آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

قرآن کریم خاستگاه استبداد را در «خود بنیاد پندارى آدمى» مى‏داند. از این رو نه حکومت فردى، نه حکومت جمعى و نه هر گونه سازوکارى از توزیع قدرت را، مانع نفوذ استبداد نمى‏داند. استبداد در قرآن که با واژگانى چون ستم، نافرمانى، جور و شرک بیان شده است، خود داراى سطوح مختلفى است که از نافرمانى خداوند آغاز مى‏شود، سپس به طغیان در روابط میان انسان‏ها و ستم انسان به نفس خود، منتهى مى‏شود. قرآن در داستان‏هاى تاریخى اقوام پیشین، معاصران پیامبر و سرانجام نافرمانان بر «روحیه خود بنیاد پندارى» آنان تأکید دارد.

متن

مقدمه‏
1. على رغم توجه دیرینه مسلمانان به پرهیز از خودکامگى حکمرانان در قالب عناصر نظارتى‏اى همچون شورا، نصیحت ائمه مسلمانان و امر به معروف و نهى از منکر، به لحاظ نظرى، و برقرارى سازو کار هنجارى - اخلاقى «نصیحة الملوک» به لحاظ عملى، استبدادِ داخلىِ جوامعِ اسلامى یکى از دو علت اصلى انحطاط مسلمانان در دوره معاصر، به وسیله مصلحانى چون سید جمال الدین اسدآبادى، محمد عبده و رشید رضا شناسایى شده است. در تاریخ معاصر اسلام نیز نویسندگانى چون عبدالرحمن کواکبى،1 محمد حسین نایینى‏2 و همکفران مشروطه خواه دیگر او چون محمد اسماعیل محلاتى و فاضل ترشیزى‏3 و در دوره اخیر سید محمود طالقانى‏4 به صورت جدى‏ترى به این مسأله پرداخته‏اند. اگر این نویسندگان به سرزنش خودکامگى فردى پرداخته‏اند، عبداللّه مازندرانى یکى از دو مرجع هوادار مشروطیت در نجف نیز با مشاهده سرانجام نهضت مشروطه، از خصلت «استبداد مرکبه» آن نهضت انتقاد کرد5 و استبداد داخلى را همچنان پابرجا دانست.
توجه به مسأله توزیع قدرت سیاسى و مبارزه با استبداد از دهه 1980 میلادى به بعد در ایران و جهان اسلام، در قالب موج «مردم سالارى» خواهى، به شکلى دیگر، بازتاب مضاعفى یافت؛ به گونه‏اى که حتى اسلام گرایان تندى چون اخوان المسلمین مصر، اردن، اسلام گرایان ترکیه، سودان و الجزایر نیز با هدف مشارکت در قدرت سیاسى از یک سو، و کنترل استبداد فردى غالب حکومت‏هاى خود از سوى دیگر، به مبارزات پارلمانى کشیده شدند. در موج جدید «مردم سالارى»خواهى جدید، مسأله «استبداد» از بُعد فردى آن به بُعد استبداد اکثریت در صحنه نظریه‏پردازى کشیده شده و کانون توجه از استبداد فردى به استبداد جمعى، یا به قول عبداللّه مازندرانى استبداد مرکبه، جلب شده است؛ از این رو توجه به نگرش قرآن به مسأله استبداد مى‏تواند در شیوه درست اتخاذ نظریه‏اى سیاسى براى جوامع کنونى اسلامى مفید باشد.
2. در آموزه‏هاى سیاسى جدید دانشواژه‏هاى زیادى براى بیان معناى استبداد به کار رفته است. در میان این واژه‏ها، گاهى میان استبداد کلاسیک و استبداد مدرن تفاوت گذاشته مى‏شود و گاهى میان نوع شرقى آن با نوع غربى تمایز گذاشته مى‏شود. همچنین در میان دو نوع استبداد جامعه سنتى و استبداد جامعه صنعتى مى‏توان تفاوت‏هایى را یافت. در آموزه‏هاى سیاسى «مطلق باورى» (Absolutism) بر حق اِعمال قدرت نامحدود زمامدار اشاره مى‏کند که بر پایه نظریه قدرت مطلق شاه قرار دارد. مهم‏ترین ویژگى‏هاى دولت‏هاى مطلق‏باور، تمرکز در منابع و ابزارهاى قدرت دولتى، تمرکز وسایل اداره جامعه در دست دولت، صورى بودن نهادهاى نمایندگى و پارلمان است. واژه دیگر بیانگر استبداد در آموزه‏هاى سیاسى حاضر، «اقتدارطلبى»(Authoritarianism) است. اقتدارطلبى پذیرش بى‏چون و چرا از فرمانرواست که در آن افراد جامعه هم از جهت نظرى و هم عملى، و نیز از جنبه ظاهرى و جنبه باطنى در قلمرو قدرت دولت قرار مى‏گیرد. اقتدارگرایان معتقدند قدرت فرمانروا به صورت مأموریت از سوى خداوند یا جریان تاریخ به او داده شده است. «بناپارتیسم»(Bonapartism) دانشواژه دیگرى است که در ادبیات سیاسى معاصر مفهوم استبداد را مى‏رساند و منظور از آن شیوه حکومت بناپارت، امپراتور مشهور فرانسه است. در این شیوه حکومتى، اقتدارگرایى شالوده اصلى آن به شمار مى‏رود و بر قدرت نظامى تأکید مى‏شود. به این ترتیب یک شخصیت مقتدر با استفاده از راه‏ها و شیوه‏هاى نظامى بر جامعه حکومت مى‏کند و گروه‏ها و احزاب و دسته‏ها نقش چندانى ندارند. «دسپوتیسم»(Despotism) واژه دیگرى براى معناى استبداد است. دسپوتیسم حکومتى است که هیچ حد و مرز قانونى ندارد و خودسرانه به کار حکومت مى‏پردازد، مانند شیوه حکومت تمدن‏هاى کهن شرقى مثل تمدن چین، هند، ایران و نیز تمدن‏هاى سرخپوستان امریکا مانند تمدن اینکا، مایا، و آزتک.6 «دیکتاتورى»(Dictatorship) پنجمین دانشواژه بیان کننده معناى استبداد در ادبیات سیاسى معاصر است. دیکتاتورى حکومت مطلق غیر مقید به قانونِ موضوعه‏اى است که قوانین اساسى یا سایر عوامل اجتماعى یا سیاسى در درون دولت مستقر هستند.7 «استبداد شرقى»(Oriental Despotism) دیگر واژه رساننده معناى استبداد و معرّف آن نوع از حکومت‏هاى جوامع آسیایى است که فرمانروایى مستبد به عنوان نماینده خدا و سایه او بر روى زمین به شمار مى‏رود و از این رو برتر از هر کس و صاحب اختیار جان، مال و ناموس ت
مام رعایا تلقى مى‏گردد. در این‏گونه حکومت‏ها هیچ قدرتى در برابر خواست‏ها، امیال و قدرت مطلق او یاراى مقاومت ندارد. «پدرسالارى»(Patrimonialism) بیانگر جنبه دیگرى از مفهوم استبداد در آموزه‏هاى سیاسى معاصر است. در این‏گونه حکومت‏ها که شکلى از حاکمیت سیاسى سنتى یا نظامى است، حکومت به مثابه مِلک شخصى سلطان یا فرمانرواست و خاندان پادشاهى قدرت مطلقه را از طریق دستگاه دیوانى اعمال مى‏کند. «تمامت خواهى»(Totalitarianism) دیگر واژه ادبیات سیاسى است که به معناى استبداد از این جنبه توجه مى‏کند که آن را دربرگیرنده مجموعه‏اى از آیین‏ها، اندیشه‏هاى سیاسى، مذهبى، اخلاقى و مانند آن مى‏داند که هیچ‏گونه حد و مرزى میان زندگى جمعى و زندگى فردى قرار نمى‏دهد و خود را مجاز مى‏داند که در تمامى شؤون زندگى حتى جنبه‏هاى خصوصى آن دخالت کند. به این ترتیب، میان فراگیرندگى و تمامیت‏خواهى از یک سو، و دیکتاتورى و استبداد از سوى دیگر تفاوت ظریفى وجود دارد، چرا که تمامت‏خواهى بیشتر به حدود قدرت سیاسى توجه دارد تا به منبع آن.8 «تیرانى»(Tyranny) آخرین معادل معاصر براى استبداد است که در این جا به بررسى آن مى‏پردازیم که شکل فاسدى از نظامى‏گرى است و در آن یک نفر بر اساس تمایلات خود حکومت مى‏کند. تیرانى در معناى عمومى‏تر، خشونت دولت زورگو، در فقدان حکومت قانون است.9
به این ترتیب، آموزه‏هاى جدید سیاسى معیارهایى چون حکومت فردى، فرمانروایى نظامى، اعمال قدرت نامحدود، فقدان نهادهاى نمایندگى، تبعیت بى‏چون و چراى شهروندان، حاکمیت الهى، شخصیت پرستى، نبود حکومت قانونى، عدم تفکیک حوزه عمومى و حوزه خصوصى، تلقى حکومت به عنوان دارایى شخصى و حکومت بر اساس تمایلات شخصى را معیارهاى حکومت‏هاى استبدادى معرفى مى‏کنند.
از سوى دیگر، «مردم سالارى» در دنیاى معاصر شیوه‏اى از حکومت معرفى مى‏شود که ضد حکومت استبدادى است؛ اما نظریه‏پردازان سیاسى در همین نوع از حکومت نیز از «استبداد اکثریت» و راه‏هاى حفظ حقوق اقلیت سخن به میان مى‏آورند و راه حل‏هاى مختلفى براى از بین بردن آن بیان مى‏کنند.10 حال پرسش اصلى مقاله حاضر این است که منظر قرآن در قبال مسأله استبداد چیست؟ آیا قرآن کریم نیز به مسأله استبداد از همان رهیافت آموزه‏هاى دانش سیاسى معاصر مى‏نگرد یا نه؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ، قرآن به مسأله استبداد فردى و استبداد اکثریت چه پاسخى مى‏دهد؟
3. معناى کلى و دیرینه «استبداد» در زبان عربى، تصمیم خودسرانه یک فرد بدون در نظر گرفتن دیدگاه‏هاى دیگران است و از این رو مقابل واژه «مشورت» قرار مى‏گیرد.11 البته این واژه در لسان روایات به کار رفته و در قرآن کریم نیامده است و به جاى آن، کلماتى چون طغیان، ظلم، علو، و هوا به کار رفته است.
قبل از تبیین منظر قرآن کریم درباره «استبداد»، مى‏باید به این نکته توجه کرد که قرآن کریم از شیوه‏هاى خاص استبداد سنتى یا مدرن، استبداد شرقى یا غربى، استبداد جامعه صنعتى یا جامعه ماقبل صنعتى و کشاورزى سخن نمى‏گوید؛ از این رو نظریه‏هاى بالا را بر اساس معیارها و شاخص‏هاى برشمرده در این نظریه‏ها ارزیابى نمى‏کند، بلکه اصول و قواعدى کلى ارائه مى‏دهد که این قواعد و اصول معیار سنجش شاخص‏هاى نظریه‏هاى استبداد هستند. از این رو نباید انتظار ارائه نظریه‏اى در باب «استبداد» را از قرآن کریم داشت، بلکه معقول‏تر آن است که نظریه‏هاى رایج استبداد را با اصول و قواعد کلى قرآنى سنجید تا موافقت یا مخالفت این نظریه‏ها با قواعد قرآنى آشکار شود و این نظریات عصرى، اصلاح شوند.
نقطه شروع قرآن درباره مسأله استبداد، نقطه شروعى ضد «انسان محورى» است و مى‏گوید: «... به یقین انسان طغیان مى‏کند از این که خود را بى‏نیاز ببیند».12 این دیدگاه اساسى‏ترین محور قرآنى درباره ریشه استبداد است. قرآن خودْ بنیادْ پندارى انسان را عامل همه گونه استبداد معرفى مى‏کند و همه نظریه‏هاى استبداد را که با فرض انسان محورى به ارائه راه حل مسأله استبداد پرداخته‏اند، در نیل به مقصود خویش ناموفق ارزیابى مى‏کند. قرآن کسانى را که خود را خداوندگار و معبود حقیقى و به عبارتى دیگر خود بنیاد معرفى مى‏کنند طغیانگر معرفى مى‏کند و از زبان فرعون در پاسخ به موسى‏علیه السلام در حالى که خشمگین شده بود، مى‏گوید: «اگر معبودى غیر از من برگزینى، تو را از زندانیان قرار خواهم داد»13 و به این ترتیب به خود بنیاد پندارى فرعون به عنوان نمونه‏اى از طغیانگران اشاره مى‏کند: «به سوى فرعون برو، که او طغیان کرده است».14
دیدگاه انتقادى قرآن کریم به نظریه‏هاى استبداد در آموزه‏هاى سیاسى معاصر نیز حول همین نکته اساسى مى‏چرخد؛ از این رو بیشتر اهتمام قرآن کریم به زدودن توهم انسان محورى آدمى مربوط مى‏گردد. از منظر قرآن، افراد و اقوامى همچون ثمود، فرعون و هامان، قوم لوط و نوح، اصحاب رأس، قوم تُبَّع، اصحاب ایکه، صاحبان باغى که براى انفاق نکردن دسیسه مى‏کردند، گروه‏هایى از مشرکان، اهل کتاب به ویژه یهودیان، منافقان و مسلمانان، طغیانگر بودند یا مى‏توانند طغیانگر بشوند. قرآن کریم طغیانگرى قوم ثمود را نابودى معجزه صالح پیامبر مى‏داند که خود نمونه‏اى از تکذیب پیامبر الهى بود:
قوم ثمود بر اثر طغیان، (پیامبرشان را) تکذیب کردند. آن گاه که شقى‏ترین آنها به پا خاست و فرستاده الهى [= صالح‏] به آنها گفت: «ناقه خدا را با آبشخورش واگذارید و (مزاحم آن نشوید)» ولى آنها او را تکذیب و ناقه را پى کردند... .15
طغیانگرى فرعون در آیات متعدد قرآن بیان شده و اعمال طغیان‏آمیز او بدین شرح فهرست شده است: 1. تکذیب آیات الهى، چنان‏که فرماید: «موسى را با آیات خویش به سوى فرعون و اطرافیان او فرستادیم، اما آنها (با نپذیرفتن)، به آن (آیات) ظلم کردند»16، یا در جاى دیگر گوید: «(حال این گروه مشرکان)، همانند حال نزدیکان فرعون و کسانى است که پیش از آنان بودند، آنها آیات خدا را انکار کردند»17؛ 2. تحریف وانکار حقیقت‏ها، چنان که فرماید: «(عادت کافران در انکار و تحریف حقایق،) همچون عادت آل فرعون و کسانى است که پیش از آنجا بودند، آیات ما را تکذیب کردند»18؛ 3. خداپندارى و خود بنیاد انگارى خویشتن، چنان که فرماید: «(فرعون خطاب به موسى گفت): اگر معبودى غیر از من برگزینى، تو را زندانى خواهم کرد»؛19 4. اتهام زدن به پیامبران، به گونه‏اى که گاهى آنها را جادوگر معرفى مى‏کردند: «اطرافیان فرعون گفتند: بى‏شک، این ساحرى ماهر و داناست»،20 و گاه دیوانه مى‏خواندند: «... فرعون به او گفت: اى موسى، گمان مى‏کنم که دیوانه‏اى»21، و زمانى فسادگرش مى‏نامیدند: «و فرعون گفت: بگذارید موسى را بکُشم،... زیرا من مى‏ترسم که آیین شما را دگرگون سازد و یا در این سرزمین فساد برپا کند»22؛ 5. نمونه دیگرى از کارهاى فرعون و اطرافیانش که آنها را در زمره طغیانگران قرار مى‏داد آن بود که وى و اطرافیانش به مخالفت با پیامبران برمى‏خاستند: «ما پیامبرى به سوى شما فرستادیم که گواه بر شماست، همان گونه که به سوى فرعون رسولى فرستادیم، (ولى) او به مخالفت و نافرمانى آن رسول برخاست...»23، علیه او دسیسه مى‏کرد: «فرعون آن مجلس را ترک گفت و تمام مکر و فریب خود را جمع کرد»24 و به عملیات نظامى پرداخت: «به موسى وحى کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) کوچ ده... فرعون (از این ماجرا آگاه شد و ) مأموران بسیج نیرو را به شهرها فرستاد (و گفت): اینها مسلّماً گروهى اندکند».25
قرآن کریم از دیگر نشانه‏هاى اَعمال طغیانگرانه فرعون و اطرافیان او را قصد کشتن پیامبران الهى،26 تکبر در برابر آیات الهى‏27 و مخالفت با فرمان‏هاى الهى‏28 نام مى‏برد. به این ترتیب، قرآن کریم یک دسته از عوامل استبداد زدگى را مسائل مربوط به انکار خداپرستى مى‏داند. آیات قرآن در این زمینه و دیگر علل استبداد مربوط به سطح فرد مستبد، جامعه استبداد زده و حکومت استبدادى هر سه مى‏شود.
فرد، جامعه و حکومت استبدادى‏
قرآن کریم همچنین به فرد مستبد، جامعه استبداد زده و حکومت استبدادى، ضمن بررسى اعمال فرعون و اطرافیانش، مى‏پردازد. قرآن کریم فهرست دیگرى از اَعمال طغیان گرایانه آنها را چنین بر مى‏شمارد: 1. جلوگیرى دیگران از فرمان‏هاى الهى به گونه‏اى که ایمان آوردن مردم به موسى را منوط به اجازه خود مى‏داند: «فرعون گفت: آیا پیش از آن که به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟!...»؛29 2. برترى جویى: «موسى با دلایل روشن به سراغشان آمد، اما آنان در زمین برترى‏جویى کردند...30؛ 3. سبک و خوار شمردن مردمان: «(فرعون) قوم خود را سبک شمرد و در نتیجه از او اطاعت کردند»31؛ 4. ستمگرى به دیگران: «و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا، خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش».32 نمونه‏هایى از ستمگرى‏هاى فرعون در قرآن بیان شده است، اعمالى چون اسرافگرى،33 شکنجه مردم خود: «و (به خاطر بیاور) هنگامى را که موسى به قریش گفت: نعمت خدا را بر خود به یاد داشته باشید، زمانى که شما را از (چنگال) آل فرعون رهایى بخشید، همان‏ها که شما را به بدترین وجهى عذاب مى‏کردند؛ پسرانتان را سر مى‏بریدند و زنانتان را (براى خدمتکارى) زنده مى‏گذاشتند»،34 گمراه کردن آنها: «موسى گفت: پروردگارا، تو فرعون و اطرافیان او را زینت و اموالى (سرشار) در زندگى دنیا داده‏اى، پروردگارا، در نتیجه (بندگانت را) از راه تو گمراه مى‏سازند. پروردگارا، اموالشان را نابود کن»35 و ناتوان کردن آنها: «فرعون در زمین برترى جویى مى‏کرد، و اهل آن را به گروه‏هاى مختلفى تقسیم مى‏کرد، گروهى را به ناتوانى مى‏کشاند».36
به این ترتیب، قرآن کریم برخى ویژگى‏هاى شخصیت مستبد، جامعه استبداد زده و حکومت استبدادى را بیان مى‏کند: بر اساس آموزه‏هاى قرآنى، استبداد در فرد یا جامعه یا حکومت، پیرامون چنین معیارهایى مى‏چرخد که جامعه استبداد زده جامعه‏اى است که به جاى خدا محورى بر اساس «انسان محورى» فرد مستبد یا بر اساس خود بنیاد انگارى جمعى به پا شده است. چنین حکومتى یا جامعه‏اى اجازه خروج مردم خود را از سیطره انسانى به سیطره الهى نمى‏دهند، فرهنگ برترى جویى میان حکمرانان و مردم از یک سو، و میان طبقات مختلف مردم نسبت به هم از سوى دیگر، و میان لایه‏هاى مختلف حکومت از دیگر سو به شدت رواج دارد.
در جامعه استبداد زده، خوار شمردن و سبک انگاشتن مردم امرى رایج است، ستمگرى به شهروندان شایع، مصرف مسرفانه به عنوان یک فرهنگ، برقرارى نظام پلیسى توأم با رعب و وحشت، گمراه کردن مردمان به شیوه‏هاى مختلف تبلیغاتى، اطلاعاتى، مالى و ... به وضوح دیده مى‏شود و در آن به سبب نوع مدیریت مستبدانه، مردمان ناتوان نگاه داشته مى‏شوند، چرا که ضعف مردم در ابعاد مختلف پایه‏هاى حکومت استبدادى را تقویت مى‏کند.
قرآن کریم همچنین در توضیح اعمال مستبدانه اقوام لوط، نوح، اصحاب رأس، قوم تُبَّع، اصحاب ایکه، مشرکان هم عصر پیامبر، اهل کتاب و منافقان و برخى از مسلمانان، دوباره به ملاک‏هاى اشاره شده درباره قوم فرعون اشاره مى‏کند.37
از جمله فرهنگ‏هاى مستبدانه دیگر از نظر قرآن کریم، دسیسه کردن براى فرار از وظیفه اجتماعى است:
ما آنها را آزمودیم، همان گونه که «صاحبان باغ» را آزمایش کردیم، هنگامى که سوگند یاد کردند که میوه‏هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچینند و هیچ از آن استثنا نکنند؟ اما عذابى فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالى که همه در خواب بودند... صبحگاهان یکدیگر را صدا زدند، که به سوى کشتزار و باغ خود حرکت کنید، اگر قصد چیدن میوه‏ها را دارید. آنها حرکت کردند در حالى که آهسته با هم مى‏گفتند: «مواظب باشید امروز حتى یک فقیر وارد بر شما نشود». (آرى) آنها صبحگاهان تصمیم داشتند که با قدرت از مستمندان جلوگیرى کنند. هنگامى که (وارد باغ شدند) و آن را دیدند گفتند: حقاً ما گمراهیم.38
در چنین فرهنگ‏هایى کم فروشى رواج مى‏یابد: «در میزان طغیان نکنید»39 و فرهنگ میل به طاغوت یعنى تمایل به مشرکان به جاى مسلمانان است. «ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که: خداى یکتا را بپرستید، و از طاغوت اجتناب کنید».40
قرآن کریم جامعه مستبد را جامعه‏اى ظالم، برترى‏جو و پیرو هواى نفس مى‏داند که بر آن حاکمى ستم‏پیشه، برترى‏جو و پیرو هواى نفس حکومت مى‏کند و افراد و مردمان ستمگر، برترى جو و پیرو هواى نفس را پرورش دهد؛ در حالى که قرآن خلافت الهى را زیبنده ستمگران نمى‏داند: «پیمان من، به ستمگران نمى‏رسد».41 جامعه استبدادى، جامعه‏اى است که بر آن فضاى برترى جویى حاکم است؛ همان طور که در داستان مقابله فرعون با موسى‏علیه السلام به جادوگران که براى مبارزه با موسى گرد آورده است، به روحیه کلى جامعه استبداد زده اشاره مى‏کند که: «امروز، رستگارى از آنِ کسى است که برترى خود را اثبات کند»؛42 در حالى که روح حاکم بر جامعه غیر استبدادى چنین است که «به یقین کسى که پاکى جست (و خود را تزکیه کرد)، رستگار شد».43
در نهایت، قرآن جامعه استبداد زده را جامعه‏اى مى‏داند که در آن، یا هواى نفس یک فرد بر آن حاکم است: «... از هوا و هوس پیروى نکنید، که از حق، منحرف خواهید شد»44 و یا هواى نفس دیگران: «... و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن؛ همان‏ها که از هواى نفس پیروى کردند و کارهایشان افراطى است».45
به این ترتیب، هم استبداد فردى و هم استبداد اکثریت مورد نفى قرآن قرار مى‏گیرد. همچنین پیروى از هواى نفس خود به وسیله حاکمان و شهروندان و هم پیروى از هواى نفس حاکمان به وسیله شهروندان ممنوع است.
4. نتیجه‏گیرى: با توجه به آنچه از اصول و قواعد قرآنى در باب استبداد بیان شد مى‏باید به اختصار بیان کرد که از منظر قرآنى، فردى یا جمعى بودن حکومت، وجود یا فقدان نهادهاى نمایندگى، تفکیک یا عدم تفکیک حوزه عمومى از حوزه خصوصى، از جمله معیارهاى عصرى حکومت‏هاى استبدادى تلقى مى‏شوند؛ به این معنا که هر چند در عصر حاضر معیارهاى فوق تمایز دهنده جامعه و حکومت مستبد از غیر آن است، ولى امکان بنیاد حکومت‏هاى غیر مستبد در شرایط فقدان آنها در گذشته هم بوده و در آینده هم خواهد بود؛ اما نبود معیارهایى چون فرمانروایى نظامى و حکومت پلیسى، اعمال قدرت نامحدود، تبعیت بى‏چون و چراى شهروندان، شخصیت پرستى، حکومت قانونى، تلقى حکومت به عنوان دارایى شخصى و حکومت بر اساس تمایلات شخصى، معیارهایى هستند که موافق قواعد و اصول قرآنى براى بنیان حکومت و جامعه‏اى غیر مستبد هستند. در نهایت این که آموزه‏هاى قرآنى کاملاً با این ایده آموزه‏هاى سیاسى درباره استبداد مخالفند که وجود حاکمیت الهى شرط و معیار بنیان‏گذارى دست کم برخى از انواع جوامع استبدادى است. قرآن کریم هر چند به سوء استفاده از این عنصر براى برپایى حکومت‏هاى مستبد، اذعان دارد46، ولى نه تنها وجود آن را شرط ضرورى برقرارى حکومت غیر مستبد مى‏داند، بلکه فقدان آن را مهم‏ترین عامل حکومت و جامعه مستبد معرفى مى‏کند.
پى‏نوشت‏ها
*) دانش آموخته حوزه علمیه قم و فارغ التحصیل کارشناسى ارشد علوم سیاسى دانشگاه باقرالعلوم(ع).
1. عبدالرحمن کواکبى، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزاى قاجار، نقد و تصحیح محمد جواد صاحبى (قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم، 1363).
2. محمد حسین نائینى، تنبیه الامة و تنزیه الملة، مقدمه و پاورقى و توضیحات محمود طالقانى (تهران: شرکت سهامى انتشار، چاپ هشتم، زمستان، 1361).
3. جمعى از نویسندگان، رسایل مشروطیت: هجده رساله و لایحه درباره مشروطیت، به کوشش غلام حسین زرگرى نژاد (تهران: کویر، 1374).
4. محمدحسین نائینى، پیشین، پاورقى و مقدمه و توضیحات؛ على شیرخانى، شورا و آزادى: بحثى در اندیشه سیاسى طالقانى، (قم: آفتاب سبا، 1381).
5. مجله الغرى، چاپ نجف اشرف (1328ق)، به نقل از: موسى نجفى، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران (تهران: پژوهشگاه اندیشه و فرهنگ اسلامى، 1379) ص 185.
6. براى توضیح بیشتر ر.ک: حسن علیزاده، فرهنگ خاص علوم سیاسى، با مقدمه دکتر سعید زیباکلام (تهران: روزنه، 1377).
7. Iain Mcleman, The Concise Oxford Dictionary Of Politics, Tehran, Dadgostar Publisher, 7731.
8. حسن علیزاده، پیشین.
9. The Concise Oxford Dictionary Of Politics.
10. براى نمونه جان استوارت میل در کتاب تأملاتى در حکومت انتخابى براى غلبه بر خودخواهى مرگبار اکثریت دو نهاد نمایندگى نسبى و رأى همگانى را پیشنهاد مى‏کند. ر.ک: ویلیام تى.بلوم، نظریه‏هاى نظام سیاسى، ترجمه احمد تدین (تهران: آران، 1373) ج 2، ص 902 - 908.
11. جاراللّه زمخشرى، اساس البلاغه، تحقیق عبدالرحیم محمود (قم: منشورات دفتر تبلیغات اسلامى، بى‏تا).
12. علق (96) آیه 6 و 7.
13. شعرا (26) آیه 29.
14. طه (20) آیه 24.
15. شمس (91) آیه 11 - 14.
16. اعراف (7) آیه 103.
17. انفال (8) آیه 52؛ قمر (54) آیه 41 و 42.
18. آل عمران (3) آیه 11.
19. شعرا (26) آیه 29.
20. اعراف (7) آیه 109.
21. اسرا (17) آیه 102.
22. غافر (40) آیه 26.
23. مزمل (73) آیه 15 و 16.
24. طه (20) آیه 60.
25. شعرا (26) آیه 52 - 54.
26. غافر (40) آیه 26.
27. یونس (10) آیه 75.
28. شعرا (26) آیه 16.
29. اعراف (7) آیه 123.
30. عنکبوت (29) آیه 39.
31. زخرف (43) آیه 54.
32. تحریم (66) آیه 11.
33. زخرف (42) آیه 33.
34. ابراهیم (14) آیه 6.
35. یونس (11) آیه 88.
36. قصص (28) آیه 4.
37. براى نمونه ر.ک: ص (38) آیه 12 و 13 و ق (50) آیه 12 و 13 و فجر (89) آیه 6 - 12 و مؤمنون (23) آیه 75 و طور (52) آیه 32؛ مائده (5) آیه 64؛ بقره (2) آیه 15 و ... .
38. قلم (68) آیه 17 - 26.
39. رحمن (55) آیه 8.
40. نحل (16) آیه 36.
41. بقره (2) آیه 124.
42. طه (20) آیه 64.
43. اعلى (87) آیه 14.
44. نساء (4) آیه 135.
45. کهف (18) آیه 28.
46. براى دیدن آیات به کار رفته براى توجیه حکومت مستبد، ر.ک: ابوالحسن ماوردى، نصیحة الملوک، تحقیق الدکتور فؤاد و عبدالمنعم احمد (اسکندریه: منشورات مؤسسه شباب الجامعه، 1988م) ص 61 - 67 و عبدالرحمن کواکبى، طبیعت استبداد و محمد حسین نائینى، تنبیه الامه و تنزیه المله و توضیحات طالقانى بر آن.

تبلیغات