یکی از برجسته ترین مسائل عاطفی شعر عصر مشروطه که حوزه گسترده ای از تأمّلات شاعرانه را برانگیخته، مسئله «وطن» است. آنچه در ارتباط با «وطن» و مسائل پیرامون آن در این دوره به چشم می خورد با دوره های پیشین شعر فارسی متفاوت است. ملک الشعرای بهار از جمله شاخص ترین شاعران این عصر است که نگرش تازه ای نسبت به «وطن» داشته است. وی با شعر اجتماعی و انتقادی، نثر روزنامه ای و خطابی، و لحن عالی و علنی خود چشم اندازش را نسبت به وطنش ابراز داشته است. برداشت وی از «وطن» را می توان در زیر مجموعه ساختارهای سیاسی اجتماعی، مقوله های فرهنگی دینی (مذهبی) و انتقادات تاریخی ملی خلاصه کرد.
بهار در میان دیگر هم عصرانش دیدگاه معتدل تری نسبت به وطن داشته و جلوه های مختلف آن را در بسترهای گوناگون به تصویر کشیده است. نگرش زیباشناسانه، هنرمندانه و اعتدال گرایانه بهار در ارتباط با وطن بیش از هر چیز در اشعارش بازتاب یافته است. وی به انتقاد از اوضاع داخلی کشور می پردازد، بیگانگان را مورد انتقاد قرار می دهد، از افتخارات و مظاهر فرهنگی ایران یاد و به ارزش های دینی و مذهبی افتخار می کند، جلوه های زیبای طبیعت ایران را به نمایش می گذارد و مکرّر از مفاخر و مآثر گذشته نام می برد. هم چنین تا واپسین لحظات عمر، با قلم، در سنگر مبارزه علیه دشمن و دفاع از میهن، قدم می گذارد و در آیینه نظم و نثرش «زبان وطن خویش می شود». در این مقاله برآنیم تا با ارائه مفاهیم گسترده و گونه گون وطن در اشعار ملک الشعرای بهار، دیدگاه وی را در ارتباط با این مسئله تبیین و تحلیل کنیم و بافت ها و ساخت های آشکار و نهان آن را به نمایش بگذاریم.