذهبى را به رسمیت شناخت و در صحنه روابط عملى، در جهت همزیستى مسالمتآمیز و... کوشید. به تعبیر دیگر، به نظر مىرسد که نویسنده محترم شرط لازم براى دستیابى به اهداف موردبحث را قبول کثرتگرایى دینى و تعدد صراطهاى مستقیم دانسته که محل تأمل است.
3. در خلال مطالب مقاله، نکات فراوانى وجود دارند که قابل بحث است. براى مثال، نویسنده مدعى است: «نوشتههاى کتب آسمانى هر یک از ادیان جهان به بینشهایى جهانشمول بر مىگردند»، ولى هیچ نمونهاى براى این ادعا نمىآورد.
در خصوص این ادعا اجمالاً باید گفت: اولاً ادعاى مزبور به وضوح شامل برخى از ادیان (در وضعیت کنونى آن) - مانند یهودیت - نمىشود.(1) ثانیاً، مرور کوتاهى بر آیات قرآنى کافى است تا معلوم گردد که هرچند در قرآن کریم از امت اسلامى سخن رفته، ولى در آیات متعددى نیز بر تکثر امتها و این مطلب که هر پیامبرى را امتى است، تأکید شده است(2) و از این رو، برخلاف رأى نویسنده، «تصمیم نوع بشر به گروهها و زیرگروهها» با نگرش کتب آسمانى مباینت ندارد.
4. نویسنده محترم، با این فرض که اصل در ادیان همانا وحدت نگرش جهانشمول است، پیدایش آداب و رسوم و اعتقادات دینى را ناشى از فرقهگرایى اولیه ادیان مىداند که مقارن با ظهور ادیان پدیدار گشته است و سپس تصریح مىکند که این جنبه از تاریخ ادیان بسیار تأسفآمیز است. مبناى این تحلیل چندان روشن نیست، ولى آنچه مسلم است، لااقل در پارهاى از ادیان وحیانى و برخوردار از متون مقدس، مانند اسلام، آداب و رسوم دینى (شریعت) و باورهاى مذهبى (عقاید) نقشى مهم و اساسى ایفا مىکند، به گونهاى که نمىتوان ضرورت آنها را صرفاً در پارهاى الزامات تاریخى - که دوران آن به سر آمده است، خلاصه کرد. واقعیت غیرقابل انکار آن است که بسیارى از اصول اعتقادى و نیز پارهاى از احکام و آموزههاى شریعتى اسلام، با صراحت تمام، در قرآن کریم آمده است.
پی نوشت:
1) شاید از همینروست که نویسنده در عبارت زیر سخنى از یهودیت نیاورده و به راحتى از ذکر آن صرفنظر کرده است: «در کتابهاى مقدس آیین هندو، مسیحیت، بودایى و اسلام و سایر ادیان جاى پاى تفکرى را مىتوان یافت که سعى در گنجاندن تمامى بشریت در امتى واحد دارد.»
2) براى نمونه نک.: مائده: 48 و نحل: 38.
همبستگى، 17/2/1380
از آنجا که تفکرات و اعتقادات ما انگیزههاى ما براى حرکتند، آغاز هرگونه اقدامى براى تفاهم گسترده بین ادیان باید الزاماً همسطح با شعور بشرى باشد و از این رو، نخستین گام به سوى تفاهم بین ادیان شناخت و بررسى دین سایر ملل است.
حقیقت کثرت تجارب دینى بشریت هنگامى واقعاً آشکار مىشود که به مطالعه و بررسى سایر ادیان بپردازیم و این امر تنها زمانى امکان دارد که سنت دینى دیگران را درست از این منظر بشناسیم که یک فرد قادر است موجودیت خود را قبول و تجربه دینى سنتى غیر از خود را صادقانه تحسین کند.
مرحله نخست براى مطالعه سایر جوامع دینى، تمایل صادقانه به درک و شناخت دیدگاه سایر ملل است. در این مرحله، روش پدیدارشناسى براى مطالعه سایر ادیان توصیه مىشود. مراکز مطالعاتى که در آنها ادیان بزرگ جهانى از منظر پدیدارشناسى مورد مطالعه قرار گیرند، مبانى مستحکمى براى تحقیقات در زمینه نیل به تفاهم میان ادیان ایجاد خواهند کرد.
مرحله دوم، دعوت به آرامش در خلوت خود و احتراز از پرداختن به پروژههایى است که ممکن است مزاحم زندگى صلحآمیز ما شود. هم اینک تفاهم بین ادیان به این نقطه رسیده است که از سویى، هرکس در درون قلب خود تنها خود را بر صراط مستقیم مىداند و از سوى دیگر، براى حفظ نوعى همزیستى مسالمتآمیز، چنین ادعا مىکند که آنچه مورد اعتقاد دیگران است، اهمیت ماهوى چندانى ندارد. چنین امرى کاملاً منافقانه است.
اگر قرار است اقدامى جهت گشودن باب گفتوگو انجام شود، بر ماست تا براى سنتهاى دینى سایرین، همانند آیین خود، احترام قائل شویم. این رفتار که خود را تنها اهل طریق صواب و ممتاز از دیگران بپنداریم، مىتواند موضوع یک بازنگرى در زمینه معارف دینى باشد. در نتیجه، نوشتههاى کتب آسمانى هر یک از ادیان جهان به بینشهاى جهانشمول باز مىگردند. در کتابهاى مقدس آیین هندو، مسیحیت، بودایى، اسلام و سایر ادیان جاى پاى تفکرى را مىتوان یافت که سعى در گنجاندن تمامى بشریت در امتى واحد دارد. چنین نگرشى جهانشمول با تمایل ما مبنى بر تقسیم نوع بشر به گروههاى مختلف مبانیت دارد، ولى از آنجا که این ادیان باید به صورت حرکتهایى تکرو به حیات خود ادامه داده و توسعه مىیافتند، عملاً به طور اجتنابناپذیر سهمى از فرقهگرایى در خود داشتند. اگر بنا بود به تجربه دینى اولیه شکلى داده شود و به نسلهاى بعد انتقال یابد، تهیه و گردآورى آداب، رسوم و عقاید دینى ضرورى بود. با این حال، باید قبول کرد که این جنبه از تاریخ ادیان بسیار تأسفآمیز است؛ جنبهاى که با گذشت زمان امکان داده تا شکل خارجى ادیان مهمتر از روح اولیهشان مطرح شود. از آن هنگام که هدف هر یک از ادیان یافتن اصول عقیدتى، آداب و رسوم ویژه شد، دیگر توجهى به عنصر جهانشمولى نداشتند.
در ارتباط با ادیان بزرگ، گفتوگو به مفهوم گوش فرادادن به یکدیگر در زمینه تجربههاى دینى خود است. بدین ترتیب، از یک طرف شناختى مستقیم از نحوهاى که ادیان ظاهراً مختلف تجربه شدهاند، براى ما عاید مىشود و از طرف دیگر، تجربهاى ژرف از وحدت عاملى که «ویژگى دینى انسان» نامیده مىشود، به دست مىآید. بنابراین تشویق سازماندهى و مشارکت در انواع گفتوگوى بین ادیان، سومین راهکار براى نیل به همزیستى مسالمتآمیز بین ادیان خواهد بود.
علاوه بر جنبههاى نظرى بحث، لازم است به جنبه عملى نیز بپردازیم. قرآن دو واژه «معروف» و «منکر» را در مقابل یکدیگر به کار مىگیرد. «معروف» آن چیزى است که در همه جا مورد قبول است، مانند حقیقتگویى و «منکر» چیزى است که هیچجا مورد قبول نیست، مانند دروغبافى. انسان همواره یک انسان است، چه هندو باشد چه بودایى، مسیحى، مسلمان یا مارکسیست. آیا در بعد عملى و در رفتار، بین اصحاب «معروف» از مسیحیان، هندوها، بودایىها یا مسلمانان، نمىتواند گفتوگویى باشد؟ یقیناً این گفتوگو امر ممکنى است و باید تجربه گردد. وقتى «معروف» براى همه یکسان و مشابه است، پس چه چیز مانع اتحاد ما و کار دستهجمعى براى یک نظم جهانى درستتر، که از هرگونه بىعدالتى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى مبرا باشد، مىشود؟ چنین گفتوگویى در نیل به تفاهم میان ادیان مؤثرتر از مباحثات کاملاً نظرى است و موجب مىشود دینى که تا کنون عموماً در موضع دفاعى بوده، سرشار از امنیت و پویایى شود.
اشاره
1. تأکید نویسنده محترم بر لزوم تلاش جوامع دینى براى کسب شناختى جامع و واقعنما از سایر ادیان و جوامع دینى تأکیدى شایسته و قابل قبول است، هرچند کفایت مطالعات پدیدارشناسانه - که نویسنده آن را مطمئنترین روش مىداند - براى نیل به این هدف مىتواند مورد تردید باشند. نویسنده براى نظریهپردازى در باره طرح تفاهم میان ادیان بحث خویش را بر پارهاى مبانى دینشناسانه استوار ساخته است که خود شدیداً محل بحث و نزاعاند. اعتقاد به کثرتگرایى دینى، فرو کاستن حقیقت ادیان به انحاى تجربه دینى، خارج کردن آداب و رسوم و حتى اعتقادات دینى از روح اولیه ادیان، عدم تفکیک میان ادیان ابراهیمى (مانند اسلام) و سایر آیینهاى دینى (مانند آیین بودا و هندو) و... بخشى از این مبانى را تشکیل مىدهند. این اصول در منابع گوناگونى مورد بررسى قرار گرفتهاند که مطالعه آنها مىتواند ارزیابى دقیقترى درباره مبانى مطالعه حاضر فراهم سازد.
2. نویسنده محترم نیل به اهدافى همچون «تفاهم میان ادیان»، «تشکیل جامعهاى جهانى و صلحآمیز» و «همزیستى مصالحتآمیز ادیان» را تلویحاً به پذیرش نوعى کثرتگرایى دینى منوط ساخته است. بىتردید اهداف یادشده اهدافى معقول و پسندیدهاند، که البته دستیابى به آنها چندان هم ساده نیست؛ اما نکته این جاست که پذیرش این اهداف لزوماً منوط به قبول کثرتگرایى دینى نیست؛ مىتوان در حوزه مباحث نظرى در باب دینشناسى، با کثرتگرایى مخالفت ورزید و در همان حال، بر پایه پارهاى اصول اعتقادى، اخلاقى و حقوقى، حقوق سایر جوامع مذهبى را به رسمیت شناخت و در صحنه روابط عملى، در جهت همزیستى مسالمتآمیز و... کوشید. به تعبیر دیگر، به نظر مىرسد که نویسنده محترم شرط لازم براى دستیابى به اهداف موردبحث را قبول کثرتگرایى دینى و تعدد صراطهاى مستقیم دانسته که محل تأمل است.
3. در خلال مطالب مقاله، نکات فراوانى وجود دارند که قابل بحث است. براى مثال، نویسنده مدعى است: «نوشتههاى کتب آسمانى هر یک از ادیان جهان به بینشهایى جهانشمول بر مىگردند»، ولى هیچ نمونهاى براى این ادعا نمىآورد.
در خصوص این ادعا اجمالاً باید گفت: اولاً ادعاى مزبور به وضوح شامل برخى از ادیان (در وضعیت کنونى آن) - مانند یهودیت - نمىشود.(1) ثانیاً، مرور کوتاهى بر آیات قرآنى کافى است تا معلوم گردد که هرچند در قرآن کریم از امت اسلامى سخن رفته، ولى در آیات متعددى نیز بر تکثر امتها و این مطلب که هر پیامبرى را امتى است، تأکید شده است(2) و از این رو، برخلاف رأى نویسنده، «تصمیم نوع بشر به گروهها و زیرگروهها» با نگرش کتب آسمانى مباینت ندارد.
4. نویسنده محترم، با این فرض که اصل در ادیان همانا وحدت نگرش جهانشمول است، پیدایش آداب و رسوم و اعتقادات دینى را ناشى از فرقهگرایى اولیه ادیان مىداند که مقارن با ظهور ادیان پدیدار گشته است و سپس تصریح مىکند که این جنبه از تاریخ ادیان بسیار تأسفآمیز است. مبناى این تحلیل چندان روشن نیست، ولى آنچه مسلم است، لااقل در پارهاى از ادیان وحیانى و برخوردار از متون مقدس، مانند اسلام، آداب و رسوم دینى (شریعت) و باورهاى مذهبى (عقاید) نقشى مهم و اساسى ایفا مىکند، به گونهاى که نمىتوان ضرورت آنها را صرفاً در پارهاى الزامات تاریخى - که دوران آن به سر آمده است، خلاصه کرد. واقعیت غیرقابل انکار آن است که بسیارى از اصول اعتقادى و نیز پارهاى از احکام و آموزههاى شریعتى اسلام، با صراحت تمام، در قرآن کریم آمده است.
پی نوشت:
1) شاید از همینروست که نویسنده در عبارت زیر سخنى از یهودیت نیاورده و به راحتى از ذکر آن صرفنظر کرده است: «در کتابهاى مقدس آیین هندو، مسیحیت، بودایى و اسلام و سایر ادیان جاى پاى تفکرى را مىتوان یافت که سعى در گنجاندن تمامى بشریت در امتى واحد دارد.»
2) براى نمونه نک.: مائده: 48 و نحل: 38.
همبستگى، 17/2/1380