استدلال در باب عقلانی بودن تعبد
آرشیو
چکیده
متن
این مقاله ادعاهای ملکیان را در باب سازگاری دین و مدرنیته به نقد کشیده و بررسی میکند. نویسنده ابتدا نظرات ملکیان را در رابطه با تعبد و عقلانیت بیان میکند و چنین مینویسد: ملکیان معتقد است قوام دینداری به تعبد است و مادامی که شما نسبت به سخن کس یا کسانی متعبد نباشید نمیتوان گفت که شما دیندار هستید. او تعبد را اینگونه تعریف میکند: شما زمانی متعبد به او هستید که به فرض بگویید الف، ب است چون او به این گزاره اعتقاد دارد. ملکیان اما قوام مدرنیته را عقلانیت میداند. از نظر او کسی مدرن است که «ترازوی هرگونه رد و قبول، انکار و تأیید، جرح و تعدیل، تضعیف و تقویت را در دوران خود قرار دهد. او معتقد است، عقلانیت یعنی ترازوی هر کس در دورن او نه خارج از او». از نظر ملکیان مدرنیته از زمانی آغاز شد که عقلانیتی بدین معنا یعنی خوداندیشی و یادآوری استقلالی پدید آمد. او دینداری را با مدرنیته سازگار نمیداند چون «در دینداری تعبدی هست که با عقلانیت یعنی خوداندیشی و داوری استقلالی سازگاری ندارد». البته ملکیان دیدگاه خود را برای یک «سنخ آرمانی» از دینداری و مدرنیته در نظر میگیرد و بر این امر تأکید دارد.
نویسنده یک روش برای رسیدن به امور از روی تعبد و روش دیگر را روی تعقل را با یکدیگر ناسازگار دانسته و مراد ملکیان نیز همین شق سوم است، یعنی اگر روش کسی برای باور داشتن تعبد باشد، آن گاه این روش با روش باور داشتن به طریق عقلانی منافات دارد. بنابراین وقتی ملکیان میگوید مجموعه نظاماندیشهای یک فرد باید سازگاری درونی داشته باشند، احتمالاً مرادش سازگاری در نحوه کسب باورهای اوست.
به نظر نویسنده سازگاری به این حالت به معنایی غیر از معنای منطقی بهکار رفته است. چون بنابر «اصل سازگاری» من میتوانم به اموری از روی تعبد باور داشته باشم و اموری دیگر را به طریق عقلانی پذیرفته باشم بدون آنکه فرد غیرعاقلی باشم و یا باورهای من منطقا متناقض باشند، چون موضوع گزارهها با یکدیگر متفاوت است و اگر دینی وجود داشته باشد که نظام گزارههای آن خردگریز باشند؛ آن گاه ما هیچ گاه تعارضی نخواهیم داشت. به نظر نویسنده، دیدگاه ملکیان درباره پذیرش تعبدی یک گزاره دینی و درستی آن چنین باشد: الف) فرد x تعبدا گزاره دینی p را میپذیرد چون این گزاره از سوی خدا آمده است و x باور دارد که p صادق است چون خدا آن را فرستاده است. و از تأکید ملکیان بر «تعبد» این معنا حاصل میشود که، تنها باور بر درستی یک گزاره مدنظر نیست؛ بلکه باید صدق «یقینی» این گزارهها را نیز پذیرفت که سخن درستی است. نویسنده معتقد است: اگر به طریق عقلانی وجود خدا و راستگو بودن او را اثبات کردیم، آن گاه پذیرش تعبدی سخنان او منافاتی با عقلانیت ندارد. ممکن است ادعا شود که اثبات چنین امری غیرممکن است. اما همان گونه که استاد ملکیان بر سنخ آرمانی برای دینداری و مدرنیته تأکید دارند میتوان به سیاق همین سنخ آرمانی اثبات چنین چیزی را ممکن دانست، کما این که این ادعا که گزاره «خدا وجود دارد و راستگو است» ضرورتا ثابت شدنی است، ادعای گزافی است چون ضرورت حکایت از این دارد که در هیچ جهان ممکنی این گزاره اثبات نمیشود که چندان موجه و معقول نیست. و باز میتوان گفت اگر من به طریق عقلانی وجود پیامبری از جانب خدا و راستگو بودن آن را اثبات کنم، باز پذیرش صحبتهای او، صورت تعبدی منافاتی با عقلانیت ندارد. اگر من تک تک گزارههای دینی را که آن پیامبر گفته است تعبدا بپذیرم و هیچ چون و چرایی در آنها نکنم رفتار من منافاتی با عقلانیت ندارد؛ چون ابتدا حامل وحی بودن او را از جانب خدا و راستگو بودنش را اثبات کردهام. اگر باز بر اثبات چنین پیامبری خرده گرفته شود، میتوان از همان تأکید سنخ آرمانی مدد گرفت و بیان داشت که اثبات پیامبر به طریق آرمانی ممکن است. بنابراین اگر این تعبد ناشی از اثبات عقلانی پیامبر و راستگو بودنش باشد، آن گاه منافاتی با عقلانیت ندارد.
نویسنده ارائه دلیل برای توجیه باور به یک گزاره را الزامی میداند و ادامه میدهد، اما توجیه یک باور در نهایت باید در یک جا پایان یابد و چنین نقطهای میتواند «شهادت و گواهی» دیگران باشد. اگر ما برای توجیه باور خود به «شهادت» دیگران، به هیچ دلیل دیگری نیاز نداشته باشیم، در آن صورت لازم نیست دلایلی یقینی برای باور به وجود پیامبر بیاوریم. در اینجا پیترگیج (Grach) را پذیرفتهایم که «گواهی» فی نفسه یک دلیل اولیه برای باور به گزاره گواهی شده است. قطعا توجیه حاصل از «گواهی» نظام افراد به یک اندازه نیست و بر حسب شواهد و مدارک موجود در دست شخص گواهی دهنده تغییر میکند و اگر «گواهی» را به عنوان انتقال دهنده معرفت بپذیریم، هر چه شواهد موجود در نزد شخص بهتر باشد، توجیه حاصل از آن گواهی نیز بهتر خواهد بود.
نویسنده در پایان چنین بیان میکند عقلانیتی که ملکیان از آن صحبت میکند بدین معنا است که، باید برای مقام گزارهها دلایل یقینی ارائه داد؛ چون در این صورت اکثر دستاوردهای مدرنیته مانند علم جدید بیاساس خواهند بود. مثلاً در پزشکی اکثر بیماریها، درمانشان غیریقینی است و قطعا من هم به عنوان فرد مدرن نمیتوانم با ترازوی خود برای درمان بیماریام به نتیجهای یقینی برسم.