مطهری و سوسیالیسم دموکراتیک
آرشیو
چکیده
نشریه عصر ما در شمارههاى اخیر خود مقالاتى را از نویسندهاى بىنام به چاپ مىرساند که به بازنگرى و تفسیر آراء شهید مطهرى اختصاص دارد. در این دو شماره، نویسنده ادعا کرده است که شهید مطهرى با نظریه سوسیالیسم دموکراتیک و آراء نئومارکسیستهاى غربى موافقت کرده و نقد «سوسیالیسم واقعاً موجود» را به همه اشکال سوسیالیسم و عدالت اجتماعى تعمیم نداده و فقط کاستىهاى آن را در مورد دموکراسى را نقد کرده است.متن
اطلاق عنوان «یادداشت» در مقابل «اثرِ» مؤلف، به اصلىترین توجیه در جهت خمیر کردن یکى از نفیسترین کتابهاى استاد، یعنى کتاب مبانى اقتصاد اسلامى تبدیل شده؛ حال آنکه در اولین کلمه از مجموعه یادداشتهاى استاد، مرز میان یادداشتبردارى و نظر خود استاد کاملاً مشخص است. به علاوه، صرف اینکه یک مؤلف به کدام متون توجه داشته و چه چیزهایى را یادداشتبردارى مىکرده، شناخت ما را از او تکمیل مىکند. در جاهایى هم مرز بین یادداشتِ صرف و برداشت خود مؤلف چندان برجسته نیست و این بیانگر آن است که مؤلف، متن مرجع را پذیرفته، آن را درونى کرده و حتى چیزهایى هم به آن افزوده؛ بىآنکه چیزى را کم کند. به عنوان مثال، استاد در همین جلد اوّل از یادداشتها، در جایى مسأله اولویتبندى بیان نظم و آزادى در بین روشنفکران دینى جهان اسلام را از قول حمید عنایت نقل کرده و سپس گزینه مختار خود، یعنى تقدم آزادى بر نظم را بر آن افزوده است.
در اصطلاح پل ریکور، براى واژه «برداشت»، از لفظ Appropriation استفاده مىشود که به معناى جذب، هضم و درونى کردن یک متن در اندیشه مفسّر است. همین معنا به ما کمک مىکند تا روحیه تهاجمى علمى مطهرى و عزم او براى تسخیر و ضبط اندیشهها و هضم آنها در فاهمه فراخ خود، بهتر تبیین گردد. واژگان «سوسیالیسم»، «دموکراسى»، «اومانیسم»، «جامعه باز»، «اصالت الانسان»، «اصالت انسانیت» و کثیرى از مفاهیم همبسته با آن که به سهولت تمام و به نحو جانبدارانه و همدلانه بر زبان مطهرى جارى مىشد، برخلاف آنچه برخى سعى در القاى آن داشتند، التقاطى، کمونیسیتى یا لیبرالى اندیشیدن آن بزرگوار را نشان نمىداد؛ بلکه حاکى از عزم و اراده معطوف به «بر - داشت» و «جذب» اندیشه دیگران و عبور آن اندیشه از فاهمه و هاضمه قوى خود بود. به عنوان مثال، به «بر یادداشت» او درباره سوسیالیسم دموکراتیک اشاره مىکنیم. مطهرى ضمن نقل تعریفِ راسل از سوسیالیسم (که راسل علاوه بر اشتراک در زمین و سرمایه، ویژگىهایى چون: شکل دموکراتیک حکومت و... را اضافه کرده است) مطالبى را در تأیید و تکمیل آن مىافزاید. در اینجا، در درجه اول آنچه به مطهرى اجازه مىدهد تا به عنوان یک عالم دینى از یک روشنفکر ماتریالیست استفاده فکرى نماید، ریشه در نوعى تمایزگذارى دارد که با مرزبندىهاى امروزى نمىخواند. وى به تمایزگذارى بین ماتریالیستها پرداخته؛ نه متدینین و آنها را به «ماتریالیستهاى باانصاف و حقیقتجو و آزاداندیش» و «ماتریالیستهاى بىانصاف و غیرآزاد» تقسیم مىنماید.
مطهرى، در این مرزبندى راسل را در ردیف «فیلسوف آزادفکر» و «ماتریالیست آزاداندیش» در مقابل «ماتریالیستهاى حزبى و جزماندیش» مىگذارد. مطهرى معیار «آزادگى» و «آزاداندیشى» را برتر از همه معیارهایى قرار مىدهد که مستند و مبناى اصلى مرزبندىهاى زمینى و محلى است و در میزانسنجى نه فقط براى پاسخ درست به مسأله، بلکه به نفس طرح مسأله و شجاعت برخورد با آن به صورت یک «مسأله» نمره مىدهد. همین فضاست که به مطهرى اجازه مىدهد تا به سهولت اندیشه سوسیالیسم دموکراتیک را از آن خود کرده، مهر و نشان و قرائت و هاضمه خود را بر آن حک نماید.
در این راستا، مطهرى مىگوید که روشنفکران امروز اروپا، یعنى همان صفوف آزاداندیشان غیرحزبى، سوسیالیسم نوع شوروى را دیگر سوسیالیسم نمىشمارند؛ و لذا او در تبیین برداشت خلاقانه از مفهوم سوسیالیسم دموکراتیک، لحن همدلانه و همسخنانهاى با آنها گرفته و این نظریه را که دموکراسى، محصول فرعى و خود به خودى مالکیت اشتراکى است، نقد کرده، مىگوید: «ولى تجربه نشان داد که این جور نشده؛ یعنى سوسیالیسم به معناى مالکیت اشتراکى آمد، امّا دموکراسى نیامد.» لذا روشنفکران غربى گفتند که در تعریف سوسیالیسم، «مالکیت اشتراکى بازار» کافى نیست؛ آن وقت قیود دیگرى اضافه کردند و گفتند: استفاده دموکراتیک از ابزار تولید و اینکه تولید به منظور استفاده اجتماع باشد؛ نه به منظور قدرت ملى و به علاوه همه اینها، حاکمیت، ملى باشد.
بنابراین، مطهرى تلاش احیاگران مارکسیستى را در جهت اضافه کردن قیودات دموکراتیک، در عین پذیرفتن و درونى کردن همه قیودات، امرى منافى با مارکسیسم مىداند. امّا از آن مهمتر، تفکیکى که مطهرى ضمن قرائت مذکور بین استفاده دموکراتیک از تولید به منظور اجتماع، نه «قدرت ملى»، قائل مىشود، فوقالعاده مهم بوده، ریشه در جدیدترین اندیشههاى مربوط به جامعه مدنى دارد که اجتماع را به نحو مستقل از دولت بررسى مىکند. مرزبندى استعلایى مطهرى با «سوسیالیسم واقعاً موجود»، از رهگذر همین نقدها و همین تفکیک و تمایزها بین «اجتماع» و «قدرت» بهتر مفهوم خواهد شد و بهویژه جنبه استعلایى آنکه مرزکشى با سوسیالیسم واقعاً موجود را به همه اشکال سوسیالیسم و عدالت اجتماعى تعمیم نداده و فقط کاستىهاى آن در را مورد دموکراسى نقد مىکرد، درخشش خود را بیشتر عیان خواهد نمود.
حدود دو دهه پیش از آنکه مطهرى نظریه مربوط به ماشین و مربوط به سوسیالیسم دموکراتیک را عرضه نماید، مداقّه بىنظیرى حول مقوله عدالت اجتماعى داشته که رگههاى آن تا آخرین روزهاى حیات پربار فکرى او استمرار مىیابد. او از همان ابتدا نه فقط به خود مقوله عدالت اجتماعى توجه داشت، بلکه به آن موانع تاریخى و موانع معرفتىاى که باعث مغفول ماندن آیات و احادیث مربوط به عدالت اجتماعى مىشد تأکید نموده است ... از این رو بىراه نبود که استاد شهید مطهرى در ماجراى پایانى عمر شریف خود، مشرب اجتماعى اسلام را قریب به نوعى «سوسیالیسم اخلاقى خواند؛ مضمونى که بعدها بهصراحت در کتاب پیرامون انقلاب اسلامى مندرج گشت. مطهرى در ماه صفر سال 56 خورشیدى در دروس فلسفه تاریخ، ضمن بحث سوسیالیسم یک بار دیگر به آیه مذکور (تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛ آلعمران: 64) مراجعت نموده و بىآنکه تردیدى در کاربرد جانبدارانه واژه سوسیالیسم به خود راه دهد، این مقوله را با توجه به همان آیه معنى کرده و پس از قرائت آن مىگوید: «یعنى ایده عالى معنوى خداشناسى و حقپرستى که جانها در آنجا متحد بشود و دیگر، تساوى عملى عینى اجتماعى که انسانها با یکدیگر متساوى بشوند. آن وقتى است که «ما» شدن به معنى واقعى در این شرایط موجود مىآید.»
اشاره
چندى است که نشریات مختلف، بویژه هفتهنامه عصر ما، به بازاندیشى و ارائه قرائتهاى جدید از آراء شهید مطهرى روى آوردهاند. این پدیده هرچند به خودى خود میمون و مبارک است و مىتواند ذهنیت نسل جدید را از بنمایههاى فکرى اندیشمندان اصیلى چون شهید مطهرى پربار سازد، امّا از آنجا که مطهرى امروزه در جامعه ما به عنوان تراز اندیشه دینى و تئوریسین انقلاب اسلامى به حساب مىآید، ضرورى است در اینگونه موارد، از سوى دستاندرکاران، نظارت و پىگیرى عالمانه صورت گیرد. اما در خصوص مقاله حاضر نکاتى چند جاى تأمل دارد:
1. بىتردید شهید مطهرى از عالمانِ اندیشمندى بود که علاوه بر درک عمیق از معارف اسلامى و پاىبندى نظرى و عملى به سنت کلامى و فقهى حوزه، حضورى جدى و فعال در عرصههاى جدید فکرى داشت و همواره در برقرارى گفتگو و مفاهمه جدى با اندیشهها و اندیشوران از هر حوزه، پیشدستى مىکرد. آنچه شهید مطهرى را از همگان ممتاز مىکرد، توجه همزمان به اصولگرایى و پاسدارى از سنتهاى دینى از یک سو و پىریزى بناهاى فکرى جدید و کارآمد بر پایههاى استوار فرهنگ اسلامى از سوى دیگر بود. بنابراین، امر اوصافى چون آزادگى، انصاف، جسارت و شجاعت در اندیشه را با پاکى روح، باور راسخ و غیرت دینى در هم آمیخته بود و همنشینى این ویژگىها، از او متفکرى آزاده، متکلمى غیور و فقیهى زمانشناس و کارآمد ساخته بود که بیش از هر چیز، به جامعیت در اندیشه اسلامى، اصلاح در باورها و اخلاقیات اجتماعى و اعتدال در سلیقه و رفتار دینى مىاندیشید.
2. نویسنده، شهید مطهرى را معتقد به نظریه سوسیالیسم دموکراتیک معرفى مىکند و اظهار مىدارد که نقد شهید مطهرى به مارکسیسم (سوسیالیسم واقعاً موجود) فقط در کاستى آن نسبت به دموکراسى بود. به نظر ما، این مقاله به لحاظ علمى و روششناختى جاى تأملات فراوان دارد و استفادهها و تحلیلهاى یادشده از اعتبار لازم برخوردار نیست؛ زیرا اولاً نویسنده عمدتاً به چند گفتار از استاد در نوارهاى دروس فلسفه و تاریخ استناد جسته و مجموعه آثار ایشان را از نظر دور داشته است. مرحوم مطهرى در آثار مختلف خود به نقد جامعى از سوسیالیسم و مارکسیسم و نیز به نقد کاپیتالیسم و لیبرالیسم پرداخته و اسلام را در بسیارى موارد در نقطه مقابل سوسیالیسم معرفى کرده است.
ثانیاً با ملاحظه شرایط و فضاى حاکم بر این مجموعه دروس و با توجه به سیطره فلسفه مارکسیسم بر محافل روشنفکرى در آن زمان، این سخنان شهید مطهرى را بهتر مىتوان فهمید. مطهرى در آن دوره با استفاده از آراء منتقدان غربىِ مارکسیسم، به نقد ایدئولوژى مارکسیسم مىپرداخت و آنچه ایشان در نقد مارکسیسم گفته است، لزوماً دیدگاه اصلى و نهایى خود ایشان نیست.
ثالثاً، آنچنانکه از شیوه تحقیق و نگارش استاد بهخوبى پیداست، ایشان ایدههاى جدید خویش را نخست در یادداشتهاى شخصى ضبط مىکرد و سپس در دروس و سخنرانىها با تأملى دوباره مطرح مىساخت و در نهایت آنچه از نظر ایشان استوار و اطمینانبخش بود به صورت مکتوب به نگارش درمىآورد. بنابراین، اندیشهها و آراى شهید مطهرى در دستنوشتهها را باید بر این اساس تفسیر و تنظیم کرد.
3. شهید مطهرى مقوله «عدالت اجتماعى» را در اسلام بزرگ مىشمرد و در سراسر عمر علمى خویش این موضوع را با وسواس و دقت دنبال مىکرد و حتى در دستنوشتههاى خود این احتمال را مطرح ساخت که عدالت را مىتوان به عنوان یکى از قواعد فقهى و در سلسله علل احکام قرار داد. امّا در خصوص ادعاى نویسنده توجه به دو نکته مهم است: نخست، آنکه عدالت اجتماعى در تفسیر شهید مطهرى به معناى سوسیالیسم نیست و شهید مطهرى خود بر این تمایز انگشت گذاشته است. دوم آنکه متأسفانه آنچه شهید مطهرى در باب «عدالت در فقه» یا ماهیت اقتصادى و حقوقى «ماشین» در عصر جدید گفته است، در آثار ایشان بهخوبى تبیین و توجیه نشده است و از این رو دقیقاً نمىتوان یک نظریه علمى شخصى را در این باب به ایشان نسبت داد. جا دارد در این موضوعات تحقیقات نوآمد و جدىترى صورت گیرد.
4. نشریه عصر ما در این مقاله و سایر نوشتههاى خود، از عدم انتشار دستنوشتههاى شهید مطهرى نخست گله کرده و در خصوص جلوگیرى از انتشار کتاب مبانى اقصاد اسلامى در سال 61، جناح راست را شدیداً محکوم کرده است. در این خصوص فراموش نمىکنیم که انتشار دستنوشتههاى استاد در مورد آثار دکتر شریعتى (که ایشان اسلامشناسى مرحوم شریعتى را «اسلامسرایى» خوانده بود) تا چه اندازه همفکران عصر ما را برآشفت و چه آشوبى بهپا خاست؛ چنانکه فرمان به توقف انتشار این دست نوشتهها صادر کردند. همچنین باید یادآورى کرد که آنچه به عنوان کتاب مبانى اقتصاد اسلامى در آن سالها چاپ شد، آمیختهاى از دستنوشتههاى استاد با نوشتههاى شخص دیگرى بود که از اعتبار علمى اثر سخت مىکاست و اتفاقاً کلیه مطالب استاد در این زمینه تاکنون بارها تحت عنوان «نظرى به نظام اقتصادى اسلام» چاپ شده است.
در پایان، اضافه مىکنیم که ما نیز با جلوگیرى از نشر اینگونه آثار مخالفیم و همسخن با استاد شهید بر این عقیدهایم که طرح و نقد آرا و اندیشههاى متنوع در چارچوب علمى و منطقى، تنها راه رشد و اعتلاى اندیشه دینى و نمایان ساختن ریشههاى انحراف و التقاط است. براى مثال، سوگمندانه باید گفت که در مورد محتواى همین کتاب، علىرغم شور و هیاهوى بسیار در له یا علیه آن، هنوز پس از گذشت بیست سال هیچ بحث علمى پیرامون آن صورت نگرفته است.
5 . نویسنده در اصل مقاله خود با عبارتپردازىهاى بسیار، فضاى اندیشه دینى و حوزههاى علمیه را بسیار تنگ و تاریک وانمود کرده است؛ حال آنکه بر آگاهان پوشیده نیست که امروزه در حوزه علمیه قم تازهترین و جدىترین اندیشههاى غرب، موضوع آموزش و پژوهش است.
6. اخیراً گروهى از روشنفکران دینى پس از دورهاى فترت و عزلت از اندیشه چپ، بار دیگر به تفکر سوسیالیسم بازگشته و با گرایش به موج جدیدِ سوسیال دموکراسى در جهان، سعى در تدوین یک ایدئولوژى تازه براى تز اصلاحات دارند (براى نمونه رک. : دو مقاله گذشته با همین موضوع در همین شماره از بازتاب اندیشه). چاپ مقاله حاضر در نشریه عصر ما را همراه با مجموعه گفتگوها و مقالاتى که در شمارههاى اخیر این نشریه به چاپ مىرسد، باید در همین راستا ارزیابى کرد.
عصر ما، ش 197 و 198
در اصطلاح پل ریکور، براى واژه «برداشت»، از لفظ Appropriation استفاده مىشود که به معناى جذب، هضم و درونى کردن یک متن در اندیشه مفسّر است. همین معنا به ما کمک مىکند تا روحیه تهاجمى علمى مطهرى و عزم او براى تسخیر و ضبط اندیشهها و هضم آنها در فاهمه فراخ خود، بهتر تبیین گردد. واژگان «سوسیالیسم»، «دموکراسى»، «اومانیسم»، «جامعه باز»، «اصالت الانسان»، «اصالت انسانیت» و کثیرى از مفاهیم همبسته با آن که به سهولت تمام و به نحو جانبدارانه و همدلانه بر زبان مطهرى جارى مىشد، برخلاف آنچه برخى سعى در القاى آن داشتند، التقاطى، کمونیسیتى یا لیبرالى اندیشیدن آن بزرگوار را نشان نمىداد؛ بلکه حاکى از عزم و اراده معطوف به «بر - داشت» و «جذب» اندیشه دیگران و عبور آن اندیشه از فاهمه و هاضمه قوى خود بود. به عنوان مثال، به «بر یادداشت» او درباره سوسیالیسم دموکراتیک اشاره مىکنیم. مطهرى ضمن نقل تعریفِ راسل از سوسیالیسم (که راسل علاوه بر اشتراک در زمین و سرمایه، ویژگىهایى چون: شکل دموکراتیک حکومت و... را اضافه کرده است) مطالبى را در تأیید و تکمیل آن مىافزاید. در اینجا، در درجه اول آنچه به مطهرى اجازه مىدهد تا به عنوان یک عالم دینى از یک روشنفکر ماتریالیست استفاده فکرى نماید، ریشه در نوعى تمایزگذارى دارد که با مرزبندىهاى امروزى نمىخواند. وى به تمایزگذارى بین ماتریالیستها پرداخته؛ نه متدینین و آنها را به «ماتریالیستهاى باانصاف و حقیقتجو و آزاداندیش» و «ماتریالیستهاى بىانصاف و غیرآزاد» تقسیم مىنماید.
مطهرى، در این مرزبندى راسل را در ردیف «فیلسوف آزادفکر» و «ماتریالیست آزاداندیش» در مقابل «ماتریالیستهاى حزبى و جزماندیش» مىگذارد. مطهرى معیار «آزادگى» و «آزاداندیشى» را برتر از همه معیارهایى قرار مىدهد که مستند و مبناى اصلى مرزبندىهاى زمینى و محلى است و در میزانسنجى نه فقط براى پاسخ درست به مسأله، بلکه به نفس طرح مسأله و شجاعت برخورد با آن به صورت یک «مسأله» نمره مىدهد. همین فضاست که به مطهرى اجازه مىدهد تا به سهولت اندیشه سوسیالیسم دموکراتیک را از آن خود کرده، مهر و نشان و قرائت و هاضمه خود را بر آن حک نماید.
در این راستا، مطهرى مىگوید که روشنفکران امروز اروپا، یعنى همان صفوف آزاداندیشان غیرحزبى، سوسیالیسم نوع شوروى را دیگر سوسیالیسم نمىشمارند؛ و لذا او در تبیین برداشت خلاقانه از مفهوم سوسیالیسم دموکراتیک، لحن همدلانه و همسخنانهاى با آنها گرفته و این نظریه را که دموکراسى، محصول فرعى و خود به خودى مالکیت اشتراکى است، نقد کرده، مىگوید: «ولى تجربه نشان داد که این جور نشده؛ یعنى سوسیالیسم به معناى مالکیت اشتراکى آمد، امّا دموکراسى نیامد.» لذا روشنفکران غربى گفتند که در تعریف سوسیالیسم، «مالکیت اشتراکى بازار» کافى نیست؛ آن وقت قیود دیگرى اضافه کردند و گفتند: استفاده دموکراتیک از ابزار تولید و اینکه تولید به منظور استفاده اجتماع باشد؛ نه به منظور قدرت ملى و به علاوه همه اینها، حاکمیت، ملى باشد.
بنابراین، مطهرى تلاش احیاگران مارکسیستى را در جهت اضافه کردن قیودات دموکراتیک، در عین پذیرفتن و درونى کردن همه قیودات، امرى منافى با مارکسیسم مىداند. امّا از آن مهمتر، تفکیکى که مطهرى ضمن قرائت مذکور بین استفاده دموکراتیک از تولید به منظور اجتماع، نه «قدرت ملى»، قائل مىشود، فوقالعاده مهم بوده، ریشه در جدیدترین اندیشههاى مربوط به جامعه مدنى دارد که اجتماع را به نحو مستقل از دولت بررسى مىکند. مرزبندى استعلایى مطهرى با «سوسیالیسم واقعاً موجود»، از رهگذر همین نقدها و همین تفکیک و تمایزها بین «اجتماع» و «قدرت» بهتر مفهوم خواهد شد و بهویژه جنبه استعلایى آنکه مرزکشى با سوسیالیسم واقعاً موجود را به همه اشکال سوسیالیسم و عدالت اجتماعى تعمیم نداده و فقط کاستىهاى آن در را مورد دموکراسى نقد مىکرد، درخشش خود را بیشتر عیان خواهد نمود.
حدود دو دهه پیش از آنکه مطهرى نظریه مربوط به ماشین و مربوط به سوسیالیسم دموکراتیک را عرضه نماید، مداقّه بىنظیرى حول مقوله عدالت اجتماعى داشته که رگههاى آن تا آخرین روزهاى حیات پربار فکرى او استمرار مىیابد. او از همان ابتدا نه فقط به خود مقوله عدالت اجتماعى توجه داشت، بلکه به آن موانع تاریخى و موانع معرفتىاى که باعث مغفول ماندن آیات و احادیث مربوط به عدالت اجتماعى مىشد تأکید نموده است ... از این رو بىراه نبود که استاد شهید مطهرى در ماجراى پایانى عمر شریف خود، مشرب اجتماعى اسلام را قریب به نوعى «سوسیالیسم اخلاقى خواند؛ مضمونى که بعدها بهصراحت در کتاب پیرامون انقلاب اسلامى مندرج گشت. مطهرى در ماه صفر سال 56 خورشیدى در دروس فلسفه تاریخ، ضمن بحث سوسیالیسم یک بار دیگر به آیه مذکور (تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛ آلعمران: 64) مراجعت نموده و بىآنکه تردیدى در کاربرد جانبدارانه واژه سوسیالیسم به خود راه دهد، این مقوله را با توجه به همان آیه معنى کرده و پس از قرائت آن مىگوید: «یعنى ایده عالى معنوى خداشناسى و حقپرستى که جانها در آنجا متحد بشود و دیگر، تساوى عملى عینى اجتماعى که انسانها با یکدیگر متساوى بشوند. آن وقتى است که «ما» شدن به معنى واقعى در این شرایط موجود مىآید.»
اشاره
چندى است که نشریات مختلف، بویژه هفتهنامه عصر ما، به بازاندیشى و ارائه قرائتهاى جدید از آراء شهید مطهرى روى آوردهاند. این پدیده هرچند به خودى خود میمون و مبارک است و مىتواند ذهنیت نسل جدید را از بنمایههاى فکرى اندیشمندان اصیلى چون شهید مطهرى پربار سازد، امّا از آنجا که مطهرى امروزه در جامعه ما به عنوان تراز اندیشه دینى و تئوریسین انقلاب اسلامى به حساب مىآید، ضرورى است در اینگونه موارد، از سوى دستاندرکاران، نظارت و پىگیرى عالمانه صورت گیرد. اما در خصوص مقاله حاضر نکاتى چند جاى تأمل دارد:
1. بىتردید شهید مطهرى از عالمانِ اندیشمندى بود که علاوه بر درک عمیق از معارف اسلامى و پاىبندى نظرى و عملى به سنت کلامى و فقهى حوزه، حضورى جدى و فعال در عرصههاى جدید فکرى داشت و همواره در برقرارى گفتگو و مفاهمه جدى با اندیشهها و اندیشوران از هر حوزه، پیشدستى مىکرد. آنچه شهید مطهرى را از همگان ممتاز مىکرد، توجه همزمان به اصولگرایى و پاسدارى از سنتهاى دینى از یک سو و پىریزى بناهاى فکرى جدید و کارآمد بر پایههاى استوار فرهنگ اسلامى از سوى دیگر بود. بنابراین، امر اوصافى چون آزادگى، انصاف، جسارت و شجاعت در اندیشه را با پاکى روح، باور راسخ و غیرت دینى در هم آمیخته بود و همنشینى این ویژگىها، از او متفکرى آزاده، متکلمى غیور و فقیهى زمانشناس و کارآمد ساخته بود که بیش از هر چیز، به جامعیت در اندیشه اسلامى، اصلاح در باورها و اخلاقیات اجتماعى و اعتدال در سلیقه و رفتار دینى مىاندیشید.
2. نویسنده، شهید مطهرى را معتقد به نظریه سوسیالیسم دموکراتیک معرفى مىکند و اظهار مىدارد که نقد شهید مطهرى به مارکسیسم (سوسیالیسم واقعاً موجود) فقط در کاستى آن نسبت به دموکراسى بود. به نظر ما، این مقاله به لحاظ علمى و روششناختى جاى تأملات فراوان دارد و استفادهها و تحلیلهاى یادشده از اعتبار لازم برخوردار نیست؛ زیرا اولاً نویسنده عمدتاً به چند گفتار از استاد در نوارهاى دروس فلسفه و تاریخ استناد جسته و مجموعه آثار ایشان را از نظر دور داشته است. مرحوم مطهرى در آثار مختلف خود به نقد جامعى از سوسیالیسم و مارکسیسم و نیز به نقد کاپیتالیسم و لیبرالیسم پرداخته و اسلام را در بسیارى موارد در نقطه مقابل سوسیالیسم معرفى کرده است.
ثانیاً با ملاحظه شرایط و فضاى حاکم بر این مجموعه دروس و با توجه به سیطره فلسفه مارکسیسم بر محافل روشنفکرى در آن زمان، این سخنان شهید مطهرى را بهتر مىتوان فهمید. مطهرى در آن دوره با استفاده از آراء منتقدان غربىِ مارکسیسم، به نقد ایدئولوژى مارکسیسم مىپرداخت و آنچه ایشان در نقد مارکسیسم گفته است، لزوماً دیدگاه اصلى و نهایى خود ایشان نیست.
ثالثاً، آنچنانکه از شیوه تحقیق و نگارش استاد بهخوبى پیداست، ایشان ایدههاى جدید خویش را نخست در یادداشتهاى شخصى ضبط مىکرد و سپس در دروس و سخنرانىها با تأملى دوباره مطرح مىساخت و در نهایت آنچه از نظر ایشان استوار و اطمینانبخش بود به صورت مکتوب به نگارش درمىآورد. بنابراین، اندیشهها و آراى شهید مطهرى در دستنوشتهها را باید بر این اساس تفسیر و تنظیم کرد.
3. شهید مطهرى مقوله «عدالت اجتماعى» را در اسلام بزرگ مىشمرد و در سراسر عمر علمى خویش این موضوع را با وسواس و دقت دنبال مىکرد و حتى در دستنوشتههاى خود این احتمال را مطرح ساخت که عدالت را مىتوان به عنوان یکى از قواعد فقهى و در سلسله علل احکام قرار داد. امّا در خصوص ادعاى نویسنده توجه به دو نکته مهم است: نخست، آنکه عدالت اجتماعى در تفسیر شهید مطهرى به معناى سوسیالیسم نیست و شهید مطهرى خود بر این تمایز انگشت گذاشته است. دوم آنکه متأسفانه آنچه شهید مطهرى در باب «عدالت در فقه» یا ماهیت اقتصادى و حقوقى «ماشین» در عصر جدید گفته است، در آثار ایشان بهخوبى تبیین و توجیه نشده است و از این رو دقیقاً نمىتوان یک نظریه علمى شخصى را در این باب به ایشان نسبت داد. جا دارد در این موضوعات تحقیقات نوآمد و جدىترى صورت گیرد.
4. نشریه عصر ما در این مقاله و سایر نوشتههاى خود، از عدم انتشار دستنوشتههاى شهید مطهرى نخست گله کرده و در خصوص جلوگیرى از انتشار کتاب مبانى اقصاد اسلامى در سال 61، جناح راست را شدیداً محکوم کرده است. در این خصوص فراموش نمىکنیم که انتشار دستنوشتههاى استاد در مورد آثار دکتر شریعتى (که ایشان اسلامشناسى مرحوم شریعتى را «اسلامسرایى» خوانده بود) تا چه اندازه همفکران عصر ما را برآشفت و چه آشوبى بهپا خاست؛ چنانکه فرمان به توقف انتشار این دست نوشتهها صادر کردند. همچنین باید یادآورى کرد که آنچه به عنوان کتاب مبانى اقتصاد اسلامى در آن سالها چاپ شد، آمیختهاى از دستنوشتههاى استاد با نوشتههاى شخص دیگرى بود که از اعتبار علمى اثر سخت مىکاست و اتفاقاً کلیه مطالب استاد در این زمینه تاکنون بارها تحت عنوان «نظرى به نظام اقتصادى اسلام» چاپ شده است.
در پایان، اضافه مىکنیم که ما نیز با جلوگیرى از نشر اینگونه آثار مخالفیم و همسخن با استاد شهید بر این عقیدهایم که طرح و نقد آرا و اندیشههاى متنوع در چارچوب علمى و منطقى، تنها راه رشد و اعتلاى اندیشه دینى و نمایان ساختن ریشههاى انحراف و التقاط است. براى مثال، سوگمندانه باید گفت که در مورد محتواى همین کتاب، علىرغم شور و هیاهوى بسیار در له یا علیه آن، هنوز پس از گذشت بیست سال هیچ بحث علمى پیرامون آن صورت نگرفته است.
5 . نویسنده در اصل مقاله خود با عبارتپردازىهاى بسیار، فضاى اندیشه دینى و حوزههاى علمیه را بسیار تنگ و تاریک وانمود کرده است؛ حال آنکه بر آگاهان پوشیده نیست که امروزه در حوزه علمیه قم تازهترین و جدىترین اندیشههاى غرب، موضوع آموزش و پژوهش است.
6. اخیراً گروهى از روشنفکران دینى پس از دورهاى فترت و عزلت از اندیشه چپ، بار دیگر به تفکر سوسیالیسم بازگشته و با گرایش به موج جدیدِ سوسیال دموکراسى در جهان، سعى در تدوین یک ایدئولوژى تازه براى تز اصلاحات دارند (براى نمونه رک. : دو مقاله گذشته با همین موضوع در همین شماره از بازتاب اندیشه). چاپ مقاله حاضر در نشریه عصر ما را همراه با مجموعه گفتگوها و مقالاتى که در شمارههاى اخیر این نشریه به چاپ مىرسد، باید در همین راستا ارزیابى کرد.
عصر ما، ش 197 و 198